تفاوت قرآن با کتب علمی، در تبیین معارف چیست؟
خدای سبحان در مقام تبیین رسالتهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گاهی از تلاوت آیات بر مردم و تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس سخن می‌گوید: "هو الّذی بعث فی الأمّیین رسولا ً منهم یتلوا علیهم ایاته ویزکّیهم ویعلّمهم الکتاب والحکمة..."(1) و گاهی سخن از خارج ساختن انسانها از تاریکیهای جهل و تباهی ضلالت به نور هدایت دارد: "کتاب أنزلناه إلیک لتُخرج النّاس من الظلمات إلی النور بإذن ربّهم إلی صراط العزیز الحمید"(2) و قرآن کریم را ره‌توشه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ایفای این رسالتها و دستمایه او در تعلیم و تزکیه انسانها معرفی می‌کند: "فذکّر بالقران من یخاف وعید"(3)، "وکذلک أوحینا إلیک قراناً عربیاً لتنذر أمّ القری ومن حولها..."(4) ، "وکذلک أوحینا إلیک روحاً من أمرنا ما کنت تدری ما الکتاب ولا الإیمان ولکن جعلناه نوراً نهدی به من نشاء من عبادنا وإنّک لتهدی إلی صراطٍ مستقیم".(5) بر این اساس، قرآن کریم نمی‌تواند مانند کتب علمی تنها به تبیین مسائل علمی و جهانشناسانه بپردازد و یا مانند کتب اخلاقی تنها به اندرز بسنده کند یا همتای کتابهای فقهی و اصولی به ذکر احکام فرعی و مبانی آنها اکتفا کند و به طور کلی شیوه‌های رایج و معمول در کتب بشری را در پیش گیرد. این کتاب الهی در رسیدن به اهداف خود که با اهداف رسالت پیامبر جهانی، حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متحد است، روشهای ویژه‌ای را برگزیده است، که به برخی از آنها اشاره می‌شود: 1 استفاده گسترده از تمثیل برای تنزّل دادن معارف سنگین و متعالی، که بحث آن گذشت. 2 بهره‌گیری از شیوه جدال احسن و پایه قرار دادن پیش‌فرضهای مقبولِ خصم، در احتجاج با کسانی که در برابر اصل دین یا خصوص قرآن سرسختی نشان می‌دهند. 3 آمیختن "معارف و احکام" با "موعظه و اخلاق"، و "تعلیم کتاب و حکمت" با "تربیت و تزکیه نفوس" و پیوند زدن مسائل نظری با عملی و مسایل اجرایی با ضامن اجرای آن؛ مانند این که پس از دستور روزه‌داری به هدف آن، که تحصیل تقواست اشاره می‌کند: "یا أیّها الّذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الّذین من قبلکم لعلکم تتقون"(6) و یا پس از بیان آفرینش لباسی که اندام انسان را می‌پوشاند و نگهبان تن است،از لباس تقوا سخن می‌گوید که جامه جان آدمی و بهترین نگهبان آن است: "یا بنی ادم قد أنزلنا علیکم لباسا یواری سوءتکم وریشاً ولباس التقوی ذلک خیر..."(7) و در فضایی که سخن از حجّ و عمره خانه خدا مطرح است، چون حج و عمره مستلزم سفر است و سفر نیز زاد و توشه می‌طلبد، از ره‌توشه تقوا که در سیر و سلوک به سوی خدا بهترین ره‌توشه است نام می‌برد: "وأتمّوا الحج والعمرة لله... * الحجّ أشهر معلومات... وتزوّدوا فإن خیر الزاد التقوی".(8) همچنین در کنار تبیین برخی از احکام روزه سفارش حفظ حدود و رعایت تقوای الهی آمده است: "تلک حدود الله فلا تقربوها کذلک یبیّن الله ایاته للنّاس لعلّهم یتّقون"(9) و همراه با دستور دریافت زکات، تطهیر و تزکیه جان آدمی مطرح است: "خذ من أموالهم صدقة تطهّرهم وتزکّیهم بها..."(10) و حتی در کنار ساده‌ترین دستورات مربوط به معاشرتهای اجتماعی، مانند این که مهمان ناخوانده که قرار دیدار با صاحب‌خانه را قبلا ً تنظیم نکرده، در صورت اکراه و معذور بودن میزبان از پذیرش او باید باز گردد، از تزکیه روح سخن می‌گوید: "... وإن قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو أزکی لکم".(11) 4 داوری قاطع نسبت به اقوال و آرایی که از دیگران نقل می‌کند. قرآن کریم همانند برخی از کتب متداول، مجمع اقوال نیست تا آرای مختلف را نقل کند و بین آنها داوری نکند، بلکه نقلهای آن با داوری همراه است. از این رو، اگر مطلبی را نقل کند و سخنی در ابطال و ردّ آن نیاورد نشانه امضا و پذیرش آن است؛ چنانکه از فرزند صالح حضرت آدم (علیه‌السلام) نقل می‌کند که معیار پذیرش عمل در نزد خدا تقواست: "قال إنّما یتقبّل الله من المتقین"(12) و آن را ردّ نمی‌کند و از این رو در برخی روایات این جمله با عنوان "قول الله" نامیده شده است(13) و در کتب فقهی نیز به عنوان قول الله مطرح است. قرآن کریم بر اثر داشتن این ویژگی "قول فصل" نام گرفته است: "إنّه لَقولٌ فصل * وما هو بالهزل"(14). اما پس از نقل گفته منافقان، آن را ابطال می‌کند: "یقولون لئن رجعنا إلی المدینة لیخرجنّ الأعزّ منها الأذلّ ولله العزة ولرسوله وللمؤمنین ولکن المنافقین لا یعلمون"(15). سخن منافقان این بود که خود را عزیز می‌پنداشتند و مؤمنان را ذلیل، لیکن خداوند بعد از نقل گفتار باطل آنها به بطلان آن پرداخت؛ چنانکه قبلا ً در ابطال کلام باطل آنان درباره محاصره اقتصادی مسلمانان و اِنفاق نکردن به همراهان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تفرّق آنان از اطراف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنی را نقل و نقد و ابطال کرده است(16) کتابی که از جانب خدای حکیم حمید تنزل یافته است و به عزّت (نفوذناپذیری) ستوده شده است، باطل را از هیچ جهتی بدان راه نیست: "وإنّه لکتاب عزیز * لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید".(17) تذکّر: مواعظ و اندرزهای قرآنی که در کنار احکام و معارف ذکر می‌شود گاهی متأخر است؛ مانند مثالهای گذشته و گاهی متقدم؛ مانند: "ولا تتمنوا ما فضّل الله به بعضکم علی بعض للرجال نصیب ممّا اکتسبوا وللنساء نصیب ممّا اکتسبن...". (18) 5 پیوند دادن مسائل جهان‌شناسی با خداشناسی. یکی از مهمترین تفاوتهای قرآن کریم با کتب علمی این است که کتب علمی تنها به بررسی و تبیین سیر افقی اشیا و پدیده‌های جهان می‌پردازد؛ مثلاً معدن‌شناس می‌گوید آنچه اکنون در دل زمین یا کوه به صورت معدن خاصی وجود دارد از میلیونها سال قبل چه تطوراتی را پشت سر گذاشته و پس از این نیز با گذشت میلیونها سال، چه تحولاتی را در پیش رو دارد؛ اما قرآن کریم که کتاب هدایت و نور است، نه کتاب علمی محض، سخن از سیر عمودی پدیده‌های جهان و ارتباط آن از یک سو با مبدأ و از سوی دیگر با معاد دارد؛ یعنی از مبدأ فاعلی و مبدأ غایی سیر و تحول موجودات سخن می‌گوید؛ نظیر: "ألم تر أنّ الله أنزل من السماء ماءً فأخرجنا به ثمرات مختلفاً ألوانها ومن الجبال جدد بیض وحُمْر مختلف ألوانها وغرابیب سود"(19)، "وهو الذی أنشأ جناتٍ معروشاتٍ وغیر معروشات والنخل والزرع مختلفاً أکله والزّیتون والرّمان متشابهاً وغیر متشابه..."(20) ، "أو لم یر الّذین کفروا أن السموات والأرض کانتا رتقاً ففتقناهما وجعلنا من الماء کل شیء حیٍ أفلا یؤمنون"(21). در این گونه از آیات مبدأ فاعلی بارش باران و نیز سبب فاعلی حرکت حبّه‌های جامد به خوشه‌ها و شاخه‌هایی که از حیات گیاهی برخوردار است و نیز مبدأ اصلی احداث راههای سفید و سرخ و سیاه کوهستانی و پدیدآورنده انواع میوه‌ها و دانه‌های خوراکی سخن به میان آمده است. غرض آن که، دانشهای رایج علمی و فلسفی درباره پدیده معیّن جهان، مانند ستاره و کوه و... یا درباره کل جهان بدون تعیین جزئی از آن، سیر افقی محض دارد؛ یعنی بررسی می‌کند که پدیده‌ای معیّن یا مجموع جهان، قبلا ً چه بوده و اکنون چیست و پس از این چه می‌شود؛ اما از بیان سیر عمودی خالی است؛ بر خلاف قرآن کریم که در تبیین علمی اشیا (آن مقدار که تعرّض کرده است) و در تحریر فلسفی اصل جهان، مسیر عمودی را اضافه می‌کند؛ یعنی می‌گوید: مبدأ فاعلی این کار کیست و چه مبدأ غایی و هدف نهایی در نظر بوده است. 6 گزینش صحنه‌های درس‌آموز تاریخی در تبیین قصه‌ها. قرآن کریم کتاب تاریخ نیست تا وقایع‌نگارانه در هر قصه آنچه رخ داده است بنگارد، بلکه تنها به بیان بخشهایی می‌پردازد که با هدف آن (هدایت) هماهنگ باشد. سپس آن را به عنوان سنّت الهی (فلسفه تاریخ) بازگو می‌کند. مثلا ً، نام حضرت موسای کلیم (علیه‌السلام) بیش از صد بار در قرآن کریم آمده و قصّه آن حضرت در 28 سوره به طور گسترده تبیین شده است؛ اما بخشهایی که به تاریخ و قصّه محض باز می‌گردد، مانند ثبت تاریخ میلاد و وفات آن حضرت در قرآن نیامده، بلکه به نکات حسّاس و آموزنده داستان پرداخته است؛ مثلا ً، از تاریخ تولد موسی و مدت شیرخوارگی او در قرآن چیزی نیامده، لیکن از سانحه مهمّ وحی الهی به مادر موسی از لحاظ انداختن کودک در دریا و ایجاد طمأنینه در قلب مادر و مژده بازگشت فرزند به مادر بعد از بزرگ شدن و به بزرگواریِ رسالت رسیدن، سخن به میان آمده و همچنین از تاریخ هجرت موسی از مصر به مدین و نیز زمان مراجعت وی از مدین به مصر گفتاری در قرآن نیست، لیکن از خدمتگزاری رایگان موسی برای تأمین آب دام فرزندان شعیب و نیز از دامداری دختران شعیب و همچنین از عفاف و پاکدامنی آنان و نیز کیفیت آشنایی موسی با شعیب و نحوه انتخاب کارگزار که باید در کار خویش امین و بر کار خود مسلط و نیرومند باشد و همچنین درباره مشاهده آتش و رفتن به سوی آن و شهود نور و استماع کلام توحیدی خداوند از درخت سخن به میان آمده است. 7 یکی از اساسی‌ترین تفاوتهای قرآن کریم با کتب علمی بشری آن است که محور اصلی تعلیم در کتب بشری علومی است که دستیابی به آنها میسور است؛ اما مدار تعلیم در قرآن کریم علوم و معارفی است که انسانها بدون استمرار از نور وحی توان دستیابی به آن را ندارند: "کما أرسلنا فیکم رسولا ً منکم یتلوا علیکم ایاتنا ویزکیکم ویعلمکم الکتاب والحکمة ویعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون"(22)، "فاذکروا الله کما علّمکم ما لم تکونوا تعلمون".(23) گرچه انبیای الهی در علوم قابل دستیابی و مستقلات عقلی نیز استعداد بشر را شکوفا کرده‌اند: "یثیروا لهم دفائن العقول"(24)، لیکن محور تعلیم آنان پرده برداشتن از غیب و نوآوری علمی و معرفتی برای بشر است. قرآن کریم با تعبیر دقیق "ما لم تکونوا تعلمون" به همین نکته اشعار دارد؛ زیرا این جمله به معنای "آنچه نمی‌دانستید" نیست، بلکه به معنای "شما آن نبودید که از راههای عادی آنها را بدانید" است؛ چنانکه خداوند به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، با همه استعداد ویژه‌ای که داشت، می‌فرماید: "وأنزل الله علیک الکتاب والحکمة وعلّمک ما لم تکن تعلم وکان فضل الله علیک عظیماً"(25)؛ یعنی خداوند به تو معارفی آموخت که از راههای متعارف توان فرا گیری آن را نداشتی و از این رو این ویژگی قرآن کریم اختصاص به دوران انحطاط علم ندارد، بلکه همواره و تا ابد، قرآن معلّم علومی است که بشر را به آن راهی نیست. قرآن کریم در برخی موارد خاص نیز این حقیقت را گوشزد می‌کند که اسرار نهفته و پنهان عالم را تنها در پرتو نور وحی می‌توان دید: "کتب علیکم القتال وهو کُره لکم وعسی أن تکرهوا شیئاً وهو خیر لکم وعسی أن تحبّوا شیئاً وهو شرّ لکم والله یعلم وأنتم لا تعلمون"(26) و این خطابْ همه افراد را شامل می‌شود، اعم از ضِعاف، اوساط و اَوْحَدیّ از اهل علم و عمل. 8 بیان مصداق و پرهیز از کلّی‌گویی. در کتب علمی متعارف نیست که در مقام تبیین یک حقیقت، مصادیق آن ذکر شود؛ مثلا ً در تعریف نیکی، نیکان معرفی شوند؛ اما قرآن کریم در آیات خود چنین شیوه‌ای را اعمال کرده است؛ مثلا ً، در تبیین بِرّ و نیکی می‌فرماید: "لیس البرّ أن تولّوا وجوهکم قِبَل المشرق والمغرب ولکن البرّ من امن بالله والیوم الاخر و..."(27). مفسرانی که قرآن کریم را همانند کتب علمی پنداشته‌اند، در این گونه موارد در پی یافتن محذوف یا توجیهات دیگری هستند تا اسلوب بیانی قرآن را با شیوه‌های متداول در کتب علمی هماهنگ بیابند؛ غافل از این که قرآن کریم یک کتاب علمی محض نیست و از روشهای متعارف کتب علمی بشری پیروی نمی‌کند. از این رو گاهی به جای وصف، موصوف را بیان می‌کند و این از روشهای کلیدی قرآن است. نمونه دیگ، آیه کریمه "یومَ لا ینفع مال ولا بنون * إلاّ من أتی الله بقلب سلیم"(28) است که هماهنگی مستثنا و مستثنی‌منه اقتضا می‌کند گفته شود: "إلاّ سلامة القلب"، لیکن از ذکر وصف صرف نظر شد و به بیان موصوف پرداخته شد تا همان طور که در آیه قبل، جامعه را به نیک شدن تشویق می‌کند، نه آن که تنها نیکی را برای آنها تفسیر کند، در این آیه نیز، امت اسلامی را به سلیم‌القلب شدن برساند، نه آن که تنها سلامت دل را مایه نجات در قیامت معرفی کند. تذکّر: تبیین مصداق گاهی در آیات دیگر است، نه در همان آیه محل بحث؛ چنانکه در آیه کریمه "... فبشر عباد * الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه"(29) سخن از أحسن الأقوال است، لیکن مصداق آن در جای دیگر چنین تبیین شده است: "ومن أحسن قولا ً ممن دعا إلی ا‌لله وعمل صالحاً وقال إنّنی من المسلمین"(30) و یا در سوره مبارکه حمد ذکری اجمالی و کلی درباره نعمت‌یافتگان آمده است: "صراط الّذین أنعمت علیهم..."، اما در سوره مبارکه نساء مصداق مُنْعَمٌ عَلَیْهِم تبیین شده است: "... مع الّذین أنعم الله علیهم من النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین و...".(31) 9 تکرار مطالب. تکرار در قرآن کریم از آن روست که قرآن کتاب نور و هدایت است و در مقام هدایت لازم است مطلب واحد در هر مناسبت با زبانی خاص ادا شود تا ویژگی موعظه داشته باشد، بر خلاف کتب علمی که هر مطلب تنها در یک جا بیان می‌شود و تکرار آن سودمند نیست. سرّ لزوم تکرار در کتاب هدایت آن است که شیطان و نفس اماره که عامل ضلالت و عذابند، پیوسته به اضلال آدمی مشغولند و کار آنها گرچه گاهی کم می‌شود، لیکن ترک نمی‌شود؛ از این رو تکرار ارشاد و هدایت نیز ضروری است. 10 یکی از ظرافتهای ادبی و هنری در بیان قرآنی تغییر ناگهانی سیاق است؛ مثلا ً در جمله‌ای که چندین کلمه با "اعراب رفع" آمده، در اثناء، کلمه‌ای با "اعراب نصب" ذکر می‌شود تا خواننده را متوقف کرده، به تأمل وا دارد؛ مانند آیه "لکن الراسخون فی العلم منهم والمؤمنون یؤمنون بما أنزل إلیک وما أنزل من قبلک والمقیمین الصلوة والمؤتون الزکوة والمؤمنون بالله والیوم الاخر أولئک سنؤتیهم أجراً عظیماً"(32)؛ زیرا در این آیه کریمه، پنج وصفْ یاد شده است که سیاق ادبی آنها مرفوع بودن آن اوصاف است؛ چنانکه دو وصف مقدّم (راسخون و مؤمنون) و دو وصف مؤخّر (مؤتون و مؤمنون) مرفوع است و در بین اوصاف مرفوع چهارگانه، یک وصف منصوب دیده می‌شود و آن وصف "مقیمین" است تا توجه متدبّران در قرآن و تالیان کتاب الهی را به اهمیت نماز که ستون دین است جلب کند؛ همان طور که در نوشتن تابلوها، برخی از کلمات مانند واژه "شهید" با رنگ سرخ نوشته می‌شود تا توجه بیننده را جلب کند. پس گاهی با تغییر اسلوب و تعویض سیاق، به ویژگی محتوایی لفظ توجه داده می‌شود. 1 سوره جمعه، آیه 2. 2 سوره إبراهیم، آیه 1. 3 سوره ق، آیه 45. 4 سورهٴ شوریٰ، آیهٴ 7. 5 سوره شوری، آیهٴ 54. 6 سوره بقره، آیهٴ 183. 7 سوره اعراف، آیه 26. 8 سوره بقره، آیات 196 197. 9 سوره بقره، آیه 187. 10 سوره توبه، آیه 103. 11 سوره نور، آیه 28. 12 سوره مائده، آیه 27. 13 نورالثقلین، ج 1، ص 615. 14 سوره طارق، آیات 13 14. 15 سوره منافقون، آیه 8. 16 سوره منافقون، آیه 7. 17 سوره فصلت، آیات 41‌‌42. 18 سوره نساء، آیه 32. 19 سوره فاطر، آیه 27. 20 سوره انعام، آیه 141. 21 سوره انبیاء، آیه30. 22 سوره بقره، آیه151. 23 سوره بقره، آیه 239. 24 نهج البلاغه، خطبه 1، بند 37. 25 سوره نساء، آیه113. 26 سوره بقره، آیه 216. 27 سوره بقره، آیه 177. 28 سوره شعراء، آیات 88 89. 29 سوره زمر، آیات 17‌‌18. 30 سوره فصلت، آیه 33. 31 سوره نساء، آیه 69. 32 سوره نساء، آیه 162. مأخذ: ( تفسیر تسنیم جلد 1، ص 43)
عنوان سوال:

تفاوت قرآن با کتب علمی، در تبیین معارف چیست؟


پاسخ:

خدای سبحان در مقام تبیین رسالتهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گاهی از تلاوت آیات بر مردم و تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس سخن می‌گوید: "هو الّذی بعث فی الأمّیین رسولا ً منهم یتلوا علیهم ایاته ویزکّیهم ویعلّمهم الکتاب والحکمة..."(1) و گاهی سخن از خارج ساختن انسانها از تاریکیهای جهل و تباهی ضلالت به نور هدایت دارد: "کتاب أنزلناه إلیک لتُخرج النّاس من الظلمات إلی النور بإذن ربّهم إلی صراط العزیز الحمید"(2) و قرآن کریم را ره‌توشه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ایفای این رسالتها و دستمایه او در تعلیم و تزکیه انسانها معرفی می‌کند: "فذکّر بالقران من یخاف وعید"(3)، "وکذلک أوحینا إلیک قراناً عربیاً لتنذر أمّ القری ومن حولها..."(4) ، "وکذلک أوحینا إلیک روحاً من أمرنا ما کنت تدری ما الکتاب ولا الإیمان ولکن جعلناه نوراً نهدی به من نشاء من عبادنا وإنّک لتهدی إلی صراطٍ مستقیم".(5)
بر این اساس، قرآن کریم نمی‌تواند مانند کتب علمی تنها به تبیین مسائل علمی و جهانشناسانه بپردازد و یا مانند کتب اخلاقی تنها به اندرز بسنده کند یا همتای کتابهای فقهی و اصولی به ذکر احکام فرعی و مبانی آنها اکتفا کند و به طور کلی شیوه‌های رایج و معمول در کتب بشری را در پیش گیرد. این کتاب الهی در رسیدن به اهداف خود که با اهداف رسالت پیامبر جهانی، حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متحد است، روشهای ویژه‌ای را برگزیده است، که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
1 استفاده گسترده از تمثیل برای تنزّل دادن معارف سنگین و متعالی، که بحث آن گذشت.
2 بهره‌گیری از شیوه جدال احسن و پایه قرار دادن پیش‌فرضهای مقبولِ خصم، در احتجاج با کسانی که در برابر اصل دین یا خصوص قرآن سرسختی نشان می‌دهند.
3 آمیختن "معارف و احکام" با "موعظه و اخلاق"، و "تعلیم کتاب و حکمت" با "تربیت و تزکیه نفوس" و پیوند زدن مسائل نظری با عملی و مسایل اجرایی با ضامن اجرای آن؛ مانند این که پس از دستور روزه‌داری به هدف آن، که تحصیل تقواست اشاره می‌کند: "یا أیّها الّذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الّذین من قبلکم لعلکم تتقون"(6) و یا پس از بیان آفرینش لباسی که اندام انسان را می‌پوشاند و نگهبان تن است،از لباس تقوا سخن می‌گوید که جامه جان آدمی و بهترین نگهبان آن است: "یا بنی ادم قد أنزلنا علیکم لباسا یواری سوءتکم وریشاً ولباس التقوی ذلک خیر..."(7) و در فضایی که سخن از حجّ و عمره خانه خدا مطرح است، چون حج و عمره مستلزم سفر است و سفر نیز زاد و توشه می‌طلبد، از ره‌توشه تقوا که در سیر و سلوک به سوی خدا بهترین ره‌توشه است نام می‌برد: "وأتمّوا الحج والعمرة لله... * الحجّ أشهر معلومات... وتزوّدوا فإن خیر الزاد التقوی".(8)
همچنین در کنار تبیین برخی از احکام روزه سفارش حفظ حدود و رعایت تقوای الهی آمده است: "تلک حدود الله فلا تقربوها کذلک یبیّن الله ایاته للنّاس لعلّهم یتّقون"(9) و همراه با دستور دریافت زکات، تطهیر و تزکیه جان آدمی مطرح است: "خذ من أموالهم صدقة تطهّرهم وتزکّیهم بها..."(10) و حتی در کنار ساده‌ترین دستورات مربوط به معاشرتهای اجتماعی، مانند این که مهمان ناخوانده که قرار دیدار با صاحب‌خانه را قبلا ً تنظیم نکرده، در صورت اکراه و معذور بودن میزبان از پذیرش او باید باز گردد، از تزکیه روح سخن می‌گوید: "... وإن قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو أزکی لکم".(11)
4 داوری قاطع نسبت به اقوال و آرایی که از دیگران نقل می‌کند. قرآن کریم همانند برخی از کتب متداول، مجمع اقوال نیست تا آرای مختلف را نقل کند و بین آنها داوری نکند، بلکه نقلهای آن با داوری همراه است. از این رو، اگر مطلبی را نقل کند و سخنی در ابطال و ردّ آن نیاورد نشانه امضا و پذیرش آن است؛ چنانکه از فرزند صالح حضرت آدم (علیه‌السلام) نقل می‌کند که معیار پذیرش عمل در نزد خدا تقواست: "قال إنّما یتقبّل الله من المتقین"(12) و آن را ردّ نمی‌کند و از این رو در برخی روایات این جمله با عنوان "قول الله" نامیده شده است(13) و در کتب فقهی نیز به عنوان قول الله مطرح است. قرآن کریم بر اثر داشتن این ویژگی "قول فصل" نام گرفته است: "إنّه لَقولٌ فصل * وما هو بالهزل"(14).
اما پس از نقل گفته منافقان، آن را ابطال می‌کند: "یقولون لئن رجعنا إلی المدینة لیخرجنّ الأعزّ منها الأذلّ ولله العزة ولرسوله وللمؤمنین ولکن المنافقین لا یعلمون"(15). سخن منافقان این بود که خود را عزیز می‌پنداشتند و مؤمنان را ذلیل، لیکن خداوند بعد از نقل گفتار باطل آنها به بطلان آن پرداخت؛ چنانکه قبلا ً در ابطال کلام باطل آنان درباره محاصره اقتصادی مسلمانان و اِنفاق نکردن به همراهان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تفرّق آنان از اطراف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنی را نقل و نقد و ابطال کرده است(16)
کتابی که از جانب خدای حکیم حمید تنزل یافته است و به عزّت (نفوذناپذیری) ستوده شده است، باطل را از هیچ جهتی بدان راه نیست: "وإنّه لکتاب عزیز * لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید".(17)
تذکّر: مواعظ و اندرزهای قرآنی که در کنار احکام و معارف ذکر می‌شود گاهی متأخر است؛ مانند مثالهای گذشته و گاهی متقدم؛ مانند: "ولا تتمنوا ما فضّل الله به بعضکم علی بعض للرجال نصیب ممّا اکتسبوا وللنساء نصیب ممّا اکتسبن...". (18)
5 پیوند دادن مسائل جهان‌شناسی با خداشناسی. یکی از مهمترین تفاوتهای قرآن کریم با کتب علمی این است که کتب علمی تنها به بررسی و تبیین سیر افقی اشیا و پدیده‌های جهان می‌پردازد؛ مثلاً معدن‌شناس می‌گوید آنچه اکنون در دل زمین یا کوه به صورت معدن خاصی وجود دارد از میلیونها سال قبل چه تطوراتی را پشت سر گذاشته و پس از این نیز با گذشت میلیونها سال، چه تحولاتی را در پیش رو دارد؛ اما قرآن کریم که کتاب هدایت و نور است، نه کتاب علمی محض، سخن از سیر عمودی پدیده‌های جهان و ارتباط آن از یک سو با مبدأ و از سوی دیگر با معاد دارد؛ یعنی از مبدأ فاعلی و مبدأ غایی سیر و تحول موجودات سخن می‌گوید؛ نظیر: "ألم تر أنّ الله أنزل من السماء ماءً فأخرجنا به ثمرات مختلفاً ألوانها ومن الجبال جدد بیض وحُمْر مختلف ألوانها وغرابیب سود"(19)، "وهو الذی أنشأ جناتٍ معروشاتٍ وغیر معروشات والنخل والزرع مختلفاً أکله والزّیتون والرّمان متشابهاً وغیر متشابه..."(20) ، "أو لم یر الّذین کفروا أن السموات والأرض کانتا رتقاً ففتقناهما وجعلنا من الماء کل شیء حیٍ أفلا یؤمنون"(21). در این گونه از آیات مبدأ فاعلی بارش باران و نیز سبب فاعلی حرکت حبّه‌های جامد به خوشه‌ها و شاخه‌هایی که از حیات گیاهی برخوردار است و نیز مبدأ اصلی احداث راههای سفید و سرخ و سیاه کوهستانی و پدیدآورنده انواع میوه‌ها و دانه‌های خوراکی سخن به میان آمده است.
غرض آن که، دانشهای رایج علمی و فلسفی درباره پدیده معیّن جهان، مانند ستاره و کوه و... یا درباره کل جهان بدون تعیین جزئی از آن، سیر افقی محض دارد؛ یعنی بررسی می‌کند که پدیده‌ای معیّن یا مجموع جهان، قبلا ً چه بوده و اکنون چیست و پس از این چه می‌شود؛ اما از بیان سیر عمودی خالی است؛ بر خلاف قرآن کریم که در تبیین علمی اشیا (آن مقدار که تعرّض کرده است) و در تحریر فلسفی اصل جهان، مسیر عمودی را اضافه می‌کند؛ یعنی می‌گوید: مبدأ فاعلی این کار کیست و چه مبدأ غایی و هدف نهایی در نظر بوده است.
6 گزینش صحنه‌های درس‌آموز تاریخی در تبیین قصه‌ها. قرآن کریم کتاب تاریخ نیست تا وقایع‌نگارانه در هر قصه آنچه رخ داده است بنگارد، بلکه تنها به بیان بخشهایی می‌پردازد که با هدف آن (هدایت) هماهنگ باشد. سپس آن را به عنوان سنّت الهی (فلسفه تاریخ) بازگو می‌کند.
مثلا ً، نام حضرت موسای کلیم (علیه‌السلام) بیش از صد بار در قرآن کریم آمده و قصّه آن حضرت در 28 سوره به طور گسترده تبیین شده است؛ اما بخشهایی که به تاریخ و قصّه محض باز می‌گردد، مانند ثبت تاریخ میلاد و وفات آن حضرت در قرآن نیامده، بلکه به نکات حسّاس و آموزنده داستان پرداخته است؛ مثلا ً، از تاریخ تولد موسی و مدت شیرخوارگی او در قرآن چیزی نیامده، لیکن از سانحه مهمّ وحی الهی به مادر موسی از لحاظ انداختن کودک در دریا و ایجاد طمأنینه در قلب مادر و مژده بازگشت فرزند به مادر بعد از بزرگ شدن و به بزرگواریِ رسالت رسیدن، سخن به میان آمده و همچنین از تاریخ هجرت موسی از مصر به مدین و نیز زمان مراجعت وی از مدین به مصر گفتاری در قرآن نیست، لیکن از خدمتگزاری رایگان موسی برای تأمین آب دام فرزندان شعیب و نیز از دامداری دختران شعیب و همچنین از عفاف و پاکدامنی آنان و نیز کیفیت آشنایی موسی با شعیب و نحوه انتخاب کارگزار که باید در کار خویش امین و بر کار خود مسلط و نیرومند باشد و همچنین درباره مشاهده آتش و رفتن به سوی آن و شهود نور و استماع کلام توحیدی خداوند از درخت سخن به میان آمده است.
7 یکی از اساسی‌ترین تفاوتهای قرآن کریم با کتب علمی بشری آن است که محور اصلی تعلیم در کتب بشری علومی است که دستیابی به آنها میسور است؛ اما مدار تعلیم در قرآن کریم علوم و معارفی است که انسانها بدون استمرار از نور وحی توان دستیابی به آن را ندارند: "کما أرسلنا فیکم رسولا ً منکم یتلوا علیکم ایاتنا ویزکیکم ویعلمکم الکتاب والحکمة ویعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون"(22)، "فاذکروا الله کما علّمکم ما لم تکونوا تعلمون".(23)
گرچه انبیای الهی در علوم قابل دستیابی و مستقلات عقلی نیز استعداد بشر را شکوفا کرده‌اند: "یثیروا لهم دفائن العقول"(24)، لیکن محور تعلیم آنان پرده برداشتن از غیب و نوآوری علمی و معرفتی برای بشر است. قرآن کریم با تعبیر دقیق "ما لم تکونوا تعلمون" به همین نکته اشعار دارد؛ زیرا این جمله به معنای "آنچه نمی‌دانستید" نیست، بلکه به معنای "شما آن نبودید که از راههای عادی آنها را بدانید" است؛ چنانکه خداوند به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، با همه استعداد ویژه‌ای که داشت، می‌فرماید: "وأنزل الله علیک الکتاب والحکمة وعلّمک ما لم تکن تعلم وکان فضل الله علیک عظیماً"(25)؛ یعنی خداوند به تو معارفی آموخت که از راههای متعارف توان فرا گیری آن را نداشتی و از این رو این ویژگی قرآن کریم اختصاص به دوران انحطاط علم ندارد، بلکه همواره و تا ابد، قرآن معلّم علومی است که بشر را به آن راهی نیست.
قرآن کریم در برخی موارد خاص نیز این حقیقت را گوشزد می‌کند که اسرار نهفته و پنهان عالم را تنها در پرتو نور وحی می‌توان دید: "کتب علیکم القتال وهو کُره لکم وعسی أن تکرهوا شیئاً وهو خیر لکم وعسی أن تحبّوا شیئاً وهو شرّ لکم والله یعلم وأنتم لا تعلمون"(26) و این خطابْ همه افراد را شامل می‌شود، اعم از ضِعاف، اوساط و اَوْحَدیّ از اهل علم و عمل.
8 بیان مصداق و پرهیز از کلّی‌گویی. در کتب علمی متعارف نیست که در مقام تبیین یک حقیقت، مصادیق آن ذکر شود؛ مثلا ً در تعریف نیکی، نیکان معرفی شوند؛ اما قرآن کریم در آیات خود چنین شیوه‌ای را اعمال کرده است؛ مثلا ً، در تبیین بِرّ و نیکی می‌فرماید: "لیس البرّ أن تولّوا وجوهکم قِبَل المشرق والمغرب ولکن البرّ من امن بالله والیوم الاخر و..."(27). مفسرانی که قرآن کریم را همانند کتب علمی پنداشته‌اند، در این گونه موارد در پی یافتن محذوف یا توجیهات دیگری هستند تا اسلوب بیانی قرآن را با شیوه‌های متداول در کتب علمی هماهنگ بیابند؛ غافل از این که قرآن کریم یک کتاب علمی محض نیست و از روشهای متعارف کتب علمی بشری پیروی نمی‌کند. از این رو گاهی به جای وصف، موصوف را بیان می‌کند و این از روشهای کلیدی قرآن است.
نمونه دیگ، آیه کریمه "یومَ لا ینفع مال ولا بنون * إلاّ من أتی الله بقلب سلیم"(28) است که هماهنگی مستثنا و مستثنی‌منه اقتضا می‌کند گفته شود: "إلاّ سلامة القلب"، لیکن از ذکر وصف صرف نظر شد و به بیان موصوف پرداخته شد تا همان طور که در آیه قبل، جامعه را به نیک شدن تشویق می‌کند، نه آن که تنها نیکی را برای آنها تفسیر کند، در این آیه نیز، امت اسلامی را به سلیم‌القلب شدن برساند، نه آن که تنها سلامت دل را مایه نجات در قیامت معرفی کند.
تذکّر: تبیین مصداق گاهی در آیات دیگر است، نه در همان آیه محل بحث؛ چنانکه در آیه کریمه "... فبشر عباد * الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه"(29) سخن از أحسن الأقوال است، لیکن مصداق آن در جای دیگر چنین تبیین شده است: "ومن أحسن قولا ً ممن دعا إلی ا‌لله وعمل صالحاً وقال إنّنی من المسلمین"(30) و یا در سوره مبارکه حمد ذکری اجمالی و کلی درباره نعمت‌یافتگان آمده است: "صراط الّذین أنعمت علیهم..."، اما در سوره مبارکه نساء مصداق مُنْعَمٌ عَلَیْهِم تبیین شده است: "... مع الّذین أنعم الله علیهم من النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین و...".(31)
9 تکرار مطالب. تکرار در قرآن کریم از آن روست که قرآن کتاب نور و هدایت است و در مقام هدایت لازم است مطلب واحد در هر مناسبت با زبانی خاص ادا شود تا ویژگی موعظه داشته باشد، بر خلاف کتب علمی که هر مطلب تنها در یک جا بیان می‌شود و تکرار آن سودمند نیست. سرّ لزوم تکرار در کتاب هدایت آن است که شیطان و نفس اماره که عامل ضلالت و عذابند، پیوسته به اضلال آدمی مشغولند و کار آنها گرچه گاهی کم می‌شود، لیکن ترک نمی‌شود؛ از این رو تکرار ارشاد و هدایت نیز ضروری است.
10 یکی از ظرافتهای ادبی و هنری در بیان قرآنی تغییر ناگهانی سیاق است؛ مثلا ً در جمله‌ای که چندین کلمه با "اعراب رفع" آمده، در اثناء، کلمه‌ای با "اعراب نصب" ذکر می‌شود تا خواننده را متوقف کرده، به تأمل وا دارد؛ مانند آیه "لکن الراسخون فی العلم منهم والمؤمنون یؤمنون بما أنزل إلیک وما أنزل من قبلک والمقیمین الصلوة والمؤتون الزکوة والمؤمنون بالله والیوم الاخر أولئک سنؤتیهم أجراً عظیماً"(32)؛ زیرا در این آیه کریمه، پنج وصفْ یاد شده است که سیاق ادبی آنها مرفوع بودن آن اوصاف است؛ چنانکه دو وصف مقدّم (راسخون و مؤمنون) و دو وصف مؤخّر (مؤتون و مؤمنون) مرفوع است و در بین اوصاف مرفوع چهارگانه، یک وصف منصوب دیده می‌شود و آن وصف "مقیمین" است تا توجه متدبّران در قرآن و تالیان کتاب الهی را به اهمیت نماز که ستون دین است جلب کند؛ همان طور که در نوشتن تابلوها، برخی از کلمات مانند واژه "شهید" با رنگ سرخ نوشته می‌شود تا توجه بیننده را جلب کند. پس گاهی با تغییر اسلوب و تعویض سیاق، به ویژگی محتوایی لفظ توجه داده می‌شود.

1 سوره جمعه، آیه 2.
2 سوره إبراهیم، آیه 1.
3 سوره ق، آیه 45.
4 سورهٴ شوریٰ، آیهٴ 7.
5 سوره شوری، آیهٴ 54.
6 سوره بقره، آیهٴ 183.
7 سوره اعراف، آیه 26.
8 سوره بقره، آیات 196 197.
9 سوره بقره، آیه 187.
10 سوره توبه، آیه 103.
11 سوره نور، آیه 28.
12 سوره مائده، آیه 27.
13 نورالثقلین، ج 1، ص 615.
14 سوره طارق، آیات 13 14.
15 سوره منافقون، آیه 8.
16 سوره منافقون، آیه 7.
17 سوره فصلت، آیات 41‌‌42.
18 سوره نساء، آیه 32.
19 سوره فاطر، آیه 27.
20 سوره انعام، آیه 141.
21 سوره انبیاء، آیه30.
22 سوره بقره، آیه151.
23 سوره بقره، آیه 239.
24 نهج البلاغه، خطبه 1، بند 37.
25 سوره نساء، آیه113.
26 سوره بقره، آیه 216.
27 سوره بقره، آیه 177.
28 سوره شعراء، آیات 88 89.
29 سوره زمر، آیات 17‌‌18.
30 سوره فصلت، آیه 33.
31 سوره نساء، آیه 69.
32 سوره نساء، آیه 162.

مأخذ: ( تفسیر تسنیم جلد 1، ص 43)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین