ولی فقیه، مشروعیت خود را چگونه به دست می آورد؟
ولیّ فقیه در زمان غیبت امام معصوم علیه السلام به عنوان رهبر مسلمانان و نایب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، مشروعیت خود را با واسطه، از سوی خداوند به دست می آورد. بر همین اساس، مانند پیامبر و امام به صورت انتصابی انتخاب می شود، ولی اِعمال قدرتش به پذیرش مسلمانان مشروط است. این مسئله را هم با دلیل عقلی و هم با دلیل نقلی می توان اثبات کرد که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم: 1. دلیل عقلی ولایت فقیه، تداوم امامت امامان معصوم علیهم السلام است. بر همین اساس، چون امامان معصوم علیهم السلام، ولیّ منصوب خداوند هستند، فقیه جامع الشرایط نیز از سوی خداوند و امامان معصوم علیهم السلام، به ولایت بر جامعه اسلامی منصوب است. بر اساس عقل، سعادت انسان به قانون الهی بستگی دارد و بشر به تنهایی نمی تواند قانونی بی نقص و کامل برای سعادت دنیا و آخرت خود تدوین کند. ازاین رو، انسان کاملی به نام پیامبر، قانون الهی را برای جامعه بشری به ارمغان می آورد. از آن جا که قانون بدون اجرا، اثرگذار نیست و اجرای بدون خطا و لغزش، نیازمند عصمت است، خداوند، پیامبران و سپس امامان معصوم علیهم السلام را برای ولایت بر جامعه اسلامی و اجرای دین منصوب کرده است. همچنین از لطف و حکمت خداوند به دور است که در زمان غیبت امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف ، مسلمانان را بی رهبر رها سازد و دین و شریعت پیامبر خاتم خویش را بی ولایت واگذارد. ازاین رو، فقیهان جامع الشرایط را که نزدیک ترین انسان ها به امامان معصوم علیهم السلام از نظر (علم)، (عدالت) و (تدبیر و لوازم آن) هستند، به نیابت از امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ، به ولایت جامعه اسلامی در عصر غیبت منصوب ساخته است. بنابراین، مردم مسلمان و خردمند که ضرورت امور یاد شده را به خوبی می فهمند و در پی سرکشی و هواپرستی و رهایی بی حد و حصر نیستند، ولایت چنین انسان شایسته ای را می پذیرند تا از این راه، دین خداوند در جامعه محقق شود. پس حاکمیت فقیه جامع الشرایط، مانند حاکمیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام است؛ یعنی همان گونه که مردم در اداره جامعه اسلامی با پیامبر و امام به عنوان حاکم منصوب از جانب پروردگار متعال بیعت کرده اند و ولایت آنها را پذیرفتند، در عصر غیبت نیز مردم با جانشینان شایسته و بحق امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف که امامان معصوم علیهم السلام آنها را به عنوان حاکم برگزیده اند، دست دوستی و پیروی و بیعت می دهند.1 2. دلیل قرآنی در آیات بی شماری به انتصابی بودن حاکم اسلامی (و فقیه) به صورت عام اشاره شده است که برخی از آنها عبارتند از: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیدًا وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُودًا. (نساء: 59 و 60) ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا و پیامبر خدا و صاحبان امر را اطاعت کنید و هرگاه در چیزی اختلاف پیدا کردید، آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید؛ اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این، برای شما بهتر و پایانش نیکوتر است. آیا ندیدی کسانی را که گمان می کنند به آنچه [از کتاب های آسمانی] بر تو و بر پیشینیان نازل شده است، ایمان آورده اند، ولی می خواهند طاغوت و حکام باطل را به داوری بطلبند، با اینکه به آنها دستور داده شده است، به طاغوت کافر شوند و شیطان می خواهد آنها را به شدت گمراه کند [و به بیراهه بیفکند] و هنگامی که به آنها گفته شود به سوی آنچه خدا نازل کرده است و به سوی پیامبر بیایید، منافقان را می بینی که از قبول دعوت تو روگردانند. خداوند در این آیات امر می کند از خدا و رسول و زمام داران تان پیروی کنید و در اختلاف های خود به جای پناه بردن به طاغوت، به خدا و رسولش پناه برید؛ یعنی به داوری کتاب و سنت راضی شوید. پس بایسته است مسلمانان تسلیم زمام داران خویش باشند. حال آیا منظور، زمام داران طاغوتی است؟ به یقین، چنین نیست؛ چون در آیه بعد، فرد از پیروی از زمام داران طاغوتی نهی شده است. بنابراین، بر پیروی از زمام دارانی امر شده است که دستورهایشان با اوامر خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آلههم سو باشد: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه و أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.) پس منظور، پیروی از زمام دارانی است که در حکومت و داوری از قرآن و سنت پیامبر پیروی می کنند. خداوند در آیه دوم می فرماید کسانی که به حکومت و داوری طاغوت رضایت می دهند، به تمام کتاب های آسمانی کافر شده اند. اگر وظیفه مسلمانان دشمنی و مخالفت با زمام داران طاغوتی است، پس به عهده آنهاست که حکومت عدل تشکیل دهند و از کسی پیروی کنند که بر اساس قرآن و سنت فرمان می دهد: (تَعَالَوْا إِلَی مَا أَنْزَلَ اللّه ُ وَ إلَی الرَّسُولِ...). پس طاغوت به تعبیر قرآن کسی است که برخلاف احکام قرآن و سنت پیامبر خدا حکم کند. همچنین کسی استحقاق حکومت دارد که بر اساس قرآن و سنت حکم کند. پس شرط حاکمیت، شناخت عمیق از کتاب و سنت؛ یعنی فقاهت است. 3. روایت ها 1. در کتاب تحف العقول، حدیثی از امام حسین علیه السلام نقل شده است. ایشان در این حدیث، دانشمندان زمان خود را توبیخ می کند که با سستی و اختلاف، از منصب زمام داری که حق آنهاست، محروم شده اند. آن حضرت می فرماید: ... وَ اَنْتُم اَعْظَمُ النَّاسِ مُصیبَةً لِمَا غُلِبْتُم عَلَیْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاءِ لَوْ کُنْتُمْ تَشْعُرُونْ. ذَلِکَ بِأَن مَجَارِیَ الْاَمُورِ والاَحْکامِ عَلَی اَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللّه ِ الاُمَنَاءِ عَلی حَلالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأنْتُمْ المَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ اِلّا بِتَفرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَاخْتِلافِکُمْ فِی السُنَّةِ بَعْدَ البَیِّنَةِ الوَاضِحَةِ... ... مصیبت شما دانشمندان از همه مردم بزرگ تر است؛ زیرا مقام دانشمندان را [که زمام داری است]، از شما گرفته اند. جریان کارهای امت و اجرای احکام باید به دست دانشمندان ربانی باشد که امین بر حلال و حرام خدا هستند و این منزلت از شما گرفته شده است؛ به این دلیل که شما از حق جدا شدید و در سنت اختلاف کردید... .2 2. نقل است اسحاق بن یعقوب، نامه ای به حضرت ولی عصر علیه السلامنوشت و آن را به محمد بن عثمان، نماینده آن حضرت داد تا به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف برساند. امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف در بخشی از پاسخ به پرسش های اسحاق چنین نوشت: (اَمَّا الْحَوَادِثُ الوَاقِعَةُ، فَارْجَعُوا اِلی رُوّاةِ حَدیثِنَا، فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللّه ِ؛ در پیش آمدها به راویان احادیث ما مراجعه کنید. آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدایم).3 بی شک، مشکل اسحاق بن یعقوب یافتن کسی برای پاسخ گویی به مسائل شرعی نبود. او به خوبی می دانست باید احکام شرعی مربوط به عبادت ها و معامله ها را از عالمان به احادیث معصومین علیهم السلام پرسید. مشکل او کسب تکلیف در پیش آمدهای اجتماعی بود که برای حل آن به رأی و نظر و اعمال ولایت نیاز است. امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف در این نامه نخست مردم را به فقیهان ارجاع داد. سپس آنها را حجت معرفی و به اطاعت از آنها امر کرد. از این سخن درمی یابیم اختیار فقیهان گسترده و به اندازه اختیار امام است43 3. در روایتی آمده است عمر بن حنظله از امام صادق علیه السلامپرسید: میان دو تن از شیعیان به خاطر طلب یا ارث، درگیری پیش آمده است. آیا آنها می توانند به سلطان یا قضاوت دولت طاغوتی مراجعه کنند؟ حضرت در پاسخ فرمود: (هر که برای داوری به آنها پناه برد، در حقیقت، به طاغوت پناه برده است و اگر از این راه به حق خود برسد، به مال حرام دست یافته است؛ زیرا با حکم طاغوت به حق خود رسیده است. حال آنکه خداوند دستور داده است به طاغوت کافر شوید: (یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَن یَکْفُروا بِهِ.) عمر بن حنظله پرسید: پس باید چه کنند؟ امام صادق علیه السلامفرمود: (باید برای حل اختلاف خود به کسی مراجعه کنند که حلال و حرام ما را می شناسد و صاحب نظر است. من چنین شخصی را بر شما حاکم قرار دادم. هر که حکم او را رد کند، حکم ما را رد کرده است و هر کس حکم ما را رد کند، حکم خدا را رد کرده است و مشرک است).5 از این حدیث سه نکته می توان دریافت: 1. از ظاهر جمله (قَدْ رَوَی حَدیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا) روشن می شود مقصود امام، فقها و دانشمندان دین هستند؛ زیرا این بخش از حدیث را جز بر شخصی که در احکام و مسائل دین، فقیه و مجتهد باشد، نمی توان تطبیق کرد. 2. جمله (قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً) قاعده ای کلی و به منزله علت حکم است. از این جمله استفاده می شود که تصدی امور و پیش آمدهای اجتماعی که مردم برای حل آن از دولت و حکومت کمک می خواهند، فقط به عهده فقیه گذاشته شده است. 3. امام صادق علیه السلام در این حدیث، فقیه را به عنوان حاکم مردم معرفی کرده و حکم فقیه را مانند حکم خویش قرار داده است. بدیهی است اطاعت حکم امام معصوم علیهم السلام، واجب و الزامی است، همان گونه که به اعتقاد خود امام، رد کردن و نپذیرفتن حاکمیت و حکم فقیه، به منزله نپذیرفتن حاکمیت امام معصوم علیه السلام و بی احترامی به حکم ایشان است و این به معنای نپذیرفتن حاکمیت تشریعی خداوند و در نهایت، در حد شرک به خداوند است. پی نوشتها: 1. جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، قم، مرکز نشر اسرا، 1379، چ 2، صص 212 و 213. 2. ابن شعبة الحرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه: احمد جنتی، شیراز، انتشارات علمیه اسلامیه، ص 271. 3. کمال الدین و تمام النعمة، باب التوقیع، ح 4؛ وسائل الشیعه، ج 18، باب اوصاف القاضی، چ 6 ، ح 9. 4. نک: ولایت فقیه، برگرفته از: مباحث استاد محمدتقی مصباح یزدی، به قلم محمدمهدی نادری قمی، صص 98 و 99. 5. عَنْ عُمَرِ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللّه ِ علیهِ السَّلامْ عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَیْنَهُمَا مُنَازَعةٌ فِی دَیْنٍ أَوْ مِیرَاثٍ فَتَحَاکَمَا اِلَی السُّلْطَانِ أَوْ إِلَی القُضَاةِ أَیَحِلُّ ذَلِکَ؟ فَقَالَ مَنْ تَحَاکَمَ إِلَی الطّاغُوتِ فَحَکَمَ لَهُ فَإنَّمَا یأخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ کَانَ حَقَّهُ ثَابِتاً لَهُ لِأَنَّهُ أَخَذَ بِحُکْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَاللّه ُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ قُلْتُ کَیْفَ یَصْنَعَانِ قَالَ: اُنْظُرُوا إِلَی مَنْ کَانَ مِنْکُم قَدْ روی حَدیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَارْضَوا بِهِ حَکَماً فَإِنّی قَدْ جَعَلْتَهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمَ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُکْمِ اللّه ِ قَدْ استَخَفَّ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَالرَّادُّ عَلَیْنا الرّادُ عَلَی اللّه ِ وَ هُوَ عَلَی حَدُّالشِّرْکِ بِاللّه ِ. فروع کافی، ج 7، ص 412. www.irc.ir
عنوان سوال:

ولی فقیه، مشروعیت خود را چگونه به دست می آورد؟


پاسخ:

ولیّ فقیه در زمان غیبت امام معصوم علیه السلام به عنوان رهبر مسلمانان و نایب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، مشروعیت خود را با واسطه، از سوی خداوند به دست می آورد. بر همین اساس، مانند پیامبر و امام به صورت انتصابی انتخاب می شود، ولی اِعمال قدرتش به پذیرش مسلمانان مشروط است. این مسئله را هم با دلیل عقلی و هم با دلیل نقلی می توان اثبات کرد که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:
1. دلیل عقلی
ولایت فقیه، تداوم امامت امامان معصوم علیهم السلام است. بر همین اساس، چون امامان معصوم علیهم السلام، ولیّ منصوب خداوند هستند، فقیه جامع الشرایط نیز از سوی خداوند و امامان معصوم علیهم السلام، به ولایت بر جامعه اسلامی منصوب است.
بر اساس عقل، سعادت انسان به قانون الهی بستگی دارد و بشر به تنهایی نمی تواند قانونی بی نقص و کامل برای سعادت دنیا و آخرت خود تدوین کند. ازاین رو، انسان کاملی به نام پیامبر، قانون الهی را برای جامعه بشری به ارمغان می آورد. از آن جا که قانون بدون اجرا، اثرگذار نیست و اجرای بدون خطا و لغزش، نیازمند عصمت است، خداوند، پیامبران و سپس امامان معصوم علیهم السلام را برای ولایت بر جامعه اسلامی و اجرای دین منصوب کرده است. همچنین از لطف و حکمت خداوند به دور است که در زمان غیبت امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف ، مسلمانان را بی رهبر رها سازد و دین و شریعت پیامبر خاتم خویش را بی ولایت واگذارد. ازاین رو، فقیهان جامع الشرایط را که نزدیک ترین انسان ها به امامان معصوم علیهم السلام از نظر (علم)، (عدالت) و (تدبیر و لوازم آن) هستند، به نیابت از امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ، به ولایت جامعه اسلامی در عصر غیبت منصوب ساخته است. بنابراین، مردم مسلمان و خردمند که ضرورت امور یاد شده را به خوبی می فهمند و در پی سرکشی و هواپرستی و رهایی بی حد و حصر نیستند، ولایت چنین انسان شایسته ای را می پذیرند تا از این راه، دین خداوند در جامعه محقق شود.
پس حاکمیت فقیه جامع الشرایط، مانند حاکمیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام است؛ یعنی همان گونه که مردم در اداره جامعه اسلامی با پیامبر و امام به عنوان حاکم منصوب از جانب پروردگار متعال بیعت کرده اند و ولایت آنها را پذیرفتند، در عصر غیبت نیز مردم با جانشینان شایسته و بحق امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف که امامان معصوم علیهم السلام آنها را به عنوان حاکم برگزیده اند، دست دوستی و پیروی و بیعت می دهند.1
2. دلیل قرآنی
در آیات بی شماری به انتصابی بودن حاکم اسلامی (و فقیه) به صورت عام اشاره شده است که برخی از آنها عبارتند از:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیدًا وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُودًا. (نساء: 59 و 60)
ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا و پیامبر خدا و صاحبان امر را اطاعت کنید و هرگاه در چیزی اختلاف پیدا کردید، آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید؛ اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این، برای شما بهتر و پایانش نیکوتر است. آیا ندیدی کسانی را که گمان می کنند به آنچه [از کتاب های آسمانی] بر تو و بر پیشینیان نازل شده است، ایمان آورده اند، ولی می خواهند طاغوت و حکام باطل را به داوری بطلبند، با اینکه به آنها دستور داده شده است، به طاغوت کافر شوند و شیطان می خواهد آنها را به شدت گمراه کند [و به بیراهه بیفکند] و هنگامی که به آنها گفته شود به سوی آنچه خدا نازل کرده است و به سوی پیامبر بیایید، منافقان را می بینی که از قبول دعوت تو روگردانند.
خداوند در این آیات امر می کند از خدا و رسول و زمام داران تان پیروی کنید و در اختلاف های خود به جای پناه بردن به طاغوت، به خدا و رسولش پناه برید؛ یعنی به داوری کتاب و سنت راضی شوید. پس بایسته است مسلمانان تسلیم زمام داران خویش باشند. حال آیا منظور، زمام داران طاغوتی است؟ به یقین، چنین نیست؛ چون در آیه بعد، فرد از پیروی از زمام داران طاغوتی نهی شده است. بنابراین، بر پیروی از زمام دارانی امر شده است که دستورهایشان با اوامر خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آلههم سو باشد: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّه و أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.) پس منظور، پیروی از زمام دارانی است که در حکومت و داوری از قرآن و سنت پیامبر پیروی می کنند.
خداوند در آیه دوم می فرماید کسانی که به حکومت و داوری طاغوت رضایت می دهند، به تمام کتاب های آسمانی کافر شده اند. اگر وظیفه مسلمانان دشمنی و مخالفت با زمام داران طاغوتی است، پس به عهده آنهاست که حکومت عدل تشکیل دهند و از کسی پیروی کنند که بر اساس قرآن و سنت فرمان می دهد: (تَعَالَوْا إِلَی مَا أَنْزَلَ اللّه ُ وَ إلَی الرَّسُولِ...).
پس طاغوت به تعبیر قرآن کسی است که برخلاف احکام قرآن و سنت پیامبر خدا حکم کند. همچنین کسی استحقاق حکومت دارد که بر اساس قرآن و سنت حکم کند. پس شرط حاکمیت، شناخت عمیق از کتاب و سنت؛ یعنی فقاهت است.
3. روایت ها
1. در کتاب تحف العقول، حدیثی از امام حسین علیه السلام نقل شده است. ایشان در این حدیث، دانشمندان زمان خود را توبیخ می کند که با سستی و اختلاف، از منصب زمام داری که حق آنهاست، محروم شده اند. آن حضرت می فرماید:
... وَ اَنْتُم اَعْظَمُ النَّاسِ مُصیبَةً لِمَا غُلِبْتُم عَلَیْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاءِ لَوْ کُنْتُمْ تَشْعُرُونْ. ذَلِکَ بِأَن مَجَارِیَ الْاَمُورِ والاَحْکامِ عَلَی اَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللّه ِ الاُمَنَاءِ عَلی حَلالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأنْتُمْ المَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ اِلّا بِتَفرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَاخْتِلافِکُمْ فِی السُنَّةِ بَعْدَ البَیِّنَةِ الوَاضِحَةِ...
... مصیبت شما دانشمندان از همه مردم بزرگ تر است؛ زیرا مقام دانشمندان را [که زمام داری است]، از شما گرفته اند. جریان کارهای امت و اجرای احکام باید به دست دانشمندان ربانی باشد که امین بر حلال و حرام خدا هستند و این منزلت از شما گرفته شده است؛ به این دلیل که شما از حق جدا شدید و در سنت اختلاف کردید... .2
2. نقل است اسحاق بن یعقوب، نامه ای به حضرت ولی عصر علیه السلامنوشت و آن را به محمد بن عثمان، نماینده آن حضرت داد تا به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف برساند. امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف در بخشی از پاسخ به پرسش های اسحاق چنین نوشت: (اَمَّا الْحَوَادِثُ الوَاقِعَةُ، فَارْجَعُوا اِلی رُوّاةِ حَدیثِنَا، فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللّه ِ؛ در پیش آمدها به راویان احادیث ما مراجعه کنید. آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدایم).3
بی شک، مشکل اسحاق بن یعقوب یافتن کسی برای پاسخ گویی به مسائل شرعی نبود. او به خوبی می دانست باید احکام شرعی مربوط به عبادت ها و معامله ها را از عالمان به احادیث معصومین علیهم السلام پرسید. مشکل او کسب تکلیف در پیش آمدهای اجتماعی بود که برای حل آن به رأی و نظر و اعمال ولایت نیاز است.
امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف در این نامه نخست مردم را به فقیهان ارجاع داد. سپس آنها را حجت معرفی و به اطاعت از آنها امر کرد. از این سخن درمی یابیم اختیار فقیهان گسترده و به اندازه اختیار امام است43
3. در روایتی آمده است عمر بن حنظله از امام صادق علیه السلامپرسید: میان دو تن از شیعیان به خاطر طلب یا ارث، درگیری پیش آمده است. آیا آنها می توانند به سلطان یا قضاوت دولت طاغوتی مراجعه کنند؟ حضرت در پاسخ فرمود: (هر که برای داوری به آنها پناه برد، در حقیقت، به طاغوت پناه برده است و اگر از این راه به حق خود برسد، به مال حرام دست یافته است؛ زیرا با حکم طاغوت به حق خود رسیده است. حال آنکه خداوند دستور داده است به طاغوت کافر شوید: (یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَن یَکْفُروا بِهِ.) عمر بن حنظله پرسید: پس باید چه کنند؟ امام صادق علیه السلامفرمود: (باید برای حل اختلاف خود به کسی مراجعه کنند که حلال و حرام ما را می شناسد و صاحب نظر است. من چنین شخصی را بر شما حاکم قرار دادم. هر که حکم او را رد کند، حکم ما را رد کرده است و هر کس حکم ما را رد کند، حکم خدا را رد کرده است و مشرک است).5
از این حدیث سه نکته می توان دریافت:
1. از ظاهر جمله (قَدْ رَوَی حَدیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا) روشن می شود مقصود امام، فقها و دانشمندان دین هستند؛ زیرا این بخش از حدیث را جز بر شخصی که در احکام و مسائل دین، فقیه و مجتهد باشد، نمی توان تطبیق کرد.
2. جمله (قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً) قاعده ای کلی و به منزله علت حکم است. از این جمله استفاده می شود که تصدی امور و پیش آمدهای اجتماعی که مردم برای حل آن از دولت و حکومت کمک می خواهند، فقط به عهده فقیه گذاشته شده است.
3. امام صادق علیه السلام در این حدیث، فقیه را به عنوان حاکم مردم معرفی کرده و حکم فقیه را مانند حکم خویش قرار داده است. بدیهی است اطاعت حکم امام معصوم علیهم السلام، واجب و الزامی است، همان گونه که به اعتقاد خود امام، رد کردن و نپذیرفتن حاکمیت و حکم فقیه، به منزله نپذیرفتن حاکمیت امام معصوم علیه السلام و بی احترامی به حکم ایشان است و این به معنای نپذیرفتن حاکمیت تشریعی خداوند و در نهایت، در حد شرک به خداوند است.
پی نوشتها:
1. جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، قم، مرکز نشر اسرا، 1379، چ 2، صص 212 و 213.
2. ابن شعبة الحرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه: احمد جنتی، شیراز، انتشارات علمیه اسلامیه، ص 271.
3. کمال الدین و تمام النعمة، باب التوقیع، ح 4؛ وسائل الشیعه، ج 18، باب اوصاف القاضی، چ 6 ، ح 9.
4. نک: ولایت فقیه، برگرفته از: مباحث استاد محمدتقی مصباح یزدی، به قلم محمدمهدی نادری قمی، صص 98 و 99.
5. عَنْ عُمَرِ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللّه ِ علیهِ السَّلامْ عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَیْنَهُمَا مُنَازَعةٌ فِی دَیْنٍ أَوْ مِیرَاثٍ فَتَحَاکَمَا اِلَی السُّلْطَانِ أَوْ إِلَی القُضَاةِ أَیَحِلُّ ذَلِکَ؟ فَقَالَ مَنْ تَحَاکَمَ إِلَی الطّاغُوتِ فَحَکَمَ لَهُ فَإنَّمَا یأخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ کَانَ حَقَّهُ ثَابِتاً لَهُ لِأَنَّهُ أَخَذَ بِحُکْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَاللّه ُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ قُلْتُ کَیْفَ یَصْنَعَانِ قَالَ: اُنْظُرُوا إِلَی مَنْ کَانَ مِنْکُم قَدْ روی حَدیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَارْضَوا بِهِ حَکَماً فَإِنّی قَدْ جَعَلْتَهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمَ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُکْمِ اللّه ِ قَدْ استَخَفَّ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَالرَّادُّ عَلَیْنا الرّادُ عَلَی اللّه ِ وَ هُوَ عَلَی حَدُّالشِّرْکِ بِاللّه ِ. فروع کافی، ج 7، ص 412.
www.irc.ir





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین