سابقه تاریخی عرفان و تصوف به چه دورانی مربوط می شود و از چه زمانی وارد اسلام شد و چه مراحلی را طی کرده است؟
بنا بر گزارش های تاریخی، اموری چون پرهیز از لذایذ دنیوی، کشف و شهود، وحدت وجود؛ اتحاد با حقیقت و فنای در روح کلی که ارکان عمدة عرفان و تصوف را تشکیل می دهد دارای سابقة دیرین بوده و هزاران سال از پیدایش آن می گذرد. تصوف هندی، چینی و یونانی از جمله مکاتب عرفانی قبل از اسلام است. (1) گفتنی است عرفان و تصوف حقیقی در اسلام، مراحلی را پشت سر گذاشته است: مرحلة نخست آن در زمان پیامبر(ص) بود که با بهره گیری از برخی آموزه های اسلام مانند ترجیح آخرت بر دنیا، مبارزه با نفس و هواهای نفسانی و اخلاق و توکل شکل گرفت و مرحلة دیگر پس از رحلت رسول گرامی اسلام(ع) یعنی، زمان امام علی(ع) است. آن حضرت نخستین کسی بود که در توسعة عرفان و تصوف اسلامی، نقش مهمی ایفا کرد و به همین دلیل، تمامی عرفا و صوفیان حقیقی، سر سلسلة خود را به ایشان می رسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقی می کنند. (2) مرحله دیگر، دوران پس از امام علی(ع) است که می توان آن ار به (عصر اهل صفه) نام نهاد؛ با وجود عارفانی چون: ابن عباس، سلمان فارسی، ابوذر، بلال، اویس قرنی، حسن بصری، سعید بن خبیر و... گرایش و بیشن عرفانی در اسلام، مراحل جوانی خود را با شخصیت هایی چون رابعة عدویه (م 135 ق)، پشت سر گذاشت و با عارفانی چون بایزید بسطامی (م بین 261 و 264 ق)، مرحلة رشد و رواج خود را طی کرد و با صوفیان حقیقی ای چون ابن فارض (م 632 ق) و ابن عربی (م 638 ق) مرحلة نظم و کمال خود را به انتها رساند. (3) از قرن دهم به بعد، عرفان و تصوف در اسلام شکل دیگری می یابد و همه یا اغلب اقطاب صوفیه، آن برجستگی علمی و فرهنگی پیشینیان را ندارند. تصوف رسمی، از این به بعد غرق در آداب و ظواهر و احیاناً بدعت های گوناگون می شود. از سوی دیگر عده ای که داخل در هیچ یک از سلسله های تصوف و عرفان نیستند، در عرفان نظری محی الدین ابن عربی متخصص می شوند؛ مانند: صدرالمتألهین شیرازی (م1050ق) ملامحسن فیض کاشانی (م 1091 ق)، قاضی سعید قمی (م 1103 ق) و... (4) تصوف دروغین تصوف حقیقی در آغاز کار، روش کسانی بود که مسجد و مدرسه، آتش طلب ایشان را فرو نمی نشاند و سیرابشان نمی کرد. آنان بیرون از رسوم متداول در صفوف نماز و حلقه های تدریس، راهی به سوی حقیقی می جستند و گروهی بودند که خوشی های این جهانی مانند ریاست و حکومت و نشستن بر مسند قضا، فصل دعاوی و منبر وکرسی تدریس، داشتن مال فراوان و زنان زیبا رو دام بر سر راهشان نمی گسترد. آنان دارای همتی بلند بوده و تنها در سر، سر سویدای دوست داشتند. بدین جهت عده ای از ایشان می رمیدند و دنیا داران از دیدارشان دوری می گزیدند! اما هنگامی که این طریقت رواج یافت و مردم از علمای بدون عمل سر خورده شدند، مشمولان و صاحبان قدرت به تصوف و صوفیان روی آوردند و به سبب نفرت از علمای ظاهر بین و رهایی از جور حاکمان، به طرف صوفیان دست دراز نموده و خواسته ها و تقاضایشان را با آنان طرح کردند. این روی آوری و اهمیت یافتن تصوف، موجب شد عده ای سودجو خرقة درویشی به تن کنند و با حیله و فریب کاری، بر مسند ارشاد و تعلیم و تربیت بنشینند. (5) از این رو از آغاز قرن چهارم هجری، این دگرگونی در تصوف حقیقی راه یافت و به تدریج بالا گرفت. از سوی دیگر در قرن هفتم هجری، تصور خاصی در میان عده ای از تصوف به وجود آمد. این گروه فرد را بر جمع برتری داده، او را از جمع جدا می کردند و به خود مشغول می داشتند! می گفتند: شخص به اطراف خویش نگاه نکند؛ چون، تمرکزش را از اندیشه دربارة خدا از دست می دهد. این گروه با برداشت افراطی از آیات (مذمت دنیا) و نیز آیاتی که دعوت بر زهد و تقوا می کند؛ بخش عمده ای از فقه اسلامی را که دانش اجتماعی زیستن اسلام است بی اعتبار ساختند! بریدن از خلق خدا، گریز از مسئولیت های اجتماعی، فاصله گرفتن از قدرت سیاسی جامعه و فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، کمترین آموزه هایی بود که این طیف بر آن پای می فشردند. این دو جریان بستر را برای پدید آمدن (تصوف دروغین) و (خانقاه سازی) و فاصله گرفتن از مسجد فراهم ساختند. (6) برخی از این گروه ها، پیامبر(ص) و مردم عصر بعثت را چنان نشان داده اند ک گویی آن حضرت درویشی بوده است که درخانقاهی در مکه می نشست و برای درویش های دیگر درس تصوف می داد! تصویری که اینان از قرآن و شخصیت پیامبر(ع) و امام علی (ع) عرضه کرده اند، تحریف عمدی در تعلیمات اسلامی نبود؛ بلکه ریشه در نگرش یکسویه به دین و آموزه های آن داشت. چنین نگاهی به دین، بی اعتنای مطلق به دنیا و به فکر خود بودن را تقویت می کرد و بی اعتنایی توأم با ترحم را نسبت به مردم افتاده درچاه طبیعت، به دنبال می آورد! البته متصوفان حقیقی، با هر دو رویکرد معارضه کرده اند؛ مثلاً ابوالقاسم قشیری در آغاز کتاب معروف خود (رسالة قشیریه) از این نابسامانی (رویکرد اول) شکایت می کند و ناصر خسرو (م 481 ق) از تظاهر به صوفی گری انتقاد می کند و در قصیده ای، صوفی را به صفای باطن می داند؛ نه به ظاهر صوفیانه: فوطه بپوشی تا عامه گفت (شاید بودن کاین صوفیستی) گرت به فوطه شرفی نو شدی فوطه فروش تو بهشتیستی (7) درخصوص معارضة برخی از عارفان با شریعت گزیری (رویکرد دوم) در پاسخ به پرسش های دیگر همین مجموعه، به تفصیل سخن خواهیم گفت. آموزه های اسلامی، با تصوف دروغین ت با رویکردی که در قسمت های اخیر بیان شد به شدت مخالف است؛ ولی با عرفان و تصوف حقیقی، کاملاً موافق است. علامة طباطبایی (رحمه الله) در این خصوص می نویسد: (از سوی دیگر می بینیم قرآن کریم با بیانی جالب، روشن می سازد که همة معارف حقیقی، از توحید و خداشناسی واقعی سرچشمه می گیرد و استنتاج می شود؛ و کمال خداشناسی از آن کسانی است که خداوند آنان را از هر جای جمع آوری کرده و برای خود اختصاص داده است. آنان هستند که خود را از همه کنار کشیده و همه چیز را فراموش کرده اند و در اثر اخلاص و بندگی، همه قوای خود را متوجه عالم بالا ساخته، دیده به نور پروردگار پاک روشن ساخته اند و با چشم واقع بین، حقایق اشیاء و ملکوت آسمان و زمین را دیده اند؛ زیرا در اثر اخلاص و بندگی به یقین رسیده اند و در اثر یقین، ملکوت آسمان و زمین و زندگی جاودانی جهان ابدیت، برایشان مکشوف شده است) (8) تدوین عرفان نظری و عملی تصوف با آنکه با استدلال و عقل رابطه خوبی نداشت؛ اما بر اثر جدال ها و مناظره های علمی و کشمکش های فرقه ای، به تدریج به استدلالی کردن آرا و نظریات خویش روی آورد. قوت القلوب از ابوطالب مکی و اللمع از ابونصر سراج طوسی در قرن چهارم، اسرار التوحید (درخصوص حالا ابوسعید ابوالخیر) در قرن پنجم، کشف المحجوب اثر ابواسحاق هجویری در همان قرن، الرساله القشیریه از ابوالقاسم قشیری و منازل السائرین نوشته خواجه هبدالله انصاری در قرن پنجم، تمهیدات اثر عین القضاه همدانی و رح شطحیات روزبهان بقلی شیرازی در قرن ششم، مرصادالعباد نوشته شیخ نجم الدین رازی و عوارف المعارف اثر شهاب الدین سهروردی در قرن هفتم، سیر تدوین، تبویب تصوف و عرفان اسلامی است. این حرت با ظهور محی الدین ابن عربی در قرن هفتم به اوج رسیده و تصوف کاملاً مبانی نظری پویایی یافت. نفوذ عرفان اسلامی عرفان اسلامی آن چنان جذاب و نیروبخش است که دیگر سرزمین های اسلامی را تحت نفوذ خویش قرار داده است. هند، مالی، نیجر، کنیا، غنا، سنگال، چاد، سودان، لیبی، تونس، مراکش، الجزایر و مصر سرزمین¬هایی هستند که اسلام با عرفان آنها را فتح کردو در آن مناطق پایگاه های قدرت مندی برای اسلام به وجود آورد. (9) این نفوذ تا حدی است که اندیشمندان غربی را از 700 سال پیش تاکنون، واداشته تا تلاش های خویش را برای آشنایی با عرفان و تصوف اسلامی مضاعف سازند. (10) پی نوشتها: 1 نگا: التصوف الاسلامی، صص 24 69؛ عرفان نظری، صص 71111. 2 ابن ابی الحدید، تفسیر نهج البلاغه، ج 1، ص 17. 3 نگا: عرفان نظری، صص 121 123 و 183؛ تصوف در اسلام، صص 60 61. 4 عرفان نظری، ص 193؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، صص 664 665. 5 شرحی بر مقامات اربعین، صص 283 284. 6 نگا: مقالات تاریخی، ج 1، صص 260 272. 7 دیوان ناصر خسرو، صص 248 249، قصیدة 115. 8 شیعه در اسلام، ص 33. 9 تاریخ تصوف اسلامی، صص 46 48. 10 ابعاد عرفانی اسلام، صص 42 48.
عنوان سوال:

سابقه تاریخی عرفان و تصوف به چه دورانی مربوط می شود و از چه زمانی وارد اسلام شد و چه مراحلی را طی کرده است؟


پاسخ:

بنا بر گزارش های تاریخی، اموری چون پرهیز از لذایذ دنیوی، کشف و شهود، وحدت وجود؛ اتحاد با حقیقت و فنای در روح کلی که ارکان عمدة عرفان و تصوف را تشکیل می دهد دارای سابقة دیرین بوده و هزاران سال از پیدایش آن می گذرد. تصوف هندی، چینی و یونانی از جمله مکاتب عرفانی قبل از اسلام است. (1)
گفتنی است عرفان و تصوف حقیقی در اسلام، مراحلی را پشت سر گذاشته است: مرحلة نخست آن در زمان پیامبر(ص) بود که با بهره گیری از برخی آموزه های اسلام مانند ترجیح آخرت بر دنیا، مبارزه با نفس و هواهای نفسانی و اخلاق و توکل شکل گرفت و مرحلة دیگر پس از رحلت رسول گرامی اسلام(ع) یعنی، زمان امام علی(ع) است. آن حضرت نخستین کسی بود که در توسعة عرفان و تصوف اسلامی، نقش مهمی ایفا کرد و به همین دلیل، تمامی عرفا و صوفیان حقیقی، سر سلسلة خود را به ایشان می رسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقی می کنند. (2)
مرحله دیگر، دوران پس از امام علی(ع) است که می توان آن ار به (عصر اهل صفه) نام نهاد؛ با وجود عارفانی چون: ابن عباس، سلمان فارسی، ابوذر، بلال، اویس قرنی، حسن بصری، سعید بن خبیر و...
گرایش و بیشن عرفانی در اسلام، مراحل جوانی خود را با شخصیت هایی چون رابعة عدویه (م 135 ق)، پشت سر گذاشت و با عارفانی چون بایزید بسطامی (م بین 261 و 264 ق)، مرحلة رشد و رواج خود را طی کرد و با صوفیان حقیقی ای چون ابن فارض (م 632 ق) و ابن عربی (م 638 ق) مرحلة نظم و کمال خود را به انتها رساند. (3)
از قرن دهم به بعد، عرفان و تصوف در اسلام شکل دیگری می یابد و همه یا اغلب اقطاب صوفیه، آن برجستگی علمی و فرهنگی پیشینیان را ندارند. تصوف رسمی، از این به بعد غرق در آداب و ظواهر و احیاناً بدعت های گوناگون می شود. از سوی دیگر عده ای که داخل در هیچ یک از سلسله های تصوف و عرفان نیستند، در عرفان نظری محی الدین ابن عربی متخصص می شوند؛ مانند: صدرالمتألهین شیرازی (م1050ق) ملامحسن فیض کاشانی (م 1091 ق)، قاضی سعید قمی (م 1103 ق) و... (4)
تصوف دروغین
تصوف حقیقی در آغاز کار، روش کسانی بود که مسجد و مدرسه، آتش طلب ایشان را فرو نمی نشاند و سیرابشان نمی کرد. آنان بیرون از رسوم متداول در صفوف نماز و حلقه های تدریس، راهی به سوی حقیقی می جستند و گروهی بودند که خوشی های این جهانی مانند ریاست و حکومت و نشستن بر مسند قضا، فصل دعاوی و منبر وکرسی تدریس، داشتن مال فراوان و زنان زیبا رو دام بر سر راهشان نمی گسترد.
آنان دارای همتی بلند بوده و تنها در سر، سر سویدای دوست داشتند. بدین جهت عده ای از ایشان می رمیدند و دنیا داران از دیدارشان دوری می گزیدند! اما هنگامی که این طریقت رواج یافت و مردم از علمای بدون عمل سر خورده شدند، مشمولان و صاحبان قدرت به تصوف و صوفیان روی آوردند و به سبب نفرت از علمای ظاهر بین و رهایی از جور حاکمان، به طرف صوفیان دست دراز نموده و خواسته ها و تقاضایشان را با آنان طرح کردند.
این روی آوری و اهمیت یافتن تصوف، موجب شد عده ای سودجو خرقة درویشی به تن کنند و با حیله و فریب کاری، بر مسند ارشاد و تعلیم و تربیت بنشینند. (5) از این رو از آغاز قرن چهارم هجری، این دگرگونی در تصوف حقیقی راه یافت و به تدریج بالا گرفت.
از سوی دیگر در قرن هفتم هجری، تصور خاصی در میان عده ای از تصوف به وجود آمد. این گروه فرد را بر جمع برتری داده، او را از جمع جدا می کردند و به خود مشغول می داشتند! می گفتند: شخص به اطراف خویش نگاه نکند؛ چون، تمرکزش را از اندیشه دربارة خدا از دست می دهد.
این گروه با برداشت افراطی از آیات (مذمت دنیا) و نیز آیاتی که دعوت بر زهد و تقوا می کند؛ بخش عمده ای از فقه اسلامی را که دانش اجتماعی زیستن اسلام است بی اعتبار ساختند! بریدن از خلق خدا، گریز از مسئولیت های اجتماعی، فاصله گرفتن از قدرت سیاسی جامعه و فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، کمترین آموزه هایی بود که این طیف بر آن پای می فشردند. این دو جریان بستر را برای پدید آمدن (تصوف دروغین) و (خانقاه سازی) و فاصله گرفتن از مسجد فراهم ساختند. (6)
برخی از این گروه ها، پیامبر(ص) و مردم عصر بعثت را چنان نشان داده اند ک گویی آن حضرت درویشی بوده است که درخانقاهی در مکه می نشست و برای درویش های دیگر درس تصوف می داد! تصویری که اینان از قرآن و شخصیت پیامبر(ع) و امام علی (ع) عرضه کرده اند، تحریف عمدی در تعلیمات اسلامی نبود؛ بلکه ریشه در نگرش یکسویه به دین و آموزه های آن داشت. چنین نگاهی به دین، بی اعتنای مطلق به دنیا و به فکر خود بودن را تقویت می کرد و بی اعتنایی توأم با ترحم را نسبت به مردم افتاده درچاه طبیعت، به دنبال می آورد!
البته متصوفان حقیقی، با هر دو رویکرد معارضه کرده اند؛ مثلاً ابوالقاسم قشیری در آغاز کتاب معروف خود (رسالة قشیریه) از این نابسامانی (رویکرد اول) شکایت می کند و ناصر خسرو (م 481 ق) از تظاهر به صوفی گری انتقاد می کند و در قصیده ای، صوفی را به صفای باطن می داند؛ نه به ظاهر صوفیانه:
فوطه بپوشی تا عامه گفت (شاید بودن کاین صوفیستی)
گرت به فوطه شرفی نو شدی فوطه فروش تو بهشتیستی (7)
درخصوص معارضة برخی از عارفان با شریعت گزیری (رویکرد دوم) در پاسخ به پرسش های دیگر همین مجموعه، به تفصیل سخن خواهیم گفت.
آموزه های اسلامی، با تصوف دروغین ت با رویکردی که در قسمت های اخیر بیان شد به شدت مخالف است؛ ولی با عرفان و تصوف حقیقی، کاملاً موافق است. علامة طباطبایی (رحمه الله) در این خصوص می نویسد:
(از سوی دیگر می بینیم قرآن کریم با بیانی جالب، روشن می سازد که همة معارف حقیقی، از توحید و خداشناسی واقعی سرچشمه می گیرد و استنتاج می شود؛ و کمال خداشناسی از آن کسانی است که خداوند آنان را از هر جای جمع آوری کرده و برای خود اختصاص داده است. آنان هستند که خود را از همه کنار کشیده و همه چیز را فراموش کرده اند و در اثر اخلاص و بندگی، همه قوای خود را متوجه عالم بالا ساخته، دیده به نور پروردگار پاک روشن ساخته اند و با چشم واقع بین، حقایق اشیاء و ملکوت آسمان و زمین را دیده اند؛ زیرا در اثر اخلاص و بندگی به یقین رسیده اند و در اثر یقین، ملکوت آسمان و زمین و زندگی جاودانی جهان ابدیت، برایشان مکشوف شده است) (8)
تدوین عرفان نظری و عملی
تصوف با آنکه با استدلال و عقل رابطه خوبی نداشت؛ اما بر اثر جدال ها و مناظره های علمی و کشمکش های فرقه ای، به تدریج به استدلالی کردن آرا و نظریات خویش روی آورد.
قوت القلوب از ابوطالب مکی و اللمع از ابونصر سراج طوسی در قرن چهارم، اسرار التوحید (درخصوص حالا ابوسعید ابوالخیر) در قرن پنجم، کشف المحجوب اثر ابواسحاق هجویری در همان قرن، الرساله القشیریه از ابوالقاسم قشیری و منازل السائرین نوشته خواجه هبدالله انصاری در قرن پنجم، تمهیدات اثر عین القضاه همدانی و رح شطحیات روزبهان بقلی شیرازی در قرن ششم، مرصادالعباد نوشته شیخ نجم الدین رازی و عوارف المعارف اثر شهاب الدین سهروردی در قرن هفتم، سیر تدوین، تبویب تصوف و عرفان اسلامی است. این حرت با ظهور محی الدین ابن عربی در قرن هفتم به اوج رسیده و تصوف کاملاً مبانی نظری پویایی یافت.

نفوذ عرفان اسلامی
عرفان اسلامی آن چنان جذاب و نیروبخش است که دیگر سرزمین های اسلامی را تحت نفوذ خویش قرار داده است. هند، مالی، نیجر، کنیا، غنا، سنگال، چاد، سودان، لیبی، تونس، مراکش، الجزایر و مصر سرزمین¬هایی هستند که اسلام با عرفان آنها را فتح کردو در آن مناطق پایگاه های قدرت مندی برای اسلام به وجود آورد. (9) این نفوذ تا حدی است که اندیشمندان غربی را از 700 سال پیش تاکنون، واداشته تا تلاش های خویش را برای آشنایی با عرفان و تصوف اسلامی مضاعف سازند. (10)
پی نوشتها:
1 نگا: التصوف الاسلامی، صص 24 69؛ عرفان نظری، صص 71111.
2 ابن ابی الحدید، تفسیر نهج البلاغه، ج 1، ص 17.
3 نگا: عرفان نظری، صص 121 123 و 183؛ تصوف در اسلام، صص 60 61.
4 عرفان نظری، ص 193؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، صص 664 665.
5 شرحی بر مقامات اربعین، صص 283 284.
6 نگا: مقالات تاریخی، ج 1، صص 260 272.
7 دیوان ناصر خسرو، صص 248 249، قصیدة 115.
8 شیعه در اسلام، ص 33.
9 تاریخ تصوف اسلامی، صص 46 48.
10 ابعاد عرفانی اسلام، صص 42 48.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین