درصورتی که چنین است وبا عذابی که درآن جا می کشند کمی از بار گناهشان کم شود، پس کسانی که از قرن ها پیش مرده اند گناهان زیادی از پیش از پاسخ به پرسش توجه به دو نکته ضروری است: نکته اول: در عالم هستی عوالمی وجود دارد (در یک دیدگاه کلی سه عالم مادی، مثال، تجرد) هر یک از این عوالم دارای احکام، قوانین و سنن مختص به خود است، عالم دنیا و عالم آخرت و قیامت دو عالم از عوالم هستی اند که هر یک دارای آثار ویژه خود می‌باشندبه همین جهت است که بر اساس آیات و روایات برای ورود روح و بدن به عالم قیامت نیاز به تحول اساسی است تا روح و بدن قابلیت پذیرش احکام و قوانین قیامت را بیابند به عنوان مثال بدن مادی در این دنیا با سوزشی صدمه خورده و از میان می‌رود ولی در قیامت بسا تحولات اساسی که در این بدن ایجاد می‌شود، به صورتی می‌گردد که در عین حال که سوزش و ناراحتی شدید دارد اما بدن از میان نمی‌رود [البته این نسبت به دوزخیان است] اگر این تحولات نسبت به بدن مادی ایجاد نشود، این بدن با این صفات نمی‌تواند احکام و سنن قیامت را تاب بیاورد. یا مثلاً در دنیا حرکت و تغییر است، جوان پیر می‌شود، نو کهنه می‌گردد، کهنه‌ها از میان می‌روند، گیاهان پژمرده می‌شوند و... اما در جهان آخرت تغییر و تحول این چنینی وجود نداشته و نوعی ثبات و بقاء حاکم است (نک:نحل، آیه 96، یونس، آیه24، حدید، آیه 20، آل عمران، آیه 197، نساء، آیه77، کهف، آیه 46، مریم، آیه 76، طه، آیه 73، غافر، آیه 39 و...) در زندگی دنیوی خوشی با رنج، حیات با مرگ، لذت با محنت، اندوه با شادی، اضطراب با آرامش آمیخته است. اما در آخرت چنین نیست، بلکه گروهی همیشه و از هر جهت متنعم، شاد و آسوده‌اند و دسته‌ای دیگر همواره معذب، غمگین و ناراحت اند(نک: قلم، آیه 33، رعد، آیه 34، طه، آیه73، زمر، آیه 26، آل عمران، آیه 15، نساء، آیه 77، اعراف، آیه 32، یوسف، آیه 109، نحل، آیه 30 و ...) در واقع با توجه به آیات و روایات، در عالم قیامت نظام کنونی عالم مادی دگرگون می‌شود، پدید آمدن زلزله عظیم در زمین (مزمل، آیه 14)، شکافته شدن دریاها (تکویر، آیه 7)به حرکت در آمدن کوه‌ها(کهف، آیه 47)و درهم کوبیده شدنشان (حاقه، آیه 14)خاموش گشتن ماه و خورشید و ستارگان عظیم (تکویر، آیه 2)و پر از دود و ابر شدن فضای جهان (فرقان، آیه 25)پاره‌ای از تغییر و تحول اساسی نظام کاینات است. در قیامت همه اسباب و روابط قطع می‌شود و تمام ارتباطات و تأثیراتی که موجودات در نظام وجودشان در عالم جسم و جسمانیت و نیز در عالمی که به دنبال آن می‌آید، دارند، از میان می‌رود و نه شیئی در شیئی دیگر اثر خواهد کرد و نه شیئی از شیئی دیگر تأثیرخواهد پذیرفت. نه از شیئی نفع برده خواهد شد و نه از آن زیانی خواهد رسید. (بقره، آیه 166، مؤمنون، آیه 101). نکته دوم که در واقع نتیجه تأمل و دقت در نکته اول است عبارت از این است که: ما نباید انتظار داشته باشیم که در عالم قیامت احکام، قوانین و سنن عالم مادی و دنیا جاری باشد و اگر گاهی در لسان آیات و روایات از مواردی چون خوردن، آشامیدن، با زنان جوانزیبا روی بودن، در کنار نهرها و زیردرختان بودن یاد می‌شود، از باب تقریب ذهن ما به دریافت حقایق عالم قیامت است نه آنکه آشامیدن آنجا مانند آشامیدن این جا باشد یا خوردن آنجا مانند خوردن اینجا و همین طور .... با توجه به این دو نکته، پاسخ پرسش شما روشن می‌گردد. بر اساس برخی آیات قرآن برای آدمی زنان پاک و باکره، خوش اندام و زیبا هست که از آنها لذت می‌برد، ولی باید توجه داشت که این لذت همانند لذت جنسی این دنیا نمی‌باشد. چنان که زنان آنجا نیز مانند زنان اینجا نیستند، بلکه زنانی هستند که به هیچ وجه دچار عادت ماهانه نشده و همواره باکره خواهند بود. (نک:بقره، آیه 25، آل عمران، آیه 15، نساء، آیه 57، صافات، آیه 49 48، ص، آیه 52، زخرف، آیه7، دخان، آیه 54، طور، آیه 20، الرحمن، آیه 56، 74 70، واقعه، آیه 23 22، 37 34، نبأ، آیه 33). همچنین اهل بهشت می‌توانند فرزند داشته باشند، ولی این موضوع به دلیل سنن حاکم بر قیامت به شیوه‌ای که در این دنیا وجود دارد نیست. نظام حاکم بر قیامت نظام دفعی است نه نظام تدریجی؛ یعنی، در قیامت خواستن مساوی است با شدن و تحقق، برخلاف نظام این عالم که برای عملی شدن خواسته‌ها، باید زمینه، اسباب و شرایط آن فراهم شود تا آن آرزو محقق گردد. در این دنیا کسی که فرزندی می‌خواهد باید ازدواج کرده و با جمع یک سلسله شرایط و به تدریج و در زمان معینی دارای فرزند شود. اما در نظام قیامت چنین نیست، بلکه بهشتیان هر چه می‌خواهند، بر ایشان محقق می‌شود، (نک: فصلت، آیه 31 و ق، آیه 35)و نیاز نیست که با جمع شرایط و پدید آمدن مقدماتی، به تدریج آن خواسته محقق شود. از این رو، خواستن فرزند در عالم بهشت مساوی است با حضور بچه فی‌الحال و در همان آن. چنان که روایاتی نیز در خصوص این امر وارد شده است. (نک: استاد شجاعی، محمد، خواب و نشان‌های آن، مقدمه و تدوین: محمدرضا کاشفی، کانون اندیشه جوان،تهران، چاپ دوم، 1379، صص 90 86). عالم برزخ متوسط بین دنیا و آخرت است و برخی خصوصیات این جهان را از قبیل (محدودیت زمانی) داراست ولی در عین حال مربوط به عالم عقبی و اولین مرحله عالم ملکوت است. آیات و روایات متعددی گواه برآنست که انسان مؤمن در عالم برزخ متنعم به نعمت‌های الهی است؛ چنان‌که در خبر است: (القبراماروضه من ریاض الجنه و اما حفره من حفر النیران؛ برزخ یا بوستانی از گلزار بهشت است و یا حفره‌ای از گودال های آتش). و نیز روایات زیادی صراحت دارد که اعمال انسان در قبر با او همراهند و پشتیبان یا عذاب دهنده اویند تادر قیامت بر خداوند عرضه شوند. البته برخی از موءمنین نیز در قبرمعذبند واین عذاب کفاره گناهانشان خواهدبودتادرقیامت وارد بهشت گردند.نکته دیگر آن که آنچه در قبر مورد سوال است نوعا اعتقادات انسان می‌باشد ولی بررسی تفصیلی اعمال مربوط به قیامت است. در مورد بخش آخر سئوال باید عرض کنم که:این شبهه در صورتی وارد است که اولا، جایگاه افراد در برزخ یکسان بوده باشد و مناسبتی بین اعمال آنها و حالاتشان در برزخ وجود نداشته باشد و ثانیا تنعم و یا عذاب در برزخ هیچ ارتباطی به مسأله قیامت نداشته باشد که هر دو مسأله مخدوش است. چون اولا، جایگاه افراد در برزخ از حیث خوب یا بد بودن تابع اعمال آنها در این دنیاست و ثانیا عذاب و سختی در برزخ به مقتضای بعضی روایات سبب می شود که شخص گناه کار همان سختی در برزخ کیفر گناهش باشد و به صورت پاک وارد صحنه قیامت شود. برای روشن شدن این اجمال باید چند نکته مهم را مورد توجه قرار داد: الف) دیدگاه اکثر علمای مسلمان این است که روح انسان در عالم برزخ به بدن مثالی تعلق می گیرد. ب) انسان در عالم برزخ دارای حیات و شعور است که آیات و روایات زیادی در این زمینه وجود دارد ( آل عمران، 169 و 170 - سوره نحل 323 - سوره نساء، 97 و روایات در کتاب کنزالعمال، ج 10، ص 377 و محجه البیضاء، فیض کاشانی، ج 3، ص 231). ج ) نکته مهم این است که تنعم مؤمنان نیکوکار و عذاب کافران و بدکاران مخصوص عالم آخرت نیست بلکه شواهد قرآنی و روایی حاکی از آن است که شمه ای از نعمت و عذاب اخروی شامل حال برزخیان نیز می گردد از این رو عموم علمای اسلامی به وجود بهشت و دوزخ برزخی قائلند و این عذاب و تنعم به اقتضای اعمال نیک و بد آنها در این دنیاست. قرآن کریم داستان مردی را حکایت می کند که به جرم دعوت مردم به پیروی از پیامبران به شهادت می رسد و فورا پس از شهادت به سوی بهشت خوانده می شود (قیل ادخل الجنه قال یا لیت قومی یعلمون ، بما غفرلی ربی؛ به او گفته شد به بهشت درآی گفت ای کاش قوم من می دانستند که پروردگارم چگونه مرا آمرزید) (یس، آیات 26 و 27). و مانند آیه 169 آل عمران که خبر از حیات شهدا بعد از شهادت و خشنود بودن آنها از فضل خداوند دارد و در مقابل درباره کفار می فرماید (و حاق بال فرعون سوء العذاب، النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب؛ و فرعونیان را عذاب سخت فرا گرفت صبح و شام بر آتش عرضه می شوند و روزی که رستاخیز بر پا می شود [ندا می رسد که:] فرعونیان را در سخت ترین عذاب درآورید) که دلالت دارد عرضه فرعونیان به آتش پیش از قیامت است. چون به بیان علامه طباطبایی به دلیل (لا یرون فیها شمسا ولا زمهریرا؛ در آخرت شب و روزی وجود ندارد) (انسان از آغاز تا انجام، ص 79). حال آن که از آیه فوق عرضه بر عذاب هر صبح و شام است علاوه بر آن که عذاب اخروی به صورت جداگانه در آخر آیه ذکر شده. د ) این که این تنعم و عذاب کمیت و کیفیت آن تابع اعمال انسان در دنیاست و نتیجه اعمال خوب و بد انسان در دنیا و اساسا به مقتضای بعضی روایات تجسم معین اعمال ما است (اصول کافی، ج 3، ص 240 و 231).و این که کسی نتیجه اعمال خود را ببیند عین عدل است. ه ) مستفاد از بعضی روایات این است که بعضی از مؤمنان در عالم برزخ کیفر گناهان خود را می بیند تا به صورت پاک وارد قیامت شوند که به معنای محاسبه عذاب و تنعم برزخ با عذاب و تنعم قیامت است پس با توجه به این که چگونگی و کمیت و کیفیت عذاب و ثواب در برزخ تابع اعمال خود انسان در دنیاست و این که عذاب در برزخ گاه باعث کمتر شدن عذاب قیامت یا حتی پاک شدن برای ورود به صحنه قیامت می شود روشن می شود که کوتاهی و طولانی بودن برزخ هیچ منافاتی با عدالت خداوند ندارد. علاوه بر این که وقتی ما با براهین عقلی اثبات عدالت خداوند را نمودیم چون عقل ما از جزئیات برزخ آگاه نیست و هیچ حکمی درباره آنها ندارد. به صورت کلی می گوییم عدالت خداوند اقتضاء می کند که ثواب و عقابش هم از برزخ و هم قیامت عادلانه باشد و ممکن است افرادی که از نظر زمانی فرمان برزخ برای آنها طولانی است از شدت و کیفیت ثواب و عقاب کاسته شود تا تعادل برقرار شود. والله اعلم برای آگاهی بیشتر ر . ک: 1- بازگشت به هستی، محمد شجاعی 2- عروج روح، محمد شجاعی 3- پیام قرآن، ج 6، آیت‌الله‌مکارم شیرازی 4- معاد شناسی، آیت الله طهرانی، ج 2 و 3، بحث برزخ 5- معاد، محمد شجاعی 6- حیات برزخی، علی محمد اسدی www.morsalat.com
این که انسان در برزخ (فاصله میان این دنیا وآخرت )جزاء اعمالی که انجام داده می بیند و باری از گناهانش کم می شود درست است یا نه؟
درصورتی که چنین است وبا عذابی که درآن جا می کشند کمی از بار گناهشان کم شود، پس کسانی که از قرن ها پیش مرده اند گناهان زیادی از پیش از پاسخ به پرسش توجه به دو نکته ضروری است:
نکته اول: در عالم هستی عوالمی وجود دارد (در یک دیدگاه کلی سه عالم مادی، مثال، تجرد) هر یک از این عوالم دارای احکام، قوانین و سنن مختص به خود است، عالم دنیا و عالم آخرت و قیامت دو عالم از عوالم هستی اند که هر یک دارای آثار ویژه خود میباشندبه همین جهت است که بر اساس آیات و روایات برای ورود روح و بدن به عالم قیامت نیاز به تحول اساسی است تا روح و بدن قابلیت پذیرش احکام و قوانین قیامت را بیابند به عنوان مثال بدن مادی در این دنیا با سوزشی صدمه خورده و از میان میرود ولی در قیامت بسا تحولات اساسی که در این بدن ایجاد میشود، به صورتی میگردد که در عین حال که سوزش و ناراحتی شدید دارد اما بدن از میان نمیرود [البته این نسبت به دوزخیان است] اگر این تحولات نسبت به بدن مادی ایجاد نشود، این بدن با این صفات نمیتواند احکام و سنن قیامت را تاب بیاورد. یا مثلاً در دنیا حرکت و تغییر است، جوان پیر میشود، نو کهنه میگردد، کهنهها از میان میروند، گیاهان پژمرده میشوند و... اما در جهان آخرت تغییر و تحول این چنینی وجود نداشته و نوعی ثبات و بقاء حاکم است (نک:نحل، آیه 96، یونس، آیه24، حدید، آیه 20، آل عمران، آیه 197، نساء، آیه77، کهف، آیه 46، مریم، آیه 76، طه، آیه 73، غافر، آیه 39 و...)
در زندگی دنیوی خوشی با رنج، حیات با مرگ، لذت با محنت، اندوه با شادی، اضطراب با آرامش آمیخته است. اما در آخرت چنین نیست، بلکه گروهی همیشه و از هر جهت متنعم، شاد و آسودهاند و دستهای دیگر همواره معذب، غمگین و ناراحت اند(نک: قلم، آیه 33، رعد، آیه 34، طه، آیه73، زمر، آیه 26، آل عمران، آیه 15، نساء، آیه 77، اعراف، آیه 32، یوسف، آیه 109، نحل، آیه 30 و ...)
در واقع با توجه به آیات و روایات، در عالم قیامت نظام کنونی عالم مادی دگرگون میشود، پدید آمدن زلزله عظیم در زمین (مزمل، آیه 14)، شکافته شدن دریاها (تکویر، آیه 7)به حرکت در آمدن کوهها(کهف، آیه 47)و درهم کوبیده شدنشان (حاقه، آیه 14)خاموش گشتن ماه و خورشید و ستارگان عظیم (تکویر، آیه 2)و پر از دود و ابر شدن فضای جهان (فرقان، آیه 25)پارهای از تغییر و تحول اساسی نظام کاینات است.
در قیامت همه اسباب و روابط قطع میشود و تمام ارتباطات و تأثیراتی که موجودات در نظام وجودشان در عالم جسم و جسمانیت و نیز در عالمی که به دنبال آن میآید، دارند، از میان میرود و نه شیئی در شیئی دیگر اثر خواهد کرد و نه شیئی از شیئی دیگر تأثیرخواهد پذیرفت. نه از شیئی نفع برده خواهد شد و نه از آن زیانی خواهد رسید. (بقره، آیه 166، مؤمنون، آیه 101).
نکته دوم که در واقع نتیجه تأمل و دقت در نکته اول است عبارت از این است که: ما نباید انتظار داشته باشیم که در عالم قیامت احکام، قوانین و سنن عالم مادی و دنیا جاری باشد و اگر گاهی در لسان آیات و روایات از مواردی چون خوردن، آشامیدن، با زنان جوانزیبا روی بودن، در کنار نهرها و زیردرختان بودن یاد میشود، از باب تقریب ذهن ما به دریافت حقایق عالم قیامت است نه آنکه آشامیدن آنجا مانند آشامیدن این جا باشد یا خوردن آنجا مانند خوردن اینجا و همین طور ....
با توجه به این دو نکته، پاسخ پرسش شما روشن میگردد. بر اساس برخی آیات قرآن برای آدمی زنان پاک و باکره، خوش اندام و زیبا هست که از آنها لذت میبرد، ولی باید توجه داشت که این لذت همانند لذت جنسی این دنیا نمیباشد. چنان که زنان آنجا نیز مانند زنان اینجا نیستند، بلکه زنانی هستند که به هیچ وجه دچار عادت ماهانه نشده و همواره باکره خواهند بود. (نک:بقره، آیه 25، آل عمران، آیه 15، نساء، آیه 57، صافات، آیه 49 48، ص، آیه 52، زخرف، آیه7، دخان، آیه 54، طور، آیه 20، الرحمن، آیه 56، 74 70، واقعه، آیه 23 22، 37 34، نبأ، آیه 33).
همچنین اهل بهشت میتوانند فرزند داشته باشند، ولی این موضوع به دلیل سنن حاکم بر قیامت به شیوهای که در این دنیا وجود دارد نیست. نظام حاکم بر قیامت نظام دفعی است نه نظام تدریجی؛ یعنی، در قیامت خواستن مساوی است با شدن و تحقق، برخلاف نظام این عالم که برای عملی شدن خواستهها، باید زمینه، اسباب و شرایط آن فراهم شود تا آن آرزو محقق گردد. در این دنیا کسی که فرزندی میخواهد باید ازدواج کرده و با جمع یک سلسله شرایط و به تدریج و در زمان معینی دارای فرزند شود. اما در نظام قیامت چنین نیست، بلکه بهشتیان هر چه میخواهند، بر ایشان محقق میشود، (نک: فصلت، آیه 31 و ق، آیه 35)و نیاز نیست که با جمع شرایط و پدید آمدن مقدماتی، به تدریج آن خواسته محقق شود. از این رو، خواستن فرزند در عالم بهشت مساوی است با حضور بچه فیالحال و در همان آن. چنان که روایاتی نیز در خصوص این امر وارد شده است. (نک: استاد شجاعی، محمد، خواب و نشانهای آن، مقدمه و تدوین: محمدرضا کاشفی، کانون اندیشه جوان،تهران، چاپ دوم، 1379، صص 90 86).
عالم برزخ متوسط بین دنیا و آخرت است و برخی خصوصیات این جهان را از قبیل (محدودیت زمانی) داراست ولی در عین حال مربوط به عالم عقبی و اولین مرحله عالم ملکوت است. آیات و روایات متعددی گواه برآنست که انسان مؤمن در عالم برزخ متنعم به نعمتهای الهی است؛ چنانکه در خبر است: (القبراماروضه من ریاض الجنه و اما حفره من حفر النیران؛ برزخ یا بوستانی از گلزار بهشت است و یا حفرهای از گودال های آتش). و نیز روایات زیادی صراحت دارد که اعمال انسان در قبر با او همراهند و پشتیبان یا عذاب دهنده اویند تادر قیامت بر خداوند عرضه شوند. البته برخی از موءمنین نیز در قبرمعذبند واین عذاب کفاره گناهانشان خواهدبودتادرقیامت وارد بهشت گردند.نکته دیگر آن که آنچه در قبر مورد سوال است نوعا اعتقادات انسان میباشد ولی بررسی تفصیلی اعمال مربوط به قیامت است.
در مورد بخش آخر سئوال باید عرض کنم که:این شبهه در صورتی وارد است که اولا، جایگاه افراد در برزخ یکسان بوده باشد و مناسبتی بین اعمال آنها و حالاتشان در برزخ وجود نداشته باشد و ثانیا تنعم و یا عذاب در برزخ هیچ ارتباطی به مسأله قیامت نداشته باشد که هر دو مسأله مخدوش است. چون اولا، جایگاه افراد در برزخ از حیث خوب یا بد بودن تابع اعمال آنها در این دنیاست و ثانیا عذاب و سختی در برزخ به مقتضای بعضی روایات سبب می شود که شخص گناه کار همان سختی در برزخ کیفر گناهش باشد و به صورت پاک وارد صحنه قیامت شود. برای روشن شدن این اجمال باید چند نکته مهم را مورد توجه قرار داد:
الف) دیدگاه اکثر علمای مسلمان این است که روح انسان در عالم برزخ به بدن مثالی تعلق می گیرد.
ب) انسان در عالم برزخ دارای حیات و شعور است که آیات و روایات زیادی در این زمینه وجود دارد ( آل عمران، 169 و 170 - سوره نحل 323 - سوره نساء، 97 و روایات در کتاب کنزالعمال، ج 10، ص 377 و محجه البیضاء، فیض کاشانی، ج 3، ص 231).
ج ) نکته مهم این است که تنعم مؤمنان نیکوکار و عذاب کافران و بدکاران مخصوص عالم آخرت نیست بلکه شواهد قرآنی و روایی حاکی از آن است که شمه ای از نعمت و عذاب اخروی شامل حال برزخیان نیز می گردد از این رو عموم علمای اسلامی به وجود بهشت و دوزخ برزخی قائلند و این عذاب و تنعم به اقتضای اعمال نیک و بد آنها در این دنیاست.
قرآن کریم داستان مردی را حکایت می کند که به جرم دعوت مردم به پیروی از پیامبران به شهادت می رسد و فورا پس از شهادت به سوی بهشت خوانده می شود (قیل ادخل الجنه قال یا لیت قومی یعلمون ، بما غفرلی ربی؛ به او گفته شد به بهشت درآی گفت ای کاش قوم من می دانستند که پروردگارم چگونه مرا آمرزید) (یس، آیات 26 و 27).
و مانند آیه 169 آل عمران که خبر از حیات شهدا بعد از شهادت و خشنود بودن آنها از فضل خداوند دارد و در مقابل درباره کفار می فرماید (و حاق بال فرعون سوء العذاب، النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب؛ و فرعونیان را عذاب سخت فرا گرفت صبح و شام بر آتش عرضه می شوند و روزی که رستاخیز بر پا می شود [ندا می رسد که:] فرعونیان را در سخت ترین عذاب درآورید) که دلالت دارد عرضه فرعونیان به آتش پیش از قیامت است. چون به بیان علامه طباطبایی به دلیل (لا یرون فیها شمسا ولا زمهریرا؛ در آخرت شب و روزی وجود ندارد) (انسان از آغاز تا انجام، ص 79).
حال آن که از آیه فوق عرضه بر عذاب هر صبح و شام است علاوه بر آن که عذاب اخروی به صورت جداگانه در آخر آیه ذکر شده.
د ) این که این تنعم و عذاب کمیت و کیفیت آن تابع اعمال انسان در دنیاست و نتیجه
اعمال خوب و بد انسان در دنیا و اساسا به مقتضای بعضی روایات تجسم معین اعمال ما است (اصول کافی، ج 3، ص 240 و 231).و این که کسی نتیجه اعمال خود را ببیند عین عدل است.
ه ) مستفاد از بعضی روایات این است که بعضی از مؤمنان در عالم برزخ کیفر گناهان خود را می بیند تا به صورت پاک وارد قیامت شوند که به معنای محاسبه عذاب و تنعم برزخ با عذاب و تنعم قیامت است پس با توجه به این که چگونگی و کمیت و کیفیت عذاب و ثواب در برزخ تابع اعمال خود انسان در دنیاست و این که عذاب در برزخ گاه باعث کمتر شدن عذاب قیامت یا حتی پاک شدن برای ورود به صحنه قیامت می شود روشن می شود که کوتاهی و طولانی بودن برزخ هیچ منافاتی با عدالت خداوند ندارد. علاوه بر این که وقتی ما با براهین عقلی اثبات عدالت خداوند را نمودیم چون عقل ما از جزئیات برزخ آگاه نیست و هیچ حکمی درباره آنها ندارد. به صورت کلی می گوییم عدالت خداوند اقتضاء می کند که ثواب و عقابش هم از برزخ و هم قیامت عادلانه باشد و ممکن است افرادی که از نظر زمانی فرمان برزخ برای آنها طولانی است از شدت و کیفیت ثواب و عقاب کاسته شود تا تعادل برقرار شود. والله اعلم
برای آگاهی بیشتر ر . ک:
1- بازگشت به هستی، محمد شجاعی
2- عروج روح، محمد شجاعی
3- پیام قرآن، ج 6، آیتاللهمکارم شیرازی
4- معاد شناسی، آیت الله طهرانی، ج 2 و 3، بحث برزخ
5- معاد، محمد شجاعی
6- حیات برزخی، علی محمد اسدی
www.morsalat.com
- [سایر] آیا درست است که هر کسی جزای کار بد خود را در این دنیا می بیند؟
- [سایر] آیا رشد در برزخ وجود دارد ؟ می گویند که اگر انسان خوبی باشی در برزخ هم در بهشت هستی ، آیا این جمله درست است ؟
- [سایر] آیا همانطور که بدن انسان به شرایط دنیا عادت میکند، بعد از مردن، روح انسان نیز به برزخ خو میگیرد یا اینکه شرایط برزخ لحظه به لحظه تازگی دارد؟
- [سایر] سلام، دختر 34 ساله مجرد هستم. در بین دوستانم که سالهای زیادی است با آنها ارتباط دارم و مسافرتهای زیادی، دسته جمعی، با هم رفته ایم، پسری وجود دارد که تازگیها ارتباطم با او بیشتر شده است. بیشتر با هم صحبت می کنیم و چند باری بیرون رفته ایم. او هم مانند من مجرد و تنهاست. از علاقه اش به خودم خبر دارم ولی یک مشکل خیلی بزرگ وجود دارد و آن هم این است که من 5سال از او بزرگتر هستم. کاملا متوجه شده ام که به همین دلیل او خیلی تردید دارد. حتی یک بار هم صریحا گفته که اگر فاصله سنی کمتری داشتیم خیلی دوست داشتم که تو را برای ازدواج انتخاب کنم. درواقع خودم هم به خاطر این فاصله سنی خیلی تردید دارم و خیلی خودم رو کنترل می کنم که ابراز علاقه نکنم و وابسته این پسر نشوم. ولی موضوعی که هست این است که خصوصیات او را خیلی دوست دارم، اخلاق او را خیلی می پسندم. حتی گاهی فکر میکنم که این فاصله سنی اصلا مهم نیست. نمیدانم چه کنم؟ آیا درست هست که ابراز علاقه کنم ؟ تا او هم در خواسته اش مطمئن تر شود؟ یا نه؟ اگر او برای ازدواج پیشنهاد بدهد، چطور مطمئن شوم که تردید او درباره سن، مشکل ساز نخواهد شد
- [سایر] در قرآن آمده است که اگر انسان در این دنیا زحمت زیادی کشد و سختیها و رنجها را تحمل کند و وظایف دینیاش را به خوبی انجام دهد؛ خدا او را به بهشت میبرد و از نعمتهای بهشتی بهرهمند میگردد و در آن جا جاودانه خواهد بود. میخواستم بدانم (جاودانی بودن) که در قرآن بسیار آمده، چگونه است؟ آیا اصلاً میشود که انسان جاویدان باشد و نمیرد و پیر و فرسوده نشود؟ لطفاً در این مورد توضیح دهید؛ چون بعد از گذشت مثلاً 100 یا 200 سال بالاخره پیر و فرسوده میشود هر چند هم شرایط خوب و مناسب باشد؛ و آیا درست است که میگویند یک روز آنجا مصادف با 100 سال این جاست؟ یا این که صد سال اینجا مصادف است با یک روز آن جا؟ لطفاً در این مورد هم توضیح دهید.
- [سایر] همچنان که می دانیم برخی قائل بر این هستند که قرآن بازتاب تفکر جاهلی عرب بوده است و در نتیجه بسیاری از مسائل که در قرآن مطرح شده است مربوط به خرافات همان مردم است. از جمله این موارد را موضوع هفت آسمان،شیاطین،اجنه و.. می دانند و این سخن مبتنی بر این فرض است که قرآن همان سخن پیامبر اکرم (ص) است که بر گرفته از علوم پیرامون شخص پیغمبر اکرم (ص) بوده است که برای من در این زمینه سوالات و ابهامات سمجی هست که امیدوارم مرا در این زمینه یاری فرمایید. نکته بعد این است که بر فرض بپذیریم که هیئت بطلمیوس در آن دوران رواج داشته است اکنون باید آن را با قرآن مقایسه کرد که در این زمینه نیز سوالاتی پیش می آید.در هیئت بطلمیوس هفت فلک برای ماه و خورشید و پنج سیاره دیگر وجود دارد که هر یک بر دیگری محیط است و در فلک هشتم ستارگان قرار دارند و در فلک نهم فرشتگان و در فلک دهم جایگاه خداوند است.در این فرض فلک هشتم مرز بین عالم مادی و غیر مادی است.در قرآن نیز ما با هفت آسمان مواجه هستیم که آسمان دنیا با ستارگان زینت داده شده اند.اگر دنیا را پایین تر ترجمه کنیم در آن صورت با هیئت بطلمیوس جور در نمی آید چون آسمان پایین تر در آنجا جایگاه ماه است نه ستارگان.اما سوالی پیش می آید و آن اینکه چه قرینه ای برای ترجمه دنیا به پایین تر وجود دارد؟ولی اگر دنیا را همان دنیا ترجمه کنیم به نظرم قضیه بر عکس می شود.با توجه به اینکه سماوات در قرآن مادی هستند( با توجه به تفسیر مرحوم علامه طباطبایی ( ره) در تفسیر آیات سوره فصلت و همچنین عبارات نهج البلاغه از ترجمه مرحوم دشتی) آنگاه اگر ما همه این هفت آسمان مادی را دنیا فرض کنیم ،آسمان دنیا می شود همان فلک هشتم که بالای این هفت آسمان است که هم مزین به ستارگان است و هم اینکه مرز بین دنیا و آخرت است و لذا مانع هجوم شیاطین به این آسمان می شوند تا از آسمان های بالاتر ( ملأ اعلی) استراق سمع نکنند.چگونه می توان این دیدگاه را رد کرد؟البته نکته ای که شاید بر این دیدگاه خدشه وارد کند آن است السما الدنیا با الف و لام آمده که نشان می دهد این آسمان یکی از همان آسمان های هفت گانه مذکور است.در نتیجه آسمان دنیا نمی تواند خارج از همین هفت آسمان مثلا آسمان هشتم یا فلک هشتم باشد. می خواستم بدانم برای رد این دیدگاه آیا دلیل دیگری وجود دارد.البته می دانیم نقاط اختلافی دیگری بین قرآن و هیئت بطلمیوس وجود دارد مثل شناور بودن ماه و خورشید در فلک و تفاوت معنای فلک در این دو دیدگاه و... .( البته اثبات حرکت زمین و خورشید در قرآن برای من مشکل است.) ولی همانگونه که مشاهده می شود در این تعبیر رجم شیاطین براحتی قابل توجیه است و تازه بر فرض اختلاف با هیئت بطلمیوس این سوال سمج تر پیش می آید که شاید این تعابیر قرآن با همان اختلافاتی که دارد، درست است که با هیئت بطلمیوسی جور در نمی آید اما ممکن است با نجوم پذیرفته شده در آن دوره که احتمالاً لزوماً منطبق با نظرات بطلمیوس نبوده جورد در بیاید.لطفا مرا هر چه زودتر در این زمینه کمک کنید چون اگر این حرف ها درست باشد هه چیز پا در هوا می شود و نه قرآن، قرآن می ماند و نه تعریفی که ما از انسان و خدا و جهان داده ایم صحت داردو همه چیز تاریک می شود.نه هدفی،نه آرمانی،نه حرکتی به سوی تعالی و ...
- [سایر] همواره شنیده بودم که مردم بعد از روز قیامت و روز حشر و روز حساب، بعضی از آنها وارد بهشت می شوند به عنوان پاداششان بر اعمال نیکی که در دنیا انجام داده اند و بعضی دیگر وارد دوزخ می شوند به عنوان عذاب بر اعمال زشتی که در دنیا انجام دادند. به عبارت دیگر، در جهان آینده بهشت یا جهنم است که در انتظار مردم خواهد بود، یا نعمت یا نقمت است که نصیب آنها خواهد شد. محور سؤال من در مورد نعمت و عذاب آخرت نیست، بلکه بیشتر در مورد نعمت و عذاب قبر که انسان بعد از فوت و قبل از روز قیامت دچار آن خواهد شد، می باشد. آیا در آن هنگام، مؤمنان با نعمت قبر متنعم شده و کفار با عذاب قبر معذب می شوند؟ در کتاب تفسیر الکاشف علامه محمد جواد مغنیه، ج 1، ص 407، بحث در باره عذاب قبر تحت عنوان حساب قبر آمده است که مؤلف محترم، انسان را بعد از مرگ به چهار قسمت تقسیم می نماید. از شما خواهشمندم که در مورد آن چهار گروه؛ به ویژه گروه سوم و چهارم؛ توضیح بفرمایید. در گروه سوم، شیخ مفید قائل به این است که آنها بعد از مرگ، مردم مشکوکی هستند. مراد از مشکوک بودن در این جا چیست؟ و نسبت به گروه چهارم، ایشان می فرمایند که آنها مرده اند، ولی تا روز نشر و محشر در عالم اموات به سر می برند. مراد از گروه چهارم را در این زمینه توضیح فرمایید؟ شیخ مفید هم بر اساس روایات از امامان معصوم (ع) که می فرمایند: "بعضی از مردگان در عالم قبر عذاب را نمی بینند" استناد می کنند.
- [سایر] سلام آقای مرادی من 19 سالمه و دانشجوی مهندسی پلیمر دانشگاه علوم تحقیقاتم نمیدونم چه طور بگم بگم دارم دغ میکنم بگم دارم نابود میشم\" نمیدونم! من دارم از دست خونوادم رنج میکشم خونه که نه بهتره بگم یه ساختمون فقط برای اینکه شبمون رو توش صبح کنیم پدر مادرم اصلا به من محبت نمیکنن محبت از نظر اونا فقط ختم میشه به اینکه هیچ وقت گشنت نذاشتیم داریم شهریه دانشگاتو میدیم هفتگی انقدر بهت پول میدیم و ........... ولی هیچ وقت از خودشون نپرسیدن که ما{مخصوصا پدرم} وقتی به بچم فحش میدیم ممکنه ناراحت بشه وقتی جلوی همه تحقیرش میکنیم فکرم نمیکنم آخرین باری که منو با لفظ عزیزم خطاب کرده باشن یا منو بوسیده باشن یادشون باشه بارها شده که پدرم منو با الفاظ بسیار زشتی که بعضی از اونها رو حتی معنیشون رو نمیدونم خطاب کرده و با اینکه ما یه خونواده ی مذهبی هستیم این بی مهری ها و این بی توجهی ها باعث شده که برادرم سالهاست که نماز نمیخونه و دنباله دختر بازیه که مورد دوست دخترشو فقط من میدونم و پدر مادرم هیچ اطلاعی ازش ندارن و حالا من تنها موندم بین اینها منی که از دیدن برادرم از صداش از همه چیش متنفرم و وقتی میبینمش واقعا احساس خفگی بهم دست میده و آرزو دارم دیگه نبینمش مادرم برام خیلی کار میکنه و من ممنونشم ولی از لحاظ عاطفی اصلا به من نمیرسه و بارها بهش گفتم که محبت فقط لباس شستن و غذا درست کردن و .... اینا نیست ولی نه تنها گوش نکرده بلکه دعوامم گرده و میگه تو نمیبینی محبتای من رو و کار من شده فقط گریه و همین الانم که دارم مینویسم نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم و تنها آرامش بخش من خدا و شهدا هستند و من موندم توی یه برزخ و شما اولین نفری هستید که بهتون میگم و منتظر کمک شمام با تشکر
- [سایر] سلام خانم دکتر کهتری خسته نباشید من این سوال را برای خواهرم میپرسم و مشخصات بالا هم مربوط به خواهر است لطفا مرا راهنمایی کنید ممنون میشوم. خواهر من یه ماه ونیم قبل همسرش را از دست داد (بر اثر برق گرفتگی و ضربه ای که به سرش وارد شده بود در سقوط از پشت بام منزلش).خواهرم یه دختر 14 ساله داره . خواهرم به شدت افسرده شده و شب روز کارش گریه کردن نماز خواندن و دعا کردن شده است بسیار بد خلق شده و نسبت به مادرم که دلش برایش میسوزد بد رفتاری میکند از زمانی که این اتفاق افتاده است مادر و پدر اصلا به منزل خودشان نرفته اند و با او هستند زیرا یه روز که تنها بوده به بالای پشت بام رفته و از ان زمان مادر از ترس اینکه بلایی سر خودش بیاورد با او هستند . مادرم کل کارهای خانه خواهرم را انجام میدهد و از تمام مهمانها پذیرایی میکند و کسی هم نیست که کمکش کند خواهر داغدیده ام که اصلا کمک نمیکند خواهر دیگرم هم باردار است و نمیتواند و من نیز در شهر دیگری زندگی میکنم. دختر خواهرم هم که در سن بدی است و نمیتواند این قضیه را درک کند و خوشبختانه اصلا بی تابی نمیکند ولی به دختر خاله ام و شوهرش به شدت وابسته شده است و تمام فکرش این است که تمام وقتش را با دختر خاله ام بگذراند و متاسفانه چون بعد از این حادثه خواهرم زیاد به او توجهی نداشت و مدام گریه میکرد دخترش از او فاصله گرفته جالب این که در هیچکدام از مراسمش باباش شرکت نکرد و میگفت (مامانم زیاد گریه میکنه و من حالم بد میشه) حال لطفا مرا راهنمایی کنید .مادرم چه کار کند این کارشان درست است ضمن اینکه مادرم میخواست خواهرم را مدتی از خانه اش دور کند و به منزل خودشان ببرد که با برخورد بسیار بد خواهرم مواجه شد. چند روز نیز او را با اصرار فراوان به منزل خودم آردم ولی هیچ فایده ای نداشت. خواهش میکنم راهنمایی کنید با دختر خواهرم چه کار کنیم چگونه رفتار کنیم چون واقعا در سن بدی است. رفتارمان با خواهرم چگونه باشد واقعا کلافه شده ایم. ممنون از لطف شما بسیار سپاسگزار میشوم جوابم را بدهید خدا خیر دنیا و آخرت را به شما بدهد
- [سایر] باز هم سلام شما جواب سلام و احوالپرسی و حرف های نه چندان مهم و..رو میدید اما اگه یکی یه سؤال مهم داشته باشه هزار بار باید براتون پیام بفرسته تا شاید جواب بدین. میدونم طولانیه و پیامها زیاد و وقت شما برای پاسخگویی کم، اما ما هم به جواب شما نیاز داریم. باور کنید کسی رو ندارم که باتجربه باشه وگرنه مزاحم شما نمی شدم. دوباره می فرستم به امید اینکه این بار جوابمو بدین: (لطفا همه پیام رو در سایت نذارید) من دختری 23 ساله هستم و خانواده ای مذهبی دارم(البته نه از نوع افراطیش). سال گذشته در راه دانشگاه پسری که اصلا نمی شناختمش جلوی من را گرفت و گفت که از در خانه تا اینجا(یعنی نزدیک دانشگاه)دنبال من برای امر خیر اومده و من به او گفتم که خیلی کار اشتباهی کرده و گذاشتم رفتم. حدود 1 ماه بعد خواهرش را فرستاد دم در خانه و با مادرم صحبت کرد و معلوم شد که خواهرش در کوچه ما می نشیند و این آقا حدود 1 ماه من را تحت نظر داشته و بعد برای خواستگاری اقدام کرده. آن زمان ما جواب رد دادیم به خاطر اینکه می خواستم درس بخوانم و قصد ازدواج نداشتم اما ناگفته نماند که بدم نمی آمد یک بار بیایند و بیشتر درباره اش بدانم و درباره اش فکر کنم. چون تقریبا موارد ظاهری و اولیه اش خوب بود: به گفته خواهرش فوق دیپلم ریاضی داشت و در یک شرکت عمرانی کار می کرد،اهل رفیق بازی و سیگار نبود و نماز و روزه اش هم به جا بود. یک خانه و ماشین هم داشت. اما مهم ترین دلیل ما برای رد کردن او این بود که من را در خیابان دیده و انتخاب کرده بود و این شیوه انتخاب او از نظر من و خانواده ام اصلا درست نبود. به نظر ما کسی که اینقدر راحت و از روی ظاهر همسرش رو انتخاب کنه و درباره زندگیش تصمیم بگیره، درباره مسائل مهمتر زندگیش هم مسلما همین طور تصمیم خواهد گرفت. خلاصه که گذشت و من پیش خودم فکر کردم که حتما کس دیگری رو میبینه و دنبال اون میره. اما بعد از یک سال دوباره دو تا از خواهرهاش اومدند دم در خانه(البته خودش و مادرش هم آمده بودند اما جلو نیامدند) و دوباره همان حرف ها را به مادرم زدند. نگو که آقا تو این 1 ساله تو فکر من بوده و هرچی دخترای دیگه رو بهش پیشنهاد می دادند قبول نمیکرده و خواهرش رو مقصر میدونسته که ما جواب رد دادیم وگفته که حتما خواهرش طوری صحبت کرده که ما قبول نکردیم. مادرم طبق حرف هایی که همیشه وقتی حرف ازدواج به میان می آمد، من می گفتم، به آنها گفته بود که من قصد ازدواج ندارم(اما مدتی است که این نظر من عوض شده ولی به مادرم هنوز نگفته ام). خلاصه، قرار شد که مادرم با من صحبت کند و به آنها جواب دهد. وقتی موضوع را با من درمیان گذاشت ازش پرسیدم نمیشه حالا بیایند و صحبت کنیم و درباره اش فکر کنیم؟ دلیلم هم این بود که مسائل اولیه که لازم است را ظاهرا این شخص دارد، و مادرم موافقت کرد اما وقتی موضوع را با پدرم درمیان گذاشت او مخالفت کرد و گفت کسی که همین طوری یکی رو می بینه و به همین راحتی انتخاب می کنه به درد زندگی نمی خوره. پدرم همون دلیلی رو آورد که پارسال خودم آوردم ولی الان اصلا بهش فکر نکردم. به نظر شما آیا این تفکر درسته؟ از طرفی فکر می کنم که کسی که یک سال سر تفکرش مونده و با اینکه جواب رد شنیده باز هم نظرش عوض نشده این انتخابش از روی احساس نبوده، چون بالاخره رفتار من رو در مدتی که تحت نظرم گرفته بوده، دیده و همین هم، تا حدی ولو کم، خصوصیات من رو نشونش داده. اما از طرفی هم حرف پدرم درست به نظر می رسه و الان نمیدونم چی کار کنم؟ 1- من چادری هستم و وقتی بیرون می روم آرایش نمی کنم و کلا ظاهری ندارم که توجه دیگران را جلب کنم و فکر نمی کنم که این آقا از روی قیافه من را انتخاب کرده باشد، و مسلما یکی از ملاک های ایشان همین چادری بودنم است و...، کسی را بخاطر چادرش و مذهبی بودنش انتخاب کند، لا اقل ارزش فکر کردن را دارد. آیا این نظرم درست است؟ 2- آیا پدرم درست میگه و دیگر نباید به این آقا فکر کنم یا اینکه نظر پدرم درست نیست و باید روی این مورد کمی بیشتر فکر کنیم؟ 3- اگر نظر پدرم (که زمانی نظر من هم بود و الان هم تا حدودی هست)درست نیست چه دلایل منطقی می تونم برایش بیارم تا هم خودم مطمئن تر قدم بردارم و هم پدرم راضی بشه که آنها بیایند و بیشتر با هم آشنا بشیم و بعد تصمیم بگیریم. پدرم آدم منطقی است و با دلیل و برهان میشه راضی اش کرد. 4- از طرفی اطراف ما در فامیل پسری که سن و سالش به من بخوره وجود نداره و کسی که در آینده همسر من میشه مسلما از فامیل نیست، یا از همکارانم خواهد بود که فعلا همچین آدمی در محل کارم نیست، یا از هم دانشگاهی هام، یا کسانی که توی مجالس و جاهای دیگه من رو می بینند، می خوام بگم این اتفاق ممکنه باز هم برام بیفته و بالاخره یکی از همین آدم هایی که یا خودشون یا خانواده شان منو می بینند و می پسندند، همسرم میشه و اگه ما بخوایم همشونو با همین تفکر رد کنیم که نمیشه، درسته؟ بالاخره یک اولین باری باید وجود داشته باشه، نه ؟ 5- یک مشکل دیگه هم دارم و اون اینه که چطوری می تونم به مادرم بگم که نظر من درباره ازدواج فرق کرده و قصد ازدواج دارم؟ نمی دونم چه طوری بهش بگم که خواستگارام رو رد نکنه، آخه همشونو که مثل این مورد من نمی فهمم که بخوام نظرم رو بگم. اصلا روم نمیشه و نمیدونم که چه طوری باهاش این موضوع رو مطرح کنم که یه وقت فکر نکنه من برای ازدواج عجله دارم و هول شدم. در ضمن اصلا دوست ندارم که دیر ازدواج کنم، چون در اطرافم می بینم کسانی که سنشون بالاست و هنوز ازدواج نکردند اولا توقعاتشون بالاتر میره یا اینکه از لحاظ فکری توی انتخاب دچار وسواس میشن، ثانیا افرادی که می آیند خواستگاریشون اغلب کسانی هستند که سنشون خیلی از اون ها بیشتره و من اصلا با فاصله سنی زیاد نمی تونم کنار بیام، ثالثا این افراد آخرش هم کسی رو که انتخاب می کنند کسی نیست که همیشه می خواستند، و من نمی خوام دچار این مشکلات بشم. باز هم متشکرم. اجرتون با خدا، چه جوابمو بدید چه نه.
- [آیت الله اردبیلی] نماز مهمترین اعمال دین است که اگر مورد قبول درگاه خداوند متعال واقع شود، عبادتهای دیگر نیز قبول میشوند و اگر نماز پذیرفته نشود، اعمال دیگر نیز قبول نمیشوند. همان گونه که اگر انسان هر شبانه روز پنج نوبت در نهر آبی شستشو کند چرکی در بدن او باقی نمیماند، نمازهای پنجگانه نیز انسان را از گناهان و پلیدیها پاک میکنند. سزاوار است که انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و کسی که نماز را کم ارزش و سبک میشمارد، مانند کسی است که نماز نمیخواند. خداوند در ابتدای سوره بقره نماز را از ویژگیهای پرهیزگاران و سبب برخورداری از هدایت قرآنی و در سوره مؤمنون مراقبت بر انجام نماز و خشوع در هنگام نماز را از ویژگیهای مؤمنان بر شمرده است و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده: کسی که به نماز اهمیت ندهد و آن را سبک شمارد، سزاوار عذاب آخرت است. روزی حضرت در مسجد تشریف داشتند؛ مردی وارد و مشغول نماز شد و رکوع و سجود خود را به طور کامل بجا نیاورد. حضرت فرمودند: اگر این مرد در حالی که نمازش به این نحو است از دنیا برود، به دین من از دنیا نرفته است! پس انسان باید مراقب باشد که با عجله و شتابزدگی نماز نخواند و در حال نماز به یاد خدا و با خضوع، خشوع و وقار باشد و متوجه باشد که با چه کسی سخن میگوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند متعال بسیار کوچک و ناچیز ببیند. همچنین نمازگزار باید توبه و استغفار نماید و گناهانی را که مانع قبول شدن نمازند، مانند حسد، کبر، غیبت، خوردن مال حرام، آشامیدن مسکرات و ندادن خمس و زکات، بلکه هر معصیتی را ترک کند. همچنین سزاوار است اعمالی را که ثواب نماز را کم میکند، بجا نیاورد، مثلاً در حال خوابآلودگی و خودداری از ادرار به نماز نایستد و در هنگام نماز ه آسمان نگاه نکند و نیز اعمالی را که ثواب نماز را زیاد میکند بجا آورد، مثلاً انگشتری عقیق به دست کند و لباس پاکیزه بپوشد و شانه و مسواک کند و خود را خوشبو نماید.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.