آیا اسلام نظام سیاسی و دستورالعمل خاصی برای حکومت ارائه داده، یا تأمین سیاست دنیوی را شأن و وظیفه ی خود ندانسته است؟
برای روشن شدن پاسخ پرسش مذکور به تبیین مفهوم حکومت می پردازیم. مفهوم حکومت حکومت (government) به معانی مختلفی به کار رفته است:[1] 1. حکومت اشاره است به (فعالیت یا فرایند حکم راندن)؛ یعنی اعمال نظارت بر دیگران و واداشتن دیگران به عمل به شیوه هایی معین و مقتضی. رسم بر این بود که کاربرد اصطلاح حکومت منحصر به ارتباط بین دولت (کشور) و شهروندان آن باشد. 2. حکومت ممکن است دال باشد بر (وضعیتی که این فعالیت یا فرایند در آن یافت می شود) که همانا حکم فرماییِ نظم یافته است. این کاربرد در قرن هیجدهم متداول بود. در این جا حکومت مترادف با (قدرت سیاسی) آمده است که امروزه در زبان فرانسه به (اقتدار مدنی) قابل ترجمه است. 3. حکومت ممکن است اشاره باشد به (آن هایی که حکم می رانند) (هیأت حاکمه)؛ و به طور اخص و بر حسب معمول بر شاخه ی اجرایی آنان یعنی قوه ی مجریه. روسو از نخستین کسانی است که اصطلاح حکومت را به مفهوم قوه ی (مجریه) رواج داد. 4. حکومت ممکن است اشاره باشد به نظام یا نوع خاصی از حکومت، یعنی حکومت مبتنی بر قانون. مونتسکیو و روسو، هر دو، اصطلاح حکومت را به این معنا به کار می برند: حکومت شاهی مزیت مهمی بر حکومت جمهوری دارد. نظام سیاسی اسلام آیا اسلام ساختار خاصی برای حکومت تعیین کرده، یا تعیین شکل حکومت را بر عهده ی مردم نهاده است؟ واقعیت آن است که اسلام شکل خاصی از حکومت را ارائه نکرده است؛ زیرا حکومت ممکن است در محدوده ای کوچک یا در جامعه ای چند میلیونی باشد و شکی نیست که شرایط و وضعیت جامعه در هر دوره و محیطی اقتضای شکل خاصی از حکومت را دارد؛ اما چنان نیست که اسلام به طور کلی مردم را به حال خود رها کرده و به ساختار حکومت هیچ نظری نداشته باشد. اسلام یک ساختار کلی از حکومت ارائه نموده است که حکومت در درون آن ساختار می تواند به تناسب شرایط و مقتضیات زمان شکل های متعدد خاصی به خود بگیرد و مراد از حکومت اسلامی یا نظام اسلامی، مخالف نبودن شکل خاصی از حکومت قابل اجرا با این ساختار کلی است. برخی مشخصات حکومت اسلامی اکنون به برخی از مشخصات حکومت اسلامی و نظام سیاسی اسلام که در متون دینی بیان شده است نظری اجمالی می افکنیم: 1. مبنای مشروعیت حکومت منظور از مشروعیت (legitimacy) این است که چه کسی حق حاکمیت و در دست گرفتن قدرت و حکومت را دارد و مردم موظف اند از او اطاعت کنند.[2] دیدگاه های متعددی در باب مبنای مشروعیت وجود دارد، مانند نظریه ی قهر و غلبه، نظریه ی قرارداد اجتماعی، نظریه ی سنت ها و وراثت، نظریه ی مارکسیستی[3] و یا اراده ی تشریعی الهی که مبنای مشروعیت در اسلام است؛ یعنی در نظام سیاسی اسلام همه ی شؤون و ارکان حکومت باید مستند به اراده ی الهی باشد؛ حال یا به طور مستقیم، توسط قرآن و یا در کلام پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)و یا در عصر غیبت از جانب ولی فقیه اعلام گردد. خداوند در این باره می فرماید: (أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛[4] از خداوند و رسول خدا و صاحبان امر (ائمه ی اطهار(علیهم السلام)) اطاعت کنید. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ)؛[5] حکم و فرمان برای خداست که حق را از باطل جدا می کند. و خداوند به پیامبر دستور می دهد که میان مردم بر اساس کتاب خدا حکم کند: (وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ)؛[6] ما این کتاب را به حق بر تو فرو فرستادیم که تصدیق کننده ی همه ی کتاب های آسمانی پیشین و بر آنها چیره و مسلط است؛ پس حکم کن میان آنها به آنچه خدا فرستاده است. و امام علی(علیه السلام) در تبیین مفهوم ولایت می فرماید: فالولایة هی حفظ الثغور و تدبیر الامور و تعدید الایام و الشهور؛[7] همانا ولایت، برای حفظ مرزها و اداره کردن امور و مشخص کردن روزها و ماه هاست. و دلیل آن که در عصر غیبت حاکمیت از آنِ فقیه عادل است این است که فرمود: انّ احقّ الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه؛[8]سزاوارترین مردم به امر خلافت، تواناترین آنان به آن و داناترین آنها نسبت به دستورهای خداوند در امور مربوط به خلافت و رهبری است. از همین روست که امامان(علیهم السلام) مردم را به فقیهان ارجاع داده اند؛ از باب نمونه، امام صادق(علیه السلام) می فرماید: من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فأنّی قد جعلته علیکم حاکماً ...؛[9] هر کس از شما که راوی حدیث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و صاحب نظر باشد و احکام ما را بشناسد و او را به عنوان حاکم بپذیرند، همانا من او را بر شما حاکم قرار دادم. این اجمالی بود از مبنای مشروعیت در اسلام که از اراده ی تشریعی الهی که در قرآن تجلی یافته است شروع می شود و تا اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)و ائمه ی اطهار(علیهم السلام) و پیروی از ولی فقیه در عصر غیبت استمرار می یابد. 2. اهداف حکومت اسلامی الف) استقرار توحید و خدا پرستی؛ خداوند می فرماید: (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ)؛[10] ما در هر امتی پیامبری فرستادیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید. ب) رشد و تعالی علمی و عملی مردم؛ قرآن در این باره می فرماید: (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلال مُبِین)؛[11] او خدایی است که در میان توده ی مردم درس نخوانده پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکیه کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند. ج) آزادسازی انسان ها؛ خداوند می فرماید: (وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ)؛[12] و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود برمی دارد. د) تحقق قسط و عدل: قرآن می فرماید: (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)؛[13] ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به برپایی عدل و قسط قیام کنند. و در پایان به برخی از سفارش ها در باب حکومت اشاره می کنیم: امام علی(علیه السلام) می فرماید: بهترین چیز برای حاکمان، اقامه ی عدالت و ظهور محبت مردم است و به درستی محبت مردم ظاهر نمی شود مگر به سلامت سینه هایشان.[14] این روایت بر جایگاه مهم مردم در حاکمیت دلالت می کند. نقش حاکمان در صلاح مردم؛ امام علی(علیه السلام) می فرماید: فلیست تصلُحُ الرعیة الابصَلاح الولاةِ؛[15] کار مردم جز به شایستگی زمام داران سامان نمی یابد. تخصص؛ امام علی(علیه السلام) می فرماید: آفة الاعمال عجز العمال؛[16] آفت کارها ناتوانی کارگزاران است. لذا می فرماید: الاعمال بالخبره؛[17] کارها به کار آزمودگی است. از بررسی اجمالی منابع اسلامی درمی یابیم که اسلام دارای شاخصه ها و اصولی کلی است و نظام سیاسی مطابق با آن شاخصه ها و اصول را می پذیرد و دستورالعمل های متعددی برای حاکمان و کارگزاران و مردم و نظام سیاسی دارد. پی نوشتها: [1]. جولیوس گولد، ویلیام ل. کولب، همان، ص 365. [2]. محمدجواد نوروزی، نظام سیاسی اسلام، ص 139. [3]. همو، فلسفه ی سیاست، ص 125 - 128. [4]. سوره ی نساء، آیه ی 59. [5]. سوره ی انعام، آیه ی 57. [6]. سوره ی مائده، آیه ی 47. [7]. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 25، ص 170، باب صفات لحام و شرائط لحامة. [8]. نهج البلاغه، نسخه ی صبحی صالح، خطبه ی 173، ص 247 - 248. [9]. کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 67؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 98. [10]. سوره ی نحل، آیه ی 36. [11]. سوره ی جمعه، آیه ی 2. [12]. سوره ی اعراف، آیه ی 157. [13]. سوره ی حدید، آیه ی 25. [14]. علی اکبر علیخانی، توسعه ی سیاسی از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، ص 8. [15]. نهج البلاغه، خطبه ی 216. [16]. علی اکبر علیخانی، همان، ص 25. [17]. همان. منبع: تبیین و تحلیل سکولاریسم، سید محمد علی داعی نژاد، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1382).
عنوان سوال:

آیا اسلام نظام سیاسی و دستورالعمل خاصی برای حکومت ارائه داده، یا تأمین سیاست دنیوی را شأن و وظیفه ی خود ندانسته است؟


پاسخ:

برای روشن شدن پاسخ پرسش مذکور به تبیین مفهوم حکومت می پردازیم.
مفهوم حکومت
حکومت (government) به معانی مختلفی به کار رفته است:[1]
1. حکومت اشاره است به (فعالیت یا فرایند حکم راندن)؛ یعنی اعمال نظارت بر دیگران و واداشتن دیگران به عمل به شیوه هایی معین و مقتضی. رسم بر این بود که کاربرد اصطلاح حکومت منحصر به ارتباط بین دولت (کشور) و شهروندان آن باشد.
2. حکومت ممکن است دال باشد بر (وضعیتی که این فعالیت یا فرایند در آن یافت می شود) که همانا حکم فرماییِ نظم یافته است. این کاربرد در قرن هیجدهم متداول بود. در این جا حکومت مترادف با (قدرت سیاسی) آمده است که امروزه در زبان فرانسه به (اقتدار مدنی) قابل ترجمه است.
3. حکومت ممکن است اشاره باشد به (آن هایی که حکم می رانند) (هیأت حاکمه)؛ و به طور اخص و بر حسب معمول بر شاخه ی اجرایی آنان یعنی قوه ی مجریه. روسو از نخستین کسانی است که اصطلاح حکومت را به مفهوم قوه ی (مجریه) رواج داد.
4. حکومت ممکن است اشاره باشد به نظام یا نوع خاصی از حکومت، یعنی حکومت مبتنی بر قانون. مونتسکیو و روسو، هر دو، اصطلاح حکومت را به این معنا به کار می برند:
حکومت شاهی مزیت مهمی بر حکومت جمهوری دارد.
نظام سیاسی اسلام
آیا اسلام ساختار خاصی برای حکومت تعیین کرده، یا تعیین شکل حکومت را بر عهده ی مردم نهاده است؟
واقعیت آن است که اسلام شکل خاصی از حکومت را ارائه نکرده است؛ زیرا حکومت ممکن است در محدوده ای کوچک یا در جامعه ای چند میلیونی باشد و شکی نیست که شرایط و وضعیت جامعه در هر دوره و محیطی اقتضای شکل خاصی از حکومت را دارد؛ اما چنان نیست که اسلام به طور کلی مردم را به حال خود رها کرده و به ساختار حکومت هیچ نظری نداشته باشد. اسلام یک ساختار کلی از حکومت ارائه نموده است که حکومت در درون آن ساختار می تواند به تناسب شرایط و مقتضیات زمان شکل های متعدد خاصی به خود بگیرد و مراد از حکومت اسلامی یا نظام اسلامی، مخالف نبودن شکل خاصی از حکومت قابل اجرا با این ساختار کلی است.
برخی مشخصات حکومت اسلامی
اکنون به برخی از مشخصات حکومت اسلامی و نظام سیاسی اسلام که در متون دینی بیان شده است نظری اجمالی می افکنیم:
1. مبنای مشروعیت حکومت
منظور از مشروعیت (legitimacy) این است که چه کسی حق حاکمیت و در دست گرفتن قدرت و حکومت را دارد و مردم موظف اند از او اطاعت کنند.[2] دیدگاه های متعددی در باب مبنای مشروعیت وجود دارد، مانند نظریه ی قهر و غلبه، نظریه ی قرارداد اجتماعی، نظریه ی سنت ها و وراثت، نظریه ی مارکسیستی[3] و یا اراده ی تشریعی الهی که مبنای مشروعیت در اسلام است؛ یعنی در نظام سیاسی اسلام همه ی شؤون و ارکان حکومت باید مستند به اراده ی الهی باشد؛ حال یا به طور مستقیم، توسط قرآن و یا در کلام پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)و یا در عصر غیبت از جانب ولی فقیه اعلام گردد.
خداوند در این باره می فرماید:
(أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛[4] از خداوند و رسول خدا و صاحبان امر (ائمه ی اطهار(علیهم السلام)) اطاعت کنید.
(إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ)؛[5] حکم و فرمان برای خداست که حق را از باطل جدا می کند.
و خداوند به پیامبر دستور می دهد که میان مردم بر اساس کتاب خدا حکم کند:
(وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ)؛[6] ما این کتاب را به حق بر تو فرو فرستادیم که تصدیق کننده ی همه ی کتاب های آسمانی پیشین و بر آنها چیره و مسلط است؛ پس حکم کن میان آنها به آنچه خدا فرستاده است.
و امام علی(علیه السلام) در تبیین مفهوم ولایت می فرماید:
فالولایة هی حفظ الثغور و تدبیر الامور و تعدید الایام و الشهور؛[7] همانا ولایت، برای حفظ مرزها و اداره کردن امور و مشخص کردن روزها و ماه هاست.
و دلیل آن که در عصر غیبت حاکمیت از آنِ فقیه عادل است این است که فرمود:
انّ احقّ الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه؛[8]سزاوارترین مردم به امر خلافت، تواناترین آنان به آن و داناترین آنها نسبت به دستورهای خداوند در امور مربوط به خلافت و رهبری است.
از همین روست که امامان(علیهم السلام) مردم را به فقیهان ارجاع داده اند؛ از باب نمونه، امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فأنّی قد جعلته علیکم حاکماً ...؛[9] هر کس از شما که راوی حدیث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و صاحب نظر باشد و احکام ما را بشناسد و او را به عنوان حاکم بپذیرند، همانا من او را بر شما حاکم قرار دادم.
این اجمالی بود از مبنای مشروعیت در اسلام که از اراده ی تشریعی الهی که در قرآن تجلی یافته است شروع می شود و تا اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)و ائمه ی اطهار(علیهم السلام) و پیروی از ولی فقیه در عصر غیبت استمرار می یابد.
2. اهداف حکومت اسلامی
الف) استقرار توحید و خدا پرستی؛ خداوند می فرماید:
(وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ)؛[10] ما در هر امتی پیامبری فرستادیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.
ب) رشد و تعالی علمی و عملی مردم؛ قرآن در این باره می فرماید:
(هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلال مُبِین)؛[11] او خدایی است که در میان توده ی مردم درس نخوانده پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکیه کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.
ج) آزادسازی انسان ها؛ خداوند می فرماید:
(وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ)؛[12] و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود برمی دارد.
د) تحقق قسط و عدل: قرآن می فرماید:
(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)؛[13] ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به برپایی عدل و قسط قیام کنند.
و در پایان به برخی از سفارش ها در باب حکومت اشاره می کنیم:
امام علی(علیه السلام) می فرماید:
بهترین چیز برای حاکمان، اقامه ی عدالت و ظهور محبت مردم است و به درستی محبت مردم ظاهر نمی شود مگر به سلامت سینه هایشان.[14]
این روایت بر جایگاه مهم مردم در حاکمیت دلالت می کند.
نقش حاکمان در صلاح مردم؛ امام علی(علیه السلام) می فرماید:
فلیست تصلُحُ الرعیة الابصَلاح الولاةِ؛[15] کار مردم جز به شایستگی زمام داران سامان نمی یابد.
تخصص؛ امام علی(علیه السلام) می فرماید:
آفة الاعمال عجز العمال؛[16] آفت کارها ناتوانی کارگزاران است.
لذا می فرماید:
الاعمال بالخبره؛[17] کارها به کار آزمودگی است.
از بررسی اجمالی منابع اسلامی درمی یابیم که اسلام دارای شاخصه ها و اصولی کلی است و نظام سیاسی مطابق با آن شاخصه ها و اصول را می پذیرد و دستورالعمل های متعددی برای حاکمان و کارگزاران و مردم و نظام سیاسی دارد.
پی نوشتها:
[1]. جولیوس گولد، ویلیام ل. کولب، همان، ص 365.
[2]. محمدجواد نوروزی، نظام سیاسی اسلام، ص 139.
[3]. همو، فلسفه ی سیاست، ص 125 - 128.
[4]. سوره ی نساء، آیه ی 59.
[5]. سوره ی انعام، آیه ی 57.
[6]. سوره ی مائده، آیه ی 47.
[7]. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 25، ص 170، باب صفات لحام و شرائط لحامة.
[8]. نهج البلاغه، نسخه ی صبحی صالح، خطبه ی 173، ص 247 - 248.
[9]. کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 67؛ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 98.
[10]. سوره ی نحل، آیه ی 36.
[11]. سوره ی جمعه، آیه ی 2.
[12]. سوره ی اعراف، آیه ی 157.
[13]. سوره ی حدید، آیه ی 25.
[14]. علی اکبر علیخانی، توسعه ی سیاسی از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، ص 8.
[15]. نهج البلاغه، خطبه ی 216.
[16]. علی اکبر علیخانی، همان، ص 25.
[17]. همان.
منبع: تبیین و تحلیل سکولاریسم، سید محمد علی داعی نژاد، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1382).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین