چه فرقی بین تجربه روانی و وحی وجود دارد؟
ظاهراً پرسش شما آن است که میان تحلیل روانشناسانه از وحی و آنچه ما از وحی تلقی می‌کنیم، چه تفاوت‌هایی هست؟ جهت پاسخ‌دهی به این سؤال مهم، بهتر است توجه کنیم کسانی که از پدیده وحی تفسیری روان‌شناسانه ارائه می‌کنند، مقصودشان این است که وحی، الهامی است که از درون وجود پیامبر به روح او افاضه می‌شود و همان فوران خودآگاهی‌های باطنی شخص است که در موقعیت مناسبی متبلور می‌شود و چیزی از خارج وجود او نیست. در حقیقت، روح متعالی، فطرت پاک، ایمان و باور مستحکم به خداوند و دوری از ناهنجاری‌های اعتقادی و رفتاری و سلامت وراثت خانوادگی، همه و همه در اندیشه او تأثیر گذاشته، از او شخصیتی ممتاز می‌سازد و در عقل و بینش و حالات روانی او اثر ویژه‌ای را پدید می‌آورد. این تأثیر چنان عمیق است که رؤیاها و حالات مختلف متظاهر از مرکز ناخودآگاه وجود خویش را ارشاد الهی نازل از آسمان و سروش غیبی به حساب می‌آورد؛ در حالی که اینها چیزی جز همان الهامات و باورهای درونی خود او نیست که برای او همچون یک اعتقاد راسخ جلوه‌گر شده است. از باب نمونه ر.ک: تفسیر المنار، محمد رشیدرضا، ج 11، ص 164 - 190. حاصل این نظریه که به صورت فشرده در سطرهای فوق مطرح شد، آن است که: 1) امکان ارتباط انسان با خداوند که منزه از مکان و زمان است برای پیام‌گیری، منتفی می‌باشد. 2) وجود انسان و روان او بالقوه مرکز استعداد معارف و علوم فراوانی است که در حالات عادی و معمولی بارور و شکوفا نمی‌شود؛ بلکه شرایط خاصی سبب می‌گردد تا دریچه‌های این مرکز نهانی گشوده و معارفی بدیع و غیبی از آن جریان و فیضان یابد. اما به اعتقاد ما این رویکرد با آنچه که از حقیقت وحی به دست می‌آید، ناسازگار است، زیرا: اولاً، هر چند استعداد و نیروی شگفت‌انگیز روان انسان جای انکار ندارد و چه بسا الهامات و حقایق در پرتو یک سلسله شرایط داخلی و خارجی روانی به ظهور می‌رسد؛ این مطلب نمی‌تواند اثبات کند که منبع علوم بی‌کران رسولان، روح باطنی ایشان بوده است؛ و این خود نیاز به ارائه دلایل و اثبات دارد. علاوه بر آن که دلایل تاریخی مستحکمی - صرف نظر از برخی آیات قرآن - وجود دارد که پیامبران معارف خود (وحی) را وابسته به عالم غیب دانسته و خویش را در این مورد هیچ‌کاره، بلکه مقهور می‌دانند. ثانیاً، طرفداران نظریه روانی و شخصیت باطنی، پیش‌فرض سخنانشان این است که نیروی باطنی انسان به هنگام تعطیل قوا و حواس ظاهری، بیدار و فعال می‌شود؛ در حالی که موقعیت‌های (من) وحی‌گیران، کاملاً یک موقعیت هشیار و با توجه بوده است؛ و اکثر موارد نزول وحی، براساس روایت‌های تاریخی، مربوط به فرصت‌هایی است که توجه آنان معطوف وظایف فردی، اجتماعی و تبلیغی بوده است. ثالثاً، کسانی که دریافت روان‌شناسانه از وحی دارند، مدعی‌اند که فرشتگان و واسطه‌های انتقال کلام و پیام خدا به رسولان هر قدر هم در مقام تجرد محض باشند، برتر از روح و روان انسان که جلوه‌ای از روح خداست نمی‌باشند، تا واسطه وحی میان انسان و خدا گردند. پس وحی جز ظهور شخصیت باطنی انسان چیز دیگری نیست. دائرةالمعارف القرن الرابع العشر، محمد فرید وجدی، ذیل عنوان (وحی). ولی این امر نیز چون تفاوت اول، نیازمند به اثبات است؛ چرا که ما از طریق علوم عمومی و عادی خود، از ماهیت فرشتگان، تعداد آنها، کارها و میزان توانشان اطلاعی نداریم؛ و از کیفیت ارسال صحیح و بدون کم و کاست پیام خدا به رسولان بی‌خبریم. رابعاً، اگر وحی، ریشه در شخصیت روحی، باطنی و روانی خود انسان دارد، چرا تاکنون کس دیگری مشابه رسولان پیدا نشده تا از فوران خودآگاهی‌های باطنی خویش خبر دهد و محتوای خبرش در حدی باشد که با مفاد پیام رسولان مقابله کند؟ آیا فقدان چنین نمونه‌ای، حکایتگر این حقیقت نیست که حقیقت وحی از سنخ دیگری است؟ محمد باقر سعیدی روشن، تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، ص 47 - 52. در پرتو این تحلیل، می‌توان تفاوت‌های اساسی وحی و تجربه روانی و شخصی را چنین برشمرد: 1) در تجربه روانی شخصی، واسطه و ابلاغ کننده‌ای خارج از روان انسان وجود ندارد و حال آن که در وحی، آدمی با نیرو، قدرت و طرفی خارج از حقیقت خود مواجه است. 2) موقعیت (من) وحی‌گیران (یعنی قوای حسی و ظاهری‌شان) در موقع اخذ وحی کاملاً بیدار و هوشیار است؛ ولی در تجربه روانی آن قوا باید تعطیل شده و مغفول باشند تا روان بیدار، فعال و هشیار عمل کند. 3) وحی، محتوایی همه جانبه و هماهنگ دارد و این نشان دهنده آن است که برتر از قلمرو شخصیت روحی و باطنی آدمی است؛ چرا که تجربه‌های روانی نوعاً ناقص و یک جانبه‌اند. 4) وحی، متضمن مطالب و براهینی اطمینان بخش و بدون تردید برای گیرنده آن و مخاطبانش است؛ در حالی که تجربه‌های روانی از این حد اطمینان بخشی برخوردار نیستند. 5) افرادی که از تجربه‌های روانی - براساس تفسیری که ارائه شد - برخوردارند، تعدادشان بیشتر است؛ ولی مفاد پیام و اخبارشان بعضاً با یکدیگر متناقض است؛ ولی صاحبان وحی (رسولان) تعدادشان کم‌تر است ولی محتوای پیامشان متناقض و ناسازگار با یکدیگر نیست و این، خود دلیل بر آن است که ریشه وحی را باید در جایی خارج از روان و روح انسان جستجو کرد. 6) مفاد تجربه‌های روانی، بی‌بدیل و بی‌هماورد نیست؛ حال آن که وحی، محتوایی بی‌بدیل است و دیگران را به هماوردی می‌طلبد. به هر حال، باید به این نکته اساسی توجه داشت که اساساً وقتی ما با پدیده‌ای تکرارناپذیر مواجه شدیم که تحت هیچ شرایطی نمی‌توانیم آن را در معرض نمایش و آزمایش خویش قرار دهیم و رهیافتی درون گرایانه به دست آوریم؛ طبیعتاً فاقد صلاحیت داوری علمی تجربی درباره آن امر فرا روان‌شناختی خواهیم بود. همچنین اگر آن امر، یک پدیده تفکرناپذیر و خارج از قلمرو معیارهای سنتی و متداول نظریه‌های استنتاج قیاسی بود، ناچار باید بپذیریم که تحلیل آن پدیده فراعقلی در چارچوب قالب‌های ذهنی و عقلی شناخته شده، ثمری نخواهد داشت. eporsesh.com
عنوان سوال:

چه فرقی بین تجربه روانی و وحی وجود دارد؟


پاسخ:

ظاهراً پرسش شما آن است که میان تحلیل روانشناسانه از وحی و آنچه ما از وحی تلقی می‌کنیم، چه تفاوت‌هایی هست؟ جهت پاسخ‌دهی به این سؤال مهم، بهتر است توجه کنیم کسانی که از پدیده وحی تفسیری روان‌شناسانه ارائه می‌کنند، مقصودشان این است که وحی، الهامی است که از درون وجود پیامبر به روح او افاضه می‌شود و همان فوران خودآگاهی‌های باطنی شخص است که در موقعیت مناسبی متبلور می‌شود و چیزی از خارج وجود او نیست. در حقیقت، روح متعالی، فطرت پاک، ایمان و باور مستحکم به خداوند و دوری از ناهنجاری‌های اعتقادی و رفتاری و سلامت وراثت خانوادگی، همه و همه در اندیشه او تأثیر گذاشته، از او شخصیتی ممتاز می‌سازد و در عقل و بینش و حالات روانی او اثر ویژه‌ای را پدید می‌آورد. این تأثیر چنان عمیق است که رؤیاها و حالات مختلف متظاهر از مرکز ناخودآگاه وجود خویش را ارشاد الهی نازل از آسمان و سروش غیبی به حساب می‌آورد؛ در حالی که اینها چیزی جز همان الهامات و باورهای درونی خود او نیست که برای او همچون یک اعتقاد راسخ جلوه‌گر شده است. از باب نمونه ر.ک: تفسیر المنار، محمد رشیدرضا، ج 11، ص 164 - 190.
حاصل این نظریه که به صورت فشرده در سطرهای فوق مطرح شد، آن است که:
1) امکان ارتباط انسان با خداوند که منزه از مکان و زمان است برای پیام‌گیری، منتفی می‌باشد.
2) وجود انسان و روان او بالقوه مرکز استعداد معارف و علوم فراوانی است که در حالات عادی و معمولی بارور و شکوفا نمی‌شود؛ بلکه شرایط خاصی سبب می‌گردد تا دریچه‌های این مرکز نهانی گشوده و معارفی بدیع و غیبی از آن جریان و فیضان یابد.
اما به اعتقاد ما این رویکرد با آنچه که از حقیقت وحی به دست می‌آید، ناسازگار است، زیرا:
اولاً، هر چند استعداد و نیروی شگفت‌انگیز روان انسان جای انکار ندارد و چه بسا الهامات و حقایق در پرتو یک سلسله شرایط داخلی و خارجی روانی به ظهور می‌رسد؛ این مطلب نمی‌تواند اثبات کند که منبع علوم بی‌کران رسولان، روح باطنی ایشان بوده است؛ و این خود نیاز به ارائه دلایل و اثبات دارد. علاوه بر آن که دلایل تاریخی مستحکمی - صرف نظر از برخی آیات قرآن - وجود دارد که پیامبران معارف خود (وحی) را وابسته به عالم غیب دانسته و خویش را در این مورد هیچ‌کاره، بلکه مقهور می‌دانند.
ثانیاً، طرفداران نظریه روانی و شخصیت باطنی، پیش‌فرض سخنانشان این است که نیروی باطنی انسان به هنگام تعطیل قوا و حواس ظاهری، بیدار و فعال می‌شود؛ در حالی که موقعیت‌های (من) وحی‌گیران، کاملاً یک موقعیت هشیار و با توجه بوده است؛ و اکثر موارد نزول وحی، براساس روایت‌های تاریخی، مربوط به فرصت‌هایی است که توجه آنان معطوف وظایف فردی، اجتماعی و تبلیغی بوده است.
ثالثاً، کسانی که دریافت روان‌شناسانه از وحی دارند، مدعی‌اند که فرشتگان و واسطه‌های انتقال کلام و پیام خدا به رسولان هر قدر هم در مقام تجرد محض باشند، برتر از روح و روان انسان که جلوه‌ای از روح خداست نمی‌باشند، تا واسطه وحی میان انسان و خدا گردند. پس وحی جز ظهور شخصیت باطنی انسان چیز دیگری نیست. دائرةالمعارف القرن الرابع العشر، محمد فرید وجدی، ذیل عنوان (وحی). ولی این امر نیز چون تفاوت اول، نیازمند به اثبات است؛ چرا که ما از طریق علوم عمومی و عادی خود، از ماهیت فرشتگان، تعداد آنها، کارها و میزان توانشان اطلاعی نداریم؛ و از کیفیت ارسال صحیح و بدون کم و کاست پیام خدا به رسولان بی‌خبریم.
رابعاً، اگر وحی، ریشه در شخصیت روحی، باطنی و روانی خود انسان دارد، چرا تاکنون کس دیگری مشابه رسولان پیدا نشده تا از فوران خودآگاهی‌های باطنی خویش خبر دهد و محتوای خبرش در حدی باشد که با مفاد پیام رسولان مقابله کند؟ آیا فقدان چنین نمونه‌ای، حکایتگر این حقیقت نیست که حقیقت وحی از سنخ دیگری است؟ محمد باقر سعیدی روشن، تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، ص 47 - 52.
در پرتو این تحلیل، می‌توان تفاوت‌های اساسی وحی و تجربه روانی و شخصی را چنین برشمرد:
1) در تجربه روانی شخصی، واسطه و ابلاغ کننده‌ای خارج از روان انسان وجود ندارد و حال آن که در وحی، آدمی با نیرو، قدرت و طرفی خارج از حقیقت خود مواجه است.
2) موقعیت (من) وحی‌گیران (یعنی قوای حسی و ظاهری‌شان) در موقع اخذ وحی کاملاً بیدار و هوشیار است؛ ولی در تجربه روانی آن قوا باید تعطیل شده و مغفول باشند تا روان بیدار، فعال و هشیار عمل کند.
3) وحی، محتوایی همه جانبه و هماهنگ دارد و این نشان دهنده آن است که برتر از قلمرو شخصیت روحی و باطنی آدمی است؛ چرا که تجربه‌های روانی نوعاً ناقص و یک جانبه‌اند.
4) وحی، متضمن مطالب و براهینی اطمینان بخش و بدون تردید برای گیرنده آن و مخاطبانش است؛ در حالی که تجربه‌های روانی از این حد اطمینان بخشی برخوردار نیستند.
5) افرادی که از تجربه‌های روانی - براساس تفسیری که ارائه شد - برخوردارند، تعدادشان بیشتر است؛ ولی مفاد پیام و اخبارشان بعضاً با یکدیگر متناقض است؛ ولی صاحبان وحی (رسولان) تعدادشان کم‌تر است ولی محتوای پیامشان متناقض و ناسازگار با یکدیگر نیست و این، خود دلیل بر آن است که ریشه وحی را باید در جایی خارج از روان و روح انسان جستجو کرد.
6) مفاد تجربه‌های روانی، بی‌بدیل و بی‌هماورد نیست؛ حال آن که وحی، محتوایی بی‌بدیل است و دیگران را به هماوردی می‌طلبد.
به هر حال، باید به این نکته اساسی توجه داشت که اساساً وقتی ما با پدیده‌ای تکرارناپذیر مواجه شدیم که تحت هیچ شرایطی نمی‌توانیم آن را در معرض نمایش و آزمایش خویش قرار دهیم و رهیافتی درون گرایانه به دست آوریم؛ طبیعتاً فاقد صلاحیت داوری علمی تجربی درباره آن امر فرا روان‌شناختی خواهیم بود. همچنین اگر آن امر، یک پدیده تفکرناپذیر و خارج از قلمرو معیارهای سنتی و متداول نظریه‌های استنتاج قیاسی بود، ناچار باید بپذیریم که تحلیل آن پدیده فراعقلی در چارچوب قالب‌های ذهنی و عقلی شناخته شده، ثمری نخواهد داشت.
eporsesh.com





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین