قوم لوط چگونه به لواط مبتلا شدند؟
حضرت امام باقر(علیه السلام) می فرماید: قوط لوط بهترین قومی بود که خداوند آفرید، به طوری که وقتی برای کار از خانه خارج می شدند، همه ی مردها خارج می شدند و تنها زنان در خانه باقی می ماندند. شیطان به عبادت آن ها حسادت می کرد و وقتی که به خانه بازمی گشتند، کارهای آن ها را برهم می زد. مردم شب به کمین نشستند تا بفهمند چه کسی کارهای آن ها را خراب می کند؛ پس متوجه شدند پسرکی بسیار زیبا این کار را انجام می دهد؛ تصمیم گرفتند او را به قتل برسانند. شب او را نزد یکی از مردها گذاشتند تا روز بعد او را اعدام کنند. شب هنگام پسرک گریه سرداد، وقتی علت را پرسید، گفت: پدرم مرا روی شکم خود می خوابانید! مرد گفت: بیا روی شکم من بخواب. شیطان مرد را وسوسه کرد و مرتکب لواط شد. روز بعد مرد به قوم خود خبر داد که شب گذشته مرتکب لواط شده است. مردم از آن عمل تعجب کردند و کم کم به لواط روی آوردند و کار به جایی رسید که در کنار راه ها کمین می کردند و با هر رهگذری که می یافتند، لواط می کردند. ابلیس که نقشه ی خود را در بین مردان موفق دیده بود به صورت زن ظاهر شد و به سراغ زنان رفت و آن ها را وسوسه کرد و گفت: مردان شما به یکدیگر مشغولند و از شما رویگردان شده اند؛ شما نیز می توانید با یک دیگر چنین کنید و در نتیجه زن ها نیز به مساحقه روی آورند.[1] حضرت لوط هرچه آن قوم را موعظه کرد، اثری نداشت؛ لذا پس از اتمام حجّت، خداوند جبرئیل، و میکائیل و اسرافیل را به صورت پسرانی نزد حضرت لوط فرستاد. -حضرت در حال کشاورزی بود -حضرت لوط از آن ها پرسید: کجا می روید؟ تاکنون کسی به زیبایی شما ندیده ام! گفتند: به این شهر می رویم. حضرت لوط فرمود: آیا مردم این شهر را می شناسید؟ مردم این شهر با پسران لواط می کنند. آن ها گفتند: مولای ما امر کرده است که از وسط شهر عبور کنیم. حضرت لوط فرمود: پس خواهش می کنم صبر کنید تا هوا تاریک شود و مردم به خانه هایشان بروند. آن ها صبر کردند و حضرت لوط دخترش را به شهر فرستاد تا آب و غذا و عبایی که آن ها را از سرما حفظ کند، برای آن ها بیاورد. و قتی دختر لوط به خانه رفت، هوا ابری شد و باران بارید. حضرت لوط فرمود: اینک بچه ها به صحرا می روند، بیایید همراه من به خانه برویم. حضرت لوط -برای حفظ جوانان از مردم شهر -از کنار دیوار حرکت می کرد و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل از وسط خیابان حرکت می کردند، لوط فرمود: از کنار خیابان حرکت کنید. گفتند: مولای ما امر کرده است از وسط خیابان راه برویم! وقتی مردم متوجه پسرانی در منزل لوط شدند، به او گفتند: آیا تو هم به عمل ما روی آورده ای؟ حضرت لوط فرمود: اینان میهمانان من هستند، مرا در حضور آن ها رسوا نکنید! مردم گفتند: این ها سه نفر هستند، یک نفر را برای خود نگه دار و دو نفر را به ما بده! حضرت لوط میهمانان را داخل اطاق برد؛ اما مردم حمله کردند و در اطاق را شکستند و لوط را کنار زدند. جبرئیل به لوط فرمود: ما فرستادگان خداوند هستیم، آن ها نمی توانند به تو آزاری برسانند؛ آن گاه مشتی از خاک به صورت آن ها پاشید، مردم کور شدند. حضرت لوط فرمود: خواهش می کنم همین حالا این مردم را هلاک کنید! گفتند: (إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیب)؛ موعد عذاب آن ها صبح است و صبح نزدیک است.) تو به همراه خانواده ات، به استثنای همسرت، از شهر خارج شوید. -بگذار همسرت در شهر بماند -. در ادامه، حضرت امام باقر(علیه السلام) فرمود: خداوند لوط را رحمت کند که نمی دانست با چه کسی همنشین شده است[2] عاقبت قوم لوط پس از این که حضرت لوط و دخترانش، به امر جبرئیل، از شهر خارج شدند، صبح روز بعد شهر زیر و رو شد و از آسمان سنگ باریدن گرفت و تمام اهل شهر به زمین فرو رفتند و غیر از خانه ی لوط، چیزی در شهر باقی نماند.[3] نکته: همجنس بازی که امروزه یکی از معضلات جوامع غربی است، در زمان های گذشته هم وجود داشته است. گواه این مطلب، قوم لوط است که سرانجام این رفتار پرخطر آنان را از رحمت خدا محروم کرد و هلاک ساخت. پی نوشتها: [1]. المحاسن، ج1، ص112، حدیث 104. [2]. المحاسن، ج1، ص110 حدیث 103. [3]. هود، 81؛ تفسیر المیزان، ج 10، ص 354، تفسیر قمی، ج 1، ص 329 و 335؛ ر. ک: تفسیر نمونه و ترجمه ی آیات 77 83 هود، 51 77 حجر، 160 175 شعراء، 54 58 نمل، 28 35 عنکبوت، 133 138 صافات، 31 37 الذاریات، 33 40 قمر، 74 75 انبیاء، 10 تحریم . منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آیینه ی وحی، سید مرتضی قافله باشی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383).
عنوان سوال:

قوم لوط چگونه به لواط مبتلا شدند؟


پاسخ:

حضرت امام باقر(علیه السلام) می فرماید: قوط لوط بهترین قومی بود که خداوند آفرید، به طوری که وقتی برای کار از خانه خارج می شدند، همه ی مردها خارج می شدند و تنها زنان در خانه باقی می ماندند. شیطان به عبادت آن ها حسادت می کرد و وقتی که به خانه بازمی گشتند، کارهای آن ها را برهم می زد.
مردم شب به کمین نشستند تا بفهمند چه کسی کارهای آن ها را خراب می کند؛ پس متوجه شدند پسرکی بسیار زیبا این کار را انجام می دهد؛ تصمیم گرفتند او را به قتل برسانند. شب او را نزد یکی از مردها گذاشتند تا روز بعد او را اعدام کنند. شب هنگام پسرک گریه سرداد، وقتی علت را پرسید، گفت: پدرم مرا روی شکم خود می خوابانید! مرد گفت: بیا روی شکم من بخواب. شیطان مرد را وسوسه کرد و مرتکب لواط شد. روز بعد مرد به قوم خود خبر داد که شب گذشته مرتکب لواط شده است. مردم از آن عمل تعجب کردند و کم کم به لواط روی آوردند و کار به جایی رسید که در کنار راه ها کمین می کردند و با هر رهگذری که می یافتند، لواط می کردند.
ابلیس که نقشه ی خود را در بین مردان موفق دیده بود به صورت زن ظاهر شد و به سراغ زنان رفت و آن ها را وسوسه کرد و گفت: مردان شما به یکدیگر مشغولند و از شما رویگردان شده اند؛ شما نیز می توانید با یک دیگر چنین کنید و در نتیجه زن ها نیز به مساحقه روی آورند.[1]
حضرت لوط هرچه آن قوم را موعظه کرد، اثری نداشت؛ لذا پس از اتمام حجّت، خداوند جبرئیل، و میکائیل و اسرافیل را به صورت پسرانی نزد حضرت لوط فرستاد. -حضرت در حال کشاورزی بود -حضرت لوط از آن ها پرسید: کجا می روید؟ تاکنون کسی به زیبایی شما ندیده ام!
گفتند: به این شهر می رویم. حضرت لوط فرمود: آیا مردم این شهر را می شناسید؟ مردم این شهر با پسران لواط می کنند. آن ها گفتند: مولای ما امر کرده است که از وسط شهر عبور کنیم. حضرت لوط فرمود: پس خواهش می کنم صبر کنید تا هوا تاریک شود و مردم به خانه هایشان بروند. آن ها صبر کردند و حضرت لوط دخترش را به شهر فرستاد تا آب و غذا و عبایی که آن ها را از سرما حفظ کند، برای آن ها بیاورد. و قتی دختر لوط به خانه رفت، هوا ابری شد و باران بارید. حضرت لوط فرمود: اینک بچه ها به صحرا می روند، بیایید همراه من به خانه برویم. حضرت لوط -برای حفظ جوانان از مردم شهر -از کنار دیوار حرکت می کرد و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل از وسط خیابان حرکت می کردند، لوط فرمود: از کنار خیابان حرکت کنید. گفتند: مولای ما امر کرده است از وسط خیابان راه برویم!
وقتی مردم متوجه پسرانی در منزل لوط شدند، به او گفتند: آیا تو هم به عمل ما روی آورده ای؟ حضرت لوط فرمود: اینان میهمانان من هستند، مرا در حضور آن ها رسوا نکنید! مردم گفتند: این ها سه نفر هستند، یک نفر را برای خود نگه دار و دو نفر را به ما بده! حضرت لوط میهمانان را داخل اطاق برد؛ اما مردم حمله کردند و در اطاق را شکستند و لوط را کنار زدند.
جبرئیل به لوط فرمود: ما فرستادگان خداوند هستیم، آن ها نمی توانند به تو آزاری برسانند؛ آن گاه مشتی از خاک به صورت آن ها پاشید، مردم کور شدند. حضرت لوط فرمود: خواهش می کنم همین حالا این مردم را هلاک کنید!
گفتند: (إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیب)؛ موعد عذاب آن ها صبح است و صبح نزدیک است.) تو به همراه خانواده ات، به استثنای همسرت، از شهر خارج شوید. -بگذار همسرت در شهر بماند -.
در ادامه، حضرت امام باقر(علیه السلام) فرمود: خداوند لوط را رحمت کند که نمی دانست با چه کسی همنشین شده است[2]
عاقبت قوم لوط
پس از این که حضرت لوط و دخترانش، به امر جبرئیل، از شهر خارج شدند، صبح روز بعد شهر زیر و رو شد و از آسمان سنگ باریدن گرفت و تمام اهل شهر به زمین فرو رفتند و غیر از خانه ی لوط، چیزی در شهر باقی نماند.[3]
نکته: همجنس بازی که امروزه یکی از معضلات جوامع غربی است، در زمان های گذشته هم وجود داشته است. گواه این مطلب، قوم لوط است که سرانجام این رفتار پرخطر آنان را از رحمت خدا محروم کرد و هلاک ساخت.
پی نوشتها:
[1]. المحاسن، ج1، ص112، حدیث 104.
[2]. المحاسن، ج1، ص110 حدیث 103.
[3]. هود، 81؛ تفسیر المیزان، ج 10، ص 354، تفسیر قمی، ج 1، ص 329 و 335؛ ر. ک: تفسیر نمونه و ترجمه ی آیات 77 83 هود، 51 77 حجر، 160 175 شعراء، 54 58 نمل، 28 35 عنکبوت، 133 138 صافات، 31 37 الذاریات، 33 40 قمر، 74 75 انبیاء، 10 تحریم .
منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آیینه ی وحی، سید مرتضی قافله باشی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین