بعد از پیمان و (صلح حدیبیه)، مشرکان (مکّه) دست به پیمان شکنی زدند، و آن صلح نامه را نادیده گرفتند، و بعضی از هم پیمانان پیغمبر(صلی الله علیه وآله) را تحت فشار قرار دادند، هم پیمان های رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) به آن حضرت شکایت کردند، رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)تصمیم گرفت هم پیمانان خود را یاری کند. از سوی دیگر، تمام شرائط برای برچیدن این کانون بت پرستی، شرک و نفاق که در (مکّه) به وجود آمده بود، فراهم می شد، و این کاری بود که می بایست به هر حال انجام گیرد، لذا پیامبر(صلی الله علیه وآله) به فرمان خدا آماده حرکت به سوی (مکّه) شد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در هنگام طی مسیر چنان جاده (مکّه) و (مدینه) را قرق کرد، که خبر این آمادگی بزرگ به هیچ وجه به مکّیان نرسید، لذا به هیچگونه آمادگی دست نزدند، و کاملاً غافلگیر شدند، و همین امر سبب شد که در آن سرزمین مقدس، در این هجوم عظیم و فتح بزرگ، تقریباً هیچ خونی نریزد. مسلمانان به نزدیکی (مکّه) رسیدند، در بیرون شهر در بیابان های اطراف، در جائی که (مرّ الظهران) نامیده می شد و چند کیلومتر بیشتر با (مکّه) فاصله نداشت، اردو زدند، شبانه آتش های زیادی برای آماده کردن غذا (و شاید برای اثبات حضور گسترده خود) در آن مکان افروختند، جمعی از اهل (مکّه) این منظره را دیده، در حیرت فرو رفتند. هنوز اخبار حرکت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و لشکر اسلام بر (قریش) پنهان بود، در آن شب (ابوسفیان) سرکرده مکیان و بعضی دیگر از سران شرک، برای پی گیری اخبار، از (مکّه) بیرون آمدند، در این هنگام (عباس) عموی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به تنهایی به بیرون از خیمه ها و به سراغ ابوسفیان رفت، او یافت و صدا زد، (ابوسفیان)، (عباس) را شناخت، گفت: راستی چه خبر؟ (عباس) پاسخ داد: این رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) است که با ده هزار نفر سربازان اسلام به سراغ شما آمده اند! (ابوسفیان) سخت دستپاچه شده، گفت: به من چه دستوری می دهی! (عباس) گفت: همراه من بیا و از رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) امان بگیر; زیرا در غیر این صورت کشته خواهی شد. هنگامی که چشم (عمر) به (ابوسفیان) افتاد، گفت: شکر خدا را که مرا بر تو (ابوسفیان) مسلط کرد، در حالی که هیچ امانی نداری! فوراً خدمت پیغمبر(صلی الله علیه وآله)آمده و اجازه خواست تا گردن (ابوسفیان) را بزند. ولی (عباس) فرا رسیده، عرض کرد: ای رسول خدا! من به او پناه داده ام. پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: من نیز فعلاً به او امان می دهم، تا فردا که او را نزد من آوری. فردا که (عباس) او را به خدمت پیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله) آورد، رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) به او فرمود: وای بر تو ای (ابوسفیان)! آیا وقت آن نرسیده است که ایمان به خدای یگانه بیاوری؟ عرض کرد: آری، پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا! من شهادت می دهم که خداوند یگانه است و همتائی ندارد، اگر کاری از بت ها ساخته بود، من به این روز نمی افتادم! فرمود: آیا موقع آن نرسیده است که بدانی من رسول خدایم؟! عرض کرد: پدر و مادرم فدایت باد، هنوز شک و شبهه ای در دل من وجود دارد، ولی سرانجام (ابوسفیان) و دو نفر از همراهانش مسلمان شدند. پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به (عباس) فرمود: (ابوسفیان) را در تنگه ای که گذرگاه (مکّه) است ببر، تا لشکریان الهی از آنجا بگذرند و او ببیند. (عباس) عرض کرد: (ابوسفیان) مرد جاه طلبی است، امتیازی برای او قائل شوید. پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر کس داخل خانه (ابوسفیان) شود در امان است، و هر کس به مسجد الحرام پناه ببرد در امان است، و هر کس در خانه خود بماند و در را به روی خود ببندد، او نیز در امان است. هنگامی که (ابوسفیان) این لشکر عظیم را دید، یقین پیدا کرد هیچ راهی برای مقابله باقی نمانده است، رو به (عباس) کرد و گفت: سلطنتِ فرزندِ برادرت بسیار عظیم شده! (عباس) گفت: وای بر تو، سلطنت نیست، نبوت است. سپس (عباس) به او گفت: با سرعت به سراغ مردم (مکّه) برو و آنها را از مقابله با لشکر اسلام بر حذر دار! آن گاه، پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با صفوف لشکریان اسلام حرکت کرد تا به نقطه (ذی طُوی) رسید، همان نقطه مرتفعی که از آنجا خانه های (مکّه) نمایان است، پیامبر (صلی الله علیه وآله) به یاد روزی افتاد که به اجبار از (مکّه) مخفیانه بیرون آمد، ولی امروز، با این عظمت وارد (مکّه) می شود، لذا پیشانی مبارک را به فراز جهاز شتر گذاشت و سجده شکر به جا آورد. سپس، پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در (حُجون) (یکی از محلات مرتفع (مکّه) که قبر (خدیجه) در آن است) فرود آمده، غسل کرد، و با لباس رزم و اسلحه بر مرکب نشست، و در حالی که سوره (فتح) را قرائت می فرمود، وارد مسجد الحرام شد، تکبیر گفت، سپاه اسلام نیز همه تکبیر گفتند، به گونه ای که صدایشان همه دشت و کوه را پر کرد. سپس، از شتر خود فرود آمد، و برای نابودی بت ها نزدیک خانه کعبه آمد، بت ها را یکی پس از دیگری سرنگون می کرد و می فرمود: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً: (حق آمد و باطل زایل شد و باطل زایل شدنی است).(1) چند بت بزرگ بر فراز کعبه نصب شده بود که دست پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آنها نمی رسید، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) را امر کرد پای بر دوش مبارکش نهد، بالا رود، و بت ها را به زمین افکنده، بشکند، علی(علیه السلام) این امر را اطاعت کرد. سپس، کلید خانه کعبه را گرفت و در را بگشود و عکس های پیغمبران را که بر در و دیوار داخل خانه کعبه ترسیم شده بود، محو کرد. بعد از این پیروزی درخشان و سریع، پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دست در حلقه در خانه کعبه کرد و رو به اهل (مکّه) که در آنجا جمع بودند، فرمود: (شما چه می گوئید؟ و چه گمان دارید؟! درباره شما چه دستوری بدهم)؟ عرض کردند: ما جز خیر و نیکی از تو انتظار نداریم، تو برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار مائی! و امروز به قدرت رسیده ای، ما را ببخش، اشک در چشمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) حلقه زد، صدای گریه مردم (مکّه) نیز بلند شد. پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: من درباره شما همان می گویم که برادرم یوسف گفت: (امروز هیچگونه سرزنش و توبیخی بر شما نخواهد بود، خداوند شما را می بخشد و او ارحم الراحمین است)(2) و به این ترتیب، همه را عفو کرد و فرمود: همه آزادید، هر جا می خواهید بروید. و به این ترتیب، (مکّه) بدون خونریزی فتح شد و جاذبه این عفو و رحمت اسلامی که هرگز انتظار آن را نداشتند، چنان در دل ها اثر کرد که مردم گروه، گروه آمدند و مسلمان شدند و صدای این فتح عظیم در تمام جزیرة العرب پیچید، و آوازه اسلام همه جا را فرا گرفت. و موقعیت اسلام و مسلمین از هر جهت تثبیت شد.(3) پی نوشتها: 1 اسراء، آیه 81. 2 یوسف، آیه 92. 3. تفسیر نمونه، جلد 27، صفحه 434. منبع:سایت انوار طاها
بعد از پیمان و (صلح حدیبیه)، مشرکان (مکّه) دست به پیمان شکنی زدند، و آن صلح نامه را نادیده گرفتند، و بعضی از هم پیمانان پیغمبر(صلی الله علیه وآله) را تحت فشار قرار دادند، هم پیمان های رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) به آن حضرت شکایت کردند، رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)تصمیم گرفت هم پیمانان خود را یاری کند.
از سوی دیگر، تمام شرائط برای برچیدن این کانون بت پرستی، شرک و نفاق که در (مکّه) به وجود آمده بود، فراهم می شد، و این کاری بود که می بایست به هر حال انجام گیرد، لذا پیامبر(صلی الله علیه وآله) به فرمان خدا آماده حرکت به سوی (مکّه) شد.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در هنگام طی مسیر چنان جاده (مکّه) و (مدینه) را قرق کرد، که خبر این آمادگی بزرگ به هیچ وجه به مکّیان نرسید، لذا به هیچگونه آمادگی دست نزدند، و کاملاً غافلگیر شدند، و همین امر سبب شد که در آن سرزمین مقدس، در این هجوم عظیم و فتح بزرگ، تقریباً هیچ خونی نریزد.
مسلمانان به نزدیکی (مکّه) رسیدند، در بیرون شهر در بیابان های اطراف، در جائی که (مرّ الظهران) نامیده می شد و چند کیلومتر بیشتر با (مکّه) فاصله نداشت، اردو زدند، شبانه آتش های زیادی برای آماده کردن غذا (و شاید برای اثبات حضور گسترده خود) در آن مکان افروختند، جمعی از اهل (مکّه) این منظره را دیده، در حیرت فرو رفتند.
هنوز اخبار حرکت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و لشکر اسلام بر (قریش) پنهان بود، در آن شب (ابوسفیان) سرکرده مکیان و بعضی دیگر از سران شرک، برای پی گیری اخبار، از (مکّه) بیرون آمدند، در این هنگام (عباس) عموی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به تنهایی به بیرون از خیمه ها و به سراغ ابوسفیان رفت، او یافت و صدا زد، (ابوسفیان)، (عباس) را شناخت، گفت: راستی چه خبر؟
(عباس) پاسخ داد: این رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) است که با ده هزار نفر سربازان اسلام به سراغ شما آمده اند!
(ابوسفیان) سخت دستپاچه شده، گفت: به من چه دستوری می دهی!
(عباس) گفت: همراه من بیا و از رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) امان بگیر; زیرا در غیر این صورت کشته خواهی شد.
هنگامی که چشم (عمر) به (ابوسفیان) افتاد، گفت: شکر خدا را که مرا بر تو (ابوسفیان) مسلط کرد، در حالی که هیچ امانی نداری! فوراً خدمت پیغمبر(صلی الله علیه وآله)آمده و اجازه خواست تا گردن (ابوسفیان) را بزند.
ولی (عباس) فرا رسیده، عرض کرد: ای رسول خدا! من به او پناه داده ام.
پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: من نیز فعلاً به او امان می دهم، تا فردا که او را نزد من آوری.
فردا که (عباس) او را به خدمت پیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله) آورد، رسول اللّه(صلی الله علیه وآله) به او فرمود: وای بر تو ای (ابوسفیان)! آیا وقت آن نرسیده است که ایمان به خدای یگانه بیاوری؟
عرض کرد: آری، پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا! من شهادت می دهم که خداوند یگانه است و همتائی ندارد، اگر کاری از بت ها ساخته بود، من به این روز نمی افتادم!
فرمود: آیا موقع آن نرسیده است که بدانی من رسول خدایم؟!
عرض کرد: پدر و مادرم فدایت باد، هنوز شک و شبهه ای در دل من وجود دارد، ولی سرانجام (ابوسفیان) و دو نفر از همراهانش مسلمان شدند.
پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به (عباس) فرمود: (ابوسفیان) را در تنگه ای که گذرگاه (مکّه) است ببر، تا لشکریان الهی از آنجا بگذرند و او ببیند.
(عباس) عرض کرد: (ابوسفیان) مرد جاه طلبی است، امتیازی برای او قائل شوید.
پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر کس داخل خانه (ابوسفیان) شود در امان است، و هر کس به مسجد الحرام پناه ببرد در امان است، و هر کس در خانه خود بماند و در را به روی خود ببندد، او نیز در امان است.
هنگامی که (ابوسفیان) این لشکر عظیم را دید، یقین پیدا کرد هیچ راهی برای مقابله باقی نمانده است، رو به (عباس) کرد و گفت: سلطنتِ فرزندِ برادرت بسیار عظیم شده!
(عباس) گفت: وای بر تو، سلطنت نیست، نبوت است.
سپس (عباس) به او گفت: با سرعت به سراغ مردم (مکّه) برو و آنها را از مقابله با لشکر اسلام بر حذر دار!
آن گاه، پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با صفوف لشکریان اسلام حرکت کرد تا به نقطه (ذی طُوی) رسید، همان نقطه مرتفعی که از آنجا خانه های (مکّه) نمایان است، پیامبر (صلی الله علیه وآله) به یاد روزی افتاد که به اجبار از (مکّه) مخفیانه بیرون آمد، ولی امروز، با این عظمت وارد (مکّه) می شود، لذا پیشانی مبارک را به فراز جهاز شتر گذاشت و سجده شکر به جا آورد.
سپس، پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در (حُجون) (یکی از محلات مرتفع (مکّه) که قبر (خدیجه) در آن است) فرود آمده، غسل کرد، و با لباس رزم و اسلحه بر مرکب نشست، و در حالی که سوره (فتح) را قرائت می فرمود، وارد مسجد الحرام شد، تکبیر گفت، سپاه اسلام نیز همه تکبیر گفتند، به گونه ای که صدایشان همه دشت و کوه را پر کرد.
سپس، از شتر خود فرود آمد، و برای نابودی بت ها نزدیک خانه کعبه آمد، بت ها را یکی پس از دیگری سرنگون می کرد و می فرمود: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً: (حق آمد و باطل زایل شد و باطل زایل شدنی است).(1)
چند بت بزرگ بر فراز کعبه نصب شده بود که دست پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آنها نمی رسید، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) را امر کرد پای بر دوش مبارکش نهد، بالا رود، و بت ها را به زمین افکنده، بشکند، علی(علیه السلام) این امر را اطاعت کرد.
سپس، کلید خانه کعبه را گرفت و در را بگشود و عکس های پیغمبران را که بر در و دیوار داخل خانه کعبه ترسیم شده بود، محو کرد.
بعد از این پیروزی درخشان و سریع، پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دست در حلقه در خانه کعبه کرد و رو به اهل (مکّه) که در آنجا جمع بودند، فرمود: (شما چه می گوئید؟ و چه گمان دارید؟! درباره شما چه دستوری بدهم)؟
عرض کردند: ما جز خیر و نیکی از تو انتظار نداریم، تو برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار مائی! و امروز به قدرت رسیده ای، ما را ببخش، اشک در چشمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) حلقه زد، صدای گریه مردم (مکّه) نیز بلند شد.
پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: من درباره شما همان می گویم که برادرم یوسف گفت: (امروز هیچگونه سرزنش و توبیخی بر شما نخواهد بود، خداوند شما را می بخشد و او ارحم الراحمین است)(2) و به این ترتیب، همه را عفو کرد و فرمود: همه آزادید، هر جا می خواهید بروید.
و به این ترتیب، (مکّه) بدون خونریزی فتح شد و جاذبه این عفو و رحمت اسلامی
که هرگز انتظار آن را نداشتند، چنان در دل ها اثر کرد که مردم گروه، گروه آمدند و مسلمان شدند و صدای این فتح عظیم در تمام جزیرة العرب پیچید، و آوازه اسلام همه جا را فرا گرفت. و موقعیت اسلام و مسلمین از هر جهت تثبیت شد.(3)
پی نوشتها:
1 اسراء، آیه 81.
2 یوسف، آیه 92.
3. تفسیر نمونه، جلد 27، صفحه 434.
منبع:سایت انوار طاها
- [سایر] چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در فتح مکه بر ابوسفیان منت نهاده و او را آزاد گذاشت؟
- [سایر] پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) قبل از نبوت چه آئینی داشت؟
- [سایر] پیامبر اکرم(ص) چه کسانی(گروهی) را پس از فتح مکه نبخشیدند؟
- [سایر] چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) چندین همسر داشت؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] سیادت پیامبر(صلی الله علیه وآله) از چه کسی برای ایشان به وجود آمده و آیا امام علی(صلی الله علیه وآله) سیّد بوده اند؟
- [سایر] چگونه میتوان ثابت کرد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) همزمان دارای مقام نبوت و امامت بودند؟
- [سایر] در مورد فرزندان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، به جز حضرت فاطمه(علیها السلام)،توضیح دهید.
- [آیت الله خامنه ای] کلمه ولایت مطلقه در عصر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به این معنی استعمال شده است که اگر رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) شخصی را به انجام کاری امر کنند، انجام آن حتی اگر از سخت ترین کارها هم باشد بر آن فرد واجب است، به طور مثال اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) به کسی دستور خودکشی بدهند. آن فرد باید خود را به قتل برساند. سؤال این است که آیا ولایت فقیه در عصر ما با توجه به این که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) معصوم بودند و در این زمان ولی معصوم وجود ندارد، به همان معنای عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) است؟
- [سایر] آیا ولایت و حکومت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر خواست و رأی مردم مبتنی بود و اصولاً مردم و آرای آنان، چه جایگاهی در دولت پیامبر(صلی الله علیه وآله) داشتند؟
- [سایر] صحنه ورود پیامبر به مکه و کعبه در جریان فتح مکه چگونه بود؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر از شخص روزه دار سؤال کنند که آیا پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) چنین مطلبی را فرموده، و او عمداً بگوید: آری، در حالی که پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نگفته باشد، یا بگوید: نه، درحالی که پیغمبر(صلی الله علیه وآله) گفته باشد، روزه اش اشکال دارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اشْهد انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له: گواهی می دهم هیچ کس شایسته پرستش جز خداوند نیست، یگانه است و شریک ندارد. و اشْهد ان محمداً عبْده و رسوله: و گواهی می دهم محمد(صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست. اللهم صل علی محمد و آل محمد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام).
- [آیت الله وحید خراسانی] هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم را مانند محمد و احمد یا لقب و کنیه ان جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم بگوید یا بشنود اگر چه در نماز باشد مستحب است صلوات بفرستد
- [آیت الله فاضل لنکرانی] هروقت انسان اسم مبارک حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) مانند محمّد و احمد یا لقب و کنیه آن جناب مثل مصطفی و ابوالقاسم را بگوید یا بشنود، اگرچه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله مظاهری] اگر کسی ادّعای نبوّت و پیامبری کند یا به پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم یا یکی از ائمّه معصومین علیهم السلام یا حضرت زهرا علیها السلام دشنام دهد، بر هر کس که بشنود واجب است او را بکشد مگر اینکه بر جان یا مال یا ناموس خود یا مسلمان دیگری بترسد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] صلوات بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و آل او(علیهم السلام) بعد از نماز، یا در حال نماز و همچنین در سایر حالات از مستحبات مؤکد است و نیز مستحب است هر موقع نام مبارک حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) خواه محمد باشد یا احمد و همچنین لقب و کنیه آن جناب را مانند مصطفی و ابوالقاسم بشنود صلوات بفرستد، حتی اگر در نماز باشد، همچنین اگر خودش این نامهای مقدس را بر زبان جاری کند صلوات بفرستد.
- [آیت الله وحید خراسانی] مسافر در شهر مکه قدیم که از عقبه مدنیین است تا ذی طوی و مدینه زمان حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم و شهر کوفه و حرم حضرت سید الشهداء علیه السلام مخیر است نمازش را شکسته یا تمام بخواند و تمام افضل است هر چند احوط ان است که در خارج از مسجد الحرام و مسجد النبی صلی الله علیه واله وسلم حتی ملحقات ان دو مسجد بعد از زمان ایمه علیهم السلام و خارج مسجد کوفه و دورتر از اطراف ضریح مقدس نماز را تمام نخواند
- [آیت الله مظاهری] پیش از داخل شدن در حرم مکّه، شهر مکّه، مسجد الحرام، کعبه، حرم مدینه، شهر مدینه، مسجد پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم و حرم امامانعلیهم السلام، مستحب است انسان غسل کند، و اگر در یک روز چند مرتبه مشرف شود یک غسل کافی است، و کسی که میخواهد در یک روز داخل حرم مکّه و مسجدالحرام و کعبه شود، اگر به نیّت همه یک غسل کند کافی است. و نیز اگر در یک روز بخواهد داخل حرم مدینه و شهر مدینه و مسجد پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم شود، یک غسل برای همه کفایت میکند و برای زیارت پیغمبر و امامان از دور یا نزدیک و برای حاجت خواستن از خداوند عالم و همچنین برای توبه و نشاط به جهت عبادت و برای سفر رفتن خصوصاً سفر زیارت حضرت سیّد الشهداءعلیه السلام مستحب است انسان غسل کند و اگر یکی از غسلهایی را که در این مسئله گفته شد به جا آورد و بعد کاری کند که وضو را باطل مینماید مثلاً بخوابد، غسل او تا یک شبانه روز باطل نمیشود ولی برای نماز و مانند آن باید وضو بگیرد. _______ 1) شهادت میدهم بر اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال، او که یکتاست و شریکی برای او نیست، و بر اینکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم بنده خداوند و پیامبر اوست. خداوندا درود فرست بر محمد و آل محمد و مرا از توبه کنندگان و پاکان قرار ده.
- [آیت الله مکارم شیرازی] غسل کردن برای وارد شدن در مکانهای مقدس به امید ثواب پروردگار مستحب است، از جمله برای داخل شدن در مکه و مدینه، یا برای داخل شدن در مسجدالحرام و مسجد پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و همچنین حرم امامان(علیهم السلام) و اگر در یک روز چند مرتبه مشرف شود یک غسل کافی است و اگر کسی می خواهد در یک روز داخل مکه شود و به مسجد الحرام رود، یا داخل شهر مدینه شود و به مسجد پیغمبر(صلی الله علیه وآله)برود، یک غسل به نیت همه کفایت می کند. همچنین مستحب است غسل برای زیارت پیغمبراکرم(صلی الله علیه وآله) یا امامان از دور یا نزدیک و برای نشاط عبادت و رفتن به سفر به قصد رجاء.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کافر یعنی کسی که خدا، یا پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را قبول ندارد، یا برای خدا شریکی قرار می دهد بنابر احتیاط نجس است، هرچند به یکی از ادیان آسمانی، مانند آیین یهود و نصاری ایمان داشته باشد.