آیا بعثت انبیاء بر خداوند ضرورت دارد؟
در علم کلام، قاعده ای مطرح است تحت عنوان قاعده لطف، طبق این قاعده، لطف چیزی است که مکلف با بودن آن به انجام طاعت نزدیک تر و از انجام معصیت دورتر می گردد.[1] طبق نظر علمای بزرگ شیعه، لطف از سوی خداوند واجب است زیرا بواسطه آن غرض شارع حاصل می گردد. خواجه طوسی و علامه حلّی می‌فرمایند: لطفی که فعل خدای متعال است، انجام چنین لطفی بر خداوند واجب است (که یکی از موارد این لطف ارسال پیامبران و انزال کتب وتعیین امام است).[2] چرا نبوت و ارسال پیامبران از جانب خداوند لطف است؟ مرحوم مظفر (ره) می‌فرماید: انسان مخلوق عجیبی است نفس او ترکیبی است از بواعث خیر و فساد، نفس حیوانی دائم او را به سمت بدی‌ها و زشتی‌ها سوق می‌دهد و از طرف دیگر خداوند، عقل هادی مرشد را در انسان قرار داده است که او را به سمت صلاح و خیرات می‌خواند. بین نفس و عقل دائما کشمکش و نزاع وجود دارد اگر عقل بر هوا پیروز شود انسان را به اعلی علیین می‌برد و اگر نفس بر عقل غالب شود او را تا مرتبه بهائم پائین آورده و از اخسرین می‌سازد در این میان نفس بیشتر بر عقل غالب می‌شود از این رو می‌بینیم اکثر مردم در ضلالت فرو رفته و از هدایت بدورند. هم چنین انسان به دلیل قصور عقلش قادر نیست هر آنچه به نفع یا ضرر اوست بشناسد بنابراین انسان بسیار محتاج است به اینکه کسی راه را به او بشناساند و طریق را آشکار کند... پس واجب است که خداوند تعالی به دلیل رحمت و لطف به مردم برخی را مبعوث کند تا آنها را از آنچه به ضرر آنهاست ترسانده و به آنچه به نفع آنهاست بشارت دهد اما این وجوب به این معنا نیست که کسی بر خدا امر کند و او اطاعت کند بلکه معنی وجوب همان معنی است که در عبارت واجب الوجود می‌گویند یعنی لزوم و استحاله انفکاک.[3] هم چنین علمای ما ثابت کرده‌اند تعیین و نصب امام بر خدا واجب است پس وقتی تعیین امام بر او واجب است بالاتر از او یعنی تعیین پیامبر نیز واجب است از جمله شهید ثانی (ره) می‌فرماید: وجود امام لطفی است از جانب خدا و فعل اوست و این لطف واجب است بر خدای تعالی[4] دلیل دیگری که می‌توان در وجوب بعثت انبیاء ذکر کرد آیات قرآنی است که شاهد بر این معناست از آن جمله حق تعالی در آیه 165 سوره نساء ارسال انبیاء را اتمام حجت بیان کرده می‌فرماید: پیامبرانی که مبشر و منذر بودند فرستادیم تا بعد از این پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند و نیز فرمود: {و ما کنّا معذبین حتی نبعث رسولا[5]} ما قومی را عذاب نمی‌کنیم مگر اینکه رسولی می‌فرستیم. از مطالب گفته شده نتیجه می‌گیریم که خداوند انسان را موجودی مختار آفریده و از طرف دیگر هدف از خلقت او را رسیدن به کمال و قرب الهی بیان کرده است بنابراین کمال و سعادت واقعی انسان در گرو اختیار و انتخاب شایسته و صحیح است. از طرف دیگر اختیار و انتخاب صحیح، بدون معرفت و شناخت کافی، ممکن نیست. اگر انسان بداند دو یاچند راه وجود دارد و هر کدام به کجا می‌انجامد و نتایج و پیامدهای عبور از آنها را نیز بداند وآنگاه یکی از راهها را بپیماید می‌توان گفت که آن راه را انتخاب کرده است اما اگر بدون آگاهی اقدام به چنین کاری کند این اقدام حقیقتا گزینش و انتخاب نیست، و آثار مثبت انتخاب بر آن مترتب نمی‌شود هم چنین آگاهی‌های برخاسته از عقل و حس در پاسخ به نیازهای انسانی و رسیدن او به سعادت واقعی کافی نیست. از این برهان (یعنی آنکه انسان دارای اختیار است و هدف نهایی او رسیدن به قرب الهی و کمال مطلق بوده و از طرفی معرفت کافی در انتخاب خود ندارد برای رسیدن به کمال) یک مسأله روشن می شود: آنکه لازم است خداوند بر اساس صفات هدایت گری و حکمت، هادی و راهنمای دیگری افزون بر عقل و در عین حال همسو با آن، برای انسان قرار دهد، تا او را به راه صحیح و طریق درست رهنمون شوند و این مسأله را اتمام حجتی برای مردم قرار داده است تا هر کس راهی غیر از راه انبیاء را در پیش گرفت و به آثاری سوئی رسید کسی غیر از خود را سرزنش نکند. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 اندیشه اسلامی 2، علی غفار زاده حسین عزیزی، دفتر نشر معارف، 1386ش، ص23 به بعد. 2 ترجمه و شرح کشف المراد آیت الله ابوالحسن شعرانی، انتشارات اسلامیه، 1379ش، ص481. پی نوشتها: [1]. شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، دارالاضواء، بیروت، 1406، چاپ دوم، ص130 [2]. شیروانی، علی، ترجمه و شرح کشف المراد، دارالعلم، 1386ش، ج1، ص164. [3]. مظفر، محمد رضا، عقائد الامامیه، انتشارات انصاریان، ص51. [4]. شهید ثانی، حقائق الایمان، انتشارات مرعشی نجفی (ره)، قم، 1409ق، ص154. [5]. اسراء / 5. منبع: اندیشه قم
عنوان سوال:

آیا بعثت انبیاء بر خداوند ضرورت دارد؟


پاسخ:

در علم کلام، قاعده ای مطرح است تحت عنوان قاعده لطف، طبق این قاعده، لطف چیزی است که مکلف با بودن آن به انجام طاعت نزدیک تر و از انجام معصیت دورتر می گردد.[1]
طبق نظر علمای بزرگ شیعه، لطف از سوی خداوند واجب است زیرا بواسطه آن غرض شارع حاصل می گردد. خواجه طوسی و علامه حلّی می‌فرمایند: لطفی که فعل خدای متعال است، انجام چنین لطفی بر خداوند واجب است (که یکی از موارد این لطف ارسال پیامبران و انزال کتب وتعیین امام است).[2]
چرا نبوت و ارسال پیامبران از جانب خداوند لطف است؟ مرحوم مظفر (ره) می‌فرماید:
انسان مخلوق عجیبی است نفس او ترکیبی است از بواعث خیر و فساد، نفس حیوانی دائم او را به سمت بدی‌ها و زشتی‌ها سوق می‌دهد و از طرف دیگر خداوند، عقل هادی مرشد را در انسان قرار داده است که او را به سمت صلاح و خیرات می‌خواند. بین نفس و عقل دائما کشمکش و نزاع وجود دارد اگر عقل بر هوا پیروز شود انسان را به اعلی علیین می‌برد و اگر نفس بر عقل غالب شود او را تا مرتبه بهائم پائین آورده و از اخسرین می‌سازد در این میان نفس بیشتر بر عقل غالب می‌شود از این رو می‌بینیم اکثر مردم در ضلالت فرو رفته و از هدایت بدورند. هم چنین انسان به دلیل قصور عقلش قادر نیست هر آنچه به نفع یا ضرر اوست بشناسد بنابراین انسان بسیار محتاج است به اینکه کسی راه را به او بشناساند و طریق را آشکار کند... پس واجب است که خداوند تعالی به دلیل رحمت و لطف به مردم برخی را مبعوث کند تا آنها را از آنچه به ضرر آنهاست ترسانده و به آنچه به نفع آنهاست بشارت دهد اما این وجوب به این معنا نیست که کسی بر خدا امر کند و او اطاعت کند بلکه معنی وجوب همان معنی است که در عبارت واجب الوجود می‌گویند یعنی لزوم و استحاله انفکاک.[3]
هم چنین علمای ما ثابت کرده‌اند تعیین و نصب امام بر خدا واجب است پس وقتی تعیین امام بر او واجب است بالاتر از او یعنی تعیین پیامبر نیز واجب است از جمله شهید ثانی (ره) می‌فرماید: وجود امام لطفی است از جانب خدا و فعل اوست و این لطف واجب است بر خدای تعالی[4]
دلیل دیگری که می‌توان در وجوب بعثت انبیاء ذکر کرد آیات قرآنی است که شاهد بر این معناست از آن جمله حق تعالی در آیه 165 سوره نساء ارسال انبیاء را اتمام حجت بیان کرده می‌فرماید: پیامبرانی که مبشر و منذر بودند فرستادیم تا بعد از این پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند و نیز فرمود: {و ما کنّا معذبین حتی نبعث رسولا[5]} ما قومی را عذاب نمی‌کنیم مگر اینکه رسولی می‌فرستیم.
از مطالب گفته شده نتیجه می‌گیریم که خداوند انسان را موجودی مختار آفریده و از طرف دیگر هدف از خلقت او را رسیدن به کمال و قرب الهی بیان کرده است بنابراین کمال و سعادت واقعی انسان در گرو اختیار و انتخاب شایسته و صحیح است.
از طرف دیگر اختیار و انتخاب صحیح، بدون معرفت و شناخت کافی، ممکن نیست. اگر انسان بداند دو یاچند راه وجود دارد و هر کدام به کجا می‌انجامد و نتایج و پیامدهای عبور از آنها را نیز بداند وآنگاه یکی از راهها را بپیماید می‌توان گفت که آن راه را انتخاب کرده است اما اگر بدون آگاهی اقدام به چنین کاری کند این اقدام حقیقتا گزینش و انتخاب نیست، و آثار مثبت انتخاب بر آن مترتب نمی‌شود هم چنین آگاهی‌های برخاسته از عقل و حس در پاسخ به نیازهای انسانی و رسیدن او به سعادت واقعی کافی نیست. از این برهان (یعنی آنکه انسان دارای اختیار است و هدف نهایی او رسیدن به قرب الهی و کمال مطلق بوده و از طرفی معرفت کافی در انتخاب خود ندارد برای رسیدن به کمال) یک مسأله روشن می شود: آنکه لازم است خداوند بر اساس صفات هدایت گری و حکمت، هادی و راهنمای دیگری افزون بر عقل و در عین حال همسو با آن، برای انسان قرار دهد، تا او را به راه صحیح و طریق درست رهنمون شوند و این مسأله را اتمام حجتی برای مردم قرار داده است تا هر کس راهی غیر از راه انبیاء را در پیش گرفت و به آثاری سوئی رسید کسی غیر از خود را سرزنش نکند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 اندیشه اسلامی 2، علی غفار زاده حسین عزیزی، دفتر نشر معارف، 1386ش، ص23 به بعد.
2 ترجمه و شرح کشف المراد آیت الله ابوالحسن شعرانی، انتشارات اسلامیه، 1379ش، ص481.

پی نوشتها:
[1]. شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، دارالاضواء، بیروت، 1406، چاپ دوم، ص130
[2]. شیروانی، علی، ترجمه و شرح کشف المراد، دارالعلم، 1386ش، ج1، ص164.
[3]. مظفر، محمد رضا، عقائد الامامیه، انتشارات انصاریان، ص51.
[4]. شهید ثانی، حقائق الایمان، انتشارات مرعشی نجفی (ره)، قم، 1409ق، ص154.
[5]. اسراء / 5.
منبع: اندیشه قم





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین