1 حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه، برای (تحقق دین) در جامعه است و دین، شامل سه بخش ‌‌(اعتقاد) و (اخلاق) و (عمل) است. بنابراین، ولایت و حکومت فقیه، فقط برای (بایدها و نبایدها)ی الزامی ‌نیست، ولی چون انسان و جامعه انسانی، از طریق رفتار و عمل اصلاح میشوند، باید مورد توجه نظام باشد.‌ ‌2 بند ششم از اصل دوم قانون اساسی میگوید جمهوری اسلامی، نظامی است بر مبنای کرامت و ارزش ‌والای انسان و آزادی توأم با مسؤولیت او در برابر خدا؛ و در اصل سوم قانون اساسی، شانزده وظیفه برای ‌دولت جمهوری اسلامی، مقرر شده تا به وسیله آن، اهداف مذکور در اصل دوم را محقق سازد. وظیفه اوّل، ‌همان ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوا و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و ‌تباهی است.‌ ‌3 اگر نظام اسلامی، توجّه بیشتری به بایدها و نبایدها میکند، برای آن است که برخی نمیخواهند در ‌جامعه کنونی ما، احکام اسلامی تحقق پیدا کند؛ میخواهند تا آنجا که ممکن است، (آزادی) را (مطلق) ‌کنند و برای این هدف، تلاش میکنند که (ولایت فقیه) را (مقیّد) نمایند؛ وگرنه نظام و حکومت اسلامی، در ‌امور فرهنگی جاری کشور، توجّه به فضائل اخلاقی و اعتقادات نیز دارد.‌ ‌4 حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، در تبیین حقوق متقابل بین امام و امت چنین فرمود: (أیّها الناس إنّ لی ‌علیکم حقاً ولکم علیّ حقٌ : فامّا حقّکم علیّ فالنصیحة لکم وتوفیر فیئکم علیکم وتعلیمکم کیلا تجهلوا وتأدیبکم ‌کیما تعلموا)(1)؛ یعنی ای مردم، من بر شما حقی دارم و نیز بر من حقی دارید. حق شما بر من، عبارت است ‌از:‌ ‌1). رهنمود اخلاقی و هدایت خیرخواهانه شما. 2). صرف اموال عمومی در مصالح شما بدون حیف و میل. 3). ‌تعلیم شما تا از جهل برهید. 4). تأدیب شما به آداب الهی که انسانهای سالک صالح بر آنند؛ تا به ادب مع الله ‌برسید. از اینجا، گذشته از فرق میان رهائی از جهل و نیل به ادب، معلوم میشود که وظیفه حکومت ‌اسلامی، تأدیب امت به ادب الهی است.‌ ‌ ‌ ‌(1) نهجالبلاغه، خطبه ‌34، بند 9.‌ ‌‌‌‌مأخذ: ( آیةالله جوادی آملی ، ولایت فقیه ، ص 511، 512)‌
آیا نظام حکومتی ولایت فقیه، برای تحقق «باید و نباید»های الزامی است یا برای تحقق «اخلاق فاضله» و «اعتقادات صحیح»؟
1 حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه، برای (تحقق دین) در جامعه است و دین، شامل سه بخش (اعتقاد) و (اخلاق) و (عمل) است. بنابراین، ولایت و حکومت فقیه، فقط برای (بایدها و نبایدها)ی الزامی نیست، ولی چون انسان و جامعه انسانی، از طریق رفتار و عمل اصلاح میشوند، باید مورد توجه نظام باشد. 2 بند ششم از اصل دوم قانون اساسی میگوید جمهوری اسلامی، نظامی است بر مبنای کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسؤولیت او در برابر خدا؛ و در اصل سوم قانون اساسی، شانزده وظیفه برای دولت جمهوری اسلامی، مقرر شده تا به وسیله آن، اهداف مذکور در اصل دوم را محقق سازد. وظیفه اوّل، همان ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوا و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی است. 3 اگر نظام اسلامی، توجّه بیشتری به بایدها و نبایدها میکند، برای آن است که برخی نمیخواهند در جامعه کنونی ما، احکام اسلامی تحقق پیدا کند؛ میخواهند تا آنجا که ممکن است، (آزادی) را (مطلق) کنند و برای این هدف، تلاش میکنند که (ولایت فقیه) را (مقیّد) نمایند؛ وگرنه نظام و حکومت اسلامی، در امور فرهنگی جاری کشور، توجّه به فضائل اخلاقی و اعتقادات نیز دارد. 4 حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، در تبیین حقوق متقابل بین امام و امت چنین فرمود: (أیّها الناس إنّ لی علیکم حقاً ولکم علیّ حقٌ : فامّا حقّکم علیّ فالنصیحة لکم وتوفیر فیئکم علیکم وتعلیمکم کیلا تجهلوا وتأدیبکم کیما تعلموا)(1)؛ یعنی ای مردم، من بر شما حقی دارم و نیز بر من حقی دارید. حق شما بر من، عبارت است از: 1). رهنمود اخلاقی و هدایت خیرخواهانه شما. 2). صرف اموال عمومی در مصالح شما بدون حیف و میل. 3). تعلیم شما تا از جهل برهید. 4). تأدیب شما به آداب الهی که انسانهای سالک صالح بر آنند؛ تا به ادب مع الله برسید. از اینجا، گذشته از فرق میان رهائی از جهل و نیل به ادب، معلوم میشود که وظیفه حکومت اسلامی، تأدیب امت به ادب الهی است.
(1) نهجالبلاغه، خطبه 34، بند 9.
مأخذ: ( آیةالله جوادی آملی ، ولایت فقیه ، ص 511، 512)
- [سایر] برتری نظام ولایت فقیه بر «دموکراسی» چیست؟
- [سایر] آیا «جامعه مدنی» با حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه سازگار است؟
- [سایر] در نظام ولایت فقیه، آیا مردم «ذی حق» هستند؟ اگر هستند، «حقوق» آنان ناشی از تکلیفشان است یا «تکلیف» آنان ناشی از حقوقشان؟
- [سایر] چرا «ولایت فقیه» می گوییم نه «وکالت فقیه»؟
- [سایر] در نظام ولایت فقیه، آیا مردم در حوزه امور عمومی، «محجور»هستند و هر گونه تصرف آنان، محتاج اجازه قبلی یا تنفیذ بعدی ولیّ فقیه است؟
- [سایر] «ولایت فقیه» با «جمهوری اسلامی» سازگار نیست؛ زیرا لازمه جمهوری ، حق رأی داشتن مردم است ولی لازمه ولایت فقیه، محجوریت مردم است!
- [سایر] میان فقاهت و ولایت، تلازمی نیست و ولایت فعلیّت ندارد و با «انتخاب شرعی» مردم، فقیه جامع الشرایط «ولایت بالفعل» مییابد.
- [سایر] آیا در بحث ولایت فقیه، واژههای «ولی»، «منصوب»، «نائب» و «وکیل» به یک معناست؟ آیا این تعبیرات درباره فقیه حاکم درست است؟
- [سایر] لزوم مجلس خبرگان، با نظریه «انتصاب» در ولایت فقیه سازگار است یا با نظریه «انتخاب» و «وکالت»؟
- [سایر] آیا «احکام حکومتی»، همان «احکام ثانوی» است؟