ابتدا لازم است درباره (مرجع تقلید)، (افتاء) و (حکم) توضیحی داده شود. (مرجع تقلید) در فرهنگ دینی ما فقیهی است که دارای شرایط خاصی است و مردم عادی برای آگاهی از احکام شرعی به او مراجعه می کنند. ایشان نیز مانند هر کارشناس دیگر نظر خود را اظهار می دارد. جایگاه مراجع تقلید و نقش آنان برای عموم مردم جایگاه و موقعیت مرجع تقلید روشن و مشخص است. کار مرجع تقلید (افتاء) است؛ یعنی فتوا دادن. وقتی فقیه جامع الشرایط فتوا می دهد، مانندآن است که به پزشکی مراجعه کنیم و درباره ناراحتی جسمی نظرش را بخواهیم و او هم نظرش را می دهد. پزشک در واقع فقط راهنمایی می کند، تا اگر بیمار خواست معالجه شود، به راهنمایی او عمل نماید. پزشک هیچ ولایت و سلطه ای بر بیمار ندارد ودستور او فقط جنبه (ارشاد) دارد، نه (مولویت)) 1 (. مرجع تقلید نیز نسبت به مقلدان خود همین نقش را دارد. همچنین فقیه در هنگام فتوا دادن، نظری کلی می دهد. او مثلا می گوید: شرایط صحت نماز چیست؛ مبطلات روزه کدام است، خون چه حیوانی نجس است. او حتی در موردمسائل اجتماعی می گوید در چه مواردی جنگ مشروع است و یا شرکت زنان در جنگ در چه اوضاعی شرعی است. او احکام کلی را عرضه می کند، ولی اینکه آیا امروز و در این جنگ زنان باید شرکت کنند یا خیر، که در واقع تطبیق احکام کلی بر موارد خاص است، کار فقیه نیست، پس در موارد خاص چه کسی باید تعیین وظیفه نماید؟ پاسخ این سئوال گفته خواهد شد. در همین جا به مساله ای دیگر توجه می کنیم و آن این است که ممکن است در یک زمان چند مرجع تقلید داشته باشیم. البته هم ادله شرعی و هم ذوق عقلایی اقتضا می کنددر میان آن مراجع هر کس به دنبال اعلم باشد. اگر کسی می تواند اعلم را تشخیص دهد، مشکلی ندارد، ولی عموم مردم که توان شناسایی اعلم را ندارند، از اهل فن سئوال می کنند و گفتار متخصصان برایشان دلیل است. آیا تعدد مراجع مشکلی ایجاد نمی کند؟ در مسائل فردی تعدد مراجع و اختلاف فتاوا مشکلی ایجاد نمی کند. فرض کنید دو نفربا هم به مسافرت می روند؛ یکی مقلد مرجعی است که طبق فتوای او باید نماز راشکسته بخواند و دیگری مقلد مرجعی است که به فتوای او باید نماز را تمام بخواند. در اینجا مشکلی رخ نمی دهد، ولی اگر در مسائل اجتماعی فتاوا متعددباشد، موجب هرج و مرج و اختلال در اجتماع می شود. فرض کنید زن و مردی قصد دارند با هم ازدواج کنند؛ یکی مقلد کسی است که می گوید: فلان امر، شرط صحت ازدواج است، و دیگری مقلد مرجعی است که آن شرط را لازم نمی داند. حال اگر ازدواج به صورتی واقع شد که طبق فتوای یکی از مراجع صحیح و طبق فتوای دیگری باطل است چه باید کرد؟ از این مثال ساده می توان مشکلاتی را که در صورت تعدد مراجع و اختلاف فتاوای آنان در مسائل مهمتر اجتماعی- مانند جنگ و صلح- پدید می آید، فهمید. پس در مسائل اجتماعی چه باید کرد؟ پاسخ این سئوال را بزودی خواهیم داد. نقش ولی فقیه ولی فقیه، فقیهی است که علاوه بر اجتهاد در احکام شرعی، دارای تقوا، عدالت، مدیریت کلان جامعه، آگاهی کافی از اوضاع و احوال کشور و جهان، شجاعت و برخی امور دیگر است، زیرا ولایت و امامت جامعه مانند هر پست و مقام دیگر ضوابطی داردکه تا آن ضوابط در شخصی نباشد، او نمی تواند آن مقام و پست را احراز کند. فرض ایده آل این است که ولی فقیه اعلم فقهای زمان خویش باشد؛ از دیگران با تقواترباشد و آگاهترین فرد به مصالح جامعه باشد، ولی این ایده آل معمولا محقق نمی شود، اما معنایش این نیست که ولی فقیه می تواند بعضی از این شرایط را نداشته باشد؛ بلکه باید حد نصاب این شرایط در او وجود داشته باشد. وقتی فقیهی منصب ولایت و امامت جامعه را عهده دار شد در این صورت او حق داردمصداق و مورد احکام کلی را در هر اوضاع و احوالی تشخیص دهد، که البته برای تشخیص صحیح از نظر مشاوران و متخصصان مختلف بهره می برد و مثلا می گوید: رابطه سیاسی با فلان کشور قطع شود، یا اعلان جنگ یا صلح می دهد و امثال آن. پس پاسخ اولین سئوال- که تعیین مصداق احکام به عهده چه کسی است- معلوم شد. در مسائل اجتماعی تنها نظر و فتوای ولی فقیه است که نظر رسمی در کشور است و درموارد اختلاف فتاوا فقط نظر او را باید مراعات و عمل کرد؛ یعنی نظر نهایی درمسائل اجتماعی فتوای ولی فقیه است که باعث ریشه کن شدن اختلاف و رفع هرج و مرج می شود. با این گفته پاسخ سئوال دوم هم داده شد؛ یعنی مراجع متعدد در مسائل فردی نظرشان مطاع است و ولی فقیه در مسائل اجتماعی واجب الاطاعه است. تفاوت حکم و فتواتفاوت حکم و فتوا در این است که فقیه در مقام فتوا، حکم کلی را بیان می کند، ولی (حکم) دستور دادن و الزام کردن است. کار دیگر ولی فقیه حکم دادن است. ولی فقیه با صدور حکم، مردم را به کاری وادار می کند. زمان حیات امام راحل رادر نظر آورید؛ ایشان در اوایل جنگ دستور دادند حصر آبادان باید شکسته شود. این فتوا نبود، بلکه حکم بود و جایز نیست که فقهای دیگر آن را نقض کنند. در کتب فقهی گفته شده است: اگر قاضی حکم کرد، هیچ فقیهی حق ندارد حکم آن قاضی فقیه را نقض کند. در باب ولی فقیه این مساله به طریق اولی باید مراعات شود؛ یعنی وقتی ولی فقیه در امری اجتماعی- بنا به اقتضای مصالح اسلام و مسلمانان- لازم دید حکمی بکند، دیگران حتی به فرض اینکه اعلم از او باشند، حق مخالفت باحکم او را ندارند. باید توجه کرد تا (حکم) حکومتی فقیه نباشد، امر اجتماع به سامان نمی رسد چون اگر بنا باشد امور اجتماعی بر اساس فتاوای متفاوت اداره گردد، هرج و مرج واختلال پیش می آید. از این روست که باید اداره امور اجتماعی تحت تسلط و قدرت یک نفر باشد. خلاصه مطالب فوق این است که اولا با وجود ولی فقیه در راس حکومت اسلامی مراجع تقلید جایگاه خاص خود را دارند و هر کس می تواند از آنان تقلید کند. ثانیا: امور اجتماعی باید تحت نظر یک نفر اداره گردد، تا هرج و مرج رخ ندهد. ثالثا: اگر در موردی ولی فقیه حکمی داد، هیچ فقیهی گرچه از نظر فقهی اعلم از ولی فقیه باشد، حق نقض آن حکم را ندارد. 1- تفاوت حکم ارشادی و مولوی آن است که حکم ارشادی، واجب الاطاعه نیست، گرچه با مخالفت آن مصالحی از دست می رود، ولی احکام مولوی واجب الاطاعه اند و مخالفت با آنها باعث از دست دادن مصالح و گرفتاری به عذاب الهی‌است. منبع: پرسشها و پاسخها، آیت الله مصباح یزدی(حفظه الله)
ابتدا لازم است درباره (مرجع تقلید)، (افتاء) و (حکم) توضیحی داده شود. (مرجع تقلید) در فرهنگ دینی ما فقیهی است که دارای شرایط خاصی است و مردم عادی برای آگاهی از احکام شرعی به او مراجعه می کنند. ایشان نیز مانند هر کارشناس دیگر نظر خود را اظهار می دارد. جایگاه مراجع تقلید و نقش آنان برای عموم مردم جایگاه و موقعیت مرجع تقلید روشن و مشخص است. کار مرجع تقلید (افتاء) است؛ یعنی فتوا دادن. وقتی فقیه جامع الشرایط فتوا می دهد، مانندآن است که به پزشکی مراجعه کنیم و درباره ناراحتی جسمی نظرش را بخواهیم و او هم نظرش را می دهد. پزشک در واقع فقط راهنمایی می کند، تا اگر بیمار خواست معالجه شود، به راهنمایی او عمل نماید. پزشک هیچ ولایت و سلطه ای بر بیمار ندارد ودستور او فقط جنبه (ارشاد) دارد، نه (مولویت)) 1 (. مرجع تقلید نیز نسبت به مقلدان خود همین نقش را دارد. همچنین فقیه در هنگام فتوا دادن، نظری کلی می دهد. او مثلا می گوید: شرایط صحت نماز چیست؛ مبطلات روزه کدام است، خون چه حیوانی نجس است. او حتی در موردمسائل اجتماعی می گوید در چه مواردی جنگ مشروع است و یا شرکت زنان در جنگ در چه اوضاعی شرعی است. او احکام کلی را عرضه می کند، ولی اینکه آیا امروز و در این جنگ زنان باید شرکت کنند یا خیر، که در واقع تطبیق احکام کلی بر موارد خاص است، کار فقیه نیست، پس در موارد خاص چه کسی باید تعیین وظیفه نماید؟ پاسخ این سئوال گفته خواهد شد. در همین جا به مساله ای دیگر توجه می کنیم و آن این است که ممکن است در یک زمان چند مرجع تقلید داشته باشیم. البته هم ادله شرعی و هم ذوق عقلایی اقتضا می کنددر میان آن مراجع هر کس به دنبال اعلم باشد. اگر کسی می تواند اعلم را تشخیص دهد، مشکلی ندارد، ولی عموم مردم که توان شناسایی اعلم را ندارند، از اهل فن سئوال می کنند و گفتار متخصصان برایشان دلیل است. آیا تعدد مراجع مشکلی ایجاد نمی کند؟ در مسائل فردی تعدد مراجع و اختلاف فتاوا مشکلی ایجاد نمی کند. فرض کنید دو نفربا هم به مسافرت می روند؛ یکی مقلد مرجعی است که طبق فتوای او باید نماز راشکسته بخواند و دیگری مقلد مرجعی است که به فتوای او باید نماز را تمام بخواند. در اینجا مشکلی رخ نمی دهد، ولی اگر در مسائل اجتماعی فتاوا متعددباشد، موجب هرج و مرج و اختلال در اجتماع می شود. فرض کنید زن و مردی قصد دارند با هم ازدواج کنند؛ یکی مقلد کسی است که می گوید: فلان امر، شرط صحت ازدواج است، و دیگری مقلد مرجعی است که آن شرط را لازم نمی داند. حال اگر ازدواج به صورتی واقع شد که طبق فتوای یکی از مراجع صحیح و طبق فتوای دیگری باطل است چه باید کرد؟ از این مثال ساده می توان مشکلاتی را که در صورت تعدد مراجع و اختلاف فتاوای آنان در مسائل مهمتر اجتماعی- مانند جنگ و صلح- پدید می آید، فهمید. پس در مسائل اجتماعی چه باید کرد؟ پاسخ این سئوال را بزودی خواهیم داد.
نقش ولی فقیه ولی فقیه، فقیهی است که علاوه بر اجتهاد در احکام شرعی، دارای تقوا، عدالت، مدیریت کلان جامعه، آگاهی کافی از اوضاع و احوال کشور و جهان، شجاعت و برخی امور دیگر است، زیرا ولایت و امامت جامعه مانند هر پست و مقام دیگر ضوابطی داردکه تا آن ضوابط در شخصی نباشد، او نمی تواند آن مقام و پست را احراز کند. فرض ایده آل این است که ولی فقیه اعلم فقهای زمان خویش باشد؛ از دیگران با تقواترباشد و آگاهترین فرد به مصالح جامعه باشد، ولی این ایده آل معمولا محقق نمی شود، اما معنایش این نیست که ولی فقیه می تواند بعضی از این شرایط را نداشته باشد؛ بلکه باید حد نصاب این شرایط در او وجود داشته باشد. وقتی فقیهی منصب ولایت و امامت جامعه را عهده دار شد در این صورت او حق داردمصداق و مورد احکام کلی را در هر اوضاع و احوالی تشخیص دهد، که البته برای تشخیص صحیح از نظر مشاوران و متخصصان مختلف بهره می برد و مثلا می گوید: رابطه سیاسی با فلان کشور قطع شود، یا اعلان جنگ یا صلح می دهد و امثال آن. پس پاسخ اولین سئوال- که تعیین
مصداق احکام به عهده چه کسی است- معلوم شد. در مسائل اجتماعی تنها نظر و فتوای ولی فقیه است که نظر رسمی در کشور است و درموارد اختلاف فتاوا فقط نظر او را باید مراعات و عمل کرد؛ یعنی نظر نهایی درمسائل اجتماعی فتوای ولی فقیه است که باعث ریشه کن شدن اختلاف و رفع هرج و مرج می شود. با این گفته پاسخ سئوال دوم هم داده شد؛ یعنی مراجع متعدد در مسائل فردی نظرشان مطاع است و ولی فقیه در مسائل اجتماعی واجب الاطاعه است. تفاوت حکم و فتواتفاوت حکم و فتوا در این است که فقیه در مقام فتوا، حکم کلی را بیان می کند، ولی (حکم) دستور دادن و الزام کردن است. کار دیگر ولی فقیه حکم دادن است. ولی فقیه با صدور حکم، مردم را به کاری وادار می کند. زمان حیات امام راحل رادر نظر آورید؛ ایشان در اوایل جنگ دستور دادند حصر آبادان باید شکسته شود. این فتوا نبود، بلکه حکم بود و جایز نیست که فقهای دیگر آن را نقض کنند. در کتب فقهی گفته شده است: اگر قاضی حکم کرد، هیچ فقیهی حق ندارد حکم آن قاضی فقیه را نقض کند. در باب ولی فقیه این مساله به طریق اولی باید مراعات شود؛ یعنی وقتی ولی فقیه در امری اجتماعی- بنا به اقتضای مصالح اسلام و مسلمانان- لازم دید حکمی بکند، دیگران حتی به فرض اینکه اعلم از او باشند، حق مخالفت باحکم او را ندارند. باید توجه کرد تا (حکم) حکومتی فقیه نباشد، امر اجتماع به سامان نمی رسد چون اگر بنا باشد امور اجتماعی بر اساس فتاوای متفاوت اداره گردد، هرج و مرج واختلال پیش می آید. از این روست که باید اداره امور اجتماعی تحت تسلط و قدرت یک نفر باشد. خلاصه مطالب فوق این است که اولا با وجود ولی فقیه در راس حکومت اسلامی مراجع تقلید جایگاه خاص خود را دارند و هر کس می تواند از آنان تقلید کند.
ثانیا: امور اجتماعی باید تحت نظر یک نفر اداره گردد، تا هرج و مرج رخ ندهد.
ثالثا: اگر در موردی ولی فقیه حکمی داد، هیچ فقیهی گرچه از نظر فقهی اعلم از ولی فقیه باشد، حق نقض آن حکم را ندارد.
1- تفاوت حکم ارشادی و مولوی آن است که حکم ارشادی، واجب الاطاعه نیست، گرچه با مخالفت آن مصالحی از دست می رود، ولی احکام مولوی واجب الاطاعه اند و مخالفت با آنها باعث از دست دادن مصالح و گرفتاری به عذاب الهیاست.
منبع: پرسشها و پاسخها، آیت الله مصباح یزدی(حفظه الله)
- [سایر] مرجع تقلید با ولی فقیه چه تفاوتی دارد؟
- [آیت الله علوی گرگانی] آیا هر مرجع تقلیدی ولیّ فقیه است؟
- [سایر] فتوای مرجع تقلید با حکم ولی فقیه چه تفاوتی دارد؟
- [آیت الله اردبیلی] فرق بین مرجع تقلید و ولی فقیه چیست؟
- [سایر] جایگاه مردم در نظام حکومتی مبتنی بر ولی فقیه و وجه تمایز آن با نظام لیبرالیستی چیست؟
- [سایر] شرایط ولایت فقیه چیست؟ آیا علاوه بر اجتهاد، مرجعیت نیز از شرایط ولی فقیه است؟
- [سایر] تفاوت دستورات ولی فقیه با دستور یک مرجع تقلید در چیست؟
- [سایر] در موارد تعارض بین نظر ولی فقیه با نظر مرجع تقلید چه باید کرد؟
- [سایر] شرایط ولایت فقیه چیست؟ آیا علاوه بر اجتهاد، مرجعیت نیز از شرایط ولی فقیه است؟
- [سایر] اگر نظر مرجع تقلید با نظر ولی فقیه متفاوت باشد، آیا مشروعیت ولایت فقیه زیر سوال نمی رود؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] 21 مسائلی را که از مرجع اول تقلید کرده بر تقلید او باقی بماند و همچنین مسائلی که از مرجع دوم تقلید کرده و بقیه را به فتوای مجتهدی حی عمل کند.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر کسی فتوای مرجعی را بدون اشتباه برای مقلد او بگوید، چنانچه فتوای آن مرجع عوض شد, لازم نیست به او خبر دهد؛ ولی اگر در نقل فتوا اشتباه کند، در صورت امکان, لازم است مقلّد را آگاه کند. البتهوجوب تعلیمِ جاهل نسبت به مرجع و ناقل فتوا و عالِم دیگر, محفوظ است.
- [آیت الله بهجت] شخصی که مقلد مرجعی بوده و بعد از وفات او بر طبق نظر مرجعی دیگر بر تقلید باقی مانده، ولی در بعضی از فتاوی ( از قبیل بلاد کبیره و شب مهتاب یا هرمسأله دیگر ) به مرجع دوم عدول کرده، بعد از وفات مرجع دوم، در صورت بقاء، نمی تواند در این مسائل به مرجع اول برگردد ولی می تواند به تقلید مرجع دوم باقی باشد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر مرجع تقلید در مسألهای فتوا دهد و پیش از آن یا پس از آن احتیاط کند، مثلاً بفرماید )نماز جمعه در روز جمعه کافی است و احتیاطاً چهار رکعت ظهر را هم بخواند( که آن را احتیاط مستحب گویند مقلّد او نمیتواند به فتوای مرجع دیگر عمل کند, مگر آنکه فتوای مرجع دیگر به احتیاطْ نزدیکتر باشد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر در مسأله به فتوای مرجع تقلیدی عمل کرد و بعد از وفات وی در همان مسأله به فتوای مجتهد مطلق زنده رفتار نمود، دوباره نمیتواند آن را برابر فتوای مرجع متوفّا انجام دهد, مگر آنکه مجتهد مطلقِ زنده, در آنمسأله, فقط احتیاط کرده و مقلّد مدتی برابر آن عمل کرده باشد; در این حال, مقلّد میتواند دوباره به فتوای مرجع متوفّا رفتار کند.
- [آیت الله مظاهری] در زمانی که در اعلمیّتِ مجتهدین اختلاف باشد یا مجتهدِ اعلم وجود نداشته باشد، مکلّف میتواند از هر مجتهدِ جامع الشرایطی تقلید کند. همچنین در چنین شرایطی از دو مرجع و یا بیشتر میشود تقلید کرد و رجوع از مرجعی به مرجع دیگر نیز جایز است.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر مسجد خراب هم شود نمی توانند آن را بفروشند ، یا داخل ملک و جاده نمایند . مگر اینکه ولی فقیه بر اساس مصالح مهمتری اجازه بدهد .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] وقتی فتوای مرجع تقلید تغییر کرد عمل کردن مقلّد به فتوای قبلی جایز نیست ولی اگر فتوای قبلی مطابق احتیاط باشد عمل به آن بنابر احتیاط مانعی ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر کسی بخواهد وجوهات شرعیّه¬ی خود را به مجتهدی که از او تقلید نمی کند بدهد در صورتی جایز است که مرجع تقلیدش اجازه دهد.
- [آیت الله جوادی آملی] .هرگاه برای مقلّد مطلبی پیش آید که فتوای مرجع تقلید خود را در آن باره نمیداند, اگر ممکن است, صبر کند تا فتوای مرجع او معلوم شود و اگر صبر ممکن نیست, مانند آنکه در اثنای نماز مسألهای پدید آمد که حکم آن را نمیداند, در صورت امکان احتیاط، برابر آن عمل نماید و در صورت عدم امکانِ احتیاط، اگر انجام دادن عملْ محذوری ندارد, آن را به پایان برساند, پس ازآگاهی به فتوای مرجع، اگر فتوا مخالف عمل بود, باید آن را دوباره انجام دهد.