جایگاه عقل درسایرمذاهب اسلامی وادیان دیگرچگونه است؟
جایگاه عقل درسایرمذاهب اسلامی وادیان دیگرچگونه است؟ در پاسخ به سوال شما مطالب زیر در رابطه با جایگاه عقل در میان برخی از اقوام و کفار و ادیان دیگر خدمتتان ارائه می شود. در آیات فراوانی از قرآن تصریح شده که عدّه ای از مردم اهل تعقّل نیستند. برای نمونه: 1 ( وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ و هنگامی که به آنها گفته شود: (از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید!) می ‌گویند: (نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می ‌نماییم.) آیا اگر پدران آنها، اهل تعقّل نبودند و چیزی نمی ‌فهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها پیروی خواهند کرد)؟) (البقرة:170) از این آیه فهمیده می شود که برخی ها اهل تعقّل نیستند. لذا پیروی از آنها در حقیقت پیروی از توهّمات آنهاست؛ توهّماتی که مردم اسمش را گذاشته اند آداب و رسوم اجدادی. اموری چون چهارشنبه سوری گرفتن و سیزده به در رفتن و امثال اینها که هیچ پشتوانه ی عقلی ندارند و هیچ معصومی هم تإییدش نکرده است. وجود این گونه مراسمات موهومی و پیروی خیلی از این گونه مراسمات، خود دلیل واضحی است بر نقص عقل آنها. 2 ( وَ مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُون‌ مَثَل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که (حیوانات را برای نجات از چنگال خطر،) صدا می‌ زند؛ ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی ‌شنوند؛ (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمی ‌کنند. این کافران، در واقع) کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو تعقّل نمی کنند.) (البقرة:171) این آیه، ادامه ی آیه ی قبلی است. طبق این آیه، افراد کافر در حکم گاو و گوسفند قرار گرفته اند. گاو و گوسفند و امثال آنها از هشدار چوپان چیزی جز سر و صدا نمی فهمند. چرا؟ چون عقل ندارند. کفّار هم از هشدار انبیاء چیزی جز ظاهر آیات را نمی فهمند. چرا؟ چون برای پی بردن به حقیقت کلام انبیاء، عقل لازم است؛ در حالی که کفّار لجوج فاقد آن هستند. آنها گوش و چشم و زبان حیوانی دارند، امّا گوش و چشم و زبان عقلی ندارند؛ یعنی می شنوند ولی عاقلانه نمی شنوند؛ می بینند ولی عاقلانه نمی بینند؛ حرف می زنند ولی عاقلانه حرف نمی زنند. توجّه شود که هوش غیر از عقل است. لذا چه بسا دیوانه ای که نابغه هم باشد. آنکه بمب اتمی درست می کند باهوش است ولی یقیناً عاقل نیست؛ چون بمب اتمی استفاده ای معقول ندارد. آیا کشتن افراد غیر نظامی که با کسی سر جنگ ندارند، عاقلانه است؟ یقیناً عاقلانه نیست؛ در حالی که بمب اتمی وقتی در میدان جنگ انداخته شود شهرها و روستاهای اطراف آن منطقه را هم نابود می کند. سازنده ی بمب میکروبی، باهوش است، امّا یقیناً دیوانه هم هست. لذا وجود کفّار و ساختن این همه سلاح کشتار جمعی خود دلیل است بر نقص عقل و بلکه بی عقلی تعدادی از انسانها. 3 ( أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً آیا گمان می ‌بری بیشتر آنان می‌ شنوند یا تعقّل می کنند؟! آنان نیستند مگر همچون چهارپایان، بلکه آنان گمراهترند.) (الفرقان:44) یعنی کفّار لجوج حتّی به اندازه ی گاو و گوسفند و اسب و قاطر هم اهل تعقّل نیستند؛ اگر چه خیلی باهوش باشند. کدام گاو و گوسفندی از آمریکا لشکر می کشد به افغانستان و عراق و ویتنام و ... تا بی دلیل همنوعان خود را قتل عام کند؟ آیا مردم افغانستان و عراق و ویتنام و ... به آمریکا تجاوز نموده اند؟ یا برای آمریکا تهدید هستند؟ آیا ... ؟ اینها از گاو و گوسفند و بلکه از شیر و ببر و گرگ هم بدترند. امّا اکثر کفّار بیشتر در حدّ گاو و گوسفند هستند. باور ندارید سری به هندوستان بزنید. بیش از یک میلیارد نفر هندی هنوز بت پرستی می کنند. گاو را مقدّس می دانند و با ادرار گاو خود را متبرّک می کنند و برای توبه نمودن ادرار گاو می خورند تا وجودشان از گناه پاک شود. قابلمه بر دست دنبال گاو راه می افتند تا مدفوع تازه ی گاو را برای تبرّک به دست آورند. اگر کسی گاو نباشد، گاو پرستی نمی کند. شگفتا، بنی اسرائیل، در یک روز پنجاه پیغمبر را کشتند و نبوّت آنها را قبول نکردند ولی مجسمه ی گوساله را به خدایی قبول کردند و عبادتش نمودن. چرا؟ چون از طلا بود. بیش از یک میلیارد مسیحی اعتقاد دارند که خدا در عین یکی بودن، سه تاست؛ و در عین سه تا بودن یکی است؛ در حالی که عقل ابداً زیر بار چنین مزخرفاتی نمی رود. از نظر عقل، محال است یک موجود، در عین یک موجود بودن، سه موجود باشد؛ و سه موجود، در عین سه موجود بودن، یک موجود باشد. پس چرا این همه مسیحی این عقیده ی ضدّ عقلی را پذیرفته اند؟ روشن است؛ چون اهل تعقّل نیستند. مسیحیان اعتقاد دارند که خدا به صورت روح القدس بر مریم نازل شد و به صورت نطفه در رحم مریم قرار گرفت و به صورت عیسی مسیح از او زاده شد، و در راه بشر زجر کشید و خود را قربانی نمود تا بشریّت از گناه آدم(ع) پاک شود. آنگاه سه روز در قبر ماند و بعد از سه روز از قبر برخاست و مدّتی به صورت روح القدس در زمین می گشت تا آن که به آسمان رفت. کدام عقلی چنین افسانه ای را باور می کند؟ امّا بیش از یک میلیارد مسیحی این افسانه را باور دارند. جالب است که اینها می گویند خدا نامحدود است. از آن سو می گویند خدا همان عیسی مسیح می باشد. در حالی که شکّ نیست که عیسی مسیح صورت بشری داشت؛ و بدن بشری، موجودی است محدود. پس اینها خدا را در عین نامحدود دانستن، محدود می دانند؛ که تناقضی است آشکار. پس چرا آنها این تناقض آشکار را متوجّه نمی شوند، یا متوجّه شده ولی قبولش کرده اند؟ روشن است؛ چون عقل درستی ندارند. بیش از یک میلیارد مسلمان سنّی ابوبکر را خلیفه ی رسول خدا(ص) می دانند. ابوبکری که بیشتر عمرش مشرک بوده؛ و از سوی اندکی از مردم مدینه به جانشینی پیامبر انتخاب شده است. کدام عقل می پذیرد که ما یک فرد دارای سابقه ی شرک را که نه خدا و پیغمبرش، بلکه اندکی از مردم انتخاب نموده اند، به عنوان خلیفه ی پیامبر(ص) بپذیریم؟ سنّی های اشعری معتقدند که بشر اختیاری ندارد؛ از آن سو انسان را مکلّف می دانند و معتقدند که اگر کسی بدکار باشد اهل جهنّم است. کدام عاقلی می پذیرد که موجود مجبور و غیر مختار، مکلّف باشد؟ اگر در کار اهل دنیا خوب نظر کنیم به وضوح درک می کنیم که اکثر مردم دنیا اهل تعقّل نیستند و با توهّماتشان زندگی می کنند؛ حتّی بسیاری از مسلمانها هم. لذا جا داشت که خدای متعال بارها بفرماید: ( أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون‌ اکثر آنها تعقّل نمی کنند.) دقّت شود! نفرمود (عقل ندارند) بلکه فرمود: ( تعقّل نمی کنند.) یعنی عقلشان بالقوّه است و بالفعل نشده است. دین هم دقیقاً برای همین آمده که عقول مردم را بالفعل کند. لذا امیر مومنان(ع) در بیان حکمت بعثت انبیاء فرمودند: ( فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ‌ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول‌‌ پس رسولان را در میانشان مبعوث نمود و انبیاء را پشت سر هم فرستاد تا پیمان فطرت از مردم بخواهند؛ و نعمتهای فراموش شده را به یادشان بیاورند؛ و دفینه های عقول را بیرون بکشند.) دفائن یعنی دفن شده، و اثاره یعنی بیرون آوردن آنچه دفن شده است. یعنی عقل مانند گنجی در وجود انسان نهان است که انبیاء آمده اند برای بیرون کشیدن آن. به زبان فلسفی، عقل در وجود بشر، بالقوّه است که انبیاء آمده اند برای بالفعل ساختن آن. 4 ( إِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون‌ همانا کسانی که تو را از پشت حجره‌ ها بلند صدا می ‌زنند، بیشترشان تعقّل نمی کنند.) (الحجرات:4) برخی اصحاب پیامبر(ص) وقتی با رسول خدا(ص) کاری داشتند، طبق رسم جاهلی خودشان می آمد و در می زدند و بعد با صدای بلند آن حضرت را صدا می کردند. خدای تعالی هم این کسان را ( لا یَعْقِلُون‌) خوانده است. یعنی آدم بی ادب، بی عقل است. اصلاً در فرهنگ قرآنی، بلند حرف زدن بی دلیل، علامت بی عقلی و حیوان صفتی است. لذا فرمود: ( وَ اقْصِدْ فی‌ مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیر (لقمان گفت: پسرم!) در راه ‌رفتن، اعتدال را رعایت کن؛ و از صدای خود بکاه (فریاد مزن) که زشت‌ترین صداها صدای خر است.)( لقمان:19) یعنی انسان بی دلیل با صدای بلند حرف نمی زند، بلکه افراد حمار صفت هستند که در جایی که نیاز به بلند نمودن صدا نیست، با صدای بلند حرف می زنند. یعنی این گونه افراد، اگر چه ظاهراً انسانند ولی در واقع حماری هستند در قالب انسان. لذا عقل هم ندارند اگر چه باهوش باشند.
عنوان سوال:

جایگاه عقل درسایرمذاهب اسلامی وادیان دیگرچگونه است؟


پاسخ:

جایگاه عقل درسایرمذاهب اسلامی وادیان دیگرچگونه است؟

در پاسخ به سوال شما مطالب زیر در رابطه با جایگاه عقل در میان برخی از اقوام و کفار و ادیان دیگر خدمتتان ارائه می شود.
در آیات فراوانی از قرآن تصریح شده که عدّه ای از مردم اهل تعقّل نیستند. برای نمونه:
1 ( وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ و هنگامی که به آنها گفته شود: (از آنچه خدا نازل کرده است، پیروی کنید!) می ‌گویند: (نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می ‌نماییم.) آیا اگر پدران آنها، اهل تعقّل نبودند و چیزی نمی ‌فهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها پیروی خواهند کرد)؟) (البقرة:170)
از این آیه فهمیده می شود که برخی ها اهل تعقّل نیستند. لذا پیروی از آنها در حقیقت پیروی از توهّمات آنهاست؛ توهّماتی که مردم اسمش را گذاشته اند آداب و رسوم اجدادی. اموری چون چهارشنبه سوری گرفتن و سیزده به در رفتن و امثال اینها که هیچ پشتوانه ی عقلی ندارند و هیچ معصومی هم تإییدش نکرده است. وجود این گونه مراسمات موهومی و پیروی خیلی از این گونه مراسمات، خود دلیل واضحی است بر نقص عقل آنها.
2 ( وَ مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُون‌ مَثَل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که (حیوانات را برای نجات از چنگال خطر،) صدا می‌ زند؛ ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی ‌شنوند؛ (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمی ‌کنند. این کافران، در واقع) کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو تعقّل نمی کنند.) (البقرة:171)
این آیه، ادامه ی آیه ی قبلی است. طبق این آیه، افراد کافر در حکم گاو و گوسفند قرار گرفته اند. گاو و گوسفند و امثال آنها از هشدار چوپان چیزی جز سر و صدا نمی فهمند. چرا؟ چون عقل ندارند. کفّار هم از هشدار انبیاء چیزی جز ظاهر آیات را نمی فهمند. چرا؟ چون برای پی بردن به حقیقت کلام انبیاء، عقل لازم است؛ در حالی که کفّار لجوج فاقد آن هستند. آنها گوش و چشم و زبان حیوانی دارند، امّا گوش و چشم و زبان عقلی ندارند؛ یعنی می شنوند ولی عاقلانه نمی شنوند؛ می بینند ولی عاقلانه نمی بینند؛ حرف می زنند ولی عاقلانه حرف نمی زنند.
توجّه شود که هوش غیر از عقل است. لذا چه بسا دیوانه ای که نابغه هم باشد. آنکه بمب اتمی درست می کند باهوش است ولی یقیناً عاقل نیست؛ چون بمب اتمی استفاده ای معقول ندارد. آیا کشتن افراد غیر نظامی که با کسی سر جنگ ندارند، عاقلانه است؟ یقیناً عاقلانه نیست؛ در حالی که بمب اتمی وقتی در میدان جنگ انداخته شود شهرها و روستاهای اطراف آن منطقه را هم نابود می کند. سازنده ی بمب میکروبی، باهوش است، امّا یقیناً دیوانه هم هست.
لذا وجود کفّار و ساختن این همه سلاح کشتار جمعی خود دلیل است بر نقص عقل و بلکه بی عقلی تعدادی از انسانها.
3 ( أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً آیا گمان می ‌بری بیشتر آنان می‌ شنوند یا تعقّل می کنند؟! آنان نیستند مگر همچون چهارپایان، بلکه آنان گمراهترند.) (الفرقان:44)
یعنی کفّار لجوج حتّی به اندازه ی گاو و گوسفند و اسب و قاطر هم اهل تعقّل نیستند؛ اگر چه خیلی باهوش باشند.
کدام گاو و گوسفندی از آمریکا لشکر می کشد به افغانستان و عراق و ویتنام و ... تا بی دلیل همنوعان خود را قتل عام کند؟ آیا مردم افغانستان و عراق و ویتنام و ... به آمریکا تجاوز نموده اند؟ یا برای آمریکا تهدید هستند؟ آیا ... ؟
اینها از گاو و گوسفند و بلکه از شیر و ببر و گرگ هم بدترند. امّا اکثر کفّار بیشتر در حدّ گاو و گوسفند هستند. باور ندارید سری به هندوستان بزنید. بیش از یک میلیارد نفر هندی هنوز بت پرستی می کنند. گاو را مقدّس می دانند و با ادرار گاو خود را متبرّک می کنند و برای توبه نمودن ادرار گاو می خورند تا وجودشان از گناه پاک شود. قابلمه بر دست دنبال گاو راه می افتند تا مدفوع تازه ی گاو را برای تبرّک به دست آورند. اگر کسی گاو نباشد، گاو پرستی نمی کند. شگفتا، بنی اسرائیل، در یک روز پنجاه پیغمبر را کشتند و نبوّت آنها را قبول نکردند ولی مجسمه ی گوساله را به خدایی قبول کردند و عبادتش نمودن. چرا؟ چون از طلا بود.
بیش از یک میلیارد مسیحی اعتقاد دارند که خدا در عین یکی بودن، سه تاست؛ و در عین سه تا بودن یکی است؛ در حالی که عقل ابداً زیر بار چنین مزخرفاتی نمی رود. از نظر عقل، محال است یک موجود، در عین یک موجود بودن، سه موجود باشد؛ و سه موجود، در عین سه موجود بودن، یک موجود باشد. پس چرا این همه مسیحی این عقیده ی ضدّ عقلی را پذیرفته اند؟ روشن است؛ چون اهل تعقّل نیستند.
مسیحیان اعتقاد دارند که خدا به صورت روح القدس بر مریم نازل شد و به صورت نطفه در رحم مریم قرار گرفت و به صورت عیسی مسیح از او زاده شد، و در راه بشر زجر کشید و خود را قربانی نمود تا بشریّت از گناه آدم(ع) پاک شود. آنگاه سه روز در قبر ماند و بعد از سه روز از قبر برخاست و مدّتی به صورت روح القدس در زمین می گشت تا آن که به آسمان رفت.
کدام عقلی چنین افسانه ای را باور می کند؟ امّا بیش از یک میلیارد مسیحی این افسانه را باور دارند.
جالب است که اینها می گویند خدا نامحدود است. از آن سو می گویند خدا همان عیسی مسیح می باشد. در حالی که شکّ نیست که عیسی مسیح صورت بشری داشت؛ و بدن بشری، موجودی است محدود. پس اینها خدا را در عین نامحدود دانستن، محدود می دانند؛ که تناقضی است آشکار. پس چرا آنها این تناقض آشکار را متوجّه نمی شوند، یا متوجّه شده ولی قبولش کرده اند؟ روشن است؛ چون عقل درستی ندارند.
بیش از یک میلیارد مسلمان سنّی ابوبکر را خلیفه ی رسول خدا(ص) می دانند. ابوبکری که بیشتر عمرش مشرک بوده؛ و از سوی اندکی از مردم مدینه به جانشینی پیامبر انتخاب شده است. کدام عقل می پذیرد که ما یک فرد دارای سابقه ی شرک را که نه خدا و پیغمبرش، بلکه اندکی از مردم انتخاب نموده اند، به عنوان خلیفه ی پیامبر(ص) بپذیریم؟
سنّی های اشعری معتقدند که بشر اختیاری ندارد؛ از آن سو انسان را مکلّف می دانند و معتقدند که اگر کسی بدکار باشد اهل جهنّم است. کدام عاقلی می پذیرد که موجود مجبور و غیر مختار، مکلّف باشد؟
اگر در کار اهل دنیا خوب نظر کنیم به وضوح درک می کنیم که اکثر مردم دنیا اهل تعقّل نیستند و با توهّماتشان زندگی می کنند؛ حتّی بسیاری از مسلمانها هم. لذا جا داشت که خدای متعال بارها بفرماید: ( أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون‌ اکثر آنها تعقّل نمی کنند.) دقّت شود! نفرمود (عقل ندارند) بلکه فرمود: ( تعقّل نمی کنند.) یعنی عقلشان بالقوّه است و بالفعل نشده است. دین هم دقیقاً برای همین آمده که عقول مردم را بالفعل کند. لذا امیر مومنان(ع) در بیان حکمت بعثت انبیاء فرمودند: ( فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ‌ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول‌‌ پس رسولان را در میانشان مبعوث نمود و انبیاء را پشت سر هم فرستاد تا پیمان فطرت از مردم بخواهند؛ و نعمتهای فراموش شده را به یادشان بیاورند؛ و دفینه های عقول را بیرون بکشند.)
دفائن یعنی دفن شده، و اثاره یعنی بیرون آوردن آنچه دفن شده است. یعنی عقل مانند گنجی در وجود انسان نهان است که انبیاء آمده اند برای بیرون کشیدن آن. به زبان فلسفی، عقل در وجود بشر، بالقوّه است که انبیاء آمده اند برای بالفعل ساختن آن.
4 ( إِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون‌ همانا کسانی که تو را از پشت حجره‌ ها بلند صدا می ‌زنند، بیشترشان تعقّل نمی کنند.) (الحجرات:4)
برخی اصحاب پیامبر(ص) وقتی با رسول خدا(ص) کاری داشتند، طبق رسم جاهلی خودشان می آمد و در می زدند و بعد با صدای بلند آن حضرت را صدا می کردند. خدای تعالی هم این کسان را ( لا یَعْقِلُون‌) خوانده است. یعنی آدم بی ادب، بی عقل است.
اصلاً در فرهنگ قرآنی، بلند حرف زدن بی دلیل، علامت بی عقلی و حیوان صفتی است. لذا فرمود: ( وَ اقْصِدْ فی‌ مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیر (لقمان گفت: پسرم!) در راه ‌رفتن، اعتدال را رعایت کن؛ و از صدای خود بکاه (فریاد مزن) که زشت‌ترین صداها صدای خر است.)( لقمان:19)
یعنی انسان بی دلیل با صدای بلند حرف نمی زند، بلکه افراد حمار صفت هستند که در جایی که نیاز به بلند نمودن صدا نیست، با صدای بلند حرف می زنند. یعنی این گونه افراد، اگر چه ظاهراً انسانند ولی در واقع حماری هستند در قالب انسان. لذا عقل هم ندارند اگر چه باهوش باشند.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین