تبیین آزادی انسان، متوقّف بر شناسایی اوست و هر مکتبی بنا به تعریفی که از انسان دارد آزادی او را به گونهای معنا کرده است. آزادی در معنای رایج فرهنگ غرب که در اعلامیّهی حقوق بشر نیز منعکس شده، به عنوان حق طبیعی انسان مطرح شده است. بهترین تعریف حق طبیعی عبارت است از: نیازی که مقتضای طبیعت انسان است و کسی نباید آن را نفی کند. چون انسان در این فرهنگ، موجودی خودرو و محدود به دنیا و طبیعت است، حق و نیاز او نیز با همین نگاه تعریف میشود و از نیازهای فطری و فرا طبیعی او برای زندگی جاوید خبری نیست. از طرفی در هر جامعهای تأمین حقوق طبیعی در چارچوب قوانین و ضوابط انجام میشود. در هیچ جامعهای انسان حق ندارد به اسم آزادی، با تجاوز به حقوق دیگران و زیر پا نهادن مقرّرات اجتماعی، هر کاری که خواست انجام دهد. این ویژگیها و ارزشهای فرهنگی هر جامعه است که نوع محدودیّتها و نحوهی استیفای حقوق را مشخّص میکند. در فرهنگ اسلامی، تعریف حقوق انسان و چگونگی برآوردن آنها بر اساس مبانی اسلام و نگرش واقعی به انسان انجام میشود و بدیهی است که دستآوردهای این فرهنگ در نگاه به آزادی، از جمله آزادی عقیده و بیان، با دیگر فرهنگها متفاوت خواهد بود. آزادی عقیده به این معنی که دریافت و پذیرش قلبی، قابل اکراه و اجبار نیست، سخنی درست است و در قرآن نیز در آیهی (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ)[1] به آن اشاره شده است؛ زیرا پیدایش یک عقیده مبتنی بر مقدمات و آگاهیهایی است که با وجود این مقدّمات، آن عقیده حاصل خواهد شد و کسی قادر به جلوگیری از آن نیست. و چون پذیرش عقیده، امری درونی و قلبی است، در اختیار خود شخص بوده، قابل اجبار و اکراه نمیباشد؛ اما اسلام این سخن را که انسان آزاد است هر عقیدهای را بپذیرد و پذیرش آن عقیده در سرنوشت او بیتأثیر است، نمیپذیرد. از دیدگاه اسلام، تنها پذیرش باورهای حق و صحیح ارزش دارد و انسان باید تمام تلاش خود را برای رسیدن به حقیقت به کار گیرد. اصلاح و تغییر یک عقیدهی باطل و یا کسب باور صحیح، با بررسی و نقد مقدمات و دلایل آن و تفکر صحیح و ارائهی برهان، ممکن است. به همین دلیل خداوند در قرآن کریم در موارد بسیار و با عناوین مختلف به تعقّل و تفکّر، امر نموده است. تفکّر و اندیشه، نعمتی الهی و نیرویی درونی است که جوهر انسان را شکل میدهد و رشد انسان در گرو به کارگیری آن در مسیر صحیح است. هر چه بندها و موانع اندیشه برداشته شود، راه رسیدن به نتایج صحیح هموارتر میگردد؛ از این رو اسلام پیش از همه و بیش از همه بر آزادی اندیشه تأکید داشته و موانع و محدودیتهای آن را نیز عنوان کرده است. از موانع اصلی آزادی اندیشه، جهل و ناآگاهی است. تأکید و تشویق بسیار اسلام بر علم آموزی و کسب معارف صحیح برای رشد و گشودن بال اندیشهی آدمی است. جهل و عدم اطلاع کافی از یک موضوع، باعث میگردد که اندیشه از دستیابی به تمام جوانب مسئله و تشخیص سخن صحیح و به دست آوردن نتیجهی درست عاجز بماند؛ از این رو اسلام، خرید و فروش کتب گمراه کننده و شبههانگیز را جایز ندانسته و نشست و برخاست با کسانی که علیه آیات الهی و باورهای دینی به تبلیغ میپردازند و شنیدن سخنانشان را بر کسانی که تخصص و توان نقد و تحلیل و رد شبهات را ندارند، منع کرده است. مانع دیگر آزادی اندیشه، دلبستگیهای دنیایی و پیروی از هوای نفس است که اندیشهی آدمی را از درک مقدمات و دلایل صحیح و دستیابی به نتیجهی درست و پذیرش آن باز میدارد. و در نهایت هوای نفس، این نعمت الهی را برای برآوردن مقاصد بیهوده و کسب رذایل به کار میگیرد. اسلام با امر به تعلّم و تزکیه خواسته است محدودیتها و موانع اندیشه را برطرف نماید. با برطرف شدن این موانع، قلمرو اندیشهی انسان هیچ محدودیتی نخواهد داشت و به کار بردن آن در هر زمینهای برای کسب حقیقت، تأکید و تحسین شده است. حتی دلیل نهی از اندیشیدن در کنه ذات خداوند، این است که از گنجایش فکر بشری خارج است و اندیشه، هیچ راهی به آن ندارد و پرداختن به آن هیچ نتیجهای جز و همیّات و اتلاف نیرو و احیاناً گمراهی، نخواهد داشت. به کارگیری اندیشه و پذیرش یک عقیده از حوزهی احکام حقوقی خارج بوده، در محدودهی مسائل اخلاقی بررسی میشود؛ اما وقتی که در قالب گفتار و یا کرداری، ظهور و نمود بیرونی پیدا کرد، با توجه به عنوانی که مییابد، حکم حقوقی خاص خود را خواهد داشت. بیان نیز مانند هر رفتار دیگری دارای احکامی است؛ گاهی به عنوان تبیین و گسترش حق و هدایت انسانها واجب بوده و کتمان آن حرام میگردد و گاهی تحت عنوان غیبت، تهمت، دروغ و اشاعهی فحشا قرار گرفته و اجتناب از آن واجب میشود. در جامعهی اسلامی مانند هر جامعهی دیگر، آزادی بیان به این معنی که هر چه خواست بگوید یا بنویسد وجود ندارد؛ هیچ عاقلی نمیپذیرد که به عنوان زادی، عملی بر خلاف ارزشها و قوانین جامعه و در جهت تخریب و ضرر زدن به افراد، انجام شود؛ ولی در فرهنگهای مختلف، نوع محدودیّتها و شکل اجرای آن متفاوت است. در فرهنگ غرب، چون حقیقتی ورای خواست اکثریت وجود ندارد و دین، امری سلیقهای محسوب میگردد؛ لذا محدودیّتهایی که اجرا میشود تنها در جهت منافع مادّی است؛ اما در اسلام به این عنوان که مصالح مادی و معنوی و سعادت اخروی انسانها را دنبال میکند، محدودیّتهای آزادی بیان نیز در همین جهت اجرا میشود. آزادی بیان اگر به شکل تبیین حقیقت، نشر علوم و معارف و اطلاع رسانی صحیح باشد و برای انتقاد سازنده و کمک به تشخیص قول احسن انجام شود، بلا اشکال و پسندیده است؛ همانگونه که در قرآن نیز سخنان باطل کفار و مشرکین برای تبیین حق نقل شده است. در عوض، تبلیغ علیه اسلام و قوانین الهی و مقدّمات و ارزشهای دینی و فتنهانگیزی در هر شکلی که انجام شود، یقیناً حرام و ممنوع است و حکومت اسلامی وظیفه دارد که آزادیهای مشروع را تأمین نماید و از اعمال نامشروع جلوگیری کند. پس بیان، یک رفتار اجتماعی است و در اصطلاح کلّی شامل همهی ابزارهای رسانهای، اعم از: گفتاری و نوشتاری، صوتی و تصویری میشود؛ و از ویژگیهای انسان و نیز وسیلهای برای برقراری ارتباط فکری است که باید در جهت تعالی و رشد واقعی انسانها مورد استفاده قرار بگیرد؛ در غیر این صورت با توجه به ضرر و آسیبی که پدید میآورد مستحقّ مجازات خواهد بود. پی نوشت: [1]. سورهی بقره (2)، آیهی 256. منبع: دین و آزادی، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، نشر مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1381).
تبیین آزادی انسان، متوقّف بر شناسایی اوست و هر مکتبی بنا به تعریفی که از انسان دارد آزادی او را به گونهای معنا کرده است.
آزادی در معنای رایج فرهنگ غرب که در اعلامیّهی حقوق بشر نیز منعکس شده، به عنوان حق طبیعی انسان مطرح شده است. بهترین تعریف حق طبیعی عبارت است از: نیازی که مقتضای طبیعت انسان است و کسی نباید آن را نفی کند. چون انسان در این فرهنگ، موجودی خودرو و محدود به دنیا و طبیعت است، حق و نیاز او نیز با همین نگاه تعریف میشود و از نیازهای فطری و فرا طبیعی او برای زندگی جاوید خبری نیست.
از طرفی در هر جامعهای تأمین حقوق طبیعی در چارچوب قوانین و ضوابط انجام میشود. در هیچ جامعهای انسان حق ندارد به اسم آزادی، با تجاوز به حقوق دیگران و زیر پا نهادن مقرّرات اجتماعی، هر کاری که خواست انجام دهد. این ویژگیها و ارزشهای فرهنگی هر جامعه است که نوع محدودیّتها و نحوهی استیفای حقوق را مشخّص میکند.
در فرهنگ اسلامی، تعریف حقوق انسان و چگونگی برآوردن آنها بر اساس مبانی اسلام و نگرش واقعی به انسان انجام میشود و بدیهی است که دستآوردهای این فرهنگ در نگاه به آزادی، از جمله آزادی عقیده و بیان، با دیگر فرهنگها متفاوت خواهد بود.
آزادی عقیده به این معنی که دریافت و پذیرش قلبی، قابل اکراه و اجبار نیست، سخنی درست است و در قرآن نیز در آیهی (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ)[1] به آن اشاره شده است؛ زیرا پیدایش یک عقیده مبتنی بر مقدمات و آگاهیهایی است که با وجود این مقدّمات، آن عقیده حاصل خواهد شد و کسی قادر به جلوگیری از آن نیست. و چون پذیرش عقیده، امری درونی و قلبی است، در اختیار خود شخص بوده، قابل اجبار و اکراه نمیباشد؛ اما اسلام این سخن را که انسان آزاد است هر عقیدهای را بپذیرد و پذیرش آن عقیده در سرنوشت او بیتأثیر است، نمیپذیرد. از دیدگاه اسلام، تنها پذیرش باورهای حق و صحیح ارزش دارد و انسان باید تمام تلاش خود را برای رسیدن به حقیقت به کار گیرد.
اصلاح و تغییر یک عقیدهی باطل و یا کسب باور صحیح، با بررسی و نقد مقدمات و دلایل آن و تفکر صحیح و ارائهی برهان، ممکن است. به همین دلیل خداوند در قرآن کریم در موارد بسیار و با عناوین مختلف به تعقّل و تفکّر، امر نموده است. تفکّر و اندیشه، نعمتی الهی و نیرویی درونی است که جوهر انسان را شکل میدهد و رشد انسان در گرو به کارگیری آن در مسیر صحیح است. هر چه بندها و موانع اندیشه برداشته شود، راه رسیدن به نتایج صحیح هموارتر میگردد؛ از این رو اسلام پیش از همه و بیش از همه بر آزادی اندیشه تأکید داشته و موانع و محدودیتهای آن را نیز عنوان کرده است.
از موانع اصلی آزادی اندیشه، جهل و ناآگاهی است. تأکید و تشویق بسیار اسلام بر علم آموزی و کسب معارف صحیح برای رشد و گشودن بال اندیشهی آدمی است. جهل و عدم اطلاع کافی از یک موضوع، باعث میگردد که اندیشه از دستیابی به تمام جوانب مسئله و تشخیص سخن صحیح و به دست آوردن نتیجهی درست عاجز بماند؛ از این رو اسلام، خرید و فروش کتب گمراه کننده و شبههانگیز را جایز ندانسته و نشست و برخاست با کسانی که علیه آیات الهی و باورهای دینی به تبلیغ میپردازند و شنیدن سخنانشان را بر کسانی که تخصص و توان نقد و تحلیل و رد شبهات را ندارند، منع کرده است.
مانع دیگر آزادی اندیشه، دلبستگیهای دنیایی و پیروی از هوای نفس است که اندیشهی آدمی را از درک مقدمات و دلایل صحیح و دستیابی به نتیجهی درست و پذیرش آن باز میدارد. و در نهایت هوای نفس، این نعمت الهی را برای برآوردن مقاصد بیهوده و کسب رذایل به کار میگیرد.
اسلام با امر به تعلّم و تزکیه خواسته است محدودیتها و موانع اندیشه را برطرف نماید. با برطرف شدن این موانع، قلمرو اندیشهی انسان هیچ محدودیتی نخواهد داشت و به کار بردن آن در هر زمینهای برای کسب حقیقت، تأکید و تحسین شده است. حتی دلیل نهی از اندیشیدن در کنه ذات خداوند، این است که از گنجایش فکر بشری خارج است و اندیشه، هیچ راهی به آن ندارد و پرداختن به آن هیچ نتیجهای جز و همیّات و اتلاف نیرو و احیاناً گمراهی، نخواهد داشت.
به کارگیری اندیشه و پذیرش یک عقیده از حوزهی احکام حقوقی خارج بوده، در محدودهی مسائل اخلاقی بررسی میشود؛ اما وقتی که در قالب گفتار و یا کرداری، ظهور و نمود بیرونی پیدا کرد، با توجه به عنوانی که مییابد، حکم حقوقی خاص خود را خواهد داشت.
بیان نیز مانند هر رفتار دیگری دارای احکامی است؛ گاهی به عنوان تبیین و گسترش حق و هدایت انسانها واجب بوده و کتمان آن حرام میگردد و گاهی تحت عنوان غیبت، تهمت، دروغ و اشاعهی فحشا قرار گرفته و اجتناب از آن واجب میشود.
در جامعهی اسلامی مانند هر جامعهی دیگر، آزادی بیان به این معنی که هر چه خواست بگوید یا بنویسد وجود ندارد؛ هیچ عاقلی نمیپذیرد که به عنوان زادی، عملی بر خلاف ارزشها و قوانین جامعه و در جهت تخریب و ضرر زدن به افراد، انجام شود؛ ولی در فرهنگهای مختلف، نوع محدودیّتها و شکل اجرای آن متفاوت است.
در فرهنگ غرب، چون حقیقتی ورای خواست اکثریت وجود ندارد و دین، امری سلیقهای محسوب میگردد؛ لذا محدودیّتهایی که اجرا میشود تنها در جهت منافع مادّی است؛ اما در اسلام به این عنوان که مصالح مادی و معنوی و سعادت اخروی انسانها را دنبال میکند، محدودیّتهای آزادی بیان نیز در همین جهت اجرا میشود.
آزادی بیان اگر به شکل تبیین حقیقت، نشر علوم و معارف و اطلاع رسانی صحیح باشد و برای انتقاد سازنده و کمک به تشخیص قول احسن انجام شود، بلا اشکال و پسندیده است؛ همانگونه که در قرآن نیز سخنان باطل کفار و مشرکین برای تبیین حق نقل شده است. در عوض، تبلیغ علیه اسلام و قوانین الهی و مقدّمات و ارزشهای دینی و فتنهانگیزی در هر شکلی که انجام شود، یقیناً حرام و ممنوع است و حکومت اسلامی وظیفه دارد که آزادیهای مشروع را تأمین نماید و از اعمال نامشروع جلوگیری کند.
پس بیان، یک رفتار اجتماعی است و در اصطلاح کلّی شامل همهی ابزارهای رسانهای، اعم از: گفتاری و نوشتاری، صوتی و تصویری میشود؛ و از ویژگیهای انسان و نیز وسیلهای برای برقراری ارتباط فکری است که باید در جهت تعالی و رشد واقعی انسانها مورد استفاده قرار بگیرد؛ در غیر این صورت با توجه به ضرر و آسیبی که پدید میآورد مستحقّ مجازات خواهد بود.
پی نوشت:
[1]. سورهی بقره (2)، آیهی 256.
منبع: دین و آزادی، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، نشر مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1381).
- [سایر] دلیلهای برتری آزادی اندیشه در اسلام بر آزادی اندیشه در غرب چیست؟
- [سایر] در اندیشه سیاسی اسلام، مرز دولت اسلامی تا کجاست؟
- [سایر] نظر اسلام درباره آزادی عقیده چیست ؟
- [سایر] آیا حکم ارتداد با آزادی اندیشه و بیان منافات ندارد و اساساً آیا آزادی اندیشه و بیان از دیدگاه اسلام همواره مطلوب است؟
- [سایر] حد و مرز آزادی در قانون مشخص شده است، پس چرا برخی به اجتماعات قانونی حمله میکنند؟
- [سایر] حدود و مرز آزادی تا کجاست؟
- [سایر] حدود و مرز آزادی تا کجاست؟
- [سایر] حدود و مرز آزادی تا کجاست؟
- [سایر] آیا انسان آزاد است یا مجبور ؟ مرز آزادی تا کجاست ؟
- [سایر] اخیرا از سوی گزارشگران بدون مرز گزارشی منتشر شد مبنی بر اینکه ایران از بین 178کشور جهان از نظر آزادی مطبوعات رتبه 175را کسب کرده است.این گزارش با دیدگاه اسلام در باره آزادی بیان چگونه سازگارست؟
- [آیت الله مظاهری] اگر کافری با زن مسلمان زنا کند حدّ او کشتن است.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر از کافر، یا کسی که به دادن خمس عقیده ندارد، مالی به دست انسان آید، واجب نیست خمس آن را بدهد مگر زمینی باشد که از ذمّی خریده وخمس آن را ذمّی در وقتی که از مسلمان خریده نداده.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . هیچ فرد مسلمانی نمی تواند به عنوان دستور مافوق، فرمان غیر شرعی او را اجرا نماید و او را در جلو گیری از شعائر اسلام و غصب حقوق و آزادی های مشروعه و کارهای ضد اسلامی، کمک و یاری نماید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . سلب آزادی های مشروعه مردم و تحکم و استبداد بر امور آنها، جایز نیست.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر از کافر یا از کسی که به دادن خمس عقیده ندارد مالی به دست انسان آید، واجب نیست خمس آن را بدهد، ولی زمینی را که از کافر ذمی بخرد که او از مسلمان خریده و خمس آن را نداده باشد، باید خمس آن را به شرحی که گفته میشود بدهد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر از کافر یا کسی که به دادن خمس عقیده ندارد مالی به دست شیعه اثنی عشری بیاید واجب نیست خمس ان را بدهد
- [آیت الله نوری همدانی] اگر از کافر یا کسی که به دادن خمس عقیده ندارد ؛ مالی بدست انسان بیاید ؛ واجب نیست خمس آن را بدهد .
- [آیت الله سبحانی] اگر از کافر یا کسی که به دادن خمس عقیده ندارد; مالی به دست انسان آید، واجب نیست خمس آن را بدهد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر از کافر یا کسی که به دادن خُمس عقیده ندارد، مالی به دست انسان آید، واجب نیست خُمس آن را بدهد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر امام جماعت قضای نماز یومیه خود یا کس دیگر را که فوت آن به عقیده مأموم یقینی باشد میخواند، میشود به او اقتدا کرد، ولی اگر به عقیده مأموم یقینی نباشد، نمیشود اقتدا نمود؛ مگر در برخی صورتهای خاص؛ مثل آن که مأموم و کسی که امام نماز قضای او را میخواند، احتیاط مشابهی داشته باشند، چنانچه در مسأله قبل توضیح داده شد.