مساله اقبال یا انزجار از دنیا از دیرباز در بین اقوام وملل گوناگون طرح شده است. در بین ادیان اولیه آیینهایی قوای طبیعت را میپرستیدند و سعادت بشر را در تمتّع کامل از دنیا میپنداشتند. در مقابل گروهی انزجار و دوری جستن از دنیا و لذات و بهرههای دنیوی را تنها راه نجات روان خویش میدانستند. ادیان آسمانی نیز از دیرباز به صورت قابل ملاحظهای به این مسأله میپرداختند، به گونهای که گروهی از پیروان انبیای الهی طریقت نجات و سعادت را در دوری جستن از دنیا، تهجد، زهد و پارسایی میدانستند تا جایی که ریاضت و دیر نشینی را از آداب و لوازم همیشگی شریعت مداری و عرفان در فرقههای مختلف ادیان الهی قرار دادهاند این مسأله به انحای مختلف در دین اسلام نیز جلوه نمایانده است به گونهای که گاه زمینه گرایشهای زاهدانه و دنیا گریزانه را بعد از رحلت حضرت رسول صلّی الله علیه و آله فراهم نموده و گاه توجیهی برای سود جویان و دنیا طلبان بوده است. از این رو در تبیین نظریه اسلام در باب دنیا توجه به امور ذیل مهم جلوه میکند: مقدمتاً باید گفت که خوب و بد بودن یک امر از دو جهت به تصویر در میآید گاه توجه به حیثیت ذاتی شیء به دور از لحاظ ارتباط آن با غیر جلب میشود و گاه سخن از حیثیت مقایسهای آن شیء به میان میآید. در سؤال از حیثیت ذاتی دنیا، آن را بدون توجه به تأثیراتش در زندگی آدمی و با همه اجزا و پدیدههایش لحاظ میکنیم که در فلسفه اسلامی مرتبهای از کمال دانسته میشود[1] و در مرتبهای بالاتر، قران به تحسین خالق آن میپردازد[2] و در سؤال از حیثیت مقایسهای آن، مقوله دنیا در ارتباط با انسان و هدف غایی او تصور میشود به این صورت که اولا دنیا چه تأثیر قهری و خارج از اراده آدمی در سعادت و شقاوت آدمی دارد؟ که پاسخ به آن بحث را به مباحث کلامی و جهان بینی آن میکشاند که از حوصله بحث به دور است و ثانیاً بحث از تأثیرات اختیاری انسان با دنیا، در راه رسیدن به هدف نهاییش را مطرح میکند. به گونهای که بحث صورتی اخلاقی به خود گرفته و پاسخی بر مسأله دنیا گریزی یا دنیاطلبی اسلام خواهد بود. در یک نگرش کلی میتوان دیدگاههای مربوط به ارزش دنیا را به صورت ذیل خلاصه نمود: 1. دنیا گروی: مطلوبیت صرفا ذاتی دنیا و بهرهمندی هر چه بیشتر از آن ملحوظ این دیدگاه است و مکاتب مادی منکر آخرت و برخی از اندیشمندان دینی که ارتباطی بین امور دنیوی و افعال اخروی نمیبینند از آن طرفداری میکنند. 2. دنیا گریزی: در این دیدگاه بین دنیا و آخرت تزاحمی تصویر میشود که هر گونه تمایل به دنیا انسان را از آخرت و هدف نهایی او دور میسازد. این دیدگاه در بین رهبانیان در اسلام و غیر آن بیشتر به چشم میخورد. برخی از مکاتب دیگر، با قطع نظر از وجود آخرت و در مقایسهای بین جسم و روح، برای تقویت قوای روحانی دست شستن از قوای جسمانی و امور دنیوی را سفارش میکنند. 3. دنیا برای آخرت: در این نگرش در مقایسهای بین دنیا و آخرت، مطلوبیت یا مغبوضیت دنیا با توجه به تأثیر آن بر سعادت آدمی لحاظ گردیده است به این بیان که اگر دنیا مقدمه سعادت آدمی باشد مطلوب[3] و در غیر این صورت مبغوض خواهد بود و مانع در راه سعادت آدمی خواهد گردید. بهرهمندی از دنیا در اسلام و متون دینی آن به صورتهای گوناگونی ترسیم شده است که در نگاه اوّل فقرگرایی و گاه تعارض ادله جلوه بیشتری مییابد امّا دیدگاه اسلام در باب دنیا محتاج تأمل بیشتری است. در یک نگرش جامع بر نگرش اسلام از ارتباط اختیاری انسان با دنیا سه منظر جدای از هم را میتوان یافت که عبارتند از: 1. دعوت به فقر و ترک دنیا: آیات و روایات اسلامی گاه آن گونه دنیا را به تمسخر گرفتهاند که شبهه فقرگرایی و دنیا ستیزی را در اذهان پدید میآورند و به این بیان که گاه بهرهمندی از آن را موجب عذاب دنیا و آخرت بر میشمارد[4] به گونهای که حضرت امیر علیه السّلام آن را به مال مهلکی تشبیه میکند[5] در جای دیگر بهره و متاع آن را بیثبات و ناپایدار معرفی میکند[6] یا آن را سرای فریب میداند[7] و امیر المؤمنین علیه السّلام از این رو آن را طرد شده معرفی میکند.[8] گاهی بهرهمندی از آن را در مقابل ثمرات آخرت دانسته[9] و دستی با آن را برابر دشمنی با آخرت بیان میکند.[10] غنای از آن را عامل رویگردانی به خدا و بهرهمندان از آن را سرکشان عالم میداند.[11] و پس از هزاران ذمّ دیگر سرانجام فقر در کلام اهل بیت پسندیده معرفی شده و حضرت رسول آن را فخر خویش میداند. 2. ترغیب به رفاه و غنی: هر چند وجود جاذبههای فراوان دنیوی مانع شده است که در مواعظ دینی در مدح دنیا سخنی گفته شود امّا در آیات و روایات به کرات ترغیبهایی در کسب منافع دنیوی مشاهده میشود، به گونهای که کسب منافع دنیوی نه تنها مطلوب شمرده شده[12] بلکه گاه آن را برترین اقسام عبادات بر شمردهاند[13] و گاه کسب روزی حلال را واجب دانستهاند[14] و حتی کسی را که با وجود زمینه کسب روزی در فقر زندگی میکند را به دور از رحمت الهی معرفی کردهاند.[15] گاه دستور به آبادانی و عمران دنیا دادهاند.[16] و گاه کاسبان روزی حلال را در قیامت صاحبان چهرههایی نورانی دانستهاند.[17] در آیات قرآن از مواهب دنیا با الفاظی چون خیر[18] و فضل الهی[19] یاد شده است و آن را هبهای بر دینداران و صالحان دانسته[20] و ثمره تقوا[21] و استغفار[22] را نزول برکات آسمانی میداند و محرومیت آن را نشانهای از کیفر اعمال زشت آدمیان بیان میدارد[23] و سرانجام آنچه از روایات اهل بیت بر میآید فقر مرگ اکبر و مرزگاه کفر است.[24] 3. کفاف: آیات و روایات فراوانی نیز در متون دینی قناعت و کفاف (بهرهمندی به قدر نیاز) را ترویج کرده و نیاز متعارف هر شخصی را متناسب با موقعیت اجتماعی آن شخص تعیین نموده و پایینتر از این سطح را فقیر خطاب میکند. اینگونه از تمتع در متون دینی باعث آسودگی خاطر، رضایت الهی و بینیازی از خلق شده و عوامل بروز فساد، طغیان و استکبار را از ریشه میخشکاند روایات بیشماری در این باب وجود دارد که طرح و بحث آنها از حوصله بحث خارج است.[25]در جمع بین مجموع روایات بیان شده در سه مقوله فوق چنین رهیافتهایی را میتوان به دست آورد که اولاً دیدگاه اسلام در بابا فقر را میتوان چنین خلاصه کرد: 1. فقر به خودی خود بد است و مفاسد فراوانی دارد و هرگز به آن توصیه نمیشود. 2. فقری که بر انسان عارض شده و به دور از اختیار آدمی فراگیر زندگانی او گردیده خود دارای مزایایی چون آسان شدن عذاب اخروی، زمینه ساز صفات حسنهای چون صبر، رضا و شکر و در صورت کسب این صفات بهرهمندی از پاداش الهی، و سرانجام وسیلهای برای آزمایش بندگان مؤمن الهی را در خود دارا میباشد. گروهی از روایات مادح فقر ناظر به این مقولهاند. 3. برخی دیگر از روایات مادح فقر مربوط به احساس فقر و نیاز به خالق هستی است و ربطی به فقر ندارد. همچنانکه راغب اصفهانی نیز در مفردات خویش چنین فقر را تقسیم میکند که فقر یا وجود حاجت ضروری است که در همه موجودات وجود دارد،[26] یا نداشتن و فقدان روزی است،[27] یا فقر نفس به معنای حرص و طمع است و انسان را به بیان روایات به کفر میکشاند و یا فقر به خداست و همین است معنای حدیث نبوی فقر فخر من است و یا دعایی چون: خدایا مرا با فقر به خود بینیاز گردان. رهیافت نگرش دین از متون دینی در باب غنا و ثروت چنین است: 1. اصل کار و کسب مطلوب است بدین شرط که باعث غفلت از خداوند نگردد؛ 2. ثروت بیش از اندازه هم میتواند عامل فساد و طغیان و هم وسیلهای برای احسان، نیکی و ثواب باشد؛ در باب کفاف نیز روایات آن را ممدوح و خوب معرفی کرده و آن را مبرای از معایب نهفته در فقر و غنا میدانند، البته باید توجه کرد که صبر و رضا به هنگام عروض فقر و احسان و انفاق در حال غنا به مراتب بهتر از حالات عارض بر کفاف است. در تبیینی دقیقتر الگوی مصرف در اسلام کفاف میباشد امّا در باب تولید، کسب و کار از آنجایی که اسلام اهدافی را فراتر از مصرف و مصرفگرایی بیان میکند، توصیه فعالیتی بیش از حد کفاف مطرح میباشد به این بیان که اهداف اقتصادی اسلام در دو هدف اصلی عدالت اقتصادی جامعه و قدرت حکومت اسلامی خلاصه میشود. در کسب عدالت اقتصادی لحاظ کفاف عمومی شرط شده است و برای رسیدن به آن احکام چون انفاق، صدقه، زکات و... تشریع گردیده است و از سوی دیگر با اعطای اختیاراتی به حاکم اسلامی قدرت تعدیل ثروتها و ایجاد مانع از انحصار گردش پول در دست اغنیا عطا شده و نیل به این دو هدف عالی (کفاف عمومی و تعدیل ثروتها) را وظیفه حکومت اسلامی و تک تک افراد جامعه مخصوصاً اغنیا دانسته است.[28] در مقام تحکیم قدرت اجتماعی سیاسی اسلام نیز وجود عنصر برتری اقتصادی را لحاظ کرده تا اولاً در حفظ استقلال و جلوگیری از نفوذ بیگانگان در مجاری جامعه اسلامی راه نفوذ ایشان را مسدود کند،[29] ثانیاً چشم طمع دشمنان اسلام را از دست یابی به ارکان نظام اسلامی ببندد و ایشان را در هراسی دایم از این حکومت قرار دهد[30] ثالثاً با یاری رساندن به ملل محروم جهان زمینه نزدیکی قلوب ایشان را به دین شریف اسلام فراهم نماید.[31] پس نه تنها کسب و کار در شریعت اسلام مذموم نیست بلکه تأمین کفاف جامعه، ایجاد رفاه در صورت وجود کفاف اجتماعی، پدید آوردن موج احسان و نیکوکاری و ایجاد توسعه اقتصادی برای توانمندی حکومت اسلامی ضروری فرض شده است و تنها حدود آن در مقام مصرف به حد کفاف و در مقام تولید عدم غفلت از یاد خدا بیان گردیده است. امّا آنچه در متون دینی و فرهنگ قرآنی به عنوان بیارزشی دنیا لحاظ شده است. اولاً: در مقایسه با امری عظیم چون عدالت یا قیامت بوده و توجه به دنیا به معنای دل بستن به آن و رجحان آن مردود دانسته شده است و به این بیان که در استفاده مشروع از دنیا اگر تزاحمی بین دنیا و آخرت پدید آید انتخاب ما بایست بر حقیقتی فراتر از دیگری صورت پذیرد و آخرت، عدالت، ایمان و اسلام اموری عام المنفعه هستند که اهمیت آنها به مراتب فراتر از توجه به اموری شخصی، مادی و دنیوی است.[32] در مقام ثانی: مربوط به سوء اختیار و بدی انتخاب انسان میباشد که با بهرهجویی و تمتع از آن خود را در اسارت دنیا در آورده و به جای وسیله کردن دنیا برای رسیدن به اهداف عالیه خود، دنیا و متاع آن را هدف نهایی خویش گرفته است. فراموشی حقیقت آدمی، رو نمودن به نیازهای مادی و دنیوی و دلبستگی به آنها ثمرهای جز فراموشی خود و خداوند خود به دنبال نخواهد داشت. آنان که در اسارت هواها و خواهشهای نفسانی خویشاند هر چند مشروع و بهرهجویی از آن را به صورتی مستقل نه وسیلهای برای رسیدن به هدف اصلی و نهایی خویش و غایت وار برای خلقت خویش در نظر میگیرند. لاجرم حقیقت هستی و خداوندگار را به فراموشی میسپارند و از هدف دین و دینداری دوری میکنند از این رو در قرآن هم اینگونه برخورد با دنیا نکوهش شده است[33] و هم طریق برخورد با آن را آموزش میدهد که در نظاره به دنیا و بهرهجویی از آن همه را آیه و نشانهای از خداوند بدانیم وآنها را وسیلهای برای معرفت به حق قرار دهیم.[34] پس دنیا که در نهایت کمال خویش آفریده شده و دوستی با آن بد نیست بلکه خروج از اعتدال، فریفته ظاهر آن شدن و غرقه شهوات آن گشتن مطرود و منهی است. حضرت امیر علیه السّلام درباره دنیا چنین میفرماید: (آنان که دنیا را خوب بشناسند آن را تحسین کنند و آنان که آن را نشناسند در روز باز پسین از آن بد گویند.)[35] و شاید به همین خاطر است که در بیشتر روایات دنیایی را که در مسیر آبادانی آخرت قرار گرفته است را بسان آخرت گرفتهاند و تصرفات مشروع از آن را عین بهرهمندی از آخرت فرض نمودهاند و اینگونه نگرش به دنیا و بهرهمندی از آن را تحسین و به آن ترغیب کردهاند. [1] . در فلسفه اسلامی اثبات میگردد که خداوند به تمامی جزئیات، نیازمندیهاو خصایص خلق خویش آگاه است و این نشان از علم بیکران الهی به نهایت و کمال مخلوقات خویش است از سوی دیگر در فلسفه اسلام خداوند غنی مطلق (بینیاز از هر موجودی دیگر و در تمامی شئون) دانسته شده و مبرای از فراموشی میباشد از این رو در اعطای فیض الهی و خلق او هرگز نقصان یا خستی وجود ندارد و خلق او به اندازه استعداد مرتبی خلقت خویش به صورت کاملترین خلق گردیده است. [2] . سجده، 1. [3] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 131. [4] . توبه، 85. [5] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 119. [6] . ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج 9، انفال، 67. [7] . آل عمران، 185. [8] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 77. [9] . شوری، 20. [10] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 103. [11] . اسراء، 83، علق، 7، شوری، 27. [12] . ملک، 15. [13] . شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج 12، باب 4، حدیث 6. [14] . علامه مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 100، ص 9. [15] . شیخ حر عاملی، محمد بن حسین، وسایل الشیعه، ج 12، کتاب تجارت، باب 9، حدیث 13. [16] . همان، ج 13، کتاب مزارعه و مساقات، باب 3، حدیث 10. [17] . همان، ج 12، کتاب تجارت، باب 4، حدیث 5. [18] . بقره، 180. [19] . مزمل، 20. [20] . مائده، 66. [21] . اعراف، 96. [22] . نوح، 10. [23] . نحل، 112. [24] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 163 و 319. [25] . بعضی از روایات موجود در نهج البلاغه عبارتند از: کلمات قصار: 43، 44، 57، 192، 349، 371 و 475. [26] . فاطر، 15. [27] . بقره، 273 و توبه، 60. [28] . توبه، 34 و بقره، 274. [29] . نساء، 141. [30] . انفال، 60. [31] . توبه، 60. [32] . یونس، 7. [33] . نجم، 29 و 30. [34] . بقره، 164 و آل عمران، 190 و 191 و یونس، 6. [35] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 131. www.andisheqom.com
شبهه: گزاره هایی در دین اسلام وجود دارد که فقر و دنیا گریزی را ترویج میکند و این معنایی به جز ترویج بدبختی ندارد.
مساله اقبال یا انزجار از دنیا از دیرباز در بین اقوام وملل گوناگون طرح شده است. در بین ادیان اولیه آیینهایی قوای طبیعت را میپرستیدند و سعادت بشر را در تمتّع کامل از دنیا میپنداشتند. در مقابل گروهی انزجار و دوری جستن از دنیا و لذات و بهرههای دنیوی را تنها راه نجات روان خویش میدانستند. ادیان آسمانی نیز از دیرباز به صورت قابل ملاحظهای به این مسأله میپرداختند، به گونهای که گروهی از پیروان انبیای الهی طریقت نجات و سعادت را در دوری جستن از دنیا، تهجد، زهد و پارسایی میدانستند تا جایی که ریاضت و دیر نشینی را از آداب و لوازم همیشگی شریعت مداری و عرفان در فرقههای مختلف ادیان الهی قرار دادهاند این مسأله به انحای مختلف در دین اسلام نیز جلوه نمایانده است به گونهای که گاه زمینه گرایشهای زاهدانه و دنیا گریزانه را بعد از رحلت حضرت رسول صلّی الله علیه و آله فراهم نموده و گاه توجیهی برای سود جویان و دنیا طلبان بوده است. از این رو در تبیین نظریه اسلام در باب دنیا توجه به امور ذیل مهم جلوه میکند:
مقدمتاً باید گفت که خوب و بد بودن یک امر از دو جهت به تصویر در میآید گاه توجه به حیثیت ذاتی شیء به دور از لحاظ ارتباط آن با غیر جلب میشود و گاه سخن از حیثیت مقایسهای آن شیء به میان میآید. در سؤال از حیثیت ذاتی دنیا، آن را بدون توجه به تأثیراتش در زندگی آدمی و با همه اجزا و پدیدههایش لحاظ میکنیم که در فلسفه اسلامی مرتبهای از کمال دانسته میشود[1] و در مرتبهای بالاتر، قران به تحسین خالق آن میپردازد[2] و در سؤال از حیثیت مقایسهای آن، مقوله دنیا در ارتباط با انسان و هدف غایی او تصور میشود به این صورت که اولا دنیا چه تأثیر قهری و خارج از اراده آدمی در سعادت و شقاوت آدمی دارد؟ که پاسخ به آن بحث را به مباحث کلامی و جهان بینی آن میکشاند که از حوصله بحث به دور است و ثانیاً بحث از تأثیرات اختیاری انسان با دنیا، در راه رسیدن به هدف نهاییش را مطرح میکند. به گونهای که بحث صورتی اخلاقی به خود گرفته و پاسخی بر مسأله دنیا گریزی یا دنیاطلبی اسلام خواهد بود.
در یک نگرش کلی میتوان دیدگاههای مربوط به ارزش دنیا را به صورت ذیل خلاصه نمود:
1. دنیا گروی: مطلوبیت صرفا ذاتی دنیا و بهرهمندی هر چه بیشتر از آن ملحوظ این دیدگاه است و مکاتب مادی منکر آخرت و برخی از اندیشمندان دینی که ارتباطی بین امور دنیوی و افعال اخروی نمیبینند از آن طرفداری میکنند.
2. دنیا گریزی: در این دیدگاه بین دنیا و آخرت تزاحمی تصویر میشود که هر گونه تمایل به دنیا انسان را از آخرت و هدف نهایی او دور میسازد. این دیدگاه در بین رهبانیان در اسلام و غیر آن بیشتر به چشم میخورد. برخی از مکاتب دیگر، با قطع نظر از وجود آخرت و در مقایسهای بین جسم و روح، برای تقویت قوای روحانی دست شستن از قوای جسمانی و امور دنیوی را سفارش میکنند.
3. دنیا برای آخرت: در این نگرش در مقایسهای بین دنیا و آخرت، مطلوبیت یا مغبوضیت دنیا با توجه به تأثیر آن بر سعادت آدمی لحاظ گردیده است به این بیان که اگر دنیا مقدمه سعادت آدمی باشد مطلوب[3] و در غیر این صورت مبغوض خواهد بود و مانع در راه سعادت آدمی خواهد گردید.
بهرهمندی از دنیا در اسلام و متون دینی آن به صورتهای گوناگونی ترسیم شده است که در نگاه اوّل فقرگرایی و گاه تعارض ادله جلوه بیشتری مییابد امّا دیدگاه اسلام در باب دنیا محتاج تأمل بیشتری است. در یک نگرش جامع بر نگرش اسلام از ارتباط اختیاری انسان با دنیا سه منظر جدای از هم را میتوان یافت که عبارتند از:
1. دعوت به فقر و ترک دنیا: آیات و روایات اسلامی گاه آن گونه دنیا را به تمسخر گرفتهاند که شبهه فقرگرایی و دنیا ستیزی را در اذهان پدید میآورند و به این بیان که گاه بهرهمندی از آن را موجب عذاب دنیا و آخرت بر میشمارد[4] به گونهای که حضرت امیر علیه السّلام آن را به مال مهلکی تشبیه میکند[5] در جای دیگر بهره و متاع آن را بیثبات و ناپایدار معرفی میکند[6] یا آن را سرای فریب میداند[7] و امیر المؤمنین علیه السّلام از این رو آن را طرد شده معرفی میکند.[8] گاهی بهرهمندی از آن را در مقابل ثمرات آخرت دانسته[9] و دستی با آن را برابر دشمنی با آخرت بیان میکند.[10] غنای از آن را عامل رویگردانی به خدا و بهرهمندان از آن را سرکشان عالم میداند.[11] و پس از هزاران ذمّ دیگر سرانجام فقر در کلام اهل بیت پسندیده معرفی شده و حضرت رسول آن را فخر خویش میداند.
2. ترغیب به رفاه و غنی: هر چند وجود جاذبههای فراوان دنیوی مانع شده است که در مواعظ دینی در مدح دنیا سخنی گفته شود امّا در آیات و روایات به کرات ترغیبهایی در کسب منافع دنیوی مشاهده میشود، به گونهای که کسب منافع دنیوی نه تنها مطلوب شمرده شده[12] بلکه گاه آن را برترین اقسام عبادات بر شمردهاند[13] و گاه کسب روزی حلال را واجب دانستهاند[14] و حتی کسی را که با وجود زمینه کسب روزی در فقر زندگی میکند را به دور از رحمت الهی معرفی کردهاند.[15] گاه دستور به آبادانی و عمران دنیا دادهاند.[16] و گاه کاسبان روزی حلال را در قیامت صاحبان چهرههایی نورانی دانستهاند.[17] در آیات قرآن از مواهب دنیا با الفاظی چون خیر[18] و فضل الهی[19] یاد شده است و آن را هبهای بر دینداران و صالحان دانسته[20] و ثمره تقوا[21] و استغفار[22] را نزول برکات آسمانی میداند و محرومیت آن را نشانهای از کیفر اعمال زشت آدمیان بیان میدارد[23] و سرانجام آنچه از روایات اهل بیت بر میآید فقر مرگ اکبر و مرزگاه کفر است.[24]
3. کفاف: آیات و روایات فراوانی نیز در متون دینی قناعت و کفاف (بهرهمندی به قدر نیاز) را ترویج کرده و نیاز متعارف هر شخصی را متناسب با موقعیت اجتماعی آن شخص تعیین نموده و پایینتر از این سطح را فقیر خطاب میکند. اینگونه از تمتع در متون دینی باعث آسودگی خاطر، رضایت الهی و بینیازی از خلق شده و عوامل بروز فساد، طغیان و استکبار را از ریشه میخشکاند روایات بیشماری در این باب وجود دارد که طرح و بحث آنها از حوصله بحث خارج است.[25]در جمع بین مجموع روایات بیان شده در سه مقوله فوق چنین رهیافتهایی را میتوان به دست آورد که اولاً دیدگاه اسلام در بابا فقر را میتوان چنین خلاصه کرد:
1. فقر به خودی خود بد است و مفاسد فراوانی دارد و هرگز به آن توصیه نمیشود.
2. فقری که بر انسان عارض شده و به دور از اختیار آدمی فراگیر زندگانی او گردیده خود دارای مزایایی چون آسان شدن عذاب اخروی، زمینه ساز صفات حسنهای چون صبر، رضا و شکر و در صورت کسب این صفات بهرهمندی از پاداش الهی، و سرانجام وسیلهای برای آزمایش بندگان مؤمن الهی را در خود دارا میباشد. گروهی از روایات مادح فقر ناظر به این مقولهاند.
3. برخی دیگر از روایات مادح فقر مربوط به احساس فقر و نیاز به خالق هستی است و ربطی به فقر ندارد. همچنانکه راغب اصفهانی نیز در مفردات خویش چنین فقر را تقسیم میکند که فقر یا وجود حاجت ضروری است که در همه موجودات وجود دارد،[26] یا نداشتن و فقدان روزی است،[27] یا فقر نفس به معنای حرص و طمع است و انسان را به بیان روایات به کفر میکشاند و یا فقر به خداست و همین است معنای حدیث نبوی فقر فخر من است و یا دعایی چون: خدایا مرا با فقر به خود بینیاز گردان.
رهیافت نگرش دین از متون دینی در باب غنا و ثروت چنین است:
1. اصل کار و کسب مطلوب است بدین شرط که باعث غفلت از خداوند نگردد؛
2. ثروت بیش از اندازه هم میتواند عامل فساد و طغیان و هم وسیلهای برای احسان، نیکی و ثواب باشد؛
در باب کفاف نیز روایات آن را ممدوح و خوب معرفی کرده و آن را مبرای از معایب نهفته در فقر و غنا میدانند، البته باید توجه کرد که صبر و رضا به هنگام عروض فقر و احسان و انفاق در حال غنا به مراتب بهتر از حالات عارض بر کفاف است.
در تبیینی دقیقتر الگوی مصرف در اسلام کفاف میباشد امّا در باب تولید، کسب و کار از آنجایی که اسلام اهدافی را فراتر از مصرف و مصرفگرایی بیان میکند، توصیه فعالیتی بیش از حد کفاف مطرح میباشد به این بیان که اهداف اقتصادی اسلام در دو هدف اصلی عدالت اقتصادی جامعه و قدرت حکومت اسلامی خلاصه میشود. در کسب عدالت اقتصادی لحاظ کفاف عمومی شرط شده است و برای رسیدن به آن احکام چون انفاق، صدقه، زکات و... تشریع گردیده است و از سوی دیگر با اعطای اختیاراتی به حاکم اسلامی قدرت تعدیل ثروتها و ایجاد مانع از انحصار گردش پول در دست اغنیا عطا شده و نیل به این دو هدف عالی (کفاف عمومی و تعدیل ثروتها) را وظیفه حکومت اسلامی و تک تک افراد جامعه مخصوصاً اغنیا دانسته است.[28] در مقام تحکیم قدرت اجتماعی سیاسی اسلام نیز وجود عنصر برتری اقتصادی را لحاظ کرده تا اولاً در حفظ استقلال و جلوگیری از نفوذ بیگانگان در مجاری جامعه اسلامی راه نفوذ ایشان را مسدود کند،[29] ثانیاً چشم طمع دشمنان اسلام را از دست یابی به ارکان نظام اسلامی ببندد و ایشان را در هراسی دایم از این حکومت قرار دهد[30] ثالثاً با یاری رساندن به ملل محروم جهان زمینه نزدیکی قلوب ایشان را به دین شریف اسلام فراهم نماید.[31] پس نه تنها کسب و کار در شریعت اسلام مذموم نیست بلکه تأمین کفاف جامعه، ایجاد رفاه در صورت وجود کفاف اجتماعی، پدید آوردن موج احسان و نیکوکاری و ایجاد توسعه اقتصادی برای توانمندی حکومت اسلامی ضروری فرض شده است و تنها حدود آن در مقام مصرف به حد کفاف و در مقام تولید عدم غفلت از یاد خدا بیان گردیده است.
امّا آنچه در متون دینی و فرهنگ قرآنی به عنوان بیارزشی دنیا لحاظ شده است. اولاً: در مقایسه با امری عظیم چون عدالت یا قیامت بوده و توجه به دنیا به معنای دل بستن به آن و رجحان آن مردود دانسته شده است و به این بیان که در استفاده مشروع از دنیا اگر تزاحمی بین دنیا و آخرت پدید آید انتخاب ما بایست بر حقیقتی فراتر از دیگری صورت پذیرد و آخرت، عدالت، ایمان و اسلام اموری عام المنفعه هستند که اهمیت آنها به مراتب فراتر از توجه به اموری شخصی، مادی و دنیوی است.[32] در مقام ثانی: مربوط به سوء اختیار و بدی انتخاب انسان میباشد که با بهرهجویی و تمتع از آن خود را در اسارت دنیا در آورده و به جای وسیله کردن دنیا برای رسیدن به اهداف عالیه خود، دنیا و متاع آن را هدف نهایی خویش گرفته است. فراموشی حقیقت آدمی، رو نمودن به نیازهای مادی و دنیوی و دلبستگی به آنها ثمرهای جز فراموشی خود و خداوند خود به دنبال نخواهد داشت. آنان که در اسارت هواها و خواهشهای نفسانی خویشاند هر چند مشروع و بهرهجویی از آن را به صورتی مستقل نه وسیلهای برای رسیدن به هدف اصلی و نهایی خویش و غایت وار برای خلقت خویش در نظر میگیرند. لاجرم حقیقت هستی و خداوندگار را به فراموشی میسپارند و از هدف دین و دینداری دوری میکنند از این رو در قرآن هم اینگونه برخورد با دنیا نکوهش شده است[33] و هم طریق برخورد با آن را آموزش میدهد که در نظاره به دنیا و بهرهجویی از آن همه را آیه و نشانهای از خداوند بدانیم وآنها را وسیلهای برای معرفت به حق قرار دهیم.[34]
پس دنیا که در نهایت کمال خویش آفریده شده و دوستی با آن بد نیست بلکه خروج از اعتدال، فریفته ظاهر آن شدن و غرقه شهوات آن گشتن مطرود و منهی است. حضرت امیر علیه السّلام درباره دنیا چنین میفرماید: (آنان که دنیا را خوب بشناسند آن را تحسین کنند و آنان که آن را نشناسند در روز باز پسین از آن بد گویند.)[35] و شاید به همین خاطر است که در بیشتر روایات دنیایی را که در مسیر آبادانی آخرت قرار گرفته است را بسان آخرت گرفتهاند و تصرفات مشروع از آن را عین بهرهمندی از آخرت فرض نمودهاند و اینگونه نگرش به دنیا و بهرهمندی از آن را تحسین و به آن ترغیب کردهاند.
[1] . در فلسفه اسلامی اثبات میگردد که خداوند به تمامی جزئیات، نیازمندیهاو خصایص خلق خویش آگاه است و این نشان از علم بیکران الهی به نهایت و کمال مخلوقات خویش است از سوی دیگر در فلسفه اسلام خداوند غنی مطلق (بینیاز از هر موجودی دیگر و در تمامی شئون) دانسته شده و مبرای از فراموشی میباشد از این رو در اعطای فیض الهی و خلق او هرگز نقصان یا خستی وجود ندارد و خلق او به اندازه استعداد مرتبی خلقت خویش به صورت کاملترین خلق گردیده است.
[2] . سجده، 1.
[3] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 131.
[4] . توبه، 85.
[5] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 119.
[6] . ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج 9، انفال، 67.
[7] . آل عمران، 185.
[8] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 77.
[9] . شوری، 20.
[10] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 103.
[11] . اسراء، 83، علق، 7، شوری، 27.
[12] . ملک، 15.
[13] . شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج 12، باب 4، حدیث 6.
[14] . علامه مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 100، ص 9.
[15] . شیخ حر عاملی، محمد بن حسین، وسایل الشیعه، ج 12، کتاب تجارت، باب 9، حدیث 13.
[16] . همان، ج 13، کتاب مزارعه و مساقات، باب 3، حدیث 10.
[17] . همان، ج 12، کتاب تجارت، باب 4، حدیث 5.
[18] . بقره، 180.
[19] . مزمل، 20.
[20] . مائده، 66.
[21] . اعراف، 96.
[22] . نوح، 10.
[23] . نحل، 112.
[24] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 163 و 319.
[25] . بعضی از روایات موجود در نهج البلاغه عبارتند از: کلمات قصار: 43، 44، 57، 192، 349، 371 و 475.
[26] . فاطر، 15.
[27] . بقره، 273 و توبه، 60.
[28] . توبه، 34 و بقره، 274.
[29] . نساء، 141.
[30] . انفال، 60.
[31] . توبه، 60.
[32] . یونس، 7.
[33] . نجم، 29 و 30.
[34] . بقره، 164 و آل عمران، 190 و 191 و یونس، 6.
[35] . نهج البلاغه، کلمات قصار، 131.
www.andisheqom.com
- [سایر] شبهه: گزاره هایی در دین اسلام وجود دارد که فقر و دنیا گریزی را ترویج میکند و این معنایی به جز ترویج بدبختی ندارد.
- [سایر] چرا هر جا اسلام وارد شده، فقر و بدبختی و بیچارگی نیز به وجود آمده است؟
- [سایر] بابیگری و بهائیگری اکنون به کلی از دین اسلام خارج شدهاند و از فرق اسلامی به حساب نمیآیند؛ لیکن به لحاظ انشعاب آنها از دین اسلام و وابستگی به شیخیه به وجود آمده و چه عقایدی را ترویج میکند؟
- [سایر] پرسش من در مورد بدیهیات عقلی است، طبق نظر بعضی از فلاسفه بدیهیات عقلی مربوط به ساختار ذهنی ما در این دنیا است و اگر ما مثلا در سیاره ای دیگر بودیم شاید این نظام عقلی را نداشتیم. جواب فلاسفه مسلمان به این شبهه چیست؟
- [سایر] چرا باید برای میت تلقین خواند؟ به عبارت دیگر؛ این شبهه وارد است که چگونه شما میخواهید به مردهای مطالبی را یادآوری کنید که در زمان زنده بودنش آنها را انجام نداده است و خدا و رسول خدا در زندگیاش نقشی نداشته حالا شما در زمانی دارید به او میفهمانید که خداوند کیست در صورتی که خودش در دنیا در زمان زنده بودنش درک نکرد؟! پس تلقین خواندن مسلمانان کاری بیهوده است.
- [سایر] 1. عذابهایی که در روایات در مورد انسانهای مؤمن آمده؛ مانند فشار قبر یا موجودات درون قبر برای جسم هست یا روح؟ اگر برای جسم است، کسی که جسدش درون قبر نباشد، این عذابها را ندارد و اگر مربوط به روح است؛ چرا مانند عذابهایی که برای جسم است(فشار، ترس و....) تعبیر شدهاند؟ 2. بر اساس برخی روایات هر انسانی که مرگش فرا میرسد و به برزخ وارد میشود آرزو میکند که ای کاش زودتر به اینجا آمده بودم. انسانهای مؤمن به این دلیل این آرزو را میکنند که زودتر به لذتهایشان در بهشت برسند و انسانهای گنهکار میگویند ای کاش زودتر آمده بودم که حداقل کمتر فرصت گناه داشتم و کمتر گناه میکردم. از طرفی روایات بسیار زیادی در مورد عذابهایی که حتی مؤمنان دچارش میشوند نقل شده است. این دو چگونه با هم جمع میشوند؟ اگر آن دنیا عذابی برای مؤمن وجود داشته باشد که دیگر آرزوی زودتر آمدن معنایی ندارد؟! 3. چگونه میتوان از تمام عذابهای در برزخ درامان ماند؟ اگر توبه کنیم کافی است یا با وجود توبه بازهم عذابها وجود خواهند داشت؟
- [سایر] با سلام؛ 1. بنده در مورد مسئله قناعت که در اسلام بحث شده سردرگم شده ام. نمی دانم در این زمان انسان در چه سطحی زندگی کند انسان قانعی محسوب می شود؟ اخیراً در کتاب معراج السعادة مطالبی در این خصوص خوانده ام (در خصوص فضیلت فقر و قناعت). از طرفی گفته شده خدا روزی دهنده بندگان است و هرکسی سهم معینی در این دنیا دارد که در این شکی نیست. و انسان ها را از پس انداز و نگرانی برای روزهای آینده نهی کرده اند و از طرف دیگر هم گدایی را بد دانسته اند. ولی در این زمانه انسان نیاز به پس انداز برای خرید خانه، بیماری های احتمالی، ازدواج، بچه دار شدن و غیره دارد که اگر پس انداز نکند همیشه باید نگران آینده باشد. مثلا گفته اند کسی که بمیرد و خانواده اش پس از او محتاج باشند مسلمان نیست و از طرف دیگر گفته اند نیازی نیست پدر برای آینده فرزندانش مال جمع آوری کند. اگر انسان فقط به فکر امروز خود باشد و به بیمه و پس انداز فکر نکند باعث نمی شود در دوران پیری محتاج و ذلیل باشد؟ اگر فقر از غنا بالاتر است، پس چرا در دعاها از خداوند کریم وسعت روزی را می طلبیم. 2. اگرشخصی به حداقل احتیاجات خود اکتفا کند و باقی مانده پول خود را برای خرید خانه پس انداز کند که بتواند سرپناهی برای خانواده اش فراهم کند و هر ماه هم مقداری انقاق می کند، آیا این شخص باید هر سال خمس آن پس انداز را بدهد. در این صورت هرگز قادر نخواهد بود خانه ای تهیه کند. (باتوجه به این که حداقل مسکن، خوراک و پوشاک جزء حداقل ضروریات یک زندگی است). در رساله های مراجع تقلید گفته می شود؛ آنچه از مخارج سال مالی زیاد بیاید باید خمسش را داد در صورتی که جواب هایی که به سؤالات خمس داده می شود با این مسئله فرق می کند. و باعث می شود انسان تمام درآمد خود را خرج کرده تا مبادا خمس به آن تعلق گیرد و در نتیجه مبتلا به حرص و طمع می شود.
- [سایر] من در یکی از مطالب یکی از سایت های دانشجویی چنین متنی را خواندم (که اسلام را به طور صد در صد غلط بیان می کرد) می خواستم اگر می شود نظر شما و چگونگی تکذیب این متن را از نظر شما بدانم؟ (لازم به ذکر است خودمن نیز هیچ گونه اعتقادی به این متن ندارم)<BR>(من بهترین دین دنیا هستم، اما پایه هایم به قدری سست است که با یک شبهه به لرزه در می آیم! هر گاه خواستید از من دفاع کنید، بداخلاق شده و سعی کنید تا جایی که می توانید به طرف مقابل فحش و ناسزا بگویید! هر گاه دیدید کسی در پیروی از من تخلف کرد، او را ملحد و کافر خطاب کرده و مطمئن باشید که بارها از او برتر و بالاترید، شما به راه راست هستید، پس دیگران را به راه راست هدایت کنید، اگر دیدید هدایت نشدند، با تلخ زبانی و نهایتا با چوب و چماق هدایتشان کنید!<BR>یکدیگر را تحقیر کنید تا شأن شما افزایش بیابد! <BR>همواره عصبانی و اخمو باشید!)
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر کسی با یکی از محرمهای خود مثل مادر وخواهر که با او نسبت دارند زنا کند، بحکم حاکم شرع باید او را بکشند و همچنین است اگر مرد کافر با زن مسلمان زنا کند و در اخبار بسیار وارد شده است که انجام دادن یکی از حدها باعث میشود که مردم کار نامشروع نکنند و دنیا و آخرت آنان را حفظ میکند و منفعتش برای آنان بیشتر است از این که چهل روز باران ببارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر کسی با یکی از محارم خود که مثل مادر و خواهر با او نسبت دارند زنا کند، به حکم حاکم شرع باید او را بکشند، و همچنین است اگر مرد کافر با زن مسلمان زنا کند، و در اخبار بسیار وارد شده است که انجامدادن یکی از حدها باعث میشود که مردم کار نامشروع نکنند، و دنیا و آخرت آنان را حفظ میکند، و منفعتش برای آنان بیشتر است از این که چهل روز باران ببارد.
- [آیت الله علوی گرگانی] رادیو و تلویزیون هم دارای منافع حلال و عقلایی بسیار و هم دارای منافع حرام است وجائز است انتفاع بردن از آنها به نحو حلال از قبیل اخبار و مواعظ و نشان دادن چیزهای حلال برای تعلیم وتربیت صحیح یا نشان دادن کالاها و عجایب خلقت از برّ وبحر، وامّا چیزهای حرام از قبیل پخش غنا و موسیقی و اشاعه منکرات و پخش قوانین خلاف اسلام و مدح خائن و ظالم و ترویج باطل و ارائه چیزهائی که اخلاق جامعه را فاسد و عقاید آنان را متزلزل میکند حرام و معصیت است و شنیدن و نگاه کردن آنها هم جائز نیست.
- [آیت الله بروجردی] اگر کسی با یکی از محرمهای خود که مثل مادر و خواهر با او نسبت دارند زنا کند، به حکم حاکم شرع باید او را بکشند و همچنین است اگر مرد کافر با زن مسلمان زنا کند و در اخبار بسیار وارد شده است که انجام دادن یکی از حدها باعث میشود که مردم کار نامشروع نکنند و دنیا و آخرت آنان را حفظ میکند و منفعتش برای آنان بیشتر است از این که چهل روز باران ببارد.
- [آیت الله خوئی] اگر کسی با یکی از محرمهای خود مثل مادر و خواهر که با او نسبت دارند زنا کند، به حکم حاکم شرع باید او را بکشند و همچنین است اگر مرد کافر با زن مسلمان زنا کند. و در اخبار بسیار وارد شده است که انجام دادن یکی از حدها باعث میشود که مردم کار نامشروع نکنند و دنیا و آخرت آنان را حفظ میکند و منفعتش برای آنان بیشتر است از چهل روز باران ببارد.
- [آیت الله اردبیلی] (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ) یعنی: (آغاز میکنم به نام خداوندی که در دنیا بر مؤمن و کافر و در آخرت بر مؤمن رحم مینماید.) (اَلْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمینَ) یعنی: (ثنا و ستایش مخصوص خداوندی است که پرورش دهنده همه موجودات است.) (اَلرَّحْمنِ الرَّحیمِ) یعنی: (در دنیا بر مؤمن و کافر و در آخرت بر مؤمن رحم میکند.) (مالِکِ یَوْمِ الدّینِ) یعنی: (صاحب اختیار روز قیامت است.) (إیّاکَ نَعْبُدُ وَإیّاکَ نَسْتَعینُ) یعنی: (فقط تو را عبادت میکنیم و فقط از تو کمک میخواهیم.) (إهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ) یعنی: (ما را به راه راست (دین اسلام) هدایت کن.) (صِراطَ الَّذینَ أنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ) یعنی: (به راه کسانی که به آنان نعمت دادی (راه پیامبران و جانشینان آنان و شهداء و صدیقان).) (غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضّالّینَ) یعنی: (نه به راه کسانی که بر آنان غضب کردهای و نه آنانی که گمراهند.)
- [آیت الله اردبیلی] خمس یک پنجم از مازاد درآمدها و برخی منافع است که انسان به دست آورده است و باید زیر نظر امام معصوم علیهالسلام مصرف شود و در زمان غیبت امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف)، بهتر است سهم سادات زیر نظر مجتهد جامع الشرایط برای رفع نیازهای سادات فقیر مصرف گردد و سهم امام علیهالسلام باید زیر نظر مجتهد جامع الشرایط در جهت تعلیم و ترویج مذهب جعفری هزینه گردد. در احادیث شریفه نسبت به پرداختن خمس تأکید زیادی شده است و از آن به حقّ امام علیهالسلام ، سبب تطهیر مال و وسیلهای جهت امتحان ایمان یاد شده است؛ حضرت رضا علیهالسلام در جواب نامه یکی از تاجران شیعه فارس مینویسد: (... اموال تنها از راهی که خداوند مقرّر فرموده است حلال میگردد. همانا خمس، ما را در تقویت دین یاری میکند و نیاز آنان که سرپرستیشان را به عهده داریم و نیز نیاز شیعیان را تأمین میکند و با آن آبرویمان را در مقابل دشمنانمان حفظ میکنیم. پس خمس را از ما دریغ نکنید و خود را از دعای ما محروم نسازید، زیرا پرداختن خمس کلید روزی و سبب آمرزش و پاکی شما از گناه و ذخیره آخرتتان است. مسلمان کسی است که به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند نه آن کسی که با زبان اجابت میکند و در قلب مخالفت مینماید.)(1)
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام که دنیا و آخرت انسان را تباه میکند غنا و موسیقی است، و قرآن شریف آن را موجب ضلالت و گمراهی، بلکه موجب استهزاء دین میداند: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً اولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهین)[1] (و برخی از مردم کسانی هستند که سخن بیهوده را خریدارند تا مردم را بی هیچ دانشی از راه خدا گمراه کنند، و راه خدا را به ریشخند گیرند، برای آنان عذابی خوارکننده خواهد بود.) و مراد از غنا در اینجا آن صوتی است که شهوتانگیز و طربانگیز باشد، چنانکه مراد از موسیقی در اینجا آن آهنگی است که شهوتانگیز و طربانگیز باشد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام دروغ است و معنای آن فریب دیگران است به چیزی که در نظر او واقعیّت ندارد و قرآن شریف به طور مؤکّد، سلب ایمان از دروغگو نموده است: (انَّما یَفْتَرِی الکَذِبَ الَّذین لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّه).[1] (تنها کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند.) بلکه در روایات آمده است که دروغگو دشمن خداست و آن اقسامی دارد: الف) نسبت دروغ دادن به پیامبران گرامی و ائمّه طاهرین(سلاماللهعلیهم) و این قسم از دروغ که بدعت به آن میگویند، شدیدترین عذاب الهی را دارد و از همه اقسام دروغ بزرگتر و از اکبر کبائر است، مخصوصاً اگر سبب گمراهی کسی شود. ب) دروغ مفسدهآمیز نظیر دروغی که روابط بین دو مسلمان را تیره کند و نظیر دروغی که آبروی کسی را ببرد و نظیر دروغی که کسی را در خطر اندازد و مانند اینها. و قدر متیقّن از آیات و روایاتی که در مذمّت دروغ است همین قسم از دروغ میباشد. ج) نسبت دادن عیبی به کسی که آن عیب را نداشته باشد؛ نظیر نسبت زنا به زن عفیفه و یا مرد عفیف و نظیر نسبت سرقت به کسی که سرقت نکرده باشد و نظیر اینها، و به آن تهمت هم میگویند و این قسم علاوه بر اینکه دروغ است، غیبت نیز میباشد و در روایات آمده است کسی که تهمت بزند، در روز قیامت او را بر تپّهای از چرک و خون که صورت برزخی آن تهمت است نگاه میدارند تا مردم از حساب فارغ شوند. د) دروغی که مفسده آمیز نباشد، نظیر تعریف بیجا از خود یا دیگران و نظیر اظهار محبّت و ارادت به کسی که محبّت و ارادت به او ندارد و مانند اینها، و حرمت این قسم دروغ نزد فقها مسلّم است و از آیات و روایات نیز به خوبی استفاده حرمت میشود. ه) دروغی که علاوه بر اینکه مفسده ندارد، فریب کسی هم نیست، نظیر قصّهها و داستانهای دروغ آمیز و شوخیهای دروغ آمیز و مانند اینها، و این قسم از دروغ گرچه حرام نیست، ولی از روایات به خوبی استفاده میشود که مسلمان واقعی از مثل این دروغها نیز پرهیز میکند. صفحه 401 و) توریه، و معنای آن این است که لفظی بگوید و معنایی را اراده کند که مخاطب توجّه به آن معنی نداشته باشد، و این قسم از دروغ نیز جایز نیست. و اینکه مشهور در میان مردم است که توریه بدون ضرورت جایز است، صحّت ندارد.
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام اسراف و تبذیر است و آن اقسامی دارد که یک قسم از آن حرام نیست. الف) فرو رفتن در مشتهیات نفس از راه حرام که قرآن به آن (اتراف) میگوید که اگر در فردی پیدا شود دنیا و آخرت او را تباه میکند و قرآن او را فرد شومی از اهل جهنّم میداند: (وَ اصْحابُ الشِّمالِ ما اصْحابُ الشِّمالِ فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ انَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفین)[1] (و یاران چپ، کدامند یاران چپه در میان باد گرم و آب داغ. و سایهای از دود تار. نه خنک نه خشک. اینان بودند که پیش از این نازپروردگان بودند.) و اگر در ملّتی پیدا شود، آن ملّت را نابود میداند: (وَ اذا ارَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَولُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً)[2] (و چون بخواهیم شهری را هلاک کنیم، خوشگذرانان آن شهر را وا میداریم تا در آن به انحراف و فساد بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن شهر لازم گردد، پس آن را یکسره زیر و زِبَر کنیم.) ب) به هدر دادن نِعم الهی نظیر نابود کردن مال و عمر و آبرو و مانند اینها که قرآن به آن (تبذیر) میگوید و مبذّر را برادر شیطان میخواند: (انَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا اخْوانَ الشَّیاطین)[3] (همانا اسرافکنندگان برادران شیطانها هستند.) ج) فرو رفتن در مشتهیات نفس از راه حلال که به آن (اسراف) گفته میشود و آن گرچه حرام نیست، ولی محال است که مسرف بتواند به کمال انسانی برسد و قرآن او را مورد بیمهری و بیعنایتی از طرف حقّ میداند: صفحه 386 (انَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفین).[4] (به درستی که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمیدارد.) بلکه او را یک مؤمن واقعی نمیداند: (وَالَّذینَ اذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا)[5] (و کسانی که به هنگام بخشش، زیادهروی نمیکنند.)