تناسخ در لغت از ماده ی (نَسْخ)، به معنای انتقال[1] و یا زایل شدن یک چیز به وسیله ی چیز دیگری است که جای گزین آن می شود؛ مانند زایل شدن سایه با نور خورشید و ازبین رفتن جوانی با پیری؛[2] و در اصطلاح عبارت است از انتقال نفس مادی و طبیعی به بدن دیگر؛[3] به بیان روشن تر، آن گاه که انسان می میرد، روح او به جای انتقال به نشئه ی دیگر، باز به این جهان باز می گردد و در این بازگشت، نفس برای ادامه ی زندگی مادی خود به بدنی نیاز دارد. این بدن گاهی نبات، گاهی حیوان و گاهی انسان است و، در حقیقت، روح انسان پس از آن همه تکامل، تنزل می یابد و (روز از نو، روزی از نو). کسانی که تحلیل درستی از معاد نداشتند به این اصل پناه می بردند. گویی اصل تناسخ، جبران کننده ی مزایای معاد است و روح برای پاداش یا کیفر برمی گردد.[4] تاریخچه ی اعتقاد به تناسخ این باور در میان هندوها، چینی ها و بیش تر کشورهای آسیایی ظهور کرده و کم کم به برخی از کشورهای شرق و غرب هم رسیده است[5]؛ لذا تناسخ، زیربنای عقاید بودایی و برهمایی (برهمنی) را تشکیل می دهد. این گروه در عین اعتقاد به موضوع پاداش و کیفر، منکر معادند و می گویند: انسان نتیجه ی اعمال تلخ و شیرین خود را در همین جهان می چشد؛ زیرا اگر نیکوکار باشد، روح او بعد از مرگ به بدن انسان سعادتمند و خوش بخت یا به بدن حیوان مفید و سودمند تعلق می گیرد[6]، اما اگر شرور و بدکار باشد، روح او به بدن انسان بدبخت، مانند افراد معلول و بیمار و تنگ دست و یا حیوان موذی و پست، مانند موش و خوک تعلق می گیرد و این گردش و چرخه تداوم دارد.[7] اقسام تناسخ به طور کلی، معتقدان به تناسخ، آن را به سه قسم تقسیم کرده اند: اول: تناسخ مطلق ؛ که عبارت است از انتقال نفس در همین جهان از یک بدن به بدن دیگر و نیز از آن بدن به بدن سوم؛ و این روند بیوقفه برای همیشه ادامه می یابد. بدنی که نفس به آن منتقل می شود ممکن است بدن انسان، حیوان و یا گیاه باشد و غالباً این انتقال از طریق تعلق گرفتن به چنین انسان یا حیوان و یا سلول نباتی انجام می گیرد. این اعتقاد به قدمای فلاسفه نسبت داده شده است.[8] دوم: تناسخ محدود (نزولی)؛ بدین معنا که انتقال و دگرگونی به بعضی از نفوس اختصاص دارد و همان گونه که از جهت افراد محدود است از جهت زمان نیز محدود می باشد؛ زیرا نفس، سرانجام به مرحله ای می رسد که دیگر به هیچ بدنی منتقل نمی شود، بلکه به عالم نور و عقول می پیوندد.[9] در این جا در ناحیه ی صعود دیگر تناسخی نیست، بلکه در ناحیه ی نزول است، لذا آن را تناسخ نزولی نامیده اند؛ یعنی بدن انسان باب الابواب ورود به ملکوت است. اگر شخص نیکوکار به سعادت رسید، نیازی به تکامل و برگشت ندارد، اما اگر بدکار و در قوس نزول گرفتار شد، برای طی مراحل کمال دوباره به بدن مناسب شأن خود برمی گردد.[10] خلاصه این که، تناسخ نزولی یک نوع حرکت ارتجاعی و واپس گرایی نفس است. این همان نظر (یوذاسف تناسخی) است. در ضمنِ همین نوع تناسخ، چند نظریه مطرح است: 1. برخی انتقال روح انسان را فقط به بدن انسان دیگر ممکن و جایز می دانند؛ 2. برخی انتقال روح انسان را فقط به بدن حیوان دیگر ممکن و جایز می دانند؛ 3. برخی انتقال روح انسان را به بدن گیاه نیز روا می دانند؛ 4. گروهی حتی منتقل شدن روح انسانی به جسم جامد را نیز پذیرفته اند. قسم اول را نسخ، دوم را مسخ، سوم را رسخ، چهارم را فسخ می نامند.[11] سوم: تناسخ صعودی؛ عکس تناسخ نزولی است؛ به این معنا که ابتدا حیات به موجودی که آمادگی بیش تری دارد، افاضه می شود و سپس به موجوداتی که استعدادشان کم تر است به ترتیب اعطا می شود. قایلین به تناسخ صعودی معتقدند که گیاه نسبت به حیوان و انسان، استعداد بیش تری برای دریافت فیض و حیات دارد. انسان، خواهان نفس شریف تر است، یعنی نفسی که مراحل گیاهی و حیوانی را سپری کرده باشد؛ بنابراین، نخست حیات به گیاه داده می شود و بعد به حیوان و به دنبال آن به انسان منتقل می شود.[12] این نظریه شباهت زیادی به نظریه ی حرکت جوهری دارد که می گوید: اشیا در سایه ی حرکت جوهری از قوه به فعلیت و از نقص به کمال می رسند و گیاه به حیوان، سپس به انسان تبدیل می شود؛ ولی تفاوتی هم دارند، چون بنابر تناسخ صعودی، تکامل به صورت گسسته و ناپیوسته انجام می گیرد، به این گونه که نفس نباتی از گیاه به بدن حیوان و سپس به بدن انسان منتقل می شود؛ اما در حرکت جوهری دگرگونی و تحول به نحو پیوسته صورت می پذیرد (خود گیاه بدون مرگ و از دست دادن حیات تبدیل به حیوان و... می شود).[13] پی نوشتها: [1]. سعید الخوری الشرتونی، اقرب الموارد، ج 2، ماده ی نسخ، ص 1294. [2]. راغب اصفهانی، المفردات، ص 490، ماده ی نسخ. [3]. صدرالدین محمد شیرازی، اسفار، ج 9، ص 4. [4]. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 9، ص 191. [5]. احمد زمردیان، حقیقت روح، ص 437. [6]. جعفر سبحانی، معاد، انسان و جهان، ص 148. [7]. همان. [8]. جعفر سبحانی، الالهیات، ج 3، ص 797. به نقل از: شرح حکمة الاشراق، المقالة الخامسة، الفصل الاول، ص 476. [9]. همان. [10]. زین الدین زاهدی، شرح منظومه فارسی، ج 3، ص 190. [11]. صدرالدین محمد شیرازی، اسفار، الباب الثامن، الفصل 2، ص 8؛ حکیم سبزواری، شرح منظومه، ص 317. نسخ و مسخ، رسخ، فسخ، قسما انساناً و حیواناً جماداً نما تعلق گرفتن نفس مفارق به بدن انسان یا حیوان یا نبات یا جماد به چهار بخش (نسخ و مسخ و رسخ و فسخ) تقسیم می شود. [12]. جعفر سبحانی، الالهیات، ج 3، ص 798. [13]. همان، به نقل از: ملاهادی سبزواری، اسرار الحکم، ص 293. منبع: آخرین سفر، رحیم لطیفی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385)
تناسخ و اقسام آن را توضیح دهید؟
تناسخ در لغت از ماده ی (نَسْخ)، به معنای انتقال[1] و یا زایل شدن یک چیز به وسیله ی چیز دیگری است که جای گزین آن می شود؛ مانند زایل شدن سایه با نور خورشید و ازبین رفتن جوانی با پیری؛[2] و در اصطلاح عبارت است از انتقال نفس مادی و طبیعی به بدن دیگر؛[3] به بیان روشن تر، آن گاه که انسان می میرد، روح او به جای انتقال به نشئه ی دیگر، باز به این جهان باز می گردد و در این بازگشت، نفس برای ادامه ی زندگی مادی خود به بدنی نیاز دارد. این بدن گاهی نبات، گاهی حیوان و گاهی انسان است و، در حقیقت، روح انسان پس از آن همه تکامل، تنزل می یابد و (روز از نو، روزی از نو).
کسانی که تحلیل درستی از معاد نداشتند به این اصل پناه می بردند. گویی اصل تناسخ، جبران کننده ی مزایای معاد است و روح برای پاداش یا کیفر برمی گردد.[4]
تاریخچه ی اعتقاد به تناسخ
این باور در میان هندوها، چینی ها و بیش تر کشورهای آسیایی ظهور کرده و کم کم به برخی از کشورهای شرق و غرب هم رسیده است[5]؛ لذا تناسخ، زیربنای عقاید بودایی و برهمایی (برهمنی) را تشکیل می دهد. این گروه در عین اعتقاد به موضوع پاداش و کیفر، منکر معادند و می گویند: انسان نتیجه ی اعمال تلخ و شیرین خود را در همین جهان می چشد؛ زیرا اگر نیکوکار باشد، روح او بعد از مرگ به بدن انسان سعادتمند و خوش بخت یا به بدن حیوان مفید و سودمند تعلق می گیرد[6]، اما اگر شرور و بدکار باشد، روح او به بدن انسان بدبخت، مانند افراد معلول و بیمار و تنگ دست و یا حیوان موذی و پست، مانند موش و خوک تعلق می گیرد و این گردش و چرخه تداوم دارد.[7]
اقسام تناسخ
به طور کلی، معتقدان به تناسخ، آن را به سه قسم تقسیم کرده اند:
اول: تناسخ مطلق ؛ که عبارت است از انتقال نفس در همین جهان از یک بدن به بدن دیگر و نیز از آن بدن به بدن سوم؛ و این روند بیوقفه برای همیشه ادامه می یابد. بدنی که نفس به آن منتقل می شود ممکن است بدن انسان، حیوان و یا گیاه باشد و غالباً این انتقال از طریق تعلق گرفتن به چنین انسان یا حیوان و یا سلول نباتی انجام می گیرد. این اعتقاد به قدمای فلاسفه نسبت داده شده است.[8]
دوم: تناسخ محدود (نزولی)؛ بدین معنا که انتقال و دگرگونی به بعضی از نفوس اختصاص دارد و همان گونه که از جهت افراد محدود است از جهت زمان نیز محدود می باشد؛ زیرا نفس، سرانجام به مرحله ای می رسد که دیگر به هیچ بدنی منتقل نمی شود، بلکه به عالم نور و عقول می پیوندد.[9]
در این جا در ناحیه ی صعود دیگر تناسخی نیست، بلکه در ناحیه ی نزول است، لذا آن را تناسخ نزولی نامیده اند؛ یعنی بدن انسان باب الابواب ورود به ملکوت است. اگر شخص نیکوکار به سعادت رسید، نیازی به تکامل و برگشت ندارد، اما اگر بدکار و در قوس نزول گرفتار شد، برای طی مراحل کمال دوباره به بدن مناسب شأن خود برمی گردد.[10]
خلاصه این که، تناسخ نزولی یک نوع حرکت ارتجاعی و واپس گرایی نفس است. این همان نظر (یوذاسف تناسخی) است.
در ضمنِ همین نوع تناسخ، چند نظریه مطرح است:
1. برخی انتقال روح انسان را فقط به بدن انسان دیگر ممکن و جایز می دانند؛
2. برخی انتقال روح انسان را فقط به بدن حیوان دیگر ممکن و جایز می دانند؛
3. برخی انتقال روح انسان را به بدن گیاه نیز روا می دانند؛
4. گروهی حتی منتقل شدن روح انسانی به جسم جامد را نیز پذیرفته اند.
قسم اول را نسخ، دوم را مسخ، سوم را رسخ، چهارم را فسخ می نامند.[11]
سوم: تناسخ صعودی؛ عکس تناسخ نزولی است؛ به این معنا که ابتدا حیات به موجودی که آمادگی بیش تری دارد، افاضه می شود و سپس به موجوداتی که استعدادشان کم تر است به ترتیب اعطا می شود.
قایلین به تناسخ صعودی معتقدند که گیاه نسبت به حیوان و انسان، استعداد بیش تری برای دریافت فیض و حیات دارد. انسان، خواهان نفس شریف تر است، یعنی نفسی که مراحل گیاهی و حیوانی را سپری کرده باشد؛ بنابراین، نخست حیات به گیاه داده می شود و بعد به حیوان و به دنبال آن به انسان منتقل می شود.[12]
این نظریه شباهت زیادی به نظریه ی حرکت جوهری دارد که می گوید: اشیا در سایه ی حرکت جوهری از قوه به فعلیت و از نقص به کمال می رسند و گیاه به حیوان، سپس به انسان تبدیل می شود؛ ولی تفاوتی هم دارند، چون بنابر تناسخ صعودی، تکامل به صورت گسسته و ناپیوسته انجام می گیرد، به این گونه که نفس نباتی از گیاه به بدن حیوان و سپس به بدن انسان منتقل می شود؛ اما در حرکت جوهری دگرگونی و تحول به نحو پیوسته صورت می پذیرد (خود گیاه بدون مرگ و از دست دادن حیات تبدیل به حیوان و... می شود).[13]
پی نوشتها:
[1]. سعید الخوری الشرتونی، اقرب الموارد، ج 2، ماده ی نسخ، ص 1294.
[2]. راغب اصفهانی، المفردات، ص 490، ماده ی نسخ.
[3]. صدرالدین محمد شیرازی، اسفار، ج 9، ص 4.
[4]. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 9، ص 191.
[5]. احمد زمردیان، حقیقت روح، ص 437.
[6]. جعفر سبحانی، معاد، انسان و جهان، ص 148.
[7]. همان.
[8]. جعفر سبحانی، الالهیات، ج 3، ص 797. به نقل از: شرح حکمة الاشراق، المقالة الخامسة، الفصل الاول، ص 476.
[9]. همان.
[10]. زین الدین زاهدی، شرح منظومه فارسی، ج 3، ص 190.
[11]. صدرالدین محمد شیرازی، اسفار، الباب الثامن، الفصل 2، ص 8؛ حکیم سبزواری، شرح منظومه، ص 317.
نسخ و مسخ، رسخ، فسخ، قسما انساناً و حیواناً جماداً نما
تعلق گرفتن نفس مفارق به بدن انسان یا حیوان یا نبات یا جماد به چهار بخش (نسخ و مسخ و رسخ و فسخ) تقسیم می شود.
[12]. جعفر سبحانی، الالهیات، ج 3، ص 798.
[13]. همان، به نقل از: ملاهادی سبزواری، اسرار الحکم، ص 293.
منبع: آخرین سفر، رحیم لطیفی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385)
- [سایر] تناسخ یا عود ارواح به چه معنی است؟ آیا تناسخ در اسلام صحیح است؟
- [سایر] منظور از تناسخ چیست؟ چه دلیلی بر رد و پذیرش تناسخ بیان شده است؟
- [سایر] تناسخ چیست؟
- [سایر] چرا تناسخ باطل است؟
- [سایر] نظر شیعه راجب تناسخ چیست؟
- [سایر] تفاوت تناسخ با رجعت چیست؟
- [سایر] آیا قرآن تناسخ را باطل می داند؟
- [سایر] ریشه تناسخ به کجا بر میگردد؟
- [سایر] مساله تناسخ و روح را توضیح دهید؟
- [سایر] منظور از تناسخ در کابالیسم چیست؟
- [آیت الله بهجت] دیدن نامحرم از طریق تلویزیون و شنیدن صدای آنها، که مقرون به فساد و ریبه است اشکال دارد و بعض اقسام آن حرام یقینی است.
- [آیت الله نوری همدانی] خواندن وهمراه داشتن قرآن ورساندن جائی از بدن به حاشیه و مابین خطهای ققرآن و نیز خضاب کردن به حنا و مانند آن برای حائض مکروه است . اقسام زنهای حائض
- [آیت الله سیستانی] خواندن و همراه داشتن قرآن و رساندن جائی از بدن را به ما بین خطهای قرآن ، و نیز خضاب کردن به حنا (حنا بستن) و مانند آن ، برای حائض به گفته جمعی از فقها مکروه است . اقسام زنهای حائض
- [آیت الله نوری همدانی] تیمم بر سنگ گچ و سنگ آهک و سنگ مرمر و سنگ سیاه و سایر اقسام سنگها صحیح است ، ولی تیمم به جواهر مثل سنگ عقیق و فیروزه ، باطل می باشد .
- [آیت الله مظاهری] کلّیه صوری که ذکر شد حرام و بعضی از اقسام گناهش خیلی بزرگ است و انسان را در زمه دشمنان اسلام قرار میدهد، نظیر تخلّفی که موجب تقویت دشمن شود.
- [آیت الله سیستانی] در غیر روزه ماه رمضان و قضای آن از اقسام روزههای واجب و مستحب اگر جنب عمداً تا اذان صبح بر حال جنابت باقی بماند، میتواند آن روز را روزه بگیرد.
- [آیت الله جوادی آملی] .آب یک قسم است و آن, آب مطلق است که بدون قید، نام آب بر آن اطلاق میشود; اما مایعی که از چیزی گرفته میشود, مانند آب میوه یا آبی که با چیزی ممزوج شد یا چیزی با آن امتزاج یافت, به گونهای که بدون پسوند، نام آب بر آن اطلاق نمیشود. نظیر آب گِل، از اقسام آب نخواهد بود, بنابراین آب مضاف از اقسام آب نیست. آب، اقسامی دارد: 1 آب کر؛ 2 آب جاری؛ 3 آب باران؛ 4 آب چاه؛ 5 آب قلیل.
- [آیت الله خوئی] بیمه انواع و اقسام متعددی دارد: بیمة حیات و سلامت بدن- بیمة اموال چه اموالی که از خارج خریداری شده باشد و یا موجود در انبارهای کالای شخصی و یا عمومی و یا اثاث البیت- بیمة خطر آتش سوزی و غرق در آب و نقص حاصل در کالا و حصول عیب و خرابی در آن- بیمة ماشین شخص ثالث یا تمام بدنه- بیمة کشتیهای تجارتی و آنچه از این قبیل است و بیمه اقسام دیگری نیز دارد و چون حکم آنها یکی است لزومی ندارد که تمام آنها ذکر شود.
- [آیت الله خوئی] میتوان قرارداد بیمه را با تمام اقسام آن از باب عقد هبة معوضه تصحیح کرد به این معنی که بیمهکننده مبلغی را به طور ماهیانه یا سالیانه یا یک جا به بیمهگر هبه میکند و در ضمن عقد هبه به بیمهگر شرط میکند که در صورت پیشآمد و رخداد هر نوع خسارتی که در بیمهنامه ذکر شده، باید بیمهگر آن را جبران کند و بر بیمهگر نیز واجب است به این شرط وفا کند و خسارت بیمهکننده را جبران کند، بنابراین عقد بیمه به تمام اقسام آن یک نوع هبه معوضه است، جایز و صحیح است.
- [آیت الله علوی گرگانی] میتوان قرارداد بیمه را با تمام اقسام آن از باب عقد هبه معوضّه تصحیح کرده به این معنی که بیمه کننده مبلغی را بطور ماهیانه یا سالیانه یا یکجا به بیمهگر هبه میکند و در ضمن عقد هبه به بیمهگر شرط میکند که در صورت پیشآمد ورخداد هر نوع خسارتی که در بیمه نامه ذکر شده، باید بیمهگر آن را جبران کند وبر بیمهگر نیز واجب است به این شرط وفا کند وخسارت بیمه کننده را جبران کند، بنابراین عقد بیمه به تمام اقسام آن یکنوع هبه معوّضه است، جائز و صحیح است.