شرح پرسش: برخی ها با هم معنا و هم مفهوم پنداشتن مقوله (حمد) و (مدح)؛ تصور میکنند که چون قرآن کریم حمد را مخصوص خدا دانسته است، بنابراین مدح اهلبیت، ثناگویی آنان و عزاداری برای بزرگان دین، با قرآن و سیره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله) ناسازگار است و روایات شیعه هم آن را مردود معرفی میکند و علاوه بر این، مداحی کردن برای بزرگانی که از دنیا رفتهاند، ثمرۀ عقلایی و دینی، ندارد! پاسخ کوتاه : مداحی و عزاداری اهل بیت علیهم السلام، همسو با آموزه های دینی است و هیچ تناقض و تضادی با حمد خدا ندارد؛ مشروعیت و حتی استحباب عزاداری و مداحی بزرگان دین، یکی از باورهای غیر قابل انکار شیعه و اهل سنت است و قرآن کریم با مدح و تمجید از پیامبران و برخی از انسانهای صالح و نیز با بیان گریههای حضرت یعقوب در فراق یوسف علیهماالسلام و ...، مداحی و عزاداری را تأیید کرده است. این الگوی رفتاری موافق سیره رسول خدا –صلی الله علیه و آله و سلم- ، ائمه اطهار –علیهم السلام- و مسلمانان است و در روایات نیز، مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است و آنچه در روایات اسلامی مورد نکوهش و تقبیح قرار گرفته، مدح انسانهای فاسق و ستمکار و یا با انگیزههای غیرالاهی است! پاسخ مفصل : توصیف و بیان فضیلتهای بندگان وارستهی الهی، که هدایتگران و اسوههای پرشکوه بشریتاند، چه در زمان حیات و چه پس از مرگشان، یکی از وظایف برجسته مؤمنان و از جمله آموزههای تربیتی و انسانساز در قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام به شمار میرود. قرآن کریم بارها و بارها با بیان قطعههای زیبایی از زندگی و شخصیت اولیای الهی، اعم از پیامبران و دیگر افراد برجسته دینی و معنوی، انسانها را به مدح و ستایش بزرگان دین و اخلاق تشویق میکند. نقد و بررسی: 1. تفاوت در مفهوم (حمد) و (مدح) و همسویی مداحی با معارف قرآنی 1-1 . مترادف نبودن (حمد) و (مدح) 1-1-1 .مفهومشناسی (حمد) (حمد) یعنی ثنا کردن و وقتی گفته میشود خداوند حمید است، یعنی در همه حال او مورد ستایش و سزاوار ثناست؛[1] واژه حمد گاهی در قرآن کریم همراه با تسبیح می آید،[2] یعنی وقتی خدا مورد حمد قرار میگیرد، صفاتی که بیانگر نقص باشد، نیز از خدا نفی میشود[3] 2-1-1 . مفهومشناسی مدح (مدح) به معنای ستایش کردن، تمجید کردن، ستودن، تعریف، ستایش و ثناء آمده است؛ ولی اعم از حمد است.[4] 3-1-1 . تفاوتها در مفهوم (حمد) و (مدح) الفاظ (حمد) و (مدح)، اگر چه از نظر معنا به هم نزدیک هستند، ولی تفاوت دقیقی با یکدیگر داشته و دارای دو ریشه و معنای متفاوتاند و از نظر کاربرد نیز یکسان نیستند. تفاوت اول: حمد تنها در برابر صاحب کمالی است که دارای عقل و اندیشه باشد، ولی مدح، گفتاری حاکی از عظمت حال ممدوح است؛ به عنوان نمونه میتوان گفت که یک گوهر گران، ممدوح است، ولی نمیتوان گفت محمود است؛ به عبارت دیگر یک شئ زیبا ولی بی جان را میتوان مدح کرد اما نمیتوان آن را حمد کرد. تفاوت دوم: حمد، تنها در برابر کارهای اختیاری (برجستگیهایی که انسانها آن ها را کسب میکنند) است، امّا مدح، درباره امور غیراختیاری (امتیازهای خدادادی که انسانها در داشتن آن خود زحمتی نکشیدهاند) نیز بکار میرود؛ به عنوان نمونه، بلندی قامت و زیبایی چهره و صدای خوش در انسان، با این که اختیاری نیست، مورد مدح قرار میگیرد، ولی قابل حمد نیست.[5] بنابراین حمد، اخصّ از مدح است؛ زیرا مدح، هم در مقابل خصوصیت اختیاری و هم خصوصیت غیراختیاری انجام میشود ولی حمد، تنها در مقابل جمیل اختیاری است. پس هر حمدی، مدح هم به شمار میرود، ولی هر مدحی، حمد نیست.[6] 2-1 . روا بودن حمد برای غیر خدا قرآن کریم میفرماید: (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی‌ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً )[7] معنای این سخن این است که خداوند متعال اراده کرده است که مقام رسولش را به واسطه نماز و تهجد شبانه به جایی رساند که مورد حمد قرار گیرد. در جای دیگری میفرماید: (وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا)[8]؛ (و دوست دارند که در برابر کاری که نکرده‌اند، ستوده شوند). در این آیه، اصل حمد برای غیر خدا تلویحاً پذیرفته شده است و تنها اینکه عدهای دوست دارند بدون انجام کار زیبایی، دیگران از آنها ستایش و تعریف کنند، مورد مذمت قرار گرفتهاند. امیر مؤمنان علیه السلام در خطبه 220 نهج البلاغه فرمود: (اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فیهِ فَرَضِیَ سَعْیَهُمْ وَ حَمِدَ مَقامَهُمْ) ؛ (خدا به آنها توجّه کرد، پس از سعی‌شان خشنود شد و مقام شان را ستود). نتیجه این سخن این است که اگر حمد غیر خدا جایز نبود، نباید خود خداوند افرادی را به سبب تلاششان حمد کند. امام علیه السلام در حکمت 131 درباره دنیا میفرماید: (فَذَمَّها رِجالٌ غَداةَ النَّدامَةِ وَ حَمِدَها آخَروُنَ یَوْمَ الْقِیمَةِ)؛ (در صبحگاه ندامت، مردانی دنیا را نکوهش کردند و مردان دیگری آن را در روز قیامت، ستودند). در این کلام بیان شده است که حتی عدهای از مردم در قیامت خود دنیا را نیز حمد میکنند! بنابر این استناد به برخی از کلمات و خطبههای امام علیه السلام در نهجالبلاغه برای اثبات نادرستی حمد غیر خدا موجه نیست؛ زیرا خود امام علیه السلام بارها برای ستودن اشخاص و افعالی، از واژه حمد استفاده کرده است. 3-1 . برگشت همه حمدها به حمد خداوند (الحمد لله) یعنی هر حمد و ستایش از هر کس، درباره هر کس و هر چیز، که باشد، مخصوص خداست؛ مردم، خواه خدا را حمد کنند، خواه شخص دیگر یا شی‌ء دیگر را، همه آن حمدها مال خدا و از آن خدا و بازگشت به حمد خدا دارد؛ چون آفریننده و رب همه امتیازها و برجستگیها و زیباییهایی که مورد حمد دیگران قرار میگیرد، خود خداوند است.[9] 2. همسویی مداحی و تمجید از انسانهای برجسته دینی، با آموزههای توحیدی مداحی و تمجید خداوند از پیامبران بزرگی مانند: ابراهیم خلیل، موسی کلیم، عیسی مسیح، سلیمان، یعقوب، زکریا، یحیی و...[10] و نیز مدح و ثنای انسانهای برجستهای که پیامبر هم نبودند، مانند: اصحاب کهف و رقیم، لقمان حکیم، ذوالقرنین، خضر و...[11] همه بیانگر این است مدح و مداحی اگر از انسانهای وارسته و نسبت به فضائل معنوی و اخلاقی باشد، نه تنها نکوهیده نیست که امری انسانساز و تربیت کننده است. شیعیان بر همین اساس، به مدح و ستایش اهل بیت عصمت و طهارت –علیهم السلام- و انسانهای بلندمرتبه تاریخ اخلاق و ایمان میپردازند تا هم زیباییها و جلوههای ارزشمند شخصیت آنها را تکریم و بزرگ بدارند و هم این الگوهای هدایت و شایستگی را به بشریت معرفی و راه را برای جامعهای قرآنی و فضیلتمدار هموار سازند. 3 . ستایش خصلتهای معنوی و اخلاقی پیشوایان، پس از مرگ قرآن کریم بارها افرادی را مورد مدح و ستایش قرار داده است که قرنها پیش از نزول قران از دنیا رفتهاند. اگر مدح گذشتگان، به سبب مرگشان، روا نباشد، لازمه آن این است که همه آیاتی که در مدح ایشان نازل شده است، لغو خواهد بود! مداحی و ستایش، چیزی نیست جز بیان خصلتهای نیک و باورهای پاک توحیدی و نیز تبیین وظایف افراد جامعه با الگو پذیری از بزرگان دین و اولیای الهی؛ زیرا خداوند، رفتار و کردار این افراد را پسندیده و برای همه انسانها روشن ساخته که رضایت من در قبال انجام همین کارهایی است که بندگان وارسته من در طول تاریخ انجام دادهاند. 4 . مداحی پسندیده و مداحی ناپسند در روایات شیعه در طول تاریخ همیشه قدرتمندان ستمگر و اهل باطل، افرادی را با تهدید یا تطمیع به مداحی خود وادار میکردند و شاعران و مادحان پولپرست و متملّق هم حاکمان جور را به ناحق ستایش میکردند. چه بسیار شاعران و چاپلوسانی که برای خشنودی اهل باطل و تقرّب به حاکمان ستمکار، افراد پلید و ناپاکی را مدح و افراد پاک و صالحی را مورد مذمت قرار میدادند. اگر امام علی علیهالسلام در نهج البلاغه مداحان را مذمت کرده است، مقصود امام، به یقین، مداحانی بوده است که به ناحق افرادی را مدح و ستایش میکردند و زبان به چاپلوسی میگشودند[12] و گرنه مداحانی که انسانهای خوب و باتقوا و بافضیلت را با انگیزههای پاک و الاهی مدح مینمودند، بارها مورد ستایش امامان معصوم علیهالسلام قرار میگرفتند؛ نمونه آشکار چنین شاعرانی، حسان بن ثابت است که بارها نزد رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- شعر میسرود و پیامبر نه تنها او را از این کار منع نمیکرد، بلکه تشویق هم می نمود و این مطلب در کتابهای معتبر اهل سنت نیز آمده است.[13] 5 . همسویی آموزههای قرآن با فرهنگ عزاداری در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که مشروعیت عزاداری را اثبات میکند، ازجمله: 1-5. عزاداری حضرت یعقوب در فراق حضرت یوسف (علیهماالسلام): نمونه عینی عزا و گریه در قرآن کریم، سوگواری حضرت یعقوب علیه السّلام در فراق یوسف است که قرآن آن را نقل و تلویحاً تأیید کرده است؛[14] بنابراین عزاداری و گریه در مصیبت برگزیدگان الهی و اهلبیت علیهم السّلام مورد تأیید قرآن کریم است. 2-5 . عزاداری، گونهای فریاد تظلم ستمدیدگان از ستمگران خداوند متعال صدا بلندکردن به بدگویی را دوست ندارد، جز برای کسانی که مورد ستم قرار گرفتهاند: (لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ)[15] در این آیه دو فراز وجود دارد: فراز اول: ( لا یُحِبُّ اللَّهُ)، خداوند متعال بدگویی و افشای عیوب دیگران را دوست ندارد؛ فراز دوم: ( إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ)، این فراز، هشداری است به همه ستمگران که خداوند متعال نه تنها به مظلومان اجازه فریاد و افشاگری داده، بلکه چنین فریادی، محبوب ذات اقدس الهی قرار گرفته است و عزاداری، چیزی نیست جز فریاد مظلومیت ائمه هدی و مصائبی که از گروه اشقیا بر آن انسانهای پاکسرشت و محبوب خداوند رفته است، برای بشریت و اثبات حقانیت آنها. 3-5. عزاداری نشانگر یاری و مودّت اهلبیت علیهم السلام خداوند متعال در آیه مودت (قُل لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی القُرْبی)[16]دوستی خاندان پیامبر (ص) را لازم دانسته و محبّت آنان را پاداش زحمتهای طاقتفرسای پیامبر (ص) در راه ابلاغ رسالت قرار داده است و این امر حاکی از عظمت رسالت آن حضرت و بزرگی پاداش مقرر برای آن است. امام علی –علیه السلام- در این خصوص میفرماید: (انّ الله تبارک و تعالی ... فاختارنا و اختار لنا شیعة ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا اولئک منّا و الینا)[17]؛ (خداوند بلندمرتبه ما را از میان بندگان خویش برگزید و برای ما پیروانی انتخاب نمود که همواره در شادی و غم ما شریکند و با مال و جان شان به یاری ما میشتابند؛ آنان از ما و به سوی ما خواهند آمد). 4-5. عزاداری بزرگداشت شعائر الهی قرآن درباره تعظیم شعائر الهی میفرماید: (و من یعظم شعائر الله فانّها من تقوی القلوب)[18]و کسی که نشانههای (دین) خدا را بزرگ دارد، (به یقین کار نیکی انجام داده است)؛ زیرا چنین کاری برخاسته از تقوای قلبهاست. مقصود از بزرگداشت شعائر الهی، بزرگداشت نشانههای دین و اطاعت خداوند و آیین ابراهیم (علیه السلام) است که در اسلام تبلور پیدا نموده است؛ از این رو در هر زمان و مکان، هر کاری که یاد خدا و زمینه رشد معنوی و روحی بندگان خدا را فراهم آورد، جزء شعائر الهی به شمار میرود و عزاداری برای بندگان خاص و خالص خداوند، که به حق، قرآن ناطق و حج مجسم بودند و برای اعتلای کلمه توحید جان خود را قربانی ساختند، از بارزترین نشانهها و شعائر الاهی است؛ زیرا برگزاری این مراسم موجب فراگیری مسائل دین، یادآوری ایثارگری شهیدان بزرگ اسلام، دشمنی با دشمنان خدا و دوستی با دوستان خداست. 6.عزاداری سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر اساس روایات شیعه و سنی، پیامبر اسلام(ص) با عمل و دستور خود امکان برپایی مجالس سوگواری بر شهیدان و مردگان را داده و دیگران را بر این امر تشویق کرده است؛ ازجمله: 1-6. گریه رسول الله –صلی الله علیه و آله و سلم – بر فرزندش رسول اکرم در مرگ فرزندش ابراهیم اشک میریزد و هنگامی که به آن حضرت اعتراض میکنند، میفرماید: (چشمها گریان است و قلب میسوزد و آن چه خشم خدا را بر میانگیزد، نمیگوییم).[19] 2-6. گریه رسول الله –صلی الله علیه و آله و سلم – بر حمزه وقتی حمزه در جنگ احد به شهادت رسید، رسول خدا –صلی الله علیه و اله و سلم- گریه کرد و هنگامی که به مدینه برگشت و مشاهده کرد که زن های انصار بر کشتگان شان گریه میکنند، فرمود: اما حمزه گریه کننده و عزادار ندارد! انصار به زنانشان گفتنند که بر حمزه گریه کنند و آنها در خانه پیغمبر بر حمزه گریه کردند و پیغمبر در حق آنها دعا کرد و فرمود: (خدا از شما و اولاد شما راضی باشد).[20] و بعد از همین جریان اهل مدینه هرگاه میخواستند بر کسی گریه کنند، ابتدا بر حمزه گریه میکردند.[21] 3-6. گریه رسول الله – صلی الله علیه و آله و سلم – بر ابو طالب و خدیجه پیامبر رحمت در مرگ خدیجه و ابو طالب فرمود: (و در این روزها بر امت من دو مصیبت وارد گشته که نمی دانم برای کدام یک بیشتر جزع و بی تابی کنم).[22] حضرت در عزای آن دو ناله و گریه کرد. [23] 4-6. گریه رسول الله –صلی الله علیه و آله و سلم – بر شهادت اصحاب پیامبر(ص) در شهادت زید بن حارثه، جعفر ذوالجناحین و عبدالله بن رواحه گریه کرد و دیگران را به گریه بر آن مجاهدان راه خدا تشویق کرد و فرمود: (گریه کنندگان، بر فراق افرادی مثل جعفر باید گریه کنند).[24] 7.عزاداری در نگاه اهل سنت اهل سنت همانند شیعه براین باورند که: هنگامی که حسین بن علی کشته شد، آفاق آسمان تا چندین ماه رنگ سرخ را به خود گرفت و این سرخی آسمان حکایت از گریه آن داشته است.[25] تفتازانی از متکلمین مشهور اهل سنت میگوید: (ظلمی که بر اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفته است را نمیتوان پنهان نمود؛ زیرا بر این ظلم که در نهایت شناعت بود، جمادات و حیوانات شهادت می دهند و نزدیک بود که زمین و آسمان بر آن گریه کنند و کوه ها از جا کنده شوند و صخره ها تکه تکه گردند. پس لعنت خدا بر کسی که این کار را انجام داد یا به آن راضی شد و یا در این جهت کوشید و عذاب آخرت شدیدتر و ماندگارتر است).[26] جمع بندی مداحی و عزاداری همسو با آموزههای دینی است و با حمد خدا در تضاد نیست؛ زیرا: 1. (حمد) و (مدح) در مفهوم با هم تفاوتهایی دارند؛ 2. عزاداری و مداحی یکی از باورهای غیر قابل انکار شیعه و اهل سنت است و قرآن کریم با مدح و تمجید از بزرگان و نیز با بیان گریههای حضرت یعقوب، مداحی و عزاداری را تأیید کرده است. 3. مدح بزرگان دین، همان مدح و حمد خداوند متعال جایز، بلکه نیکو و مستحسن است؛ 4. در روایات شیعه از مداحی پسندیده، مورد تأیید و مداحی ناپسند و نابحق، نهی شده است. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. درهای توحید و شرک در قرآن؛ جعفر سبحانی، ترجمه: مهدی عزیزیان. 2. شیعه پاسخ میدهد؛ رضا حسینی نسب. 3. آیین وهابیت؛ جعفر سبحانی. 4. عاشورا (ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها)؛ سعید داودی، مهدی رستم نژاد. پی نوشتها: [1]. رک: فراهیدی، خلیل؛ کتاب العین، قم، نشر هجرت، چاپ دوم، 1409 ه. ق، ج‌3، ص188؛ ابن منظور، محمد؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ه .ق، ج‌3، ص156؛ طریحی، فخر الدین؛ مجمع البحرین، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، 1375 ه.ش، ج‌3، ص39. [2].رک: بقره/30؛ رعد/13؛ حجر/98؛ اسراء/44؛ طه/130؛ فرقان/58؛ سجده/15؛ زمر/75؛ غافر/70 ؛ 55؛ شوری/5؛ ق/ 39؛ طور/41؛ تغابن/ 1؛ نصر/3. [3]. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368 ه.ش، ج‌2، ص279. [4]. رک: مجمع البحرین، ج‌2، ص 411؛ لسان العرب، ج‌2، ص 589؛ کتاب العین، ج‌3، ص 188. [5]. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم، قم، اسراء، چاپ اول، 1378ه.ش، ج1، ص327. [6]. رک: راغب اصفهانی، حسین؛ مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1412 ه.ق، ص256؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج‌2، ص279. [7]. اسراء/79. [8].آل عمران/188. [9]. قرشی، علی اکبر؛ قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1371 ه.ش، ج2، ص173. [10]. رک: سوره بقره؛ آل عمران؛ نساء؛ انعام؛ توبه؛ هود؛ یوسف؛ ابراهیم؛ حجر؛ نحل؛ مریم؛ انبیاء؛ نمل؛ حج؛ شعراء؛ عنکبوت؛ احزاب؛ صافات؛ ص؛ شوری؛ زخرف؛ ذاریات؛ نجم؛ حدید؛ ممتحنه؛ اعلی؛ سبأ؛ مائده؛ صف؛ اعراف؛ یونس؛ کهف؛ مومنون؛ قصص و... . [11]. رک: سوره کهف؛ لقمان و... . [12]. ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه، قم، نشر مکتب الاعلام الاسلامی، 1364 ه.ش، ج9، ص81. [13]. رک: بخاری، محمد؛ صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، 1401 ه. ق، ج5، ص23؛ نیسابوری، مسلم؛ صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، ج7، ص163. [14]. رک: سوره یوسف/ 84: (وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفی‌ عَلی‌ یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیم‌). [15]. نساء/148. [16]. شوری/23. [17]. مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ه.ق، ج 44، ص287. [18] . حج/32. [19]. بخاری، محمد؛ صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، 1401ه.ق، ج2، ص105. [20]. ابن سعد، محمد؛ الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، بی تا، ج1، ص120. [21]. همان، ج2، ص41. [22] . ابن واضع یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی آموزش عالی، چاپ سوم، 1363 ه.ش، ج1، ص394. [23] . ابن واضع یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی آموزش عالی، چاپ سوم، 1363 ه.ش، ج1، ص394. [24]. بلاذری، احمد؛ انساب الاشراف، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1394ه.ق، ج1، ص488. [25]. رک: سیوطی، جلال الدین؛ الدر المنثور، جده، دارالمعرفه، 1365ه.ق، ج1، ص31. [26]. تفتازانی، سعد الدین مسعود؛ شرح مقاصد فی علم الکلام، پاکستان، دار النعمانیه، چاپ اول، 1401 ه.ق، ج 2، ص307. منبع: اندیشه قم
برخی ها با هم معنا و هم مفهوم پنداشتن مقوله «حمد» و «مدح»؛ تصور میکنند که چون قرآن کریم حمد را مخصوص خدا دانسته است، ....
شرح پرسش:
برخی ها با هم معنا و هم مفهوم پنداشتن مقوله (حمد) و (مدح)؛ تصور میکنند که چون قرآن کریم حمد را مخصوص خدا دانسته است، بنابراین مدح اهلبیت، ثناگویی آنان و عزاداری برای بزرگان دین، با قرآن و سیره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله) ناسازگار است و روایات شیعه هم آن را مردود معرفی میکند و علاوه بر این، مداحی کردن برای بزرگانی که از دنیا رفتهاند، ثمرۀ عقلایی و دینی، ندارد!
پاسخ کوتاه :
مداحی و عزاداری اهل بیت علیهم السلام، همسو با آموزه های دینی است و هیچ تناقض و تضادی با حمد خدا ندارد؛ مشروعیت و حتی استحباب عزاداری و مداحی بزرگان دین، یکی از باورهای غیر قابل انکار شیعه و اهل سنت است و قرآن کریم با مدح و تمجید از پیامبران و برخی از انسانهای صالح و نیز با بیان گریههای حضرت یعقوب در فراق یوسف علیهماالسلام و ...، مداحی و عزاداری را تأیید کرده است. این الگوی رفتاری موافق سیره رسول خدا –صلی الله علیه و آله و سلم- ، ائمه اطهار –علیهم السلام- و مسلمانان است و در روایات نیز، مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است و آنچه در روایات اسلامی مورد نکوهش و تقبیح قرار گرفته، مدح انسانهای فاسق و ستمکار و یا با انگیزههای غیرالاهی است!
پاسخ مفصل : توصیف و بیان فضیلتهای بندگان وارستهی الهی، که هدایتگران و اسوههای پرشکوه بشریتاند، چه در زمان حیات و چه پس از مرگشان، یکی از وظایف برجسته مؤمنان و از جمله آموزههای تربیتی و انسانساز در قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام به شمار میرود. قرآن کریم بارها و بارها با بیان قطعههای زیبایی از زندگی و شخصیت اولیای الهی، اعم از پیامبران و دیگر افراد برجسته دینی و معنوی، انسانها را به مدح و ستایش بزرگان دین و اخلاق تشویق میکند.
نقد و بررسی:
1. تفاوت در مفهوم (حمد) و (مدح) و همسویی مداحی با معارف قرآنی
1-1 . مترادف نبودن (حمد) و (مدح)
1-1-1 .مفهومشناسی (حمد)
(حمد) یعنی ثنا کردن و وقتی گفته میشود خداوند حمید است، یعنی در همه حال او مورد ستایش و سزاوار ثناست؛[1] واژه حمد گاهی در قرآن کریم همراه با تسبیح می آید،[2] یعنی وقتی خدا مورد حمد قرار میگیرد، صفاتی که بیانگر نقص باشد، نیز از خدا نفی میشود[3]
2-1-1 . مفهومشناسی مدح
(مدح) به معنای ستایش کردن، تمجید کردن، ستودن، تعریف، ستایش و ثناء آمده است؛ ولی اعم از حمد است.[4]
3-1-1 . تفاوتها در مفهوم (حمد) و (مدح)
الفاظ (حمد) و (مدح)، اگر چه از نظر معنا به هم نزدیک هستند، ولی تفاوت دقیقی با یکدیگر داشته و دارای دو ریشه و معنای متفاوتاند و از نظر کاربرد نیز یکسان نیستند.
تفاوت اول: حمد تنها در برابر صاحب کمالی است که دارای عقل و اندیشه باشد، ولی مدح، گفتاری حاکی از عظمت حال ممدوح است؛ به عنوان نمونه میتوان گفت که یک گوهر گران، ممدوح است، ولی نمیتوان گفت محمود است؛ به عبارت دیگر یک شئ زیبا ولی بی جان را میتوان مدح کرد اما نمیتوان آن را حمد کرد.
تفاوت دوم: حمد، تنها در برابر کارهای اختیاری (برجستگیهایی که انسانها آن ها را کسب میکنند) است، امّا مدح، درباره امور غیراختیاری (امتیازهای خدادادی که انسانها در داشتن آن خود زحمتی نکشیدهاند) نیز بکار میرود؛ به عنوان نمونه، بلندی قامت و زیبایی چهره و صدای خوش در انسان، با این که اختیاری نیست، مورد مدح قرار میگیرد، ولی قابل حمد نیست.[5]
بنابراین حمد، اخصّ از مدح است؛ زیرا مدح، هم در مقابل خصوصیت اختیاری و هم خصوصیت غیراختیاری انجام میشود ولی حمد، تنها در مقابل جمیل اختیاری است. پس هر حمدی، مدح هم به شمار میرود، ولی هر مدحی، حمد نیست.[6]
2-1 . روا بودن حمد برای غیر خدا
قرآن کریم میفرماید: (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً )[7] معنای این سخن این است که خداوند متعال اراده کرده است که مقام رسولش را به واسطه نماز و تهجد شبانه به جایی رساند که مورد حمد قرار گیرد. در جای دیگری میفرماید: (وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا)[8]؛ (و دوست دارند که در برابر کاری که نکردهاند، ستوده شوند). در این آیه، اصل حمد برای غیر خدا تلویحاً پذیرفته شده است و تنها اینکه عدهای دوست دارند بدون انجام کار زیبایی، دیگران از آنها ستایش و تعریف کنند، مورد مذمت قرار گرفتهاند. امیر مؤمنان علیه السلام در خطبه 220 نهج البلاغه فرمود: (اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فیهِ فَرَضِیَ سَعْیَهُمْ وَ حَمِدَ مَقامَهُمْ) ؛ (خدا به آنها توجّه کرد، پس از سعیشان خشنود شد و مقام شان را ستود). نتیجه این سخن این است که اگر حمد غیر خدا جایز نبود، نباید خود خداوند افرادی را به سبب تلاششان حمد کند. امام علیه السلام در حکمت 131 درباره دنیا میفرماید: (فَذَمَّها رِجالٌ غَداةَ النَّدامَةِ وَ حَمِدَها آخَروُنَ یَوْمَ الْقِیمَةِ)؛ (در صبحگاه ندامت، مردانی دنیا را نکوهش کردند و مردان دیگری آن را در روز قیامت، ستودند). در این کلام بیان شده است که حتی عدهای از مردم در قیامت خود دنیا را نیز حمد میکنند! بنابر این استناد به برخی از کلمات و خطبههای امام علیه السلام در نهجالبلاغه برای اثبات نادرستی حمد غیر خدا موجه نیست؛ زیرا خود امام علیه السلام بارها برای ستودن اشخاص و افعالی، از واژه حمد استفاده کرده است.
3-1 . برگشت همه حمدها به حمد خداوند
(الحمد لله) یعنی هر حمد و ستایش از هر کس، درباره هر کس و هر چیز، که باشد، مخصوص خداست؛ مردم، خواه خدا را حمد کنند، خواه شخص دیگر یا شیء دیگر را، همه آن حمدها مال خدا و از آن خدا و بازگشت به حمد خدا دارد؛ چون آفریننده و رب همه امتیازها و برجستگیها و زیباییهایی که مورد حمد دیگران قرار میگیرد، خود خداوند است.[9]
2. همسویی مداحی و تمجید از انسانهای برجسته دینی، با آموزههای توحیدی
مداحی و تمجید خداوند از پیامبران بزرگی مانند: ابراهیم خلیل، موسی کلیم، عیسی مسیح، سلیمان، یعقوب، زکریا، یحیی و...[10] و نیز مدح و ثنای انسانهای برجستهای که پیامبر هم نبودند، مانند: اصحاب کهف و رقیم، لقمان حکیم، ذوالقرنین، خضر و...[11] همه بیانگر این است مدح و مداحی اگر از انسانهای وارسته و نسبت به فضائل معنوی و اخلاقی باشد، نه تنها نکوهیده نیست که امری انسانساز و تربیت کننده است. شیعیان بر همین اساس، به مدح و ستایش اهل بیت عصمت و طهارت –علیهم السلام- و انسانهای بلندمرتبه تاریخ اخلاق و ایمان میپردازند تا هم زیباییها و جلوههای ارزشمند شخصیت آنها را تکریم و بزرگ بدارند و هم این الگوهای هدایت و شایستگی را به بشریت معرفی و راه را برای جامعهای قرآنی و فضیلتمدار هموار سازند.
3 . ستایش خصلتهای معنوی و اخلاقی پیشوایان، پس از مرگ
قرآن کریم بارها افرادی را مورد مدح و ستایش قرار داده است که قرنها پیش از نزول قران از دنیا رفتهاند. اگر مدح گذشتگان، به سبب مرگشان، روا نباشد، لازمه آن این است که همه آیاتی که در مدح ایشان نازل شده است، لغو خواهد بود! مداحی و ستایش، چیزی نیست جز بیان خصلتهای نیک و باورهای پاک توحیدی و نیز تبیین وظایف افراد جامعه با الگو پذیری از بزرگان دین و اولیای الهی؛ زیرا خداوند، رفتار و کردار این افراد را پسندیده و برای همه انسانها روشن ساخته که رضایت من در قبال انجام همین کارهایی است که بندگان وارسته من در طول تاریخ انجام دادهاند.
4 . مداحی پسندیده و مداحی ناپسند در روایات شیعه
در طول تاریخ همیشه قدرتمندان ستمگر و اهل باطل، افرادی را با تهدید یا تطمیع به مداحی خود وادار میکردند و شاعران و مادحان پولپرست و متملّق هم حاکمان جور را به ناحق ستایش میکردند. چه بسیار شاعران و چاپلوسانی که برای خشنودی اهل باطل و تقرّب به حاکمان ستمکار، افراد پلید و ناپاکی را مدح و افراد پاک و صالحی را مورد مذمت قرار میدادند. اگر امام علی علیهالسلام در نهج البلاغه مداحان را مذمت کرده است، مقصود امام، به یقین، مداحانی بوده است که به ناحق افرادی را مدح و ستایش میکردند و زبان به چاپلوسی میگشودند[12] و گرنه مداحانی که انسانهای خوب و باتقوا و بافضیلت را با انگیزههای پاک و الاهی مدح مینمودند، بارها مورد ستایش امامان معصوم علیهالسلام قرار میگرفتند؛ نمونه آشکار چنین شاعرانی، حسان بن ثابت است که بارها نزد رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم- شعر میسرود و پیامبر نه تنها او را از این کار منع نمیکرد، بلکه تشویق هم می نمود و این مطلب در کتابهای معتبر اهل سنت نیز آمده است.[13]
5 . همسویی آموزههای قرآن با فرهنگ عزاداری
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که مشروعیت عزاداری را اثبات میکند، ازجمله:
1-5. عزاداری حضرت یعقوب در فراق حضرت یوسف (علیهماالسلام):
نمونه عینی عزا و گریه در قرآن کریم، سوگواری حضرت یعقوب علیه السّلام در فراق یوسف است که قرآن آن را نقل و تلویحاً تأیید کرده است؛[14] بنابراین عزاداری و گریه در مصیبت برگزیدگان الهی و اهلبیت علیهم السّلام مورد تأیید قرآن کریم است.
2-5 . عزاداری، گونهای فریاد تظلم ستمدیدگان از ستمگران
خداوند متعال صدا بلندکردن به بدگویی را دوست ندارد، جز برای کسانی که مورد ستم قرار گرفتهاند: (لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ)[15]
در این آیه دو فراز وجود دارد:
فراز اول: ( لا یُحِبُّ اللَّهُ)، خداوند متعال بدگویی و افشای عیوب دیگران را دوست ندارد؛
فراز دوم: ( إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ)، این فراز، هشداری است به همه ستمگران که خداوند متعال نه تنها به مظلومان اجازه فریاد و افشاگری داده، بلکه چنین فریادی، محبوب ذات اقدس الهی قرار گرفته است و عزاداری، چیزی نیست جز فریاد مظلومیت ائمه هدی و مصائبی که از گروه اشقیا بر آن انسانهای پاکسرشت و محبوب خداوند رفته است، برای بشریت و اثبات حقانیت آنها.
3-5. عزاداری نشانگر یاری و مودّت اهلبیت علیهم السلام
خداوند متعال در آیه مودت (قُل لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی القُرْبی)[16]دوستی خاندان پیامبر (ص) را لازم دانسته و محبّت آنان را پاداش زحمتهای طاقتفرسای پیامبر (ص) در راه ابلاغ رسالت قرار داده است و این امر حاکی از عظمت رسالت آن حضرت و بزرگی پاداش مقرر برای آن است.
امام علی –علیه السلام- در این خصوص میفرماید: (انّ الله تبارک و تعالی ... فاختارنا و اختار لنا شیعة ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا اولئک منّا و الینا)[17]؛ (خداوند بلندمرتبه ما را از میان بندگان خویش برگزید و برای ما پیروانی انتخاب نمود که همواره در شادی و غم ما شریکند و با مال و جان شان به یاری ما میشتابند؛ آنان از ما و به سوی ما خواهند آمد).
4-5. عزاداری بزرگداشت شعائر الهی
قرآن درباره تعظیم شعائر الهی میفرماید: (و من یعظم شعائر الله فانّها من تقوی القلوب)[18]و کسی که نشانههای (دین) خدا را بزرگ دارد، (به یقین کار نیکی انجام داده است)؛ زیرا چنین کاری برخاسته از تقوای قلبهاست.
مقصود از بزرگداشت شعائر الهی، بزرگداشت نشانههای دین و اطاعت خداوند و آیین ابراهیم (علیه السلام) است که در اسلام تبلور پیدا نموده است؛ از این رو در هر زمان و مکان، هر کاری که یاد خدا و زمینه رشد معنوی و روحی بندگان خدا را فراهم آورد، جزء شعائر الهی به شمار میرود و عزاداری برای بندگان خاص و خالص خداوند، که به حق، قرآن ناطق و حج مجسم بودند و برای اعتلای کلمه توحید جان خود را قربانی ساختند، از بارزترین نشانهها و شعائر الاهی است؛ زیرا برگزاری این مراسم موجب فراگیری مسائل دین، یادآوری ایثارگری شهیدان بزرگ اسلام، دشمنی با دشمنان خدا و دوستی با دوستان خداست.
6.عزاداری سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
بر اساس روایات شیعه و سنی، پیامبر اسلام(ص) با عمل و دستور خود امکان برپایی مجالس سوگواری بر شهیدان و مردگان را داده و دیگران را بر این امر تشویق کرده است؛ ازجمله:
1-6. گریه رسول الله –صلی الله علیه و آله و سلم – بر فرزندش
رسول اکرم در مرگ فرزندش ابراهیم اشک میریزد و هنگامی که به آن حضرت اعتراض میکنند، میفرماید: (چشمها گریان است و قلب میسوزد و آن چه خشم خدا را بر میانگیزد، نمیگوییم).[19]
2-6. گریه رسول الله –صلی الله علیه و آله و سلم – بر حمزه
وقتی حمزه در جنگ احد به شهادت رسید، رسول خدا –صلی الله علیه و اله و سلم- گریه کرد و هنگامی که به مدینه برگشت و مشاهده کرد که زن های انصار بر کشتگان شان گریه میکنند، فرمود: اما حمزه گریه کننده و عزادار ندارد! انصار به زنانشان گفتنند که بر حمزه گریه کنند و آنها در خانه پیغمبر بر حمزه گریه کردند و پیغمبر در حق آنها دعا کرد و فرمود: (خدا از شما و اولاد شما راضی باشد).[20]
و بعد از همین جریان اهل مدینه هرگاه میخواستند بر کسی گریه کنند، ابتدا بر حمزه گریه میکردند.[21]
3-6. گریه رسول الله – صلی الله علیه و آله و سلم – بر ابو طالب و خدیجه
پیامبر رحمت در مرگ خدیجه و ابو طالب فرمود: (و در این روزها بر امت من دو مصیبت وارد گشته که نمی دانم برای کدام یک بیشتر جزع و بی تابی کنم).[22] حضرت در عزای آن دو ناله و گریه کرد. [23]
4-6. گریه رسول الله –صلی الله علیه و آله و سلم – بر شهادت اصحاب
پیامبر(ص) در شهادت زید بن حارثه، جعفر ذوالجناحین و عبدالله بن رواحه گریه کرد و دیگران را به گریه بر آن مجاهدان راه خدا تشویق کرد و فرمود: (گریه کنندگان، بر فراق افرادی مثل جعفر باید گریه کنند).[24]
7.عزاداری در نگاه اهل سنت
اهل سنت همانند شیعه براین باورند که: هنگامی که حسین بن علی کشته شد، آفاق آسمان تا چندین ماه رنگ سرخ را به خود گرفت و این سرخی آسمان حکایت از گریه آن داشته است.[25]
تفتازانی از متکلمین مشهور اهل سنت میگوید: (ظلمی که بر اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفته است را نمیتوان پنهان نمود؛ زیرا بر این ظلم که در نهایت شناعت بود، جمادات و حیوانات شهادت می دهند و نزدیک بود که زمین و آسمان بر آن گریه کنند و کوه ها از جا کنده شوند و صخره ها تکه تکه گردند. پس لعنت خدا بر کسی که این کار را انجام داد یا به آن راضی شد و یا در این جهت کوشید و عذاب آخرت شدیدتر و ماندگارتر است).[26]
جمع بندی
مداحی و عزاداری همسو با آموزههای دینی است و با حمد خدا در تضاد نیست؛ زیرا:
1. (حمد) و (مدح) در مفهوم با هم تفاوتهایی دارند؛
2. عزاداری و مداحی یکی از باورهای غیر قابل انکار شیعه و اهل سنت است و قرآن کریم با مدح و تمجید از بزرگان و نیز با بیان گریههای حضرت یعقوب، مداحی و عزاداری را تأیید کرده است.
3. مدح بزرگان دین، همان مدح و حمد خداوند متعال جایز، بلکه نیکو و مستحسن است؛
4. در روایات شیعه از مداحی پسندیده، مورد تأیید و مداحی ناپسند و نابحق، نهی شده است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. درهای توحید و شرک در قرآن؛ جعفر سبحانی، ترجمه: مهدی عزیزیان.
2. شیعه پاسخ میدهد؛ رضا حسینی نسب.
3. آیین وهابیت؛ جعفر سبحانی.
4. عاشورا (ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها)؛ سعید داودی، مهدی رستم نژاد.
پی نوشتها:
[1]. رک: فراهیدی، خلیل؛ کتاب العین، قم، نشر هجرت، چاپ دوم، 1409 ه. ق، ج3، ص188؛ ابن منظور، محمد؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ه .ق، ج3، ص156؛ طریحی، فخر الدین؛ مجمع البحرین، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، 1375 ه.ش، ج3، ص39.
[2].رک: بقره/30؛ رعد/13؛ حجر/98؛ اسراء/44؛ طه/130؛ فرقان/58؛ سجده/15؛ زمر/75؛ غافر/70 ؛ 55؛ شوری/5؛ ق/ 39؛ طور/41؛ تغابن/ 1؛ نصر/3.
[3]. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368 ه.ش، ج2، ص279.
[4]. رک: مجمع البحرین، ج2، ص 411؛ لسان العرب، ج2، ص 589؛ کتاب العین، ج3، ص 188.
[5]. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم، قم، اسراء، چاپ اول، 1378ه.ش، ج1، ص327.
[6]. رک: راغب اصفهانی، حسین؛ مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دار القلم، چاپ اول، 1412 ه.ق، ص256؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج2، ص279.
[7]. اسراء/79.
[8].آل عمران/188.
[9]. قرشی، علی اکبر؛ قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1371 ه.ش، ج2، ص173.
[10]. رک: سوره بقره؛ آل عمران؛ نساء؛ انعام؛ توبه؛ هود؛ یوسف؛ ابراهیم؛ حجر؛ نحل؛ مریم؛ انبیاء؛ نمل؛ حج؛ شعراء؛ عنکبوت؛ احزاب؛ صافات؛ ص؛ شوری؛ زخرف؛ ذاریات؛ نجم؛ حدید؛ ممتحنه؛ اعلی؛ سبأ؛ مائده؛ صف؛ اعراف؛ یونس؛ کهف؛ مومنون؛ قصص و... .
[11]. رک: سوره کهف؛ لقمان و... .
[12]. ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه، قم، نشر مکتب الاعلام الاسلامی، 1364 ه.ش، ج9، ص81.
[13]. رک: بخاری، محمد؛ صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، 1401 ه. ق، ج5، ص23؛ نیسابوری، مسلم؛ صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، ج7، ص163.
[14]. رک: سوره یوسف/ 84: (وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیم).
[15]. نساء/148.
[16]. شوری/23.
[17]. مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ه.ق، ج 44، ص287.
[18] . حج/32.
[19]. بخاری، محمد؛ صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، 1401ه.ق، ج2، ص105.
[20]. ابن سعد، محمد؛ الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، بی تا، ج1، ص120.
[21]. همان، ج2، ص41.
[22] . ابن واضع یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی آموزش عالی، چاپ سوم، 1363 ه.ش، ج1، ص394.
[23] . ابن واضع یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی آموزش عالی، چاپ سوم، 1363 ه.ش، ج1، ص394.
[24]. بلاذری، احمد؛ انساب الاشراف، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1394ه.ق، ج1، ص488.
[25]. رک: سیوطی، جلال الدین؛ الدر المنثور، جده، دارالمعرفه، 1365ه.ق، ج1، ص31.
[26]. تفتازانی، سعد الدین مسعود؛ شرح مقاصد فی علم الکلام، پاکستان، دار النعمانیه، چاپ اول، 1401 ه.ق، ج 2، ص307.
منبع: اندیشه قم
- [سایر] معنای صفات «کریم» و «اکرم» در لغت، قرآن و حدیث چیست؟
- [سایر] فرق بین «اجر کبیر» و «اجر عظیم» و «اجر کریم» که در قرآن آمده، چیست؟
- [سایر] حدود «آزادی» در قرآن کریم کدام است؟
- [سایر] چرا سورههای «یس» و «الرحمن» به قلب و عروس قرآن معروفاند؟
- [سایر] چرا در قرآن کریم در برخی آیات از واژه «قریه» و در برخی دیگر از واژه «مدینه» استفاده شده است؟
- [سایر] واژه «نصح» که در قرآن کریم بکار رفته، به چه معنا است؟
- [سایر] آیا «یا علی» و «یا حسین» گفتن مصداق خواندن غیر خدانیست که به صراحت در قرآن کریم نهی شده است: «فلا تدعوا مع الله أحداً»؟
- [سایر] خداوند در قرآن می فرماید: «ما انسان را نیکو آفریدیم.»، یعنی در نهاد انسان بدی و گناه جایی نداشته، پس چرا انسانها گناه و خلاف میکنند؟
- [سایر] چه نسبتی از مسلمانان، خدا را فقط برای رسیدن به «قرب» عبادت میکنند؟
- [سایر] یکی از اتهام های مخالفان پیامبران برآنان، «تهمت جنون» است قرآن کریم این مسأله را چگونه بیان میکند؟
- [آیت الله اردبیلی] (لا إلهَ إلاَّ اللّهُ الْحَلیمُ الْکَریمُ)یعنی: (هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدای یکتای بیهمتایی که بردبار و کریم است.) (لا إلهَ إلاَّ اللّهُ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ) یعنی: (هیچ معبودی سزاوار پرستش نیست مگر خدای یکتای بیهمتایی که بلند مرتبه و بزرگ است.) (سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الاْءرَضینِ السَّبْعِ) یعنی: (پاک و منزه است خداوندی که پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است.) (وَما فیهِنَّ وَما بَیْنَهُنَّ وَرَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ) یعنی: (و پروردگار هر چیزی است که در آسمانها و زمینها و ما بین آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است.) (وَالْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمینَ) یعنی: (حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پرورش دهنده تمام موجودات است.)
- [آیت الله مظاهری] نمّامی و فتنهگری از گناهان کبیرهای است که قرآن آن را بالاتر از قتل دانسته است؛ خداوند در قرآن شریف میفرماید: (وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ)[1] (و فتنه از قتل شدیدتر است.) (وَ الْفِتْنَةُ اکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ)[2] (و فتنه از قتل بزرگتر است.) و آن اقسامی دارد: الف) فتنهگری در دین خدا، نظیر افرادی که با گفتار یا کردار خود مردم را از دین و فضائل اخلاقی منحرف میکنند، و این صورت، گناه مفسد فی الارض را نیز دارد. ب) کسانی که با تهمت زدن و دروغپردازی مردم را به یکدیگر بدبین میکنند، و به رابطه و اخوّت اسلامی مسلمین ضربه میزنند، و این صورت گناه تهمت را نیز دارد. ج) کسانی که با سعایت و سخنچینی، غیبت کسی را که از او غیبت شده به او برسانند، و این قسم گناه غیبت را نیز دارد، زیرا عیب کسی را که غیبت نموده، نقل کرده است. د) کسانی که با نقل گفتاری یا کرداری مردم را به یکدیگر بدبین و دشمنی را میان آنان ایجاد میکنند، مثلاً ازدواج مجدد کسی را برای زنش بگویند یا تماس زنی را با نامحرم برای شوهرش بگویند، و این صورت از مصادیق همان فتنهگری است که در اسلام از آن منع شدید شده است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر عمداً قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش کند و پیش از آن که به اندازه رکوع خم شود یادش بیاید، مستحب است بایستد و بخواند و اگر در رکوع یادش بیاید، مستحب است بعد از رکوع قضا کند و اگر در سجده یادش بیاید مستحب است بعد از سلام نماز قضا نماید. ترجمه نماز 1 - ترجمه سوره حمد (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم)؛ یعنی ابتدا میکنم به نام خداوندی که در دنیا بر مؤمن و کافر رحم میکند و در آخرت بر مؤمن رحم مینماید. (الحَمْدُ للَّهِ ربِّ العالَمین)؛ یعنی ثنا مخصوص خداوند است که پروردگار همه موجودات است. (الرَّحْمنِ الرَّحیم)؛ یعنی در دنیا بر مؤمن و کافر و در آخرت بر مؤمن رحم میکند. (مالکِ یَوْمِ الدینِ)؛ یعنی صاحب اختیار روز قیامت است. (إیّاک نَعْبُدُ وإیاک نَسْتَعین)؛ یعنی فقط تو را عبادت میکنیم و فقط از تو کمک میخواهیم. (اهْدنا الصِّراطَ المُسْتَقیم)؛ یعنی هدایت کن ما را به راه راست (که آن دین اسلام است). (صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِم)؛ یعنی به راه کسانی که به آنان نعمت دادی (که آنان پیغمبران و جانشینان پیغمبران هستند). (غَیْرِ الْمَغْضُوبَ عَلَیْهِم وَ لا الضَّالِّین)؛ یعنی نه کسانی که بر ایشان غضب شده و نه گمراهان. 2 - ترجمه سوره (قل هو اللَّه احد) (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم) (قُلْ هو اللَّه أَحَد)؛ یعنی بگو (ای محمد صلی الله علیه و آله ) که خداوند، خداییست یگانه. (اَللَّهُ الصَّمَد)؛ یعنی خدایی که از تمام موجودات بینیاز است. (لَمْ یَلِدْ وَ لَمَ یُولَد)؛ یعنی فرزند ندارد و فرزند کسی نیست. (وَ لَمْ یَکُنْ لَه کُفُواً اَحَد)؛ یعنی هیچ کس از مخلوقات مثل او نیست. 3 - ترجمه ذکر رکوع و سجود و ذکرهایی که بعد از آنها مستحب است: (سُبحانَ ربِّیَ العظیمِ وبِحَمْدِهِ)؛ یعنی پروردگار بزرگم را از هر عیب و نقصی پاک و منزه میخوانم و مشغول ستایش او هستم. (سُبحانَ ربِّیَ الأعْلی وبِحَمْدِهِ)؛ یعنی پروردگارم را که از هر کس بالاتر است، از هر عیب و نقصی پاک و منزه میخوانم و مشغول ستایش او هستم. (سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ)؛ یعنی خداوند بشنود و بپذیرد ثنای کسی که او را ستایش میکند. (أسْتَغْفِرُ اللَّهَ ربّی وأتوبُ إلیهِ)؛ یعنی طلب آمرزش و مغفرت میکنم از خداوند که پروردگار من است و توبه کرده، به سوی او باز میگردم. (بحولِ اللَّهِ وقُوَّتِهِ أقومُ وأَقْعُدُ)؛ یعنی به یاری خدای متعال و قوه او برمیخیزم و مینشینم. 4 - ترجمه قنوت (لا إِلهَ إلّا اللَّهُ الحلیمُ الکَریمُ)؛ یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر (اللَّه) (خداوند یکتای بیهمتا) که بردبار و بزرگوار است. (لا إِلهَ إلّا اللَّهُ العَلِیُّ العَظِیمُ)؛ یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش مگر (اللَّه) که بلند مرتبه و بزرگ است. (سُبحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ ورَبِّ الأرضینَ السَّبْعِ)؛ یعنی پاک و منزه است خداوند که پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است. (وما فیهِنَّ وما بَیْنَهُنَّ ورَبِّ العَرْشِ العَظیم)؛ یعنی پروردگار هر چه در آسمانها و زمینها و مابین آنهاست و پروردگار عرش بزرگ است. (وَالحمدُ للَّهِ ربِّ العالَمینَ) یعنی حمد و ثنا مخصوص خداوند است که پروردگار تمام موجودات است. 5 - ترجمه تسبیحات اربعه (سُبْحانَ اللَّهِ و الحَمْدُ للَّهِ ولا إله إلّا اللَّه و اللَّه أکبر)؛ یعنی پاک و منزه است (اللَّه) و ثنا مخصوص (اللَّه) است و نیست خدایی سزاوار پرستش مگر (اللَّه) و بزرگتر است (اللَّه) از این که به وصف آید. 6 - ترجمه تشهد و سلام (اَلحَمْدُ للَّهِ أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَه)؛ یعنی ستایش مخصوص (اللَّه) است و شهادت میدهم که خدایی سزاوار پرستش نیست مگر (اللَّه) که یگانه است و شریک ندارد. (وَأَشْهَدُ أَنَّ محمّداً عَبْدُهُ ورَسُولُهُ)؛ یعنی شهادت میدهم که محمد صلی الله علیه و آله بنده خدا و فرستاده او است (اللّهُمَّ صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ محمَّد)؛ یعنی خدایا رحمت فرست بر محمد و آل محمد. (وتَقبَّلْ شَفاعَتَهُ وارْفَعْ دَرَجَتهُ)؛ یعنی قبول کن شفاعت پیغمبر را و درجه آن حضرت را (نزد خود) بلند کن. (السّلامُ علیکَ أیّها النَّبیُّ ورحمةُ اللَّه وبرکاتُهُ)؛ یعنی سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد (السّلامُ عَلَیْنا وعلی عِبادِ اللَّهِ الصّالحینَ)؛ یعنی سلام از خداوند عالم بر ما نمازگزاران و تمام بندگان خوب او. (السّلامُ عَلَیْکُمْ ورحمةُ اللَّه وبرکاتُهُ)؛ یعنی سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما باد. تعقیب نماز
- [آیت الله نوری همدانی] اگر عمداً قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش کند و پیش از آنکه به اندازة رکوع خم شود یادش بیاید ، مستحب است بایستد و بخواند و اگر در رکوع یادش بیاید ، مستحب است بعد از رکوع قضا کند و اگر در سجده یادش بیاید ، مستحب است بعد از سلام نماز قضا نماید . ترجمة نماز 1- ترجمة سورة حمد بسم الله الرحمن الرحیم ، یعنی : ابتدا می کنم به نام خداوندی که در دنیا بر مومن و کافر رحم میکند و در آخرت بر مومن رحم می نماید . الحمدلله رب العالمین یعنی : ثنا مخصوص خداوندی است که پرورش دهندة همه موجودات است . الرحمن الرحیم یعنی : در دنیا بر مومن و کافر و در آخرت بر مومن رحم می کند . مالک یوم الدین یعنی : پادشاه وصاحب اختیار روز قیامت است . ایاک نعبد و ایاک نستعین یعنی : فقط تو را عبادت می کنیم و فقط از تو کمک می خواهیم . اهدنا الصراط المستقیم یعنی : هدایت کن ما را به راه راست در جزئیات زندگی تا طوری گام بر داریم که از دین اسلام منحرف نشویم . صراط الذین انعمت علیهم یعنی : به راه کسانی که به آنان نعمت دادی که آنان پیغمبران و جانشینان پیغمبران هستند . غیر المغضوب علیهم و لاالضالین یعنی : نه به راه کسانی که غضب کرده ای برایشان و نه آن کسانی که گمراهند . 2 – ترجمة سورة قل هو الله احد بسم الله الرحمن الرحیم . قل هو الله احد یعنی : بگو ای محمد ( ص ) که خداوند ، خدائی است یگانه . الله الصمد یعنی : خدائی که از تمام موجودات بی نیاز است . لم یلد و لم یولد ، فرزند ندارد و فرزند کسی نیست . ولم یکن له کفوا احد یعنی : هیچ کس از مخلوقات ، مثل او نیست . 3 – ترجمة ذکر رکوع و سجود و ذکرهائی که بعد از آنها مستحب است . سبحان ربی العظیم و بحمده یعنی : پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاک و منزه است و من مشغول ستایش او هستم ، سبحان ربی الاعلی و بحمده یعنی : پروردگار من که از همه کس بالاتر می باشد از هر عیب و نقصی پاک و منزه است و من مشغول ستایش او هستم ، سمع الله لمن حمده یعنی : خدا بشنود و بپذیرد ثنای کسی که او را ستایش می کند ، استغفر الله ربی و اتوب الیه یعنی : طلب آمرزش و مغفرت می کنم از خداوندی که پرورش دهندة من است و من به طرف او بازگشت می نمایم بحول الله و قوته اقوم و اقعد یعنی : به یاری خدای متعال و قوة او بر می خیزم و می نشینم . 4 –ترجمة قنوت لا اله الا الله الحلیم الکریم یعنی : نیست خدائی سزاورتر پرستش مگر خدای یکتای بی همتائی که صاحب حلم و کرم است ، لا اله الا الله العلی العظیم یعنی : نیست خدائی سزاوار پرستش مگر خدای یکتای بی همتائی که بلند مرتبه و بزرگ است . سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع یعنی : پاک و منزه است خداوندی که پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است . و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم . یعنی : پروردگار هر چیزی است که در آسمانها و زمینها و مابین آنها است و پروردگار عرش بزرگ است . و الحمد لله رب العالمین ، یعنی : حمد وثنا مخصوص خداوندی است که پرورش دهندة تمام موجودات است . 5 – ترجمة تسبیحات اربعه سبحان الله و الحمدلله و لا اله الله و الله اکبر ، یعنی : پاک و منزه است خداوند تعالی و ثنا مخصوص اوست و نیست خدائی سزاوار پرستش ، مگر خدای بی همتا و بزرگتر است از اینکه او را وصف کنند . 6 – ترجمة تشهد و سلام الحمدلله اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له ة یعنی : ستایش مخصوص پروردگار است و شهادت می دهم که خدائی سزاوار پرستش نیست مگر خدائی که یگانه است و شریک ندارد . واشهد ان محمداً عبده و رسوله ، یعنی : شهادت می دهم که محمد – صلی الله علیه و آله – بندة خدا و فرستادة اوست . اللهم صل علی محمد و آل محمد ، یعنی : خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد . و تقبل شفاعته وارفع درجته یعنی : قبول کن شفاعت پیغمبر را و درجة آن حضرت را نزد خود بلند کن . اسلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته ،یعنی : سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد . اسلام علینا و علی عبادالله الصالحین ، یعنی سلام از خداوند عالم بر ما نمازگزاران و نمام بندگان خوب او . السلام علیکم و رحمه الله و برکاته ، یعنی : سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما مومنین باد تعقیب نماز
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.