کلمه (الله) در دین مبین اسلام بر خداوند اطلاق می شود. و در دین یهودیت بر خداوند یهوه اطلاق شده است. اما در مسیحیت در کتب مقدس آنان که اناجیل چهارگانه باشد حتی برای یک بار هم(یهوه) بر خداوند اطلاق نشده است بلکه به جای آن کلمه(پدر، پدر آسمانی) و امثال این استعمال گردیده است[1]. پس استعمال کلمه(یهوه) برای خداوند به مسیحیت ربطی ندارد و فقط در دین یهود این استعمال وجود دارد. تفسیر نام(یهوه): با توجه به اینکه تورات از طرف یهودیان تحریف گردیده و خرافات و افسانه های زیادی را در آن جای داده اند و نویسندگان آن هم اشخاص ناشناس و گمنامی هستند[2]. و لذا قرآن کریم در رابطه با نویسندگان آن می فرماید: (پس وای برکسانی که کتاب (تحریف شده ای) را با دستهای خود می نویسند سپس می گویند این از جانب خدا است)[3]، معلوم نیست که در تورات واقعی عنوان (یهوه) به خداوند اطلاق شده باشد بلکه ممکن است این نام را خود یهودیان و نویسندگان تورات بر خداوند استعمال کرده باشند. به هر صورت در عهد قدیم که کتاب تورات باشد به لغت عبری سه اسم برای خداوند به صورت مترادف وجود دارد. یکی کلمه (الوهیم) است که در سفر تکوین بیشتر استعمال شده است و بر صفات خداوند مثل خالق، عظیم و امثال آنها اشاره دارد و نیز به علاقه خداوند با همه ملل عالم دلالت می کند. و دیگر کلمه (یهوه) است که دلالت بر علاقه خداوند با بنی اسرائیل دارد. و سومی کلمه (ادونای) است که در مقا م مخاطبة خداوند با خشوع و وقار وهیبت استعمال می شود[4]. امّا در تفسیر کلمه (یهوه) از دو جهت بحثی وجود دارد که به طور مختصر به آن اشاره می شود. 1.بحث اول در اشتقاق اسم یهوه است که به صورت تحقیقی معلوم نیست که از چه چیزی مشتق شده است ممکن است از ماده (حیات) گرفته شده باشد و ممکن است نداء برای ضمیر غائب باشد یعنی (یاهو). و احتمال دیگری که در آن داده شده است این است که(یهوا) در زبان عبری مماثل با کلمه (Lord) در انگلیسی می باشد پس ممکن است که (یهوه) از کلمه (یهوا) یا(یاهونا (Yehovah)) گرفته شده باشد و معنای هر دو کلمه سیّد واله می باشد[5]. دهخدا در این رابطه می گوید که (یهوه) از آغاز نام خدای مطلق قوم موسی نبود بلکه پیش از زمان وی بنی اسرائیل او را در رأس سه گروه نیمه خدایان کروبیون (ابرها) صرافیون (مارهای بالدار) و الوهیون (خدایان گله های ابری) می دانستند[6]. پس این کلمه قبل از اینکه تورات نازل گردد، در بین بنی اسرائیل مورد استعمال داشته است و چیزی نیست که با نزول تورات پدید آمده باشد. 2. بحث دوم در معنای کلمه (یهوه) است. در معنای درست یهوه اختلاف و بحث وجود دارد. در انگلیسی این کلمه به خدا و ربّ ترجمه می شود. ولکن هیچ یک از این دو کلمه معنای دقیق یهوه نیست. در سفر خروج 3/14 و 15، یهوه(منم که منم) یا(هستم آنکه هستم) معنا می دهد. کلمه یهوه در زبان سامی از چهار حرف اصلی (ی، ه ، و، ه ) ساخته شده است و تلفظ اصلی و ابتدائی این واژه (یَهُو) و (یاهو) بوده است. تلفظ (یَهُوهَ) ظاهراً تلفظ بعدی و ساختگی کلمه است که به معنای ابدیت و سرمدیت است و بابلی ها از نظر دنیای فانی و فنای کل مخلوقات، ازلیت و ابدیت خداوند را با کلمه فوق بیان کردند. یهوه در معنای مجازی(سرور من) و (مولای من) نیز استعمال شده است. برخی یهوه را صورت قدیمی فعل(بودن) به زبان عبری و اسم خاص خداوند می دانند و در این صورت معنای(من هستم ذاتی که هست، و من هستم ذاتی که من هستم) از آن بدست می آید.[7] در دین یهود در عصر(هلنستی) اسم یهود به (کائن) تفسیر شده است. و در ترجوم اورشلیم بر سه وزن(الکائن، الذی کان و الذی یکون)(کسی که هست کسی که بود و کسی که خواهد بود) تفسیر شده است.[8] و این معنا تقریباً اشعار بر ازلیت و ابدیت خداوند دارد. به هر حال (یهوه) در تورات بر خدای واحد اطلاق می شود و لذا می گوید: همانا خداوند یهوه است و او اله است و غیر از او کسی دیگری نیست و او اله در آسمان و زمین است و غیر او کسی نیست. و نیست الهی با او و نیست الهی غیر او.[9] و لو در تورات صفات مختلفی که مستلزم تجسیم و ترکیب است و نیز صفاتی که در شأن یک انسان معمولی نیست برای خداوند ذکر شده است.[10] تفسیر نام(الله): چنانچه که قبلاً ذکر گردید کلمه(الله) در دین مبین اسلام بر خداوند سبحان اطلاق می گردد و در اصطلاح فقهاء و عامه مسلمین به آن لفظ جلاله گفته می شود. در اشتقاق لفظ جلاله و عدم اشتقاق آن و اینکه از چه چیزهای مشتق شده است و نیز در اینکه آیا کلمه عربی است یا خیر، در بین علمأ اختلاف وجود دارد. علامه مجلسی می فرماید: مشهور اینست که این کلمه عربی است و از(أله) به معنای (عَبَدَ) و یا از(أله) به معنای (تحیّر) و یا از(ألهت) به معنای(مکنت) و ... گرفته شده است. قول دوم اینست که(الله) غیر مشتق است بلکه یک کلمه جامد و علم از برای ذات مخصوص است که ابتداءً از برای آن ذات وضع گردیده است. و یک قول ضعیف دیگری هم در اینجا وجود دارد و آن اینست که اصل(الله) (لاها) بوده است که یک کلمه سریانی است و در تعریب الف آن حذف گردیده و(أل) در اول آن اضافه گردیده است.[11] علاّمه مجلسی برای تأیید قول مشهور روایتی از امام صادق علیه السّلام ذکر کرده است که فرموده کلمه(الله) مشتق از(اِله) است.[12] علاّمه طباطبائی از کسانی است که قول مشهور را اخذ کرده و می گوید:(الله) لفظ جلاله است که اصل آن(اَلأِله) بوده و همزه أن به خاطر کثرت استعمال حذف شده است. و کلمه(اِله) یا از أله، یأله به معنای عَبَدَ و یا از (أله) یا (وله) به معنای(تحیّر) اخذ شده است. و(اِله) به کسر فاء(فاء الفعل) به معنای مفعول است مثل کتاب که به معنای مکتوب است. و خداوند (اِله) نامیده شده است بخاطر اینکه او معبود است و یا او چیزی است که عقول در ذات او متحیّر است. و ظاهراً اینست که(اِله) علم بالغلبه است. و اینکه (الله) علم است به دلیل اینکه با تمام صفات حسنی قابل وصف است مثل الله الرحمن و الله العظیم. و امّا خود الله هرگز وصف از برای چیزی واقع نمی شود. و در ادامه می فرماید: چون که وجود خداوند متصف به جمیع صفات کمالیه است پس جمیع صفات کمالیه بالالتزام مدلول ذات باری تعالی می باشد بنابراین می توان گفت که لفظ جلاله که اسم ذات در واجب الوجود است مستجمع تمام صفات کمال است.[13] پس بنابر نظر مشهور کلمه(الله) عربی و مشتق است و به صورت غلبه عَلَم از برای خداوند متعال قرار گرفته است. مرحوم خوئی از کسانی است که قائل به عدم اشتقاق لفظ جلاله است و می گوید: این کلمه در زمان جاهلیت به دلیل این شعر که می گوید (الا کل شیء ما خلا الله باطل و کل نعیم لا محالة ذائل) و به دلیل آیات قرآن کریم، این کلمه بر خداوند اطلاق می شده است. او می گوید کسی که توهم کرده است که (الله) اسم جنس است و از مصادری مشتق گردیده و بعد به صورت غلیه عَلَم از برای خداوند قرار گرفته است. این نظر به دلایل زیر خطا است: 1. تبادر: لفظ جلاله بدون قرینه، انصراف به ذات مقدس دارد و آن علامت وضع است. 2. لفظ جلاله هرگز وصف از برای چیزی قرار نمی گیرد و این دلیل بر اینست که لفظ جلاله جامد است نه مشتق. وقتی جامد شد بناچار باید عَلَم باشد نه اسم جنس. چون کسی که آن را اسم جنس می گیرد به معنای اشتقاقی آن را تفسیر می کند. 3. اگر لفظ جلاله عَلَم نبود، کلمه(لا اله الا الله) کلمه توحید نبود چنانچه که(لا اله الاّ الرازق) نمی تواند بر توحید دلالت کند. 4. حکمت وضع اقتضاء می کند که لفظ جلاله از برای ذات مقدس وضع شده باشد و در لغت عرب از برای ذات مقدس غیر از لفظ جلاله چیزی وجود ندارد. پس(الله) کلمه ای است که از برای ذات مقدس پروردگار وضع شده است. و در وضع الفاظ تصور اجمالی موضوع له و معنی کافی است و تصور تفصیلی معتبر نمی باشد.[14] در نتیجه بنابر قول مشهور(الله) به معنای معبود است امّا بنابر قول مرحوم خوئی چنین معنای در آن وجود ندارد بلکه لفظی است جامد و بصورت ابتدائی عَلَم از برای خداوند وضع شده است. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. الهدی الی دین المصطفی، تألیف شیخ محمد جواد بلاغی. 2. مقارنة الادیان، الیهودیة، ج 2، تألیف دکتر احمد شلبی. [1] . رابرت هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه عبدالکریم گواهی، دفتر نشر فرهنگی، اول 1369 ش، ص 303. [2] . حسینی شیرازی، سید محمد، دین بازیچه یهود، ترجمه سید هادی مدرس، قم، دارلمهدی، اول، 1423 ق، ص108. [3] . بقره/79. [4] . قاموس الکتاب المقدس، مجمع الکتب الشریفه، مکتبة المشعل، ششم، 1998 م، ص 107. [5] . شلبی، احمد، مقارنة الادیان، الیهودیان، قاهره، مکتبة النهضة المصریه، سوم، 1973 م، ج1، ص175. [6] . دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ماده(یهوه). [7] . همان. [8] . مجمع کنائس شریفه، کتاب مقدس، بی تا، بی جا، ص 800. [9] . بلاغی، محمد جواد الهدی الی دین المصطفی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، دوم، 1405 ق، ج2، ص307. [10] . به ص 109، کتاب دنیا بازیچه یهود، تألیف سید محمد شیرازی رجوع شود. [11] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، موسسة الوفاء، دوم، 1403ق، ج3، ص226. [12] . همان، ج4، ص157. [13] . طباطبائی، محمد حسین، المیزان، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ج1، ص18. [14] . خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالزهرأ، چهارم، 1395ق، ص 425. ( اندیشه قم )
کلمه (الله) در دین مبین اسلام بر خداوند اطلاق می شود. و در دین یهودیت بر خداوند یهوه اطلاق شده است. اما در مسیحیت در کتب مقدس آنان که اناجیل چهارگانه باشد حتی برای یک بار هم(یهوه) بر خداوند اطلاق نشده است بلکه به جای آن کلمه(پدر، پدر آسمانی) و امثال این استعمال گردیده است[1]. پس استعمال کلمه(یهوه) برای خداوند به مسیحیت ربطی ندارد و فقط در دین یهود این استعمال وجود دارد.
تفسیر نام(یهوه):
با توجه به اینکه تورات از طرف یهودیان تحریف گردیده و خرافات و افسانه های زیادی را در آن جای داده اند و نویسندگان آن هم اشخاص ناشناس و گمنامی هستند[2]. و لذا قرآن کریم در رابطه با نویسندگان آن می فرماید: (پس وای برکسانی که کتاب (تحریف شده ای) را با دستهای خود می نویسند سپس می گویند این از جانب خدا است)[3]، معلوم نیست که در تورات واقعی عنوان (یهوه) به خداوند اطلاق شده باشد بلکه ممکن است این نام را خود یهودیان و نویسندگان تورات بر خداوند استعمال کرده باشند.
به هر صورت در عهد قدیم که کتاب تورات باشد به لغت عبری سه اسم برای خداوند به صورت مترادف وجود دارد. یکی کلمه (الوهیم) است که در سفر تکوین بیشتر استعمال شده است و بر صفات خداوند مثل خالق، عظیم و امثال آنها اشاره دارد و نیز به علاقه خداوند با همه ملل عالم دلالت می کند. و دیگر کلمه (یهوه) است که دلالت بر علاقه خداوند با بنی اسرائیل دارد. و سومی کلمه (ادونای) است که در مقا م مخاطبة خداوند با خشوع و وقار وهیبت استعمال می شود[4].
امّا در تفسیر کلمه (یهوه) از دو جهت بحثی وجود دارد که به طور مختصر به آن اشاره می شود.
1.بحث اول در اشتقاق اسم یهوه است که به صورت تحقیقی معلوم نیست که از چه چیزی مشتق شده است ممکن است از ماده (حیات) گرفته شده باشد و ممکن است نداء برای ضمیر غائب باشد یعنی (یاهو). و احتمال دیگری که در آن داده شده است این است که(یهوا) در زبان عبری مماثل با کلمه (Lord) در انگلیسی می باشد پس ممکن است که (یهوه) از کلمه (یهوا) یا(یاهونا (Yehovah)) گرفته شده باشد و معنای هر دو کلمه سیّد واله می باشد[5].
دهخدا در این رابطه می گوید که (یهوه) از آغاز نام خدای مطلق قوم موسی نبود بلکه پیش از زمان وی بنی اسرائیل او را در رأس سه گروه نیمه خدایان کروبیون (ابرها) صرافیون (مارهای بالدار) و الوهیون (خدایان گله های ابری) می دانستند[6].
پس این کلمه قبل از اینکه تورات نازل گردد، در بین بنی اسرائیل مورد استعمال داشته است و چیزی نیست که با نزول تورات پدید آمده باشد.
2. بحث دوم در معنای کلمه (یهوه) است. در معنای درست یهوه اختلاف و بحث وجود دارد. در انگلیسی این کلمه به خدا و ربّ ترجمه می شود. ولکن هیچ یک از این دو کلمه معنای دقیق یهوه نیست.
در سفر خروج 3/14 و 15، یهوه(منم که منم) یا(هستم آنکه هستم) معنا می دهد.
کلمه یهوه در زبان سامی از چهار حرف اصلی (ی، ه ، و، ه ) ساخته شده است و تلفظ اصلی و ابتدائی این واژه (یَهُو) و (یاهو) بوده است. تلفظ (یَهُوهَ) ظاهراً تلفظ بعدی و ساختگی کلمه است که به معنای ابدیت و سرمدیت است و بابلی ها از نظر دنیای فانی و فنای کل مخلوقات، ازلیت و ابدیت خداوند را با کلمه فوق بیان کردند. یهوه در معنای مجازی(سرور من) و (مولای من) نیز استعمال شده است.
برخی یهوه را صورت قدیمی فعل(بودن) به زبان عبری و اسم خاص خداوند می دانند و در این صورت معنای(من هستم ذاتی که هست، و من هستم ذاتی که من هستم) از آن بدست می آید.[7]
در دین یهود در عصر(هلنستی) اسم یهود به (کائن) تفسیر شده است. و در ترجوم اورشلیم بر سه وزن(الکائن، الذی کان و الذی یکون)(کسی که هست کسی که بود و کسی که خواهد بود) تفسیر شده است.[8] و این معنا تقریباً اشعار بر ازلیت و ابدیت خداوند دارد.
به هر حال (یهوه) در تورات بر خدای واحد اطلاق می شود و لذا می گوید: همانا خداوند یهوه است و او اله است و غیر از او کسی دیگری نیست و او اله در آسمان و زمین است و غیر او کسی نیست. و نیست الهی با او و نیست الهی غیر او.[9] و لو در تورات صفات مختلفی که مستلزم تجسیم و ترکیب است و نیز صفاتی که در شأن یک انسان معمولی نیست برای خداوند ذکر شده است.[10]
تفسیر نام(الله):
چنانچه که قبلاً ذکر گردید کلمه(الله) در دین مبین اسلام بر خداوند سبحان اطلاق می گردد و در اصطلاح فقهاء و عامه مسلمین به آن لفظ جلاله گفته می شود.
در اشتقاق لفظ جلاله و عدم اشتقاق آن و اینکه از چه چیزهای مشتق شده است و نیز در اینکه آیا کلمه عربی است یا خیر، در بین علمأ اختلاف وجود دارد.
علامه مجلسی می فرماید: مشهور اینست که این کلمه عربی است و از(أله) به معنای (عَبَدَ) و یا از(أله) به معنای (تحیّر) و یا از(ألهت) به معنای(مکنت) و ... گرفته شده است.
قول دوم اینست که(الله) غیر مشتق است بلکه یک کلمه جامد و علم از برای ذات مخصوص است که ابتداءً از برای آن ذات وضع گردیده است. و یک قول ضعیف دیگری هم در اینجا وجود دارد و آن اینست که اصل(الله) (لاها) بوده است که یک کلمه سریانی است و در تعریب الف آن حذف گردیده و(أل) در اول آن اضافه گردیده است.[11]
علاّمه مجلسی برای تأیید قول مشهور روایتی از امام صادق علیه السّلام ذکر کرده است که فرموده کلمه(الله) مشتق از(اِله) است.[12]
علاّمه طباطبائی از کسانی است که قول مشهور را اخذ کرده و می گوید:(الله) لفظ جلاله است که اصل آن(اَلأِله) بوده و همزه أن به خاطر کثرت استعمال حذف شده است. و کلمه(اِله) یا از أله، یأله به معنای عَبَدَ و یا از (أله) یا (وله) به معنای(تحیّر) اخذ شده است. و(اِله) به کسر فاء(فاء الفعل) به معنای مفعول است مثل کتاب که به معنای مکتوب است. و خداوند (اِله) نامیده شده است بخاطر اینکه او معبود است و یا او چیزی است که عقول در ذات او متحیّر است. و ظاهراً اینست که(اِله) علم بالغلبه است. و اینکه (الله) علم است به دلیل اینکه با تمام صفات حسنی قابل وصف است مثل الله الرحمن و الله العظیم. و امّا خود الله هرگز وصف از برای چیزی واقع نمی شود.
و در ادامه می فرماید: چون که وجود خداوند متصف به جمیع صفات کمالیه است پس جمیع صفات کمالیه بالالتزام مدلول ذات باری تعالی می باشد بنابراین می توان گفت که لفظ جلاله که اسم ذات در واجب الوجود است مستجمع تمام صفات کمال است.[13]
پس بنابر نظر مشهور کلمه(الله) عربی و مشتق است و به صورت غلبه عَلَم از برای خداوند متعال قرار گرفته است.
مرحوم خوئی از کسانی است که قائل به عدم اشتقاق لفظ جلاله است و می گوید: این کلمه در زمان جاهلیت به دلیل این شعر که می گوید (الا کل شیء ما خلا الله باطل و کل نعیم لا محالة ذائل) و به دلیل آیات قرآن کریم، این کلمه بر خداوند اطلاق می شده است.
او می گوید کسی که توهم کرده است که (الله) اسم جنس است و از مصادری مشتق گردیده و بعد به صورت غلیه عَلَم از برای خداوند قرار گرفته است. این نظر به دلایل زیر خطا است:
1. تبادر: لفظ جلاله بدون قرینه، انصراف به ذات مقدس دارد و آن علامت وضع است.
2. لفظ جلاله هرگز وصف از برای چیزی قرار نمی گیرد و این دلیل بر اینست که لفظ جلاله جامد است نه مشتق. وقتی جامد شد بناچار باید عَلَم باشد نه اسم جنس. چون کسی که آن را اسم جنس می گیرد به معنای اشتقاقی آن را تفسیر می کند.
3. اگر لفظ جلاله عَلَم نبود، کلمه(لا اله الا الله) کلمه توحید نبود چنانچه که(لا اله الاّ الرازق) نمی تواند بر توحید دلالت کند.
4. حکمت وضع اقتضاء می کند که لفظ جلاله از برای ذات مقدس وضع شده باشد و در لغت عرب از برای ذات مقدس غیر از لفظ جلاله چیزی وجود ندارد. پس(الله) کلمه ای است که از برای ذات مقدس پروردگار وضع شده است. و در وضع الفاظ تصور اجمالی موضوع له و معنی کافی است و تصور تفصیلی معتبر نمی باشد.[14]
در نتیجه بنابر قول مشهور(الله) به معنای معبود است امّا بنابر قول مرحوم خوئی چنین معنای در آن وجود ندارد بلکه لفظی است جامد و بصورت ابتدائی عَلَم از برای خداوند وضع شده است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. الهدی الی دین المصطفی، تألیف شیخ محمد جواد بلاغی.
2. مقارنة الادیان، الیهودیة، ج 2، تألیف دکتر احمد شلبی.
[1] . رابرت هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه عبدالکریم گواهی، دفتر نشر فرهنگی، اول 1369 ش، ص 303.
[2] . حسینی شیرازی، سید محمد، دین بازیچه یهود، ترجمه سید هادی مدرس، قم، دارلمهدی، اول، 1423 ق، ص108.
[3] . بقره/79.
[4] . قاموس الکتاب المقدس، مجمع الکتب الشریفه، مکتبة المشعل، ششم، 1998 م، ص 107.
[5] . شلبی، احمد، مقارنة الادیان، الیهودیان، قاهره، مکتبة النهضة المصریه، سوم، 1973 م، ج1، ص175.
[6] . دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ماده(یهوه).
[7] . همان.
[8] . مجمع کنائس شریفه، کتاب مقدس، بی تا، بی جا، ص 800.
[9] . بلاغی، محمد جواد الهدی الی دین المصطفی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، دوم، 1405 ق، ج2، ص307.
[10] . به ص 109، کتاب دنیا بازیچه یهود، تألیف سید محمد شیرازی رجوع شود.
[11] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، موسسة الوفاء، دوم، 1403ق، ج3، ص226.
[12] . همان، ج4، ص157.
[13] . طباطبائی، محمد حسین، المیزان، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ج1، ص18.
[14] . خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالزهرأ، چهارم، 1395ق، ص 425.
( اندیشه قم )
- [سایر] تفسیر آیه 26 سوره «صاد» چیست؟
- [سایر] تفسیر «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» چیست؟
- [سایر] تفسیر آیه «إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها» چیست؟
- [سایر] تفسیر «بسم الله الرّحمن الرّحیم» را با توجه به سخنان گهربار معصومان(ع) بیان کنید.
- [سایر] رسول اکرم(ص) در سخن خود به ابوقتاده در تفسیر آیه «اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلًا» [ملک/2] چه فرمودند؟
- [سایر] تفسیر «بکم فتح اللَّه و بکم یختم و بکم ینزّل الغیث ...» در زیارت جامعه کبیره چیست؟
- [سایر] تفسیر آیه «إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها» چیست؟
- [سایر] تفسیر «لا تجعلوا دعاء الرسول»، «یتسللون منکم لواذا» و «فلیحذر الذین»، در آیه 63 سوره نور چیست؟
- [سایر] پیامبر اکرم«رحمه للعالمین» و «شفیع» امت اسلام است پس چرا در روز قیامت از امتش در مهجوریت قرآن شکایت می کند؟
- [سایر] تفسیر و شأن نزول آیه 121 بقره چیست؟ منظور از «تلاوت شایسته قرآن» چیست؟
- [آیت الله نوری همدانی] کافر ، یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء ، محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله ) را قبول ندارد مگر اهل کتاب که درآخر مساله ذکر میشود و هخمچنین است اگر در یکی از اینها شک داشته باشد و نیز کسی که ضروری دین ، یعنی چیزی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند منکر شود ، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیزبرگردد به انکار خدا ، یا توحید ، یا نبوت ، نجس می باشد و اگر ضروری دین بودن آن را نداند ، به طوری که انکار آن به انکار خدا یا توحید یا نبوت برنگردد ، بهتر آن است که از او اجتناب کنند . کفاری که مانند یهود و نصاری اهل کتاب می باشند و تا هنگامی که علم به ملاقات بدن آنها با یکی از نجاسات که ذکر شد و می شود حاصل نشده است ، اجتناب لازم نیست .
- [آیت الله خوئی] کافر یعنی کسی که منکر خدا یا معاد است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، و همچنین غلاة (یعنی آنهایی که یکی از ائمه علیهم السلام را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول کرده است) و خوارج و نواصب (یعنی آنهائی که با ائمه علیم السلام اظهار دشمنی مینمایند) نجساند، و همچنین است کسی که به نبوت یا یکی از ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزو دین اسلام میدانند چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است منکر شود. و أما اهل کتاب (یعنی یهود و نصاری) که پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول ندارند نیز بنابر مشهور نجس میباشند. و این قول موافق احتیاط است، پس اجتناب از آنها نیز لازم است.
- [آیت الله سبحانی] انسان می تواند از سهم (سبیل الله)، به اندازه نیاز مسلمانان قرآن یا کتاب دینی یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگرچه بر اولاد خود و بر کسانی وقف کند که خرج آنان بر او واجب است. و نیز می تواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] کافر یعنی کسی که منکر خدا یا نبوت است و یا معترف به آن نیست و یا برای خدا شریک قرار می دهد و همچنین غلاه (یعنی آنهائی که یکی از ائمه (ع) را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول کرده است) و خوارج و نواصب (یعنی آنهائی که با ائمه اطهار (ع) دشمنی می نمایند) نجسند و اما اهل کتاب (یعنی یهود و نصاری و مجوس) که پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبداللّه (ص) را قبول ندارند؛ نیز بنا بر مشهور نجس می باشند و این قول موافق احتیاط است و لکن بنا بر اظهر این طوایف پاکند و نیز کسی که ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دین اسلام می دانند منکر شود؛ چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است نجس می باشد.
- [آیت الله اردبیلی] قرض دادن از کارهای مستحبی است که در آیات قرآن و روایات درباره آن زیاد سفارش شده است. از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم روایت شده است که: (هر کس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زیاد میشود و ملائکه بر او رحمت میفرستند و اگر با بدهکار خود مدارا کند، بدون حساب و به سرعت از صراط میگذرد و کسی که برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام میشود.)(1)
- [امام خمینی] احکام قرض - قرض دادن از کارهای مستحبی است که در آیات قرآن و اخبار راجع به آن زیاد سفارش شده است، از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که هر کس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زیاد میشود و ملائکه بر او رحمت میفرستند و اگر با بدهکار خود مدارا کند، بدون حساب و به سرعت از صراط میگذرد و کسی که برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام میشود.
- [آیت الله وحید خراسانی] قرض دادن به مسلمان مخصوصا به مومنین از کارهای مستحب است و در قران مجید به ان امر شده و قرض دادن به مومن قرض دادن به خدا شمرده شده و وعده مغفرت به قرض دهنده داده شده و در اخبار راجع به ان سفارش شده است و از پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم روایت شده که کسی که به برادر مسلمان خود قرض بدهد برای او به هر درهمی که قرض داده به وزن کوه احد از کوههای رضوی و طور سیناء حسنات است و اگر با او در طلب قرض مدارا کند بر صراط مانند برق بدون حساب و عذاب می گذرد و کسی که برادر مسلمان به او شکایت کند و قرض ندهد خداوندعزوجل بهشت را بر او حرام می کند و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که اگر قرض بدهم برای من محبوب تر است از ان که به مانند ان صدقه بدهم
- [آیت الله مکارم شیرازی] قرض دادن از کارهای بسیار مستحب است و در آیات قرآن مجید و اخبار معصومین(علیهم السلام) درباره آن زیاد سفارش شده، از پیغمبراکرم(صلی الله علیه وآله) روایت شده که (هرکس به برادر مسلمان خود قرض دهد مال او زیاد می شود و ملائکه بر او رحمت می فرستند و اگر با بدهکار خود مدارا کند بدون حساب و به سرعت از صراط می گذرد و کسی که برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد بهشت بر او حرام می شود) و نیز در روایتی آمده است که (ثواب صدقه ده برابر است و ثواب قرض هیجده برابر!)
- [آیت الله مظاهری] از گناهان کبیره در اسلام تهمت است، و معنای آن این است که عیبی را به کسی نسبت دهد که آن عیب را نداشته باشد، بلکه اگر عیب هم نباشد ولی او راضی به آن نسبت نباشد، باز تهمت و حرام است، و اگر راضی باشد، گرچه تهمت نیست، ولی دروغ و حرام است، نظیر تملّقها و تعریفهای بیجا، و قرآن شریف تهمت را در حدّ کفر میداند: (انَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُون بایاتِ اللَّه)[1] (تنها کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند.)
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در خطبه اول واجب است حمد الهی، گر چه به هر لفظی که حمد الهی محسوب شود جائز است، ولی احتیاط مستحب آن است که به لفظ جلاله (الله) باشد و احتیاط واجب آن است که پس از آن به ثنای الهی بپردازد و سپس به پیغمبر اسلام درود فرستد، و واجب است مردم را به تقوی سفارش کند و یک سوره کوچک از قرآن را بخواند. و در خطبه دوم نیز حمد و ثنای الهی (به صورتی که ذکر شد) و درود بر پیغمبر اسلام واجب است. و احتیاط واجب آن است که در این خطبه نیز به تقوی سفارش کند و سوره کوچکی از قرآن تلاوت نماید. و احتیاط مستحب و مؤکد آن است که در خطبه دوم پس از درود بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز درود فرستد و برای مؤمنین استغفار کند. و بهتر است از خطبه های منسوب به امیر المؤمنین(علیه السلام) یا آنچه از ائمه معصومین(علیهم السلام)وارد شده انتخاب کند.