آیاتی که در مورد اطرافیان پیامبر(ص) (صحابه) وجود دارد به دو دسته کلی قابل تقسیم است: الف)آیاتی که به تمجید از آنها پرداخته است: مانند: (و السابقون الأولون من المهاجرین و الأنصار و الذین اتبعوهم باحسان رضی الله منهم و رضوا عنه...؛[1] پیش گامان نخستین از مهاجران و انصار، و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند خداوند از آنها(نیز) از او خشنود شدند...) و در روایات شیعه نیز از آنان تجلیل شده است [2] چنان که حضرت علی (ع) در مورد آنان میفرماید: (... آنها صبح میکردند در حالی که موهای ژولیده و چهرههای غبار آلوده داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت میگذراندند...)[3] بنابراین صحابه مؤمن رسول خدا(ص) نزد شیعه دارای عظمت و احترام فراوانی هستند و به قول مرحوم سید شرف الدین عالم برجسته شیعه-: شیعه امامیه در انتخاب تشیع اقتدا به بزرگان از اصحاب پیامبر(ص) کردهاند.)[4] چرا که طبق شمارش ایشان 213 تن از صحابه بزرگ رسول خدا(ص) مانند:سلمان، ابوذر، مقداد، جابربن عبدالله انصاری، بلال حبشی، زید بن ارقم و ...شیعه بودهاند.[5] ب) آیاتی نیز به نکوهش بعضی صحابه پرداخته که بر دو قسمند: 1. در دستهای از آنها عملکرد و رفتار آن ها مذمت شده است: مانند: کوتاهی بعضی برای حضور در جنگ،[6] فرار عدهای از آنها از جنگ[7] ایراد گرفتن به پیامبر در تقسیم غنائم[8] رها کردن پیامبر(ص) در حال نماز و رفتن به سراغ تجارت،[9] تهمت زدن به همسر پیامبر(ص) [10]و ... 2. گروهی دیگر از آیات علاوه بر رفتار، از اعتقاد بعضی صحابه نیز نکوهش شده است و خدا آنان را منافق دانسته است: (و ممَّن حَولکم الاعراب منافقون و من اهل المدینه مردوا علی النفاق... [11]؛ و از (میان) اعراب بادیهنشین که اطراف شما هستند؛ جمعی منافقند، و از اهل مدینه (نیز)، گروهی سخت به نفاق پای بندند، تو آنها را نمیشناسی ولی ما آنها را میشناسیم....) و در قرآن آیات فراوانی در مورد منافقان عصر پیامبر (ص) وجود دارد.[12] پس آن چه از قرآن استفاده میشود این است که اصحاب آن حضرت برخی مؤمن درستکار، برخی بدعمل، و بعضی نیز اصلا منافق بودهاند و بنا بر آن چه گذشت و با توجه به اینکه ملاک برتری افراد، میزان تقوای آنهاست،[13] روشن میشود که: اولا: تعریف و تمجید قرآن از صحابه شامل حال صحابه مؤمن درستکار میشود و یقینا گروه سوم (منافقان) را شامل نمیشود. ثانیا: اینکه اهل سنت مانند: فخر رازی همه صحابه را اهل بهشت، دانستهاند؛[14] کاملاً باطل است.[15] ثالثاً: روایاتی هم که در کتب شیعه در سر زنش بعضی صحابه وارد شده در مورد گروه سوم (منافقان)از آنها میباشد؛ بنابراین، هیچ تعارضی با آیاتی که در مدح آنهاست ندارد و این گونه روایات اختصاص به کتب شیعه ندارد، بلکه در معتبرترین کتاب اهل سنت (صحیح نجاری) دست کم 8 روایت با لحن بسیار تند از رسول خدا(ص) بر ضد بعضی صحابه ذکر شده که بیانگر ارتداد و در نتیجه جهنمی شدن گروهی از صحابه میباشد.[16] مثلاً از ابوهریره چنین نقل میکند که پیامبر(ص) پیوسته میفرمودند: در روز قیامت گروهی از اصحابم بر من وارد میشوند برای نوشیدن از آب کوثر پس ملاحظه، از آن منع میگردند؛ پس میگویم: (پروردگارا این ها اصحاب منند) خدا میفرماید: ( تو نمیدانی پس از توجه (جنایاتی) کردند، آنان پس ازتو مُرتد شده و به مرام گذشتگان خود در جاهلیت پیوستند...)[17] و طبق روایات دیگر خبر اندکی از آنها تهیه به آتش جهنم میروند.[18] شواهد این بازگشت به دوران جاهلیت حتی در منابع اهل سنت فراوان است از جمله: 1- حضرت محمد پیامبر(ص) را متهم به هذیان گویی کرد و مانع از این شد که چیزی را که مایه نجات از گمراهی مسلمانان بود بنویسد.[19] 2- با اینکه پیامبر(ص) حضرت علی(ع) را در غدیر خم از طرف خدا به ولایت (امامت) نصب کرده بود؛[20] عدهای در سقیفه بنی ساعده او را کنار گذاشتند. 3- عدهای دیگر به خانه فاطمه(س) حمله کردند و او را تهدید به سوزاندن خانه اش کردند و ...[21] که در اثر آن حضرت فاطمه(س) محسنش را سقط کرد و [22]... که در پی اینها حضرت سوگند یاد کرد که با آنها سخن نگوید؛[23] و از آنجا قهر کرد و در حالی که از آنها غضبناک بود از دنیا رفت؛[24] و وصیت کرد آن دو بر او نماز نخوانند چنان که ابن ابی الحدید به صراحت میگوید: (و الصحیح عندی انها ماتت و هی واحدإ علی ابن ابی بکر و عمر و انها اوصت ان یصلیا علیها؛ و صحیح نزد من آن است که فاطمه از دنیا رفت در حالی که بر ابوبکر و عمر غضبناک بود وصیت کرد آنها بر او نماز نخوانند).[25] و این در حالی است که طبق نقل صحیح بخاری و صحیح مسلم، فاطمه(س) پاره تن پیامبر(ص) است[26] که آزار او آزار پیامبر (ص) میباشد[27] و هر کسی که او را به غضب آورد پیامبر را به خشم آورده است.[28] و کسی که پیامبر را به خشم آورد خدا را به خشم آورده است. خداوند متعال میفرماید: (ان الذین یؤذنون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخره و اعدلهم عذاباً مهیناً؛ خدا کسانی را که خدا ورسولش را آزار میدهند در دنیا و آخرت لعنت کرده (از رحمتش دور ساخته)، و برای آنها عذاب خوار کنندهای آماده کرده است.)[29] با توجه به روایات (عرضه روایات بر قرآن و کنار زدن مخالفت قرآن)[30] اصلاً هیچ روایتی معارض قرآن نمیشود تا کسی از شیعه برای حل تعارض قائل به تحریف قران گردد، و نیز چنانکه گذشت روایات تندی علیه صحابه در صحیح بخاری آمده که بر جهنمی شدن گروهی از آنان دلالت میکند؛ پس اگر چنان که در سئوال فرض شده این گونه روایات در تعارض با قرآن باشد، و حل تعارض انگیزهای برای قول به تحریف گردد، این انگیزه برای اهل سنت بسیار قویتر است تا شیعه، زیرا آنان تمام روایات صحاح ستّه و به ویژه صحیح بخاری را صحیح میدانند؛ ولی شیعه حتی تمام روایات کافی را نیز صحیح نمیداند.[31] چه رسد به بقیه کتابها. نکته مهم: در سئوال قول به تحریف توسط شیعه مسلم گرفته شد و حل تعارض بین روایات در نکوهش بعضی صحابه آیات قرآن انگیزه آن معرفی شده است در صورتی که اصلاً محققان و علمای بزرگ شیعه قائل به تحریف نیستند تا چیزی انگیزه آن باشد و شاهد آن هم این است که در کتب خود به صراحت قول به تحریف را رد کردهاند.[32] بلکه برخی مانند شیخ جعفر کاشف الغطاء، صحت قرآن را از ضروریات مذهب شیعه و بلکه از ضروریات دین و در بین مسلمانان اجماعی میدانند.[33] علمای شیعه در کتب خود ضمن استدلالهای محکم بر حفظ قرآن از تحریف، شبهات آن را نیز دفع کردهاند،[34] که در اینجا اشارهای گذرا به ادله شیعه بر عدم تحریف قرآن میگردد[35]: 1. قرآن رکن و اساس دین اسلام است و به حکم عقل باید حفظ گردد تا دین نیز حفظ گردد تا حجت بر مردم تمام گردد. 2. ضروری بودن تواتر قرآن . 3. اعجاز و تهدی قرآن. 4. آیه حفظ: (انا نحن نزلنا الذکر و اناله لحافظون).[36] 5. آیه نفی باطل از قرآن: (و انه لکتاب عزیز لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید).[37] 6. روایاتی که قرآن را محور درستی و نادرستی روایات معرفی میکنند. 7. نصوصی که از اهل بیت(ع) در مورد حفظ قرآن وارد شده است. نتیجه: 1. روایاتی که در نکوهش صحابه است موافق با آیاتی است که در همین زمینه آمده، و روایاتی که در مدح آنان است موافق با آیاتی است که در ستایش از آنها میباشد. بنابراین، بین آیات و روایات هیچ تعارضی نیست. 2. به فرض وجود تعارض و به فرض این که حل این تعارض انگیزهای برای قول به تحریف باشد این انگیزه برای اهل سنت قویتر است. 3. شیعه اصلا قائل به تحریف نیست تا چیزی انگیزه آن باشد. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج7، ص 263 - 265، ج8، ص 107 - 111 و ج22، ص 119 - 123. 2. علم حدیث، تالیف زین العابدین قربانی، قم، انصاریان، چاپ سوم، 1378، ص 161 - 207. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . توبه/ 100 و نیز: (و کذلک جعلناکم أمه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس...) بقره/142. و (کنتم خیر أمه أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله (آل عمران/110. و (یا ایها النبی حسبک الله اتبعک من المؤمنون) انفاق/64. و (و ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا بأموالهم و انفسهم فی سبیل الله...) انفاق/74. و (الذین تبوّء و الدار و الایمان من قبلهم یحبون من هاجر الیهم و لایجدون فی صدورهم حاجه مما أوتوا و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه و من یوق شبح نفسه فاولئک هم الفلحون..)حشر/9.و (لقد رضی الله عن المؤمنین اذیبا یعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فانزل الله السکینه علیهم و اثابهم فتحا قریبا)فتح/18.و (محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم ترنهم رکعا سجدوا یتبغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوهم من اثر السجود...) فتح/29. [2] . رک: قمی، عباس، سفینة البحار، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه ق، ج 5، ص 31 - 33 ماده (صحب) [3] . نهجالبلاغه با ترجمه محمد دشتی، خ 97. [4] . شرف الدین، سید عبدالحسین، الفصول المهمة فی تألیف الامامه، تهران: موسسه البعثه، چاپ اول، بیتا، ص 189. [5] . رک: الفصول المهمه فی تألیف الامامه، همان، ص 190 - 200. [6] . (یا ایها الذین آمنوا الکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله إثا قلتم الی الارض أرفیتم بالحیوه الدنیا من الاخره...) توبه/38. [7] . (ان الذین تولوا منکم یوم التقی لجمعان انما استزلهم الشیطان ببعض ما کسبوا) آل عمران/155: و (لو یجدون ملجأ تاو مغارات أو مدخلا لولوا الیه و هم یجمحون) توبه/57. [8] . (و منهم من یلمزک فی الصدقات فان اعطوا منها رضوا و ان یعطوا منها اذا هم یسخطون) توبه/58. [9] . (و اذا ر،وا تجاره او لهو انفضوا الیها و ترکوک قائما) جمعه/11. [10] . (ان الذین جاء و بالافک عصبإ منکم ...اذا تلقونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه مرّمنا و هو عندالله عظیم و لولا اذا استمعوه قلتم ما تیکون لنا ان نتکلم بهذا سبحانک هذا بهتان عظیم یعظکم الله ان تعود و المثله ابدا إن کنتم مؤمنون) نور/11 - 17. [11] . توبه/101. [12] . (و من الناس من یقول امنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤمنین یخادعون الله و الذین آمنوا...) و لو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصارهم ان الله علی کل شی قدیر) بقره/8 - 20. و (انما یستأذنک الذین لا یؤمنون بالله و الیوم الاخر و اربّابت قلوبهم فهم فی ربیهم یترددون...) توبه/45. و آیات فراوان بعد از آن . و (لذا جارک المنافقون ... و لکن المنافقون لا یعلمون) منافقون/1 - 8. [13] . (ان اکرمکم عندالله اتقاکم) حجرات/13. [14] . رجوع شود به کتاب: فخر، رازی، بیروت: داراحیاء التراث العربی؛ چاپ سوم، ج 16، ص 171. [15] . جهت مطالعه بیشتر رک: مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چابهای مختلف، ج 7، ص 263 - 265، ج 8، ص 107 - 111، ج 22، ص 119 - 123. [16] . رجوع شود به کتاب: بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بینوبت چاپ، بیتا، ص 159 - 160، یک روایت، ج 8، ص 148 - 152، 7 روایت. [17] . صحیح البخاری، همان، ج 8، ص 150. [18] . صحیح البخاری، همان، ص 150 - 151. [19] . رک: ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، به تحقیق محمد، ابوالفضل، ابراهیم، بیجا، داراحیاء الکتب العربیه، چاپ دوم، 1385 ه ق، ج6 . [20] . این خبر متواتر است و در بسیاری از کتب عامه آمده از جمله: التفسیر الکبیر، همان، ج 12، ص 49 و عبیدالله بن عبدالله، الحاکم الحسکانی الحذاء الحنفی، تحقیق و تعلیق محمد باقر المحمودی، تهران، مؤسسه الطبع و النشر التابعه لوزاره و الارشاد الاسلامی، چاپ اول، 1411 ه ق، ج 1، ص 251، ج 245 و ص 252، ج 247. [21] . رک: شرح نهجالبلاغه، همان، ج 2، ص 56 و ج 6، ص 48. [22] . رک: همان، ج 14، ص 193. [23] . رک: همان، ج 6، ص 48 - 49. [24] . رک: همان، ج 6، ص 49. [25] . رک: همان، ج 6، ص 50. [26] . رک: صحیح البخاری، همان، ج 5، ص 36، و مسلم بن الحجاج، القشیری النیشابوری، صحیح مسلم بشرح النووی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ سوم، بیتا، ج 16، ص 3. [27] . صحیح المسلم بشرح النووی، همان. [28] . صحیح البخاری؛ همان. [29] . احزاب/57. [30] . رک: کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی، تهران، علمیه الاسلامیه، بیتا، ج 1، ص 88 - 89. [31] .رک: سبحانی، جعفر، کلیات فی علم الرجال، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، چاپ دوم، 1369، ص 375؛ قربانی، زین العابدین، علم حدیث و نقش آن در شناخت و تهذیب، قم، انصاریان، چاپ سوم، 1378، ص 268. [32] . رک: معرفت، محمد هادی، صیانه القرآن من التحریف، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم، 1418 ه ق، ص 59 - 78؛ محمدی، فتح الله، سلامه القرآن من التحریف، تهران، پیام آزادی، چاپ اول، 1420 ه ق، ج 1، ص 86 - 98، و حسینی میلانی، سید علی، التحقیق فی نفی التحریف عن القرآن الشریف، قم، دار القرآن الکریم، چاپ اول، 1410 ه ق، ص 10 - 27. [33] . رک: ضیانه القرآن من التحریف، همان، ص 64. [34] . رک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، چاپ پنجم، 1371، ج 12، ص 104 - 133؛ خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیجا، انوار الهدی، چاپ هشتم، بیتا، ص 197 - 235؛ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، داراکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1364، ج 11، ص 21 - 31. و جوادی آملی، عبدالله، قرآن در قرآن، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، 1378، ص 315 - 349. و صیانه القرآن، همان. و سلامه القرآن من التحریف، همان. و التحقیق مخانفی التحریف عن القرآن الشریف، همان. [35] . جهت مطالعه تفصیلی: رک: صیانه القرآن من التحریف؛ همان، ص 35 - 57. [36] . حجر/9. [37] . فصلت/41 - 42.
آیا شیعه برای رفع تناقض بین آیاتی که در شأن صحابه نازل شده با روایاتی که در نکوهش آنها در کتب شیعه آمده، قائل به تحریف قرآن شده است؟
آیاتی که در مورد اطرافیان پیامبر(ص) (صحابه) وجود دارد به دو دسته کلی قابل تقسیم است: الف)آیاتی که به تمجید از آنها پرداخته است: مانند: (و السابقون الأولون من المهاجرین و الأنصار و الذین اتبعوهم باحسان رضی الله منهم و رضوا عنه...؛[1]
پیش گامان نخستین از مهاجران و انصار، و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند خداوند از آنها(نیز) از او خشنود شدند...) و در روایات شیعه نیز از آنان تجلیل شده است [2] چنان که حضرت علی (ع) در مورد آنان میفرماید: (... آنها صبح میکردند در حالی که موهای ژولیده و چهرههای غبار آلوده داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت میگذراندند...)[3] بنابراین صحابه مؤمن رسول خدا(ص) نزد شیعه دارای عظمت و احترام فراوانی هستند و به قول مرحوم سید شرف الدین عالم برجسته شیعه-: شیعه امامیه در انتخاب تشیع اقتدا به بزرگان از اصحاب پیامبر(ص) کردهاند.)[4] چرا که طبق شمارش ایشان 213 تن از صحابه بزرگ رسول خدا(ص) مانند:سلمان، ابوذر، مقداد، جابربن عبدالله انصاری، بلال حبشی، زید بن ارقم و ...شیعه بودهاند.[5]
ب) آیاتی نیز به نکوهش بعضی صحابه پرداخته که بر دو قسمند: 1. در دستهای از آنها عملکرد و رفتار آن ها مذمت شده است:
مانند: کوتاهی بعضی برای حضور در جنگ،[6] فرار عدهای از آنها از جنگ[7] ایراد گرفتن به پیامبر در تقسیم غنائم[8] رها کردن پیامبر(ص) در حال نماز و رفتن به سراغ تجارت،[9] تهمت زدن به همسر پیامبر(ص) [10]و ... 2. گروهی دیگر از آیات علاوه بر رفتار، از اعتقاد بعضی صحابه نیز نکوهش شده است و خدا آنان را منافق دانسته است: (و ممَّن حَولکم الاعراب منافقون و من اهل المدینه مردوا علی النفاق... [11]؛ و از (میان) اعراب بادیهنشین که اطراف شما هستند؛ جمعی منافقند، و از اهل مدینه (نیز)، گروهی سخت به نفاق پای بندند، تو آنها را نمیشناسی ولی ما آنها را میشناسیم....) و در قرآن آیات فراوانی در مورد منافقان عصر پیامبر (ص) وجود دارد.[12] پس آن چه از قرآن استفاده میشود این است که اصحاب آن حضرت برخی مؤمن درستکار، برخی بدعمل، و بعضی نیز اصلا منافق بودهاند و بنا بر آن چه گذشت و با توجه به اینکه ملاک برتری افراد، میزان تقوای آنهاست،[13] روشن میشود که: اولا: تعریف و تمجید قرآن از صحابه شامل حال صحابه مؤمن درستکار میشود و یقینا گروه سوم (منافقان) را شامل نمیشود. ثانیا: اینکه اهل سنت مانند: فخر رازی همه صحابه را اهل بهشت، دانستهاند؛[14] کاملاً باطل است.[15] ثالثاً: روایاتی هم که در کتب شیعه در سر زنش بعضی صحابه وارد شده در مورد گروه سوم (منافقان)از آنها میباشد؛ بنابراین، هیچ تعارضی با آیاتی که در مدح آنهاست ندارد و این گونه روایات اختصاص به کتب شیعه ندارد، بلکه در معتبرترین کتاب اهل سنت (صحیح نجاری) دست کم 8 روایت با لحن بسیار تند از رسول خدا(ص) بر ضد بعضی صحابه ذکر شده که بیانگر ارتداد و در نتیجه جهنمی شدن گروهی از صحابه میباشد.[16] مثلاً از ابوهریره چنین نقل میکند که پیامبر(ص) پیوسته میفرمودند: در روز قیامت گروهی از اصحابم بر من وارد میشوند برای نوشیدن از آب کوثر پس ملاحظه، از آن منع میگردند؛ پس میگویم: (پروردگارا این ها اصحاب منند) خدا میفرماید: ( تو نمیدانی پس از توجه (جنایاتی) کردند، آنان پس ازتو مُرتد شده و به مرام گذشتگان خود در جاهلیت پیوستند...)[17] و طبق روایات دیگر خبر اندکی از آنها تهیه به آتش جهنم میروند.[18] شواهد این بازگشت به دوران جاهلیت حتی در منابع اهل سنت فراوان است از جمله: 1- حضرت محمد پیامبر(ص) را متهم به هذیان گویی کرد و مانع از این شد که چیزی را که مایه نجات از گمراهی مسلمانان بود بنویسد.[19] 2- با اینکه پیامبر(ص) حضرت علی(ع) را در غدیر خم از طرف خدا به ولایت (امامت) نصب کرده بود؛[20]
عدهای در سقیفه بنی ساعده او را کنار گذاشتند. 3- عدهای دیگر به خانه فاطمه(س) حمله کردند و او را تهدید به سوزاندن خانه اش کردند و ...[21] که در اثر آن حضرت فاطمه(س) محسنش را سقط کرد و [22]... که در پی اینها حضرت سوگند یاد کرد که با آنها سخن نگوید؛[23] و از آنجا قهر کرد و در حالی که از آنها غضبناک بود از دنیا رفت؛[24] و وصیت کرد آن دو بر او نماز نخوانند چنان که ابن ابی الحدید به صراحت میگوید: (و الصحیح عندی انها ماتت و هی واحدإ علی ابن ابی بکر و عمر و انها اوصت ان یصلیا علیها؛ و صحیح نزد من آن است که فاطمه از دنیا رفت در حالی که بر ابوبکر و عمر غضبناک بود وصیت کرد آنها بر او نماز نخوانند).[25] و این در حالی است که طبق نقل صحیح بخاری و صحیح مسلم، فاطمه(س) پاره تن پیامبر(ص) است[26] که آزار او آزار پیامبر (ص) میباشد[27] و هر کسی که او را به غضب آورد پیامبر را به خشم آورده است.[28] و کسی که پیامبر را به خشم آورد خدا را به خشم آورده است. خداوند متعال میفرماید: (ان الذین یؤذنون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخره و اعدلهم عذاباً مهیناً؛ خدا کسانی را که خدا ورسولش را آزار میدهند در دنیا و آخرت لعنت کرده (از رحمتش دور ساخته)، و برای آنها عذاب خوار کنندهای آماده کرده است.)[29]
با توجه به روایات (عرضه روایات بر قرآن و کنار زدن مخالفت قرآن)[30] اصلاً هیچ روایتی معارض قرآن نمیشود تا کسی از شیعه برای حل تعارض قائل به تحریف قران گردد، و نیز چنانکه گذشت روایات تندی علیه صحابه در صحیح بخاری آمده که بر جهنمی شدن گروهی از آنان دلالت میکند؛ پس اگر چنان که در سئوال فرض شده این گونه روایات در تعارض با قرآن باشد، و حل تعارض انگیزهای برای قول به تحریف گردد، این انگیزه برای اهل سنت بسیار قویتر است تا شیعه، زیرا آنان تمام روایات صحاح ستّه و به ویژه صحیح بخاری را صحیح میدانند؛ ولی شیعه حتی تمام روایات کافی را نیز صحیح نمیداند.[31] چه رسد به بقیه کتابها. نکته مهم: در سئوال قول به تحریف توسط شیعه مسلم گرفته شد و حل تعارض بین روایات در نکوهش بعضی صحابه آیات قرآن انگیزه آن معرفی شده است در صورتی که اصلاً محققان و علمای بزرگ شیعه قائل به تحریف نیستند تا چیزی انگیزه آن باشد و شاهد آن هم این است که در کتب خود به صراحت قول به تحریف را رد کردهاند.[32] بلکه برخی مانند شیخ جعفر کاشف الغطاء، صحت قرآن را از ضروریات مذهب شیعه و بلکه از ضروریات دین و در بین مسلمانان اجماعی میدانند.[33] علمای شیعه در کتب خود ضمن استدلالهای محکم بر حفظ قرآن از تحریف، شبهات آن را نیز دفع کردهاند،[34] که در اینجا اشارهای گذرا به ادله شیعه بر عدم تحریف قرآن میگردد[35]:
1. قرآن رکن و اساس دین اسلام است و به حکم عقل باید حفظ گردد تا دین نیز حفظ گردد تا حجت بر مردم تمام گردد.
2. ضروری بودن تواتر قرآن . 3. اعجاز و تهدی قرآن. 4. آیه حفظ: (انا نحن نزلنا الذکر و اناله لحافظون).[36]
5. آیه نفی باطل از قرآن: (و انه لکتاب عزیز لایأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید).[37]
6. روایاتی که قرآن را محور درستی و نادرستی روایات معرفی میکنند. 7. نصوصی که از اهل بیت(ع) در مورد حفظ قرآن وارد شده است.
نتیجه: 1. روایاتی که در نکوهش صحابه است موافق با آیاتی است که در همین زمینه آمده، و روایاتی که در مدح آنان است موافق با آیاتی است که در ستایش از آنها میباشد. بنابراین، بین آیات و روایات هیچ تعارضی نیست.
2. به فرض وجود تعارض و به فرض این که حل این تعارض انگیزهای برای قول به تحریف باشد این انگیزه برای اهل سنت قویتر است. 3. شیعه اصلا قائل به تحریف نیست تا چیزی انگیزه آن باشد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج7، ص 263 - 265، ج8، ص 107 - 111 و ج22، ص 119 - 123.
2. علم حدیث، تالیف زین العابدین قربانی، قم، انصاریان، چاپ سوم، 1378، ص 161 - 207.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . توبه/ 100 و نیز: (و کذلک جعلناکم أمه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس...) بقره/142. و (کنتم خیر أمه أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله (آل عمران/110. و (یا ایها النبی حسبک الله اتبعک من المؤمنون) انفاق/64. و (و ان الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا بأموالهم و انفسهم فی سبیل الله...) انفاق/74. و (الذین تبوّء و الدار و الایمان من قبلهم یحبون من هاجر الیهم و لایجدون فی صدورهم حاجه مما أوتوا و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه و من یوق شبح نفسه فاولئک هم الفلحون..)حشر/9.و (لقد رضی الله عن المؤمنین اذیبا یعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فانزل الله السکینه علیهم و اثابهم فتحا قریبا)فتح/18.و (محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم ترنهم رکعا سجدوا یتبغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوهم من اثر السجود...) فتح/29.
[2] . رک: قمی، عباس، سفینة البحار، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه ق، ج 5، ص 31 - 33 ماده (صحب)
[3] . نهجالبلاغه با ترجمه محمد دشتی، خ 97.
[4] . شرف الدین، سید عبدالحسین، الفصول المهمة فی تألیف الامامه، تهران: موسسه البعثه، چاپ اول، بیتا، ص 189.
[5] . رک: الفصول المهمه فی تألیف الامامه، همان، ص 190 - 200.
[6] . (یا ایها الذین آمنوا الکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله إثا قلتم الی الارض أرفیتم بالحیوه الدنیا من الاخره...) توبه/38.
[7] . (ان الذین تولوا منکم یوم التقی لجمعان انما استزلهم الشیطان ببعض ما کسبوا) آل عمران/155: و (لو یجدون ملجأ تاو مغارات أو مدخلا لولوا الیه و هم یجمحون) توبه/57.
[8] . (و منهم من یلمزک فی الصدقات فان اعطوا منها رضوا و ان یعطوا منها اذا هم یسخطون) توبه/58.
[9] . (و اذا ر،وا تجاره او لهو انفضوا الیها و ترکوک قائما) جمعه/11.
[10] . (ان الذین جاء و بالافک عصبإ منکم ...اذا تلقونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه مرّمنا و هو عندالله عظیم و لولا اذا استمعوه قلتم ما تیکون لنا ان نتکلم بهذا سبحانک هذا بهتان عظیم یعظکم الله ان تعود و المثله ابدا إن کنتم مؤمنون) نور/11 - 17.
[11] . توبه/101.
[12] . (و من الناس من یقول امنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤمنین یخادعون الله و الذین آمنوا...) و لو شاء الله لذهب بسمعهم و ابصارهم ان الله علی کل شی قدیر) بقره/8 - 20. و (انما یستأذنک الذین لا یؤمنون بالله و الیوم الاخر و اربّابت قلوبهم فهم فی ربیهم یترددون...) توبه/45. و آیات فراوان بعد از آن . و (لذا جارک المنافقون ... و لکن المنافقون لا یعلمون) منافقون/1 - 8.
[13] . (ان اکرمکم عندالله اتقاکم) حجرات/13.
[14] . رجوع شود به کتاب: فخر، رازی، بیروت: داراحیاء التراث العربی؛ چاپ سوم، ج 16، ص 171.
[15] . جهت مطالعه بیشتر رک: مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چابهای مختلف، ج 7، ص 263 - 265، ج 8، ص 107 - 111، ج 22، ص 119 - 123.
[16] . رجوع شود به کتاب: بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بینوبت چاپ، بیتا، ص 159 - 160، یک روایت، ج 8، ص 148 - 152، 7 روایت.
[17] . صحیح البخاری، همان، ج 8، ص 150.
[18] . صحیح البخاری، همان، ص 150 - 151.
[19] . رک: ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، به تحقیق محمد، ابوالفضل، ابراهیم، بیجا، داراحیاء الکتب العربیه، چاپ دوم، 1385 ه ق، ج6 .
[20] . این خبر متواتر است و در بسیاری از کتب عامه آمده از جمله: التفسیر الکبیر، همان، ج 12، ص 49 و عبیدالله بن عبدالله، الحاکم الحسکانی الحذاء الحنفی، تحقیق و تعلیق محمد باقر المحمودی، تهران، مؤسسه الطبع و النشر التابعه لوزاره و الارشاد الاسلامی، چاپ اول، 1411 ه ق، ج 1، ص 251، ج 245 و ص 252، ج 247.
[21] . رک: شرح نهجالبلاغه، همان، ج 2، ص 56 و ج 6، ص 48.
[22] . رک: همان، ج 14، ص 193.
[23] . رک: همان، ج 6، ص 48 - 49.
[24] . رک: همان، ج 6، ص 49.
[25] . رک: همان، ج 6، ص 50.
[26] . رک: صحیح البخاری، همان، ج 5، ص 36، و مسلم بن الحجاج، القشیری النیشابوری، صحیح مسلم بشرح النووی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ سوم، بیتا، ج 16، ص 3.
[27] . صحیح المسلم بشرح النووی، همان.
[28] . صحیح البخاری؛ همان.
[29] . احزاب/57.
[30] . رک: کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی، تهران، علمیه الاسلامیه، بیتا، ج 1، ص 88 - 89.
[31] .رک: سبحانی، جعفر، کلیات فی علم الرجال، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، چاپ دوم، 1369، ص 375؛ قربانی، زین العابدین، علم حدیث و نقش آن در شناخت و تهذیب، قم، انصاریان، چاپ سوم، 1378، ص 268.
[32] . رک: معرفت، محمد هادی، صیانه القرآن من التحریف، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم، 1418 ه ق، ص 59 - 78؛ محمدی، فتح الله، سلامه القرآن من التحریف، تهران، پیام آزادی، چاپ اول، 1420 ه ق، ج 1، ص 86 - 98، و حسینی میلانی، سید علی، التحقیق فی نفی التحریف عن القرآن الشریف، قم، دار القرآن الکریم، چاپ اول، 1410 ه ق، ص 10 - 27.
[33] . رک: ضیانه القرآن من التحریف، همان، ص 64.
[34] . رک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، چاپ پنجم، 1371، ج 12، ص 104 - 133؛ خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیجا، انوار الهدی، چاپ هشتم، بیتا، ص 197 - 235؛ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، داراکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1364، ج 11، ص 21 - 31. و جوادی آملی، عبدالله، قرآن در قرآن، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، 1378، ص 315 - 349. و صیانه القرآن، همان. و سلامه القرآن من التحریف، همان. و التحقیق مخانفی التحریف عن القرآن الشریف، همان.
[35] . جهت مطالعه تفصیلی: رک: صیانه القرآن من التحریف؛ همان، ص 35 - 57.
[36] . حجر/9.
[37] . فصلت/41 - 42.
- [سایر] بعضی از بزرگان شیعه مانند محدث نوری قائل به تحریف قرآن هستند.
- [سایر] معنی اهانت به قرآن چیست و آیا قائل شدن به تحریف قرآن، اهانت است؟ چرا بعضی از علمای شیعه قائل به تحریفند؟
- [سایر] آیا روایاتی داریم که دلالت بر تحریف قرآن کنند؟
- [سایر] دلایل تحریف کتب آسمانی بجز قرآن چیست؟
- [سایر] اولین و آخرین سوره و آیاتی که از قرآن نازل شده کداماست؟
- [سایر] تناقض های فراوانی در کتب حدیث وجود دارد. چرا پیامبر و ائمه، خودشان کتاب روایی ننوشتند؟ چرا برای قرآن تفسیر ننوشتند؟ از دیگر نویسنده ها کتاب هایی باقی مانده است، ولی از خود امامان چیزی به جا نمانده است؟
- [سایر] آیا امام خمینی (ره) در کتاب "کشف الاسرار" قائل به تحریف قرآن است؟
- [سایر] از کجا معلوم که قرآن هم مانند تورات و بقیه کتب آسمانی تحریف نشده است؟
- [سایر] چرا کتابهای آسمانی به جز قرآن تحریف شدهاند؟ مگر همه آنها از سوی خداوند نازل نشدهاند؟
- [سایر] دیدگاه شیعه درباره تحریف قرآن چیست؟
- [آیت الله مظاهری] مکروه است که در گریه بر میّت صدا را خیلی بلند کنند. ______ 1) آیا تو بر پیمانی - که با آن ما را ترک کردی - وفاداری؟ پیمان بر شهادت به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست و به اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده و رسول اوست و سید پیامبران و خاتم آنان است و به اینکه علی علیه السلام امیر مومنان و سید امامان و امامی است که خداوند متعال، فرمانبرداری از او را بر همه عالمیان واجب فرموده است و به اینکه حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و قائم آل محمد - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان مومنان و حجّتهای خداوند بر همه خلائق و امامان تو هستند، که پیشروان هدایت و نیکوکاری هستند. 2) هنگامی که دو فرشته نزدیک به خداوند (نکیر و منکر) که فرستادگان از جانب خدای متعالند، به سوی تو آمدند و از تو در مورد خدایت و پیامبرت و دینت و کتابت و قبلهات و امامانت سوال کردند،پس نترس و اندوهگین نشو و در جواب آنان بگو: خداوند، پروردگار من و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، پیامبر من و اسلام، دین من و قرآن، کتاب من و کعبه، قبله من و امیر مومنان علی بن ابی طالب، امام من و حسن بن علی، امام من و حسین بن علی، امام من و زین العابدین، امام من و محمد باقر، امام من و جعفر صادق، امام من، و موسی کاظم، امام من و علی رضا، امام من و محمد جواد امام من و علی هادی، امام من و حسن عسکری، امام من و حجّت منتظَر، امام من میباشند، اینان - که درودهای خداوند بر آنان باد - امامان و سروران و رهبران و شفیعان من میباشند، در دنیا و آخرت به آنان دوستی میورزم و از دشمنان آنان دوری میجویم، سپس بدان ای فلان فرزند فلان. 3) بدرستی که خداوند متعال، بهترین پروردگار و محمد صلی الله علیه وآله وسلم، بهترین پیامبر و امیر مومنان علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم او یعنی دوازده امام، بهترین امامان هستند و آنچه را محمد صلی الله علیه وآله وسلم آورده است حقّ است و مرگ حقّ است و سوال منکر و نکیر در قبر حقّ است و برانگیخته شدن (برای روز قیامت)، حقّ است و رستاخیز، حقّ است و صراط، حقّ است و میزان (اعمال)، حقّ است و تطایر کتب، حقّ است و بهشت، حقّ است و جهنم، حقّ است و آن ساعت معهود (روز قیامت)، خواهد آمد و هیچ تردیدی در آن نیست و به تحقیق خداوند متعال کسانی را، که در قبرها هستند، بر خواهد انگیخت. 4) خداوند تو را بر قول ثابت، پایدار فرماید و به راه مستقیم هدایت فرماید و بین تو و امامان تو در جایگاهی از رحمتش، شناخت ایجاد فرماید. 5) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را با برهانی از خودت روبرو گردان، خداوندا (درخواست میکنیم)عفو تو را، عفو تو را. 6) خداوندا زمین را از دو پهلوی او گشاده گردان و روح او را بسوی خودت بالا بر و او را از جانب خودت با رضوان روبرو کن و قبر او را از بخشایش خودت آرام فرما، رحمتی که بوسیله آن از مهربانی هر کس دیگری بی نیاز گردد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.