ولی فقیه همانند مرجع تقلید یک مجتهد است. و از جهت جایگاه علمی یکسان می باشند. اما شان و موقعیت اجتماعی آن دو متفاوت است. هنگامی که یک مجتهد، محل مراجعه برای کسب دستورات دینی قرار می گیرد، به او مرجع تقلید می گویند. و هنگامی که یک مجتهد متولی اداره جامعه می شود، به او ولی فقیه می گویند. دستورات مرجع تقلید صرفا برای مقلدان او، لازم است. اما دستورات یک ولی فقیه، برای تمام افراد ساکن در آن جامعه لازم است. چونکه جامعه باید وحدت رویه داشته باشد و از هرج و مرج به دور باشد. البته ممکن است در موردی هیچ دستوری از ولی فقیه وجود نداشته باشد، و گزینه های متعددی برای انتخاب ممکن باشد، و یا اینکه یک ولی فقیه دستوری را بیان کرده ، اما نه از شان ولایت و برای اداره جامعه، بلکه مثلا برای مسائل عبادی ، فتوایی را برای مقلدینش بیان کرده باشد. اما اگر دستوری را برای اداره جامعه بیان کرده باشد، اطاعت از آن برای همگان و حتی مراجع تقلید دیگر نیز لازم است. در حالی که در غیر چنین مسائلی هیچ مرجعی نمی تواند، نظر مرجع دیگر را ملاک عمل خود قرار دهد. به عنوان نمونه برای تصمیم گیری جهت جنگ، نمی توان چند نوع ضابطه مختلف و متناقض را در جامعه عملی کرد. بلکه همه باید تحت محور واحدی عمل کنند. و شان حاکم نیز یک پارچه کردن جامعه و ایجاد وحدت است. آیتالله جوادی آملی در بخش پاسخ به پرسشهای کتاب "ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت " در پاسخ به این پرسش که: "آیا بر فقیهان واجب است که از ولی فقیه تبعیت کنند؟ آیا حق مخالفت و نقض حکم والی را دارند؟ " مینویسد: فقیه جامع الشرایط، سه کار رسمی دارد؛ یک کارش "افتاء " است که پس از دادن فتوا، عمل به آن فتوا، بر خودش و بر مقلدانش واجب است، ولی نسبت به فقیهان دیگر اعتباری ندارد؛ زیرا مجتهد حق ندارد از مجتهد دیگر تقلید کند. کار دیگر فقیه جامع الشرایط، "قضاء " است که بر کرسی قضا مینشیند و بین متخاصمین که هردو طرف شخصیت حقیقیاند یا شخصیت حقوقی یا آنکه یک طرف حقیقی است و طرف دیگر حقوقی، بر اساس ایمان و بیّنات، حکم الهی را صادر مینماید که نقض این حکم، بر خود او و بر متخاصمین و بر هرکس دیگر حتی فقیهان حرام است و عمل به آن نیز واجب است، حتی بر مجتهدان و فقیهان و مراجع تقلید. وظیفه سوم فقیه جامع الشرایط، "ولایت " امت اسلامی و صدور احکام ولایی است. اگر والی اسلامی حکم ولایی کند به اینکه مثلاً رابطه ایران اسلامی با اسرائیل باید قطع شود، یا رابطه با آمریکا که دشمن اسلام و رأس استکبار جهانی و حامی اسرائیل است، باید قطع شود، یا رابطه با فلان کشورها باید برقرار شود، یا در کشور چنین اموری باید رعایت گردد، عمل به این احکام بر مردم و بر خود والی و بر فقیهان و مجتهدان دیگر واجب است و هیچکس حتی خود والی حق نقض این حکم را ندارد زیرا حاکم اسلامی فقط مجری احکام است و او نیز مانند همگان مشمول قانون الهی و تابع محض آن میباشد و دیگر فقیهان نیز چنین میباشند و باید از این حکم الهی که توسط والی انشا شده است، پیروی و تبعیت کنند; مگر آنکه در فرض نادر، یقین وجدانی به اشتباه بودن حکم فقیه حاصل شود. البته شک داشتن در درستی حکم فقیه یا گمان داشتن به اشتباه بودنش، نمیتواند مجوز عدم پیروی باشد بلکه فقط یقین وجدانی چنین است نه غیر آن. این مطلب، شامل فقیهانی که به ولایت فقیه معتقد نیستند و مقلدان آنان نیز میشود، زیرا فقیهانی که در ولایت فقیه اختلاف نظر دارند و مثلاً "مقبوله عمربن حنظله " و "مشهوره ابی خدیجه " را برای ولایت فقیه کافی نمیدانند، از نظر حسبه میپذیرند که اگر مردم یک کشور حاضر شدهاند که حکومت را بر اساس اسلام اداره کنند، این یک امر زمین ماندهای است که بر همگان و خصوصاً بر فقیهان واجب کفایی است که تصدی آن را بهعهده بگیرند و اگر یک فقیه واجد شرایط رهبری، تصدی آن را به عهده گرفته و امت اسلامی نیز او را قبول دارند، در این حال، مخالفت با احکام این حاکم و تضعیف او جایز نیست و کسی نمیتواند بگوید من چون ولایت فقیه را قبول ندارم، میتوانم از هر قانون کشور اسلامی سرپیچی کنم و قوانین و مقررات آن را رعایت نکنم.
ولی فقیه همانند مرجع تقلید یک مجتهد است. و از جهت جایگاه علمی یکسان می باشند.
اما شان و موقعیت اجتماعی آن دو متفاوت است. هنگامی که یک مجتهد، محل مراجعه برای کسب دستورات دینی قرار می گیرد، به او مرجع تقلید می گویند. و هنگامی که یک مجتهد متولی اداره جامعه می شود، به او ولی فقیه می گویند.
دستورات مرجع تقلید صرفا برای مقلدان او، لازم است. اما دستورات یک ولی فقیه، برای تمام افراد ساکن در آن جامعه لازم است. چونکه جامعه باید وحدت رویه داشته باشد و از هرج و مرج به دور باشد.
البته ممکن است در موردی هیچ دستوری از ولی فقیه وجود نداشته باشد، و گزینه های متعددی برای انتخاب ممکن باشد، و یا اینکه یک ولی فقیه دستوری را بیان کرده ، اما نه از شان ولایت و برای اداره جامعه، بلکه مثلا برای مسائل عبادی ، فتوایی را برای مقلدینش بیان کرده باشد.
اما اگر دستوری را برای اداره جامعه بیان کرده باشد، اطاعت از آن برای همگان و حتی مراجع تقلید دیگر نیز لازم است. در حالی که در غیر چنین مسائلی هیچ مرجعی نمی تواند، نظر مرجع دیگر را ملاک عمل خود قرار دهد.
به عنوان نمونه برای تصمیم گیری جهت جنگ، نمی توان چند نوع ضابطه مختلف و متناقض را در جامعه عملی کرد. بلکه همه باید تحت محور واحدی عمل کنند. و شان حاکم نیز یک پارچه کردن جامعه و ایجاد وحدت است.
آیتالله جوادی آملی در بخش پاسخ به پرسشهای کتاب "ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت " در پاسخ به این پرسش که: "آیا بر فقیهان واجب است که از ولی فقیه تبعیت کنند؟ آیا حق مخالفت و نقض حکم والی را دارند؟ " مینویسد: فقیه جامع الشرایط، سه کار رسمی دارد؛ یک کارش "افتاء " است که پس از دادن فتوا، عمل به آن فتوا، بر خودش و بر مقلدانش واجب است، ولی نسبت به فقیهان دیگر اعتباری ندارد؛ زیرا مجتهد حق ندارد از مجتهد دیگر تقلید کند. کار دیگر فقیه جامع الشرایط، "قضاء " است که بر کرسی قضا مینشیند و بین متخاصمین که هردو طرف شخصیت حقیقیاند یا شخصیت حقوقی یا آنکه یک طرف حقیقی است و طرف دیگر حقوقی، بر اساس ایمان و بیّنات، حکم الهی را صادر مینماید که نقض این حکم، بر خود او و بر متخاصمین و بر هرکس دیگر حتی فقیهان حرام است و عمل به آن نیز واجب است، حتی بر مجتهدان و فقیهان و مراجع تقلید.
وظیفه سوم فقیه جامع الشرایط، "ولایت " امت اسلامی و صدور احکام ولایی است. اگر والی اسلامی حکم ولایی کند به اینکه مثلاً رابطه ایران اسلامی با اسرائیل باید قطع شود، یا رابطه با آمریکا که دشمن اسلام و رأس استکبار جهانی و حامی اسرائیل است، باید قطع شود، یا رابطه با فلان کشورها باید برقرار شود، یا در کشور چنین اموری باید رعایت گردد، عمل به این احکام بر مردم و بر خود والی و بر فقیهان و مجتهدان دیگر واجب است و هیچکس حتی خود والی حق نقض این حکم را ندارد زیرا حاکم اسلامی فقط مجری احکام است و او نیز مانند همگان مشمول قانون الهی و تابع محض آن میباشد و دیگر فقیهان نیز چنین میباشند و باید از این حکم الهی که توسط والی انشا شده است، پیروی و تبعیت کنند; مگر آنکه در فرض نادر، یقین وجدانی به اشتباه بودن حکم فقیه حاصل شود. البته شک داشتن در درستی حکم فقیه یا گمان داشتن به اشتباه بودنش، نمیتواند مجوز عدم پیروی باشد بلکه فقط یقین وجدانی چنین است نه غیر آن.
این مطلب، شامل فقیهانی که به ولایت فقیه معتقد نیستند و مقلدان آنان نیز میشود، زیرا فقیهانی که در ولایت فقیه اختلاف نظر دارند و مثلاً "مقبوله عمربن حنظله " و "مشهوره ابی خدیجه " را برای ولایت فقیه کافی نمیدانند، از نظر حسبه میپذیرند که اگر مردم یک کشور حاضر شدهاند که حکومت را بر اساس اسلام اداره کنند، این یک امر زمین ماندهای است که بر همگان و خصوصاً بر فقیهان واجب کفایی است که تصدی آن را بهعهده بگیرند و اگر یک فقیه واجد شرایط رهبری، تصدی آن را به عهده گرفته و امت اسلامی نیز او را قبول دارند، در این حال، مخالفت با احکام این حاکم و تضعیف او جایز نیست و کسی نمیتواند بگوید من چون ولایت فقیه را قبول ندارم، میتوانم از هر قانون کشور اسلامی سرپیچی کنم و قوانین و مقررات آن را رعایت نکنم.
- [سایر] مرجع تقلید با ولی فقیه چه تفاوتی دارد؟
- [سایر] فتوای مرجع تقلید با حکم ولی فقیه چه تفاوتی دارد؟
- [آیت الله اردبیلی] فرق بین مرجع تقلید و ولی فقیه چیست؟
- [سایر] در موارد تعارض بین نظر ولی فقیه با نظر مرجع تقلید چه باید کرد؟
- [سایر] در تعارض بین نظریه ولی فقیه و مرجع تقلید، مقلّد باید از نظر کدامیک تبعیت کند؟
- [سایر] آیا اعلام اول ماه از شئون مرجع تقلید است یا از شئون ولی فقیه؟
- [سایر] اگر نظر مرجع تقلید با نظر ولی فقیه متفاوت باشد، آیا مشروعیت ولایت فقیه زیر سوال نمی رود؟
- [سایر] وجوهات شرعیه (خمس زکات رد مظالم و ...) بایستی به ولی فقیه داده شود یا به مرجع تقلید؟
- [سایر] آیا لزوم اطاعت از ولی فقیه یک مساله شرعی است و نیاز به اجازه مرجع تقلید دارد؟
- [آیت الله علوی گرگانی] آیا هر مرجع تقلیدی ولیّ فقیه است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] 21 مسائلی را که از مرجع اول تقلید کرده بر تقلید او باقی بماند و همچنین مسائلی که از مرجع دوم تقلید کرده و بقیه را به فتوای مجتهدی حی عمل کند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] تقلید در احکام; عمل نمودن به دستور مجتهد است و از مجتهدی باید تقلید کرد که: مرد بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلال زاده، زنده و عادل باشد و مقصود از عدالت آن است که قدرت نفسانیه ای بر انجام واجبات و ترک گناهان کبیره داشته باشد. و احتیاط واجب آن است که مرجع تقلید حریص به دنیا نباشد و لازم است از مجتهدین دیگر اعلم باشد یعنی در فهمیدن حکم خدا از همه مجتهدین عصر خودش عالمتر باشد.
- [آیت الله جوادی آملی] .در صورت احتمال زوال برخی از شرایط صحت تقلید, یا احتمال عوض شدن فتوای مرجع, میتوان به فتوای سابق او عمل کرد و جستجو لازم نیست؛ چنانچه بعداً ثابت شود که فتوای مرجع تقلید یا شرایط او عوض شده بود, باید نسبت به گذشته, مطابق فتوای جدید یا فتوای مرجع جدید عمل کرد.
- [آیت الله بهجت] شخصی که مقلد مرجعی بوده و بعد از وفات او بر طبق نظر مرجعی دیگر بر تقلید باقی مانده، ولی در بعضی از فتاوی ( از قبیل بلاد کبیره و شب مهتاب یا هرمسأله دیگر ) به مرجع دوم عدول کرده، بعد از وفات مرجع دوم، در صورت بقاء، نمی تواند در این مسائل به مرجع اول برگردد ولی می تواند به تقلید مرجع دوم باقی باشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] حقیقت تقلید در احکام، استنادعملی به دستور مجتهد است، یعنی انجام اعمال خود را موکول به دستور مجتهد کند.
- [آیت الله جوادی آملی] .تقلید مجتهد متوفّا در ابتدا جایز نیست؛ ولی بقای بر تقلید میت, اشکال ندارد و بقای بر تقلید مجتهد میت باید به فتوای مجتهد مطلق زنده باشد; خواه فرد به آن عمل کرده باشد یا نه. اگر مجتهد متوفّا اعلم باشد، بقای بر تقلید او احتیاطاً واجب است و اگر مجتهد زنده اعلم باشد، عدول از مجتهد متوفا به مرجع زنده, واجب است.
- [آیت الله مظاهری] در زمانی که در اعلمیّتِ مجتهدین اختلاف باشد یا مجتهدِ اعلم وجود نداشته باشد، مکلّف میتواند از هر مجتهدِ جامع الشرایطی تقلید کند. همچنین در چنین شرایطی از دو مرجع و یا بیشتر میشود تقلید کرد و رجوع از مرجعی به مرجع دیگر نیز جایز است.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر مرجع تقلید در مسألهای فتوا دهد و پیش از آن یا پس از آن احتیاط کند، مثلاً بفرماید )نماز جمعه در روز جمعه کافی است و احتیاطاً چهار رکعت ظهر را هم بخواند( که آن را احتیاط مستحب گویند مقلّد او نمیتواند به فتوای مرجع دیگر عمل کند, مگر آنکه فتوای مرجع دیگر به احتیاطْ نزدیکتر باشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] وقتی فتوای مرجع تقلید تغییر کرد عمل کردن مقلّد به فتوای قبلی جایز نیست ولی اگر فتوای قبلی مطابق احتیاط باشد عمل به آن بنابر احتیاط مانعی ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر کسی بخواهد وجوهات شرعیّه¬ی خود را به مجتهدی که از او تقلید نمی کند بدهد در صورتی جایز است که مرجع تقلیدش اجازه دهد.