" خلود" در اصل لغت به معنی بقای طولانی و هم به معنی ابدیت آمده است، بنا بر این کلمه خلود به تنهایی دلیل بر ابدیت نیست، زیرا هر نوع بقاء طولانی را شامل می‌شود. ولی در بسیاری از آیات قرآن با قیودی ذکر شده است که از آن به وضوح مفهوم ابدیت فهمیده می‌شود، مثلا در آیات 100 توبه 11 طلاق و 9 تغابن در مورد بهشتیان تعبیر به خالِدِینَ فِیها أَبَداً می‌کند، که این تعبیر مفهومش ابدیت بهشت برای این گروه‌ها است، و در آیات دیگری مانند 169 نساء و 23 جن در باره گروهی از دوزخیان همین تعبیر خالِدِینَ فِیها أَبَداً دیده می‌شود که دلیل بر جاودانگی عذاب آنها است. تعبیرات دیگری مانند ماکثین فیها ابدا در آیه 3 کهف لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا (کهف- 108) و مانند اینها نشان می‌دهد که بطور قطع گروهی از بهشتیان و دوزخیان جاودانه در نعمت یا در عذاب خواهند ماند. بعضی که نتوانسته‌اند اشکالات خلود و جاودانگی مجازات را به نظر خود حل کنند ناچار دست به دامن معنی لغوی آن زده و آن را به معنی مدت طولانی گرفته‌اند، در حالی که تعبیراتی نظیر آیات فوق تاب چنین تفسیری را ندارد.برای توضیح بیشتر نظر شما را به بحث زیر معطوف می‌داریم. یک سؤال مهم: در اینجا فورا یک علامت استفهام بزرگ در فکر هر شنونده‌ای ترسیم می‌شود که این نابرابری میان" گناه" و" مجازات" چگونه در کار خدا ممکن است؟ چگونه می‌توان پذیرفت که انسان تمام عمر خود را که حد اکثر 80 یا 100 سال بوده کار خوب یا بد کرده است ولی ملیونها ملیون سال و بیشتر- پاداش و کیفر ببیند؟!. البته این مطلب در مورد پاداش چندان مهم نیست، زیرا بخشش و پاداش هر چه بیشتر باشد نشانه فضل و کرم پاداش دهنده است، بنا بر این جای ایراد و خرده‌گیری نیست.اما در مورد کار بد و گناه و ظلم و کفر این سؤال هست که چگونه عذاب جاودانه در برابر گناه محدود با اصل عدالت خدا سازگار است؟. کسی که دوران طغیان و سرکشی و تجاوزش حد اکثر از یک صد سال تجاوز نمی‌کند چرا همیشه باید در آتش و مجازات شکنجه ببیند؟!.آیا عدالت ایجاب نمی‌کند که یک نوع تعادل در اینجا برقرار گردد و مثلا 100 سال (به اندازه اعمال خلافش) کیفر ببیند؟!. پاسخ‌های غیر قانع کننده: پیچیدگی پاسخ این اشکال سبب شده که بعضی به فکر توجیه آیات خلود بیفتند و آنها را طوری تفسیر کنند که مجازات جاودان که به عقیده آنها بر خلاف اصل عدالت است از آن استفاده نشود. 1- بعضی می‌گویند: منظور از" خلود" معنی کنایی یا مجازی آن است یعنی یک مدت نسبتا طولانی، همانطور که به افرادی که تا آخر عمر باید در زندان بمانند می‌گویند آنها محکوم به" زندان ابد" هستند، با اینکه مسلما ابدیتی در هیچ زندانی وجود ندارد و با پایان عمر زندانی پایان می‌یابد، حتی‌ در زبان عربی نیز" یخلد فی السجن" که از ماده خلود است در این گونه موارد به کار می‌رود. 2- بعضی دیگر می‌گویند: اینگونه گردنکشان طاغی و یاغی که گناه سراسر وجود آنها را فرا گرفته است وجودشان به رنگ کفر و گناه در آمده اگر چه همیشه در دوزخ خواهند بود، ولی دوزخ همیشه به یک حال باقی نمی‌ماند، روزی فرا میرسد که آتش آن، مانند هر آتش دیگر، بالآخره خاموش می‌گردد! و آرامش خاصی دوزخیان را فرا می‌گیرد!. 3- بعضی دیگر احتمال داده‌اند که با گذشت زمان و پس از کشیدن مجازاتهای فراوان، سرانجام یک نوع سازش با محیط در دوزخیان به وجود می‌آید و آنها به رنگ محیط خود در می‌آیند یعنی کم کم به آن خو می‌گیرند و عادت می‌کنند! و در این حال هیچگونه احساس ناراحتی و عذاب ندارند!. البته همان گونه که گفتیم همه این توجیهات به خاطر عجز و ناتوانی در برابر حل مشکل خلود و جاودانی بودن عذاب است و گر نه ظهور آیات خلود در جاودانی بودن عذاب یک دسته خاص قابل انکار نیست. حل نهایی ایراد.برای حل این مشکل باید به بحثهای سابق باز گردیم و اشتباهی را که در مقایسه مجازاتهای رستاخیز با مجازاتهای دیگر روی می‌دهد اصلاح کنیم، تا معلوم شود که مساله خلود هرگز با اصل عدالت پروردگار مخالف نیست. برای توضیح این بحث باید به سه اصل توجه کرد: 1- مجازات ابدی و جاویدان، همانطور که قبلا هم اشاره شد، منحصر به کسانی است که تمام روزنه‌های نجات را به روی خود بسته‌اند و عالما عامدا غرق در فساد و تباهی و کفر و نفاق گشته‌اند، سایه شوم گناه تمام قلب و جان آنها را پوشانیده، و در حقیقت به رنگ گناه و کفر در آمده‌اند همانگونه که در سوره‌ بقره می‌خوانیم: بَلی‌ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ:" آری کسی که مرتکب گناهی گردد و آثار آن تمام وجود او را احاطه کند چنان کسی اهل دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند" (بقره آیه 81). 2- این اشتباه است که بعضی خیال می‌کنند که مدت و زمان کیفر باید به اندازه مدت و زمان گناه باشد، زیرا رابطه میان" گناه" و" کیفر" رابطه زمانی نیست بلکه رابطه" کیفی" است یعنی مقدار زمان مجازات تناسب با کیفیت گناه دارد نه مقدار زمان آن" مثلا" کسی ممکن است در یک لحظه دست به قتل نفس بزند و طبق پاره‌ای از قوانین محکوم به زندان ابد گردد، در اینجا می‌بینیم زمان گناه تنها یک لحظه بوده در حالی که مجازات آن گاهی 80 سال زندان خواهد بود. بنا بر این آنچه مطرح است" کیفیت" است نه" کمیت گناه از نظر زمان". 3- گفتیم مجازاتها و کیفرهای رستاخیز بیشتر جنبه اثر طبیعی عمل و خاصیت گناه دارد و به عبارت روشنتر: رنجها و دردها و ناراحتیهایی که گناهکاران در جهان دیگر می‌کشند اثر و نتیجه اعمال خود آنها است که دامانشان را فرا می‌گیرد در قرآن می‌خوانیم فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ:" امروز (روز رستاخیز) به هیچکس ستم نمی‌شود و جز اعمال خود شما جزائی برای شما نیست"! (سوره یس آیه 54).و بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یستهزءون:" اعمال بد آنها در برابر آنان آشکار می‌گردد و آنچه را به باد مسخره می‌گرفتند بر آنها وارد می‌گردد" (سوره جاثیه آیه 33) فَلا یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ:" به آنها که کار بد انجام دادند جزائی جز اعمال آنها داده نمی‌شود" (سوره قصص آیه 84).اکنون که این مقدمات سه‌گانه روشن شد حل نهایی از دسترس ما چندان دور نیست و برای رسیدن به آن کافی است که به چند سؤال زیر جواب دهید: فرض کنید کسی بر اثر مصرف کردن پی در پی مشروبات الکلی در مدت یک هفته گرفتار زخم معده شدید شود. چندان که مجبور باشد تا آخر عمر با این درد بسازد و رنج برد، آیا این برابری میان عمل بد و نتیجه آن بر خلاف عدالت است؟ حال اگر عمر این انسان به جای 80 سال یکهزار سال و یا یک ملیون سال باشد و باید بخاطر یک هفته هوسرانی یک ملیون سال رنج ببرد آیا این بر خلاف اصل عدالت است؟ در حالی که قبلا وجود این خطر در میگساری به او اعلام شده، و عاقبت آن نیز برای او توضیح داده شده است. و نیز فرض کنید کسی دستورات و مقررات رانندگی را که به کار بستن آنها مسلما به نفع عموم و موجب کاهش تصادف و ناراحتیهای ناشی از آن است، به دست فراموشی بسپارد و به اخطارهای مکرر دوستان عاقل گوش فرا نداد و حادثه در یک لحظه کوتاه- و همه حوادث در یک لحظه رخ می‌دهد- به سراغ او بیاید و چشم یا دست و پای خود را در حادثه از دست بدهد، و به دنبال آن ناچار شود سالیان دراز رنج نابینایی و بی‌دست و پایی را تحمل کند آیا این پدیده، هیچگونه منافاتی با اصل عدالت پروردگار دارد؟!. در اینجا مثال دیگری داریم- و مثالها حقایق عقلی را به ذهن نزدیک کرده و برای گرفتن نتیجه نهایی و استدلالی آماده می‌کنند- فرض کنید چند گرم بذر خار مغیلان را بر سر راه خود می‌پاشیم و پس از چند ماه یا چند سال خود را با یک صحرای وسیع خار روبرو می‌بینیم که دائما مزاحم ماست و ما را آزار می‌دهد ... و یا اینکه چند گرم بذر گل- آگاهانه- می‌پاشیم و چیزی نمی‌گذرد که خود را با صحرایی از زیباترین و معطرترین گلها روبرو می‌بینیم که همواره مشام جان ما را معطر و دیده و دل ما را نوازش می‌دهد. آیا این امور که همه از آثار اعمال است هیچگونه منافاتی با اصل عدالت دارد، در حالی که مساوات و برابری در میان کمیت این عمل و نتیجه آن موجود نیست؟. از مجموع آنچه گفته شد چنین نتیجه می‌گیریم: هنگامی که پاداش و کیفر، نتیجه و اثر خود عمل آدمی باشد مسئله مساوات و برابری از نظر کمیت و کیفیت مطرح نخواهد بود ای بسا عمل بظاهر کوچکی که اثرش یک عمر محرومیت و شکنجه و ناراحتی است و ای بسا کار ظاهرا کوچکی که سرچشمه خیرات و برکات برای یک عمر خواهد بود (اشتباه نشود منظور ما کوچک از نظر مقدار زمان است و الا کارها و گناهانی که باعث خلود در عذاب می‌گردد حتما کوچک از نظر کیفیت و اهمیت نخواهد بود) بنا بر این هنگامی که گناه و کفر و طغیان و سرکشی سراسر وجود انسانی را احاطه کرد و تمام بال و پرهای روح و جان او در آتش بیدادگری و نفاق سوخت چه جای تعجب که در سرای دیگر برای همیشه از نعمت پرواز در آسمان بهشت محروم گردد و همواره گرفتار درد و رنج این محرومیت بزرگ باشد. آیا به او اعلام نکردند، و او را از این خطر بزرگ آگاه نساختند؟!. آری ... پیامبران الهی از یک سو، و فرمان خرد از سوی دیگر، به او آگاهی لازم را دادند. آیا بدون توجه و اختیار دست به چنان کاری زد و چنان سرنوشتی پیدا کرد؟ نه، از روی علم و عمد و اختیار بود. آیا جز خودش و نتیجه مستقیم اعمالش این سرنوشت را برای او فراهم ساخت؟ نه، هر چه بود از آثار کار خود او بود. بنا بر این نه جای شکایتی باقی است و نه ایراد و اشکال به کسی، و نه منافاتی با قانون عدالت پروردگار دارد (معاد و جهان پس از مرگ از صفحه 385 تا 393). 4- خلود در آیات مورد بحث. آیا" خلود" در آیات مورد بحث به معنی جاودانگی است و یا همان مفهوم مدت طولانی را که مفهوم لغوی آن است می‌رساند.بعضی از مفسران از نظر اینکه خلود در اینجا مقید به ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ شده (ما دام که آسمانها و زمین بر پا است) خواسته‌اند چنین نتیجه بگیرند که خلود در این مورد خاص به معنی جاودانگی نیست، زیرا آسمانها و زمینها، ابدیت ندارند و طبق صریح قرآن زمانی فرا می‌رسد که آسمانها در هم پیچیده می‌شود و این زمین ویران می‌گردد و تبدیل به زمین دیگری می‌گردد (آیه 48 ابراهیم و آیه 104 انبیاء). ولی با توجه به اینکه اینگونه تعبیرات در ادبیات عرب معمولا کنایه از ابدیت و جاودانگی است، آیات مورد بحث نیز خلود را به معنی جاودانگی بیان می‌کند.مثلا عرب می‌گوید: این وضع بر قرار خواهد بود ما لاح کوکب (ما دام که ستاره‌ای می‌درخشد) یا ما لاح الجدیدان (ما دام که شب و روز وجود دارد) یا ما اضاء فجر (ما دام که صبح می‌درخشد) یا ما اختلف اللیل و النهار (ما دام که شب و روز پی در پی فرا می‌رسد) و مانند اینها که همه کنایه از جاودانگی است.در کلام امام امیر مؤمنان علی ع در نهج البلاغه می‌خوانیم: هنگامی که بعضی از خرده‌گیران ناآگاه به امام ایراد کردند که چرا در تقسیم بیت المال رعایت مساوات می‌کند و بعضی را برای تحکیم پایه‌های حکومت به دیگران ترجیح نمی‌دهد، امام ناراحت شد و فرمود: أ تامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه و اللَّه لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما :" آیا به من می‌گوئید برای پیروزی دست به ستم نسبت به کسانی که تحت حکومت منند بزنم بخدا نزدیک این کار نمی‌روم ما دام که مردم شبها به بحث می‌نشینند و ما دام که ستارگان آسمان یکی پشت سر دیگری طلوع و غروب دارد (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 126).در اشعار دعبل خزاعی در قصیده معروفی که در حضور امام علی بن موسی الرضا ع خواند این شعر آمده است. سابکیهم ما ذر فی الافق شارق و نادی مناد الخیر فی الصلوات‌ " من بر شهیدان خاندان پیامبر گریه می‌کنم تا آن زمان که خورشید بر افق مشرق نور می‌پاشد و تا آن زمان که بانگ اذان برای دعوت به نماز بر مناره‌ها سر می‌دهد" (نور الأبصار صفحه 140 و الغدیر و کتب دیگر). البته این مخصوص به ادبیات عرب نیست، در زبانهای دیگر نیز کم و بیش وجود دارد و به هر حال دلالت آیه بر ابدیت نباید جای گفتگو باشد. و به این ترتیب نیازی به گفتار کسانی که می‌گویند آسمان و زمین در اینجا آسمان و زمین قیامت است، که جاودانی می‌باشد نخواهد بود. 5- استثناء در آیه چه مفهومی دارد؟. جمله استثنائیه" إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ" (مگر آنچه پروردگارت بخواهد) که در آیات فوق هم در مورد اهل بهشت آمده و هم اهل دوزخ، برای مفسران میدان وسیعی جهت بحث شده است، و مفسر بزرگ طبرسی در تفسیر این استثناء ده وجه از مفسران نقل کرده است که به عقیده ما بسیاری از آنها سست و با آیات قبل یا بعد به هیچوجه سازگار نیست، و لذا از بیان آنها چشم می‌پوشیم و تنها آنچه را که صحیحتر بنظر ما می‌رسد در اینجا می‌آوریم و آن دو تفسیر است: 1- هدف از بیان این استثناء این است که تصور نشود خلود و مجازات افراد بی‌ایمان و پاداش مؤمنان راستین چنان است که بدون خواست و مشیت الهی باشد و قدرت و توانایی و اراده او را محدود کند و صورت جبر و الزام به خود بگیرد، بلکه در عین جاودانی بودن این دو، قدرت و اراده او بر همه چیز حاکم است هر چند به مقتضای حکمتش پاداش و عذاب را بر این دو گروه جاودانه می‌دارد. شاهد این سخن آنکه در جمله دوم در باره سعادتمندان بعد از ذکر این استثناء می‌فرماید:" عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ": این عطا و پاداشی است که هرگز از آنها قطع نمی‌شود. و این نشان می‌دهد که جمله استثنائیه فقط برای بیان قدرت بوده است. 2- از آنجا که این آیات از دو گروه شقی و سعید بحث می‌کند و شقاوتمندان همگی الزاما افراد بی‌ایمانی که مستحق خلود باشند نیستند، بلکه ممکن است در میان آنها گروهی از مؤمنان خطاکار وجود داشته باشند بنا بر این استثناء مربوط به این گروه است.ولی این سؤال پیش می‌آید که این استثناء در جمله دوم چه مفهومی خواهد داشت؟ (در مورد سعادتمندان).در پاسخ گفته شده است که آن نیز در مورد مؤمنان خطاکار است که مدتی باید در آغاز به دوزخ بروند و پاک شوند سپس به صف بهشتیان بپیوندند، در حقیقت استثناء در جمله اول نسبت به آخر کار است و در جمله دوم نسبت به آغاز کار. (دقت کنید). این احتمال نیز در پاسخ سؤال فوق وجود دارد که استثناء در جمله اول اشاره به مؤمنان خطاکار باشد که بعد از مدتی از دوزخ رهایی می‌یابند و در جمله دوم تنها اشاره به قدرت و توانایی پروردگار باشد. شاهد این سخن اینکه در جمله اول بعد از استثناء جمله:" إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ" که دلیل بر انجام این مشیت‌ است ذکر شده و در جمله دوم" عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ" که دلیل بر ابدیت است آمده (دقت کنید). اما اینکه بعضی احتمال داده‌اند که این پاداش و مجازات مربوط به بهشت و دوزخ برزخی است که مدتش محدود است و پایان می‌پذیرد احتمال بسیار بعیدی است زیرا آیات قبل صریحا در باره قیامت بحث می‌کند و پیوند این آیات با آنها ناگسستنی است. همچنین احتمال اینکه خلود در اینجا مانند بعضی دیگر از آیات قرآن به معنی مدتی طولانی باشد نه ابدیت با جمله" عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ" و با خود استثناء که دلیل بر ابدیت جمله‌های قبل از آن است سازگار نمی‌باشد.
" خلود" در اصل لغت به معنی بقای طولانی و هم به معنی ابدیت آمده است، بنا بر این کلمه خلود به تنهایی دلیل بر ابدیت نیست، زیرا هر نوع بقاء طولانی را شامل میشود.
ولی در بسیاری از آیات قرآن با قیودی ذکر شده است که از آن به وضوح مفهوم ابدیت فهمیده میشود، مثلا در آیات 100 توبه 11 طلاق و 9 تغابن در مورد بهشتیان تعبیر به خالِدِینَ فِیها أَبَداً میکند، که این تعبیر مفهومش ابدیت بهشت برای این گروهها است، و در آیات دیگری مانند 169 نساء و 23 جن در باره گروهی از دوزخیان همین تعبیر خالِدِینَ فِیها أَبَداً دیده میشود که دلیل بر جاودانگی عذاب آنها است.
تعبیرات دیگری مانند ماکثین فیها ابدا در آیه 3 کهف لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا (کهف- 108) و مانند اینها نشان میدهد که بطور قطع گروهی از بهشتیان و دوزخیان جاودانه در نعمت یا در عذاب خواهند ماند.
بعضی که نتوانستهاند اشکالات خلود و جاودانگی مجازات را به نظر خود حل کنند ناچار دست به دامن معنی لغوی آن زده و آن را به معنی مدت طولانی گرفتهاند، در حالی که تعبیراتی نظیر آیات فوق تاب چنین تفسیری را ندارد.برای توضیح بیشتر نظر شما را به بحث زیر معطوف میداریم.
یک سؤال مهم:
در اینجا فورا یک علامت استفهام بزرگ در فکر هر شنوندهای ترسیم میشود که این نابرابری میان" گناه" و" مجازات" چگونه در کار خدا ممکن است؟ چگونه میتوان پذیرفت که انسان تمام عمر خود را که حد اکثر 80 یا 100 سال بوده کار خوب یا بد کرده است ولی ملیونها ملیون سال و بیشتر- پاداش و کیفر ببیند؟!.
البته این مطلب در مورد پاداش چندان مهم نیست، زیرا بخشش و پاداش هر چه بیشتر باشد نشانه فضل و کرم پاداش دهنده است، بنا بر این جای ایراد و خردهگیری نیست.اما در مورد کار بد و گناه و ظلم و کفر این سؤال هست که چگونه عذاب جاودانه در برابر گناه محدود با اصل عدالت خدا سازگار است؟.
کسی که دوران طغیان و سرکشی و تجاوزش حد اکثر از یک صد سال تجاوز نمیکند چرا همیشه باید در آتش و مجازات شکنجه ببیند؟!.آیا عدالت ایجاب نمیکند که یک نوع تعادل در اینجا برقرار گردد و مثلا 100 سال (به اندازه اعمال خلافش) کیفر ببیند؟!.
پاسخهای غیر قانع کننده:
پیچیدگی پاسخ این اشکال سبب شده که بعضی به فکر توجیه آیات خلود بیفتند و آنها را طوری تفسیر کنند که مجازات جاودان که به عقیده آنها بر خلاف اصل عدالت است از آن استفاده نشود.
1- بعضی میگویند: منظور از" خلود" معنی کنایی یا مجازی آن است یعنی یک مدت نسبتا طولانی، همانطور که به افرادی که تا آخر عمر باید در زندان بمانند میگویند آنها محکوم به" زندان ابد" هستند، با اینکه مسلما ابدیتی در هیچ زندانی وجود ندارد و با پایان عمر زندانی پایان مییابد، حتی
در زبان عربی نیز" یخلد فی السجن" که از ماده خلود است در این گونه موارد به کار میرود.
2- بعضی دیگر میگویند: اینگونه گردنکشان طاغی و یاغی که گناه سراسر وجود آنها را فرا گرفته است وجودشان به رنگ کفر و گناه در آمده اگر چه همیشه در دوزخ خواهند بود، ولی دوزخ همیشه به یک حال باقی نمیماند، روزی فرا میرسد که آتش آن، مانند هر آتش دیگر، بالآخره خاموش میگردد! و آرامش خاصی دوزخیان را فرا میگیرد!.
3- بعضی دیگر احتمال دادهاند که با گذشت زمان و پس از کشیدن مجازاتهای فراوان، سرانجام یک نوع سازش با محیط در دوزخیان به وجود میآید و آنها به رنگ محیط خود در میآیند یعنی کم کم به آن خو میگیرند و عادت میکنند! و در این حال هیچگونه احساس ناراحتی و عذاب ندارند!.
البته همان گونه که گفتیم همه این توجیهات به خاطر عجز و ناتوانی در برابر حل مشکل خلود و جاودانی بودن عذاب است و گر نه ظهور آیات خلود در جاودانی بودن عذاب یک دسته خاص قابل انکار نیست.
حل نهایی ایراد.برای حل این مشکل باید به بحثهای سابق باز گردیم و اشتباهی را که در مقایسه مجازاتهای رستاخیز با مجازاتهای دیگر روی میدهد اصلاح کنیم، تا معلوم شود که مساله خلود هرگز با اصل عدالت پروردگار مخالف نیست.
برای توضیح این بحث باید به سه اصل توجه کرد:
1- مجازات ابدی و جاویدان، همانطور که قبلا هم اشاره شد، منحصر به کسانی است که تمام روزنههای نجات را به روی خود بستهاند و عالما عامدا غرق در فساد و تباهی و کفر و نفاق گشتهاند، سایه شوم گناه تمام قلب و جان آنها را پوشانیده، و در حقیقت به رنگ گناه و کفر در آمدهاند همانگونه که در سوره
بقره میخوانیم: بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ:" آری کسی که مرتکب گناهی گردد و آثار آن تمام وجود او را احاطه کند چنان کسی اهل دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند" (بقره آیه 81).
2- این اشتباه است که بعضی خیال میکنند که مدت و زمان کیفر باید به اندازه مدت و زمان گناه باشد، زیرا رابطه میان" گناه" و" کیفر" رابطه زمانی نیست بلکه رابطه" کیفی" است یعنی مقدار زمان مجازات تناسب با کیفیت گناه دارد نه مقدار زمان آن" مثلا" کسی ممکن است در یک لحظه دست به قتل نفس بزند و طبق پارهای از قوانین محکوم به زندان ابد گردد، در اینجا میبینیم زمان گناه تنها یک لحظه بوده در حالی که مجازات آن گاهی 80 سال زندان خواهد بود.
بنا بر این آنچه مطرح است" کیفیت" است نه" کمیت گناه از نظر زمان".
3- گفتیم مجازاتها و کیفرهای رستاخیز بیشتر جنبه اثر طبیعی عمل و خاصیت گناه دارد و به عبارت روشنتر: رنجها و دردها و ناراحتیهایی که گناهکاران در جهان دیگر میکشند اثر و نتیجه اعمال خود آنها است که دامانشان را فرا میگیرد در قرآن میخوانیم فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ:" امروز (روز رستاخیز) به هیچکس ستم نمیشود و جز اعمال خود شما جزائی برای شما نیست"! (سوره یس آیه 54).و بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یستهزءون:" اعمال بد آنها در برابر آنان آشکار میگردد و آنچه را به باد مسخره میگرفتند بر آنها وارد میگردد" (سوره جاثیه آیه 33) فَلا یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ:" به آنها که کار بد انجام دادند جزائی جز اعمال آنها داده نمیشود" (سوره قصص آیه 84).اکنون که این مقدمات سهگانه روشن شد حل نهایی از دسترس ما چندان دور نیست و برای رسیدن به آن کافی است که به چند سؤال زیر جواب دهید:
فرض کنید کسی بر اثر مصرف کردن پی در پی مشروبات الکلی در مدت یک هفته گرفتار زخم معده شدید شود. چندان که مجبور باشد تا آخر عمر با این درد بسازد و رنج برد، آیا این برابری میان عمل بد و نتیجه آن بر خلاف عدالت است؟ حال اگر عمر این انسان به جای 80 سال یکهزار سال و یا یک ملیون سال باشد و باید بخاطر یک هفته هوسرانی یک ملیون سال رنج ببرد آیا این بر خلاف اصل عدالت است؟ در حالی که قبلا وجود این خطر در میگساری به او اعلام شده، و عاقبت آن نیز برای او توضیح داده شده است.
و نیز فرض کنید کسی دستورات و مقررات رانندگی را که به کار بستن آنها مسلما به نفع عموم و موجب کاهش تصادف و ناراحتیهای ناشی از آن است، به دست فراموشی بسپارد و به اخطارهای مکرر دوستان عاقل گوش فرا نداد و حادثه در یک لحظه کوتاه- و همه حوادث در یک لحظه رخ میدهد- به سراغ او بیاید و چشم یا دست و پای خود را در حادثه از دست بدهد، و به دنبال آن ناچار شود سالیان دراز رنج نابینایی و بیدست و پایی را تحمل کند آیا این پدیده، هیچگونه منافاتی با اصل عدالت پروردگار دارد؟!.
در اینجا مثال دیگری داریم- و مثالها حقایق عقلی را به ذهن نزدیک کرده و برای گرفتن نتیجه نهایی و استدلالی آماده میکنند- فرض کنید چند گرم بذر خار مغیلان را بر سر راه خود میپاشیم و پس از چند ماه یا چند سال خود را با یک صحرای وسیع خار روبرو میبینیم که دائما مزاحم ماست و ما را آزار میدهد ...
و یا اینکه چند گرم بذر گل- آگاهانه- میپاشیم و چیزی نمیگذرد که خود را با صحرایی از زیباترین و معطرترین گلها روبرو میبینیم که همواره مشام جان ما را معطر و دیده و دل ما را نوازش میدهد.
آیا این امور که همه از آثار اعمال است هیچگونه منافاتی با اصل عدالت دارد، در حالی که مساوات و برابری در میان کمیت این عمل و نتیجه آن موجود نیست؟. از مجموع آنچه گفته شد چنین نتیجه میگیریم:
هنگامی که پاداش و کیفر، نتیجه و اثر خود عمل آدمی باشد مسئله مساوات و برابری از نظر کمیت و کیفیت مطرح نخواهد بود ای بسا عمل بظاهر کوچکی که اثرش یک عمر محرومیت و شکنجه و ناراحتی است و ای بسا کار ظاهرا کوچکی که سرچشمه خیرات و برکات برای یک عمر خواهد بود (اشتباه نشود منظور ما کوچک از نظر مقدار زمان است و الا کارها و گناهانی که باعث خلود در عذاب میگردد حتما کوچک از نظر کیفیت و اهمیت نخواهد بود) بنا بر این هنگامی که گناه و کفر و طغیان و سرکشی سراسر وجود انسانی را احاطه کرد و تمام بال و پرهای روح و جان او در آتش بیدادگری و نفاق سوخت چه جای تعجب که در سرای دیگر برای همیشه از نعمت پرواز در آسمان بهشت محروم گردد و همواره گرفتار درد و رنج این محرومیت بزرگ باشد.
آیا به او اعلام نکردند، و او را از این خطر بزرگ آگاه نساختند؟!.
آری ... پیامبران الهی از یک سو، و فرمان خرد از سوی دیگر، به او آگاهی لازم را دادند. آیا بدون توجه و اختیار دست به چنان کاری زد و چنان سرنوشتی پیدا کرد؟ نه، از روی علم و عمد و اختیار بود.
آیا جز خودش و نتیجه مستقیم اعمالش این سرنوشت را برای او فراهم ساخت؟ نه، هر چه بود از آثار کار خود او بود.
بنا بر این نه جای شکایتی باقی است و نه ایراد و اشکال به کسی، و نه منافاتی با قانون عدالت پروردگار دارد (معاد و جهان پس از مرگ از صفحه 385 تا 393).
4- خلود در آیات مورد بحث.
آیا" خلود" در آیات مورد بحث به معنی جاودانگی است و یا همان مفهوم مدت طولانی را که مفهوم لغوی آن است میرساند.بعضی از مفسران از نظر اینکه خلود در اینجا مقید به ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ شده (ما دام که آسمانها و زمین بر پا است) خواستهاند چنین نتیجه بگیرند که خلود در این مورد خاص به معنی جاودانگی نیست، زیرا آسمانها و زمینها، ابدیت ندارند و طبق صریح قرآن زمانی فرا میرسد که آسمانها در هم پیچیده میشود و این زمین ویران میگردد و تبدیل به زمین دیگری میگردد (آیه 48 ابراهیم و آیه 104 انبیاء).
ولی با توجه به اینکه اینگونه تعبیرات در ادبیات عرب معمولا کنایه از ابدیت و جاودانگی است، آیات مورد بحث نیز خلود را به معنی جاودانگی بیان میکند.مثلا عرب میگوید: این وضع بر قرار خواهد بود ما لاح کوکب (ما دام که ستارهای میدرخشد) یا ما لاح الجدیدان (ما دام که شب و روز وجود دارد) یا ما اضاء فجر (ما دام که صبح میدرخشد) یا ما اختلف اللیل و النهار (ما دام که شب و روز پی در پی فرا میرسد) و مانند اینها که همه کنایه از جاودانگی است.در کلام امام امیر مؤمنان علی ع در نهج البلاغه میخوانیم:
هنگامی که بعضی از خردهگیران ناآگاه به امام ایراد کردند که چرا در تقسیم بیت المال رعایت مساوات میکند و بعضی را برای تحکیم پایههای حکومت به دیگران ترجیح نمیدهد، امام ناراحت شد و فرمود:
أ تامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه و اللَّه لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما
:" آیا به من میگوئید برای پیروزی دست به ستم نسبت به کسانی که تحت حکومت منند بزنم بخدا نزدیک این کار نمیروم ما دام که مردم شبها به بحث مینشینند و ما دام که ستارگان آسمان یکی پشت سر دیگری طلوع و غروب دارد (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 126).در اشعار دعبل خزاعی در قصیده معروفی که در حضور امام علی بن موسی الرضا ع خواند این شعر آمده است.
سابکیهم ما ذر فی الافق شارق و نادی مناد الخیر فی الصلوات
" من بر شهیدان خاندان پیامبر گریه میکنم تا آن زمان که خورشید بر افق مشرق نور میپاشد و تا آن زمان که بانگ اذان برای دعوت به نماز بر منارهها سر میدهد" (نور الأبصار صفحه 140 و الغدیر و کتب دیگر).
البته این مخصوص به ادبیات عرب نیست، در زبانهای دیگر نیز کم و بیش وجود دارد و به هر حال دلالت آیه بر ابدیت نباید جای گفتگو باشد.
و به این ترتیب نیازی به گفتار کسانی که میگویند آسمان و زمین در اینجا آسمان و زمین قیامت است، که جاودانی میباشد نخواهد بود.
5- استثناء در آیه چه مفهومی دارد؟.
جمله استثنائیه" إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ" (مگر آنچه پروردگارت بخواهد) که در آیات فوق هم در مورد اهل بهشت آمده و هم اهل دوزخ، برای مفسران میدان وسیعی جهت بحث شده است، و مفسر بزرگ طبرسی در تفسیر این استثناء ده وجه از مفسران نقل کرده است که به عقیده ما بسیاری از آنها سست و با آیات قبل یا بعد به هیچوجه سازگار نیست، و لذا از بیان آنها چشم میپوشیم و تنها آنچه را که صحیحتر بنظر ما میرسد در اینجا میآوریم و آن دو تفسیر است:
1- هدف از بیان این استثناء این است که تصور نشود خلود و مجازات افراد بیایمان و پاداش مؤمنان راستین چنان است که بدون خواست و مشیت الهی باشد و قدرت و توانایی و اراده او را محدود کند و صورت جبر و الزام به خود بگیرد، بلکه در عین جاودانی بودن این دو، قدرت و اراده او بر همه چیز حاکم است هر چند به مقتضای حکمتش پاداش و عذاب را بر این دو گروه جاودانه میدارد.
شاهد این سخن آنکه در جمله دوم در باره سعادتمندان بعد از ذکر این استثناء میفرماید:" عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ": این عطا و پاداشی است که هرگز از آنها قطع نمیشود. و این نشان میدهد که جمله استثنائیه فقط برای بیان قدرت بوده است.
2- از آنجا که این آیات از دو گروه شقی و سعید بحث میکند و شقاوتمندان همگی الزاما افراد بیایمانی که مستحق خلود باشند نیستند، بلکه ممکن است در میان آنها گروهی از مؤمنان خطاکار وجود داشته باشند بنا بر این استثناء مربوط به این گروه است.ولی این سؤال پیش میآید که این استثناء در جمله دوم چه مفهومی خواهد داشت؟ (در مورد سعادتمندان).در پاسخ گفته شده است که آن نیز در مورد مؤمنان خطاکار است که مدتی باید در آغاز به دوزخ بروند و پاک شوند سپس به صف بهشتیان بپیوندند، در حقیقت استثناء در جمله اول نسبت به آخر کار است و در جمله دوم نسبت به آغاز کار.
(دقت کنید).
این احتمال نیز در پاسخ سؤال فوق وجود دارد که استثناء در جمله اول اشاره به مؤمنان خطاکار باشد که بعد از مدتی از دوزخ رهایی مییابند و در جمله دوم تنها اشاره به قدرت و توانایی پروردگار باشد. شاهد این سخن اینکه در جمله اول بعد از استثناء جمله:" إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ" که دلیل بر انجام این مشیت
است ذکر شده و در جمله دوم" عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ" که دلیل بر ابدیت است آمده (دقت کنید).
اما اینکه بعضی احتمال دادهاند که این پاداش و مجازات مربوط به بهشت و دوزخ برزخی است که مدتش محدود است و پایان میپذیرد احتمال بسیار بعیدی است زیرا آیات قبل صریحا در باره قیامت بحث میکند و پیوند این آیات با آنها ناگسستنی است.
همچنین احتمال اینکه خلود در اینجا مانند بعضی دیگر از آیات قرآن به معنی مدتی طولانی باشد نه ابدیت با جمله" عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ" و با خود استثناء که دلیل بر ابدیت جملههای قبل از آن است سازگار نمیباشد.
- [سایر] با توجه به مسئله خلود عذاب برای کافران، آیا این مسئله با عدالت الهی سازگار است؟
- [سایر] با توجه به مسئله خلود عذاب و اثبات آن آیا این مسئله با عدالت سازگار است؟
- [سایر] لطفا این سه صفت خدا "عدالت، ارحم الراحمین، واحد" را با مثال شرح بدهید.
- [سایر] "عادل الکلبانی" کیست؟ +تصاویر
- [سایر] در آخرت، پذیرفته شدن همه اعمال در گرو پذیرفته شدن نماز است. آیا این امر با عدالت خداوند سازگار است؟
- [سایر] در آخرت، پذیرفته شدن همه اعمال در گرو پذیرفته شدن نماز است. آیا این امر با عدالت خداوند سازگار است؟
- [سایر] آیا با عدالت خداوند سازگار است که به خاطر خطای حضرت آدم، تمام نسل او با محرومیت از بهشت دچار این همه مشکلات شوند؟
- [سایر] زلزله و حوادث طبیعی دیگر که در آن ها انسان های بی گناه، خصوصا کودکان کشته می شوند، چگونه با کرامت و عدالت و رحمت خدا سازگار است؟
- [سایر] گفته شده است که بیشتر سادات با ایمان از دنیا می روند و از این جهت بر دیگران برتری دارند، آیا برتری سادات، با عدالت خداوند سازگار است؟
- [سایر] آیا تفاوت امتحان الهی برای ما و مردم زمان امام حسین (ع)، با عدالت الهی سازگار است؟
- [آیت الله مظاهری] از مجتهدی باید تقلید کرد که اعلم باشد یعنی در فهمیدن حکم خدا از تمام مجتهدهای زمان خود استادتر باشد، و همچنین باید مرد، بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلالزاده و عادل باشد؛ و همچنین باید حریص به دنیا نباشد. عادل کسی است که دارای ملکه عدالت و خداترسی باطنی باشد به صورتی که او را از گناهان باز دارد و نشانه آن این است که اگر از کسانی که با او معاشرت دارند حال او را بپرسند تقوای او را تصدیق نمایند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] امامی را که عادل بوده، اگر شک کند که هنوز عادل است یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله مظاهری] امامی را که عادل میدانسته، اگر شک کند به عدالت خود باقی است یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله اردبیلی] اگر شک کند امامی که عادل میدانسته به عدالت خود باقی است یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله بروجردی] امامی را که عادل میدانسته، اگر شک کند به عدالت خود باقیست یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله علوی گرگانی] امامی را که عادل میدانسته، اگر شک کند به عدالت خود باقیاست یا نه، میتواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] عدالت امام جماعت باید برای مأموم محرز باشد و با شک در اصل عدالت نمی توان به او اقتدا کرد و در صورتی که امامی را که عادل می دانسته، اگر شک کند به عدالت خود باقی است یا نه، می تواند به او اقتدا نماید.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر کسی بگوید که میت وصیت کرده فلان مبلغ به من بدهند چنانچه دو مرد عادل گفته او را تصدیق کنند یا قسم بخورد و یک مرد عادل هم گفته او را تصدیق نماید یا یک مرد عادل و دو زن عادل یا چهار زن عادل به گفته او شهادت دهند باید مقداری را که می گوید به او بدهند و اگر یک زن عادل شهادت دهد باید یک چهارم چیزی را که مطالبه می کند به او بدهند و اگر دو زن عادل شهادت دهند نصف ان را و اگر سه زن عادل شهادت دهند سه چهارم ان را به او بدهند و نیز اگر دو مرد کافر کتابی که در دین خود عادل باشند گفته او را تصدیق کنند در صورتی که میت ناچار بوده است که وصیت کند و مرد و زن عادلی هم در موقع وصیت نبوده باید چیزی را که مطالبه می کند به او بدهند
- [آیت الله فاضل لنکرانی] تقلید در احکام; عمل نمودن به دستور مجتهد است و از مجتهدی باید تقلید کرد که: مرد بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلال زاده، زنده و عادل باشد و مقصود از عدالت آن است که قدرت نفسانیه ای بر انجام واجبات و ترک گناهان کبیره داشته باشد. و احتیاط واجب آن است که مرجع تقلید حریص به دنیا نباشد و لازم است از مجتهدین دیگر اعلم باشد یعنی در فهمیدن حکم خدا از همه مجتهدین عصر خودش عالمتر باشد.
- [آیت الله سبحانی] هرگاه بر اثر شیاع یا شهادت دو عادل یا یک عادل، ثابت شود که نقطه مورد نظر مسجد است، اعتکاف در آن جایز است.