آیا رهبر می‌تواند «قانون اساسی» یا اصولی از آن را لغو کند؟‌
همان‌گونه که نظام علّی و معلولی جهان، چنان رصین و استوار است که ناهماهنگی با آن در نظام ‌تکوین ممتنع است، نظم امامت و امت نیز چنان مرصوص است که نادیده گرفتن آن در نظام تشریع، ممنوع ‌می‌باشد. امت، در هنگام پذیرش امامتِ امام و نیز امام، هنگام اعلامِ قبول وظیفه رهبری و امامتِ امت، با ‌یکدیگر تعهد و تعاهد متقابل دارند که نه تنها به صورت یک عهد و عقدِ صحیح تنظیم می‌شود، بلکه به عنوان یک ‌عهد لازم و عقد حتمی امضا می‌گردد که نقض آن، برای هیچ کس جائز نخواهد بود. اگر رهبر یک ملت به عنوان ‌امام آنان، و ملّت یک کشور به عنوان امت آن امام، تعهد متقابل را به صورت قانون اساسی تدوین نموده‌اند و ‌فقیه جامع شرایط رهبری نخست به عنوان یک شهروند، با استفاده از شخصیّت حقیقی خود، در همه‌پرسی ‌شرکت کرد و به آن قانون اساسی رأی داد و ثانیاً پس از رأی قاطع ملت، به عنوان فقیه جامع الشرایط، با ‌استعانت از شخصیّت حقوقی خویش، آن قانون اساسی و نیز محصول آراء ملت را تنفیذ کرد، وفای به چنین ‌تعاهدِ متقابل، بر امام و بر امت واجب خواهد بود و نقض آن، جایز نیست.‌‌ ‌بنابراین، فقیه جامع شرایط رهبری، با جمهور مردم چنین تعهّد کرده است که ولایت خویش را در محدوده قانون ‌اساسی اعمال می‌کند و حدود و وظائف و اختیارات خود را، برابر اصول معیّن در طی فصول آن قانون رعایت ‌می‌نماید؛ چه اینکه امت نیز وظائف و حقوق خود را، برابر اصول مضبوط در چند فصل قانون اساسی اعمال ‌می‌کند. لذا تعدّی از قانون اساسی، نه برای رهبر رواست و نه برای جمهور؛ مگر در موارد حقوقی خاص مانند ‌موارد ذیل:‌‌ ‌‌1 عهد مزبور، به صورت یک عقد جائز باشد نه لازم؛ که اگر جائز بود، نقض آن برای هر یک از طرفین عهد ‌رواست.‌‌ ‌‌2 عهد مزبور، به صورت ایقاع ارائه شود نه عقد؛ که اگر چنین بود، نقض آن، در اختیار صاحب قدرت ایقاع است ‌و طرف دیگر حقی ندارد (البته برخی از ایقاع‌ها).‌‌ ‌‌3‌ عهد مزبور، گرچه به صورت عقد ارائه شده نه به صورت ایقاع و به عنوان عقد لازم است نه جائز، لیکن برای ‌یکی از دو طرفِ عقد، (خیار)؛ یعنی حق فسخ ثابت باشد؛ که در این حال، فقط ذی الخیار، حق فسخ عهد یاد ‌شده را دارد.‌‌ ‌غرض آنکه؛ نقض حریم قانون و ترک منطقه آن، بدون مجوّز قانونی روا نیست و تجویز حقوقی در فقه اسلام، ‌مضبوط است که به نموداری از آن اشاره شد. چون خود رهبر، قانون اساسی را همراه با آحاد ملت پذیرفت و ‌بعد از همه‌پرسی و رأی امت به آن آرای عمومی را امضاء و تنفیذ کرده است، به آن متعهّد است و نمی‌تواند بر ‌خلاف آن عمل کند و اگر با گذشت زمان، نقص یا عیب برخی از اصول قانون اساسی آشکار شد، رهبر با ‌بررسی‌ای که مجمع تشخیص مصلحت نظام انجام می‌دهد، بر اساس اصل یکصد و هفتاد و هفتم، دستور ‌بازنگری می‌دهد و پس از بازنگری و طی مراحل قانونی، به همه‌پرسی گذاشته می‌شود و سرانجام، خود ‌رهبر نیز در همه‌پرسی اخیر شرکت می‌کند و به آن، رأی مثبت می‌دهد و سپس آراء عمومی را که یکی از ‌آنها رأی شخصیت حقیقی خود رهبر است به عنوان والی مسلمین و با استعانت از شخصیت حقوقی ‌خویش، امضاء و تنفیذ می‌نماید و بنابراین، اصول تبدیل یا تحویل یافته، همانند اصلِ قانون اساسی، از مسیر ‌صحیح، صبغه قانونی پیدا می‌کند.‌‌ ‌تذکر: فقیه جامع الشرایط، گاهی به تأسیس نهاد، مجتمع، مؤسّسه، و مانند آن قیام می‌کند و به کارهای ‌فرهنگی و اجتماعی اقدام می‌نماید که گرچه چنین اموری در قانون اساسی پیش‌بینی نشده، لیکن، نه ‌مخالف قانون است و نه تزاحم قانونی دارد و نه برای دولت جمهوری و بودجه رسمی کشور بار مالی ایجاد ‌می‌کند. این گونه از کارها، گرچه وظیفه قانونی و حتمی او نیست، لیکن منع قانونی هم ندارد؛ زیرا همانند ‌سایر مراکز ملّی و مردمی است که دیگر فقیهان، دانشوران، دانش‌پژوهان، و یا خیّرین جامعه دارند.‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌مأخذ: ( آیةالله جوادی آملی ، ولایت فقیه ، ص 505 509)‌
عنوان سوال:

آیا رهبر می‌تواند «قانون اساسی» یا اصولی از آن را لغو کند؟‌


پاسخ:

همان‌گونه که نظام علّی و معلولی جهان، چنان رصین و استوار است که ناهماهنگی با آن در نظام ‌تکوین ممتنع است، نظم امامت و امت نیز چنان مرصوص است که نادیده گرفتن آن در نظام تشریع، ممنوع ‌می‌باشد. امت، در هنگام پذیرش امامتِ امام و نیز امام، هنگام اعلامِ قبول وظیفه رهبری و امامتِ امت، با ‌یکدیگر تعهد و تعاهد متقابل دارند که نه تنها به صورت یک عهد و عقدِ صحیح تنظیم می‌شود، بلکه به عنوان یک ‌عهد لازم و عقد حتمی امضا می‌گردد که نقض آن، برای هیچ کس جائز نخواهد بود. اگر رهبر یک ملت به عنوان ‌امام آنان، و ملّت یک کشور به عنوان امت آن امام، تعهد متقابل را به صورت قانون اساسی تدوین نموده‌اند و ‌فقیه جامع شرایط رهبری نخست به عنوان یک شهروند، با استفاده از شخصیّت حقیقی خود، در همه‌پرسی ‌شرکت کرد و به آن قانون اساسی رأی داد و ثانیاً پس از رأی قاطع ملت، به عنوان فقیه جامع الشرایط، با ‌استعانت از شخصیّت حقوقی خویش، آن قانون اساسی و نیز محصول آراء ملت را تنفیذ کرد، وفای به چنین ‌تعاهدِ متقابل، بر امام و بر امت واجب خواهد بود و نقض آن، جایز نیست.‌‌ ‌بنابراین، فقیه جامع شرایط رهبری، با جمهور مردم چنین تعهّد کرده است که ولایت خویش را در محدوده قانون ‌اساسی اعمال می‌کند و حدود و وظائف و اختیارات خود را، برابر اصول معیّن در طی فصول آن قانون رعایت ‌می‌نماید؛ چه اینکه امت نیز وظائف و حقوق خود را، برابر اصول مضبوط در چند فصل قانون اساسی اعمال ‌می‌کند. لذا تعدّی از قانون اساسی، نه برای رهبر رواست و نه برای جمهور؛ مگر در موارد حقوقی خاص مانند ‌موارد ذیل:‌‌ ‌‌1 عهد مزبور، به صورت یک عقد جائز باشد نه لازم؛ که اگر جائز بود، نقض آن برای هر یک از طرفین عهد ‌رواست.‌‌ ‌‌2 عهد مزبور، به صورت ایقاع ارائه شود نه عقد؛ که اگر چنین بود، نقض آن، در اختیار صاحب قدرت ایقاع است ‌و طرف دیگر حقی ندارد (البته برخی از ایقاع‌ها).‌‌ ‌‌3‌ عهد مزبور، گرچه به صورت عقد ارائه شده نه به صورت ایقاع و به عنوان عقد لازم است نه جائز، لیکن برای ‌یکی از دو طرفِ عقد، (خیار)؛ یعنی حق فسخ ثابت باشد؛ که در این حال، فقط ذی الخیار، حق فسخ عهد یاد ‌شده را دارد.‌‌ ‌غرض آنکه؛ نقض حریم قانون و ترک منطقه آن، بدون مجوّز قانونی روا نیست و تجویز حقوقی در فقه اسلام، ‌مضبوط است که به نموداری از آن اشاره شد. چون خود رهبر، قانون اساسی را همراه با آحاد ملت پذیرفت و ‌بعد از همه‌پرسی و رأی امت به آن آرای عمومی را امضاء و تنفیذ کرده است، به آن متعهّد است و نمی‌تواند بر ‌خلاف آن عمل کند و اگر با گذشت زمان، نقص یا عیب برخی از اصول قانون اساسی آشکار شد، رهبر با ‌بررسی‌ای که مجمع تشخیص مصلحت نظام انجام می‌دهد، بر اساس اصل یکصد و هفتاد و هفتم، دستور ‌بازنگری می‌دهد و پس از بازنگری و طی مراحل قانونی، به همه‌پرسی گذاشته می‌شود و سرانجام، خود ‌رهبر نیز در همه‌پرسی اخیر شرکت می‌کند و به آن، رأی مثبت می‌دهد و سپس آراء عمومی را که یکی از ‌آنها رأی شخصیت حقیقی خود رهبر است به عنوان والی مسلمین و با استعانت از شخصیت حقوقی ‌خویش، امضاء و تنفیذ می‌نماید و بنابراین، اصول تبدیل یا تحویل یافته، همانند اصلِ قانون اساسی، از مسیر ‌صحیح، صبغه قانونی پیدا می‌کند.‌‌ ‌تذکر: فقیه جامع الشرایط، گاهی به تأسیس نهاد، مجتمع، مؤسّسه، و مانند آن قیام می‌کند و به کارهای ‌فرهنگی و اجتماعی اقدام می‌نماید که گرچه چنین اموری در قانون اساسی پیش‌بینی نشده، لیکن، نه ‌مخالف قانون است و نه تزاحم قانونی دارد و نه برای دولت جمهوری و بودجه رسمی کشور بار مالی ایجاد ‌می‌کند. این گونه از کارها، گرچه وظیفه قانونی و حتمی او نیست، لیکن منع قانونی هم ندارد؛ زیرا همانند ‌سایر مراکز ملّی و مردمی است که دیگر فقیهان، دانشوران، دانش‌پژوهان، و یا خیّرین جامعه دارند.‌‌ ‌‌‌‌

‌مأخذ: ( آیةالله جوادی آملی ، ولایت فقیه ، ص 505 509)‌





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین