میان فقاهت و ولایت، تلازمی نیست و ولایت فعلیّت ندارد و با «انتخاب ‌شرعی» مردم، فقیه جامع الشرایط «ولایت بالفعل» می‌یابد.‌‌
ولایت، مانند مرجعیّت و قضاء، سِمَتی است که از سوی شارع برای فقیه جامع الشرایط جعل شده ‌است؛ یعنی فقیه جامع الشرایط، مرجع فتواست و این سمت را دارد و صلاحیت فتوا دادن را دارا می‌باشد؛ چه ‌به او مراجعه کنند و چه نکنند. اگر به او مراجعه کردند، از جهت مفهوم اضافیِ مرجعیت، می‌شود مرجع ‌بالفعل؛ و اگر به او مراجعه نکردند، گرچه همه سمت‌های معنوی و صلاحیت‌های دینی او بالفعل است، ولی از ‌جهت مفهوم اضافیِ مرجعیت، مرجع بالقوه است نه بالفعل؛ چه اینکه اثر خارجی مرجعیت او نیز بالقوه است. ‌و این غیر از آن است که فقیه مزبور، وکیل امت باشد و از سوی مردم برای مرجعیت نمایندگی داشته باشد. ‌در قضاء نیز همین است؛ یعنی سمت قضاء، از سوی شارع به فقیه جامع الشرایط تفویض شده است؛ اگر ‌مردم به او مراجعه کردند، از لحاظ مفهوم اضافی قضاء قاضی بالفعل می‌شود و اگر به او مراجعه نکردند، فقط از ‌جهت مفهوم اضافی قضاء، قاضی بالقوه است؛ چه اینکه از جهت اثر عینیِ قضاء نیز قاضی بالقوه است.‌‌ ‌سمت ولایت نیز همین‌گونه است که پیش از رجوع مردم، ولایت فقیه از جهت مفهوم اضافی ولاء، بالقوه است ‌و پس از مراجعه مردم، ولایت او بالفعل می‌شود؛ اما این، غیر از وکالت است که مردم فقیه را وکیل خود در ‌حکومت کنند؛ زیرا در توکیل، اصالت از آنِ موکّل است و وکیل، فقط اجراءکننده منویات موکّل می‌باشد؛ در حالی ‌که در حکومت اسلامی، تنها قانونی که باید اجرا شود، همان مقصود شارع مقدس است نه منویّ غیر او.‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌مأخذ: ( آیةالله جوادی آملی ، ولایت فقیه، ص 419، 420)‌
عنوان سوال:

میان فقاهت و ولایت، تلازمی نیست و ولایت فعلیّت ندارد و با «انتخاب ‌شرعی» مردم، فقیه جامع الشرایط «ولایت بالفعل» می‌یابد.‌‌


پاسخ:

ولایت، مانند مرجعیّت و قضاء، سِمَتی است که از سوی شارع برای فقیه جامع الشرایط جعل شده ‌است؛ یعنی فقیه جامع الشرایط، مرجع فتواست و این سمت را دارد و صلاحیت فتوا دادن را دارا می‌باشد؛ چه ‌به او مراجعه کنند و چه نکنند. اگر به او مراجعه کردند، از جهت مفهوم اضافیِ مرجعیت، می‌شود مرجع ‌بالفعل؛ و اگر به او مراجعه نکردند، گرچه همه سمت‌های معنوی و صلاحیت‌های دینی او بالفعل است، ولی از ‌جهت مفهوم اضافیِ مرجعیت، مرجع بالقوه است نه بالفعل؛ چه اینکه اثر خارجی مرجعیت او نیز بالقوه است. ‌و این غیر از آن است که فقیه مزبور، وکیل امت باشد و از سوی مردم برای مرجعیت نمایندگی داشته باشد. ‌در قضاء نیز همین است؛ یعنی سمت قضاء، از سوی شارع به فقیه جامع الشرایط تفویض شده است؛ اگر ‌مردم به او مراجعه کردند، از لحاظ مفهوم اضافی قضاء قاضی بالفعل می‌شود و اگر به او مراجعه نکردند، فقط از ‌جهت مفهوم اضافی قضاء، قاضی بالقوه است؛ چه اینکه از جهت اثر عینیِ قضاء نیز قاضی بالقوه است.‌‌ ‌سمت ولایت نیز همین‌گونه است که پیش از رجوع مردم، ولایت فقیه از جهت مفهوم اضافی ولاء، بالقوه است ‌و پس از مراجعه مردم، ولایت او بالفعل می‌شود؛ اما این، غیر از وکالت است که مردم فقیه را وکیل خود در ‌حکومت کنند؛ زیرا در توکیل، اصالت از آنِ موکّل است و وکیل، فقط اجراءکننده منویات موکّل می‌باشد؛ در حالی ‌که در حکومت اسلامی، تنها قانونی که باید اجرا شود، همان مقصود شارع مقدس است نه منویّ غیر او.‌‌ ‌‌‌‌

‌مأخذ: ( آیةالله جوادی آملی ، ولایت فقیه، ص 419، 420)‌





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین