مقصود از «تفسیر به رأی» که حرام است ، چیست؟
مفسّران و دانشمندان اسلامی بر این نظر اتّفاق دارند که هیچ فردی حق ندارد آیات قرآن را با نظر و رأی شخصی خود تفسیر نماید و احادیث زیادی در این باره نقل شده است که نمونه هایی را در این جا نقل می کنیم: 1- رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) فرموده است: (مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّا مقْعَدَهُ مِنَ النّار; هرکس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، برای خود جایی در آتش دوزخ انتخاب کرده است.)(1) 2- مَنْ قالَ فِی الْقُرآن بِرَأْیِهِ(2) فَلْیَتَبَوَّا مقْعَدَهُ مِنَ النّار; هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند جایگاهی از آتش برای خود اخذ کند!)(3) 3- (مَنْ فسَّرَ الْقُرآنَ وَ آَصابَ الْحَقّ فَقَدْ اَخْطَأَ; هرکسی قرآن را به رأی خویش تفسیر کند هرچه هم صحیح باشد، باز خطا کرده است.)(4) این قسمتی از متون احادیثی است که در این مورد وارد شده اند. اکنون باید دید مقصود از تفسیر به رأی و یا تفسیر بدون علم و دانش چیست؟ مفسّران عالیقدر برای تفسیر به رأی سه وجه بیان کرده اند که به همه آنها بطور اجمال اشاره می نماییم: 1- پیشداوری های شخص مفسّر، سبب شود که لفظی را که دو معنا دارد و قرینه ای برای تعیین یکی نیست و یا آیه ای را که از نظر مفادّ و هدف مبهم و مجمل است و باید اجمال و ابهام آن را به وسیله آیات دیگری رفع نمود طوری تفسیر کند که مطابق عقیده پیشین او گردد; و به عبارت دیگر: معتقدات قبلی و (پیشداوری های) شخصی سبب شود، که آیه را (بدون قرینه و شاهد) مطابق اعتقاد خود تفسیر کند و به جای این که قرآن را هادی و رهبر خود قرار دهد، قرآن را بر عقاید خود تطبیق نماید. تا آن جا که اگر چنین اعتقاد قبلی وجود نداشت، هرگز حاضر نبود آیه را همان طور تفسیر کند.(5) نمونه این نوع تفسیر به رأی در کتاب های کسانی که از مکتب های خاصّی مانند (معتزله)، (اشاعره)، (باطنیّة) و (صوفیّه) پیروی می کنند، زیاد به چشم می خورد; مفسّری که قبلا مکتب (اعتزال) و یا (اشعری) را درباره صفات و افعال خدا و بندگان او، بطور دربست پذیرفته است، و به آیاتی می رسد که ممکن است آن را به عقیده خاص خود تطبیق کند و احیاناً ظاهر آن، برخلاف عقیده اوست، بر اثر اعتقاد پیشین، همه این نوع آیات را مطابق نظر و معتقدات مکتب خویش، تفسیر می کند و به جای این که عقاید خویش را بر قرآن عرضه بدارد، قرآن را بر عقیده خود عرضه می کند و از روی هوا و هوس با آیات الهی بازی می کند. تفسیر (کشّاف)(6) نگارش زمخشری، نمونه بارزی برای تفسیر قرآن بر اساس مکتب (اعتزال); همچنان که کتاب (مفاتیح الغیب) نگارش فخر رازی نمونه روشنی برای تفسیر آیات قرآن بر پایه مکتب (اشعری) به شمار می رود. هرکدام از این دو مفسّر کوشش می کنند از طریق آیات قرآن، عقیده پیشین خود را اثبات کنند و هرگز حاضر نیستند خود را از عقیده قبلی آزاد نمایند و با آزاد ساختن خود از آرای قبلی، مجموع آیات قرآن را که درباره صفات خدا و افعال بندگان وارد شده اند، مورد بررسی قرار دهند. در طول تاریخ گروه های (باطنیّه)، (صوفیّه) و برخی از (فلاسفه) قسمتی از آیات مربوط به معارف عقلی را مطابق نظریّه پیشین خود تفسیر نموده اند; مثلا ملاّ عبدالرّزاق کاشی، اساس تفسیر خود را آرا و عقاید باطنیّه قرار داده و محی الدّین عربی(7) معارف الهی قرآن را مطابق انظار متصوفّانه خود تفسیر نموده است. این رشته از تفاسیر که فقط برای احیای مکتب خاصّی نگارش یافته اند (مکتبی که پایه گذار آن یک فرد جایز الخطا و غیر معصوم بوده است) به فرض این که قسمتی از این تفسیرها صحیح باشد، امّا روی هم رفته نمی توانند از تفسیر به رأی خالی و پیراسته باشند. در اواخر قرن سیزدهم اسلامی و آغاز قرن چهاردهم، افکار مادّیگری بازار داغ و رونق بسزایی پیدا کرد و اکتشافات و اختراعات، سایر دانش های انسان را تحت الشّعاع خود قرار داد. از این نظر زمینه یک نوع تفسیر به رأی مخصوصی، در میان برخی از مفسّران اسلامی به وجود آمد و در نتیجه، آیات مربوط به عوالم غیب و ماورای طبیعت مانند (روح) و (فرشته) و (اعجاز) پیامبران بطرز مخصوصی تفسیر شدند، تا علاوه بر جلب نظر دانشمندان طبیعی و مادّی، به نظر آنها به آیات قرآن جلا و صفای خاصّی بخشیده شود و با مراجعه به تفسیر (المنار) و مانند آن صدق گفتار ما ظاهر می گردد (البتّه بعضی از این تفاسیر مانند المنار نقاط قوّت فراوانی نیز دارند که در جای خود قابل توجّه است). چون این دانشمندان تحت تأثیر پیشرفت دانش های طبیعی و سایر علوم مادّی قرار گرفته بودند پاره ای از حقایق قرآنی را که مربوط به عوالم غیبی و ماورای طبیعت است بر قوام مادّی و طبیعی که علم و دانش آن روز کشف کرده بود تطبیق نموده اند تا آن جا که ملائکه و فرشتگان در نظر بعضی از آنان همان قوای نهفته در طبیعت شده است. برخی از دانشمندان اخلاق، بر اثر توجّه خاص به مسائل اخلاقی و تصفیه نفس، در تفسیر قسمتی از آیات دچار تفسیر به رأی شده اند تا آن جا که (شیطان) را به نفس امّاره تفسیر نموده و موجودی را به نام (شیطان) جز نفس امّاره انسانی، منکر شده اند. گاهی دیده می شود که برخی فرعون را در آیه (اِذْهَبْ اِلی فِرْعَونَ اِنَّهُ طَغی; به سوی فرعون برو، او از حدّ خود تجاوز نموده است) کنایه از نفس انسان متجاوز گرفته و می گویند آیه مربوط به اصلاح نفس و تصفیه روح می باشد نه مبارزه با فرعون خاص.(8) همه این تفسیرها یک نوع تفسیر به رأی است که پیشداوری ها و یا تأثیر محیط سبب می شوند که از ظاهر آیه دست برداشته شود و بر خلاف ظاهر آن حمل گردد. * * * 2- معنای دیگری برای تفسیر به رأی این است که از معنای ابتدایی یک آیه (بدون آن که دلایل قطعی و آیات دیگر قرآن را که در این زمینه وارد شده اند در نظر بگیریم) پیروی کنیم; مثل این که از دلایل علمی و آیات دیگری که بطور آشکار جسم بودن خدا را نفی می کنند چشم پوشیده و به ظواهر بعضی از آیات که همگی کنایه و مجازند، بر جسم بودن خدا استدلال کنیم و مثلا بگوییم (یدالله فوق ایدیهم) دلیل بر این است که خدا دست دارد؟ در حالی که بدون شک منظور از (ید) در این جا دست نیست بلکه کنایه از قدرت خداست. * * * 3- معنای سوّم تفسیر به رأی این است که در تفسیر قرآن، از غیر خود قرآن استمداد کنیم; زیرا مجموع آیات قرآن - جز آیات مربوط به احکام - می توانند اجمال آیات خود را رفع کنند و در تفسیر قرآن به فهم صحابه و تابعین نیازی نداریم.(9) مؤلّف کشف الظّنون(10) تفسیر به (رأی) را پنج نوع ذکر کرده است که اصول آنها همان است که گفته شد. * * * در این جا تذکّر این نکته لازم است که در میان معانی مختلفی که برای تفسیر به رأی بیان شده است هرگز هیچ مفسّر اسلامی نگفته است که مقصود پیامبر(صلی الله علیه وآله) از تفسیر به رأی همان تفسیر به (عقل) است تا به آنها حمله کنیم و بگوییم که (آنان این چنین معنای کرده اند که مردم قرآن را نفهمند و مانند کشیشان قرون وسطی که تورات و انجیل را در اختیار داشتند، آنان نیز این کتاب آسمانی را در اختیار خود داشته باشند و با منع تفکّر و تعقّل در قرآن، آن را به صورت کتابی درآورند که فقط جسمش در میان مردم باشد و روحش مجهول ماند و به صورت الفاظ و اوراد و آهنگ مقدّس و مرموز و معمّا و نامفهوم در آید). مفسّران اسلامی که درباره تفسیر به رأی سخن گفته اند، احادیث مورد بحث را چنین معنا نکرده اند; بلکه دانشمندان اسلام و بالاخص دانشمندان شیعه، (عقل) را یکی از حجّت های الهی و دلایل قاطع می دانند تا آن جا که آن را در ردیف کتاب و سنّت و اجماع شمرده اند. آنان چگونه می توانند لفظ (رأی) را که در حدیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) وارد شده به عقل و خرد تفسیر کنند، در صورتی که فرهنگ های عربی که برای تفسیر الفاظ قرآن و حدیث نوشته شده، لفظ یاد شده را به معنای ظنّ و گمان و حدس و تخمین معنا کرده اند.(11) اگر گروهی (اخباری ها) به ظاهر آیاتی که مربوط به فروع و احکام عملی است، عمل نمی کنند; نه از این نظر است که می گویند قرآن را نباید به عقل تفسیر کرد، بلکه علّت آن این است که این رشته از آیات، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و مطلق و مقیّد دارند و تشخیص اینها برای ما بدون مراجعه به ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) ممکن نیست. از این جهت به ظاهر این رشته از آیات عمل نمی کنند. گذشته از این، به فرض این که یکی دو نفر گمنام، چنین سخن ناروایی را گفته باشند; آیا صحیح است چنین نسبت بی اساسی را آنچنان مطرح کرد که انسان تصوّر کند که در طول قرون اسلامی، علما و دانشمندان اسلام مردم را از فهمیدن قرآن باز می داشتند و اجازه نمی دادند که مردم قرآن را بفهمند، در صورتی که همین علما و دانشمندان، صدها تفسیر به زبان های مختلف جهان بر قرآن نوشته اند و برای آگاهی از تعدادی تفاسیری که تاکنون از طرف علمای اسلام بر قرآن نوشته شده است، به کتاب های (کشف الظّنون) و (الذّریعه) مراجعه شود.(12) براستی اگر نظر آنان این بود که قرآن مانند تورات و انجیل در انحصار خود آنها بماند، پس چرا این همه تفسیر به زبان های مختلف جهان بر این کتاب آسمانی نوشته و در تمام خصوصیّات آیات قرآن، از نظر عقل و نقل، بحث و گفتگو نموده اند. اشتباه دیگر گوینده آن گفتار این است که حدیث (من فسّر القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار) را چنین ترجمه نموده است: (هرکه قرآن را با رأی خویش تفسیر کند، مقعدش را از آتش پر می کنند!); در صورتی که مادّه (تبوء) که (فلیتبوأ) از آن گرفته شده به معنای (پر کردن) نیامده است، بلکه معنای آن آماده نمودن و أخذ مکان است. گذشته از این، لفظ (مقعد) در گفتار گوینده به همان معنای موضع خاص تعبیر شده، در صورتی که ابداً چنین نیست بلکه مقصود از آن در حدیث، مکان و جایگاه است نه موضع مخصوص و در آیه زیر هر دو لفظ وارد شده است و مقصود از هر دو لفظ همان است که گفته شد. (...تُبَوِّیءُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ;... مؤمنان را برای نبرد در مواضع جنگ، جای می دهی) (یا برای آنان مواضعی برای نبرد آماده می سازی)(13) بنابراین، معنای صحیح حدیث این است: (هرکس قرآن را تفسیر به رأی کند باید برای خود جایی از آتش دوزخ را انتخاب کند) یا برای خود از آتش جایی آماده سازد.) (و آنها که حدیث را طور دیگر معنا کرده اند دلیل بر عدم اطّلاع آنها از ادبیّات عرب است). 1. در بسیاری از کتاب های علمی، این حدیث از پیامبر نقل شده است. 2. در تفسیر قرطبی به نام (الجامع لاحکام القرآن) جلد 1، صفحه 32، به جای لفظ (برأیه) کلمه (برأی) آمده است و در مجمع البیان، جلد 1، صفحه 9، به جای آن، لفظ (بغیر علم) یعنی ظن و.. 3. جامع البیان، جلد 3، صفحه 32. 4. التبیان، جلد 1، صفحه 3، در این مورد روایاتی نیز نقل شده است، برای اطّلاع بیشتر به تفسیر برهان، جلد 1، صفحه 18 و 19 مراجعه فرمایید. 5. مجمع البیان، جلد 1، صفحه 12; الجامع لاحکام القرآن، جلد 1، صفحه 4; آیات الاحکام محقّق اردبیلی، صفحه 12; تفسیر صافی، مقدّمه پنجم، صفحه 9; رسائل شیخ انصاری، صفحه 35. از آن جا که لفظ (رأی) در لغت عرب به معنای ظنّ و گمان و تخمین است، معلوم می شود که آرای قبلی مفسّر، یک رأی قطعی نبوده، بلکه یک سلسله حدس ها و پیشداوری های ظنّی است که خود مفسّر نیز به صحّت و استواری آن قاطع نمی باشد. 6. انتقاد از روش تفسیر این کتاب در آیات مربوط به مسائل مورد اختلاف میان معتزله و اشاعره، از ارزش آن درباره بیان نکات مربوط به فصاحت و بلاغت خارق العاده قرآن نمی کاهد; زیرا ارزش کشّاف در این قسمت قابل انکار نیست. 7. گروهی از محقّقان معتقدند که تفسیر منسوب به محی الدّین، نوشته خود او نیست; بلکه نگارش یکی از شاگردان او می باشد. 8. براهین القرآن، صفحه 55. 9. المیزان، جلد 3، صفحه 85 - 86. 10. مقدّمه مجمع البیان، صفحه 6. 11. مفردات راغب، مادّه (رأی) می گوید: (رأی عبارت از این است که یک طرف قضیّه را روی ظنّ و گمان ترجیح دهیم). سپس به آیه (یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأیَ الْعَیْنِ) استدلال می نماید; زیرا (رأی) در این آیه به معنای ظن و گمان است و معنای آیه این است: (آنان را دو برابر خود می پنداشتند). 12. به کتاب کشف الظّنون، جلد 1، صفحه 302 - 316 و الذّریعه، جلد 4، صفحه 231 - 345، تألیف علاّمه متبحّر مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی مراجعه فرمایید. 13. سوره آل عمران، آیه 121; مجمع البیان، جلد 5، صفحه 495 و مفردات راغب، صفحه 69 و به تفسیر آیه 56 سوره یوسف مراجعه فرمایید.
عنوان سوال:

مقصود از «تفسیر به رأی» که حرام است ، چیست؟


پاسخ:

مفسّران و دانشمندان اسلامی بر این نظر اتّفاق دارند که هیچ فردی حق ندارد آیات قرآن را با نظر و رأی شخصی خود تفسیر نماید و احادیث زیادی در این باره نقل شده است که نمونه هایی را در این جا نقل می کنیم:

1- رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) فرموده است: (مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّا مقْعَدَهُ مِنَ النّار; هرکس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، برای خود جایی در آتش دوزخ انتخاب کرده است.)(1)
2- مَنْ قالَ فِی الْقُرآن بِرَأْیِهِ(2) فَلْیَتَبَوَّا مقْعَدَهُ مِنَ النّار; هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند جایگاهی از آتش برای خود اخذ کند!)(3)
3- (مَنْ فسَّرَ الْقُرآنَ وَ آَصابَ الْحَقّ فَقَدْ اَخْطَأَ; هرکسی قرآن را به رأی خویش تفسیر کند هرچه هم صحیح باشد، باز خطا کرده است.)(4)
این قسمتی از متون احادیثی است که در این مورد وارد شده اند. اکنون باید دید مقصود از تفسیر به رأی و یا تفسیر بدون علم و دانش چیست؟
مفسّران عالیقدر برای تفسیر به رأی سه وجه بیان کرده اند که به همه آنها بطور اجمال اشاره می نماییم:

1- پیشداوری های شخص مفسّر، سبب شود که لفظی را که دو معنا دارد و قرینه ای برای تعیین یکی نیست و یا آیه ای را که از نظر مفادّ و هدف مبهم و مجمل است و باید اجمال و ابهام آن را به وسیله آیات دیگری رفع نمود طوری تفسیر کند که مطابق عقیده پیشین او گردد; و به عبارت دیگر: معتقدات قبلی و (پیشداوری های) شخصی سبب شود، که آیه را (بدون قرینه و شاهد) مطابق اعتقاد خود تفسیر کند و به جای این که قرآن را هادی و رهبر خود قرار دهد، قرآن را بر عقاید خود تطبیق نماید. تا آن جا که اگر چنین اعتقاد قبلی وجود نداشت، هرگز حاضر نبود آیه را همان طور تفسیر کند.(5)
نمونه این نوع تفسیر به رأی در کتاب های کسانی که از مکتب های خاصّی مانند (معتزله)، (اشاعره)، (باطنیّة) و (صوفیّه) پیروی می کنند، زیاد به چشم می خورد; مفسّری که قبلا مکتب (اعتزال) و یا (اشعری) را درباره صفات و افعال خدا و بندگان او، بطور دربست پذیرفته است، و به آیاتی می رسد که ممکن است آن را به عقیده خاص خود تطبیق کند و احیاناً ظاهر آن، برخلاف عقیده اوست، بر اثر اعتقاد پیشین، همه این نوع آیات را مطابق نظر و معتقدات مکتب خویش، تفسیر می کند و به جای این که عقاید خویش را بر قرآن عرضه بدارد، قرآن را بر عقیده خود عرضه می کند و از روی هوا و هوس با آیات الهی بازی می کند.
تفسیر (کشّاف)(6) نگارش زمخشری، نمونه بارزی برای تفسیر قرآن بر اساس مکتب (اعتزال); همچنان که کتاب (مفاتیح الغیب) نگارش فخر رازی نمونه روشنی برای تفسیر آیات قرآن بر پایه مکتب (اشعری) به شمار می رود. هرکدام از این دو مفسّر کوشش می کنند از طریق آیات قرآن، عقیده پیشین خود را اثبات کنند و هرگز حاضر نیستند خود را از عقیده قبلی آزاد نمایند و با آزاد ساختن خود از آرای قبلی، مجموع آیات قرآن را که درباره صفات خدا و افعال بندگان وارد شده اند، مورد بررسی قرار دهند.
در طول تاریخ گروه های (باطنیّه)، (صوفیّه) و برخی از (فلاسفه) قسمتی از آیات مربوط به معارف عقلی را مطابق نظریّه پیشین خود تفسیر نموده اند; مثلا ملاّ عبدالرّزاق کاشی، اساس تفسیر خود را آرا و عقاید باطنیّه قرار داده و محی الدّین عربی(7) معارف الهی قرآن را مطابق انظار متصوفّانه خود تفسیر نموده است.
این رشته از تفاسیر که فقط برای احیای مکتب خاصّی نگارش یافته اند (مکتبی که پایه گذار آن یک فرد جایز الخطا و غیر معصوم بوده است) به فرض این که قسمتی از این تفسیرها صحیح باشد، امّا روی هم رفته نمی توانند از تفسیر به رأی خالی و پیراسته باشند.
در اواخر قرن سیزدهم اسلامی و آغاز قرن چهاردهم، افکار مادّیگری بازار داغ و رونق بسزایی پیدا کرد و اکتشافات و اختراعات، سایر دانش های انسان را تحت الشّعاع خود قرار داد. از این نظر زمینه یک نوع تفسیر به رأی مخصوصی، در میان برخی از مفسّران اسلامی به وجود آمد و در نتیجه، آیات مربوط به عوالم غیب و ماورای طبیعت مانند (روح) و (فرشته) و (اعجاز) پیامبران بطرز مخصوصی تفسیر شدند، تا علاوه بر جلب نظر دانشمندان طبیعی و مادّی، به نظر آنها به آیات قرآن جلا و صفای خاصّی بخشیده شود و با مراجعه به تفسیر (المنار) و مانند آن صدق گفتار ما ظاهر می گردد (البتّه بعضی از این تفاسیر مانند المنار نقاط قوّت فراوانی نیز دارند که در جای خود قابل توجّه است).
چون این دانشمندان تحت تأثیر پیشرفت دانش های طبیعی و سایر علوم مادّی قرار گرفته بودند پاره ای از حقایق قرآنی را که مربوط به عوالم غیبی و ماورای طبیعت است بر قوام مادّی و طبیعی که علم و دانش آن روز کشف کرده بود تطبیق نموده اند تا آن جا که ملائکه و فرشتگان در نظر بعضی از آنان همان قوای نهفته در طبیعت شده است.
برخی از دانشمندان اخلاق، بر اثر توجّه خاص به مسائل اخلاقی و تصفیه نفس، در تفسیر قسمتی از آیات دچار تفسیر به رأی شده اند تا آن جا که (شیطان) را به نفس امّاره تفسیر نموده و موجودی را به نام (شیطان) جز نفس امّاره انسانی، منکر شده اند.
گاهی دیده می شود که برخی فرعون را در آیه (اِذْهَبْ اِلی فِرْعَونَ اِنَّهُ طَغی; به سوی فرعون برو، او از حدّ خود تجاوز نموده است) کنایه از نفس انسان متجاوز گرفته و می گویند آیه مربوط به اصلاح نفس و تصفیه روح می باشد نه مبارزه با فرعون خاص.(8)
همه این تفسیرها یک نوع تفسیر به رأی است که پیشداوری ها و یا تأثیر محیط سبب می شوند که از ظاهر آیه دست برداشته شود و بر خلاف ظاهر آن حمل گردد.

* * *

2- معنای دیگری برای تفسیر به رأی این است که از معنای ابتدایی یک آیه (بدون آن که دلایل قطعی و آیات دیگر قرآن را که در این زمینه وارد شده اند در نظر بگیریم) پیروی کنیم; مثل این که از دلایل علمی و آیات دیگری که بطور آشکار جسم بودن خدا را نفی می کنند چشم پوشیده و به ظواهر بعضی از آیات که همگی کنایه و مجازند، بر جسم بودن خدا استدلال کنیم و مثلا بگوییم (یدالله فوق ایدیهم) دلیل بر این است که خدا دست دارد؟ در حالی که بدون شک منظور از (ید) در این جا دست نیست بلکه کنایه از قدرت خداست.

* * *

3- معنای سوّم تفسیر به رأی این است که در تفسیر قرآن، از غیر خود قرآن استمداد کنیم; زیرا مجموع آیات قرآن - جز آیات مربوط به احکام - می توانند اجمال آیات خود را رفع کنند و در تفسیر قرآن به فهم صحابه و تابعین نیازی نداریم.(9)
مؤلّف کشف الظّنون(10) تفسیر به (رأی) را پنج نوع ذکر کرده است که اصول آنها همان است که گفته شد.

* * *

در این جا تذکّر این نکته لازم است که در میان معانی مختلفی که برای تفسیر به رأی بیان شده است هرگز هیچ مفسّر اسلامی نگفته است که مقصود پیامبر(صلی الله علیه وآله) از تفسیر به رأی همان تفسیر به (عقل) است تا به آنها حمله کنیم و بگوییم که (آنان این چنین معنای کرده اند که مردم قرآن را نفهمند و مانند کشیشان قرون وسطی که تورات و انجیل را در اختیار داشتند، آنان نیز این کتاب آسمانی را در اختیار خود داشته باشند و با منع تفکّر و تعقّل در قرآن، آن را به صورت کتابی درآورند که فقط جسمش در میان مردم باشد و روحش مجهول ماند و به صورت الفاظ و اوراد و آهنگ مقدّس و مرموز و معمّا و نامفهوم در آید).
مفسّران اسلامی که درباره تفسیر به رأی سخن گفته اند، احادیث مورد بحث را چنین معنا نکرده اند; بلکه دانشمندان اسلام و بالاخص دانشمندان شیعه، (عقل) را یکی از حجّت های الهی و دلایل قاطع می دانند تا آن جا که آن را در ردیف کتاب و سنّت و اجماع شمرده اند.
آنان چگونه می توانند لفظ (رأی) را که در حدیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) وارد شده به عقل و خرد تفسیر کنند، در صورتی که فرهنگ های عربی که برای تفسیر الفاظ قرآن و حدیث نوشته شده، لفظ یاد شده را به معنای ظنّ و گمان و حدس و تخمین معنا کرده اند.(11)
اگر گروهی (اخباری ها) به ظاهر آیاتی که مربوط به فروع و احکام عملی است، عمل نمی کنند; نه از این نظر است که می گویند قرآن را نباید به عقل تفسیر کرد، بلکه علّت آن این است که این رشته از آیات، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و مطلق و مقیّد دارند و تشخیص اینها برای ما بدون مراجعه به ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) ممکن نیست. از این جهت به ظاهر این رشته از آیات عمل نمی کنند.
گذشته از این، به فرض این که یکی دو نفر گمنام، چنین سخن ناروایی را گفته باشند; آیا صحیح است چنین نسبت بی اساسی را آنچنان مطرح کرد که انسان تصوّر کند که در طول قرون اسلامی، علما و دانشمندان اسلام مردم را از فهمیدن قرآن باز می داشتند و اجازه نمی دادند که مردم قرآن را بفهمند، در صورتی که همین علما و دانشمندان، صدها تفسیر به زبان های مختلف جهان بر قرآن نوشته اند و برای آگاهی از تعدادی تفاسیری که تاکنون از طرف علمای اسلام بر قرآن نوشته شده است، به کتاب های (کشف الظّنون) و (الذّریعه) مراجعه شود.(12)
براستی اگر نظر آنان این بود که قرآن مانند تورات و انجیل در انحصار خود آنها بماند، پس چرا این همه تفسیر به زبان های مختلف جهان بر این کتاب آسمانی نوشته و در تمام خصوصیّات آیات قرآن، از نظر عقل و نقل، بحث و گفتگو نموده اند.
اشتباه دیگر گوینده آن گفتار این است که حدیث (من فسّر القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار) را چنین ترجمه نموده است: (هرکه قرآن را با رأی خویش تفسیر کند، مقعدش را از آتش پر می کنند!); در صورتی که مادّه (تبوء) که (فلیتبوأ) از آن گرفته شده به معنای (پر کردن) نیامده است، بلکه معنای آن آماده نمودن و أخذ مکان است.
گذشته از این، لفظ (مقعد) در گفتار گوینده به همان معنای موضع خاص تعبیر شده، در صورتی که ابداً چنین نیست بلکه مقصود از آن در حدیث، مکان و جایگاه است نه موضع مخصوص و در آیه زیر هر دو لفظ وارد شده است و مقصود از هر دو لفظ همان است که گفته شد.
(...تُبَوِّیءُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ;... مؤمنان را برای نبرد در مواضع جنگ، جای می دهی) (یا برای آنان مواضعی برای نبرد آماده می سازی)(13)
بنابراین، معنای صحیح حدیث این است: (هرکس قرآن را تفسیر به رأی کند باید برای خود جایی از آتش دوزخ را انتخاب کند) یا برای خود از آتش جایی آماده سازد.) (و آنها که حدیث را طور دیگر معنا کرده اند دلیل بر عدم اطّلاع آنها از ادبیّات عرب است).


1. در بسیاری از کتاب های علمی، این حدیث از پیامبر نقل شده است.
2. در تفسیر قرطبی به نام (الجامع لاحکام القرآن) جلد 1، صفحه 32، به جای لفظ (برأیه) کلمه (برأی) آمده است و در مجمع البیان، جلد 1، صفحه 9، به جای آن، لفظ (بغیر علم) یعنی ظن و..
3. جامع البیان، جلد 3، صفحه 32.
4. التبیان، جلد 1، صفحه 3، در این مورد روایاتی نیز نقل شده است، برای اطّلاع بیشتر به تفسیر برهان، جلد 1، صفحه 18 و 19 مراجعه فرمایید.
5. مجمع البیان، جلد 1، صفحه 12; الجامع لاحکام القرآن، جلد 1، صفحه 4; آیات الاحکام محقّق اردبیلی، صفحه 12; تفسیر صافی، مقدّمه پنجم، صفحه 9; رسائل شیخ انصاری، صفحه 35. از آن جا که لفظ (رأی) در لغت عرب به معنای ظنّ و گمان و تخمین است، معلوم می شود که آرای قبلی مفسّر، یک رأی قطعی نبوده، بلکه یک سلسله حدس ها و پیشداوری های ظنّی است که خود مفسّر نیز به صحّت و استواری آن قاطع نمی باشد.
6. انتقاد از روش تفسیر این کتاب در آیات مربوط به مسائل مورد اختلاف میان معتزله و اشاعره، از ارزش آن درباره بیان نکات مربوط به فصاحت و بلاغت خارق العاده قرآن نمی کاهد; زیرا ارزش کشّاف در این قسمت قابل انکار نیست.
7. گروهی از محقّقان معتقدند که تفسیر منسوب به محی الدّین، نوشته خود او نیست; بلکه نگارش یکی از شاگردان او می باشد.
8. براهین القرآن، صفحه 55.
9. المیزان، جلد 3، صفحه 85 - 86.
10. مقدّمه مجمع البیان، صفحه 6.
11. مفردات راغب، مادّه (رأی) می گوید: (رأی عبارت از این است که یک طرف قضیّه را روی ظنّ و گمان ترجیح دهیم).
سپس به آیه (یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأیَ الْعَیْنِ) استدلال می نماید; زیرا (رأی) در این آیه به معنای ظن و گمان است و معنای آیه این است: (آنان را دو برابر خود می پنداشتند).
12. به کتاب کشف الظّنون، جلد 1، صفحه 302 - 316 و الذّریعه، جلد 4، صفحه 231 - 345، تألیف علاّمه متبحّر مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی مراجعه فرمایید.
13. سوره آل عمران، آیه 121; مجمع البیان، جلد 5، صفحه 495 و مفردات راغب، صفحه 69 و به تفسیر آیه 56 سوره یوسف مراجعه فرمایید.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین