چرا پیامبر (ص) از جبرئیل خواست که درمعرفی امام علی (ع) او را معاف دارد؟
چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ازحضور گروه های مخالف اطلاع داشت، و از توطئه های سیاسی، نظامی آنان باخبر بود، و می دانست که برای بدست گرفتن حکومت و قدرت سیاسی جامعه برخی پیمان سیاسی نظامی امضاء کردند و برخی دیگر با یکدیگر هم سوگند شده تا پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) قدرت را بدست گیرند. این مطالب را از سخنان خود آن حضرت می‌توان به دست آورد آن‌جا که فرمود: و سالت جبرئیل (علیه السلام) ان یستعفی لی عن تبلیغ ذلک الیکم، ایها الناس لعلمی بقله المتقین ، و کثرة المنافقین ،و ادغال الاثمین، و حیل المستهزئین بالاسلام. (از جبرئیل (درود خدا بر او باد) در خواست کردم، تا مرا از اعلام ولایت علی (علیه السلام) معاف بدارد، زیرا ای مردم می دانم که تعداد پرهیزکاران اندک ، و شمار منافقان فراوان است ، و گنهکارانی پر فریب، و نیرنگ کارانی که اسلام را مورد استهزاء قرار می دهند وجود دارند. کسانی که خداوند آنها را در کتابش این‌گونه وصف نموده است: به زبان می‌ گویند آنچه را که در دلهایشان نیست، و آن‌ را آسان و کوچک حساب می‌ کنند در حالی که نزد خدا بزرگ است. آنان بسیار مرا اذیت کردند و حتی گاه مرا (اذن) یعنی گوش نامیدند، و گمان کردند که من چنین هستم و این از آن جهت بود که علیّ (ع) زیاد ملازم من بود و من به او روی می‌آوردم. تا اینکه خداوند در این مورد این آیه را نازل فرمود: وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ علی الذین یزعمون انه اذن خیر لکم ... و اگر می‌ خواستم اسم های آنها را بگویم می‌ گفتم، و اگر می ‌خواستم به آن اشخاص اشاره بکنم، می ‌کردم، و اگر می‌ خواستم آنها را معرفی کنم، معرفی می‌ کردم و لکن من به خدا قسم در امور آنها بزرگواری بخرج دادم. و با همه اینها خداوند از من راضی نمی شود مگر اینکه آنچه را که به من نازل شده تبلیغ کنم، سپس این آیه را خواند: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی علی وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ پس ای مردم بدانید که خداوند علی را برای شما ولی و امام نصب کرده است، و طاعت او را بر مهاجرین و انصار و بر تابعین آنان، به احسان و نیکی واجب کرده است. و بر روستائی و شهری و بر عجم و عرب و آزاد و بنده و کوچک و بزرگ و بر سفید و سیاه و بر هر موجودی، حکم او مجری و قولش جایز و امرش نافذ است، و مخالف او نفرین شده و موافق او رحمت شده است. هر کس او را تصدیق کند خدا او را می ‌بخشد، و نیز کسی را که از علیّ (ع) بشنود و اطاعت کند، می‌ بخشد. در توضیح مطلب فوق باید گفت ریشه این سخنان پیامبر به حوادثی باز می‌گردد که پیش از واقعه غدیر در مکه میان پیامبر خدا و مسلمانان رخ داده بود. ماجرا از این قرار بود که: قضیه غدیر در حقیقت از خطبه‌های مکه آغاز شده است و زمینه سازی غدیر در خطبه‌های مکه بوده است. ترمذی متوفای 279 روایتی را از جابر بن عبدالله نقل می‌کند که : نبی مکرم در روز عرفه خطبه ای را خواندن و در آن فرمود: إنی ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلوا کتاب الله وعترتی أهل بیتی من چیزی در میان شما می‌گذارم و می‌روم که اگر آن را بگیرید هرگز گمراه نمی‌شوید.[1] این زمینه سازی بود که پیامبر برای بحث غدیر بیان کردند. ترمذی از اندیشمندان اهل تسنن می‌گوید در این باب از ابوذر ، ابوسعید خدری ، زید بن ارقم ، حذیفة و دیگران روایتی است حسن (مورد قبول).[2] همچنین یعقوبی متوفای 284 می‌گوید که : بعد از روز منی یعنی روز 11 نبی مکرم خطبه ای خواند که بسیار مفصل است ولی متاسفانه در بعضی از کتب اهل سنت فقط تکه‌هایی از این خطبه آمده است که حضرت فرمود: خدا نورانی کند صورت بنده ای را که سخن مرا بشنود و به آن دقت کند و آن را حفظ کند و به کسانی که نیستند برساند سپس فرمود : لا ترجعوا بعدی کفارا مضلین یملک بعضکم رقاب بعض بعد از من به طرف کفر باز نگردید و دیگران را گمراه نکنید و نسبت به همدیگر شمشیر نکشید و یکدیگر را نکشید. سپس فرمود : من در میان شما چیزی را گذاشته ام که اگر به آن تمسک کنید گمراه نمی‌شوید. یعنی تنها چیزی که شما را از کفر و ارتداد و گمراهی قتل و غارت نجات می‌دهد این 2 چیز است : کتاب الله وعترتی أهل بیتی[3] نبی گرامی‌بنا داشت که ولایت و خلافت علی علیه السلام را در مکه مطرح کند. در مسند احمد در این باره آمده است: خَطَبَنَا رسول اللَّهِ ...... بِعَرَفَاتٍ یقول لَنْ یَزَالَ هذا الأَمْرُ عَزِیزاً ظَاهِراً حتی یَمْلِکَ اثْنَا عَشَرَ کلهم ثُمَّ لَغَطَ الْقَوْمُ وَتَکَلَّمُوا دین اسلام عزتش با 12 جانشین من بعد از من است. همین که حضرت فرمود 12 نفر بعد از من می‌آیند و مسئولیت، ریاست ، و خلافت مردم را به عهده می‌گیرند بلافاصله مردم سرو صدا کردند فلم أَفْهَمْ قَوْلَهُ بَعْدَ کلهم فقلت لأبی یا أَبَتَاهُ بَعْدَ کلهم قال کلهم من قُرَیْشٍ آنهایی که به فکر بودند بعد از نبی مکرم به ریاست برسند شروع به سر و صدا کردند، بعد حضرت فرمود که مخالفت‌هایی که با این 12 نفر می‌شود و جدایی‌هایی که مردم می‌کنند به هیچ وجهی اثر گذار نیست.[4] پس معلوم می‌شود قضیه معرفی جانشین و همچنین امامان 12 گانه بعدی در مکه صورت گرفته است اما آنان اجازه ندادند، و شروع به سر و صدا کردند و فرصت ندادند که حضرت بیان کند کلهم من قریش یا کلهم من بنی هاشم. در برخی منابع اهل تسنن آمده است نه تنها گوش نکردند و قبول نکردند بلکه فَکَبَّرَ الناس وَضَجُّوا تکبیر گفتند و ضجه زدند. و در روایت دیگری است که : قال فَجَعَلَ الناس یَقُومُونَ وَیَقْعُدُونَ بلند می‌شدند و می‌نشستند تا جلسه سخنرانی پیامبر به هم بریزد.[5] این مطالب نشان می‌دهد نبی مکرم همان جا در منی یا عرفات می‌خواست قضیه خلافت امیرالمؤمنین و خلفای بعد را که 12 نفر هستند مطرح کند. جناب ابن مغازلی به نقل از جابر بن عبدالله می‌نویسد: نزل خم فتاحی الناس عنه فأمر علیا فجمعهم فلما اجتمعوا قام فیهم وهو متوسد علی علی بن أبی طالب فحمد الله وأثنی علیه ثم قال أیها الناس إنی قد کرهت تخلفکم وتنحیکم عنی حتی خیل إلی أنه لیس شجرة أبغض إلی من شجرة تلینی ...[6] در غدیر خم هنگامی‌که پیامبر اطراق کردند مردم فهمیدند که حتما قضیه ای است که پیامبر اینجا ایستاده است و همه مردم از اطراف پیامبر دور شدند. چرا وقتی من در غدیر خم اطراق کردم همه پراکنده شدید؟ گویا این درختی که من در سایه اش نشسته ام را دشمن می‌دارید و مبغوض شما است که از اطراف این درخت پراکنده می‌شوید. هیثمی نیز عبارتی شبیه به این را بیان می‌کند که پیامبر فرمود: ما بال رجال یکون شق الشجرة التی تلی رسول الله أبغض إلیهم من الشق الآخر فقال رجل مردم وحشت دارند و دشمن دارند که بیایند و در کنار این درختی که نشسته ام بنشینند و فرار می‌کنند.[7] پی نوشتها: [1] . صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج11، ص6؛ متقی هندی، کنز العمال، ج 1، ص 99؛ ابن کثیر، تفسیر ابن‌کثیر، ج4، ص114؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج3، ص65. [2] . ترمذی، سنن الترمذی، ج5، ص328. [3] . یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص111. [4] . احمد حنبل، مسند أحمد، ج5، ص20973. [5] . احمد حنبل، مسند أحمد ، ج5، ص99. [6] . ابن مغازلی، مناقب علی بن ابیطالب، ص42؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص226. [7] . هیثمی، مجمع الزوائد، ج1، ص20 و نیز ر.ک: احمد حنبل، مسند أحمد، ج4، ص16. منبع:سایت انوار طاها
عنوان سوال:

چرا پیامبر (ص) از جبرئیل خواست که درمعرفی امام علی (ع) او را معاف دارد؟


پاسخ:

چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ازحضور گروه های مخالف اطلاع داشت، و از توطئه های سیاسی، نظامی آنان باخبر بود، و می دانست که برای بدست گرفتن حکومت و قدرت سیاسی جامعه برخی پیمان سیاسی نظامی امضاء کردند و برخی دیگر با یکدیگر هم سوگند شده تا پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) قدرت را بدست گیرند. این مطالب را از سخنان خود آن حضرت می‌توان به دست آورد آن‌جا که فرمود:
و سالت جبرئیل (علیه السلام) ان یستعفی لی عن تبلیغ ذلک الیکم، ایها الناس لعلمی بقله المتقین ، و کثرة المنافقین ،و ادغال الاثمین، و حیل المستهزئین بالاسلام.
(از جبرئیل (درود خدا بر او باد) در خواست کردم، تا مرا از اعلام ولایت علی (علیه السلام) معاف بدارد، زیرا ای مردم می دانم که تعداد پرهیزکاران اندک ، و شمار منافقان فراوان است ، و گنهکارانی پر فریب، و نیرنگ کارانی که اسلام را مورد استهزاء قرار می دهند وجود دارند. کسانی که خداوند آنها را در کتابش این‌گونه وصف نموده است: به زبان می‌ گویند آنچه را که در دلهایشان نیست، و آن‌ را آسان و کوچک حساب می‌ کنند در حالی که نزد خدا بزرگ است. آنان بسیار مرا اذیت کردند و حتی گاه مرا (اذن) یعنی گوش نامیدند، و گمان کردند که من چنین هستم و این از آن جهت بود که علیّ (ع) زیاد ملازم من بود و من به او روی می‌آوردم. تا اینکه خداوند در این مورد این آیه را نازل فرمود: وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ علی الذین یزعمون انه اذن خیر لکم ...
و اگر می‌ خواستم اسم های آنها را بگویم می‌ گفتم، و اگر می ‌خواستم به آن اشخاص اشاره بکنم، می ‌کردم، و اگر می‌ خواستم آنها را معرفی کنم، معرفی می‌ کردم و لکن من به خدا قسم در امور آنها بزرگواری بخرج دادم. و با همه اینها خداوند از من راضی نمی شود مگر اینکه آنچه را که به من نازل شده تبلیغ کنم، سپس این آیه را خواند: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی علی وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ پس ای مردم بدانید که خداوند علی را برای شما ولی و امام نصب کرده است، و طاعت او را بر مهاجرین و انصار و بر تابعین آنان، به احسان و نیکی واجب کرده است. و بر روستائی و شهری و بر عجم و عرب و آزاد و بنده و کوچک و بزرگ و بر سفید و سیاه و بر هر موجودی، حکم او مجری و قولش جایز و امرش نافذ است، و مخالف او نفرین شده و موافق او رحمت شده است. هر کس او را تصدیق کند خدا او را می ‌بخشد، و نیز کسی را که از علیّ (ع) بشنود و اطاعت کند، می‌ بخشد.
در توضیح مطلب فوق باید گفت ریشه این سخنان پیامبر به حوادثی باز می‌گردد که پیش از واقعه غدیر در مکه میان پیامبر خدا و مسلمانان رخ داده بود. ماجرا از این قرار بود که: قضیه غدیر در حقیقت از خطبه‌های مکه آغاز شده است و زمینه سازی غدیر در خطبه‌های مکه بوده است. ترمذی متوفای 279 روایتی را از جابر بن عبدالله نقل می‌کند که : نبی مکرم در روز عرفه خطبه ای را خواندن و در آن فرمود:
إنی ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلوا کتاب الله وعترتی أهل بیتی
من چیزی در میان شما می‌گذارم و می‌روم که اگر آن را بگیرید هرگز گمراه نمی‌شوید.[1]
این زمینه سازی بود که پیامبر برای بحث غدیر بیان کردند. ترمذی از اندیشمندان اهل تسنن می‌گوید در این باب از ابوذر ، ابوسعید خدری ، زید بن ارقم ، حذیفة و دیگران روایتی است حسن (مورد قبول).[2]
همچنین یعقوبی متوفای 284 می‌گوید که : بعد از روز منی یعنی روز 11 نبی مکرم خطبه ای خواند که بسیار مفصل است ولی متاسفانه در بعضی از کتب اهل سنت فقط تکه‌هایی از این خطبه آمده است که حضرت فرمود: خدا نورانی کند صورت بنده ای را که سخن مرا بشنود و به آن دقت کند و آن را حفظ کند و به کسانی که نیستند برساند سپس فرمود : لا ترجعوا بعدی کفارا مضلین یملک بعضکم رقاب بعض
بعد از من به طرف کفر باز نگردید و دیگران را گمراه نکنید و نسبت به همدیگر شمشیر نکشید و یکدیگر را نکشید.
سپس فرمود : من در میان شما چیزی را گذاشته ام که اگر به آن تمسک کنید گمراه نمی‌شوید. یعنی تنها چیزی که شما را از کفر و ارتداد و گمراهی قتل و غارت نجات می‌دهد این 2 چیز است : کتاب الله وعترتی أهل بیتی[3]
نبی گرامی‌بنا داشت که ولایت و خلافت علی علیه السلام را در مکه مطرح کند. در مسند احمد در این باره آمده است:
خَطَبَنَا رسول اللَّهِ ...... بِعَرَفَاتٍ یقول لَنْ یَزَالَ هذا الأَمْرُ عَزِیزاً ظَاهِراً حتی یَمْلِکَ اثْنَا عَشَرَ کلهم ثُمَّ لَغَطَ الْقَوْمُ وَتَکَلَّمُوا
دین اسلام عزتش با 12 جانشین من بعد از من است. همین که حضرت فرمود 12 نفر بعد از من می‌آیند و مسئولیت، ریاست ، و خلافت مردم را به عهده می‌گیرند بلافاصله مردم سرو صدا کردند
فلم أَفْهَمْ قَوْلَهُ بَعْدَ کلهم فقلت لأبی یا أَبَتَاهُ بَعْدَ کلهم قال کلهم من قُرَیْشٍ
آنهایی که به فکر بودند بعد از نبی مکرم به ریاست برسند شروع به سر و صدا کردند، بعد حضرت فرمود که مخالفت‌هایی که با این 12 نفر می‌شود و جدایی‌هایی که مردم می‌کنند به هیچ وجهی اثر گذار نیست.[4]
پس معلوم می‌شود قضیه معرفی جانشین و همچنین امامان 12 گانه بعدی در مکه صورت گرفته است اما آنان اجازه ندادند، و شروع به سر و صدا کردند و فرصت ندادند که حضرت بیان کند کلهم من قریش یا کلهم من بنی هاشم.
در برخی منابع اهل تسنن آمده است نه تنها گوش نکردند و قبول نکردند بلکه
فَکَبَّرَ الناس وَضَجُّوا
تکبیر گفتند و ضجه زدند. و در روایت دیگری است که :
قال فَجَعَلَ الناس یَقُومُونَ وَیَقْعُدُونَ
بلند می‌شدند و می‌نشستند تا جلسه سخنرانی پیامبر به هم بریزد.[5]
این مطالب نشان می‌دهد نبی مکرم همان جا در منی یا عرفات می‌خواست قضیه خلافت امیرالمؤمنین و خلفای بعد را که 12 نفر هستند مطرح کند.
جناب ابن مغازلی به نقل از جابر بن عبدالله می‌نویسد:
نزل خم فتاحی الناس عنه فأمر علیا فجمعهم فلما اجتمعوا قام فیهم وهو متوسد علی علی بن أبی طالب فحمد الله وأثنی علیه ثم قال أیها الناس إنی قد کرهت تخلفکم وتنحیکم عنی حتی خیل إلی أنه لیس شجرة أبغض إلی من شجرة تلینی ...[6]
در غدیر خم هنگامی‌که پیامبر اطراق کردند مردم فهمیدند که حتما قضیه ای است که پیامبر اینجا ایستاده است و همه مردم از اطراف پیامبر دور شدند. چرا وقتی من در غدیر خم اطراق کردم همه پراکنده شدید؟
گویا این درختی که من در سایه اش نشسته ام را دشمن می‌دارید و مبغوض شما است که از اطراف این درخت پراکنده می‌شوید.
هیثمی نیز عبارتی شبیه به این را بیان می‌کند که پیامبر فرمود:
ما بال رجال یکون شق الشجرة التی تلی رسول الله أبغض إلیهم من الشق الآخر فقال رجل
مردم وحشت دارند و دشمن دارند که بیایند و در کنار این درختی که نشسته ام بنشینند و فرار می‌کنند.[7]

پی نوشتها:
[1] . صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج11، ص6؛ متقی هندی، کنز العمال، ج 1، ص 99؛ ابن کثیر، تفسیر ابن‌کثیر، ج4، ص114؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج3، ص65.
[2] . ترمذی، سنن الترمذی، ج5، ص328.
[3] . یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص111.
[4] . احمد حنبل، مسند أحمد، ج5، ص20973.
[5] . احمد حنبل، مسند أحمد ، ج5، ص99.
[6] . ابن مغازلی، مناقب علی بن ابیطالب، ص42؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص226.
[7] . هیثمی، مجمع الزوائد، ج1، ص20 و نیز ر.ک: احمد حنبل، مسند أحمد، ج4، ص16.
منبع:سایت انوار طاها





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین