آیا باید برای دموکراسی ارزش قایل شویم؟ چرا؟
دلیل کسانی که چنین نظام هایی را محترم می شمرند و بر آن ها ارج می نهند، آن است که: هدف این گونه نظام ها، برابری در حقوق شهروندی، برآوردن نیازهای عمومی مردم، کثرت گرایی و مصالحه، تضمین آزادی های اولیه، نوسازی اجتماعی[1] و مواردی از این قبیل است که مسلماً برخی از موارد یاد شده ارزش و هنجار اجتماعی اند. عدّه ای دیگر می گویند: علت پشتیبانی از دموکراسی آن است که دموکراسی تنها مشی خردمندانه است و هم چنین چنین نظامی به توزیع عادلانه در رفتار اجتماعی می انجامد؛ و یا آن که دموکراسی موجب ارتقای آزادی بیان گردیده، رشد فکری را افزایش می دهد و از همه برتر آن که، دموکراسی دارای ارزش ذاتی است و آزادی، برادری و برابری را شعار خود ساخته و بالاخره دموکراسی در حکم خودمختاری است.[2] در این نظر که دموکراسی خط مشی خردمندانه است به سخنی که عیناً از کارل کوهن نقل می شود دقت کنید: در میان همه ی شکل های حکومت، دموکراسی تنها شکلی است که بیش از همه احتمال می رود که در درازمدت به خط مشی خردمندانه بینجامد؛ ولی این گفته دلیل بر این نیست که مردم در این حکومت ممکن نیست دچار اشتباه شوند، یا رأیشان در حکم رأی خداست. امکان دارد که اعضای یک اجتماع در حکومت کردن بر خویش اشتباهات جدی کنند و اغلب هم می کنند. امّا مسأله ای که این جا مطرح است این است که در چه صورتی بیشتر می توان از خطاهای بزرگ اجتناب کرد: زمانی که خط مشی اجتماع را کلاً فقط یک نفر یا چند نفر تعیین کنند، یا این که به دست همه (یا اکثر) حکومت شوندگان تنظیم گردد؟ وجود فرد مستبدی که فوق العاده خردمند باشد، بهترین قوانین را وضع کند و به اجرا در آورد، فقط بهترین افراد را به عنوان معاونان خود برگزیند، عدالت را در غایت خردمندی جاری سازد و بهترین مشوق رشد فرهنگی اجتماع باشد، آرمانی است که اغلب از آن حمایت شده است. همان گونه که استوارت میل به طرز مؤثری نشان داده است، .... این آرمان تصوری است یکسره باطل، که در عمل ... از هر غول بی شاخ و دمی بی شعورتر و خطرناک تر در خواهد آمد.[3] کسانی دیگر ارزش های دموکراسی را وفادارانه حول سه اندیشه خلاصه کرده اند: آزادی، برابری و برادری. اینان معتقدند دموکراسی در درجه ی نخست والاترین مشروعیت خود را از دو اصل بدیهی کسب می نماید: اول آن که حاکمیت متعلق به مردم است نه هیچ کس دیگر؛ تمام افرادی که این مردم حاکم را تشکیل می دهند، از لحاظ حق، به ویژه آنچه مربوط به حقوق شهروندی آن ها می شود با یکدیگر برابرند. افزون بر آن، کثرت و گوناگونی مردم حاکم، بدون هیچ زیانِ قابل توجهی بر وحدت ایشان، قوای سیاسی خود را قاطعانه اعمال می کنند.[4] آنچه گفته شد چکیده ای از دیدگاه های کسانی بود که احترام به دموکراسی را واجب می شمارند. بر آگاهان پوشیده نیست که در مورد هرکدام از این سخنان بحث های فراوان وجود دارد. امّا ظاهراً نگرانی های میل و کوهن و امثال آن ها تنها به دلیل نبودن یک مجری خوب و کارآمد و عدم ضمانت در اجراست و چنانچه ما آنان را به وجود چنین مجریانی در دین مقدس اسلام، آگاهی و امید دهیم، احتمالاً از فحاشی و حملات خود دست برداشته، حقیقت را بپذیرند. به ویژه آن که مخالفان و حتّی تعدادی از موافقان دموکراسی نیز حمله های مشابهی بر بعضی از مبانی دموکراسی داشته اند. جان استوارت میل معتقد بود که مردمی که قدرت را اعمال می کنند همیشه همان مردمی نیستند که قدرت بر آن ها اعمال می شود! لیپمن نیز معتقد بود که مردم نمی توانند به اداره ی حکومت بپردازند! ولتر می گفت: من بیشتر دوست دارم از شیر خوبی که بسیار قوی تر از من زاده شده است اطاعت کنم تا از دویست موش نظیر خودم.[5] روسو با این که خود از طرف داران دموکراسی است می گوید: مردم انگلستان فکر می کنند که آزادند، آن ها سخت در اشتباه اند؛ زیرا آزادی آن ها فقط محدود به زمان انتخاب اعضای پارلمان می شود. وقتی آن ها انتخاب شوند، مردم دیگر بنده ای بیش نیستند.[6] رنه گنون دانشمند فرانسوی نیز بر این عقیده بود که اگر دموکراسی را حکومت مردم بر مردم تعریف کنیم، مستلزم امری غیر ممکن و محال است. او می نویسد: نباید اجازه دهیم که ما را با کلمات فریب دهند و اگر بپذیریم که افراد ثابت و واحدی می توانند در آن واحد هم حاکم باشند و هم محکوم، دچار تناقض شده ایم.[7] در هر حال آنچه قابل دفاع و ارزشمند است آن نوع از دموکراسی است که رودرروی دین و مکتب به حق اسلام نایستد و مقاومت نکند. همان چیزی که شهید مطهری و علمای بیدار اسلام آن را دموکراسی اسلامی لقب داده اند، که در واقع همان مردم سالاری دینی است؛ پس اگر مردم سالاری دینی به معنای حاکمیت الهی و حکومت مردمی، یعنی مشارکت و همکاری مردم در قضاوت و اجرا به همان شکلی که خدا گفته است باشد و از طرفی، قانون را نیز در محدوده ی خواست خدا شرح و بسط دهند تا در نتیجه، حکومت مردم با حاکمیت خداوند هیچ گاه در عرض هم دیگر قرار نگیرند، بسیار مطلوب و پسندیده است. روشن است تا زمانی که دوچیز در عرض یکدیگر واقع نشوند، گزینش هر دوی آن ها در طول هم دیگر بلامانع است. مردم سالاری دینی در جوامع اسلامی و کشور ما نیز چنین است. بنابراین ما به دفاع از مردم سالاری دینی برمی خیزیم و این نوع حکومت مردمی را، به دلایلی که خواهد آمد، یک ارزش واقعی می دانیم: الف) به دلیل آیات فراوانی که قرآن کریم در نکوهش ظلم و نکو بودن عدل دارد و انسان ها را در برابر آن ها مسئول می داند. ب ) آیات شریفه ای که به مبارزه ی با حکومت های طاغوتی (غیرخدایی) و حاکمان ستمگر امر می کند. ج ) هر چند تفکیک قوا، مجلس شورا، صندوق آرا و ... در قرآن کریم دیده نمی شود، لکن نکوهش و ذم آن ها نیز در دین مقدس اسلام به ما نرسیده است. د ) احکام متغیر اسلام که در مقتضیات زمان به یاری ما می شتابند. ر ) سیره ی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و علی مرتضی(علیه السلام) در مشورت با مردم و... . پی نوشتها: [1]. دیوید بیتهام و کوین ، دموکراسی چیست؟، ص 19 و 20. [2]. کارل کوهن، دموکراسی، ص 301 397. [3]. گی ارمه، فرهنگ و دموکراسی، ص 91. [4]. همان، ص 23. [5]. همان، ص 24. [6]. و.ت. جونز، خداوندان اندیشه ی سیاسی، ترجمه ی علی رامین، ج 2، ص 416 و 417. [7]. رنه گنون، بحران دنیای متجدد، ترجمه ی ضیاءالدین دهشیری، ص 114. منبع: اسلام و دموکراسی، نصرالله سخاوتی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383)
عنوان سوال:

آیا باید برای دموکراسی ارزش قایل شویم؟ چرا؟


پاسخ:

دلیل کسانی که چنین نظام هایی را محترم می شمرند و بر آن ها ارج می نهند، آن است که: هدف این گونه نظام ها، برابری در حقوق شهروندی، برآوردن نیازهای عمومی مردم، کثرت گرایی و مصالحه، تضمین آزادی های اولیه، نوسازی اجتماعی[1] و مواردی از این قبیل است که مسلماً برخی از موارد یاد شده ارزش و هنجار اجتماعی اند. عدّه ای دیگر می گویند: علت پشتیبانی از دموکراسی آن است که دموکراسی تنها مشی خردمندانه است و هم چنین چنین نظامی به توزیع عادلانه در رفتار اجتماعی می انجامد؛ و یا آن که دموکراسی موجب ارتقای آزادی بیان گردیده، رشد فکری را افزایش می دهد و از همه برتر آن که، دموکراسی دارای ارزش ذاتی است و آزادی، برادری و برابری را شعار خود ساخته و بالاخره دموکراسی در حکم خودمختاری است.[2]
در این نظر که دموکراسی خط مشی خردمندانه است به سخنی که عیناً از کارل کوهن نقل می شود دقت کنید:
در میان همه ی شکل های حکومت، دموکراسی تنها شکلی است که بیش از همه احتمال می رود که در درازمدت به خط مشی خردمندانه بینجامد؛ ولی این گفته دلیل بر این نیست که مردم در این حکومت ممکن نیست دچار اشتباه شوند، یا رأیشان در حکم رأی خداست. امکان دارد که اعضای یک اجتماع در حکومت کردن بر خویش اشتباهات جدی کنند و اغلب هم می کنند. امّا مسأله ای که این جا مطرح است این است که در چه صورتی بیشتر می توان از خطاهای بزرگ اجتناب کرد: زمانی که خط مشی اجتماع را کلاً فقط یک نفر یا چند نفر تعیین کنند، یا این که به دست همه (یا اکثر) حکومت شوندگان تنظیم گردد؟ وجود فرد مستبدی که فوق العاده خردمند باشد، بهترین قوانین را وضع کند و به اجرا در آورد، فقط بهترین افراد را به عنوان معاونان خود برگزیند، عدالت را در غایت خردمندی جاری سازد و بهترین مشوق رشد فرهنگی اجتماع باشد، آرمانی است که اغلب از آن حمایت شده است. همان گونه که استوارت میل به طرز مؤثری نشان داده است، .... این آرمان تصوری است یکسره باطل، که در عمل ... از هر غول بی شاخ و دمی بی شعورتر و خطرناک تر در خواهد آمد.[3]
کسانی دیگر ارزش های دموکراسی را وفادارانه حول سه اندیشه خلاصه کرده اند: آزادی، برابری و برادری. اینان معتقدند دموکراسی در درجه ی نخست والاترین مشروعیت خود را از دو اصل بدیهی کسب می نماید: اول آن که حاکمیت متعلق به مردم است نه هیچ کس دیگر؛ تمام افرادی که این مردم حاکم را تشکیل می دهند، از لحاظ حق، به ویژه آنچه مربوط به حقوق شهروندی آن ها می شود با یکدیگر برابرند. افزون بر آن، کثرت و گوناگونی مردم حاکم، بدون هیچ زیانِ قابل توجهی بر وحدت ایشان، قوای سیاسی خود را قاطعانه اعمال می کنند.[4]
آنچه گفته شد چکیده ای از دیدگاه های کسانی بود که احترام به دموکراسی را واجب می شمارند. بر آگاهان پوشیده نیست که در مورد هرکدام از این سخنان بحث های فراوان وجود دارد. امّا ظاهراً نگرانی های میل و کوهن و امثال آن ها تنها به دلیل نبودن یک مجری خوب و کارآمد و عدم ضمانت در اجراست و چنانچه ما آنان را به وجود چنین مجریانی در دین مقدس اسلام، آگاهی و امید دهیم، احتمالاً از فحاشی و حملات خود دست برداشته، حقیقت را بپذیرند. به ویژه آن که مخالفان و حتّی تعدادی از موافقان دموکراسی نیز حمله های مشابهی بر بعضی از مبانی دموکراسی داشته اند. جان استوارت میل معتقد بود که مردمی که قدرت را اعمال می کنند همیشه همان مردمی نیستند که قدرت بر آن ها اعمال می شود! لیپمن نیز معتقد بود که مردم نمی توانند به اداره ی حکومت بپردازند! ولتر می گفت:
من بیشتر دوست دارم از شیر خوبی که بسیار قوی تر از من زاده شده است اطاعت کنم تا از دویست موش نظیر خودم.[5]
روسو با این که خود از طرف داران دموکراسی است می گوید:
مردم انگلستان فکر می کنند که آزادند، آن ها سخت در اشتباه اند؛ زیرا آزادی آن ها فقط محدود به زمان انتخاب اعضای پارلمان می شود. وقتی آن ها انتخاب شوند، مردم دیگر بنده ای بیش نیستند.[6]
رنه گنون دانشمند فرانسوی نیز بر این عقیده بود که اگر دموکراسی را حکومت مردم بر مردم تعریف کنیم، مستلزم امری غیر ممکن و محال است. او می نویسد:
نباید اجازه دهیم که ما را با کلمات فریب دهند و اگر بپذیریم که افراد ثابت و واحدی می توانند در آن واحد هم حاکم باشند و هم محکوم، دچار تناقض شده ایم.[7]
در هر حال آنچه قابل دفاع و ارزشمند است آن نوع از دموکراسی است که رودرروی دین و مکتب به حق اسلام نایستد و مقاومت نکند. همان چیزی که شهید مطهری و علمای بیدار اسلام آن را دموکراسی اسلامی لقب داده اند، که در واقع همان مردم سالاری دینی است؛ پس اگر مردم سالاری دینی به معنای حاکمیت الهی و حکومت مردمی، یعنی مشارکت و همکاری مردم در قضاوت و اجرا به همان شکلی که خدا گفته است باشد و از طرفی، قانون را نیز در محدوده ی خواست خدا شرح و بسط دهند تا در نتیجه، حکومت مردم با حاکمیت خداوند هیچ گاه در عرض هم دیگر قرار نگیرند، بسیار مطلوب و پسندیده است. روشن است تا زمانی که دوچیز در عرض یکدیگر واقع نشوند، گزینش هر دوی آن ها در طول هم دیگر بلامانع است. مردم سالاری دینی در جوامع اسلامی و کشور ما نیز چنین است.
بنابراین ما به دفاع از مردم سالاری دینی برمی خیزیم و این نوع حکومت مردمی را، به دلایلی که خواهد آمد، یک ارزش واقعی می دانیم:
الف) به دلیل آیات فراوانی که قرآن کریم در نکوهش ظلم و نکو بودن عدل دارد و انسان ها را در برابر آن ها مسئول می داند.
ب ) آیات شریفه ای که به مبارزه ی با حکومت های طاغوتی (غیرخدایی) و حاکمان ستمگر امر می کند.
ج ) هر چند تفکیک قوا، مجلس شورا، صندوق آرا و ... در قرآن کریم دیده نمی شود، لکن نکوهش و ذم آن ها نیز در دین مقدس اسلام به ما نرسیده است.
د ) احکام متغیر اسلام که در مقتضیات زمان به یاری ما می شتابند.
ر ) سیره ی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و علی مرتضی(علیه السلام) در مشورت با مردم و... .
پی نوشتها:
[1]. دیوید بیتهام و کوین ، دموکراسی چیست؟، ص 19 و 20.
[2]. کارل کوهن، دموکراسی، ص 301 397.
[3]. گی ارمه، فرهنگ و دموکراسی، ص 91.
[4]. همان، ص 23.
[5]. همان، ص 24.
[6]. و.ت. جونز، خداوندان اندیشه ی سیاسی، ترجمه ی علی رامین، ج 2، ص 416 و 417.
[7]. رنه گنون، بحران دنیای متجدد، ترجمه ی ضیاءالدین دهشیری، ص 114.
منبع: اسلام و دموکراسی، نصرالله سخاوتی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین