شرح پرسش سلام علیکم؛ سبب تحول و تبدیل (قریه) به (مدینه) در قرآن کریم چیست؟ خداوند در سوره یس میفرماید: (واضرب لهم مثلا اصحاب القریة اذ جاء ها المرسلون)، سپس بعد از آن میفرماید: (و جاء من اقصی المدینة رجل یسعی قال یا قوم اتبعوا المرسلین)؟ مانند این در سوره کهف و سوره یوسف نیز آمده است؟ پاسخ اجمالی برخی از مفسران هیچ فرقی بین این دو واژه قائل نیستند و در مواردی که هر دو برای یک مکان استعمال شده است، آنرا از باب تفنن در لغات دانستهاند و برخی دیگر میگویند: هر جا صحبت از هلاکت اقوام و ارسال رسولان به منطقهای است، کلمۀ قریه استعمال شده است؛ زیرا در واژۀ (مدینه) نظم و تدبیر لحاظ شده است و مناسبتر با ارسال رسول و هلاکت اقوام، استعمال (قریه) است. برخی دیگر میگویند: هر جا صحبت از ایمان و رسولان الهی بوده، مدینه استعمال شده و آنجا که از حضور رسولان خالی بوده یا به نوعی از مظاهر فساد آنجا صحبت شده، قریه استعمال شده است. در نظریه سوم؛ ملاک تقسیم بندی اماکن، به قریه و مدینه را ملاکی صرفاً معنوی میداند. پاسخ تفصیلی (قریه) به محل تجمع مردم اطلاق شده[1] که از آن به دهکده و آبادی یاد میشود.[2] (مدینه) که جمع آن (مدن) است به معنای شهر است[3] و گاهی مراد از آن مدینة الرسول است که ابتدا به نام یثرب خوانده میشد و پس از هجرت رسول خدا (ص) مدینه خوانده شد، قرآن میفرماید: (ما کانَ لِأَهْلِ‌ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ).[4] از لغت مدینه مدنیّت و تمدن و شهر نشینی قابل استفاده است؛ لذا (تمدّن) به معنای شهر سازی و آبادانی آمده است.[5] از بررسی کلمات لغویان و موارد کاربرد واژه قریه در قرآن کریم(بیش از پنجاه مورد) اطمینان حاصل می‌شود که آنچه در واژه‌ قریه ملحوظ است مطلق عمران و آبادی ظاهری و مادّی است، اعم از این‌که شهر باشد یا روستا و آنچه در مقابل قریه قرار دارد واژه مدینه نیست، بلکه مقابل آن، واژه (بَدْو) و (بادیه) است که بر بیابان یا منطقه محروم از عمران اطلاق می‌شود؛[6] لذا در قرآن کریم و به اعتراف برخی از مفسران، این دو واژه به جای هم به کار برده شده است.[7] پس با توجه به معنای لغوی، آنچه از مدینه فهمیده میشود از قریه دانسته نمیشود، مثلاً در عباراتی مانند: (أنا مدینة العلم و علیٌ بابها)،[8] استعمال (مدینه) گویاتر از قریه است.[9] اینکه چرا در برخی آیات مانند آنچه در سؤال آمده است، برای یک مکان هم قریه اطلاق شده و هم مدینه؟ انسان را به این سؤال رهنمون میکند که اصولاً در قرآن چه فرقی بین قریه و مدینه است؟ قریه و مدینه در آیات قرآن الف: برخی از مفسران هیچ فرقی بین این دو واژه قائل نیستند و در مواردی که هر دو برای یک مکان استعمال شده است،[10] آنرا از باب تفنن در لغات دانستهاند.[11] ب: از آنجایی که قریه به معنای تجمع است، و فرقی ندارد که این تجمع ساختمانها باشد یا تجمع افراد ولی در واژۀ مدینه مفهوم اقامت و نظم و تدبیر لحاظ شده است؛ لذا هر جا صحبت از هلاکت اقوام و ارسال رسولان به منطقهای است، کلمۀ قریه استعمال شده است؛ زیرا در واژۀ مدینه نظم و تدبیر لحاظ شده است و مناسبتر با معنای بیان شده، استعمال (قریه) است. در سورۀ یس ابتدا میفرماید: (و اضرب لهم مثلا اصحاب القریة اذ جاء ها المرسلون)، سپس می فرماید: (و جاء من اقصی المدینة رجل یسعی قال یا قوم اتبعوا المرسلین).[12] چون در آیه اول صحبت از ارسال رسول برای مردم بیایمان است، از مکان آنان به قریه یاد شده و در آیه دوم چون از آمدن یک انسان مؤمن که در آن مکان زندگی میکند سخن گفته، به آن مکان مدینه اطلاق شده است.[13] مانند همین نسبت در سوره کهف هم آمده است، در آنجا که موسی و همراهش به منطقهای رسیدند که مردم از پذیرایی این دو ولیّ خدا سر باز زدند، لذا در قرآن از آن مکان، تعبیر به روستا شده است: (فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ یضَیفُوهُم..)[14] آن دو در همین روستا دیواری دیدند که در حال خراب شدن بودن؛ لذا بدون هیچ چشم داشتی آن دیوار را اصلاح کردند. در چند آیه بعد وقتی به فلسفه تعمیر دیوار اشاره میشود کلام درباره پدر مؤمن و صالح دو پسر است که در آنجا ساکن بوده، لذا تعبیر قرآن تغییر کرده و از همان منطقه به شهر یاد میکند و میفرماید: (وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَینِ یتیمَینِ فِی الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّک...).[15] اما دیوار از آنِ دو پسر یتیم از مردم این شهر بود. در زیرش گنجی بود، از آنِ پسران، پدرشان مردی صالح بود. پروردگار تو می‌خواست آندو به حد رشد رسند و گنج خود را بیرون آرند. و من این کار را به میل خود نکردم. رحمت پروردگارت بود. ج: به مکانی که محل حضور پیامبران الهی و مؤمنان است؛ مدینه گفته شده و آنجا که از حضور رسولان الهی خالی است قریه اطلاق شده است. بنابراین هر جا صحبت از ایمان و رسولان الهی بوده، مدینه استعمال شده و آنجا که از حضور رسولان خالی بوده یا به نوعی از مظاهر فساد آنجا صحبت شده، قریه استعمال شده است؛ پس شاید بتوان گفت: تمدّن و رشد جوامع، بستگی به ایمان مردم دارد شهری که شهروندانش کافر باشند، روستاست و روستایی که حتّی یک مؤمن در آن حضور یابد، رشد یافته و شهر می‌شود.[16] از جمله آیات که مؤیّد این معنا است میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: 1. (رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُها)،[17] در این آیه چون از ظلم ساکنان صحبت به میان آمده از مکان زندگی شان به قریه نام برده شده است. 2. (وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیةِ الَّتی‌ کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِم).[18] در این آیه خدواند میفرماید: و از آنها درباره (سرگذشت) شهری که در ساحل دریا بود بپرس! زمانی که آنها در روزهای شنبه، تجاوز (و نافرمانی) خدا می‌کردند همان هنگام که ماهیانشان، روز شنبه (که روز تعطیل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب،) آشکار می‌شدند امّا در غیر روز شنبه، به سراغ آنها نمی‌آمدند این چنین آنها را به چیزی آزمایش کردیم که نافرمانی می‌کردند! 3. (وَ لُوطاً آتَیناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْقَرْیةِ الَّتی‌ کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِث...).[19] اینجا که صحبت از گذشته مردمی است که فاسد بودند و انجام خبائث در این آیه به آنان نسبت داده شده، قریه اطلاق کرده است. 4. (وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیةِ الَّتی‌ أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ...).[20] یعنی و بر قریه‌ای که بر آن باران عذاب باریده بودیم گذر می‌کردند. آیا آن را نمی‌دیدند؟ آری، به قیامت امید نداشتند. تذکر: اگر چه این معنا در استعمال مطلق قریه و مدینه(نه استعمال هر دو برای یک مکان خاص) در قرآن دیده میشود[21] ولی مواردی را هم میتوان نام برد که به ظاهر خلاف این قاعده است؛ مثلاً میفرماید: (وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ)،[22] با این که به فساد عدهای در شهر اشاره میکند ولی واژه مدینه آمده است. یا (وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدینَةِ یسْتَبْشِرُونَ).[23] این آیه در باره مردان فاسد قوم لوط است که با دیدن میهمانان لوط به یکدیگر مژده می‌دادند،[24] ولی کلمۀ مدینه استعمال شده است.[25] البته شاید بتوان این معنا را در آیاتی که قریه و مدینه برای یک مکان خاص استعمال شده است(مانند آن چه در سوره یس آمده) صحیح دانست. به عبارت دیگر، میتوان قبول کرد حداقل در مواردی که هر دو برای یک مکان استعمال شده است، معنا متفاوت است. نتیجه: از سه نظریه بیان شده؛ اولی تأکید بر محاسن کلامی قرآن دارد، همان طور که نظریه دوم نظم و تدبیر و عدم آنرا فرق بین دو کلمه و استعمالات آن در قرآن دانسته است. اما نظریه سوم، ملاک تقسیم بندی اماکن، به قریه و مدینه را ملاکی صرفاً معنوی میداند. پی نوشت: [1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ص 669، دار القلم، بیروت. [2]. مهیار، رضا، فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، ص 63، بیجا، بیتا. [3]. فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، ص 258. [4]. توبه، 120. [5]. فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، ص 258. [6]. جوادی آملی، عبد الله، تفسیر تسنیم، ج 4، ص 553، اسراء، قم، 1389 ش. [7]. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 474، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا؛ تفسیر تسنیم، ج 4، ص 553. [8]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج1، ص 68، دار الکتاب، قم، 1404 ق. [9]. تفسیر تسنیم، ج 4، ص 553. [10]. یس، 13 و یس، 20. [11]. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج‌22، ص21، بیجا، بیتا. [12]. یس، 13 و 20. [13]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 9، ص 254، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360 ش. [14]. کهف، 77. [15]. کهف، 82. [16]. برای نمونه ر. ک: قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج 9، ص 532، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1383 ش. [17]. نساء، 75. [18]. اعراف، 163. [19]. انبیاء، 74. [20]. فرقان، 40. [21]. در تفسیر تسنیم؛ مفسر گرانقدر در توجیه اطلاق "قریه" به مکه معظمه در آیۀ 75 سورۀ نساء (ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها..) می گویند: ( آیه مورد بحث بر مسلمانان مکّه در صدر اسلام تطبیق شده است که قدرت مهاجرت نداشتند و در چنگال کافران به استضعاف کشیده شده بودند؛ ولی آیه شریفه کلی است و به زمان و مکان‌ خاص اختصاص ندارد. مکّه با همه عظمتش که خدای سبحان به آن سوگند یاد می‌کند: (لااُقسِمُ بِهذا البَلَد) براثر ظلم مستکبران، به زندانی تبدیل شده بود که موحّدان در آن به ستوه می‌آیند و دست تضرع به سوی حق تعالی دراز می‌کنند، در چنین وضعی این شهر دیگر عظمتی ندارد. عظمت مکّه هنگامی است که پیامبر در آن باشد و قسم خدای سبحان به شهر مکّه نیز برای آن است که پیامبر اکرم(ص) در آن ساکن است:(لااُقسِمُ بِهذا البَلَد وأنتَ حِلٌّ بِهذا البَلَد). تفسیر تسنیم، ج 19، ص 518. [22]. نمل، 48. [23]. حجر، 67. [24]. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 12، ص 184، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417 ق. [25]. با آوردن این شواهد در صدد نفی این معنا برای استعمال قریه و مدینه در قرآن نیستیم؛ بلکه اگر توجیه مناسبی برای آیات یاد شده و دیگرآیات مشابه ارائه شود، این معنا قابل قبول است. منبع: islamquest.net
چرا در قرآن کریم در برخی آیات از واژه «قریه» و در برخی دیگر از واژه «مدینه» استفاده شده است؟
شرح پرسش
سلام علیکم؛ سبب تحول و تبدیل (قریه) به (مدینه) در قرآن کریم چیست؟ خداوند در سوره یس میفرماید: (واضرب لهم مثلا اصحاب القریة اذ جاء ها المرسلون)، سپس بعد از آن میفرماید: (و جاء من اقصی المدینة رجل یسعی قال یا قوم اتبعوا المرسلین)؟ مانند این در سوره کهف و سوره یوسف نیز آمده است؟
پاسخ اجمالی
برخی از مفسران هیچ فرقی بین این دو واژه قائل نیستند و در مواردی که هر دو برای یک مکان استعمال شده است، آنرا از باب تفنن در لغات دانستهاند و برخی دیگر میگویند: هر جا صحبت از هلاکت اقوام و ارسال رسولان به منطقهای است، کلمۀ قریه استعمال شده است؛ زیرا در واژۀ (مدینه) نظم و تدبیر لحاظ شده است و مناسبتر با ارسال رسول و هلاکت اقوام، استعمال (قریه) است. برخی دیگر میگویند: هر جا صحبت از ایمان و رسولان الهی بوده، مدینه استعمال شده و آنجا که از حضور رسولان خالی بوده یا به نوعی از مظاهر فساد آنجا صحبت شده، قریه استعمال شده است.
در نظریه سوم؛ ملاک تقسیم بندی اماکن، به قریه و مدینه را ملاکی صرفاً معنوی میداند.
پاسخ تفصیلی
(قریه) به محل تجمع مردم اطلاق شده[1] که از آن به دهکده و آبادی یاد میشود.[2] (مدینه) که جمع آن (مدن) است به معنای شهر است[3] و گاهی مراد از آن مدینة الرسول است که ابتدا به نام یثرب خوانده میشد و پس از هجرت رسول خدا (ص) مدینه خوانده شد، قرآن میفرماید: (ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ).[4]
از لغت مدینه مدنیّت و تمدن و شهر نشینی قابل استفاده است؛ لذا (تمدّن) به معنای شهر سازی و آبادانی آمده است.[5]
از بررسی کلمات لغویان و موارد کاربرد واژه قریه در قرآن کریم(بیش از پنجاه مورد) اطمینان حاصل میشود که آنچه در واژه قریه ملحوظ است مطلق عمران و آبادی ظاهری و مادّی است، اعم از اینکه شهر باشد یا روستا و آنچه در مقابل قریه قرار دارد واژه مدینه نیست، بلکه مقابل آن، واژه (بَدْو) و (بادیه) است که بر بیابان یا منطقه محروم از عمران اطلاق میشود؛[6] لذا در قرآن کریم و به اعتراف برخی از مفسران، این دو واژه به جای هم به کار برده شده است.[7]
پس با توجه به معنای لغوی، آنچه از مدینه فهمیده میشود از قریه دانسته نمیشود، مثلاً در عباراتی مانند: (أنا مدینة العلم و علیٌ بابها)،[8] استعمال (مدینه) گویاتر از قریه است.[9]
اینکه چرا در برخی آیات مانند آنچه در سؤال آمده است، برای یک مکان هم قریه اطلاق شده و هم مدینه؟ انسان را به این سؤال رهنمون میکند که اصولاً در قرآن چه فرقی بین قریه و مدینه است؟
قریه و مدینه در آیات قرآن
الف: برخی از مفسران هیچ فرقی بین این دو واژه قائل نیستند و در مواردی که هر دو برای یک مکان استعمال شده است،[10] آنرا از باب تفنن در لغات دانستهاند.[11]
ب: از آنجایی که قریه به معنای تجمع است، و فرقی ندارد که این تجمع ساختمانها باشد یا تجمع افراد ولی در واژۀ مدینه مفهوم اقامت و نظم و تدبیر لحاظ شده است؛ لذا هر جا صحبت از هلاکت اقوام و ارسال رسولان به منطقهای است، کلمۀ قریه استعمال شده است؛ زیرا در واژۀ مدینه نظم و تدبیر لحاظ شده است و مناسبتر با معنای بیان شده، استعمال (قریه) است. در سورۀ یس ابتدا میفرماید: (و اضرب لهم مثلا اصحاب القریة اذ جاء ها المرسلون)، سپس می فرماید: (و جاء من اقصی المدینة رجل یسعی قال یا قوم اتبعوا المرسلین).[12] چون در آیه اول صحبت از ارسال رسول برای مردم بیایمان است، از مکان آنان به قریه یاد شده و در آیه دوم چون از آمدن یک انسان مؤمن که در آن مکان زندگی میکند سخن گفته، به آن مکان مدینه اطلاق شده است.[13]
مانند همین نسبت در سوره کهف هم آمده است، در آنجا که موسی و همراهش به منطقهای رسیدند که مردم از پذیرایی این دو ولیّ خدا سر باز زدند، لذا در قرآن از آن مکان، تعبیر به روستا شده است: (فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ یضَیفُوهُم..)[14] آن دو در همین روستا دیواری دیدند که در حال خراب شدن بودن؛ لذا بدون هیچ چشم داشتی آن دیوار را اصلاح کردند. در چند آیه بعد وقتی به فلسفه تعمیر دیوار اشاره میشود کلام درباره پدر مؤمن و صالح دو پسر است که در آنجا ساکن بوده، لذا تعبیر قرآن تغییر کرده و از همان منطقه به شهر یاد میکند و میفرماید: (وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَینِ یتیمَینِ فِی الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّک...).[15] اما دیوار از آنِ دو پسر یتیم از مردم این شهر بود. در زیرش گنجی بود، از آنِ پسران، پدرشان مردی صالح بود. پروردگار تو میخواست آندو به حد رشد رسند و گنج خود را بیرون آرند. و من این کار را به میل خود نکردم. رحمت پروردگارت بود.
ج: به مکانی که محل حضور پیامبران الهی و مؤمنان است؛ مدینه گفته شده و آنجا که از حضور رسولان الهی خالی است قریه اطلاق شده است. بنابراین هر جا صحبت از ایمان و رسولان الهی بوده، مدینه استعمال شده و آنجا که از حضور رسولان خالی بوده یا به نوعی از مظاهر فساد آنجا صحبت شده، قریه استعمال شده است؛ پس شاید بتوان گفت: تمدّن و رشد جوامع، بستگی به ایمان مردم دارد شهری که شهروندانش کافر باشند، روستاست و روستایی که حتّی یک مؤمن در آن حضور یابد، رشد یافته و شهر میشود.[16]
از جمله آیات که مؤیّد این معنا است میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. (رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُها)،[17] در این آیه چون از ظلم ساکنان صحبت به میان آمده از مکان زندگی شان به قریه نام برده شده است.
2. (وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیةِ الَّتی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتیهِم).[18] در این آیه خدواند میفرماید: و از آنها درباره (سرگذشت) شهری که در ساحل دریا بود بپرس! زمانی که آنها در روزهای شنبه، تجاوز (و نافرمانی) خدا میکردند همان هنگام که ماهیانشان، روز شنبه (که روز تعطیل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب،) آشکار میشدند امّا در غیر روز شنبه، به سراغ آنها نمیآمدند این چنین آنها را به چیزی آزمایش کردیم که نافرمانی میکردند!
3. (وَ لُوطاً آتَیناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْقَرْیةِ الَّتی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِث...).[19] اینجا که صحبت از گذشته مردمی است که فاسد بودند و انجام خبائث در این آیه به آنان نسبت داده شده، قریه اطلاق کرده است.
4. (وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیةِ الَّتی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ...).[20] یعنی و بر قریهای که بر آن باران عذاب باریده بودیم گذر میکردند. آیا آن را نمیدیدند؟ آری، به قیامت امید نداشتند.
تذکر: اگر چه این معنا در استعمال مطلق قریه و مدینه(نه استعمال هر دو برای یک مکان خاص) در قرآن دیده میشود[21] ولی مواردی را هم میتوان نام برد که به ظاهر خلاف این قاعده است؛ مثلاً میفرماید: (وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ)،[22] با این که به فساد عدهای در شهر اشاره میکند ولی واژه مدینه آمده است. یا (وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدینَةِ یسْتَبْشِرُونَ).[23] این آیه در باره مردان فاسد قوم لوط است که با دیدن میهمانان لوط به یکدیگر مژده میدادند،[24] ولی کلمۀ مدینه استعمال شده است.[25]
البته شاید بتوان این معنا را در آیاتی که قریه و مدینه برای یک مکان خاص استعمال شده است(مانند آن چه در سوره یس آمده) صحیح دانست. به عبارت دیگر، میتوان قبول کرد حداقل در مواردی که هر دو برای یک مکان استعمال شده است، معنا متفاوت است.
نتیجه: از سه نظریه بیان شده؛ اولی تأکید بر محاسن کلامی قرآن دارد، همان طور که نظریه دوم نظم و تدبیر و عدم آنرا فرق بین دو کلمه و استعمالات آن در قرآن دانسته است. اما نظریه سوم، ملاک تقسیم بندی اماکن، به قریه و مدینه را ملاکی صرفاً معنوی میداند.
پی نوشت:
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ص 669، دار القلم، بیروت.
[2]. مهیار، رضا، فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، ص 63، بیجا، بیتا.
[3]. فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، ص 258.
[4]. توبه، 120.
[5]. فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، ص 258.
[6]. جوادی آملی، عبد الله، تفسیر تسنیم، ج 4، ص 553، اسراء، قم، 1389 ش.
[7]. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 474، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا؛ تفسیر تسنیم، ج 4، ص 553.
[8]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج1، ص 68، دار الکتاب، قم، 1404 ق.
[9]. تفسیر تسنیم، ج 4، ص 553.
[10]. یس، 13 و یس، 20.
[11]. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج22، ص21، بیجا، بیتا.
[12]. یس، 13 و 20.
[13]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 9، ص 254، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360 ش.
[14]. کهف، 77.
[15]. کهف، 82.
[16]. برای نمونه ر. ک: قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج 9، ص 532، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1383 ش.
[17]. نساء، 75.
[18]. اعراف، 163.
[19]. انبیاء، 74.
[20]. فرقان، 40.
[21]. در تفسیر تسنیم؛ مفسر گرانقدر در توجیه اطلاق "قریه" به مکه معظمه در آیۀ 75 سورۀ نساء (ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها..) می گویند: ( آیه مورد بحث بر مسلمانان مکّه در صدر اسلام تطبیق شده است که قدرت مهاجرت نداشتند و در چنگال کافران به استضعاف کشیده شده بودند؛ ولی آیه شریفه کلی است و به زمان و مکان خاص اختصاص ندارد. مکّه با همه عظمتش که خدای سبحان به آن سوگند یاد میکند: (لااُقسِمُ بِهذا البَلَد) براثر ظلم مستکبران، به زندانی تبدیل شده بود که موحّدان در آن به ستوه میآیند و دست تضرع به سوی حق تعالی دراز میکنند، در چنین وضعی این شهر دیگر عظمتی ندارد. عظمت مکّه هنگامی است که پیامبر در آن باشد و قسم خدای سبحان به شهر مکّه نیز برای آن است که پیامبر اکرم(ص) در آن ساکن است:(لااُقسِمُ بِهذا البَلَد وأنتَ حِلٌّ بِهذا البَلَد). تفسیر تسنیم، ج 19، ص 518.
[22]. نمل، 48.
[23]. حجر، 67.
[24]. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 12، ص 184، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417 ق.
[25]. با آوردن این شواهد در صدد نفی این معنا برای استعمال قریه و مدینه در قرآن نیستیم؛ بلکه اگر توجیه مناسبی برای آیات یاد شده و دیگرآیات مشابه ارائه شود، این معنا قابل قبول است.
منبع:
islamquest.net
- [سایر] واژه «نصح» که در قرآن کریم بکار رفته، به چه معنا است؟
- [سایر] در قرآن و روایات، واژه «جهل» در مقابل «عقل» است، یا در برابر «علم»؟
- [سایر] معنای صفات «کریم» و «اکرم» در لغت، قرآن و حدیث چیست؟
- [سایر] فرق بین «اجر کبیر» و «اجر عظیم» و «اجر کریم» که در قرآن آمده، چیست؟
- [سایر] حدود «آزادی» در قرآن کریم کدام است؟
- [سایر] عشق چیست؟ چه آثاری در زندگی انسان دارد؟ آیا واژه «عشق» در قرآن به کار رفته است؟
- [سایر] واژه «نماز» در فارسی به چه معناست؟ چرا در عربی آن را «صلاة» معنا می کنند؟
- [سایر] واژه «نماز» در فارسی به چه معناست؟ چرا در عربی آن را «صلاة» معنا می کنند؟
- [سایر] آیا «یا علی» و «یا حسین» گفتن مصداق خواندن غیر خدانیست که به صراحت در قرآن کریم نهی شده است: «فلا تدعوا مع الله أحداً»؟
- [سایر] آیات قرآن پیرامون «زوجیت» در عالم گیاهان به چه صورت است؟
- [امام خمینی] جایز نیست برای طلاب علوم دینیه دخول در مدارس که بعض معممین و ائمه جماعت از طرف دولت جائر و یا با اشاره دولت تصدی نمودهاند چه برنامه تحصیلی از طرف دولت جائر باشد یا از طرف این نحو متصدیان که عمّال دولت جائر هستند، زیرا در این امور نقشه محو آثار اسلام و احکام قرآن کریم کشیده شده است.
- [آیت الله نوری همدانی] رفتن در مسجد مکه و مدینه و توقف در سایر مساجد و خواندن سوره ای که جدة واجب دارد برای زن مستحاضه اشکال ندارد ، ولی نزدیکی شوهر با او در صورتی حلال می شود که غسل کند ، اگر چه کارهای دیگری را که برای نماز واجب است ، مثل وضو و عوض کردن پنبه و دستمال انجام نداده باشد و بنابر احتیاط واجب زن مستحاضة متوسطه و کثیره تا هنگامی که بکلی پاک نشده اند ، خط قرآن را مس نکنند .
- [امام خمینی] قوانین و مصوباتی که از مجالس قانونگذاری دولتهای جائر به امر عمال اجانب خَذَلَهم اللَّه تعالی بر خلاف صریح قرآن کریم و سنّت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میگذرد و گذشته است، از نظر اسلام لغو و از نظر قانون بیارزش است، و لازم است مسلمانها از امرکننده و رأیدهنده به هر طور ممکن است اعراض کنند، و با آنها معاشرت و معامله نکنند، و آنان مجرمند و عملکننده به رأی آنها معصیت کار و فاسق است.
- [آیت الله سبحانی] هر یک از رکوع های نماز آیات رکن است که اگر عمداً یا اشتباهاً کم یا زیاد شود نماز باطل است. احکام نماز جمعه: نماز جمعه عبادتی است که در شرایط خاصی انجام می گیرد ودارای فضیلت زیادی می باشد و در قرآن مجید می فرماید:(مؤمنان هر موقع صدای مؤذن را شنیدند کارهای دیگر را ترک کنندو به سوی نمازجمعه حرکت کنند.(1)
- [آیت الله اردبیلی] دادن قرآن به دست کفار و اهل کتاب به امید هدایت آنان و به منظور مطالعه و بررسی و درک آیات آن، در صورتی که در معرض نجس شدن و هتک و اهانت نباشد و واقعا بخواهند از آن استفاده کنند، مانعی ندارد.
- [آیت الله سیستانی] آنچه بر حائض واجب است بر نفساء هم واجب می باشد . و بنابر احتیاط واجب توقف در مسجد و دخول آن بدون عبور ، و عبور از مسجدین (مسجد الحرام و مسجد پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و خواندن آیات سجده واجب ، و تماس با خط قرآن و نام خدا ، بر نفساء حرام است .
- [آیت الله اردبیلی] صدقه دادن که یک اقدام خالصانه و صادقانه میباشد، مورد سفارش قرآن کریم و احادیث فراوان قرار گرفته و موجب خیر و برکت در زندگی، دفع بلا و مرگهای ناگهانی و شفای بیماران میشود و همان طور که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده: (کلّ معروف صدقه)(1) یعنی هر کار خیر و پسندیدهای، صدقه محسوب میشود و اقداماتی که موجب هدایت گمراهان، حمایت نیازمندان و عمران و آبادانی مادی و معنوی جامعه گردد، ماندگارتر و مفیدتر میباشد.
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام اسراف و تبذیر است و آن اقسامی دارد که یک قسم از آن حرام نیست. الف) فرو رفتن در مشتهیات نفس از راه حرام که قرآن به آن (اتراف) میگوید که اگر در فردی پیدا شود دنیا و آخرت او را تباه میکند و قرآن او را فرد شومی از اهل جهنّم میداند: (وَ اصْحابُ الشِّمالِ ما اصْحابُ الشِّمالِ فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ انَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفین)[1] (و یاران چپ، کدامند یاران چپه در میان باد گرم و آب داغ. و سایهای از دود تار. نه خنک نه خشک. اینان بودند که پیش از این نازپروردگان بودند.) و اگر در ملّتی پیدا شود، آن ملّت را نابود میداند: (وَ اذا ارَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَولُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً)[2] (و چون بخواهیم شهری را هلاک کنیم، خوشگذرانان آن شهر را وا میداریم تا در آن به انحراف و فساد بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن شهر لازم گردد، پس آن را یکسره زیر و زِبَر کنیم.) ب) به هدر دادن نِعم الهی نظیر نابود کردن مال و عمر و آبرو و مانند اینها که قرآن به آن (تبذیر) میگوید و مبذّر را برادر شیطان میخواند: (انَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا اخْوانَ الشَّیاطین)[3] (همانا اسرافکنندگان برادران شیطانها هستند.) ج) فرو رفتن در مشتهیات نفس از راه حلال که به آن (اسراف) گفته میشود و آن گرچه حرام نیست، ولی محال است که مسرف بتواند به کمال انسانی برسد و قرآن او را مورد بیمهری و بیعنایتی از طرف حقّ میداند: صفحه 386 (انَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفین).[4] (به درستی که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمیدارد.) بلکه او را یک مؤمن واقعی نمیداند: (وَالَّذینَ اذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا)[5] (و کسانی که به هنگام بخشش، زیادهروی نمیکنند.)
- [آیت الله شبیری زنجانی] آیههای: 15 سوره سجده و 37 سوره فصّلت و 62 سوره نجم و 19 سوره علق، آیات سجده واجب است که اگر انسان بخواند یا گوش دهد بعد از تمام شدن آن آیه باید فوراً سجده کند، هر چند هنگام خواندن یا گوش دادن به قرآن بودن آن توجّه نداشته باشد و اگر فراموش کرد هر وقت یادش آمد باید سجده کند و کسی که گوش نمیدهد ولی آیه را میشنود بنا بر احتیاط مستحب سجده کند.
- [آیت الله اردبیلی] قرض دادن از کارهای مستحبی است که در آیات قرآن و روایات درباره آن زیاد سفارش شده است. از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم روایت شده است که: (هر کس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زیاد میشود و ملائکه بر او رحمت میفرستند و اگر با بدهکار خود مدارا کند، بدون حساب و به سرعت از صراط میگذرد و کسی که برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام میشود.)(1)