جبر و اختیار یا بهتر است گفته شود بحث جبر و تفویض و اختیار ، از این سوال نشأت گرفته که ( آیا خدا خالق مطلق بوده و خالق حقیقی دیگری غیر او نیست؟) پاسخ اجمالی مسلمین به این سوال در سایه ی براهین عقلی و نقلی این است که خداوندِ قدیر ، خالق مطلق بوده همه ی امور را او آفریده است و غیر او هیچ خالق حقیقی وجود ندارد. امّا در پی این پاسخ ، این پرسش نیز مطرح می شود که تکلیف افعال ارادی انسان در این میانه چه می شود؟ آیا خالق افعال ارادی انسان نیز خداوند متعال است؟ اگر گفته شود که خدا خالق آنها نیست و انسان خود پدید آورنده ی افعال ارادی خود است ، لازم می آید که خدا، خالق مطلق نباشد و انسان نیز در این میان یک نیمچه خالقی باشد ؛ و اگر گفته شود که خالق افعال ارادی انسان ، فقط خداست ، جبر لازم می آید. این مسأله، عدّه ای از مسلمین را بر آن داشت که به سمت اعتقاد به جبر کشیده شده مختار بودن انسان را منکر شوند. در تاریخ کلام از این عدّه با نام ( مُجَبّره ) یاد می شود. این اعتقاد، بعدها توسّط ابوالحسن اشعری مؤسس مذهب اشعری چهره ای دیگر به خود گرفته با نام نظریه ی (کسب) مشهور شد ؛ که در حقیقت چیزی جز همان جبر نبود. بر اساس این تفکّر، خالقیت مطلق خدا حفظ ، ولی اوّلاً حکمت و عدل او زیر سوال می رود ؛ چون طبق این مبنا ، وجود بهشت و جهنّم و تکلیف و ارسال انبیاء و کتب آسمانی و وعد و وعید حقّ تعالی ، همگی اموری لغو و بیهوده خواهند بود ؛ و خداوند متعال به خاطر ارتکاب این امور لغو و بیهوده ، دیگر حکیم نخواهد بود. همینطور به خاطر به جهنّم بردن بدکارانی که هیچ اختیاری در انجام فعل خود نداشتند ظالم خواهد بود. ثانیاً لازمه ی این نظریّه آن است که شرور نیز به خدا منتسب شوند ؛ در حالی که اوّلاً عقل برهانی صدور شرّ از خیر محض را محال می داند و ثانیاً شواهد نقلی حاکی از این می باشند که شرور از آن جهت که شرّند ، منتسب به خدا نیستند . اشاعره برای اینکه از این لازمه های باطل فرار کنند، حُسن و قبح عقلی را هم انکار کرده گفتند: عقل انسان به هیچ وجه قادر به درک خوب و بد و خیر و شرّ نیست. حسن و قبح و خیر و شرّ ، فقط و فقط شرعی هستند ؛ یعنی اگر خدا امر به خوبی وخیر چیزی کند آن چیز خوب و خیر می شود و اگر از چیزی نهی نماید آن چیز قبیح و شرّ خواهد بود. لذا حُسن و قبح و خیر و شرّ برای خدا معنا ندارد. این توجیه نیز به بداهت عقلی باطل است چرا که حتّی منکرین خدا نیز با عقلشان ادراک می کنند که برخی امور مثل دزدی، دروغگویی، خیانت، تجاوز به حریم دیگران، کشتن دیگران و ... قبیح و شرّ و در مقابل ، راستگویی، وفاداری، رعایت حقوق دیگران و احترام به جان و مال مردم خوب و خیر است. لذا در ملحدترین حکومتها نیز دزد و آدم کش را زندانی و قانون شکن را مجازات می کنند. گروه دیگری از مسلمین که متوجّه این نقیصه ی بزرگ در نظریه ی جبر و کسب شده بودند و آن را در تضادّ با عقل و اسلام و قرآن می یافتند به دفاع از عدل و حکمت خدا پرداخته گفتند: خدا ما را آفریده و به ما قدرت انجام افعال ارادی را داده است امّا او خالق افعال ارادی ما انسانها نیست. خالق و پدید آورنده ی افعال ارادی انسان ، خود انسان است که با قدرت داده شده از سوی خدا دست به آفرینش افعال خود می زند. در تاریخ علم کلام، از این گروه با نام (مُفَوّضه) و از نظریه ی آنها با عنوان ( نظریه ی تفویض ) یاد می شود. بارزترین مذهب معتقد به این نظریه ، مذهب معتزله بوده است، که امروزه وجود خارجی ندارند ، اگر چه این فکر هنوز در برخی اذهان وجود دارد. بر اساس نظریه ی تفویض، عدل و حکمت خدا توجیه می شود ولی خالقیّت مطلق خدا زیر سوال می رود؛ و انسان نیز به عنوان شریک خدا در خالقیت، مطرح، و یک نوع خالقیت محدود برای انسان پذیرفته می شود ؛ همان گونه که مجوسیان برای اهریمن چنین خالقیّتی را قائلند . و این در حالی است که خداوند متعال می فرماید:(اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْء )(1) و بی تردید (کلّ شیء)، شامل افعال ارادی انسان نیز می شود ، چه افعال خوب انسان و چه افعال بد وی. این دو گروه از مسلمین، که همگی از اهل سنّت می باشند ، بر این گمان بوده اند که جبر و تفویض، نقیض یکدیگرند ؛ و محال است دو نقیض، در آنِ واحد و از جهت واحد، در یک جا جمع شوند یا هر دو باهم برداشته شوند. برای مثال محال است چیزی هم انسان باشد هم غیر انسان کما اینکه محال است چیزی نه انسان باشد و نه غیر انسان. مجبّره و مفوّضه بر این گمان بودند که جبر و تفویض نیز شبیه چنین حالتی را دارند لذا می گفتند محال است انسان در یک فعل ارادی خاصّ، نه مجبور باشد نه مُفَوّض؛ کما اینکه محال است هم مجبور باشد هم مفوّض. امّا در این میان ، اهل بیت(ع) با هر دو نظریه مخالف بوده هر دو را در تضادّ با قرآن و برهان عقلی معرّفی می کردند ؛ و معتقد بودند که جبر و تفویض نقیض هم نیستند بلکه متضادّ همند ؛ و دو متضادّ اگرچه در یک موضوع جمع نمی شوند ولی می توان هر دو را از موضوع خاصّی برداشت ؛ مثل سیاه و سفید که محال است یک چیز در آنِ واحد ، هم تماماً سیاه باشد هم تماماً سفید؛ ولی همان چیز می تواند نه سیاه باشد و نه سفید بلکه سبز یا قرمز یا آبی باشد. از اینرو امام صادق(ع) فرمودند:(لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْن. نه جبر و نه تفویض بلکه امری بین آن دو) (2). امام باقر و صادق (ع) فرمودند: ( إِنَّ اللَّهَ أَرْحَمُ بِخَلْقِهِ مِنْ أَنْ یُجْبِرَ خَلْقَهُ عَلَی الذُّنُوبِ ثُمَّ یُعَذِّبَهُمْ عَلَیْهَا وَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرِیدَ أَمْراً فَلَا یَکُونَ قَالَ فَسُئِلَا ع هَلْ بَیْنَ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ مَنْزِلَةٌ ثَالِثَةٌ قَالا نَعَمْ أَوْسَعُ مِمَّا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض ‌ رحمت خدا زیاده از آن است که خلق خود را اجبار نماید به گناهان ، سپس آنان را عقوبت فرماید عزیزتر از آن است که امری را اراده فرماید و آن امر تحقق نپذیرد. راوی گوید که سؤال شد که: آیا میان جبر و قدر منزل و مرتبه ی دیگری است؟ فرمودند: آری منزلی وسیعتر از آنچه بین آسمان و زمین است.‌)(3) و ( عَنْ مِهْزَمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِی عَمَّا اخْتَلَفَ فِیهِ مَنْ خَلَّفْتَ مِنْ مَوَالِینَا قَالَ قُلْتُ فِی الْجَبْرِ وَ التَّفْوِیضِ قَالَ فَسَلْنِی قُلْتُ أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَی الْمَعَاصِی قَالَ اللَّهُ أَقْهَرُ لَهُمْ مِنْ ذَلِکَ قَالَ قُلْتُ فَفَوَّضَ إِلَیْهِمْ قَالَ اللَّهُ أَقْدَرُ عَلَیْهِمْ مِنْ ذَلِکَ قَالَ قُلْتُ فَأَیُّ شَیْ‌ءٍ هَذَا أَصْلَحَکَ اللَّهُ قَالَ فَقَلَبَ یَدَهُ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ لَوْ أَجَبْتُکَ فِیهِ لَکَفَرْت‌ ... مهزم از حضرت صادق (ع) روایت نمود که فرمودند: مرا خبر ده از پیروان ما که در چه چیزی اختلاف دارند؟ عرض کردم: در باب جبر و تفویض. فرمودند: از من بپرس! عرض کردم: آیا خدا بندگان را بر گناهان مجبور کرده؟ فرمودند: خدا بر ایشان قاهرتر از این است. عرض کردم : آیا به ایشان تفویض نموده است؟ فرمودند: خدا بر ایشان قادرتر از آن است. عرض کردم: خدا نیکویت کند! پس حقیقت مطلب چیست؟ حضرت دو بار یا سه بار دستش را گردانیده و فرمودند: اگر تو را به حقیقت پاسخ دهم حتماً کافر می شوی.) (4) امّا در اینکه مراد از(امرٌ بین الامرین) چیست؟ سخنهای فراوانی گفته شده و تفاسیر گوناگونی از آن ارائه گردیده است.از عوامانه ترین تفسیر، که می گوید انسان درصدی مجبور و درصدی مفوّض است، گرفته تا پیچیده ترین تفسیر که بر پایه ی وحدت شخصی وجود استوار بوده از حدّ فهم افراد عادی و غیر آشنا به عرفان نظری خارج است. از روایت اخیر نیز چنین بر می آید که فهم حقیقت امر بین الامرین ، بسیار دشوار است ؛ به گونه ای که اهل بیت (ع) از بیان آن برای افراد غیر مستعدّ پرهیز می نمودند تا مبادا به خاطر فهم نادرست دچار کفر نگردند. حقیقت مطلب نیز همین است که مساله ی امر بین الامرین از دشوارترین مباحث کلامی و فلسفی و لغزشگاه افکار و اندیشه های اندیشه وران می باشد. لذا در این نوشته وارد تفصیل این بحث نشده ، تنها به ذکر اجمالی یکی از تفاسیر این مساله که فهم آن نسبتاً راحتر است اکتفا می شود: الف در این که انسان مختار است شکّی نیست؛ شکّ در مختار بودن انسان شکّ در یکی از بدیهی ترین یافتهای انسانی است. چرا که انسان مختار بودن خود را نه از راه استدلال بلکه با علم حضوری و وجدانی ادراک می کند که خطا در آن راه ندارد. انسان همانگونه که وجود خود، شادی خود، غم خود، شکّ خود، عقل داشتن خود و امثال این امور را با یافتی درونی می یابد ، مختار بودن خود را هم به همین گونه ادراک می کند. انسان به وضوح درمی یابد که ارتعاش دست یک انسان مبتلا به پارکینسون (لرزش بی اختیاری بدن) تفاوت فاحشی دارد با لرزش دست یک هنرپیشه که نقش یک انسان مبتلا به پارکینسون را بازی می کند. همینطور می فهمد که تفاوت فراوانی است بین کسی که در خواب حرف می زند یا در خواب راه می رود با کسی که در بیداری سخن می گوید یا راه می پوید. ب طبق براهین عقلی و شواهد نقلی در این هم شکّی نیست که خداوند متعال خالق مطلق است ، لذاخالق فعل انسان نیز می باشد ؛ به این معنی که خدا به فعل انسان وجود می دهد؛ امّا مجرای افاضه ی وجود به فعل ارادی انسان ، اختیارخود انسان یا به عبارت بهتر ، وجود مختار خود انسان می باشد. لذا فعل ارادی آدمی ، در عین اینکه مخلوق خداست به اختیار خود او نیز هست. یعنی خدا انسان را آفریده ، ولی ذات او را ذات مختار قرار داده است ، به گونه ای که فعل ارادی او تنها به اختیار او تحقّق می یابد و محال است فعل ارادی او بدون اختیار خودش وجود خارجی پیدا کند. به بیان روشنتر ، خدا اراده نموده که فعل ارادی انسان با اختیار خودش تحقّق یابد ، و آنچه را خدا اراده کند قطعاً محقّق می شود ؛ پس محال است کار اختیاری انسان جز راه اختیار او محقّق گردد. همان گونه که خدا آتش را ذاتاً سوازننده آفریده است ؛ پس محال است که به اذن و اراده ی خدا نسوزاند ، انسان نیز ذاتاً مختار آفریده شده پس محال است که به اذن و اراده ی تکوینی خدا کار ارادی خود را با اختیار انجام ندهد. لذا هر کاری که انسان می کند با اختیار خود اوست ، ولی در عین حال ، به اراده ی تکوینی خدا نیز می باشد. برای اطلاع بیشتر میتوانیدبه کتاب (جبر و اختیار) نوشته استاد جعفر سبحانی و کتاب (انسان و سرنوشت) نوشته استاد شهید مرتضی مطهری مراجعه فرمائید. پی نوشتها: 1. سوره زمر، آیه 62 2. التوحید للصدوق،ص 206 3. الکافی ،ج‌1 ،ص 159 4. التوحید للصدوق ،ص363 منبع:سایت انوار طاها
جبر و اختیار یا بهتر است گفته شود بحث جبر و تفویض و اختیار ، از این سوال نشأت گرفته که ( آیا خدا خالق مطلق بوده و خالق حقیقی دیگری غیر او نیست؟) پاسخ اجمالی مسلمین به این سوال در سایه ی براهین عقلی و نقلی این است که خداوندِ قدیر ، خالق مطلق بوده همه ی امور را او آفریده است و غیر او هیچ خالق حقیقی وجود ندارد. امّا در پی این پاسخ ، این پرسش نیز مطرح می شود که تکلیف افعال ارادی انسان در این میانه چه می شود؟ آیا خالق افعال ارادی انسان نیز خداوند متعال است؟ اگر گفته شود که خدا خالق آنها نیست و انسان خود پدید آورنده ی افعال ارادی خود است ، لازم می آید که خدا، خالق مطلق نباشد و انسان نیز در این میان یک نیمچه خالقی باشد ؛ و اگر گفته شود که خالق افعال ارادی انسان ، فقط خداست ، جبر لازم می آید.
این مسأله، عدّه ای از مسلمین را بر آن داشت که به سمت اعتقاد به جبر کشیده شده مختار بودن انسان را منکر شوند. در تاریخ کلام از این عدّه با نام ( مُجَبّره ) یاد می شود. این اعتقاد، بعدها توسّط ابوالحسن اشعری مؤسس مذهب اشعری چهره ای دیگر به خود گرفته با نام نظریه ی (کسب) مشهور شد ؛ که در حقیقت چیزی جز همان جبر نبود. بر اساس این تفکّر، خالقیت مطلق خدا حفظ ، ولی اوّلاً حکمت و عدل او زیر سوال می رود ؛ چون طبق این مبنا ، وجود بهشت و جهنّم و تکلیف و ارسال انبیاء و کتب آسمانی و وعد و وعید حقّ تعالی ، همگی اموری لغو و بیهوده خواهند بود ؛ و خداوند متعال به خاطر ارتکاب این امور لغو و بیهوده ، دیگر حکیم نخواهد بود. همینطور به خاطر به جهنّم بردن بدکارانی که هیچ اختیاری در انجام فعل خود نداشتند ظالم خواهد بود. ثانیاً لازمه ی این نظریّه آن است که شرور نیز به خدا منتسب شوند ؛ در حالی که اوّلاً عقل برهانی صدور شرّ از خیر محض را محال می داند و ثانیاً شواهد نقلی حاکی از این می باشند که شرور از آن جهت که شرّند ، منتسب به خدا نیستند . اشاعره برای اینکه از این لازمه های باطل فرار کنند، حُسن و قبح عقلی را هم انکار کرده گفتند: عقل انسان به هیچ وجه قادر به درک خوب و بد و خیر و شرّ نیست. حسن و قبح و خیر و شرّ ، فقط و فقط شرعی هستند ؛ یعنی اگر خدا امر به خوبی وخیر چیزی کند آن چیز خوب و خیر می شود و اگر از چیزی نهی نماید آن چیز قبیح و شرّ خواهد بود. لذا حُسن و قبح و خیر و شرّ برای خدا معنا ندارد. این توجیه نیز به بداهت عقلی باطل است چرا که حتّی منکرین خدا نیز با عقلشان ادراک می کنند که برخی امور مثل دزدی، دروغگویی، خیانت، تجاوز به حریم دیگران، کشتن دیگران و ... قبیح و شرّ و در مقابل ، راستگویی، وفاداری، رعایت حقوق دیگران و احترام به جان و مال مردم خوب و خیر است. لذا در ملحدترین حکومتها نیز دزد و آدم کش را زندانی و قانون شکن را مجازات می کنند.
گروه دیگری از مسلمین که متوجّه این نقیصه ی بزرگ در نظریه ی جبر و کسب شده بودند و آن را در تضادّ با عقل و اسلام و قرآن می یافتند به دفاع از عدل و حکمت خدا پرداخته گفتند: خدا ما را آفریده و به ما قدرت انجام افعال ارادی را داده است امّا او خالق افعال ارادی ما انسانها نیست. خالق و پدید آورنده ی افعال ارادی انسان ، خود انسان است که با قدرت داده شده از سوی خدا دست به آفرینش افعال خود می زند. در تاریخ علم کلام، از این گروه با نام (مُفَوّضه) و از نظریه ی آنها با عنوان ( نظریه ی تفویض ) یاد می شود. بارزترین مذهب معتقد به این نظریه ، مذهب معتزله بوده است، که امروزه وجود خارجی ندارند ، اگر چه این فکر هنوز در برخی اذهان وجود دارد. بر اساس نظریه ی تفویض، عدل و حکمت خدا توجیه می شود ولی خالقیّت مطلق خدا زیر سوال می رود؛ و انسان نیز به عنوان شریک خدا در خالقیت، مطرح، و یک نوع خالقیت محدود برای انسان پذیرفته می شود ؛ همان گونه که مجوسیان برای اهریمن چنین خالقیّتی را قائلند .
و این در حالی است که خداوند متعال می فرماید:(اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْء )(1) و بی تردید (کلّ شیء)، شامل افعال ارادی انسان نیز می شود ، چه افعال خوب انسان و چه افعال بد وی.
این دو گروه از مسلمین، که همگی از اهل سنّت می باشند ، بر این گمان بوده اند که جبر و تفویض، نقیض یکدیگرند ؛ و محال است دو نقیض، در آنِ واحد و از جهت واحد، در یک جا جمع شوند یا هر دو باهم برداشته شوند.
برای مثال محال است چیزی هم انسان باشد هم غیر انسان کما اینکه محال است چیزی نه انسان باشد و نه غیر انسان. مجبّره و مفوّضه بر این گمان بودند که جبر و تفویض نیز شبیه چنین حالتی را دارند لذا می گفتند محال است انسان در یک فعل ارادی خاصّ، نه مجبور باشد نه مُفَوّض؛ کما اینکه محال است هم مجبور باشد هم مفوّض.
امّا در این میان ، اهل بیت(ع) با هر دو نظریه مخالف بوده هر دو را در تضادّ با قرآن و برهان عقلی معرّفی می کردند ؛ و معتقد بودند که جبر و تفویض نقیض هم نیستند بلکه متضادّ همند ؛ و دو متضادّ اگرچه در یک موضوع جمع نمی شوند ولی می توان هر دو را از موضوع خاصّی برداشت ؛ مثل سیاه و سفید که محال است یک چیز در آنِ واحد ، هم تماماً سیاه باشد هم تماماً سفید؛ ولی همان چیز می تواند نه سیاه باشد و نه سفید بلکه سبز یا قرمز یا آبی باشد. از اینرو امام صادق(ع) فرمودند:(لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْن. نه جبر و نه تفویض بلکه امری بین آن دو) (2). امام باقر و صادق (ع) فرمودند: ( إِنَّ اللَّهَ أَرْحَمُ بِخَلْقِهِ مِنْ أَنْ یُجْبِرَ خَلْقَهُ عَلَی الذُّنُوبِ ثُمَّ یُعَذِّبَهُمْ عَلَیْهَا وَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرِیدَ أَمْراً فَلَا یَکُونَ قَالَ فَسُئِلَا ع هَلْ بَیْنَ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ مَنْزِلَةٌ ثَالِثَةٌ قَالا نَعَمْ أَوْسَعُ مِمَّا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض رحمت خدا زیاده از آن است که خلق خود را اجبار نماید به گناهان ، سپس آنان را عقوبت فرماید عزیزتر از آن است که امری را اراده فرماید و آن امر تحقق نپذیرد.
راوی گوید که سؤال شد که: آیا میان جبر و قدر منزل و مرتبه ی دیگری است؟ فرمودند: آری منزلی وسیعتر از آنچه بین آسمان و زمین است.)(3)
و ( عَنْ مِهْزَمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِی عَمَّا اخْتَلَفَ فِیهِ مَنْ خَلَّفْتَ مِنْ مَوَالِینَا قَالَ قُلْتُ فِی الْجَبْرِ وَ التَّفْوِیضِ قَالَ فَسَلْنِی قُلْتُ أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَی الْمَعَاصِی قَالَ اللَّهُ أَقْهَرُ لَهُمْ مِنْ ذَلِکَ قَالَ قُلْتُ فَفَوَّضَ إِلَیْهِمْ قَالَ اللَّهُ أَقْدَرُ عَلَیْهِمْ مِنْ ذَلِکَ قَالَ قُلْتُ فَأَیُّ شَیْءٍ هَذَا أَصْلَحَکَ اللَّهُ قَالَ فَقَلَبَ یَدَهُ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ لَوْ أَجَبْتُکَ فِیهِ لَکَفَرْت ... مهزم از حضرت صادق (ع) روایت نمود که فرمودند: مرا خبر ده از پیروان ما که در چه چیزی اختلاف دارند؟ عرض کردم: در باب جبر و تفویض. فرمودند: از من بپرس! عرض کردم: آیا خدا بندگان را بر گناهان مجبور کرده؟ فرمودند: خدا بر ایشان قاهرتر از این است.
عرض کردم : آیا به ایشان تفویض نموده است؟ فرمودند: خدا بر ایشان قادرتر از آن است. عرض کردم: خدا نیکویت کند! پس حقیقت مطلب چیست؟ حضرت دو بار یا سه بار دستش را گردانیده و فرمودند: اگر تو را به حقیقت پاسخ دهم حتماً کافر می شوی.) (4)
امّا در اینکه مراد از(امرٌ بین الامرین) چیست؟ سخنهای فراوانی گفته شده و تفاسیر گوناگونی از آن ارائه گردیده است.از عوامانه ترین تفسیر، که می گوید انسان درصدی مجبور و درصدی مفوّض است، گرفته تا پیچیده ترین تفسیر که بر پایه ی وحدت شخصی وجود استوار بوده از حدّ فهم افراد عادی و غیر آشنا به عرفان نظری خارج است. از روایت اخیر نیز چنین بر می آید که فهم حقیقت امر بین الامرین ، بسیار دشوار است ؛ به گونه ای که اهل بیت (ع) از بیان آن برای افراد غیر مستعدّ پرهیز می نمودند تا مبادا به خاطر فهم نادرست دچار کفر نگردند.
حقیقت مطلب نیز همین است که مساله ی امر بین الامرین از دشوارترین مباحث کلامی و فلسفی و لغزشگاه افکار و اندیشه های اندیشه وران می باشد.
لذا در این نوشته وارد تفصیل این بحث نشده ، تنها به ذکر اجمالی یکی از تفاسیر این مساله که فهم آن نسبتاً راحتر است اکتفا می شود:
الف در این که انسان مختار است شکّی نیست؛ شکّ در مختار بودن انسان شکّ در یکی از بدیهی ترین یافتهای انسانی است. چرا که انسان مختار بودن خود را نه از راه استدلال بلکه با علم حضوری و وجدانی ادراک می کند که خطا در آن راه ندارد. انسان همانگونه که وجود خود، شادی خود، غم خود، شکّ خود، عقل داشتن خود و امثال این امور را با یافتی درونی می یابد ، مختار بودن خود را هم به همین گونه ادراک می کند. انسان به وضوح درمی یابد که ارتعاش دست یک انسان مبتلا به پارکینسون (لرزش بی اختیاری بدن) تفاوت فاحشی دارد با لرزش دست یک هنرپیشه که نقش یک انسان مبتلا به پارکینسون را بازی می کند. همینطور می فهمد که تفاوت فراوانی است بین کسی که در خواب حرف می زند یا در خواب راه می رود با کسی که در بیداری سخن می گوید یا راه می پوید.
ب طبق براهین عقلی و شواهد نقلی در این هم شکّی نیست که خداوند متعال خالق مطلق است ، لذاخالق فعل انسان نیز می باشد ؛ به این معنی که خدا به فعل انسان وجود می دهد؛ امّا مجرای افاضه ی وجود به فعل ارادی انسان ، اختیارخود انسان یا به عبارت بهتر ، وجود مختار خود انسان می باشد. لذا فعل ارادی آدمی ، در عین اینکه مخلوق خداست به اختیار خود او نیز هست.
یعنی خدا انسان را آفریده ، ولی ذات او را ذات مختار قرار داده است ، به گونه ای که فعل ارادی او تنها به اختیار او تحقّق می یابد و محال است فعل ارادی او بدون اختیار خودش وجود خارجی پیدا کند. به بیان روشنتر ، خدا اراده نموده که فعل ارادی انسان با اختیار خودش تحقّق یابد ، و آنچه را خدا اراده کند قطعاً محقّق می شود ؛ پس محال است کار اختیاری انسان جز راه اختیار او محقّق گردد. همان گونه که خدا آتش را ذاتاً سوازننده آفریده است ؛ پس محال است که به اذن و اراده ی خدا نسوزاند ، انسان نیز ذاتاً مختار آفریده شده پس محال است که به اذن و اراده ی تکوینی خدا کار ارادی خود را با اختیار انجام ندهد. لذا هر کاری که انسان می کند با اختیار خود اوست ، ولی در عین حال ، به اراده ی تکوینی خدا نیز می باشد.
برای اطلاع بیشتر میتوانیدبه کتاب (جبر و اختیار) نوشته استاد جعفر سبحانی و کتاب (انسان و سرنوشت) نوشته استاد شهید مرتضی مطهری مراجعه فرمائید.
پی نوشتها:
1. سوره زمر، آیه 62
2. التوحید للصدوق،ص 206
3. الکافی ،ج1 ،ص 159
4. التوحید للصدوق ،ص363
منبع:سایت انوار طاها
- [سایر] جبر و اختیار به چه معناست؟
- [سایر] قضا و قدر و جبر و اختیار را توضیح دهید.
- [سایر] جبر و اختیار که در علم کلام از آن بحث می شود به چه معناست؟
- [سایر] آیات قرآن در ارتباط با مسئله جبر و اختیار چه می گوید؟
- [سایر] آیا این درست است که انسان در چارچوب جبر همه تصمیماتش را با اختیار می گیرد؟
- [سایر] جبر و اختیار از منظر قرآن کریم راتجزیه و تحلیل نمایید.
- [سایر] مراد از لاجبر و لاتفویض بل امر بین امرین چیست؟ آیا مراد مخلوطی از جبر و تفویض است یا نه؟
- [سایر] آیا منصب امامت برای دوازده امام از روی جبر بود یا نه؟ آیا دوازده امام میتوانستند از روی اختیار این منصب را قبول نکنند؟
- [سایر] آیا اهل سنت به جبر معتقداند؟
- [سایر] عده قابل توجهی در زندگی معتقد به جبر هستند ضمن تبیین دلایل مردودیت جبر، بفرمایید آیا آنها قابل قبول و موجّه هستند یا خیر؟
- [آیت الله سیستانی] اگر فراموش کند که روزه است و جماع نماید، یا او را به جماع مجبور نمایند بهطوری که از اختیار او خارج شود روزه او باطل نمیشود، ولی چنانچه در بین جماع یادش بیاید، یا جبر او برداشته شود باید فوراً از حال جماع خارج شود، و اگر خارج نشود روزه او باطل است. ? استمناء:
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مرتبه سوم توسل به زور و جبر است، پس اگر بداند یا اطمینان داشته باشد که ترک منکر نمی کند یا واجب را بجا نمی آورد مگر با اعمال زور و جبر، واجب است لکن باید تجاوز از قدر لازم نکند.
- [آیت الله سیستانی] اگر کسی روزه ماه رمضان را به خوردن یا آشامیدن یا جماع یا استمناء یا باقی ماندن بر جنابت باطل کند ، در صورتی که از روی عمد و اختیار باشد و از روی ناچاری و جبر نباشد ، اضافه بر قضا ، کفاره هم بر او واجب میشود . و احتیاط مستحب آن است که کسی که روزه را به غیر آنچه گفته شد باطل کند ، اضافه بر قضا ، کفاره هم بدهد .
- [آیت الله خوئی] اگر فراموش کند که روزه است و جماع نماید، یا او را به جماع مجبور نمایند، به نحوی که از اختیار او خارج شود، روزه او باطل نمیشود. ولی چنانچه در بین جماع یادش بیاید یا جبر او برداشته شود، باید فوراً از حال جماع خارج شود، و اگر خارج نشود، روزه او باطل است. 3 استمناء (مسألة 1597)- اگر روزهدار استمنا کن (معنای استمنا در مسأله 1581 گذشت)، روزهاش باطل میشود.
- [آیت الله اردبیلی] اگر گناهکار جز به جمع ما بین مرتبه اوّل و دوم از انکار، ترک معصیت نکند، جمع واجب است؛ به این نحو که هم از او اعراض کند و ترک معاشرت نماید و با چهره عبوس با او برخورد کند و هم او را با زبان امر به معروف و نهی از منکر کند. * مرتبه سوم: توّسل به زور و جبر؛ پس اگر بداند یا اطمینان داشته باشد که کسی جز با اِعمال زور و جبر ترک منکر نمیکند یا واجب را بجا نمیآورد، این کار واجب است، لکن باید از مقدار لازم تجاوز نکند.
- [امام خمینی] اگر آروغ بزند و بدون اختیار چیزی در گلو یا دهانش بیاید آن را بیرون بریزد، و اگر بی اختیار فرو رود، روزه اش صحیح است.
- [آیت الله سبحانی] اگر آروغ بزند و بدون اختیار چیزی در گلو یا دهانش بیاید، باید آن را بیرون بریزد و اگر بی اختیار فرو رود، روزه اش صحیح است.
- [آیت الله سبحانی] نذر کننده باید مکلف و عاقل باشد و به اختیار و قصد خود نذر کند، بنابراین نذر کردن کسی که بی اختیار نذر کرده صحیح نیست.
- [آیت الله وحید خراسانی] خیابانهایی که احداث می شود و خانه و املاک مردم در مسیر انها قرار می گیرد و دولت به جبر و اعمال زور انها را خراب و خیابان کشی می کند عبور از انها جایز است ولی تصرف در مصالح ان املاک بدون اذن مالک انها جایز نیست
- [آیت الله اردبیلی] کسی که از وطن خود صرف نظر کرده و میخواهد وطن دیگری برای خود اختیار کند، اگر شغل او مسافرت نباشد، باید در مسافرت نماز را شکسته بخواند؛ ولی چنانچه قصد او این باشد که وطنی برای خود اختیار نکند و یا این که مردّد باشد که وطن اختیار کند یا نه، باید نماز را تمام بخواند.