آگاهی پیامبران و امامان از غیب چگونه است؟
بر دو گونه تصور می‌شود: 1. از درون و بدون تعلیم الهی، آگاه باشند. 2. خدای آگاه، به پیامبران تعلیم کرده باشد و امامان نیز هر کدام از امام قبل، و سرانجام از پیامبر آموخته باشند و یا خداوند از راه دیگری به آنان تعلیم کرده باشد. دانشمندان شیعه همگی تصریح کرده‌اند که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست و به گونه دوم؛ یعنی به تعلیم الهی است و کسانی که علم امامان (ع) را ذاتی و بدون تعلیم الهی بدانند و علم آنان را به گونه علم الهی بدانند از ( غلاه) (غلاه، کسانی که امامان (ع) را از حدود موجود امکانی خارج دانسته و برخی از صفاتی را که اختصاص به خدا دارد بر آنان ثابت می‌دانند.) به شمار می‌آیند و اصولاً این عقیده مستلزم شرک می‌باشد، در اینجا لازم است توجه خواننده عزیز را به مطالبی جلب کنیم: با مراجعه به روایات و گفته‌های دانشمندان بزرگ روشن می‌شود که در زمان پیامبران گرامی (ع) و امامان معصوم (ع) و نیز در دوره‌های بعد، گاهی از واژه (علم غیب) علم ذاتی و بدون تعلیم الهی فهمیده می‌شده است، از این جهت در آیات و روایات و نیز در کلمات دانشمندان مکرراً تصریح شده است که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی نیست، بلکه به تعلیم الهی از راه وحی و غیره و یا آموختن از پیامبر و امام قبل است و اگر در برخی از احادیث آگاهی از غیب آنان نفی شده است، مقصود این نوع از علم غیب است. و اینک متن برخی از روایات و گفتارهای دانشمندان: 1. بعد از پایان جنگ جمل، علی (ع) در بصره خطبه‌ای خواند و در ضمن آن، از برخی حوادث آینده خبر داد یکی از یاران آن حضرت با تعجبی فراوان، به ایشان گفت: (لَقَد اُعطیت یا أمیرالمؤمنین عِلمَ الغَیب) [آیا به شما (علم غیب داده شده؟)] و این جمله اشاره به این بود که (علم غیب)اختصاص به خدا دارد، زیرا خدا است که ذاتاً از همه چیز آگاه است. آن گرامی در پاسخ او خندید و گفت: (لیس هو بعلم الغیب و إنما هو تعلم من ذی علم…)اینکه من از حوادث آینده خبر می‌دهم (علم غیب) یعنی ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست بلکه به وسیله پیامبر خدا(ص) به من تعلیم شده است…(نهج البلاغه خطبه صدو بیست و چهار، شرح نهج البلاغه ابن میثم:1/83-85 و ج 3/138-141. شمارة خطبه‌ها و یا کلمات قصار مطابق شرح نهج البلاغه (عبده) چاپ مصر است.) ؛2. یحیی بن عبداالله بن الحسن به امام هفتم (ع) گفت: فدایت شوم اینان (گروهی از مردم) عقیده دارند که شما( علم غیب ) دارید. حضرت در پاسخ او فرمود: …نه به خدا سوگند آنچه ما می‌دانیم از پیامبر خدا(ص) به ما رسیده و از آن حضرت آموخته ایم. 3. شیخ بزرگوار محمد بن، محمد بن نعمان مفید (متوفای 413) می‌نویسد: کسی را می‌توان به طور مطلق دارای صفت ( عالم به غیب) دانست که علم او ذاتی باشد و از کسی نیاموخته باشد و علم هیچ کس جز خداوند بزرگ ذاتی نیست و از این رو شیعه معتقد است که نباید درباره امامان به طور مطلق گفته شود، بلکه باید توضیح داده شود که علم آنان مستفاد از امام قبل و از پیامبر(ص) و سرانجام به تعلیم الهی است. (اوائل المقالات/38؛ بحار الأنوار26/10.) مفسر عالیقدر جهان اسلام مرحوم شیخ طبرسی (متوفای 548) می‌نویسد: به عقیده شیعه کسی را می‌توان با جمله (عالم به غیب) توصیف کرد که همه غیب‌ها را بداند و علم او ذاتی باشد و هیچ کس جز خدا این چنین نیست و اما خبرهای غیبی فراوانی که دانشمندان شیعه و سنی از علی (ع) و سایر امامان نقل کرده‌اند همه از رسول خدا(ص) به آنان رسیده و رسول خدا نیز از خداوند آموخته است. (مجمع البیان3/261 و 5/205.) 5. رشید الدین محمد بن شهر آشوب مازندانی (متوفای 588) می‌نویسد: پیامبر و امام از غیب آگاهی دارند اما نه به این معنی که علم آنان ذاتی باشد بلکه خداوند، بخشی از علم غیب را به آنان آموخته است، و عقیده به این که علم آنان ذاتی است و با علم خدا تفاوتی ندارد مستلزم شرک می‌باشد. (متشابهات القرآن،ص 211، مضمون کلام ایشان نقل شد.) 6. کمال الدین ابن میثم بحرانی (متوفای 689) می‌نویسد: منظور از علم غیبی که جز خدا نمی‌داند علم غیبی است که بدون تعلیم و آموختن باشد و (علم غیب)بدون تعلیم، اختصاص به خدا دارد و جز خدا هر کس آگاهی از غیب پیدا کند به تعلیم الهی بوده است. (شرح نهج البلاغه ابن میثم1/84 و 3/140.) 7. ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای 655) می‌نویسد: ما انکار نمی‌کنیم که در میان افراد بشر اشخاصی باشند که از غیب خبر بدهند اما می‌گوییم آگاهی آنان از غیب، مستند به خداوند است و خداوند وسیله آگاه شدن آنان را از غیب فراهم می‌آورد.( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید1/427.) ؛8. فضل بن روزبهان همان دانشمند سنی که در اواخر سده نهم و اوائل دهم می‌زیسته، با همه تعصبش در کتاب ( ابطال نهج الباطل) می‌نویسد: روا نیست درباره کسی گفته شود: علم غیب دارد، آری، خبر دادن از غیب به تعلیم الهی جایز است و راه این تعلیم یا وحی است و یا الهام، البته نزد کسی که الهام را یکی از راههای آگاهی از غیب می‌داند. (دلائل الصدق مظفر/343) 9. علامه مرحوم شیخ محمد حسین مظفر می‌نویسد: علم خدا ذاتی است وعلم امامان (ع) به تعلیم الهی است و هیچ کس نباید توهم کند که علم امامان (ع) مانند علم خدا است، پس مانعی ندارد که بگوییم امامان ذاتاً علم غیب ندارند اما به تعلیم الهی، از غیب آگاهی دارند. (علم الامام/7و47.)؛ 10. علامه طباطبائی در تفسیر (المیزان) می‌نویسد: خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هر کس جز او از غیب آگاه باشد به تعلیم او خواهد بود و هر جا پیامبر(ص) آگاهی خود از غیب را انکار می‌کند و می‌گوید: علم غیب ندارم معنای آن این است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هر چه می‌دانم از جانب خدا به من آموخته شده است.( المیزان20/131-132.) آیت الله جعفر سبحانی،سیمای فرزانگان ج 2 www.payambarazam.ir
عنوان سوال:

آگاهی پیامبران و امامان از غیب چگونه است؟


پاسخ:

بر دو گونه تصور می‌شود:
1. از درون و بدون تعلیم الهی، آگاه باشند.
2. خدای آگاه، به پیامبران تعلیم کرده باشد و امامان نیز هر کدام از امام قبل، و سرانجام از پیامبر آموخته باشند و یا خداوند از راه دیگری به آنان تعلیم کرده باشد.
دانشمندان شیعه همگی تصریح کرده‌اند که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست و به گونه دوم؛ یعنی به تعلیم الهی است و کسانی که علم امامان (ع) را ذاتی و بدون تعلیم الهی بدانند و علم آنان را به گونه علم الهی بدانند از ( غلاه) (غلاه، کسانی که امامان (ع) را از حدود موجود امکانی خارج دانسته و برخی از صفاتی را که اختصاص به خدا دارد بر آنان ثابت می‌دانند.) به شمار می‌آیند و اصولاً این عقیده مستلزم شرک می‌باشد، در اینجا لازم است توجه خواننده عزیز را به مطالبی جلب کنیم:
با مراجعه به روایات و گفته‌های دانشمندان بزرگ روشن می‌شود که در زمان پیامبران گرامی (ع) و امامان معصوم (ع) و نیز در دوره‌های بعد، گاهی از واژه (علم غیب) علم ذاتی و بدون تعلیم الهی فهمیده می‌شده است، از این جهت در آیات و روایات و نیز در کلمات دانشمندان مکرراً تصریح شده است که آگاهی پیامبر و امام از غیب، ذاتی نیست، بلکه به تعلیم الهی از راه وحی و غیره و یا آموختن از پیامبر و امام قبل است و اگر در برخی از احادیث آگاهی از غیب آنان نفی شده است، مقصود این نوع از علم غیب است.
و اینک متن برخی از روایات و گفتارهای دانشمندان:
1. بعد از پایان جنگ جمل، علی (ع) در بصره خطبه‌ای خواند و در ضمن آن، از برخی حوادث آینده خبر داد یکی از یاران آن حضرت با تعجبی فراوان، به ایشان گفت:
(لَقَد اُعطیت یا أمیرالمؤمنین عِلمَ الغَیب) [آیا به شما (علم غیب داده شده؟)] و این جمله اشاره به این بود که (علم غیب)اختصاص به خدا دارد، زیرا خدا است که ذاتاً از همه چیز آگاه است.
آن گرامی در پاسخ او خندید و گفت:
(لیس هو بعلم الغیب و إنما هو تعلم من ذی علم…)اینکه من از حوادث آینده خبر می‌دهم (علم غیب) یعنی ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست بلکه به وسیله پیامبر خدا(ص) به من تعلیم شده است…(نهج البلاغه خطبه صدو بیست و چهار، شرح نهج البلاغه ابن میثم:1/83-85 و ج 3/138-141. شمارة خطبه‌ها و یا کلمات قصار مطابق شرح نهج البلاغه (عبده) چاپ مصر است.)
؛2. یحیی بن عبداالله بن الحسن به امام هفتم (ع) گفت: فدایت شوم اینان (گروهی از مردم) عقیده دارند که شما( علم غیب ) دارید.
حضرت در پاسخ او فرمود: …نه به خدا سوگند آنچه ما می‌دانیم از پیامبر خدا(ص) به ما رسیده و از آن حضرت آموخته ایم.
3. شیخ بزرگوار محمد بن، محمد بن نعمان مفید (متوفای 413) می‌نویسد:
کسی را می‌توان به طور مطلق دارای صفت ( عالم به غیب) دانست که علم او ذاتی باشد و از کسی نیاموخته باشد و علم هیچ کس جز خداوند بزرگ ذاتی نیست و از این رو شیعه معتقد است که نباید درباره امامان به طور مطلق گفته شود، بلکه باید توضیح داده شود که علم آنان مستفاد از امام قبل و از پیامبر(ص) و سرانجام به تعلیم الهی است.
(اوائل المقالات/38؛ بحار الأنوار26/10.)
مفسر عالیقدر جهان اسلام مرحوم شیخ طبرسی (متوفای 548) می‌نویسد:
به عقیده شیعه کسی را می‌توان با جمله (عالم به غیب) توصیف کرد که همه غیب‌ها را بداند و علم او ذاتی باشد و هیچ کس جز خدا این چنین نیست و اما خبرهای غیبی فراوانی که دانشمندان شیعه و سنی از علی (ع) و سایر امامان نقل کرده‌اند همه از رسول خدا(ص) به آنان رسیده و رسول خدا نیز از خداوند آموخته است. (مجمع البیان3/261 و 5/205.)
5. رشید الدین محمد بن شهر آشوب مازندانی (متوفای 588) می‌نویسد: پیامبر و امام از غیب آگاهی دارند اما نه به این معنی که علم آنان ذاتی باشد بلکه خداوند، بخشی از علم غیب را به آنان آموخته است، و عقیده به این که علم آنان ذاتی است و با علم خدا تفاوتی ندارد مستلزم شرک می‌باشد. (متشابهات القرآن،ص 211، مضمون کلام ایشان نقل شد.)
6. کمال الدین ابن میثم بحرانی (متوفای 689) می‌نویسد:
منظور از علم غیبی که جز خدا نمی‌داند علم غیبی است که بدون تعلیم و آموختن باشد و (علم غیب)بدون تعلیم، اختصاص به خدا دارد و جز خدا هر کس آگاهی از غیب پیدا کند به تعلیم الهی بوده است. (شرح نهج البلاغه ابن میثم1/84 و 3/140.)
7. ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای 655) می‌نویسد:
ما انکار نمی‌کنیم که در میان افراد بشر اشخاصی باشند که از غیب خبر بدهند اما می‌گوییم آگاهی آنان از غیب، مستند به خداوند است و خداوند وسیله آگاه شدن آنان را از غیب فراهم می‌آورد.( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید1/427.)
؛8. فضل بن روزبهان همان دانشمند سنی که در اواخر سده نهم و اوائل دهم می‌زیسته، با همه تعصبش در کتاب ( ابطال نهج الباطل) می‌نویسد:
روا نیست درباره کسی گفته شود: علم غیب دارد، آری، خبر دادن از غیب به تعلیم الهی جایز است و راه این تعلیم یا وحی است و یا الهام، البته نزد کسی که الهام را یکی از راههای آگاهی از غیب می‌داند. (دلائل الصدق مظفر/343)
9. علامه مرحوم شیخ محمد حسین مظفر می‌نویسد:
علم خدا ذاتی است وعلم امامان (ع) به تعلیم الهی است و هیچ کس نباید توهم کند که علم امامان (ع) مانند علم خدا است، پس مانعی ندارد که بگوییم امامان ذاتاً علم غیب ندارند اما به تعلیم الهی، از غیب آگاهی دارند. (علم الامام/7و47.)؛
10. علامه طباطبائی در تفسیر (المیزان) می‌نویسد:
خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هر کس جز او از غیب آگاه باشد به تعلیم او خواهد بود و هر جا پیامبر(ص) آگاهی خود از غیب را انکار می‌کند و می‌گوید: علم غیب ندارم معنای آن این است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هر چه می‌دانم از جانب خدا به من آموخته شده است.( المیزان20/131-132.)
آیت الله جعفر سبحانی،سیمای فرزانگان ج 2
www.payambarazam.ir





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین