جواب اجمالی: اصل فتوحات در دوران خلفای اولیه همچون فتوحات دوران پیامبر صلی الله علیه و آله مورد تأئید اهلبیت علیهم السّلام بود ولی انگیزههای فاتحین به دلیل عدم نظارت صحیح بر روند فتوحات، و گزینش کارگزاران ناشایسته و بیصلاحیت، انگیزة الهی فتوحات آنچنانکه در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله مدنظر بوده کمرنگ و مغفول واقع گردید و از زمان معاویه به بعد جنبه کشورگشایی پیدا کرد. جواب تفصیلی: توجه به دو نکته ضروری میباشد: نکته اول اینکه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تنها دو غزوة آن حضرت در تاریخ به نام (فتح) موصوف گردیده یکی فتح مکه و دیگری فتح خیبر، و گرنه سایر غزوات یا سرایای آن حضرت که برای از بین بردن شرک و کفر و بتپرستی در جزیرةالعرب صورت میگرفته با عنوان (فتوحات پیامبر صلی الله علیه و آله ) از آن یاد نمیشود و گرچه ماهیت آن با ماهیت فتوحات پس از رحلت آن بزرگوار یکسان است. نکته دوم اینکه، مقصود از انگیزة فتوحات پس از پیامبر دو چیز میتواند باشد یکی انگیزة خلفایی که پس از پیامبر دست به فتوحات زدهاند دیگری انگیزة رزمندگانی که در میدان نبرد میجنگیدهاند. حتماً مقصودتان دومی است چرا که یقیناً انگیزة نوع خلفا با توجه به ظرفیّت وجودیشان همان انگیزههای نبی اکرم صلی الله علیه و آله نبوده، بنابراین تحلیلی که ما در پاسخ پرسش شما ارائه میدهیم بیشتر ناظر به روح حاکم بر فاتحین میباشد آنهم بطور کلّی و گرنه فاتحینی چون ربعی بن عامر انگیزههای متعالی داشتهاند. در پاسخ رستم، فرمانده سپاه ایران که پرسید: چه چیزی شما را به اینجا آورده، گفت: (الله جاء بنا و بعثنا لنخرج من یشاء من عباده من ضیق الدنیا الی سعتها و من جور الادیان الی عدل الاسلام) خدا ما را آورده و مأمور کرده تا هر که را از بندگانش خواسته از تنگنای دنیا به آسایش و فراخی منتقل نموده و از جور ادیان به عدالت اسلام رهنمون سازد...) انگیزة بعثت انبیاء در درجة اول رهانیدن انسانها از شرک و بتپرستی به توحید و یگانه پرستی بوده لذا همواره (لا إله إلا الله) محوریترین شعار پیامبران خدا بوده، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در نخستین روزهای دعوت خود از مردم مکه خواست تا شرک را کنار نهاده بندگی خدای یکتا را بپذیرند. فرمود: (قولوا لا إله إلا الله تفلحوا)[1]، ولی گروهی از بزرگان مکه از رؤسای قبایل و بزرگان عرب از پذیرش آن خودداری کردند، زیرا اسلام و اصول رهاییبخش آنرا با حاکمیت زورمدارانه و منافع زیاده خواهانة خود سازگار نمیدیدند. آنها نه تنها خود اسلام را پذیرفته بلکه با زر و زور و تزویر مانع ایمان آوردن دیگران میشدهاند. در حقیقت چون سدّی راه ایمان آوردن مردم را میبستند. در چنین شرائطی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مجبور بوده برای رساندن دعوت خود به گوش مردم و فراهم نمودن ایمان آوردن تودة مردم این سد را با قدرت شمشیر مسلمانان از سر راه بردارد. لذا به برخی سردمداران بلاد و امپراطوریان کشورهای مجاور پیشنهاد داده تا در درجة اول اسلام بیاورند و در صورت امتناع از پذیرش اسلام جزیه بدهند و در پناه اسلام زندگی کنند و در صورت عدم پذیرش این شرط خود را برای جنگ با مسلمانان آماده نمایند. به بزرگان نجران چنین نگاشته: (فإنّی أدعوکم إلی عبادة الله من عبادة العباد و ادعوکم الی ولایة الله من ولایة العباد فإن ابیتم فالجزیه و ان أبیتم آذنتکم بحرب؛ شما را به عبادت خدا دعوت میکنم، و از پذیرش ولایت بندگان به پذیرش ولایت خدا میخوانم، اگر نپذیرفتند پس جزیه بدهید و اگر این را هم قبول نکردید با شما اعلان جنگ میکنم.[2] هدف پیامبر صلی الله علیه و آله از تعدادی از جنگها گسترش اسلام و پرستش خدا بوده و میخواست مردم را از چنگ سلاطین جور برهاند (جهاد آزادیبخش) تا آزادانه بیندیشند و حق را انتخاب کنند. لذا در نامهاش به خسرو پرویز مینویسد: (فاسلم تسلم فإن أبیت فإن علیک إثم المجوس؛ اسلام بیاور تا سالم بمانی وگرنه اگر امتناع کنی گناه مردمان مجوس برگردن توست)[3] بنابراین هدف اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله نفی شرک و برطرف ساختن موانع گرایش مردم به توحید بود و مسئله جزیه گرفتن و یا جنگیدن و فتح کردن و غنیمت جمع کردن هدف نبوده است لذا اگر قبیلهای بدون جنگ دعوت آن حضرت را میپذیرفت جان و مالش در أمان بود. وقتی مشرکان هَمْدان بدون جنگ مسلمان شدند سپاهیان اسلام هیچ تعرضی به آنها نکرده خون و مالشان در أمان ماند.[4] حال که فلسفه غزوات پیامبر صلی الله علیه و آله تا حدودی روشن گردید، باید دید پیامبر صلی الله علیه و آله با چه شیوهای این اندیشه و روحیه و انگیزة خویش را به سایر رزمندگان سپاه اسلام القاء میکرد، پیامبر صلی الله علیه و آله برای تحقیق انگیزهاش و القاء آن در میان فاتحین بطور همزمان دو عمل را انجام میداد، اولاً کارگزاران لایقی برای جنگها و مأموریتهای نظامی انتخاب میکرد، ثانیاً سعی میکرده با رهنمودهای خود توجه مسلمانان را از جلوههای دنیایی فتوحات به پاداشهای اخروی آن جلب نماید. افرادی چون امیرمؤمنان علی بن ابیطالب را برای مقابله با قبیلة طی میفرستاد. قبل از حرکت فاتحین به آنان سفارش میکرد برای خدا بجنگند، پیمان شکنی نکنند، بدنهای کشتهها را مثله نکنند، بچهها را نکشند میفرمود: (اُغزوا باسم الله فی سبیل الله و قاتلوا من کفر بالله، لاتغلّوا و لاتغدوا و لاتمثلوا و لاتقتلوا ولیداً؛ به نام خدا و در راه خدا بجنگید و با آنکه به خدا کافر است نبرد کنید، خیانت نورزید، و عهدشکنی نکنید، گوش و بینی افراد را نبرّید و کودک را نکشید.)[5] گاهی که غنائم گرانبها و ارزشمند وارد مدینه میشد و چشمهای اصحاب را خیره میکرد آن حضرت با یادآوری نعمتهای گرانبهای بهشتی ارزش آنها را کم و کوچک جلوه میداد. خالد بن ولید در سال نهم هجری از سریة دومة الجندل پارچه زربفتی به غنیمت گرفته برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرستاد، مسلمانان از مشاهدة آن به شگفت آمدند و با تعجب آنرا لمس میکردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فوراً خطاب به آنها فرموده: (از این قبای زربفت به شگفت آمدهاید به خدایی که جانم در دست اوست: دستارهای (سعد بن معاذ) در بهشت از این بهتر است)[6] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم نه تنها به انگیزههای معنوی فاتحین بلکه به مسئله آشنایی مردم با مناطق مفتوحه با معارف اسلام به شدّت اهتمام داشت، بعد از فتح یک منطقه افراد لایق و شایستهای را به عنوان مبلّغ اسلام و قرآن به آنجا گسیل میداشت تا آنها را با حقایق قرآن و سنّت آشنا سازند.[7] امّا با کمال تأسف پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در خلال فتوحات به این امور مهم و تأثیرگذار توجه نشد، بیشتر همّ و غمّ خلفا به امور نظامی و فراهم نمودن تمهیدات پیروزی نظامی تعلق گرفت و حفظ روحیات معنوی فاتحین و تعمیق فرهنگ اسلام در مناطق مفتوحه مغفول واقع شد. البتّه این امر تا حدّ زیادی به ضعفهای شخصی خلفا باز میگشت، به هر حال به طور طبیعی ابعاد جهادی فتوحات کمرنگ شد و انگیزههای مادّی فاتحین افزایش یافت وقتی انگیزههای الهی فاتحین رنگ باخت، به طور طبیعی فرآیند گسترش و تعمیق فرهنگ اسلام در میان ملل مفتوحه دچار چالشهای جدی شد. اندکاندک طبقهای در میان امّت اسلامی متولّد شد که از قرآن جز معنای تحتاللفظی و از نماز و روزه جز یک سری اعمال خشک و بیروح بهرهای نداشتند و به شدّت ادعای مسلمانی میکردند و در برابر اصحاب راستین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم اجتهاد میکردند. برخی از خوارج از همین طبقه بودند (زیرا بیشتر از عراقیانی بودند که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در خلال فتوحات اسلام آورده بودند) آنها وقتی معاویه قرآنها را بر نی کرد فریب خورده امیرمؤمنان را به پذیرش حکمیت واداشتند ولی پس از مدتی پشیمان شده با استناد به آیة (لا حکم إلا لله) حکمیت غیر خدا را خلاف دستور قرآن شمردهاند از امیرمؤمنان میخواستند اصلاً عهد خویش را با معاویه نقض کند.[8] آنها از مفاهیم اساسی و معارف اصلی اسلام همچون امامت و ولایت کاملاً بیگانه بودند تفسیر آیات را نمیفهمیدند. و شخصیتهای بزرگ اسلام و یاران حقیقی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السّلام را نمیشناختند. خلفا در انتخاب کارگزاران فتوحات دچار لغزشهای بزرگی میشدند در حالی که فرماندهان فتوحات همة امور لشکر و مناطق مفتوحه را در دست داشته رفتار آنها در فاتحین و مردم مناطق مفتوحه تأثیر بسزایی داشت، آنها از افرادی چون طلیحة بن خویلد أسدی و عمر و بن معدی کرب که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از دین برگشته و در جریان ارتداد جزء مرتدان به شمار میآمدند به عنوان فرماندهان فتوحات استفاده میکردند،[9] آیا میتوان توسط کسانی که وقتی ورق برگشت فوراً دست از دین خود میکشند اسلام را در ملل دیگر گسترش داد. خلفا بخش مهمی از فتوحات را به عهدة خاندان اموی یعنی یزید و معاویه پسران ابوسفیان و مروان بن حکم و سعید بن عاص قرار داده بودند در حالی که آنها کسانی بودند که فقط و فقط برای مطامع دنیوی خویش در فتوحات شرکت میکردند نه تنها دغدغة گسترش اسلام را نداشته بلکه در صورت امکان چهرة دین را وارونه جلوه داده و ریشة آنرا میکندند. وقتی فرماندهان فتوحات افراد فرومایه و بیایمان و یا سست ایمان بوده و سابقه دشمنی و خیانت به اسلام را داشته باشند چه انتظاری از رزمندگانِ تحت فرمانشان و مردم بلاد مفتوحه میتوان داشت. لذا در تاریخ فتوحات عصر خلفا شاهد صحنههای بسیار فجیعی هستیم که رزمندگان برای تصاحب اموال و جمعآوری غنایم افزونتر با یکدیگر درگیر شدهاند. در فتح قادسیه دو تن از فرماندهان سپاه اسلام منذر بن حسان ضبّی (فرمانده هشت هزار نفر از قلب لشکر سعد بن ابی وقاص) با جریر بن عبدالله جبلی (فرماندة قریب به ده هزار نفر از جناح راست لشکر) بر سر تصاحب لباسهای قیمتی یکی از بزرگان سپاه ایران با یکدیگر درگیر شدند.[10] در فتح قنسرین نزدیک حلب (سوریة کنونی) مردم در پناه قلعه و حصنهای شهر قرار گرفته بودند، پس از مدتی تصمیم به صلح گرفته و با خالد بن ولید فرمانده سپاه اسلام صلح کردند، خالد ابتدا با آنها مصالحه کرده، طبق موازین اسلام و تعهدات معمول انسانی دیگر حق حمله و تجاوز به آنان را نداشت ولی پس از مصالحه و خلع سلاح، عهد خود را شکست و شهرشان را ویران کرد.[11] طبیعتاً این عمل ناجوانمردانه با انگیزة الهی گسترش اسلام هیچ سازگاری نداشت و موجب نفرت مردم آن نواحی و نواحی اطراف نسبت به اسلام و مسلمین گردید. و به احتمال قوی این عمل به منظور به دست آوردن غنائم بیشتر صورت گرفت چرا که طبق موازین اسلام اگر فاتحین با نیروی شمشیر منطقهای را فتح میکردند قسمت اعظم چهار پنجم اموال و حتی زنان و اسیران آنجا به عنوان غنیمت جنگی به آنها تعلق میگرفت. به هر حال اندک اندک روحیة مادّی و حرص و ولع آنان برای جمع غنائم افزونتر از رزمندگان تحت فرمان آنها سرایت کرده و در برخی مواقع موجب درگیری و اختلاف در میان سپاهیان فاتح گردید. در زمان عمر کوفیان و بصریان در جریان فتح تستر و قلعة هرمزان بر سر تقسیم غنائم با یکدیگر درگیر شده هر یک فتح را به خود نسبت میداد تا غنائم افزونتری نصیبش گردد.[12] در دوران خلافت عثمان هنگام فتح ارمیّه در نبرد شمشاط بین سپاه کوفه و شام برای تصاحب غنائم اختلاف پیش آمد و کار به جایی رسید که کسانی که ظاهراً برای نشر وتبلیغ اسلام در خارج بلاد اسلامی میجنگیدند برای به دست آوردن اموال به روی یکدیگر شمشیر کشیده و سرانجام عراقیها پیروز شدند.[13] ادامة این روند به زوال روحیه جهادی و خلوص نیت فاتحین انجامید و جد و جهد و تلاش برای اعلای کلمة (لا اله الا الله) جای خود را به ثروتاندوزی و شکمبارگی داد. این وضع وخیم و اوضاع فاجعهآمیز در برخی مناطق به قدری وخیم بود که فردی مثل عثمان که امیر مؤمنان علیه السّلام او را در خطبة شقشقیه شکمبارهای معرفی میکند که جز خوردن و شکم خود را خالی کردن، همّی نداشته[14] احساس خطر کرد و در سال 32 هجری هنگام جنگ مسلمانان با ترک و خزر در ماوراء النهر به عبدالرحمان بن ربیعة فرمانده سپاه اسلام نوشت: (إنّ الرعیّة قد أبطرها البِطْنةُ فلا تَقْتَحِم بالمسلمین فإنّی أخشی أن یُقْتَلُوا؛ شکمبارگی، مردم را سرمست کرده به اعتماد مسلمانان دست به حمله نزن، میترسم کشته شوند).[15] البتّه شواهد موجود نشان میدهد وضع فتوحات در دوران سه خلیفة اول بهتر از فتوحات دوران بنیامیّه بوده زیرا در دوران بنیامیّه فتوحات کاملاً رنگ کشورگشاییهای شاهانه به خود گرفت لذا گزارشهایی داریم که نشان میدهد اهلبیت علیهم السّلام به خلفا اولیه در فتوحات کمک فکری داده و در مشاورههایی که از آنها میخواستند شرکت میکردند. بنابراین در جمعبندی باید گفت فیالجمله اصل فتوحات در دوران خلفای اولیه همچون فتوحات دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم مورد تأیید اهلبیت علیهم السّلام بوده ولی انگیزة فاتحین و بدلیل عدم نظارت صحیح بر روند فتوحات و بیمبالاتی به تقویت جنبههای فرهنگی و معنوی سپاهیان اسلام و تبلیغ معارف اسلام در میان ملتهای تازه مسلمان، و گزینش کارگزاران ناشایسته و بیصلاحیت برای فتوحات، انگیزة الهی فتوحات آنچنانکه در دوران نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مدّنظر بوده کمرنگ و یا مغفول واقع گردید و از زمان معاویه به بعد، جنبة کشورگشایی پیدا کرد. برای آگاهی بیشتر در این مورد مطالعه کتاب تاریخ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نوشتة دکتر ابراهیم آیتی توصیه میشود. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . تاریخ الیعقوبی؛ یعقوبی، چ اول، شریف رضی، قم، 1414، ه ق، ج 2، ص 24. [2] . پیشین، ج 2، ص 81. [3] . پیشین، ج 2، ص 77. [4] . ر.ک: پیشین، ج 2، ص 81. [5] . پیشین، ج 2، ص 77. [6] . تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1369 ش، ص 633. [7] . ر.ک: التراتیب الاداریّة، عبدالحیّ الکتّافی، بیروت، دارالکتاب العربی، ج 1، ص 477 و 248. [8] . ر.ک: خوارج در تاریخ، یعقوب جعفری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 30. [9] . ر.ک: کتاب الفتوح، أحمد بن أعثم، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411 ه ق، ج، 1-2، ص 14 و 159 و ترجمة الفتوح ابن اعثم، ترجمة محمد بن احمد مستوفی هروی، چ دوم، 1374 ش، تهران، شرکت انتشاراتی علمی و فرهنگی، ص 950. [10] . ر.ک: کتاب الفتوح، پیشین، ج 2-1، ص 159. [11] . تاریخ الامم و الملوک، محمد بن جریر طبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408 قم، ج 2، ص 301، حوادث سال 15 هجری. [12] . کتاب الفتوح، پیشین، چ 2-1، ص 286. [13] . ر.ک: کتاب الفتوح، ج 2-1، ص 341 تا 343. [14] . نهجالبلاغه، خ 3. [15] . الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، تحقیق مکتب التراث، چ چهارم، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1414 ق، ج 2، ص 263، حوادث 32 ه .
آیا فتوحات بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله همان انگیزههای زمان پیامبر صلی الله علیه و آله را دنبال میکرد؟
جواب اجمالی:
اصل فتوحات در دوران خلفای اولیه همچون فتوحات دوران پیامبر صلی الله علیه و آله مورد تأئید اهلبیت علیهم السّلام بود ولی انگیزههای فاتحین به دلیل عدم نظارت صحیح بر روند فتوحات، و گزینش کارگزاران ناشایسته و بیصلاحیت، انگیزة الهی فتوحات آنچنانکه در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله مدنظر بوده کمرنگ و مغفول واقع گردید و از زمان معاویه به بعد جنبه کشورگشایی پیدا کرد.
جواب تفصیلی:
توجه به دو نکته ضروری میباشد:
نکته اول اینکه در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تنها دو غزوة آن حضرت در تاریخ به نام (فتح) موصوف گردیده یکی فتح مکه و دیگری فتح خیبر، و گرنه سایر غزوات یا سرایای آن حضرت که برای از بین بردن شرک و کفر و بتپرستی در جزیرةالعرب صورت میگرفته با عنوان (فتوحات پیامبر صلی الله علیه و آله ) از آن یاد نمیشود و گرچه ماهیت آن با ماهیت فتوحات پس از رحلت آن بزرگوار یکسان است. نکته دوم اینکه، مقصود از انگیزة فتوحات پس از پیامبر دو چیز میتواند باشد یکی انگیزة خلفایی که پس از پیامبر دست به فتوحات زدهاند دیگری انگیزة رزمندگانی که در میدان نبرد میجنگیدهاند. حتماً مقصودتان دومی است چرا که یقیناً انگیزة نوع خلفا با توجه به ظرفیّت وجودیشان همان انگیزههای نبی اکرم صلی الله علیه و آله نبوده، بنابراین تحلیلی که ما در پاسخ پرسش شما ارائه میدهیم بیشتر ناظر به روح حاکم بر فاتحین میباشد آنهم بطور کلّی و گرنه فاتحینی چون ربعی بن عامر انگیزههای متعالی داشتهاند. در پاسخ رستم، فرمانده سپاه ایران که پرسید: چه چیزی شما را به اینجا آورده، گفت: (الله جاء بنا و بعثنا لنخرج من یشاء من عباده من ضیق الدنیا الی سعتها و من جور الادیان الی عدل الاسلام) خدا ما را آورده و مأمور کرده تا هر که را از بندگانش خواسته از تنگنای دنیا به آسایش و فراخی منتقل نموده و از جور ادیان به عدالت اسلام رهنمون سازد...) انگیزة بعثت انبیاء در درجة اول رهانیدن انسانها از شرک و بتپرستی به توحید و یگانه پرستی بوده لذا همواره (لا إله إلا الله) محوریترین شعار پیامبران خدا بوده، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در نخستین روزهای دعوت خود از مردم مکه خواست تا شرک را کنار نهاده بندگی خدای یکتا را بپذیرند. فرمود: (قولوا لا إله إلا الله تفلحوا)[1]، ولی گروهی از بزرگان مکه از رؤسای قبایل و بزرگان عرب از پذیرش آن خودداری کردند، زیرا اسلام و اصول رهاییبخش آنرا با حاکمیت زورمدارانه و منافع زیاده خواهانة خود سازگار نمیدیدند. آنها نه تنها خود اسلام را پذیرفته بلکه با زر و زور و تزویر مانع ایمان آوردن دیگران میشدهاند. در حقیقت چون سدّی راه ایمان آوردن مردم را میبستند. در چنین شرائطی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مجبور بوده برای رساندن دعوت خود به گوش مردم و فراهم نمودن ایمان آوردن تودة مردم این سد را با قدرت شمشیر مسلمانان از سر راه بردارد. لذا به برخی سردمداران بلاد و امپراطوریان کشورهای مجاور پیشنهاد داده تا در درجة اول اسلام بیاورند و در صورت امتناع از پذیرش اسلام جزیه بدهند و در پناه اسلام زندگی کنند و در صورت عدم پذیرش این شرط خود را برای جنگ با مسلمانان آماده نمایند. به بزرگان نجران چنین نگاشته:
(فإنّی أدعوکم إلی عبادة الله من عبادة العباد و ادعوکم الی ولایة الله من ولایة العباد فإن ابیتم فالجزیه و ان أبیتم آذنتکم بحرب؛ شما را به عبادت خدا دعوت میکنم، و از پذیرش ولایت بندگان به پذیرش ولایت خدا میخوانم، اگر نپذیرفتند پس جزیه بدهید و اگر این را هم قبول نکردید با شما اعلان جنگ میکنم.[2]
هدف پیامبر صلی الله علیه و آله از تعدادی از جنگها گسترش اسلام و پرستش خدا بوده و میخواست مردم را از چنگ سلاطین جور برهاند (جهاد آزادیبخش) تا آزادانه بیندیشند و حق را انتخاب کنند. لذا در نامهاش به خسرو پرویز مینویسد: (فاسلم تسلم فإن أبیت فإن علیک إثم المجوس؛ اسلام بیاور تا سالم بمانی وگرنه اگر امتناع کنی گناه مردمان مجوس برگردن توست)[3]
بنابراین هدف اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله نفی شرک و برطرف ساختن موانع گرایش مردم به توحید بود و مسئله جزیه گرفتن و یا جنگیدن و فتح کردن و غنیمت جمع کردن هدف نبوده است لذا اگر قبیلهای بدون جنگ دعوت آن حضرت را میپذیرفت جان و مالش در أمان بود. وقتی مشرکان هَمْدان بدون جنگ مسلمان شدند سپاهیان اسلام هیچ تعرضی به آنها نکرده خون و مالشان در أمان ماند.[4] حال که فلسفه غزوات پیامبر صلی الله علیه و آله تا حدودی روشن گردید، باید دید پیامبر صلی الله علیه و آله با چه شیوهای این اندیشه و روحیه و انگیزة خویش را به سایر رزمندگان سپاه اسلام القاء میکرد، پیامبر صلی الله علیه و آله برای تحقیق انگیزهاش و القاء آن در میان فاتحین بطور همزمان دو عمل را انجام میداد، اولاً کارگزاران لایقی برای جنگها و مأموریتهای نظامی انتخاب میکرد، ثانیاً سعی میکرده با رهنمودهای خود توجه مسلمانان را از جلوههای دنیایی فتوحات به پاداشهای اخروی آن جلب نماید. افرادی چون امیرمؤمنان علی بن ابیطالب را برای مقابله با قبیلة طی میفرستاد. قبل از حرکت فاتحین به آنان سفارش میکرد برای خدا بجنگند، پیمان شکنی نکنند، بدنهای کشتهها را مثله نکنند، بچهها را نکشند میفرمود: (اُغزوا باسم الله فی سبیل الله و قاتلوا من کفر بالله، لاتغلّوا و لاتغدوا و لاتمثلوا و لاتقتلوا ولیداً؛ به نام خدا و در راه خدا بجنگید و با آنکه به خدا کافر است نبرد کنید، خیانت نورزید، و عهدشکنی نکنید، گوش و بینی افراد را نبرّید و کودک را نکشید.)[5]
گاهی که غنائم گرانبها و ارزشمند وارد مدینه میشد و چشمهای اصحاب را خیره میکرد آن حضرت با یادآوری نعمتهای گرانبهای بهشتی ارزش آنها را کم و کوچک جلوه میداد. خالد بن ولید در سال نهم هجری از سریة دومة الجندل پارچه زربفتی به غنیمت گرفته برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرستاد، مسلمانان از مشاهدة آن به شگفت آمدند و با تعجب آنرا لمس میکردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فوراً خطاب به آنها فرموده: (از این قبای زربفت به شگفت آمدهاید به خدایی که جانم در دست اوست: دستارهای (سعد بن معاذ) در بهشت از این بهتر است)[6]
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم نه تنها به انگیزههای معنوی فاتحین بلکه به مسئله آشنایی مردم با مناطق مفتوحه با معارف اسلام به شدّت اهتمام داشت، بعد از فتح یک منطقه افراد لایق و شایستهای را به عنوان مبلّغ اسلام و قرآن به آنجا گسیل میداشت تا آنها را با حقایق قرآن و سنّت آشنا سازند.[7]
امّا با کمال تأسف پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در خلال فتوحات به این امور مهم و تأثیرگذار توجه نشد، بیشتر همّ و غمّ خلفا به امور نظامی و فراهم نمودن تمهیدات پیروزی نظامی تعلق گرفت و حفظ روحیات معنوی فاتحین و تعمیق فرهنگ اسلام در مناطق مفتوحه مغفول واقع شد. البتّه این امر تا حدّ زیادی به ضعفهای شخصی خلفا باز میگشت، به هر حال به طور طبیعی ابعاد جهادی فتوحات کمرنگ شد و انگیزههای مادّی فاتحین افزایش یافت وقتی انگیزههای الهی فاتحین رنگ باخت، به طور طبیعی فرآیند گسترش و تعمیق فرهنگ اسلام در میان ملل مفتوحه دچار چالشهای جدی شد. اندکاندک طبقهای در میان امّت اسلامی متولّد شد که از قرآن جز معنای تحتاللفظی و از نماز و روزه جز یک سری اعمال خشک و بیروح بهرهای نداشتند و به شدّت ادعای مسلمانی میکردند و در برابر اصحاب راستین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم اجتهاد میکردند. برخی از خوارج از همین طبقه بودند (زیرا بیشتر از عراقیانی بودند که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در خلال فتوحات اسلام آورده بودند) آنها وقتی معاویه قرآنها را بر نی کرد فریب خورده امیرمؤمنان را به پذیرش حکمیت واداشتند ولی پس از مدتی پشیمان شده با استناد به آیة (لا حکم إلا لله) حکمیت غیر خدا را خلاف دستور قرآن شمردهاند از امیرمؤمنان میخواستند اصلاً عهد خویش را با معاویه نقض کند.[8] آنها از مفاهیم اساسی و معارف اصلی اسلام همچون امامت و ولایت کاملاً بیگانه بودند تفسیر آیات را نمیفهمیدند. و شخصیتهای بزرگ اسلام و یاران حقیقی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السّلام را نمیشناختند.
خلفا در انتخاب کارگزاران فتوحات دچار لغزشهای بزرگی میشدند در حالی که فرماندهان فتوحات همة امور لشکر و مناطق مفتوحه را در دست داشته رفتار آنها در فاتحین و مردم مناطق مفتوحه تأثیر بسزایی داشت، آنها از افرادی چون طلیحة بن خویلد أسدی و عمر و بن معدی کرب که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از دین برگشته و در جریان ارتداد جزء مرتدان به شمار میآمدند به عنوان فرماندهان فتوحات استفاده میکردند،[9] آیا میتوان توسط کسانی که وقتی ورق برگشت فوراً دست از دین خود میکشند اسلام را در ملل دیگر گسترش داد. خلفا بخش مهمی از فتوحات را به عهدة خاندان اموی یعنی یزید و معاویه پسران ابوسفیان و مروان بن حکم و سعید بن عاص قرار داده بودند در حالی که آنها کسانی بودند که فقط و فقط برای مطامع دنیوی خویش در فتوحات شرکت میکردند نه تنها دغدغة گسترش اسلام را نداشته بلکه در صورت امکان چهرة دین را وارونه جلوه داده و ریشة آنرا میکندند.
وقتی فرماندهان فتوحات افراد فرومایه و بیایمان و یا سست ایمان بوده و سابقه دشمنی و خیانت به اسلام را داشته باشند چه انتظاری از رزمندگانِ تحت فرمانشان و مردم بلاد مفتوحه میتوان داشت. لذا در تاریخ فتوحات عصر خلفا شاهد صحنههای بسیار فجیعی هستیم که رزمندگان برای تصاحب اموال و جمعآوری غنایم افزونتر با یکدیگر درگیر شدهاند.
در فتح قادسیه دو تن از فرماندهان سپاه اسلام منذر بن حسان ضبّی (فرمانده هشت هزار نفر از قلب لشکر سعد بن ابی وقاص) با جریر بن عبدالله جبلی (فرماندة قریب به ده هزار نفر از جناح راست لشکر) بر سر تصاحب لباسهای قیمتی یکی از بزرگان سپاه ایران با یکدیگر درگیر شدند.[10]
در فتح قنسرین نزدیک حلب (سوریة کنونی) مردم در پناه قلعه و حصنهای شهر قرار گرفته بودند، پس از مدتی تصمیم به صلح گرفته و با خالد بن ولید فرمانده سپاه اسلام صلح کردند، خالد ابتدا با آنها مصالحه کرده، طبق موازین اسلام و تعهدات معمول انسانی دیگر حق حمله و تجاوز به آنان را نداشت ولی پس از مصالحه و خلع سلاح، عهد خود را شکست و شهرشان را ویران کرد.[11] طبیعتاً این عمل ناجوانمردانه با انگیزة الهی گسترش اسلام هیچ سازگاری نداشت و موجب نفرت مردم آن نواحی و نواحی اطراف نسبت به اسلام و مسلمین گردید. و به احتمال قوی این عمل به منظور به دست آوردن غنائم بیشتر صورت گرفت چرا که طبق موازین اسلام اگر فاتحین با نیروی شمشیر منطقهای را فتح میکردند قسمت اعظم چهار پنجم اموال و حتی زنان و اسیران آنجا به عنوان غنیمت جنگی به آنها تعلق میگرفت.
به هر حال اندک اندک روحیة مادّی و حرص و ولع آنان برای جمع غنائم افزونتر از رزمندگان تحت فرمان آنها سرایت کرده و در برخی مواقع موجب درگیری و اختلاف در میان سپاهیان فاتح گردید. در زمان عمر کوفیان و بصریان در جریان فتح تستر و قلعة هرمزان بر سر تقسیم غنائم با یکدیگر درگیر شده هر یک فتح را به خود نسبت میداد تا غنائم افزونتری نصیبش گردد.[12]
در دوران خلافت عثمان هنگام فتح ارمیّه در نبرد شمشاط بین سپاه کوفه و شام برای تصاحب غنائم اختلاف پیش آمد و کار به جایی رسید که کسانی که ظاهراً برای نشر وتبلیغ اسلام در خارج بلاد اسلامی میجنگیدند برای به دست آوردن اموال به روی یکدیگر شمشیر کشیده و سرانجام عراقیها پیروز شدند.[13]
ادامة این روند به زوال روحیه جهادی و خلوص نیت فاتحین انجامید و جد و جهد و تلاش برای اعلای کلمة (لا اله الا الله) جای خود را به ثروتاندوزی و شکمبارگی داد. این وضع وخیم و اوضاع فاجعهآمیز در برخی مناطق به قدری وخیم بود که فردی مثل عثمان که امیر مؤمنان علیه السّلام او را در خطبة شقشقیه شکمبارهای معرفی میکند که جز خوردن و شکم خود را خالی کردن، همّی نداشته[14] احساس خطر کرد و در سال 32 هجری هنگام جنگ مسلمانان با ترک و خزر در ماوراء النهر به عبدالرحمان بن ربیعة فرمانده سپاه اسلام نوشت: (إنّ الرعیّة قد أبطرها البِطْنةُ فلا تَقْتَحِم بالمسلمین فإنّی أخشی أن یُقْتَلُوا؛ شکمبارگی، مردم را سرمست کرده به اعتماد مسلمانان دست به حمله نزن، میترسم کشته شوند).[15]
البتّه شواهد موجود نشان میدهد وضع فتوحات در دوران سه خلیفة اول بهتر از فتوحات دوران بنیامیّه بوده زیرا در دوران بنیامیّه فتوحات کاملاً رنگ کشورگشاییهای شاهانه به خود گرفت لذا گزارشهایی داریم که نشان میدهد اهلبیت علیهم السّلام به خلفا اولیه در فتوحات کمک فکری داده و در مشاورههایی که از آنها میخواستند شرکت میکردند.
بنابراین در جمعبندی باید گفت فیالجمله اصل فتوحات در دوران خلفای اولیه همچون فتوحات دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم مورد تأیید اهلبیت علیهم السّلام بوده ولی انگیزة فاتحین و بدلیل عدم نظارت صحیح بر روند فتوحات و بیمبالاتی به تقویت جنبههای فرهنگی و معنوی سپاهیان اسلام و تبلیغ معارف اسلام در میان ملتهای تازه مسلمان، و گزینش کارگزاران ناشایسته و بیصلاحیت برای فتوحات، انگیزة الهی فتوحات آنچنانکه در دوران نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مدّنظر بوده کمرنگ و یا مغفول واقع گردید و از زمان معاویه به بعد، جنبة کشورگشایی پیدا کرد.
برای آگاهی بیشتر در این مورد مطالعه کتاب تاریخ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نوشتة دکتر ابراهیم آیتی توصیه میشود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . تاریخ الیعقوبی؛ یعقوبی، چ اول، شریف رضی، قم، 1414، ه ق، ج 2، ص 24.
[2] . پیشین، ج 2، ص 81.
[3] . پیشین، ج 2، ص 77.
[4] . ر.ک: پیشین، ج 2، ص 81.
[5] . پیشین، ج 2، ص 77.
[6] . تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1369 ش، ص 633.
[7] . ر.ک: التراتیب الاداریّة، عبدالحیّ الکتّافی، بیروت، دارالکتاب العربی، ج 1، ص 477 و 248.
[8] . ر.ک: خوارج در تاریخ، یعقوب جعفری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 30.
[9] . ر.ک: کتاب الفتوح، أحمد بن أعثم، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411 ه ق، ج، 1-2، ص 14 و 159 و ترجمة الفتوح ابن اعثم، ترجمة محمد بن احمد مستوفی هروی، چ دوم، 1374 ش، تهران، شرکت انتشاراتی علمی و فرهنگی، ص 950.
[10] . ر.ک: کتاب الفتوح، پیشین، ج 2-1، ص 159.
[11] . تاریخ الامم و الملوک، محمد بن جریر طبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408 قم، ج 2، ص 301، حوادث سال 15 هجری.
[12] . کتاب الفتوح، پیشین، چ 2-1، ص 286.
[13] . ر.ک: کتاب الفتوح، ج 2-1، ص 341 تا 343.
[14] . نهجالبلاغه، خ 3.
[15] . الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، تحقیق مکتب التراث، چ چهارم، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1414 ق، ج 2، ص 263، حوادث 32 ه .
- [سایر] چه دلایلی بر ختم نبوت و رسالت توسط پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله وسلم- وجود دارد؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دربارة جنگها و امور دیگر با مردم مشورت میکرد و آیا پس از مشورت به رأی آنها عمل مینمود؟
- [سایر] نخستین ایمان آورنده به رسالت پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله – چه کسی بود؟
- [سایر] آیا پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله درباره جنگها و امور دیگر با مردم مشورت میکرد و آیا پس از مشورت به رأی آنها عمل مینمود؟
- [سایر] چگونه میتوان ثابت کرد که حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله پیامبر خداست؟
- [سایر] همسرداری پیامبر صلی الله علیه و آله چگونه بوده است؟
- [سایر] در مورد تفضیل نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله بر سایر انبیا توضیح دهید.
- [سایر] آیا وحی تابع پیامبر صلی الله علیه و آله است یا پیامبر تابع وحی؟ چرا؟
- [سایر] ازدواج خدیجه با پیامبر صلی الله علیه و آله چگونه بوده است؟
- [سایر] اولین جمله حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگامی که به پیامبری مبعوث شدند چه بود؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] صلوات بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آل او از مستحبات مؤکد است و هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول صلی الله علیه و آله مانند محمد و احمد یا لقب یا کنیه آن جناب؛ مثل مصطفی و ابو القاسم، را بگوید یا بشنود، اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله مانند محمد و احمد صلی الله علیه و آله یا لقب و کنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابو القاسم بگوید یا بشنود اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر بخواهد خبری را که نمیداند راست است یا دروغ، نقل کند، بنا بر احتیاط نباید به خداوند یا پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام علیهالسلام نسبت دهد، بلکه باید مثلاً چنین بگوید: چنین روایت شده است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کافر یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد، یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله را قبول ندارد، نجس است. و نیز کسی که یکی از ضروریات دین مبین اسلام را منکر شود، چنان چه بداند آن چیز ضروری دین است، نجس می باشد، و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب کرد. و نیز کافر کتابی بنابر قول مشهور نجس است و احتیاط واجب رعایت این قول است.
- [امام خمینی] موقع نوشتن اسم مبارک حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مستحب است صلوات را هم بنویسد. و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می کند صلوات بفرستد
- [آیت الله مکارم شیرازی] اشْهد انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له: گواهی می دهم هیچ کس شایسته پرستش جز خداوند نیست، یگانه است و شریک ندارد. و اشْهد ان محمداً عبْده و رسوله: و گواهی می دهم محمد(صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست. اللهم صل علی محمد و آل محمد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام).
- [آیت الله نوری همدانی] موقع نوشتن اسم مبارک حضرت رسول – صلی الله علیه و آله و سلم – مستحب است صلوات را هم بنویسد . و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می کند ، صلوات بفرستد .
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است بعد از تکبیره الاحرام بگوید : یا مُحسنُ قداتاکَ المسیءُ و قد امَرتَ المحسنَ ان یتجاوَز عنِ المسی ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسی ءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلی محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبیحِ ما تعلمُ منّی .یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بندة گنهکار به در خانة تو آمده و تو امر کرده ای که نییکوکار از گنهکار بگذرد ، تو نیکو کاری و من گناهکار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلی اللهُ علیه و آله و سّلم .رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیها یی که می دانی از من سر زده . بگذر .
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.