در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلامی دارند شبیه به همین. می فرماید: ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ[1] و بعد امام می فرمایند که من ناطق به این کتاب هستم. این که معنای این عبارت چیست، خود جای بحث دارد و ممکن است در تفسیر آن هم اختلاف باشد؛ امّا واقعیتی که در بیرون است و خود ائمه(علیهم السلام)به آن تکیه کرده اند، یک واقعیت مسلم است. واقعیت این است که ظهورات کتاب، برای مسلمانان حجّت بوده و می توانستند به این قرآن استناد کنند که بر این مطلب، شواهد متعددی وجود دارد که در روایات ما در باب عرضه ی اخبار به کتاب اللّه، یک سری روایات در مورد تعارض و... وجود دارد که می گوید: روایات، زمانی معتبر هستند که به کتاب اللّه عرضه بشوند و مخالف کتاب خدا نباشند و زمانی می شود مخالفت را فهمید که ما کتاب خدا را بفهمیم و این فهم برای ما حجّت باشد؛ چرا که ائمه به ما ارجاع داده اند و این را ذکر نکرده اند که فقط از امام بپرسید؛ بلکه فرموده اند: روایات ما زمانی بر شما حجّت است که به کتاب اللّه عرضه کنید و اگر مخالف کتاب بود، به دیوار بزنید. پس معلوم می شود رجوع به کتاب اللّه و ظواهر آن، حجّت فی الجمله است و ما نمی توانیم بگوییم به طور کلّی صامت است؛ به این معنا که نتواند هیچ مضمونی به ما القا کند. پس اگر به کلّی صامت است، در فهم آن هم باید به ائمه رجوع کنیم؛ این دور می شود که در صحت روایات نیز باید به قرآن مراجعه کنیم؛ پس معلوم می شود فهم هایی از کتاب اللّه، فی حدّ ذاتِها، حجّت است و همان، معیار تشخیص حقّ و باطل در روایات است و این روایات کم نیستند؛ چیزی است که علما و اصولیین به آن عمل کرده اند؛ بنابراین، باید دید چه معنایی از این ها می شود برداشت کرد. شاید یک معنا این باشد که حقیقت قرآن، برای شما صامت است و این هم حقّ است که شاهد آن روایات دیگری است که ائمه(علیهم السلام)خودشان را صاحب تأویل می دانستند. این قرآن با تمام بطون خود برای ما حاضر نیست. ما به یک سطحی از قرآن، آن هم با یک استظهارات مواجه هستیم. پی بردن به بطون قرآن، یک سری تهذیب نفس ها و آمادگی هایی می خواهد که معلوم نیست که از جنس زبانی باشد؛ بلکه ائمه(علیهم السلام)از آن رو که به جمیع قرآن احاطه دارند به آن بطون واقفند. روایاتی در بصائر الدرجات و اصول کافی موجود است که امام می فرماید: قرآنی که (لَوْ... سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی...)[2]، در پیش ما (اهل بیت) است و امام به این آیه تمسک می فرماید که (کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی) برای ما مسئله ای نیست؛ قطع ارض و تسییر جبال، مسئله ای نیست؛ چون با حقیقت قرآن می توان این کارها را کرد. حال یک عده ای از روشن فکران که در فضای مادّی افتاده اند، دیده می شود که این ها را استبعاد می کنند و می گویند: این ها غلوّ در باب ائمه است و اشتباه است. ما این قرآن را نمی فهمیم مگر این که ائمه دست ما را بگیرند و مثل حضرت سلمان ملحق به اهل بیت شویم. خلاصه این شد که یک مرتبه از قرآن، برای همه حجّت است؛ البته بعد از جست و جو و تحقیق که حجّت بوده و صامت بودن آن را لغو می کند. اگر بگوییم: این قرآن نور است؛ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء است و بعد هم بگوییم صامت است، آیا چیز صامت تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء می شود؟ ائمه که اصرار بر رفاقت با قرآن می کنند، اگر قرآن صامت باشد، خاصیتی دارد. خود قرآن می فرماید: (هذا بَیانٌ لِلنّاسِ...)[3] و آیا چیزی که صامت است، بیان می شود؟ و معلوم شد که منظور از صامت بودن قرآن، جمیع مراتب آن است. پی نوشتها: [1]. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبه ی 158. [2]. سوره ی رعد، آیه ی 31. [3]. سوره ی آل عمران، آیه ی 138. منبع: پلورالیسم دینی ، رضا مصطفی لو، نشر مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1380).
اگر شریعت صامت نیست، پس چرا به قرآن، کتاب الله صامت و به معصوم، کتاب الله ناطق اطلاق شده است؟
در نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلامی دارند شبیه به همین. می فرماید: ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ[1] و بعد امام می فرمایند که من ناطق به این کتاب هستم. این که معنای این عبارت چیست، خود جای بحث دارد و ممکن است در تفسیر آن هم اختلاف باشد؛ امّا واقعیتی که در بیرون است و خود ائمه(علیهم السلام)به آن تکیه کرده اند، یک واقعیت مسلم است. واقعیت این است که ظهورات کتاب، برای مسلمانان حجّت بوده و می توانستند به این قرآن استناد کنند که بر این مطلب، شواهد متعددی وجود دارد که در روایات ما در باب عرضه ی اخبار به کتاب اللّه، یک سری روایات در مورد تعارض و... وجود دارد که می گوید: روایات، زمانی معتبر هستند که به کتاب اللّه عرضه بشوند و مخالف کتاب خدا نباشند و زمانی می شود مخالفت را فهمید که ما کتاب خدا را بفهمیم و این فهم برای ما حجّت باشد؛ چرا که ائمه به ما ارجاع داده اند و این را ذکر نکرده اند که فقط از امام بپرسید؛ بلکه فرموده اند: روایات ما زمانی بر شما حجّت است که به کتاب اللّه عرضه کنید و اگر مخالف کتاب بود، به دیوار بزنید. پس معلوم می شود رجوع به کتاب اللّه و ظواهر آن، حجّت فی الجمله است و ما نمی توانیم بگوییم به طور کلّی صامت است؛ به این معنا که نتواند هیچ مضمونی به ما القا کند. پس اگر به کلّی صامت است، در فهم آن هم باید به ائمه رجوع کنیم؛ این دور می شود که در صحت روایات نیز باید به قرآن مراجعه کنیم؛ پس معلوم می شود فهم هایی از کتاب اللّه، فی حدّ ذاتِها، حجّت است و همان، معیار تشخیص حقّ و باطل در روایات است و این روایات کم نیستند؛ چیزی است که علما و اصولیین به آن عمل کرده اند؛ بنابراین، باید دید چه معنایی از این ها می شود برداشت کرد. شاید یک معنا این باشد که حقیقت قرآن، برای شما صامت است و این هم حقّ است که شاهد آن روایات دیگری است که ائمه(علیهم السلام)خودشان را صاحب تأویل می دانستند. این قرآن با تمام بطون خود برای ما حاضر نیست. ما به یک سطحی از قرآن، آن هم با یک استظهارات مواجه هستیم. پی بردن به بطون قرآن، یک سری تهذیب نفس ها و آمادگی هایی می خواهد که معلوم نیست که از جنس زبانی باشد؛ بلکه ائمه(علیهم السلام)از آن رو که به جمیع قرآن احاطه دارند به آن بطون واقفند.
روایاتی در بصائر الدرجات و اصول کافی موجود است که امام می فرماید: قرآنی که (لَوْ... سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی...)[2]، در پیش ما (اهل بیت) است و امام به این آیه تمسک می فرماید که (کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی) برای ما مسئله ای نیست؛ قطع ارض و تسییر جبال، مسئله ای نیست؛ چون با حقیقت قرآن می توان این کارها را کرد. حال یک عده ای از روشن فکران که در فضای مادّی افتاده اند، دیده می شود که این ها را استبعاد می کنند و می گویند: این ها غلوّ در باب ائمه است و اشتباه است. ما این قرآن را نمی فهمیم مگر این که ائمه دست ما را بگیرند و مثل حضرت سلمان ملحق به اهل بیت شویم.
خلاصه این شد که یک مرتبه از قرآن، برای همه حجّت است؛ البته بعد از جست و جو و تحقیق که حجّت بوده و صامت بودن آن را لغو می کند. اگر بگوییم: این قرآن نور است؛ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء است و بعد هم بگوییم صامت است، آیا چیز صامت تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء می شود؟ ائمه که اصرار بر رفاقت با قرآن می کنند، اگر قرآن صامت باشد، خاصیتی دارد. خود قرآن می فرماید: (هذا بَیانٌ لِلنّاسِ...)[3] و آیا چیزی که صامت است، بیان می شود؟ و معلوم شد که منظور از صامت بودن قرآن، جمیع مراتب آن است.
پی نوشتها:
[1]. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبه ی 158.
[2]. سوره ی رعد، آیه ی 31.
[3]. سوره ی آل عمران، آیه ی 138.
منبع: پلورالیسم دینی ، رضا مصطفی لو، نشر مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1380).
- [سایر] آیا صامت خواندن قرآن حکم ناطق خوانی آن را دارد؟
- [سایر] آیا امکان دارد دو امام معصوم به طور همزمان وجود داشته باشند؟! اینکه گفته میشود امام حسن امام ناطق و امام حسین امام صامت است را توضیح دهید. آیا این چنین حرفی صحیح است یا خیر؟
- [سایر] در قرآن در ضمن آیاتی عنوان شده که 5 پیامبر دارای کتاب و شریعت بوده، آیا روایتی است که این مطلب را تأیید کند؟
- [سایر] مراحل سهگانه عصمت علمی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن چگونه است؟
- [سایر] اگر طبق سخن ائمه قرآن گویاست چرا صامت و خاموش است؟
- [سایر] آیا خطاب قرآنِ ناطق به حضرت علی(علیه السلام)صحیح است؟
- [سایر] امّی که قرآن آن را به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از بعثت اطلاق کرده به چه معناست؟
- [سایر] پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت چه کسانی هستند؟ آیا تمام پیامبران اولوالعزم، صاحب کتاب بوده اند؟
- [سایر] مراحل سهگانه عصمت علمی پیامبراکرم(ص) در قرآن چگونه است؟
- [سایر] اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها از کدام معصوم است و در کجا و کدام کتاب آمده است؟
- [آیت الله وحید خراسانی] جمعی از فقهاء اعلی الله مقامهم فرموده اند انسان می تواند از زکات زمینی را وقف کند یا قران یا کتاب دینی یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید و می تواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد ولی ولایت مالک بر وقف و تعیین متولی بدون مراجعه به حاکم شرع محل اشکال است
- [آیت الله سیستانی] انسان نمیتواند از سهم سبیل اللّه قرآن یا کتاب دینی ، یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید ، مگر آنکه مصلحت عامه اقتضای این کار را داشته و از حاکم شرع بنابر احتیاط لازم اجازه بگیرد .
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه روزه دار دروغی به خدا و پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و جانشینان معصوم او(علیهم السلام) نسبت دهد خواه با گفتن باشد، یا نوشتن، یا اشاره و مانند آن، بنابراحتیاط واجب روزه اش باطل می شود، هر چند بلافاصله توبه کند. دروغ بستن به سایر انبیا و فاطمه زهرا(علیها السلام) نیز همین حکم را دارد.
- [آیت الله علوی گرگانی] انسان میتواند از زکاْ از سهم سبیل ا&، قرآن یا کتاب دینی یا کتاب دعا بخرد ووقف نماید، اگرچه بر اولاد خود وبر کسانی وقف کند که خرج آنان بر او واجب است، و نیز میتواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] انسان می تواند از زکات، قرآن یا کتاب دینی یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگر چه بر اولاد خود و بر کسانی وقف کند که خرج آنان بر او واجب است. و نیز می تواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] انسان می تواند از زکاه؛ قرآن یا کتاب دینی یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید؛ اگرچه بر اولاد خود و بر کسانی وقف کند که خرج آنان بر او واجب است و نیز می تواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.
- [آیت الله اردبیلی] انسان میتواند از مال زکات، قرآن، کتاب دینی یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگرچه بر اولاد خود و بر کسانی وقف کند که خرج آنان بر او واجب است، مشروط بر آن که مصلحت دینی برای عموم مردم داشته باشد و نیز میتواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . انسان می تواند از زکات، قرآن یا کتاب دینی یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگر چه بر اولاد خود و بر کسانی وقف کند که خرج آنان بر او واجب است و نیز می تواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.
- [آیت الله بروجردی] انسان میتواند از زکات، قرآن یا کتاب دینی یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگر چه بر اولاد خود و بر کسانی وقف کند که خرج آنان بر او واجب است و نیز میتواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.
- [آیت الله خوئی] انسان میتواند از زکات قرآن یا کتاب دینی یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگرچه بر اولاد خود و بر کسانی وقف کند که خرج آنان بر او واجب است. و نیز میتواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.