از مفهوم (پیدایش شیعه) چنین برمیآید که اسلام برای خود پیدایشی دارد و شیعه نیز پیدایشی دیگر. اگر مقصود از این واژه این است، ما آن را منکریم و هرگز برای اسلام و تشیع، تعدد و دوئیت قائل نیستیم تا برای هر یک، مبدأ و آغازی معین کنیم. تشیع، جز(پذیرش اسلام با اعتقاد به ولایت بلا فصل امیرمؤمنان علی (ع) چیز دیگری نیست. اگر ولایت آن حضرت در قرآن و یا سنت حضرت رسول (ص) وارد شده باشد- چنان که وارد شده است – هر دو یک مبدأ داشته و در یک زمان متولد شدهاند. در این صورت، (اسلام) و (تشیع) دو واژهاند که از مکتب واحدی حکایت دارند و به یک حقیقت اشاره می کنند. تشیع، جز پذیرش اسلام به صورت یک مکتب الهی، که یکی از اجزای آن ولایت بلا فصل امیرمؤمنان است، چیز دیگری نیست و انسان متشیع همان مسلمانی است که به آنچه در قرآن و سنت آمده و یکی از آنها پیروی از امیرمؤمنان و خلافت اوست، معتقد باشد. خوشبختانه دلایل قاطعی بر چنین مطلبی گواهی میدهد؛ رسول گرامی (ص) در سومین سال بعثت، به حکم آیة (و أنذر عشیرتک الأقربین). شعراء/214. مأمور شد بنی هاشم را به اسلام فرا بخواند و در مجلسی که آنان را به توحید و نبوت خویش و معاد روز قیامت دعوت کرد، در همان مجلس، ولایت و خلافت علی (ع) را نیز اعلام نمود و چنین فرمود: (فأیکم یؤازرنی علی هذه الأمر علی أن یکون أخی ووصی و خلیفتی فیکم). (بحار38/223، حدیث 23.) [از میان شما، چه کسی مرا در ابلاغ رسالت یاری میکند تا در نتیجه برادر، وصی و جانشین من در میان شما باشد؟]. به گفته تاریخ، کسی جز علی از جای برنخاست و پیامبر سرانجام دربارة او چنین گفت: (هذا أخی ووصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا له). (بحار 38/224، حدیث 24.) [این (علی) برادر، وصی و جانشین من است. سخن او را بشنوید و از وی پیروی کنید.] این حدیث در میان محدثان معروف است به حدیث (یوم الدار) که به صورت متضافر نقل گردیده است.(تاریخ طبری2/62و63؛ تاریخ کامل2/40و41؛ مسند احمد1/111؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 13/221-210 و دیگر مصادر و منابع که میتوانید در کتب تفسیر و احادیث از آن آگاه شوید.) این تنها موردی نیست که پیامبر به جانشینی امام تصریح میکند، بلکه در مواردی به خلافت علی (ع) تصریح کرده و از این طریق اسلام را در قالب تشیع شناسانده است؛ یکی از این موارد، جنگ تبوک است، آنگاه که علی را جانشین خود در مدینه قرار داد و خود عازم تبوک شد. هنوز پیامبر از مدینه دور نشده بود که شایعه سازان، جانشینی امام را در مدینه،گونهای دیگر تفسیر کردند و گفتند: روابط امام با پیامبر تیره شده، از این جهت در این غزوه افتخار مشارکت از او سلب گردید! وقتی پیامبر از چنین شایعهای آگاه شد، جملة تاریخی خود را در میان یارانش بیان کرد و گفت: ( برادرم به مدینه بازگرد! برای حفظ شؤون و اوضاع مدینه جز من و تو کسی شایستگی ندارد، (أما ترضی أن تکون منی بمنزله هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی؟) [آیا خشنود نمیشوی که بگویم مثل تو نسبت به من، مثل هارون به موسی است، جز این که پس از من پیامبری نیست، همانطوریکه او وصی و جانشین بلافصل موسی بود تو نیز جانشین و خلیفة پس از من هستی.] (سیرة ابن هشام2/520) برای آگاهی از دلالت حدیث بر امامت سید الأولیاء امیرمؤمنان علی (ع) به کتاب ( پیشوایی از نظر اسلام) صص 251-248 مراجعه کنید.) از این که، از میان مناصب، (نبوت) را استثناء میکند، میتوان چنین استفاده کرد که: امام تمام مناصب هارون، جز نبوت او را دارا بود. هارون وزیر، خلیفه و جانشین موسی بود، علی نیز حائز این مقامها بود. در بازگشت از حجه الوداع، در یک مجمع بزرگ، امامت و خلافت علی (ع) را بیان کرد و به تمام حاضران در غدیر خم دستور داد که پیام او را به دیگران برسانند. بنابراین، (تشیع) که به معنای پیروی از علی (ع) است، جزو اسلام است و از آن جدا نیست و در نتیجه، برای تشیع، تفسیری جز پذیرفتن همة برنامههای اسلام به ضمیمة خلافت علی (ع)، معنای دیگری متصور نیست، از این جهت میگوییم: تشیع پیدایشی جدا از پیدایش اسلام ندارد و هر دو در یک زمان متولد شدهاند. و اما چرا این گروه را (شیعه) میخوانند؟ باید گفت که این نامگذاری مربوط به خود پیامبر (ص) است. مفسران مینویسند: آنگاه که آیة (إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه) بینه/7 [افراد با ایمان که دارای عمل صالحند، بهترین مردمند.] فرود آمد، پیامبر(ص) رو به علی (ع) کرده، فرمود: (أنت و شیعتک یوم القیامه راضین مرضیین) [تو و شیعیانت در روز رستاخیز خوشنود و مرضی دیگران خواهید بود.] (درباره روایاتی که در آن، نام پیروان علی(ع) به لفظ (شیعه) وارد شده است، به کتاب در المنثور 6/589، و صواعق المحرقه/161 مراجعه شود و ما بخشی از روایات را در کتاب ( الشیعه فی موکب التاریخ) آورده ایم،/19-15.) در تفسیر این آیه، روایات متعددی از پیامبر نقل شده و در همه آنها، لفظ ( شیعه) به کار رفته است، از این جهت از زمان خود پیامبر گروهی به نام ( شیعه علی) معروف بودند. افزون بر این، پیامبر (ص) در موردی، جانشینان خود را به عنوان (خلفای اثناعشر) معرفی کرد و چنین فرمود: (لا یزال هذا الدین عزیزاً إلی اثنی عشر خلیفه …کلهم من قریش). (صحیح مسلم6/3و4؛بحار36/299،ح 133.) [این دین به وسیلة دوازده خلیفه، گرامی و بلند مرتبه خواهد بود و همة آنان از قریش میباشند.] این دوازده خلیفه که پس از درگذشت پیامبر (ص) مایة عزت و رفعت اسلام بودند، چه کسانی هستند، آیا میتوان خلفای اموی و عباسی را مصداق این حدیث معرفی کرد؟ این حدیث جز بر دوازده امام شیعه که مایة عزت اسلام بودهاند، بر کسی منطبق نیست. از این بیان نتیجه میگیریم که: اسلام و تشیع، دو روی یک سکهاند و هر دو به یک حقیقت اشاره دارند. برای پیدایش شیعه، تاریخی جز تاریخ خود اسلام نمیتوان اندیشید و تشیع از نقطهای جوشید که اسلام از آن جا جوشید و هیچ تقدم و تأخری بر بیان آن دو نیست، در حالی که دیگر فرق و گروهای اسلامی، همگی پس از درگذشت پیامبر پدید آمده اند و تاریخی غیر از تاریخ اسلام دارند. www.eporsesh.com
از مفهوم (پیدایش شیعه) چنین برمیآید که اسلام برای خود پیدایشی دارد و شیعه نیز پیدایشی دیگر. اگر مقصود از این واژه این است، ما آن را منکریم و هرگز برای اسلام و تشیع، تعدد و دوئیت قائل نیستیم تا برای هر یک، مبدأ و آغازی معین کنیم.
تشیع، جز(پذیرش اسلام با اعتقاد به ولایت بلا فصل امیرمؤمنان علی (ع) چیز دیگری نیست. اگر ولایت آن حضرت در قرآن و یا سنت حضرت رسول (ص) وارد شده باشد- چنان که وارد شده است – هر دو یک مبدأ داشته و در یک زمان متولد شدهاند.
در این صورت، (اسلام) و (تشیع) دو واژهاند که از مکتب واحدی حکایت دارند و به یک حقیقت اشاره می کنند.
تشیع، جز پذیرش اسلام به صورت یک مکتب الهی، که یکی از اجزای آن ولایت بلا فصل امیرمؤمنان است، چیز دیگری نیست و انسان متشیع همان مسلمانی است که به آنچه در قرآن و سنت آمده و یکی از آنها پیروی از امیرمؤمنان و خلافت اوست، معتقد باشد.
خوشبختانه دلایل قاطعی بر چنین مطلبی گواهی میدهد؛ رسول گرامی (ص) در سومین سال بعثت، به حکم آیة (و أنذر عشیرتک الأقربین). شعراء/214.
مأمور شد بنی هاشم را به اسلام فرا بخواند و در مجلسی که آنان را به توحید و نبوت خویش و معاد روز قیامت دعوت کرد، در همان مجلس، ولایت و خلافت علی (ع) را نیز اعلام نمود و چنین فرمود:
(فأیکم یؤازرنی علی هذه الأمر علی أن یکون أخی ووصی و خلیفتی فیکم). (بحار38/223، حدیث 23.)
[از میان شما، چه کسی مرا در ابلاغ رسالت یاری میکند تا در نتیجه برادر، وصی و جانشین من در میان شما باشد؟].
به گفته تاریخ، کسی جز علی از جای برنخاست و پیامبر سرانجام دربارة او چنین گفت:
(هذا أخی ووصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا له). (بحار 38/224، حدیث 24.)
[این (علی) برادر، وصی و جانشین من است. سخن او را بشنوید و از وی پیروی کنید.] این حدیث در میان محدثان معروف است به حدیث (یوم الدار) که به صورت متضافر نقل گردیده است.(تاریخ طبری2/62و63؛ تاریخ کامل2/40و41؛ مسند احمد1/111؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 13/221-210 و دیگر مصادر و منابع که میتوانید در کتب تفسیر و احادیث از آن آگاه شوید.)
این تنها موردی نیست که پیامبر به جانشینی امام تصریح میکند، بلکه در مواردی به خلافت علی (ع) تصریح کرده و از این طریق اسلام را در قالب تشیع شناسانده است؛ یکی از این موارد، جنگ تبوک است، آنگاه که علی را جانشین خود در مدینه قرار داد و خود عازم تبوک شد. هنوز پیامبر از مدینه دور نشده بود که شایعه سازان، جانشینی امام را در مدینه،گونهای دیگر تفسیر کردند و گفتند: روابط امام با پیامبر تیره شده، از این جهت در این غزوه افتخار مشارکت از او سلب گردید! وقتی پیامبر از چنین شایعهای آگاه شد، جملة تاریخی خود را در میان یارانش بیان کرد و گفت: ( برادرم به مدینه بازگرد! برای حفظ شؤون و اوضاع مدینه جز من و تو کسی شایستگی ندارد، (أما ترضی أن تکون منی بمنزله هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی؟) [آیا خشنود نمیشوی که بگویم مثل تو نسبت به من، مثل هارون به موسی است، جز این که پس از من پیامبری نیست، همانطوریکه او وصی و جانشین بلافصل موسی بود تو نیز جانشین و خلیفة پس از من هستی.] (سیرة ابن هشام2/520) برای آگاهی از دلالت حدیث بر امامت سید الأولیاء امیرمؤمنان علی (ع) به کتاب ( پیشوایی از نظر اسلام) صص 251-248 مراجعه کنید.)
از این که، از میان مناصب، (نبوت) را استثناء میکند، میتوان چنین استفاده کرد که: امام تمام مناصب هارون، جز نبوت او را دارا بود. هارون وزیر، خلیفه و جانشین موسی بود، علی نیز حائز این مقامها بود.
در بازگشت از حجه الوداع، در یک مجمع بزرگ، امامت و خلافت علی (ع) را بیان کرد و به تمام حاضران در غدیر خم دستور داد که پیام او را به دیگران برسانند.
بنابراین، (تشیع) که به معنای پیروی از علی (ع) است، جزو اسلام است و از آن جدا نیست و در نتیجه، برای تشیع، تفسیری جز پذیرفتن همة برنامههای اسلام به ضمیمة خلافت علی (ع)، معنای دیگری متصور نیست، از این جهت میگوییم: تشیع پیدایشی جدا از پیدایش اسلام ندارد و هر دو در یک زمان متولد شدهاند.
و اما چرا این گروه را (شیعه) میخوانند؟ باید گفت که این نامگذاری مربوط به خود پیامبر (ص) است. مفسران مینویسند: آنگاه که آیة (إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه) بینه/7 [افراد با ایمان که دارای عمل صالحند، بهترین مردمند.]
فرود آمد، پیامبر(ص) رو به علی (ع) کرده، فرمود: (أنت و شیعتک یوم القیامه راضین مرضیین) [تو و شیعیانت در روز رستاخیز خوشنود و مرضی دیگران خواهید بود.] (درباره روایاتی که در آن، نام پیروان علی(ع) به لفظ (شیعه) وارد شده است، به کتاب در المنثور 6/589، و صواعق المحرقه/161 مراجعه شود و ما بخشی از روایات را در کتاب ( الشیعه فی موکب التاریخ) آورده ایم،/19-15.)
در تفسیر این آیه، روایات متعددی از پیامبر نقل شده و در همه آنها، لفظ ( شیعه) به کار رفته است، از این جهت از زمان خود پیامبر گروهی به نام ( شیعه علی) معروف بودند.
افزون بر این، پیامبر (ص) در موردی، جانشینان خود را به عنوان (خلفای اثناعشر) معرفی کرد و چنین فرمود:
(لا یزال هذا الدین عزیزاً إلی اثنی عشر خلیفه …کلهم من قریش). (صحیح مسلم6/3و4؛بحار36/299،ح 133.)
[این دین به وسیلة دوازده خلیفه، گرامی و بلند مرتبه خواهد بود و همة آنان از قریش میباشند.]
این دوازده خلیفه که پس از درگذشت پیامبر (ص) مایة عزت و رفعت اسلام بودند، چه کسانی هستند، آیا میتوان خلفای اموی و عباسی را مصداق این حدیث معرفی کرد؟ این حدیث جز بر دوازده امام شیعه که مایة عزت اسلام بودهاند، بر کسی منطبق نیست.
از این بیان نتیجه میگیریم که: اسلام و تشیع، دو روی یک سکهاند و هر دو به یک حقیقت اشاره دارند. برای پیدایش شیعه، تاریخی جز تاریخ خود اسلام نمیتوان اندیشید و تشیع از نقطهای جوشید که اسلام از آن جا جوشید و هیچ تقدم و تأخری بر بیان آن دو نیست، در حالی که دیگر فرق و گروهای اسلامی، همگی پس از درگذشت پیامبر پدید آمده اند و تاریخی غیر از تاریخ اسلام دارند.
www.eporsesh.com
- [سایر] تاریخچه پیدایش شیعه چیست ؟
- [سایر] پیدایش شیعه از چه زمانی است؟
- [سایر] تاریخچه پیدایش شیعه و سنی چیست؟
- [سایر] لطفا در مورد چگونگی پیدایش شیعه توضیح دهید؟
- [سایر] ریشه پیدایش دو مذهب تسنن و تشیع کجاست
- [سایر] علل پیدایش فرقههای مختلف در بین مسلمانان، چیست؟
- [سایر] دلیل پیدایش فرقه های مختلف در اسلام چیست؟
- [سایر] اسلام دین وحدت است، پس علت پیدایش مذاهب چیست؟
- [سایر] شیعیان تا چه اندازه در پیدایش و رواج اعتقاد به عصمت نقش داشته اند؟
- [سایر] راز پیدایش فرقه های مختلف در اسلام و دیگر ادیان چیست؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] کافری که بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شود، فطره بر او واجب نیست، ولی مسلمانی که شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه، شیعه شود، باید زکات فطره را بدهد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کافری که بعد از مغرب شب عید فطر مسلمان شده فطره بر او واجب نیست، ولی مسلمانی که شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود، باید زکات فطره را بدهد.
- [آیت الله وحید خراسانی] کافری که بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده فطره بر او واجب نیست ولی مسلمانی که شیعه نبوده اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود باید زکات فطره را بدهد
- [آیت الله سیستانی] کافری که بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده ، فطره بر او واجب نیست . ولی مسلمانی که شیعه نبوده ، اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود ، باید زکات فطره را بدهد .
- [آیت الله اردبیلی] زکات فطره بر کافری که بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده، واجب نیست، ولی مسلمانی که شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود، باید زکات فطره را بدهد.
- [آیت الله بروجردی] کافری که بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده، فطره بر او واجب نیست، ولی مسلمانی که شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود باید زکات فطره را بدهد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] کافری که بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده فطره بر او واجب نیست. ولی مسلمانی که شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود، باید زکات فطره را بدهد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] کافری که بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده؛ فطره بر او واجب نیست. ولی مسلمانی که شیعه نبوده؛ اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود؛ باید زکاه فطره را بدهد.
- [آیت الله خوئی] کافری که بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده، فطره بر او واجب نیست ولی مسلمانی که شیعه نبوده اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود، باید زکات فطره را بدهد.
- [امام خمینی] کافری که بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده، فطره بر او واجب نیست.ولی مسلمانی که شیعه نبوده اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود، باید زکات فطره را بدهد.