ما در ابتدای خلقت آفرینش موجودات عالم ، عنصری بنام شیطان نداشتیم اما در ادامه ی زندگی و مسیر حیاط و در داستان مهم تعیین خلیفة الله در روی زمین ، موجودی خودش را بعنوان شیطان یا ابلیس به همه ی موجودات عالم معرفی کرد. موجودی که قبلا به این نام و نشان و ویژگی حتی برای ملائکه ی عالم بالا هم شناخته شده نبود اما کم کم همه ی موجودات با چنین موجود عجیب و نابغه ی عالم هستی و موجودی که همه ی نعمت های الهی را یکجا زیر پاگذاشت و از همه ی آنها سوء استفاده کرد و نام او شیطان بود آشنا شدند . آنچه که از متون ادیان دینی و آسمانی مقدس بخصوص قرآن و روایات بدست می آید این است که خداوند سه دسته موجودات در عالم خلقت داشته است که همه ی آنها موجودات حقیقی و واقعی هستند . بعد از عالم لاهوت که عالم فیض الهی است و در آنجا وجود حضرت حق قرار دارد ، عالم بعد عامل ملکوت است که در آنجا موجودات مجردی هستند که ویژگی های مادی و جسمی مانند خشم ، غضب و شهوت را ندارند که آنها بنام فرشتگان هستند . وقتی پایین تر می آییم به عالم ناسوت می رسیم و در این عامل سخن از مادیات، عالم زیستن یعنی از خورشید ، زمین ، مجموعه ی شمسی و کهکشان های راه شیری و از موجوداتی بنام جن و انس سخن به میان آمده است . خداوند از این دو دسته برای نظام آفرینشی که در آن تکلیف و حساب و کتاب و سلوک مطرح است سخن به میان می آورد . این دو شاخه ی جن و انس شاخه هایی هستند که بعدا با نام شیطان و ابلیس آشنا می شوند . شیطان نام عام است یعنی هر موجود خبیث اغواگر ویرانگر . یعنی یک نام عمومی است برای هر موجودی که می تواند از جن یا انس باشد یا حتی از حیواناتی باشد که باعث آزار و اذیت موجودات دیگر بشوند . این یک حقیقت واقعی است . شیطان بغیر از غرایز وجودی انسان مثل نفس اماره است . بعد از اینکه شیطان بعنوان اولین موجود در عالم هستی خودش را معرفی کرد ، بعنوان کسی که در عالم هستی در مقابل اوامر حضرت حق ایستاد و سینه سپر کرد ، بنام ابلیس معرفی شد . در عرب ابلیس از ماده ی بَلَسَ است یعنی کسی که از رحمت حق مایوس شد یعنی یک بار عصیانگری کرد و در مقابل خدا ایستاد و بدنبال عصیانگری ،راه تبهکاری و راهزنی همه ی موجودات را در پیش گرفت .
ما در ابتدای خلقت آفرینش موجودات عالم ، عنصری بنام شیطان نداشتیم اما در ادامه ی زندگی و مسیر حیاط و در داستان مهم تعیین خلیفة الله در روی زمین ، موجودی خودش را بعنوان شیطان یا ابلیس به همه ی موجودات عالم معرفی کرد. موجودی که قبلا به این نام و نشان و ویژگی حتی برای ملائکه ی عالم بالا هم شناخته شده نبود اما کم کم همه ی موجودات با چنین موجود عجیب و نابغه ی عالم هستی و موجودی که همه ی نعمت های الهی را یکجا زیر پاگذاشت و از همه ی آنها سوء استفاده کرد و نام او شیطان بود آشنا شدند . آنچه که از متون ادیان دینی و آسمانی مقدس بخصوص قرآن و روایات بدست می آید این است که خداوند سه دسته موجودات در عالم خلقت داشته است که همه ی آنها موجودات حقیقی و واقعی هستند . بعد از عالم لاهوت که عالم فیض الهی است و در آنجا وجود حضرت حق قرار دارد ، عالم بعد عامل ملکوت است که در آنجا موجودات مجردی هستند که ویژگی های مادی و جسمی مانند خشم ، غضب و شهوت را ندارند که آنها بنام فرشتگان هستند . وقتی پایین تر می آییم به عالم ناسوت می رسیم و در این عامل سخن از مادیات، عالم زیستن یعنی از خورشید ، زمین ، مجموعه ی شمسی و کهکشان های راه شیری و از موجوداتی بنام جن و انس سخن به میان آمده است . خداوند از این دو دسته برای نظام آفرینشی که در آن تکلیف و حساب و کتاب و سلوک مطرح است سخن به میان می آورد . این دو شاخه ی جن و انس شاخه هایی هستند که بعدا با نام شیطان و ابلیس آشنا می شوند . شیطان نام عام است یعنی هر موجود خبیث اغواگر ویرانگر . یعنی یک نام عمومی است برای هر موجودی که می تواند از جن یا انس باشد یا حتی از حیواناتی باشد که باعث آزار و اذیت موجودات دیگر بشوند . این یک حقیقت واقعی است . شیطان بغیر از غرایز وجودی انسان مثل نفس اماره است . بعد از اینکه شیطان بعنوان اولین موجود در عالم هستی خودش را معرفی کرد ، بعنوان کسی که در عالم هستی در مقابل اوامر حضرت حق ایستاد و سینه سپر کرد ، بنام ابلیس معرفی شد . در عرب ابلیس از ماده ی بَلَسَ است یعنی کسی که از رحمت حق مایوس شد یعنی یک بار عصیانگری کرد و در مقابل خدا ایستاد و بدنبال عصیانگری ،راه تبهکاری و راهزنی همه ی موجودات را در پیش گرفت .
- [سایر] در مورد شفاعت توضیحاتی بدهید.
- [سایر] درباره زندگی ابوعلی سینا توضیحاتی بدهید.
- [سایر] درباره خردستیزی تثلیث توضیحاتی بدهید.
- [سایر] درباره جغرافیای سیاسی واتیکان توضیحاتی بدهید.
- [سایر] اپوزیسیون به چه معناست؟ لطفاً توضیحاتی بدهید؟
- [سایر] درباره زندگینامه و آثارملا حسینقلی همدانی توضیحاتی بدهید.
- [سایر] لطفاً در مورد حضرت یونس و داستان ایشان توضیحاتی بدهید؟
- [سایر] در مورد مسلک وهابیت و اعتقادشان توضیحاتی بدهید؟
- [سایر] درباره زندگینامه و خاندان علامه مجلسی توضیحاتی بدهید.
- [سایر] درباره زندگی شیخکلینی و آثار حدیثی او توضیحاتی بدهید.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که در طهارت و نجاست دچار وسواس است، لازم نیست به برطرف شدن نجاست اطمینان پیدا کند، بلکه باید بدون توجه به وسوسههای نفسانی خود به متعارف مردم نگاه کرده و ببیند آنها در چه مواردی اطمینان به طهارت و نجاست پیدا میکنند و همانند آنان عمل نماید. همچنین اگر در مسائل وضو، غسل و سایر عبادات نیز وسواس داشته باشد، باید به همین ترتیب عمل نماید. اگر چنین شخصی به وسوسههای نفسانی خود اعتنا نماید، شیطان در او طمع کرده و به تدریج در اعتقادات و امور روزمره او نیز شک و تردید ایجاد مینماید.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ، متابعت از شیطان درون (هوای نفس) و از شیطان برون (وسوسههای ابلیس و افراد ناباب) است، و این متابعت دارای اقسامی است که برخی از آن، گناه نیست: الف) متابعت از آنها به طور عادت و ملکه شده باشد؛ نظیر کسی که گناه عادت او شده است و قرآن شریف این قسم را شرک میداند (شرک عملی نه اعتقادی) چنانکه میفرماید: (أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَواه)[1] (آیا دیدی کسی را که هوای نفس خویش را به عنوان خدای خود گرفته است؟) یا میفرماید: (أَلَمْ أَعْهَدْ الَیْکُمْ یا بَنی ادَمَ انْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطان)[2] (ای فرزندان آدم آیا از شما پیمان نگرفتم که شیطان را نپرستید؟) ب) متابعت از آنها نه به طور عادت و ملکه؛ نظیر کسی که گاهی مثلاً دروغ میگوید و یا آلودگی چشم دارد و یا غیبت میکند و مانند اینها، و این قسم همان گناهانی است که بعضی از آنها در مسائل گذشته و آینده آمده است. ج) متابعت از آنها به طور عادت و ملکه نه در گناه بلکه در خواستههای آنها که گناه نیست، و علمای علم اخلاق به آن (مشتهیات نفس) میگویند و پرهیز از آن را به طور جدی خواستارند، نظیر سرگرم شدن به لذّات نفس از خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج و تجمّلات و بازیها و مانند اینها، و این قسم گرچه گناه نیست، ولی خطر آن خیلی بالا است، علاوه بر اینکه سد و مانع محکمی در برابر تکامل است، و محال است که انسان با توغّل در مشتهیات بتواند استکمال پیدا کند. د) متابعت از آنها نه به طور عادت و نه در گناه؛ نظیر ارضای غرایز به طور متوسّط و از راه حلال، و این قسم نه تنها گناه نیست، بلکه قرآن شریف سفارش مؤکّدی برای آن نموده است. صفحه 428 (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ)[3] (ای پیامبر بگو چه کسی زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و نیز روزیهای پاکیزه را، حرام کرده است؟) ولی باید مواظب باشد دل بستگی و عادت به آن پیدا نشود.
- [آیت الله اردبیلی] اگر ملکی را وقف کند که عایدی آن را خرج تعمیر مسجد نمایند و به امام جماعت و مؤذّن و مستخدم آن بدهند و بدانند برای هر یک چه مقدار معیّن کرده، در صورتی که معلوم شود منظور واقف تأمین زندگی امام جماعت یا مؤذّن یا مستخدم بوده و مقداری که معیّن کرده در زمان گذشته آن را تأمین میکرده، ولی حالا خیلی کمتر از مقدار مورد نیاز است، مثلاً گفته باشد: (هر ماه ده تومان به امام بدهید)، میتوان به مقدار تأمین معاش به آنها داد و اگر معلوم نباشد، باید همانطور که مشخّص کرده مصرف شود و چنانچه ندانند برای هر یک چه مقدار معیّن نموده، باید اوّل مسجد را تعمیر کنند و اگر چیزی زیاد آمد، بین امام جماعت و مؤذّن و مستخدم به نحو مساوی تقسیم نمایند و بهتر است این سه نفر در تقسیم با یکدیگر مصالحه کنند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر کسی بگوید که میت وصیت کرده فلان مال را به من بدهید چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق کنند، یا قسم بخورد و یک مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید، یا یک مرد عادل و دو زن عادله، یا چهار زن عادله گواهی دهند، باید به گفته آن شخص عمل شود و اگر موقع وصیت مرد عادلی حضور نداشته تنها یک زن عادله شهادت دهد باید یک چهارم آن مال را به او دهند و اگر دو زن عادله شهادت دهند نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند باید سه چهارم آن را به او دهند و نیز اگر دو مرد کافر ذمی که در دین خود عادل باشند گفته او را تصدیق کنند در صورتی که میت ناچار بوده که وصیت کند و مرد و زن مسلمان عادلی هم در آنجا نبوده باید به وصیت عمل شود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] زکات فطره بر انسانی که بالغ و عاقل است و بیهوش و فقیر نیست لازم بوده و باید برای خودش و کسانی که نانخور او هستند، هر نفری یک صاع از خوراکیهای رایج در آن منطقه، همچون گندم، جو، خرما، کشمش، برنج و مانند اینها، به مستحقّ بدهد و اگر پول یکی از اینها را هم بدهد کافی است، در مورد اندازه صاع در مسأله 1872 توضیحاتی داده شد و گفتیم که وزن هر صاع بنا بر مشهور در تمام غلّات، 1170 درهم میباشد که با تبدیل آن به اوزان کنونی، تقریبا وزن 2 / 830 کیلوگرم را به دست آوردهاند، ولی گفتیم که ظاهراً وزن درهم بیش از مقداریست که مبنای محاسبه فوق میباشد، بنا بر یک محاسبه وزن هر صاع تقریبا 3 / 47 و بر طبق محاسبه دیگر تقریبا 3 / 66 کیلوگرم میباشد، همچنین پیشتر اشاره کردیم که صاع، پیمانه بوده و نه وزن مشخّص و اوزان فوق ظاهراً برای گندم متوسّط تعیین شده، بنابراین حجم صاع مابین 4 / 3 تا 4 / 9 لیتر خواهد بود، این حجم در غلّات سبکتر از گندم، همچون جو، وزنی کمتر از اوزان فوق دارد.
- [آیت الله مظاهری] از محرّمات در اسلام دشمنی و کینهتوزی و اظهار عداوت و بغض و قهر با مسلمانان است و قرآن شریف یکی از علل حرمت خمر و قمار را عداوت و بغض میداند (انَّما یُریدُ الشَّیْطانُ انْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِر)[1] (همانا شیطان میخواهد به وسیله شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند.) و آن اقسامی دارد: الف) دشمنی با افراد وابسته به دین نظیر علما و متدیّنین به خاطر دینشان و گناه این قسم در حدّ کفر است، بلکه اگر توجّه به لوازم آن داشته باشد کفر است. ب) دشمنی با آنان به خاطر اغراض شخصیّه و این قسم نیز گناهش بزرگ است. ج) دشمنی با خویشان نظیر پدر و مادر و اولاد و برادر و خواهر و امثال اینها که این قسم علاوه بر حرمت دشمنی و قهر، حرمت قطع رحم را نیز دارد و قطع رحم به اندازهای گناهش بزرگ است که در قرآن سه مرتبه بر او لعن شده است. د) دشمنی با افراد دیگر از غیر خویشاوندان و وابستگان و این قسم نیز حرام بلکه از گناهان کبیره است.
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهانی که قرآن شریف آن را پلید و نظیر شرابخواری میداند، قمار است: (انَّما الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ ... رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوه)[1] (همانا شراب و قمار، پلیدی و از عمل شیطان است پس از آن بپرهیزید.) لذا علاوه بر حرمت، موجب تباهی روح و ضعف اعصاب و افسردگی دل نیز میشود، و بدتر از همه اینها موجب تباهی دین و دنیای انسان است، و چنانکه در احکام قمار نیز گفته شد، قمار بر پنج قسم است: اوّل: بازی کردن با آلات مُعِدِّه، یعنی آلاتی که برای قمار کردن ساخته شده است، همراه با قصد برد و باخت. دوّم: بازی کردن با آلات معدّه، بدون قصد برد و باخت. سوّم: بازی کردن با آلات غیر معدّه، یعنی چیزی که از آلات قمار نیست، همراه با قصد برد و باخت. چهارم: بازی کردن با آلات غیر معدّه، بدون قصد برد و باخت. پنجم: مسابقاتی که در این زمان متداول است نظیر تیراندازی، قایقرانی، طریقه حمله به دشمن یا فرار از او، گرچه با قصد برد و باخت باشد. قسم اوّل و دوّم و سوّم حرام است و قسم چهارم گرچه حرام نیست، ولی بسیاری از مفاسد آن اقسام سهگانه را دارد و یک مسلمان واقعی عمر خود را صرف اینگونه کارها نمیکند و قسم پنجم، اشکالی ندارد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام مراء و جلال است و در روایتی از رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمده است که کراراً جبرئیل از طرف حقّ تعالی نهی از مراء و جدال مینمود و آن اقسامی دارد: الف) پافشاری در اثبات باطل و یا در نابودی حق، و گناه این قسم در حدّ کفر است و در قرآن اطلاق جبّار بر آن شده است: (وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنید)[1] (و هر زورگوی لجوجی، نا امید شد.) ب) لجاجت و مشاجره در اینکه غلبه بر دیگری پیدا کند و به عبارت دیگر فخرفروشی و کشتیگرفتن در گفتگوها، و این صورت نیز از گناهان بزرگ است و مفسده فراوانی در بر دارد، بلکه منشأ گناهان دیگری است و غالب جدالها در بین مردم از این قبیل است. ج) جدال و مشاجره در اثبات نمودن حقّ یا از بین بردن باطل و یا ارشاد جاهل، نظیر مباحثهها و گفتارها و برخوردهای علمی که اهل علم با یکدیگر دارند، و این قسم گرچه حرام نیست، ولی باید توجّه داشت که در این گفتگوها شیطان و نفس امّاره و هوی در کمین است و چه بسیار (بهطور آگاهانه یا ناآگاهانه) منجر به جدالهای حرام میشود، البته باید توجّه داشت که در همین نوع هم از الفاظ غیر مؤدّب پرهیز نمود و این قسم از جدال و مشاجره به اندازه احتیاج بلکه به اندازه ضرورت باشد. [1]. ابراهیم، 15.
- [آیت الله اردبیلی] واجبات حجّ تمتّع سیزده چیز است: اول: احرام حجّ تمتّع؛ که مانند احرام عمره است، جز این که در احرام حج باید از مکه معظّمه به نیّت حجّ تمتّع مُحرم شود. دوم: وقوف در عرفات؛ یعنی مُحرم به احرام حجّ از ظهر روز عرفه نهم ذیحجّه به قصد قربت در عرفات باشد و در آنجا نیّت وقوف کند و بنابر احتیاط، از اوّل ظهر به عرفات برود و تا مغرب شرعی در آنجا بماند. سوم: وقوف در مشعر؛ به این ترتیب که حاجی پس از انجام وقوف در عرفات هنگام مغرب شب عید به طرف (مشعرالحرام) کوچ کند و مستحب است به گونهای کوچ کند که نماز مغرب و عشاء را در مشعر بخواند. وقوف در مشعر باید به قصد قربت انجام شود و وقت آن از طلوع فجر تا طلوع آفتاب است و بنابر احتیاط شب دهم را نیز تا طلوع فجر به قصد قربت باید در مشعر به سر برد. چهارم، پنجم و ششم: واجبات منی در روز عید قربان، که عبارتند از: الف رَمی جمره عقبه؛ یعنی زدن هفت سنگریزه به جمره عقبه به پیروی از حضرت ابراهیم علیهالسلام که در این مکان شیطان را رمی کرده است. ب قربانی و مخیّر است شتر یا گاو و یا گوسفند را قربانی کند. ج تراشیدن سر و یا تقصیر (کوتاه کردن مو یا ناخن) به تفصیلی که در کتاب مناسک حج آمده است. هفتم، هشتم، نهم، دهم و یازدهم: اعمال مکّه مکرّمه، که به ترتیب عبارتند از: (طواف)، (نماز طواف)، (سعی بین صفا و مروه)، (طواف نساء) و (نماز طواف نساء). دوازدهم و سیزدهم: اعمال منی در روزهای یازدهم، دوازدهم و برای بعضی سیزدهم ذیحجّه، که عبارتند از: الف بیتوته در منی؛ یعنی شب در آنجا ماندن. ب رَمی جمرات سه گانه (اُولی، وُسطی و عقبه) و در هر روز باید به هر یک از جمرات سه گانه هفت ریگ بزند.
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام اسراف و تبذیر است و آن اقسامی دارد که یک قسم از آن حرام نیست. الف) فرو رفتن در مشتهیات نفس از راه حرام که قرآن به آن (اتراف) میگوید که اگر در فردی پیدا شود دنیا و آخرت او را تباه میکند و قرآن او را فرد شومی از اهل جهنّم میداند: (وَ اصْحابُ الشِّمالِ ما اصْحابُ الشِّمالِ فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ انَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفین)[1] (و یاران چپ، کدامند یاران چپه در میان باد گرم و آب داغ. و سایهای از دود تار. نه خنک نه خشک. اینان بودند که پیش از این نازپروردگان بودند.) و اگر در ملّتی پیدا شود، آن ملّت را نابود میداند: (وَ اذا ارَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَولُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً)[2] (و چون بخواهیم شهری را هلاک کنیم، خوشگذرانان آن شهر را وا میداریم تا در آن به انحراف و فساد بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن شهر لازم گردد، پس آن را یکسره زیر و زِبَر کنیم.) ب) به هدر دادن نِعم الهی نظیر نابود کردن مال و عمر و آبرو و مانند اینها که قرآن به آن (تبذیر) میگوید و مبذّر را برادر شیطان میخواند: (انَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا اخْوانَ الشَّیاطین)[3] (همانا اسرافکنندگان برادران شیطانها هستند.) ج) فرو رفتن در مشتهیات نفس از راه حلال که به آن (اسراف) گفته میشود و آن گرچه حرام نیست، ولی محال است که مسرف بتواند به کمال انسانی برسد و قرآن او را مورد بیمهری و بیعنایتی از طرف حقّ میداند: صفحه 386 (انَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفین).[4] (به درستی که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمیدارد.) بلکه او را یک مؤمن واقعی نمیداند: (وَالَّذینَ اذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا)[5] (و کسانی که به هنگام بخشش، زیادهروی نمیکنند.)