اصول دموکراسی، عبارت اند از: برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه، وجود دولت شفاف و پاسخ گو، رعایت حقوق مدنی و سیاسی، و وجود جامعه ی مدنی. با توجّه به توضیح هر یک از این اصول در گذشته، پاسخ پرسش فوق می تواند مثبت باشد. بعضی در پاسخ به این سؤال که (آیا حکومت دموکراتیک می تواند به طور قانونی کسی را از حقوق شهروندی محروم کند؟) گفته اند: اصولاً دولت ها حق دارند تعیین کنند که چه کسی می تواند به عنوان عضو جامعه پذیرفته شود و یا این که چگونه حق شهروندی را می توان کسب کرد؛ امّا هنگام به کارگیری این اختیار فرمان روایانه، نباید روش های تبعیض آمیزی را در پیش گیرند.[1] همین نویسندگان، تقریباً زمان بلوغ جنسی و حدوداً دو سه سال پس از آن، یعنی 18 سالگی را بلوغ سیاسی جوانان دانسته، حق رأی را مقارن اعطای دیگر حقوق به آنان، از جمله حق ازدواج، حق تملک، حق اقامه ی دعواهای حقوقی، و هنگام اعزام آن ها به خدمت سربازی می دانند.[2] در این جا حتّی بدون توجّه به جنسیت، پیش از سن هجده سالگی، دوران کودکی و محرومیت از بعضی حقوق، از جمله حق رأی، در نظر گرفته شده است. هم چنین سلب حق رأی از مجرمانی که دوران محکومیت خود را در زندان می گذرانند، چنین توجیه می شود که کسی که حرمت قانون را شکسته است، حق تصمیم گیری برای تدوین آن را ندارد. امّا با نگاهی دیگر می توان چنین استدلال کرد که نداشتن آزادی نباید موجب نداشتن سایر حقوق شهروندی شود، به خصوص این که زندانیان، نیازمند دست رسی به نمایندگانی منتخب و گرفتن یاری از آنان برای دفاع از خود در مقابل شرایط و برخوردهای غیرقانونی و غیرانسانی در درون زندان ها هستند.[3] مسلماً اگر نظامی بخواهد براساس عقلانیت زندگی کند چاره ای ندارد جز این که به هنگام تزاحم میان مصلحت فرد و جامعه، مصلحت جمعی را رجحان دهد. این مبحث که (آیا جامعه برای فرد است یا فرد فدای جامعه؟)، زمانی ثمر می دهد که افراد، منهای جامعه ی سالم، زندگی خود را در خطر بزرگ احساس کنند و در راستای سالم سازی محیط بکوشند.[4]زورگویان در جوامع استبدادی حقوق فرد و جامعه هر دو را تاراج می کنند لکن در حکومت های دموکراتیک واقعی وضع متفاوت است. دموکراسی مدعی حراست از دستاوردهای اجتماعی بوده است و امکان تضییع حقوق فردی در این مسیر را مردود نمی داند؛ مثلاً اگر شخصی در یک حکومت دموکراتیک بخواهد نقدینگی و دارایی خود را به آتش کشد و نابود سازد، قطعاً به او اجازه ی چنین کاری داده نخواهد شد؛ زیرا حکومت، برای پول های این شخص، یک جنبه ی اجتماعی و فرافردی نیز قایل است؛ ولی در عین حال، اگر شخصی بخواهد خودکشی کند نه تنها چندان مزاحمتی برای او ایجاد نمی کند، بلکه راه های آسان تری را نیز احتمالاً به وی آموزش می دهد! بنابراین، آنچه عملا در دموکراسی ها در تزاحم میان حقوق اکثریت و اقلیت، شاهد آن هستیم، نادیده گرفتن حقوق اقلیت و فدا شدن آن در برابر اکثریت است. حق اقلیت ها، با مفهوم دموکراتیک برای قانون منافات دارد و باعث تسهیل شکل گیری گتوهای دشمن یکدیگر و بسته به روی جامعه ی یکپارچه ای می شود که به جامعه ای رسوبی تبدیل می گردد. دموکراسی نیز ممکن است به این نحو از بین برود.[5] البته طرف داران دموکراسی بر مسئله ی (مدارا) تأکید بسیار میورزند؛ بدین معنا که اکثریت باید اقلیت را تحمل کنند، یعنی حداقل برخی از آزادی ها، هم چون آزادی بیان، به آنان داده شود. گرچه عدّه ای با اعطای همین اندازه از حقوق و آزادی ها نیز مخالفت شدید و جدی دارند؛ زیرا به قول کوهن، آنان اعطای چنین حقوقی را اصولاً معامله و داد و ستد میان صاحبان قدرت با دیگران دانسته، می گویند: ما از آزادی شما در گفتار و انتشارات حمایت خواهیم کرد، به این شرط که درست رفتار کنید و قول بدهید که همیشه از ما حمایت و دفاع کنید. اگر تعهد خود در این معامله را زیر پا بگذارید، تعهدات ما در حمایت از شما قطع خواهد شد.[6] در حالی که حمایت از بیان آزاد در دموکراسی، جز این است. بنابراین، روشن شد که دموکراسی نیز، هم چون اسلام، ناچار است در تزاحم حقوق فرد و جامعه، اهم و مهم نماید و پیوسته حقوق جامعه را ترجیح دهد و از آن حمایت کند. با این تفاوت که اسلام برای تباه نشدن حقوق افراد در برابر جامعه، از امتیاز دیگری که آخرت و معنویت است استفاده می کند و برای اقلیت های تحت پوشش نیز برنامه ای مدون و حساب شده دارد؛ حال آن که دموکراسی به لحاظ محروم بودن از چنین امتیازی، در حقوق اقلیت های تحت پوشش به ساز و کارهایی دست می زند که احتمالاً بی ثبات و قابل نقض و ابرام هستند. به هر حال آن که این حقوق را می دهد، یا امتناع میورزد، (دولت) است. پی نوشتها: [1]. دیوید بیتهام و کوین بویل، دموکراسی چیست؟، ص 131. [2]. همان، ص 62. [3]. همان، ص 63. [4]. برای اطلاع بیش تر ر. ک: نوربرتو بوبیو، لیبرالیسم و دموکراسی، ترجمه ی بابک گلستان، ص 55 - 58. [5]. گی ارمه، فرهنگ و دموکراسی، ص 89. [6]. کارل کوهن، دموکراسی، ص 226. منبع: اسلام و دموکراسی، نصرالله سخاوتی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383)
اصول دموکراسی، عبارت اند از: برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه، وجود دولت شفاف و پاسخ گو، رعایت حقوق مدنی و سیاسی، و وجود جامعه ی مدنی. با توجّه به توضیح هر یک از این اصول در گذشته، پاسخ پرسش فوق می تواند مثبت باشد. بعضی در پاسخ به این سؤال که (آیا حکومت دموکراتیک می تواند به طور قانونی کسی را از حقوق شهروندی محروم کند؟) گفته اند: اصولاً دولت ها حق دارند تعیین کنند که چه کسی می تواند به عنوان عضو جامعه پذیرفته شود و یا این که چگونه حق شهروندی را می توان کسب کرد؛ امّا هنگام به کارگیری این اختیار فرمان روایانه، نباید روش های تبعیض آمیزی را در پیش گیرند.[1]
همین نویسندگان، تقریباً زمان بلوغ جنسی و حدوداً دو سه سال پس از آن، یعنی 18 سالگی را بلوغ سیاسی جوانان دانسته، حق رأی را مقارن اعطای دیگر حقوق به آنان، از جمله حق ازدواج، حق تملک، حق اقامه ی دعواهای حقوقی، و هنگام اعزام آن ها به خدمت سربازی می دانند.[2] در این جا حتّی بدون توجّه به جنسیت، پیش از سن هجده سالگی، دوران کودکی و محرومیت از بعضی حقوق، از جمله حق رأی، در نظر گرفته شده است.
هم چنین سلب حق رأی از مجرمانی که دوران محکومیت خود را در زندان می گذرانند، چنین توجیه می شود که کسی که حرمت قانون را شکسته است، حق تصمیم گیری برای تدوین آن را ندارد. امّا با نگاهی دیگر می توان چنین استدلال کرد که نداشتن آزادی نباید موجب نداشتن سایر حقوق شهروندی شود، به خصوص این که زندانیان، نیازمند دست رسی به نمایندگانی منتخب و گرفتن یاری از آنان برای دفاع از خود در مقابل شرایط و برخوردهای غیرقانونی و غیرانسانی در درون زندان ها هستند.[3]
مسلماً اگر نظامی بخواهد براساس عقلانیت زندگی کند چاره ای ندارد جز این که به هنگام تزاحم میان مصلحت فرد و جامعه، مصلحت جمعی را رجحان دهد. این مبحث که (آیا جامعه برای فرد است یا فرد فدای جامعه؟)، زمانی ثمر می دهد که افراد، منهای جامعه ی سالم، زندگی خود را در خطر بزرگ احساس کنند و در راستای سالم سازی محیط بکوشند.[4]زورگویان در جوامع استبدادی حقوق فرد و جامعه هر دو را تاراج می کنند لکن در حکومت های دموکراتیک واقعی وضع متفاوت است. دموکراسی مدعی حراست از دستاوردهای اجتماعی بوده است و امکان تضییع حقوق فردی در این مسیر را مردود نمی داند؛ مثلاً اگر شخصی در یک حکومت دموکراتیک بخواهد نقدینگی و دارایی خود را به آتش کشد و نابود سازد، قطعاً به او اجازه ی چنین کاری داده نخواهد شد؛ زیرا حکومت، برای پول های این شخص، یک جنبه ی اجتماعی و فرافردی نیز قایل است؛ ولی در عین حال، اگر شخصی بخواهد خودکشی کند نه تنها چندان مزاحمتی برای او ایجاد نمی کند، بلکه راه های آسان تری را نیز احتمالاً به وی آموزش می دهد!
بنابراین، آنچه عملا در دموکراسی ها در تزاحم میان حقوق اکثریت و اقلیت، شاهد آن هستیم، نادیده گرفتن حقوق اقلیت و فدا شدن آن در برابر اکثریت است.
حق اقلیت ها، با مفهوم دموکراتیک برای قانون منافات دارد و باعث تسهیل شکل گیری گتوهای دشمن یکدیگر و بسته به روی جامعه ی یکپارچه ای می شود که به جامعه ای رسوبی تبدیل می گردد. دموکراسی نیز ممکن است به این نحو از بین برود.[5]
البته طرف داران دموکراسی بر مسئله ی (مدارا) تأکید بسیار میورزند؛ بدین معنا که اکثریت باید اقلیت را تحمل کنند، یعنی حداقل برخی از آزادی ها، هم چون آزادی بیان، به آنان داده شود. گرچه عدّه ای با اعطای همین اندازه از حقوق و آزادی ها نیز مخالفت شدید و جدی دارند؛ زیرا به قول کوهن، آنان اعطای چنین حقوقی را اصولاً معامله و داد و ستد میان صاحبان قدرت با دیگران دانسته، می گویند:
ما از آزادی شما در گفتار و انتشارات حمایت خواهیم کرد، به این شرط که درست رفتار کنید و قول بدهید که همیشه از ما حمایت و دفاع کنید. اگر تعهد خود در این معامله را زیر پا بگذارید، تعهدات ما در حمایت از شما قطع خواهد شد.[6]
در حالی که حمایت از بیان آزاد در دموکراسی، جز این است.
بنابراین، روشن شد که دموکراسی نیز، هم چون اسلام، ناچار است در تزاحم حقوق فرد و جامعه، اهم و مهم نماید و پیوسته حقوق جامعه را ترجیح دهد و از آن حمایت کند. با این تفاوت که اسلام برای تباه نشدن حقوق افراد در برابر جامعه، از امتیاز دیگری که آخرت و معنویت است استفاده می کند و برای اقلیت های تحت پوشش نیز برنامه ای مدون و حساب شده دارد؛ حال آن که دموکراسی به لحاظ محروم بودن از چنین امتیازی، در حقوق اقلیت های تحت پوشش به ساز و کارهایی دست می زند که احتمالاً بی ثبات و قابل نقض و ابرام هستند. به هر حال آن که این حقوق را می دهد، یا امتناع میورزد، (دولت) است.
پی نوشتها:
[1]. دیوید بیتهام و کوین بویل، دموکراسی چیست؟، ص 131.
[2]. همان، ص 62.
[3]. همان، ص 63.
[4]. برای اطلاع بیش تر ر. ک: نوربرتو بوبیو، لیبرالیسم و دموکراسی، ترجمه ی بابک گلستان، ص 55 - 58.
[5]. گی ارمه، فرهنگ و دموکراسی، ص 89.
[6]. کارل کوهن، دموکراسی، ص 226.
منبع: اسلام و دموکراسی، نصرالله سخاوتی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383)
- [سایر] آیا شیوه انتخاب رهبر توسط خبرگان رهبری با اصول مردم سالاری و دموکراسی سازگار است؟
- [سایر] آیا شیوه انتخاب رهبر توسط خبرگان رهبری با اصول مردم سالاری و دموکراسی سازگار است؟
- [سایر] آیا در اسلام محدود نمودن بعضی از حقوق شهروندان در شرایط خاصی ممکن است؟
- [سایر] دلایل و مقدار ناسازگاری دموکراسی با اصول جمهوری اسلامی چیست؟
- [سایر] دلایل و مقدار ناسازگاری دموکراسی با اصول جمهوری اسلامی چیست؟
- [سایر] آیا تمدن غرب با اصول اخلاقی سازگار است؟
- [آیت الله خامنه ای] حقوق اساتیدی که در دانشکده الهیّات، فقه و اصول تدریس می کنند، چه حکمی دارد؟
- [سایر] آیا پای بندی به اصول دموکراتیک تنها راه رعایت حقوق بشر است؟
- [سایر] تقابل اصل تقصیر با اصول بنیادین حقوق کیفری، اصل تقصیر و تقابل آن با اصل برائت چگونه قابل رفع است؟
- [سایر] مبانی حق رأی مردم چیست؟ خاستگاه آن کجاست؟ چه رابطهای میان فقه، اصول فقه و حق رأی مردم وجود دارد؟ آیا فقه برای مردم حقوق سیاسی قائل است؟ نقش مردم در اندیشهی امام خمینی؟
- [آیت الله مظاهری] در غیر فروعات فقهیه مانند پرداخت وجوهات شرعیّه و تعیین قیّم یا سرپرست برای اوقاف و یا تعیین وصی برای کسی که وصی ندارد، رجوع به اعلم یا رجوع به مرجع تقلید شخص، لازم نیست و رجوع به مجتهد جامع الشرایط کفایت میکند. ______ 1) در بخش سوّم این رساله، مباحث مربوط به اصول دین تحت عنوان (اصول اعتقادی) آمده است.
- [آیت الله جوادی آملی] .اسلام, اصولی دارد; مانند توحید، نبوت و معاد, و فروعی مانند نماز، روزه و..., و مسلمان باید برپایه دلیلِ هر چند ساده, به اصول دین یقین داشته باشد و تقلید در اصول دین, جایز نیست. احکام ضروری فروع دین; مانند واجب بودن نماز, مورد تقلید نیست. در احکام غیر ضروری و موضوعاتی که نیاز به استنباط دارد, باید طبق اجتهاد یا احتیاط و یا تقلید عمل کرد. احتیاط, آن است که اگر کسی یقین دارد عملی حرام نیست .بلکه واجب یا مستحب است، آن را انجام دهد و اگر یقین دارد که عملی واجب نیست؛ بلکه حرام یا مکروه است، آن را ترک کند. احتیاط, برای مجتهد و غیر مجتهد, جایز است. کسی که مجتهد نیست و نخواست احتیاط کند, باید از مجتهد واجد شرایط تقلید کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] اعتقاد انسان به اصول دین اسلام باید بر پایه علم باشد و تقلید یعنی پیروی از غیر بدون حصول علم در اصول دین باطل است ولی در غیر اصول دین از احکامی که قطعی و ضروری نیست و همچنین موضوعاتی که محتاج به استنباط است باید یا مجتهد باشد که بتواند وظایف خود را از روی مدارک انها به دست اورد و یا به دستور مجتهدی که شرایط ان خواهد امد رفتار نماید و یا احتیاط کند یعنی به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف را انجام داده مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ان عمل را ترک کند و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی جایز می دانند به جا اورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند باید تقلید نمایند
- [آیت الله مظاهری] مسلمان باید به اصول دین اطمینان داشته باشد (1)، و در احکام غیر ضروری یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که اطمینان پیدا کند تکلیف خود را انجام داده است.
- [امام خمینی] اگر معروف یا منکر از اموری باشد که شارع مقدس به آن اهمیت زیاد میدهد مثل اصول دین یا مذهب و حفظ قرآن مجید و حفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریه، باید ملاحظه اهمیت شود، و مجرد ضرر، موجب واجب نبودن نمیشود، پس اگر توقف داشته باشد حفظ عقاید مسلمانان یا حفظ احکام ضروریه اسلام بر بذل جان و مال، واجب است بذل آن.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در اصول دین انسان باید یقین و اعتقاد جزمی داشته باشد و این یقین از هر دلیل و طریقی حاصل شود کفایت می کند. چه به واسطه استدلال و برهان باشد یا از گفته والدین و مبلّغین. هر چند نتواند استدلال کند.
- [آیت الله مظاهری] (اصالة الصحة) اصلی از اصول اسلامی است و معنای آن این است که اگر عملی را از مسلمانی دیدیم که از جهت ظاهر خوب نیست، آن را خوب بدانیم و کار او را به صورت صحیح و خوب توجیه کنیم، حتّی امام صادق(سلاماللهعلیه) فرمودهاند: هفتاد توجیه برای آن بکن تا سوءظن برای تو پیدا نشود.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر معروف یا منکر از اموری باشد که شارع مقدس به آن اهمیّت زیاد می دهد مثل اصول دین یامذهب و حفظ قرآن مجید وحفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریّه ، باید ملاحظه اهمیّت شود ، و مجردّ ضرر ، موجب واجب نبودن نمی شود ، پس اگر توقّف داشته باشد ، حفظ عقائد مسلمانان یا حفظ احکام ضروریّه اسلام بر بذل جان و مال ، واجب است بذل آن
- [آیت الله علوی گرگانی] عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی در احکام دینی که علم به حکم آن از جهت ضروری بودن آن پیدا نکرده است باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عدّه دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند، آن را بجا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی اگر از گفته غیر به عقاید دینی یقین پیدا کند در حکم به مسلمان بودن او کافی است، و در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند، و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.