جنون که معادل فارسی آن دیوانگی است یکی از تهمت‌های عمومی است که اکثریت منادیان توحید به آن متهم شدند. زیرا این گروه پیوسته بر خلاف میل جامعه حرکت می‌کردند، و یک چنین حرکت، که از قبیل حرکت بر خلاف مسیر آب است در نظر مردم یک حرکت محال و جنون آمیز است، و جز افراد فاقد عقل و خرد، چنین کاری را انجام نمی‌دهند. مجنون از کلمه جن اخذ گردیده و معنی لغوی آن جن زده است، همانگونه که در زبان فارسی مقصود از دیوانه کسی است که از جانب دیو آسیب دیده ولی به مرور زمان معنی ریشه‌ای به دست فراموشی سپرده شد و معنای وسیع به خود گرفت، یعنی فاقد عقل و خرد، هر چند عامل آن جن زدگی نباشد. این تهمت در میان پیامبران بیش از همه متوجه پیامبر اسلام شده است، و در عین حال در قرآن مجید درباره نوح و صالح و شعیب و موسی بلکه عموم پیامبران یادآوری شده است که به همگی اشاره می‌کنیم. درباره عموم پیامبران چنین می‌فرماید: (کَذلِکَ ما اَتی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ اِلّا قالُوا ساحِر اَو مَجْنُون) ذاریات/52[همچنین برای امتهای پیشین پیامبری نیامد مگر اینکه به او گفتند جادو گراست یا دیوانه.] درباره نوح یادآور می‌شود (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَقالُوا مَجْنُون وَازْدجر) قمر/9 [پیش از آنان قوم نوح تکذیب کردند، آنان بنده ما را تکذیب نموده و گفتند: دیوانه است، و مورد شکنجه قرار گرفت.] و در مورد اتهام صالح و شعیب به جنون می‌فرماید: (قالُوا اِنَّما اَنْتَ مِنل المُسَحَّرِینَ) شعراء/153 [مخالفان هر یک از این دو پیامبر به آنان گفتند: تو سحر شده هستی (کنایه از مجنون).] و درباره اتهام موسی به جنون می‌فرماید: (فَتَوَلَّی بِرُکْنِهِ وَقالَ ساحِر اَوْ مَجْنُون) ذاریات/39 [فرعون از موسی روی برگرداند و گفت جادوگر یا دیوانه است.] قرآن بیش از همه این تهمت را از مشرکان عصر رسالت پیامبر نقل می‌کند، و این تهمت در سوره‌های حجر/6 شعراء/27 صافات/36 دخان/24 طور/29 قلم/51 تکویر/23 آمده است. و در اینجا یک مورد را یادآور می‌شویم: (وَیَقُولُونَ اِنَّهُ لَمَجْنُون وَما هُوَ اِلّا ذِکْر لِلْعالَمِینَ) قلم/51 52 [می‌گویند او دیوانه است در حالی که قرآن او چیزی جز مایه یادآوری نیست.] و احیانا به جای کلمه مجنون لفظ سفیه و معادل آن بکار می‌بردند که همان سبکی عقل واندیشه است و در حقیقت درجه نازل از جنون بشمار می‌رود چنانکه به حضرت هود چنین گفتند: (إنّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ وَاِنّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الکاذِبِینَ) اعراف/66 [ما در تونوعی سبکی اندیشه و فکر می‌بینیم و گمان می‌کنیم که دورغ می‌گوئی.] eporsesh.com
یکی از اتهام های مخالفان پیامبران برآنان، «تهمت جنون» است قرآن کریم این مسأله را چگونه بیان میکند؟
جنون که معادل فارسی آن دیوانگی است یکی از تهمتهای عمومی است که اکثریت منادیان توحید به آن متهم شدند. زیرا این گروه پیوسته بر خلاف میل جامعه حرکت میکردند، و یک چنین حرکت، که از قبیل حرکت بر خلاف مسیر آب است در نظر مردم یک حرکت محال و جنون آمیز است، و جز افراد فاقد عقل و خرد، چنین کاری را انجام نمیدهند.
مجنون از کلمه جن اخذ گردیده و معنی لغوی آن جن زده است، همانگونه که در زبان فارسی مقصود از دیوانه کسی است که از جانب دیو آسیب دیده ولی به مرور زمان معنی ریشهای به دست فراموشی سپرده شد و معنای وسیع به خود گرفت، یعنی فاقد عقل و خرد، هر چند عامل آن جن زدگی نباشد.
این تهمت در میان پیامبران بیش از همه متوجه پیامبر اسلام شده است، و در عین حال در قرآن مجید درباره نوح و صالح و شعیب و موسی بلکه عموم پیامبران یادآوری شده است که به همگی اشاره میکنیم.
درباره عموم پیامبران چنین میفرماید: (کَذلِکَ ما اَتی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ اِلّا قالُوا ساحِر اَو مَجْنُون) ذاریات/52[همچنین برای امتهای پیشین پیامبری نیامد مگر اینکه به او گفتند جادو گراست یا دیوانه.]
درباره نوح یادآور میشود (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَقالُوا مَجْنُون وَازْدجر) قمر/9 [پیش از آنان قوم نوح تکذیب کردند، آنان بنده ما را تکذیب نموده و گفتند: دیوانه است، و مورد شکنجه قرار گرفت.]
و در مورد اتهام صالح و شعیب به جنون میفرماید: (قالُوا اِنَّما اَنْتَ مِنل المُسَحَّرِینَ) شعراء/153 [مخالفان هر یک از این دو پیامبر به آنان گفتند: تو سحر شده هستی (کنایه از مجنون).]
و درباره اتهام موسی به جنون میفرماید: (فَتَوَلَّی بِرُکْنِهِ وَقالَ ساحِر اَوْ مَجْنُون) ذاریات/39 [فرعون از موسی روی برگرداند و گفت جادوگر یا دیوانه است.]
قرآن بیش از همه این تهمت را از مشرکان عصر رسالت پیامبر نقل میکند، و این تهمت در سورههای حجر/6 شعراء/27 صافات/36 دخان/24 طور/29 قلم/51 تکویر/23 آمده است. و در اینجا یک مورد را یادآور میشویم: (وَیَقُولُونَ اِنَّهُ لَمَجْنُون وَما هُوَ اِلّا ذِکْر لِلْعالَمِینَ) قلم/51 52 [میگویند او دیوانه است در حالی که قرآن او چیزی جز مایه یادآوری نیست.]
و احیانا به جای کلمه مجنون لفظ سفیه و معادل آن بکار میبردند که همان سبکی عقل واندیشه است و در حقیقت درجه نازل از جنون بشمار میرود چنانکه به حضرت هود چنین گفتند: (إنّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ وَاِنّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الکاذِبِینَ) اعراف/66 [ما در تونوعی سبکی اندیشه و فکر میبینیم و گمان میکنیم که دورغ میگوئی.]
eporsesh.com
- [سایر] یکی از اتهام های مخالفان پیامبران بر آنان، «تهمت سحر و جادوگری» است قرآن این مسئله را چگونه بیان میکند؟
- [سایر] قرآن چگونه لزوم بعثت پیامبران را از جهت «تعلیم کتاب و حکمت» اثبات میکند؟
- [سایر] معنای صفات «کریم» و «اکرم» در لغت، قرآن و حدیث چیست؟
- [سایر] قرآن چگونه لزوم بعثت پیامبران را از جهت «فصل خصومتها» در میان مردم اثبات میکند؟
- [سایر] فرق بین «اجر کبیر» و «اجر عظیم» و «اجر کریم» که در قرآن آمده، چیست؟
- [سایر] حدود «آزادی» در قرآن کریم کدام است؟
- [سایر] چرا در قرآن کریم در برخی آیات از واژه «قریه» و در برخی دیگر از واژه «مدینه» استفاده شده است؟
- [سایر] واژه «نصح» که در قرآن کریم بکار رفته، به چه معنا است؟
- [سایر] چه مطالبی در مورد «اصطفای الهی» پیامبران در قرآن، آمده است؟
- [سایر] آیا «یا علی» و «یا حسین» گفتن مصداق خواندن غیر خدانیست که به صراحت در قرآن کریم نهی شده است: «فلا تدعوا مع الله أحداً»؟
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام دروغ است و معنای آن فریب دیگران است به چیزی که در نظر او واقعیّت ندارد و قرآن شریف به طور مؤکّد، سلب ایمان از دروغگو نموده است: (انَّما یَفْتَرِی الکَذِبَ الَّذین لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّه).[1] (تنها کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند.) بلکه در روایات آمده است که دروغگو دشمن خداست و آن اقسامی دارد: الف) نسبت دروغ دادن به پیامبران گرامی و ائمّه طاهرین(سلاماللهعلیهم) و این قسم از دروغ که بدعت به آن میگویند، شدیدترین عذاب الهی را دارد و از همه اقسام دروغ بزرگتر و از اکبر کبائر است، مخصوصاً اگر سبب گمراهی کسی شود. ب) دروغ مفسدهآمیز نظیر دروغی که روابط بین دو مسلمان را تیره کند و نظیر دروغی که آبروی کسی را ببرد و نظیر دروغی که کسی را در خطر اندازد و مانند اینها. و قدر متیقّن از آیات و روایاتی که در مذمّت دروغ است همین قسم از دروغ میباشد. ج) نسبت دادن عیبی به کسی که آن عیب را نداشته باشد؛ نظیر نسبت زنا به زن عفیفه و یا مرد عفیف و نظیر نسبت سرقت به کسی که سرقت نکرده باشد و نظیر اینها، و به آن تهمت هم میگویند و این قسم علاوه بر اینکه دروغ است، غیبت نیز میباشد و در روایات آمده است کسی که تهمت بزند، در روز قیامت او را بر تپّهای از چرک و خون که صورت برزخی آن تهمت است نگاه میدارند تا مردم از حساب فارغ شوند. د) دروغی که مفسده آمیز نباشد، نظیر تعریف بیجا از خود یا دیگران و نظیر اظهار محبّت و ارادت به کسی که محبّت و ارادت به او ندارد و مانند اینها، و حرمت این قسم دروغ نزد فقها مسلّم است و از آیات و روایات نیز به خوبی استفاده حرمت میشود. ه) دروغی که علاوه بر اینکه مفسده ندارد، فریب کسی هم نیست، نظیر قصّهها و داستانهای دروغ آمیز و شوخیهای دروغ آمیز و مانند اینها، و این قسم از دروغ گرچه حرام نیست، ولی از روایات به خوبی استفاده میشود که مسلمان واقعی از مثل این دروغها نیز پرهیز میکند. صفحه 401 و) توریه، و معنای آن این است که لفظی بگوید و معنایی را اراده کند که مخاطب توجّه به آن معنی نداشته باشد، و این قسم از دروغ نیز جایز نیست. و اینکه مشهور در میان مردم است که توریه بدون ضرورت جایز است، صحّت ندارد.
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام اسراف و تبذیر است و آن اقسامی دارد که یک قسم از آن حرام نیست. الف) فرو رفتن در مشتهیات نفس از راه حرام که قرآن به آن (اتراف) میگوید که اگر در فردی پیدا شود دنیا و آخرت او را تباه میکند و قرآن او را فرد شومی از اهل جهنّم میداند: (وَ اصْحابُ الشِّمالِ ما اصْحابُ الشِّمالِ فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ انَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفین)[1] (و یاران چپ، کدامند یاران چپه در میان باد گرم و آب داغ. و سایهای از دود تار. نه خنک نه خشک. اینان بودند که پیش از این نازپروردگان بودند.) و اگر در ملّتی پیدا شود، آن ملّت را نابود میداند: (وَ اذا ارَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَولُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً)[2] (و چون بخواهیم شهری را هلاک کنیم، خوشگذرانان آن شهر را وا میداریم تا در آن به انحراف و فساد بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن شهر لازم گردد، پس آن را یکسره زیر و زِبَر کنیم.) ب) به هدر دادن نِعم الهی نظیر نابود کردن مال و عمر و آبرو و مانند اینها که قرآن به آن (تبذیر) میگوید و مبذّر را برادر شیطان میخواند: (انَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا اخْوانَ الشَّیاطین)[3] (همانا اسرافکنندگان برادران شیطانها هستند.) ج) فرو رفتن در مشتهیات نفس از راه حلال که به آن (اسراف) گفته میشود و آن گرچه حرام نیست، ولی محال است که مسرف بتواند به کمال انسانی برسد و قرآن او را مورد بیمهری و بیعنایتی از طرف حقّ میداند: صفحه 386 (انَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفین).[4] (به درستی که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمیدارد.) بلکه او را یک مؤمن واقعی نمیداند: (وَالَّذینَ اذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا)[5] (و کسانی که به هنگام بخشش، زیادهروی نمیکنند.)
- [آیت الله شبیری زنجانی] تقلید به معنای پیروی کردن از دیگری در عقیده یا عمل است و در احکام دینی از کسی باید تقلید کرد که دارای این شرایط باشد: 1 - مرد باشد. 2 - بالغ باشد. 3 - عاقل باشد. 4 - شیعه دوازده امامی باشد. 5 - حلالزاده باشد. 6 - عادل باشد، یعنی از گناهان کبیره، مانند: دروغ، غیبت، تهمت، آدمکشی، رباخواری، ترک نماز و ترک روزه …، از روی ملکه اجتناب کند و مراد از ملکه؛ حالت نفسانیست که انسان را به ترک گناه وادار میکند، گناه صغیره نیز با اصرار بر آن، گناه کبیره محسوب میگردد و نشانه عدالت این است که در ظاهر شخص خوبی باشد؛ یعنی اگر از اهل محل یا همسایگان او یا کسانی که با او معاشرت دارند حال او را بپرسند، بگویند: ما خلاف شرعی از او سراغ نداریم. 7 - مجتهد باشد. 8 - اعلم باشد و این در صورتیست که احتمال اختلاف بین مجتهدین را در مسائل مورد ابتلا بدهد. مجتهد اعلم کسیست که از تمام مجتهدهای زمان خود حکم خدا را بهتر بفهمد و برتری این مجتهد از سایر مجتهدین باید به گونهای باشد که متعارف افراد اهل فضل بتوانند آن را تشخیص دهند و اگر هیچ یک از مجتهدین چنین برتری روشنی نداشته باشند از هر یک از مجتهدین طراز اوّل میتوان تقلید نمود. 9 - موثّق باشد، یعنی اشتباهش از متعارف بیشتر نباشد و کسی که حریص به دنیا باشد غالبا موثّق نیست، زیرا حبّ شدید به دنیا باعث اشتباه زیاد در تشخیص میگردد. 10 - زنده باشد (با تفصیلی که در مسأله دهم خواهد آمد).