خدای متعال در قرآن، موضوع ستارگان را چندین مرتبه آورده است، از جمله میفرماید: (وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ. وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ. النَّجْمُ الثَّاقِبُ) (سوگند به آسمان و کوبندة شب، و تو نمیدانی کوبندة شب چیست؟ همان ستارة درخشان و شکافندة تاریکیها).[1] واژهشناسی: (نجم) به معنی طلوع و بروز. ستارة درخشان و روشن است. و ستاره را از آن جهت (نجم) گویند که طلوع میکند و جمع آن نجوم است و کوکب که جمع آن کواکب است نیز به همین معنا (ستاره) میباشد.[2] و در قرآن هم بکار رفته است مانند: (إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ) (ما آسمان نزدیکتر را با زینتی که ستارگان باشند زینت کردهایم).[3] ظاهراً مراد از نجم و نجوم در قرآن مجید، فقط ثوابت (ستارههای ثابت و کواکب (سیّارات) است.[4] (نجم) گاه به معنی ستاره میآید، و گاه به معنی گیاهان بدون ساقه. همانطور که نجم در آیة: (وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ) (و گیاه (بیساقه) و درخت (باساقه) برای او سجده میکنند)[5] به قرینة (شجر) (درخت و گیاه باساقه) به معنای دوم یعنی گیاهان بدون ساقه میباشد.[6] و راغب هم در مفردات میگوید: (النَّجم ما لا ساقَ له من النَّبات). (نجم) در آیه به معنای گیاهی است که ساقه ندارد.[7] انواع ستاره و فرق ستاره و سیّاره: در یک تقسیم ستاره دو نوع است: 1. سیارات 2. ثوابت: ستارگانی که در نظر ما در آسمان جابجا میشوند سیّارات میگویند. باقی ستارهها که جای نسبی خود را حفظ میکنند و ثابت هستند، (ثوابت) مینامند. حرکت ثوابت گروهی و دستهجمعی است، اما سیارات حرکتشان انفرادی میباشد، بطوریکه فاصلههایشان با بقیّة ستارهها تغییر میکند به علاوه این که ستارههای ثوابت شکلهای مخصوص را تشکیل دادهاند که به (اشکال فلکی) معروفند، و شناخت آنها برای پیدا کردن جهات چهارگانه (شمال، جنوب، مشرق و مغرب) بسیار مؤثر است.[8] هدف از نام و فایدة ستارگان در قرآن: از جمله: 1. وجود نظم برای اصلاح و تربیت انسان: (... النجم الثاقِبُ. اِن کُلُّ نَفسٍ لَمّا علیها حافظ) همان ستارة درخشان و شکافندة تاریکیها. (به این آیت (نشانة) بزرگ الهی سوگند) که هر کس مراقب و حافظی دارد.)[9] در این آیهها به دنبال سوگند و بردن نام ستاره مراقبت حافظانِ (ملائکه، فرشتگان) اعمال آدمی اعم از طاعات و معاصی (گناهان) را مطرح میکند و میرساند که بین این دو (نظم ستارگان و مراقبت اعمال آدمی) رابطة زندهای است، چرا که آسمان بلند و ستارگانی که مسیرهای منظم خود را همواره میپیمایند دلیل بر وجود نظم و حساب در این عالم بزرگند، پس چگونه ممکن است اعمال انسانها بیحساب و کتاب باشد، و مراقبین الهی بر آن نظارت نکنند.[10] 2. راهیابی اعم از مادی (جهتیابی) و معنوی (انتخاب راه صحیح و حق بوسیلة رهبران دینی: خدای متعال میفرماید: (علامات و بالنّجم هم یهتدون) و (نیز) علاماتی قرار داد و (شب هنگام) آنها بوسیلة ستارگان هدایت میشوند (و راه) مییابند.[11] پیش از آنکه قطبنما اختراع شود و کشتیها بتوانند بوسیلة آن طبق نقشهها راه خود را به سوی مقصد بازیابند، حرکت در روی دریاها بدون استفاده از ستارگان امکانپذیر نبود، و به همین جهت، شبهایی که ابر آسمان را میپوشانید کشتیها از حرکت بازمیماندند، و اگر به راه خود ادامه میدادند، خطر مرگ آنها را تهدید میکرد و یا اینکه میفرماید: (و الشمس و القمًر حُسباناً) حساب را از حرکت ماه وخورشید به دست میتوان آورد. یعنی خورشید و ماه شمارگرانی و وسیلة شمارگری ومحاسبهاند.[12] از طرفی بیان قرآن میتواند الگویی برای (زندگی معنوی)انسانها نیز باشد، چرا که برای رسیدن به هر هدف مقدّس، قبل از هر چیز انتخاب راه صحیح لازم است، گم کردن راه اصلی در میان راههای مشابه کاملاً ممکن است، باید مکتبها، سنّتها، دعوتها و حتی اشخاص را با نشانهها شناخت و حق را در سایة نشانههایش با رهبری رهبران الهی، از باطل تشخیص داد و اینکه در روایات (نجم) و (علامات) به پیامبر و ائمه تفسیر شدهاند اشاره به تفسیرمعنوی آیه است.[13] بنابراین آیات مربوط به ستاره و کیهان شناسی همه جا، اشارهای به چگونگی آفرینش موجودات میکند، میخواهد خدا را به انسان نشان دهد و بشناساند و عقربهی دل او را در جهت خدا نگاهدارد. به عبارت دیگر: قرآن کتاب فیزیک، گیاهشناسی، زمینشناسی و یا کیهان شناسی نیست، قرآن کتاب انسانسازی است. نازل شده است تا آنچه را که بشر در راه تکامل حقیقی و تقرّب به خدا نیاز دارد، به او بیاموزد.[14] نجم (ستاره) در روایات: روایات بسیاری از ائمه اهلبیت وارد شده است که در آنها نجم به پیامبر و علامات به امامان تفسیر شده است و در بعضی از روایات نجم و علامات هر دو به امامان و رهبران راه حق تفسیر شده است که به عنوان نمونه به چند روایت اشاره میشود: 1. امام صادق علیه السّلام در ذیل آیة 16 نمل میفرمایند: (النّجمُ رسولُ الله و العلاماتُ الائمّة (ع)) ستاره پیامبر و علامات ائمه (امامان) میباشند.[15] 2. امام باقر علیه السّلام در ذیل همین آیه میفرماید: (نَحنُ النَّجم) ستاره ما هستیم.[16] 3. امام رضا علیه السّلام از پیامبر صلّی الله علیه و آله نقل میکند که حضرت به علی علیه السّلام فرمود: (انت نجمُ بنی هاشم) تو ستارة بنیهاشم هستی.[17] بنابراین اهداف مادی و معنوی هر دو مطرح است که این اهمیت و جامعیت دین اسلام را میرساند. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. تفسیر نمونه، ج20، ص 476 به بعد. 2. تفسیر المیزان، ج20، ص 392. 3. تفسیر المیزان، ج12، ص 329. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . طارق/ 1 و2 و3. [2] . راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق ندیم مرعشلی، انتشارات اسماعیلیان، ص 437 و 504؛ قرشی، واژة نجم و کبّ و قاموس قرآن، ج 6، ص168، و ج 7 صص 25 و 26. [3] . صافات/ 6. [4] . قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، دار الکتب الاسلامیّه، ج 7، ص 26. [5] . الرحمن/ 6. [6] . تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج23، چاپ پنجم، 1364، ص 103. [7] . مفردات راغب، همان آدرس، ص 1. [8] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، همان، ص 184 و 185. [9] . طارق/ 1 و2 و3. [10] . ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، مدرسه امیر المؤمنین، دار الکتب اسلامیه، 1366، ج 26، ص 362 364؛ و ذیل آیه 1 و 2و 3 سورة طارق. [11] . نحل/ 16. [12] . مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، انتشارات در راه حق، چاپ دوم، چاپخانه سلمان فارسی، 1368، ص251، با کمی تغییر. [13] . تفسیر نمونه، همان، ج 11، ص 184 و 187 و 188 با کمی تغییر. [14] . معارف قرآن، همان، ص 226، بخش جهان شناسی با کمی تغییر. [15] . عروسی هویزی، تفسیر نورالثقلین، موسسه اسماعیلیان، 1373، ج 3، ص 45. [16] . همان. [17] . همان.
خدای متعال در قرآن، موضوع ستارگان را چندین مرتبه آورده است، از جمله میفرماید: (وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ. وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ. النَّجْمُ الثَّاقِبُ) (سوگند به آسمان و کوبندة شب، و تو نمیدانی کوبندة شب چیست؟ همان ستارة درخشان و شکافندة تاریکیها).[1] واژهشناسی: (نجم) به معنی طلوع و بروز. ستارة درخشان و روشن است. و ستاره را از آن جهت (نجم) گویند که طلوع میکند و جمع آن نجوم است و کوکب که جمع آن کواکب است نیز به همین معنا (ستاره) میباشد.[2] و در قرآن هم بکار رفته است مانند: (إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ) (ما آسمان نزدیکتر را با زینتی که ستارگان باشند زینت کردهایم).[3] ظاهراً مراد از نجم و نجوم در قرآن مجید، فقط ثوابت (ستارههای ثابت و کواکب (سیّارات) است.[4] (نجم) گاه به معنی ستاره میآید، و گاه به معنی گیاهان بدون ساقه. همانطور که نجم در آیة: (وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ) (و گیاه (بیساقه) و درخت (باساقه) برای او سجده میکنند)[5] به قرینة (شجر) (درخت و گیاه باساقه) به معنای دوم یعنی گیاهان بدون ساقه میباشد.[6] و راغب هم در مفردات میگوید: (النَّجم ما لا ساقَ له من النَّبات). (نجم) در آیه به معنای گیاهی است که ساقه ندارد.[7]
انواع ستاره و فرق ستاره و سیّاره: در یک تقسیم ستاره دو نوع است: 1. سیارات 2. ثوابت: ستارگانی که در نظر ما در آسمان جابجا میشوند سیّارات میگویند. باقی ستارهها که جای نسبی خود را حفظ میکنند و ثابت هستند، (ثوابت) مینامند. حرکت ثوابت گروهی و دستهجمعی است، اما سیارات حرکتشان انفرادی میباشد، بطوریکه فاصلههایشان با بقیّة ستارهها تغییر میکند به علاوه این که ستارههای ثوابت شکلهای مخصوص را تشکیل دادهاند که به (اشکال فلکی) معروفند، و شناخت آنها برای پیدا کردن جهات چهارگانه (شمال، جنوب، مشرق و مغرب) بسیار مؤثر است.[8] هدف از نام و فایدة ستارگان در قرآن: از جمله: 1. وجود نظم برای اصلاح و تربیت انسان: (... النجم الثاقِبُ. اِن کُلُّ نَفسٍ لَمّا علیها حافظ) همان ستارة درخشان و شکافندة تاریکیها. (به این آیت (نشانة) بزرگ الهی سوگند) که هر کس مراقب و حافظی دارد.)[9] در این آیهها به دنبال سوگند و بردن نام ستاره مراقبت حافظانِ (ملائکه، فرشتگان) اعمال آدمی اعم از طاعات و معاصی (گناهان) را مطرح میکند و میرساند که بین این دو (نظم ستارگان و مراقبت اعمال آدمی) رابطة زندهای است، چرا که آسمان بلند و ستارگانی که مسیرهای منظم خود را همواره میپیمایند دلیل بر وجود نظم و حساب در این عالم بزرگند، پس چگونه ممکن است اعمال انسانها بیحساب و کتاب باشد، و مراقبین الهی بر آن نظارت نکنند.[10]
2. راهیابی اعم از مادی (جهتیابی) و معنوی (انتخاب راه صحیح و حق بوسیلة رهبران دینی: خدای متعال میفرماید: (علامات و بالنّجم هم یهتدون) و (نیز) علاماتی قرار داد و (شب هنگام) آنها بوسیلة ستارگان هدایت میشوند (و راه) مییابند.[11]
پیش از آنکه قطبنما اختراع شود و کشتیها بتوانند بوسیلة آن طبق نقشهها راه خود را به سوی مقصد بازیابند، حرکت در روی دریاها بدون استفاده از ستارگان امکانپذیر نبود، و به همین جهت، شبهایی که ابر آسمان را میپوشانید کشتیها از حرکت بازمیماندند، و اگر به راه خود ادامه میدادند، خطر مرگ آنها را تهدید میکرد و یا اینکه میفرماید: (و الشمس و القمًر حُسباناً) حساب را از حرکت ماه وخورشید به دست میتوان آورد. یعنی خورشید و ماه شمارگرانی و وسیلة شمارگری ومحاسبهاند.[12] از طرفی بیان قرآن میتواند الگویی برای (زندگی معنوی)انسانها نیز باشد، چرا که برای رسیدن به هر هدف مقدّس، قبل از هر چیز انتخاب راه صحیح لازم است، گم کردن راه اصلی در میان راههای مشابه کاملاً ممکن است، باید مکتبها، سنّتها، دعوتها و حتی اشخاص را با نشانهها شناخت و حق را در سایة نشانههایش با رهبری رهبران الهی، از باطل تشخیص داد و اینکه در روایات (نجم) و (علامات) به پیامبر و ائمه تفسیر شدهاند اشاره به تفسیرمعنوی آیه است.[13]
بنابراین آیات مربوط به ستاره و کیهان شناسی همه جا، اشارهای به چگونگی آفرینش موجودات میکند، میخواهد خدا را به انسان نشان دهد و بشناساند و عقربهی دل او را در جهت خدا نگاهدارد. به عبارت دیگر: قرآن کتاب فیزیک، گیاهشناسی، زمینشناسی و یا کیهان شناسی نیست، قرآن کتاب انسانسازی است. نازل شده است تا آنچه را که بشر در راه تکامل حقیقی و تقرّب به خدا نیاز دارد، به او بیاموزد.[14]
نجم (ستاره) در روایات: روایات بسیاری از ائمه اهلبیت وارد شده است که در آنها نجم به پیامبر و علامات به امامان تفسیر شده است و در بعضی از روایات نجم و علامات هر دو به امامان و رهبران راه حق تفسیر شده است که به عنوان نمونه به چند روایت اشاره میشود: 1. امام صادق علیه السّلام در ذیل آیة 16 نمل میفرمایند: (النّجمُ رسولُ الله و العلاماتُ الائمّة (ع)) ستاره پیامبر و علامات ائمه (امامان) میباشند.[15] 2. امام باقر علیه السّلام در ذیل همین آیه میفرماید: (نَحنُ النَّجم) ستاره ما هستیم.[16] 3. امام رضا علیه السّلام از پیامبر صلّی الله علیه و آله نقل میکند که حضرت به علی علیه السّلام فرمود: (انت نجمُ بنی هاشم) تو ستارة بنیهاشم هستی.[17] بنابراین اهداف مادی و معنوی هر دو مطرح است که این اهمیت و جامعیت دین اسلام را میرساند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نمونه، ج20، ص 476 به بعد.
2. تفسیر المیزان، ج20، ص 392.
3. تفسیر المیزان، ج12، ص 329.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . طارق/ 1 و2 و3.
[2] . راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق ندیم مرعشلی، انتشارات اسماعیلیان، ص 437 و 504؛ قرشی، واژة نجم و کبّ و قاموس قرآن، ج 6، ص168، و ج 7 صص 25 و 26.
[3] . صافات/ 6.
[4] . قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، دار الکتب الاسلامیّه، ج 7، ص 26.
[5] . الرحمن/ 6.
[6] . تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج23، چاپ پنجم، 1364، ص 103.
[7] . مفردات راغب، همان آدرس، ص 1.
[8] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، همان، ص 184 و 185.
[9] . طارق/ 1 و2 و3.
[10] . ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، مدرسه امیر المؤمنین، دار الکتب اسلامیه، 1366، ج 26، ص 362 364؛ و ذیل آیه 1 و 2و 3 سورة طارق.
[11] . نحل/ 16.
[12] . مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، انتشارات در راه حق، چاپ دوم، چاپخانه سلمان فارسی، 1368، ص251، با کمی تغییر.
[13] . تفسیر نمونه، همان، ج 11، ص 184 و 187 و 188 با کمی تغییر.
[14] . معارف قرآن، همان، ص 226، بخش جهان شناسی با کمی تغییر.
[15] . عروسی هویزی، تفسیر نورالثقلین، موسسه اسماعیلیان، 1373، ج 3، ص 45.
[16] . همان.
[17] . همان.
- [سایر] هدف از آوردن حروف مقطعه در آغاز بعضی از سورههای قرآن چیست؟
- [سایر] هدف قرآن، از آوردن سخنانی در مورد جهنم و بهشت چیست؟
- [سایر] آیه شریفه، یوم ینفخُ فی الصور، چند مرتبه در قرآن کریم آمده و دارای چه پیامی است و قرآن از چند نفخ خبر می دهد؟
- [سایر] آسمان، ستارگان و ماه در قرآن چگونه بیان شده است؟
- [سایر] قرآن در چه آیاتی از حرکت عمومی اجرام و ستارگان خبر داده است؟
- [سایر] آیا مطالب علمی موجود در قرآن کریم، بازتابی از عقاید زمان جاهلیت است و آیا ستارگان و افلاک در قرآن، ناظر به هیأت بطلمیوسی می باشد؟
- [سایر] آیا مطالب علمی موجود در قرآن کریم، بازتابی از عقاید زمان جاهلیت است و آیا ستارگان و افلاک در قرآن، ناظر به هیأت بطلمیوسی می باشد؟
- [سایر] هدف از تلاوت قرآن چیست؟
- [سایر] هدف از خلقت انسان در قران چیست؟
- [سایر] معنای اینکه عبادت دارای 70 جزء است، و به دست آوردن روزی حلال دارای فضیلت بیشتری است، چیست؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است، مثل کاغذی که اسم خدا یا یکی از معصومین علیهمالسلام بر آن نوشته شده، در مستراح بیفتد، بیرون آوردن و آب کشیدن آن، اگر چه خرج داشته باشد واجب است و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید به آن مستراح نروند تا یقین کنند آن ورق پوسیده است. و نیز اگر تربت کربلا در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید تا وقتی که یقین نکردهاند بکلی از بین رفته، به آن مستراح نروند.
- [آیت الله سبحانی] اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است، مثل کاغذی که اسم خدا یا پیغمبر یا امام بر آن نوشته شده، در مستراح بیفتد بیرون آوردن و آب کشیدن آن اگرچه هزینه داشته باشد واجب است. و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید به آن مستراح نروند تا یقین کنند آن ورق پوسیده است. و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد باید تا وقتی که یقین نکرده اند به کلی از بین رفته، به آن مستراح نروند.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر ورق قران یا چیزی که احترام ان لازم است مثل کاغذی که اسم خدا یا پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم یا یکی از معصومین علیهم السلام بر ان نوشته شده در مستراح بیفتد بیرون اوردن و اب کشیدن ان اگر چه خرج داشته باشد واجب است و اگر بیرون اوردن ان ممکن نباشد باید به ان مستراح نروند تا یقین کنند ان ورق پوسیده است و همچنین اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون اوردن ان ممکن نباشد باید تا وقتی که یقین نکرده اند که بکلی از بین رفته به ان مستراح نروند
- [آیت الله بروجردی] اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است مثل کاغذی که اسم خدا یا پیغمبر یا امام بر آن نوشته شده در مستراح بیفتد، بیرون آوردن و آب کشیدن آن اگر چه خرج داشته باشد واجب است و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید به آن مستراح نروند تا یقین کنند آن ورق پوسیده است و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید تا وقتی که یقین نکردهاند به کلّی از بین رفته به آن مستراح نروند.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است ، مثل کاغذی که اسم خدا یا پیغمبر یا امام بر آن نوشته شده ، در مستراح بیفتد بیرون آوردن و آب کشیدن آن اگر چه خرج داشته باشد ، واجب است .و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد ، باید به آن مستراح نروند تا یقین کنند ان ورق پوسیده است . و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد باید تا وقتی که یقین نکرده اند ، بکلی از بین رفته به آن مستراح نروند .
- [امام خمینی] اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است -مثل کاغذی که اسم خدا یا پیغمبر(ص) یا امام(ع) بر آن نوشته شده- در مستراح بیفتد، بیرون آوردن و آب کشیدن آن اگر چه خرج داشته باشد واجب است، و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید به آن مستراح نروند تا یقین کنند آن ورق پوسیده است. و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید تا وقتی که یقین نکرده اند به کلی از بین رفته به آن مستراح نروند.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است، مثل کاغذی که اسم خدا یا پیغمبر یا امام بر آن نوشته شده، در مستراح بیفتد بیرون آوردن و آب کشیدن آن اگرچه خرج داشته باشد واجب است، و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید به آن مستراح نروند تا یقین کنند آن ورق پوسیده است، و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد وبیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید تاوقتی که یقین نکردهاند بکلّی از بین رفته به احتیاط واجب به آن مستراح نروند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است؛ مثل کاغذی که اسم خدا یا پیغمبر یا امام بر آن نوشته شده؛ در مستراح بیفتد؛ بیرون آوردن و آب کشیدن آن اگرچه خرج داشته باشد واجب است. و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد؛ باید به آن مستراح نروند تا یقین کنند آن ورق پوسیده است. و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد؛ باید تا وقتی که یقین نکرده اند که به کلی از بین رفته به آن مستراح نروند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است، مثل کاغذی که اسم خدا یا پیغمبرصلی الله علیه وآله یا امام علیه السلام بر آن نوشته شده، در مستراح بیفتد بیرون آوردن و آب کشیدن آن اگرچه خرج داشته باشد، واجب است و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید به آن مستراح نروند تا یقین کنند آن ورق پوسیده است. و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید تا وقتی که یقین نکرده اند بکُلی از بین رفته به آن مستراح نروند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است ( مثل کاغذی که اسم خدا یا پیغمبر(صلی الله علیه وآله) یا امام(علیه السلام) بر آن نوشته شده) در مستراح بیفتد بیرون آوردن و آب کشیدن آن اگرچه خرج داشته باشد واجب است، و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد بنابر احتیاط واجب به آن مستراح نروند تا یقین کنند آن ورق پوسیده است. و نیز اگر تربت سیّد الشهداء(علیه السلام) در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد باید تا وقتی که یقین نکرده اند که به کلّی از بین رفته به آن مستراح نروند.