جایگاه نگرش طبقاتی در بینش اسلامی چیست؟
(طبقه)، گروه و صنف خاصی از جامعه است که جهت‌گیری‌های واحد اعتقادی، اقتصادی و فرهنگی دارند. در قرآن کریم، تعابیر گوناگون و فراوانی وجود دارد که حاکی از پذیرش تکثر طبقات و گروه‌ها است. واژه‌هایی چون، قوم، امت، ناس، شعوب، قبایل، امم، ولی، کافر، منافق، مشرک، مجاهد، صالح، مفسد، عالم، ظالم، مستکبر، مستضعف، طاغوت، غنی، فقیر، مملوک، حرّ، عبد و نشانگر قبول تکثر طبقات در جامعه است.(1) این نگرش، بدین جهت است که اسلام تفاوت انسان‌ها را به منزله یک واقعیت می‌پذیرد زیرا انسان‌ها یا با یکدیگر تفاوت‌های طبیعی و جبری دارند یعنی، تفاوت‌های فیزیکی، زیستی و روانی که رفتار خود فرد هیچ‌گونه تأثیری در آنها ندارد. همچنین تفاوت‌هایی در وضع و وظیفه و پایگاه اجتماعی این تفاوت‌ها نیز یا معلول علل (طبیعی) است، مثلًا فردی بدون اختیار خود در طبقه محروم و فقیر به دنیا آمده است و یا معلول علل (اختیاری) است مثل این که فردی با انتخاب و گزینش و اختیار خویش رفتاری را برگزیند که در نتیجه آن خود را فقیر ساخته و از این رو در طبقه پایین جامعه قرار گرفته است. اسلام نه تفاوت نوع اول را منکر است و نه تفاوت‌های نوع دوم را رد می‌کند. قرآن تفاوت اول را امری کاملًا طبیعی دانسته، آن را به منزله امری در متن نظام خلقت و دستگاه آفرینش تلقی می‌کند: و من آیاته خلق السماوات و الأرض و اختلاف ألسنتکم و ألوانکم إن فی ذلک لآیات للعالمین(2) (و از نشانه‌های [قدرت‌] او آفرینش آسمان‌ها و زمین و اختلاف زبان‌های شما و رنگ‌های شما است. قطعاً در این [امر نیز] برای دانشوران نشانه‌هایی است). و من الناس و الدواب و الأنعام مختلف ألوانه(3) (و از مردمان و جانوران و دام‌ها که رنگهایشان همان‌گونه مختلف است [پدید آوردیم‌]). قرآن کریم تفاوت‌های نوع دوم را اولًا بستری مناسب برای تقسیم‌کار و چرخیدن چرخ اجتماع تلقی می‌کند: أ هم یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمت ربک خیر مما یجمعون(4) (آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ما [وسایل‌] معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده‌ایم و برخی از آنان را از [نظر] درجات، بالاتر از بعضی [دیگر] قرار داده‌ایم تا بعضی از آنها بعضی [دیگر] را در خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می‌اندوزند، بهتر است). ثانیاً تفاوت‌های اجتماعی و طبقاتی را زمینه‌ساز آزمایش انسان‌ها به منزله بزرگ‌ترین، مهم‌ترین و کلی‌ترین و استثناءناپذیرتری سنت‌های الهی درباره انسان می‌داند: و هو الذی جعلکم خلائف الأرض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فی ما آتاکم(5) (و او است کسی که شما را در زمین جانشین [یکدیگر] قرار داد و بعضی از شما را بر برخی دیگر به درجاتی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است، بیازماید).(6) اما اسلام امتیازات طبقاتی را به کلی لغو نموده و از ارزش انداخته است. به این معنا که افراد در جامعه اسلامی با هم برادر و برابرند و هرگز کسی حق ندارد به استناد ثروت یا نیروی دیگری از نیروهای اجتماعی، بر دیگران برتری جوید و آنان را خوار و سبک شمرده، از آنان فروتنی و کرنش بخواهد یا به واسطه سمت مخصوص خود از پاره‌ای از وظایف سنگین اجتماع معاف شود یا مصونیت پیدا کند و در برابر گناهی که می‌کند مجازات نشود. سرپرست جامعه در اجرای قوانین و مقررات حکمش نافذ است و همگی باید در مقابل آن سر تعظیم فرود آورند و احترام گذارند ولی در کارها و اغراض شخصی خود نباید توقع داشته باشد که دیگران در برابرش سر فرود آورند، یا هر چه کند، حق اعتراض و خرده‌گیری به او نداشته باشند یا به پاس این که سرپرست و فرمانروای جماعت است، از پاره‌ای از وظایف عمومی معاف باشد. همچنین یک فرد ثروتمند نمی‌تواند ثروت را مایه افتخار خود قرار داده، به پشتیبانی ثروت خود مستمندان و زیردستان را بکوبد. فرمانروایان جامعه نیز حق ندارند از او طرفداری کرده، هر سخن بیهوده او را بر حقوق مسلّم فقیران مقدم دارند. خداوند متعال می‌فرماید: إنما المؤمنون إخوة(7) (در حقیقت مؤمنان [و ایمان‌آورندگان به اسلام‌] با هم برادرند) و همچنین می‌فرماید: لیس بأمانیکم و لا أمانی أهل الکتاب من یعمل سوءا یجز به و(8) (دین خدا تابع آرزوها و خواسته‌های اهل کتاب و شما نیست هر کسی کار بد [و خلافی‌] انجام دهد، در برابر آن کیفر می‌بیند). البته یک رشته اختصاصات، مانند اطاعت از پیشوایان دین و احترام به والدین و مانند اینها، در دین اسلام هست که وظایفی است مخصوص به یک طبقه، در برابر طبقه دیگر ولی در این مورد هم کسی که این حکم به نفع او است، نمی‌تواند بر دیگران برتری جسته، مقام خود را به رخ آنان بکشد. از آن جا که انسان فطرتاً امتیازطلب است، اسلام بدون این که این غریزه فطری را بکشد، یک مورد عملی برای آن در نظر گرفته است و آن تقوا است. از دیدگاه اسلام، ارزش واقعی از آن (پرهیزکاری) است و چون طرف حساب تقوا، خداوند متعال است، این مایه امتیاز هر چه بیشتر شود مزاحمتی برای دیگران پدید نخواهد آورد برخلاف امتیاز طبقاتی که بزرگترین عامل فساد جامعه و نیرومندترین سبب تزاحم افراد و گروه‌ها می‌باشد. بر این اساس، در نظر اسلام یک فقیر پرهیزکار بر گروهی ثروتمند ناپرهیزکار برتری دارد و یک زن پرهیزکار از صدها مرد بی‌بند و بار بهتر است. چنان که خداوند متعال می‌فرماید: یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم(9) (ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله [گروه گروه و دسته دسته‌] گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید، در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما است) و همچنین می‌فرماید: أنی لا أضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثی بعضکم(10) (من عمل هیچ صاحب عملی از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرید [و از نوع انسانید] تباه نمی‌کنم). ناگفته نماند اسلام با ملاحظه این که همه افراد در انسانیت و عضویت اجتماع شریکند و کار و کوشش همگی محترم است، قوانینی وضع نموده که منافع هر کس در سایه آن معین گردد و در این صورت قهراً راه تعدی و کشمکش‌های اجتماعی خود به خود بسته می‌شود. این مقررات با در نظر گرفتن مطالب پیش گفته به صورتی تنظیم شده که فاصله طبقات مختلف جامعه را تا آخرین حد ممکن، از میان بردارد و آنها را به یکدیگر نزدیک سازد. از سوی دیگر، اسلام به پیروان خود دستور داده که به نفع اجتماع فکر کنند و از خودخواهی پرهیز کرده، نفع خود را در نفع جامعه اسلامی دیده، ضرر اجتماع را ضرر خود بدانند. یک فرد مسلمان، باید نخست مسلمان واقعی باشد، سپس تاجر یا کشاورز یا صنعتگر یا کارگر. چنین مسلمانی با این نگرش در هر کار و برای هر تصمیمی، نخست مصالح و منافع اسلام و مسلمانان را در نظر می‌گیرد، سپس مصلحت خویشتن را. او هرگز به کاری که به ضرر اسلام و مسلمانان است- هر چند به نفع خودش باشد- اقدام نمی‌نماید. اسلام، عباداتی چون نماز جماعت، نماز عید فطر و حج را وضع و مقرر فرموده که بهترین وسیله برای رفع اختلافات طبقاتی است، زیرا مؤثرترین راه برای آن که اختلافات طبقاتی ریشه‌کن شود، از میان بردن بداندیشی به یکدیگر است. این خاصیت، در پرستش دسته‌جمعی حضرت حق به وجه کاملی وجود دارد چرا که فردی که عبادت خدا را با اخلاص انجام می‌دهد، جز با خدا با کسی سر و کار ندارد. از طرف دیگر، درهای رحمت پروردگار به روی همه باز است و خزانه بی‌پایان نعمت او تمام شدنی نیست و ساحت قرب او- بی‌آن که مزاحمتی پدید آید- همگی را به خود می‌پذیرد لاجرم انس و الفت و مهر و محبت در مردم پدید می‌آید و این، برای رفع اختلاف‌ها و کدورت‌ها و بداندیشی‌ها وسیله و ابزار مناسبی است.(11) پی‌نوشت‌ (1) نگا: شهیدمطهری، مرتضی، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، سه جلد در یک مجلد، مبحث جامعه و تاریخ، ج 2، ص 53- 04. (2) روم/ 22. (3) فاطر/ 28. (4) زخرف/ 32. (5) انعام/ 165. (6) نگا: مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، بخش ششم، ص 552- 572. (7) حجرات/ 10. (8) نساء/ 123. (9) حجرات/ 13. (10) آل عمران/ 195. (11) نگا: آموزش دین. همان. ص 83- 64.
عنوان سوال:

جایگاه نگرش طبقاتی در بینش اسلامی چیست؟


پاسخ:

(طبقه)، گروه و صنف خاصی از جامعه است که جهت‌گیری‌های واحد اعتقادی، اقتصادی و فرهنگی دارند. در قرآن کریم، تعابیر گوناگون و فراوانی وجود دارد که حاکی از پذیرش تکثر طبقات و گروه‌ها است. واژه‌هایی چون، قوم، امت، ناس، شعوب، قبایل، امم، ولی، کافر، منافق، مشرک، مجاهد، صالح، مفسد، عالم، ظالم، مستکبر، مستضعف، طاغوت، غنی، فقیر، مملوک، حرّ، عبد و نشانگر قبول تکثر طبقات در جامعه است.(1)
این نگرش، بدین جهت است که اسلام تفاوت انسان‌ها را به منزله یک واقعیت می‌پذیرد زیرا انسان‌ها یا با یکدیگر تفاوت‌های طبیعی و جبری دارند یعنی، تفاوت‌های فیزیکی، زیستی و روانی که رفتار خود فرد هیچ‌گونه تأثیری در آنها ندارد.
همچنین تفاوت‌هایی در وضع و وظیفه و پایگاه اجتماعی این تفاوت‌ها نیز یا معلول علل (طبیعی) است، مثلًا فردی بدون اختیار خود در طبقه محروم و فقیر به دنیا آمده است و یا معلول علل (اختیاری) است مثل این که فردی با انتخاب و گزینش و اختیار خویش رفتاری را برگزیند که در نتیجه آن خود را فقیر ساخته و از این رو در طبقه پایین جامعه قرار گرفته است.
اسلام نه تفاوت نوع اول را منکر است و نه تفاوت‌های نوع دوم را رد می‌کند. قرآن تفاوت اول را امری کاملًا طبیعی دانسته، آن را به منزله امری در متن نظام خلقت و دستگاه آفرینش تلقی می‌کند:
و من آیاته خلق السماوات و الأرض و اختلاف ألسنتکم و ألوانکم إن فی ذلک لآیات للعالمین(2) (و از نشانه‌های [قدرت‌] او آفرینش آسمان‌ها و زمین و اختلاف زبان‌های شما و رنگ‌های شما است. قطعاً در این [امر نیز] برای دانشوران نشانه‌هایی است).
و من الناس و الدواب و الأنعام مختلف ألوانه(3) (و از مردمان و جانوران و دام‌ها که رنگهایشان همان‌گونه مختلف است [پدید آوردیم‌]).
قرآن کریم تفاوت‌های نوع دوم را اولًا بستری مناسب برای تقسیم‌کار و چرخیدن چرخ اجتماع تلقی می‌کند: أ هم یقسمون رحمت ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمت ربک خیر مما یجمعون(4) (آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ما [وسایل‌] معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده‌ایم و برخی از آنان را از [نظر] درجات، بالاتر از بعضی [دیگر] قرار داده‌ایم تا بعضی از آنها بعضی [دیگر] را در خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می‌اندوزند، بهتر است).
ثانیاً تفاوت‌های اجتماعی و طبقاتی را زمینه‌ساز آزمایش انسان‌ها به منزله بزرگ‌ترین، مهم‌ترین و کلی‌ترین و استثناءناپذیرتری سنت‌های الهی درباره انسان می‌داند: و هو الذی جعلکم خلائف الأرض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فی ما آتاکم(5) (و او است کسی که شما را در زمین جانشین [یکدیگر] قرار داد و بعضی از شما را بر برخی دیگر به درجاتی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است، بیازماید).(6)
اما اسلام امتیازات طبقاتی را به کلی لغو نموده و از ارزش انداخته است. به این معنا که افراد در جامعه اسلامی با هم برادر و برابرند و هرگز کسی حق ندارد به استناد ثروت یا نیروی دیگری از نیروهای اجتماعی، بر دیگران برتری جوید و آنان را خوار و سبک شمرده، از آنان فروتنی و کرنش بخواهد یا به واسطه سمت مخصوص خود از پاره‌ای از وظایف سنگین اجتماع معاف شود یا مصونیت پیدا کند و در برابر گناهی که می‌کند مجازات نشود.
سرپرست جامعه در اجرای قوانین و مقررات حکمش نافذ است و همگی باید در مقابل آن سر تعظیم فرود آورند و احترام گذارند ولی در کارها و اغراض شخصی خود نباید توقع داشته باشد که دیگران در برابرش سر فرود آورند، یا هر چه کند، حق اعتراض و خرده‌گیری به او نداشته باشند یا به پاس این که سرپرست و فرمانروای جماعت است، از پاره‌ای از وظایف عمومی معاف باشد. همچنین یک فرد ثروتمند نمی‌تواند ثروت را مایه افتخار خود قرار داده، به پشتیبانی ثروت خود مستمندان و زیردستان را بکوبد. فرمانروایان جامعه نیز حق ندارند از او طرفداری کرده، هر سخن بیهوده او را بر حقوق مسلّم فقیران مقدم دارند.
خداوند متعال می‌فرماید: إنما المؤمنون إخوة(7) (در حقیقت مؤمنان [و ایمان‌آورندگان به اسلام‌] با هم برادرند) و همچنین می‌فرماید: لیس بأمانیکم و لا أمانی أهل الکتاب من یعمل سوءا یجز به و(8) (دین خدا تابع آرزوها و خواسته‌های اهل کتاب و شما نیست هر کسی کار بد [و خلافی‌] انجام دهد، در
برابر آن کیفر می‌بیند).
البته یک رشته اختصاصات، مانند اطاعت از پیشوایان دین و احترام به والدین و مانند اینها، در دین اسلام هست که وظایفی است مخصوص به یک طبقه، در برابر طبقه دیگر ولی در این مورد هم کسی که این حکم به نفع او است، نمی‌تواند بر دیگران برتری جسته، مقام خود را به رخ آنان بکشد.
از آن جا که انسان فطرتاً امتیازطلب است، اسلام بدون این که این غریزه فطری را بکشد، یک مورد عملی برای آن در نظر گرفته است و آن تقوا است. از دیدگاه اسلام، ارزش واقعی از آن (پرهیزکاری) است و چون طرف حساب تقوا، خداوند متعال است، این مایه امتیاز هر چه بیشتر شود مزاحمتی برای دیگران پدید نخواهد آورد برخلاف امتیاز طبقاتی که بزرگترین عامل فساد جامعه و نیرومندترین سبب تزاحم افراد و گروه‌ها می‌باشد. بر این اساس، در نظر اسلام یک فقیر پرهیزکار بر گروهی ثروتمند ناپرهیزکار برتری دارد و یک زن پرهیزکار از صدها مرد بی‌بند و بار بهتر است.
چنان که خداوند متعال می‌فرماید: یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم(9) (ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله [گروه گروه و دسته دسته‌] گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید، در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما است) و همچنین می‌فرماید: أنی لا أضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثی بعضکم(10) (من عمل هیچ صاحب عملی از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرید [و از نوع انسانید] تباه نمی‌کنم).
ناگفته نماند اسلام با ملاحظه این که همه افراد در انسانیت و عضویت اجتماع شریکند و کار و کوشش همگی محترم است، قوانینی وضع نموده که منافع هر کس در سایه آن معین گردد و در این صورت قهراً راه تعدی و کشمکش‌های اجتماعی خود به خود بسته می‌شود. این مقررات با در نظر گرفتن مطالب پیش گفته به صورتی تنظیم شده که فاصله طبقات مختلف جامعه را تا آخرین حد ممکن، از میان بردارد و آنها را به یکدیگر نزدیک سازد. از سوی دیگر، اسلام به پیروان خود دستور داده که به نفع اجتماع فکر کنند و از خودخواهی پرهیز کرده، نفع خود را در نفع جامعه اسلامی دیده، ضرر اجتماع را ضرر خود بدانند.
یک فرد مسلمان، باید نخست مسلمان واقعی باشد، سپس تاجر یا کشاورز یا صنعتگر یا کارگر. چنین مسلمانی با این نگرش در هر کار و برای هر تصمیمی، نخست مصالح و منافع اسلام و مسلمانان را در نظر می‌گیرد، سپس مصلحت خویشتن را. او هرگز به کاری که به ضرر اسلام و مسلمانان است- هر چند به نفع خودش باشد- اقدام نمی‌نماید.
اسلام، عباداتی چون نماز جماعت، نماز عید فطر و حج را وضع و مقرر فرموده که بهترین وسیله برای رفع اختلافات طبقاتی است، زیرا مؤثرترین راه برای آن که اختلافات طبقاتی ریشه‌کن شود، از میان بردن بداندیشی به یکدیگر است.
این خاصیت، در پرستش دسته‌جمعی حضرت حق به وجه کاملی وجود دارد چرا که فردی که عبادت خدا را با اخلاص انجام می‌دهد، جز با خدا با کسی سر و کار ندارد. از طرف دیگر، درهای رحمت پروردگار به روی همه باز است و خزانه بی‌پایان نعمت او تمام شدنی نیست و ساحت قرب او- بی‌آن که مزاحمتی پدید آید- همگی را به خود می‌پذیرد لاجرم انس و الفت و مهر و محبت در مردم پدید می‌آید و این، برای رفع اختلاف‌ها و کدورت‌ها و بداندیشی‌ها وسیله و ابزار مناسبی است.(11)
پی‌نوشت‌
(1) نگا: شهیدمطهری، مرتضی، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، سه جلد در یک مجلد، مبحث جامعه و تاریخ، ج 2، ص 53- 04.
(2) روم/ 22.
(3) فاطر/ 28.
(4) زخرف/ 32.
(5) انعام/ 165.
(6) نگا: مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، بخش ششم، ص 552- 572.
(7) حجرات/ 10.
(8) نساء/ 123.
(9) حجرات/ 13.
(10) آل عمران/ 195.
(11) نگا: آموزش دین. همان. ص 83- 64.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین