دنیوی کردن دین یا دینی کردن حکومت و سیاست؟
دنیوی کردن دین یا دینی کردن حکومت و سیاست؟ یکی از اشکلاتی که غالباً دگراندیشان در باب حکومت دینی به آن تمسک می جویند این است که پیوند دین و سیاست موجب می شود دین در خدمت قدرت درآید و زورمداران و قدرت طلبان از طریق آن وجاهت و مشروعیت کسب نموده و دین را ابزاری برای حفظ و بقای قدرت خود قرار دهند. تکیه گاه اصلی این گروه پاره ای از شواهد تاریخی است. بازرگان مینویسد: هزار سال ریاست بلامنازع دینی پاپها و حاکمیت قهار کلیسای کاتولیک بر پادشاهان و اشراف و مردم اروپای قرون وسطی یادگاری جز جهل و تاریکی، رکود و عقب ماندگی و اختناق افکار یا انگیزسیون وحشتناک به جا نگذاشت.[1] ایشان جهان اسلام را نیز مشمول همین قاعده انگاشته و در تأیید آن حکومت خلفای اموی، عباسی و امپراطوری عثمانی را شاهد آورده و اظهار میدارد که در این دولتها (عملا دین از دولت فرمان می گرفت و دستگاه اجرایی خلفا برای تأمین قدرت و ثروت و شهوت آنها و وابستگانشان بود.) نامبرده جهان تشیع را نیز همین سان مبتلا به آفت ابزار شدن دین در چنگ قدرت انگاشته و نمونه های بارز آن را دولت صفوی و قاجار به حساب می آورد. [2] بررسی در تحلیل و ارزیابی اشکال فوق ابتداء باید بین دو مقوله تفکیک قائل شد و هر یک را جداگانه مورد بررسی قرار داد: یکی دنیوی کردن دین، و دیگری دینی کردن حکومت. أ . دنیوی کردن دین تعبیر فوق خالی از ابهام نیست و به گونه های مختلفی تفسیرپذیر است، از میان معانی محتمل دو معنا بیشتر به ذهن تبادر می کند. این دو عبارت است از: 1. خارج کردن دین از حصار آخرت گرایی محض و توسعه در قلمرو آن به گونه ای که دنیا را نیز شامل شود. چنین معنایی فی نفسه دارای هیچ اشکال وتالی فاسدی نیست، زیرا هیچ دلیل موجهی بر لزوم محصور بودن دین در حصار آخرت و ممنوعیت ورود آن به عرصه این جهان وجود ندارد. لکن آنچه مهم است این است که دنیا شمولی دین باید از منبع صلاحیت دار یعنی خداوند متعال ناشی شود. در ادیان الاهی خداوند دیّان است که بر اساس حکمت بالغة خود دین و شریعت را جامع و کامل به بشر ارزانی می دارد و بدینوسیله به نیازمندیهای دنیوی و اخروی او پاسخی در خور و مناسب می دهد. بنابراین دنیاشمولی دین در این صورت ارمغانی الاهی و خدمتی بزرگ به بشریت است، زیرا بسیاری از عوامل دیریاب و صعب الوصول در جهت خیردنیایی بشر را به سهولت و ارزانی برای او دسترس پذیر می سازد و او را از آفات و خطرات ریسکها و مخاطرات بزرگی که چه بسا عواقب جبران ناپذیری در پیداشته باشد میرهاند. از حضرت امام رضا(ع) نقل شده است که فرمودند: هر آنچه زندگی بدان پاینده است و ازجهات گوناگون مصالح مردم را در بردارد، مورد دستور شرع واقع شده و آنچه فساد و تباهی در پی دارد منع گردیده است، چه آنکه افزون بر زیان جسمانی، خسارت نفسانی نیز در بردارد.[3] 2. جداسازی دین از اهداف آخرت گرایانه آن، و آن را صرفاً در جهت خدمت به دنیای فانی و گذران درآوردن. چنین فرآیندی توسط بشر دنیاپرست و آخرت گریز انجام می پذیرد و هدف از آن نیز عمدتاً حفظ منافع مادی طبقات یا افراد خاص مانند ارباب زر و زور است. بدون شک این فرآیند جفا و خیانتی بزرگ و نابخشودنی نسبت به دین و جامعه دینی است. ب . دینی کردن حکومت دینی کردن حکومت و سیاست به معنای تنظیم سیاست و حکومت بر اساس هنجارها و آموزه های دینی است. حکومت دینی نظامی (دین مدار) است، و باید همه امور خود را با دین همساز و هماهنگ کند. در حکومت دینی اینکه چه کسی حکومت کند، چگونه باید حکومت کرد و بر اساس چه شیوه ای میتوان به قدرت سیاسی دست یافت، همه و همه از دین اتخاذ میشود و هم از طریق دین ساز و کار نظارت بر چگونگی کار بست قدرت تعیین و اعمال میگردد. [4] [1] . آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء (مقاله)، کیان، ش 28، ص 59. [2] . نگا: همان. [3] . مستدرک الوسائل، ج13، باب مایکتسب، ص 64. [4] . برای آگاهی بیشتر ر.ک: حمیدرضا شاکرین: معنای حکومت دینی چیست؟ پرسمان (ماهنامه) پیش شماره دوازدهم، مرداد ماه 1381، ص 10. (منبع : پرسمان)
عنوان سوال:

دنیوی کردن دین یا دینی کردن حکومت و سیاست؟


پاسخ:

دنیوی کردن دین یا دینی کردن حکومت و سیاست؟

یکی از اشکلاتی که غالباً دگراندیشان در باب حکومت دینی به آن تمسک می جویند این است که پیوند دین و سیاست موجب می شود دین در خدمت قدرت درآید و زورمداران و قدرت طلبان از طریق آن وجاهت و مشروعیت کسب نموده و دین را ابزاری برای حفظ و بقای قدرت خود قرار دهند.

تکیه گاه اصلی این گروه پاره ای از شواهد تاریخی است.

بازرگان مینویسد:

هزار سال ریاست بلامنازع دینی پاپها و حاکمیت قهار کلیسای کاتولیک بر پادشاهان و اشراف و مردم اروپای قرون وسطی یادگاری جز جهل و تاریکی، رکود و عقب ماندگی و اختناق افکار یا انگیزسیون وحشتناک به جا نگذاشت.[1]
ایشان جهان اسلام را نیز مشمول همین قاعده انگاشته و در تأیید آن حکومت خلفای اموی، عباسی و امپراطوری عثمانی را شاهد آورده و اظهار میدارد که در این دولتها (عملا دین از دولت فرمان می گرفت و دستگاه اجرایی خلفا برای تأمین قدرت و ثروت و شهوت آنها و وابستگانشان بود.)
نامبرده جهان تشیع را نیز همین سان مبتلا به آفت ابزار شدن دین در چنگ قدرت انگاشته و نمونه های بارز آن را دولت صفوی و قاجار به حساب می آورد. [2]

بررسی

در تحلیل و ارزیابی اشکال فوق ابتداء باید بین دو مقوله تفکیک قائل شد و هر یک را جداگانه مورد بررسی قرار داد:
یکی دنیوی کردن دین، و دیگری دینی کردن حکومت.

أ . دنیوی کردن دین

تعبیر فوق خالی از ابهام نیست و به گونه های مختلفی تفسیرپذیر است، از میان معانی محتمل دو معنا بیشتر به ذهن تبادر می کند. این دو عبارت است از:

1. خارج کردن دین از حصار آخرت گرایی محض و توسعه در قلمرو آن به گونه ای که دنیا را نیز شامل شود.
چنین معنایی فی نفسه دارای هیچ اشکال وتالی فاسدی نیست، زیرا هیچ دلیل موجهی بر لزوم محصور بودن دین در حصار آخرت و ممنوعیت ورود آن به عرصه این جهان وجود ندارد.
لکن آنچه مهم است این است که دنیا شمولی دین باید از منبع صلاحیت دار یعنی خداوند متعال ناشی شود.
در ادیان الاهی خداوند دیّان است که بر اساس حکمت بالغة خود دین و شریعت را جامع و کامل به بشر ارزانی می دارد و بدینوسیله به نیازمندیهای دنیوی و اخروی او پاسخی در خور و مناسب می دهد.
بنابراین دنیاشمولی دین در این صورت ارمغانی الاهی و خدمتی بزرگ به بشریت است، زیرا بسیاری از عوامل دیریاب و صعب الوصول در جهت خیردنیایی بشر را به سهولت و ارزانی برای او دسترس پذیر می سازد و او را از آفات و خطرات ریسکها و مخاطرات بزرگی که چه بسا عواقب جبران ناپذیری در پیداشته باشد میرهاند.

از حضرت امام رضا(ع) نقل شده است که فرمودند:
هر آنچه زندگی بدان پاینده است و ازجهات گوناگون مصالح مردم را در بردارد، مورد دستور شرع واقع شده و آنچه فساد و تباهی در پی دارد منع گردیده است، چه آنکه افزون بر زیان جسمانی، خسارت نفسانی نیز در بردارد.[3]

2. جداسازی دین از اهداف آخرت گرایانه آن، و آن را صرفاً در جهت خدمت به دنیای فانی و گذران درآوردن.

چنین فرآیندی توسط بشر دنیاپرست و آخرت گریز انجام می پذیرد و هدف از آن نیز عمدتاً حفظ منافع مادی طبقات یا افراد خاص مانند ارباب زر و زور است.
بدون شک این فرآیند جفا و خیانتی بزرگ و نابخشودنی نسبت به دین و جامعه دینی است.

ب . دینی کردن حکومت

دینی کردن حکومت و سیاست به معنای تنظیم سیاست و حکومت بر اساس هنجارها و آموزه های دینی است.
حکومت دینی نظامی (دین مدار) است، و باید همه امور خود را با دین همساز و هماهنگ کند.
در حکومت دینی اینکه چه کسی حکومت کند، چگونه باید حکومت کرد و بر اساس چه شیوه ای میتوان به قدرت سیاسی دست یافت، همه و همه از دین اتخاذ میشود و هم از طریق دین ساز و کار نظارت بر چگونگی کار بست قدرت تعیین و اعمال میگردد. [4]

[1] . آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء (مقاله)، کیان، ش 28، ص 59.
[2] . نگا: همان.
[3] . مستدرک الوسائل، ج13، باب مایکتسب، ص 64.
[4] . برای آگاهی بیشتر ر.ک: حمیدرضا شاکرین: معنای حکومت دینی چیست؟ پرسمان (ماهنامه) پیش شماره دوازدهم، مرداد ماه 1381، ص 10.

(منبع : پرسمان)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین