آیا عشقی که شیطان به خدا داشته برای ما آموزنده نیست ؟
بعضی از عرفا این تعبیر را اشتباه مطرح کرده اند که ابلیس رئیس موحدین است . وقتی بحث سجده بر آدم مطرح شد شیطان صراحتا به خدا نگفت که من این کار را نمی کنم بلکه گفت که من جز تو کسی را نمی پرستم . بنابراین بعضی از عرفا می گویند که باید او را رئیس موحدین بنامیم . این تعبیر ، تعبیر غلطی است گرچه این تعبیر به عارفی نسبت داده شده است که معلوم نیست درست باشد.در روایات داریم که وقتی خدا به ابلیس می گوید که چرا از دستور من اطاعت نکردید ؟ من چیزی را می دانم که شما نمی دانید ، ملائک دیگر فقط سوال کردند که خدایا چرا ما باید بر آدم سجده کنیم . چرا آدم را خلق کرده ای ؟ مگر ما تو را تسبیح و عبادت نمی کنیم ؟ وقتی خدا به آنها می گوید که من چیزی را می دانم که شما نمی دانید ، ملائکه با ادب از خدا عذر خواهی می کنند و می گویند که ما قصد اعتراض نداشتیم . اما ابلیس با تندی زیاد گمراهی خودش را به خدا نسبت می دهد . بعد به خدا می گوید که اگر تو من را از سجده به آدم معاف کنی ( به دلیل اینکه نمی توانست جایگاه آدم را روی زمین تحمل کند . او با خلق آدم مشکلی نداشت بلکه با خلافت آدم مشکل داشت ) من بگونه ای تو را می پرستم که هیچ نبی مرسلی آنگونه تو را نپرستیده باشد . خدا پاسخ داد که من چارچوب بندگی را تعیین می کنم . این طور نیست که من هر طوری دلم خواست نماز بخوانم . بحث فلورالیسم دینی که الان مطرح می شود اساسی ندارد . صراط مستقیم یکی بیشتر نیست و همان صراطی است که خدا تعیین کرده است و همه ی انبیاء این مسیر و مرز را رفته اند . خدا به شیطان می گوید که می خواهم آن گونه ای که من تعیین می کنم مرا پرستش بکنی نه آن گونه که شما دلتان می خواهد . عصر ما عصر ارتباطات است . اگر کسی بخواهد با کسی ارتباط داشته باشد به او تلفن می کند . حالا من نمی توانم بگویم من شماره ای گرفتم ولی نتوانستم با تو صحبت کنم . من می گویم شماره ای که من تعیین می کنم شما را به من وصل می کند. بندگی یعنی اینکه زندگی چارچوب دارد و آنرا خدا تعیین می کند و عقل او را تایید می کند و انبیاء او را تایید می کنند. ما باید خدا را آنگونه پرستش کنیم که او می پسندد . کسی که عاشق می شود جوری لباس می پوشد که او خوشش بیاید . آن مسیری که خداوند بعنوان شاهراه هدایت برای ما تعریف می کند دین است که یک دین هم بیشتر نیست . قرآن می فرماید : دین همان اسلام است . و از آدم تا خاتم همه روی همان مسیر بودند و حتی دو نفر از پیامبران نیستند که حرفهایشان با هم متفاوت باشد . عده ای تفکر شیطانی دارند که عبادت زمینه است تا انسان به سراپرده ی غیب برسد . وقتی من به این حقیقت رسیدم این ابزار را کنار می گذارم . یک تعبیری در مثنوی هست که می گوید : وقتی حقیقت آشکار شد دیگر شریعت معنا ندارد . شریعت جنبه ی مقدمی برای رسیدن به حقیقت دارد . وقتی ما به حقیقت رسیدیم دیگر نیاز به عبادت نیست . آیا عبادت فقط یک نردبان است ؟ اگر ما این را کنار بگذاریم بعد چه می شود ؟ شیطان هم از همین نردبان استفاده کرد و بالا رفت اما وقتی نربان را کنار گذاشت سقوط کرد و رانده شد . شیطان اولین کسی بود که خدا او را لعنت کرد یعنی از رحمت الهی دور شد . الان در عرفان های کاذب این وجود دارد که یک مدتی سیر و سلوک می کنند و به یک نتایجی می رسند و وقتی به نتیجه می رسند تمام فضایل اخلاقی را کنار می گذارند و از آن ریاضت ها بهره برداری سوء می کنند . تعبیر قرآن این است که عبادت مقدمه ی یقین است و اگر کسی می خواهد از عالم غیب پرده بردارد باید از این پله بالا برود اما به محض اینکه این پله را کنار بگذارد ، سقوط خواهد کرد . پس عبادت باید همیشه باشد . حتی وقتی انسان وارد بهشت هم می شود بحث بندگی وعبودیت وجود دارد .
عنوان سوال:

آیا عشقی که شیطان به خدا داشته برای ما آموزنده نیست ؟


پاسخ:

بعضی از عرفا این تعبیر را اشتباه مطرح کرده اند که ابلیس رئیس موحدین است . وقتی بحث سجده بر آدم مطرح شد شیطان صراحتا به خدا نگفت که من این کار را نمی کنم بلکه گفت که من جز تو کسی را نمی پرستم . بنابراین بعضی از عرفا می گویند که باید او را رئیس موحدین بنامیم . این تعبیر ، تعبیر غلطی است گرچه این تعبیر به عارفی نسبت داده شده است که معلوم نیست درست باشد.در روایات داریم که وقتی خدا به ابلیس می گوید که چرا از دستور من اطاعت نکردید ؟ من چیزی را می دانم که شما نمی دانید ، ملائک دیگر فقط سوال کردند که خدایا چرا ما باید بر آدم سجده کنیم . چرا آدم را خلق کرده ای ؟ مگر ما تو را تسبیح و عبادت نمی کنیم ؟ وقتی خدا به آنها می گوید که من چیزی را می دانم که شما نمی دانید ، ملائکه با ادب از خدا عذر خواهی می کنند و می گویند که ما قصد اعتراض نداشتیم . اما ابلیس با تندی زیاد گمراهی خودش را به خدا نسبت می دهد . بعد به خدا می گوید که اگر تو من را از سجده به آدم معاف کنی ( به دلیل اینکه نمی توانست جایگاه آدم را روی زمین تحمل کند . او با خلق آدم مشکلی نداشت بلکه با خلافت آدم مشکل داشت ) من بگونه ای تو را می پرستم که هیچ نبی مرسلی آنگونه تو را نپرستیده باشد . خدا پاسخ داد که من چارچوب بندگی را تعیین می کنم . این طور نیست که من هر طوری دلم خواست نماز بخوانم . بحث فلورالیسم دینی که الان مطرح می شود اساسی ندارد . صراط مستقیم یکی بیشتر نیست و همان صراطی است که خدا تعیین کرده است و همه ی انبیاء این مسیر و مرز را رفته اند . خدا به شیطان می گوید که می خواهم آن گونه ای که من تعیین می کنم مرا پرستش بکنی نه آن گونه که شما دلتان می خواهد . عصر ما عصر ارتباطات است . اگر کسی بخواهد با کسی ارتباط داشته باشد به او تلفن می کند . حالا من نمی توانم بگویم من شماره ای گرفتم ولی نتوانستم با تو صحبت کنم . من می گویم شماره ای که من تعیین می کنم شما را به من وصل می کند. بندگی یعنی اینکه زندگی چارچوب دارد و آنرا خدا تعیین می کند و عقل او را تایید می کند و انبیاء او را تایید می کنند. ما باید خدا را آنگونه پرستش کنیم که او می پسندد . کسی که عاشق می شود جوری لباس می پوشد که او خوشش بیاید . آن مسیری که خداوند بعنوان شاهراه هدایت برای ما تعریف می کند دین است که یک دین هم بیشتر نیست . قرآن می فرماید : دین همان اسلام است . و از آدم تا خاتم همه روی همان مسیر بودند و حتی دو نفر از پیامبران نیستند که حرفهایشان با هم متفاوت باشد . عده ای تفکر شیطانی دارند که عبادت زمینه است تا انسان به سراپرده ی غیب برسد . وقتی من به این حقیقت رسیدم این ابزار را کنار می گذارم . یک تعبیری در مثنوی هست که می گوید : وقتی حقیقت آشکار شد دیگر شریعت معنا ندارد . شریعت جنبه ی مقدمی برای رسیدن به حقیقت دارد . وقتی ما به حقیقت رسیدیم دیگر نیاز به عبادت نیست . آیا عبادت فقط یک نردبان است ؟ اگر ما این را کنار بگذاریم بعد چه می شود ؟ شیطان هم از همین نردبان استفاده کرد و بالا رفت اما وقتی نربان را کنار گذاشت سقوط کرد و رانده شد . شیطان اولین کسی بود که خدا او را لعنت کرد یعنی از رحمت الهی دور شد . الان در عرفان های کاذب این وجود دارد که یک مدتی سیر و سلوک می کنند و به یک نتایجی می رسند و وقتی به نتیجه می رسند تمام فضایل اخلاقی را کنار می گذارند و از آن ریاضت ها بهره برداری سوء می کنند . تعبیر قرآن این است که عبادت مقدمه ی یقین است و اگر کسی می خواهد از عالم غیب پرده بردارد باید از این پله بالا برود اما به محض اینکه این پله را کنار بگذارد ، سقوط خواهد کرد . پس عبادت باید همیشه باشد . حتی وقتی انسان وارد بهشت هم می شود بحث بندگی وعبودیت وجود دارد .





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین