بررسی مفهوم ترور، که در واقع به کارگیری نامشروع قدرت است برای از بین بردن مخالفان، و همچنین بررسی قتل هایی که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم توسط یاران آن حضرت صورت گرفته، ثابت می کند که این قتل ها مصداق ترور محسوب نمی شوند. این قتل ها در واقع از سر راه برداشتن افرادی بود که به گونه ای از عوامل توطئه محسوب می شدند؛ کسانی که با سرودن اشعاری هجوآمیز و تحریک کننده در صدد بودند فضای آرام مدینه را با تحریک به کشتن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و یا بد نام کردن آن حضرت متشنج کنند. ((ترور) به معنی ترس و وحشت و (تروریسم) به معنی شیوه حکومت از طریق ایجاد ارعاب وحشت است).[1] (کارهای خشونت آمیز و (غیر قانونی) حکومت ها برای سرکوب مخالفان خود و ترساندن آنان نیز در ردیف تروریسم قرار دارد که از آن به (تروریسم دولتی) یاد می شود).[2] ولف، فیلسوف آمریکایی می گوید: (ترور، به کارگیری (نامشروع) قدرت برای رسیدن به هدفی است. و به کارگیری (مشروع) قدرت از مصادیق ترور به شمار نمی آید).[3] ما اگر در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بتوانیم ثابت کنیم قتل هایی که توسط یاران آن حضرت صورت گرفته، مشروع و قانونی بوده است، بنابراین دیگر نمی توان واژه (ترور) را در مورد این قتل ها به کار ببریم. کما این که در اجلاسیه پنجم سازمان ملل در ژنو (1957م) این نکته آمده است: (اعمالی که مرتکبین آنها انگیزه شخصی ندارند. بلکه برای خدمت به هدفی که در مقابل آن احساس مسئولیت می کنند انجام می دهند، مثل مبارزه قانونی بر ضد نیروهای اشغال گر، این گونه اعمال را نمی توان از قبیل اعمال تروریستی دانست).[4] بررسی سیره نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، (هر انسان منصف و آزاده ای را به این باور و اعتقاد می رساند که آن حضرت در دعوت خویش هیچ انگیزه مادی و شخصی دنبال نمی کرد. هدف آن حضرت دعوت انسان ها به آموزه هایی بودکه سعادت دنیوی و اخروی آنها را تامین می کرد).[5] آن حضرت به همین منظور میان مهاجران و انصار عقد اخوت بست.[6] علاوه بر این با یهود مدینه و هم چنین با سه قبیله بزرگ یهودی بنی قیقاع، بنی نضیر و بنی قریظه پیمان نامه هایی امضاء کرد. یهودیان سه گانه در این پیمان نامه ها متعهد شده بودند که: (دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بر علیه آن حضرت و یارانش با دست و زبان و اسلحه، آشکارا و پنهان در شب و روز یاری نرسانند و خداوند بر آنان گواه است. پس اگر چنین کردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در ریختن خون آنان و به اسارت درآوردن زنان و فرزندانشان و گرفتن اموالشان آزاد است).[7] یهودیان که در قلب جامعه اسلامی بودند همواره مترصد فرصتی برای ضربه زدن به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان بودند. آنها دست به اقداماتی زدند که می بایست با آنها با احتیاط و بر اساس عدالت به جای عفو، مسامحه و رفق برخورد شود. برخورد با هر نوع توطئه و مکر و حیله ای می بایست قبل از هر ندامت بی فایده ای صورت گیرد.[8] یکی از کسانی که توسط یاران پیامبر به قتل رسید، عصماء دختر مروان از زنان یهودی بود که اشعاری تحریک آمیز بر علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سرود.[9] و در سخنانش دیگران را بر علیه مسلمانان تحریک می کرد.[10] او در اشعارش دیگران را تحریک می کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به قتل برسانند.[11] در بخشی از اشعار او آمده است: (آیا هیچ مرد شریفی نیست که به او (پیامبر) حمله ناگهانی کند و امید امیدواران به او را از بین ببرد).[12] او اوس و خزرج را به علت پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نکوهش کرد؛ (شما بیگانه ای را اطاعت می کنید که از شما نیست).[13] و اشعاری هجوگونه بر علیه پیامبر سرود.[14] علاوه بر این از اسلام و مسلمانان عیب می گرفت.[15] و پیامبر را اذیت می کرد.[16] در بخشی از شعر (حسان بن ثابت) که در جواب اشعار عصماء آمده است به مسخره کردن عصماء نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اشاره شده است: (او جوان مردی اصیل را مسخره کرد، مردی که در آمدن و رفتنش کریم است).[17] عصماء سخنان و اشعار تحریک آمیز و هجو گونه خویش را بر علیه پیامبر و مسلمانان تا پس از جنگ بدر ادامه داد.[18] به این نکته باید توجه داشت که سرودن شعر در صدر اسلام و در جامعه قبیله ای َآن زمان فوق العاده اهمیت و تاثیر داشته است. تاثیر شعر در برخی از موارد به مراتب از شمشیر هم بیشتر بود. بنابراین هیچ تعجبی ندارد که (روبه)؛ شاعر معروف عرب، شعر را در کنار سحر ذکر کرده است.[19] فرد دیگری که کشته شد، ابو عفک پیرمردی سالخورده ای از بنی عمرو بن عوف و مردی منافق بود که پیامبر را هجو می کرد.[20] وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه آمد مردم را به دشمنی آن حضرت بر می انگیخت.[21] و بر علیه آن حضرت شعر می سرود.[22] وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به جنگ بدر رفت و در این جنگ پیروز شد، ابو عفک از روی حسادت و به منظور تحریک دیگران این ابیات را سرود: مدت زیادی زندگی کردم، هیچ خانه و گروهی را خردمندتر و فریادرس تر از قوم خود، برای فریاد خواهی ندیدم. سواری که به سراغ ایشان آمد، به اسم حلال و حرام ایشان را متفرق و پراکنده ساخت، اگر قرار بود به پادشاهی و نصرت واقعی برسید حق بود (تبّع)[23] را پیروی می کردید.[24] ابو عفک در مورد پیامبر می گفت: هیچ قومی به رجال ( اقوام و خویشان) خویش، بد تر از این مرد حرمی (مکی) هدیه نداده است. مردی که خویشان و فرزندان نیاکانش او را رانده اند).[25] اشعاری که (نهدیه) بانوی مسلمان بر علیه ابو عفک سروده است نشان از تلاش ابو عفک در جهت تکذیب آیین الهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشد.[26] اشعار تحریک آمیز ابو عفک در حالی سروده می شد که پیامبر با یهود پیمان بسته بود که هیچ یک از دو گروه (مسلمانان و یهود) متعرض یکدیگر نشوند.[27] سالم بن عمیر که یکی از (بسیار گریه کنندگان) و از قبیله بنی نجار بود، گفت: بر من واجب است که ابو عفک را بکشم یا در آن راه کشته شوم.[28] فرد دیگری که کشته شد ابو رافع سلام بن ابی الحقیق بود. حیی بن اخطب و سلام بن ابی الحقیق از کسانی بودند که احزاب قریش را بر علیه مسلمانان تحریک کردند. آیه 51 تا آیه 54 سوره نساء درباره حیی بن اخطب و سلام بن ابی الحقیق و جمعی دیگر از ایشان نازل شد.[29] سلام بن ابی الحقیق علاوه بر تحریک قریش بر علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سایر قبایل را نیز تحریک می کرد او قبیله غطفان را نیز با دادن اموال بسیاری بر علیه پیامبر تحریک کرد.[30] ابن هشام می نویسد: (در میان سران یهود چند نفر بودند که عداوت و دشمنی زیادی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داشتند و به هر وسیله می توانستند دشمنی خود را با آن حضرت و سایر مسلمانان اظهارمی کردند، از آن جمله بود: کعب بن اشرف و حیی بن اخطب و سلام بن ابی الحقیق. سلام بن أبی الحقیق نیز مانند حیی بن اخطب از کسانی بود که در تحریک قریش و احزاب به جنگ با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فعالیت زیادی به خرج داد ولی گرفتار نشد و پس از جنگ خندق به خیبر رفت).[31] اگر امدادهای الهی در جنگ احزاب نبود معلوم نبود در این جنگ چه سرنوشتی در انتظار مسلمانان بود. بدیهی بود که امثال سلام در آینده از توطئه چینی بر علیه پیامبر دست بردار نبودند. نتیجه گیری: اگر مفهوم ترور را به کارگیری نامشروع و غیر قانونی قدرت، به منظور از بین بردن دشمنان و مخالفان قلمداد کنیم، همان گونه که در فرهنگ نامه ها نیز همین مفهوم برای ترور ذکر شده است، بنابر این باید بپذیریم که قتل هایی که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و توسط یاران آن حضرت صورت گرفته است، هرگز مصداق ترور محسوب نمی شود. این قتل ها از سر راه برداشتن افرادی است که به نحوی عامل توطئه بوده اند. یعنی کسانی که با سرودن اشعار هجو آمیز و تحریک کننده که حتی بعضا تحریک به قتل پیامبر در اشعار و سخنان ایشان وجود داشت، خواسته یا نا خواسته تلاش می کردند فضای آرامِ مرکز حکومت اسلامی را متشنج کنند و با پیامبر به جنگ فرهنگی و روانی دست زده و محارب بودند. امام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر وسعت صبر و بردباری مدت ها از آنان دست برداشته بود تا از کار خود برگردند، اما سرانجام رفتار آنان امنیت عمومی را مخدوش می کرد از این روی شر آنان از سر مردم کوتاه شد و این رفتار هرگز ترور نبود. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 پیامبر و یهود حجاز، مصطفی صادقی. 2- سیره صحیح، پیامبر اسلام،ترجمه دکتر سپهری. 3- فروغ ابدیت،آیه الله ،سبحانی. پی نوشتها: [1]. طلوعی، محمود، فرهنگ جامع سیاسی، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول، 1372ش، ص356. [2]. علیزاده، حسین، فرهنگ خاص علوم سیاسی، تهران، انتشارات روزنه، 1377ش، ص274. [3]. مصباح دباره، مصطفی، الارهاب، بی جا، جامعه قارینوس، 1990م، ص44. [4]. همان، ص82. [5]. آن حضرت در دعوت خویشاوندانش فرمود: هیچ کس بهتر ازآن چیزی که من برای شما آورده ام نیاوده است. بیهقی، دلائل النبوه، ترجمه مهدوی دامغانی، محمود، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1361ش، ج1، ص278. [6]. ابن هشام، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج1، ص505. [7]. احمدی میانجی، احمد، مکاتیب الرسول، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1419ق، ج1، ص260. [8]. مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دارالهادی، چاپ چهارم، 1415ق، ج6، ص34. [9]. ابن هشام، همان، ج2، ص637. [10]. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415ق، ج4، ص599. [11]. ابن عبد البر، الاستیعاب، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412ق، ج3، ص1218؛ امتاع الاسماع، ج1، ص120. [12]. ابن هشام، ج2، ص637. [13]. احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417ق، ج1، ص373. [14]. ابن حجر عسقلانی، همان، ج5، ص264. [15]. احمد بن یحیی بلاذری، همان، ج1، ص373 [16]. ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418ق، ج2، ص21 [17]. ابن هشام، ج2، ص637. [18]. عاملی، سید جعفر مرتضی، همان، ج6، ص36. [19]. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، بی جا، جامعه بغداد، چاپ دوم، 1413ق، ج9، ص6970. [20]. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، بی جا، کتبة الثقافة الدینیه، بی تا، ج4، ص194. [21]. همان. [22]. ابن سعد، همان، ج2، ص21. [23]. لقب پادشاه یمن که یکی از آنها به نام (تبان اسعد) به قصد نابودی یثرب (مدینه) به این شهر لشکر کشید. ابن هشام، همان، ج1، ص19. [24]. مطهر بن طاهر مقدسی، همان، ج4، ص195؛ المغازی، ص 126 [25]. مطهر بن طاهر مقدسی، همان، ج4، ص194. [26]. آیین خدا و احمد را تکذیب می کنی؟، محمد بن عمر واقدی، المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر دانشگاهی، چاپ دوم، 1369ش، ص126 [27]. سید جعفر مرتضی عاملی، همان، ج6، ص36 [28]. محمد بن عمر واقدی، همان، ص126. [29]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق، ج3، ص93. [30]. برهان الدین حلبی، السیره الحلبیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ سوم، 1427ق، ج3، ص227. [31]. ابن هشام، همان، ج2، ص191. منبع: اندیشه قم
بررسی مفهوم ترور، که در واقع به کارگیری نامشروع قدرت است برای از بین بردن مخالفان، و همچنین بررسی قتل هایی که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم توسط یاران آن حضرت صورت گرفته، ثابت می کند که این قتل ها مصداق ترور محسوب نمی شوند. این قتل ها در واقع از سر راه برداشتن افرادی بود که به گونه ای از عوامل توطئه محسوب می شدند؛ کسانی که با سرودن اشعاری هجوآمیز و تحریک کننده در صدد بودند فضای آرام مدینه را با تحریک به کشتن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و یا بد نام کردن آن حضرت متشنج کنند.
((ترور) به معنی ترس و وحشت و (تروریسم) به معنی شیوه حکومت از طریق ایجاد ارعاب وحشت است).[1]
(کارهای خشونت آمیز و (غیر قانونی) حکومت ها برای سرکوب مخالفان خود و ترساندن آنان نیز در ردیف تروریسم قرار دارد که از آن به (تروریسم دولتی) یاد می شود).[2]
ولف، فیلسوف آمریکایی می گوید: (ترور، به کارگیری (نامشروع) قدرت برای رسیدن به هدفی است. و به کارگیری (مشروع) قدرت از مصادیق ترور به شمار نمی آید).[3]
ما اگر در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بتوانیم ثابت کنیم قتل هایی که توسط یاران آن حضرت صورت گرفته، مشروع و قانونی بوده است، بنابراین دیگر نمی توان واژه (ترور) را در مورد این قتل ها به کار ببریم. کما این که در اجلاسیه پنجم سازمان ملل در ژنو (1957م) این نکته آمده است: (اعمالی که مرتکبین آنها انگیزه شخصی ندارند. بلکه برای خدمت به هدفی که در مقابل آن احساس مسئولیت می کنند انجام می دهند، مثل مبارزه قانونی بر ضد نیروهای اشغال گر، این گونه اعمال را نمی توان از قبیل اعمال تروریستی دانست).[4]
بررسی سیره نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، (هر انسان منصف و آزاده ای را به این باور و اعتقاد می رساند که آن حضرت در دعوت خویش هیچ انگیزه مادی و شخصی دنبال نمی کرد. هدف آن حضرت دعوت انسان ها به آموزه هایی بودکه سعادت دنیوی و اخروی آنها را تامین می کرد).[5]
آن حضرت به همین منظور میان مهاجران و انصار عقد اخوت بست.[6] علاوه بر این با یهود مدینه و هم چنین با سه قبیله بزرگ یهودی بنی قیقاع، بنی نضیر و بنی قریظه پیمان نامه هایی امضاء کرد.
یهودیان سه گانه در این پیمان نامه ها متعهد شده بودند که: (دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بر علیه آن حضرت و یارانش با دست و زبان و اسلحه، آشکارا و پنهان در شب و روز یاری نرسانند و خداوند بر آنان گواه است. پس اگر چنین کردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در ریختن خون آنان و به اسارت درآوردن زنان و فرزندانشان و گرفتن اموالشان آزاد است).[7] یهودیان که در قلب جامعه اسلامی بودند همواره مترصد فرصتی برای ضربه زدن به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان بودند. آنها دست به اقداماتی زدند که می بایست با آنها با احتیاط و بر اساس عدالت به جای عفو، مسامحه و رفق برخورد شود. برخورد با هر نوع توطئه و مکر و حیله ای می بایست قبل از هر ندامت بی فایده ای صورت گیرد.[8]
یکی از کسانی که توسط یاران پیامبر به قتل رسید، عصماء دختر مروان از زنان یهودی بود که اشعاری تحریک آمیز بر علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سرود.[9] و در سخنانش دیگران را بر علیه مسلمانان تحریک می کرد.[10] او در اشعارش دیگران را تحریک می کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به قتل برسانند.[11] در بخشی از اشعار او آمده است: (آیا هیچ مرد شریفی نیست که به او (پیامبر) حمله ناگهانی کند و امید امیدواران به او را از بین ببرد).[12] او اوس و خزرج را به علت پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نکوهش کرد؛ (شما بیگانه ای را اطاعت می کنید که از شما نیست).[13] و اشعاری هجوگونه بر علیه پیامبر سرود.[14] علاوه بر این از اسلام و مسلمانان عیب می گرفت.[15] و پیامبر را اذیت می کرد.[16]
در بخشی از شعر (حسان بن ثابت) که در جواب اشعار عصماء آمده است به مسخره کردن عصماء نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اشاره شده است: (او جوان مردی اصیل را مسخره کرد، مردی که در آمدن و رفتنش کریم است).[17] عصماء سخنان و اشعار تحریک آمیز و هجو گونه خویش را بر علیه پیامبر و مسلمانان تا پس از جنگ بدر ادامه داد.[18]
به این نکته باید توجه داشت که سرودن شعر در صدر اسلام و در جامعه قبیله ای َآن زمان فوق العاده اهمیت و تاثیر داشته است. تاثیر شعر در برخی از موارد به مراتب از شمشیر هم بیشتر بود. بنابراین هیچ تعجبی ندارد که (روبه)؛ شاعر معروف عرب، شعر را در کنار سحر ذکر کرده است.[19]
فرد دیگری که کشته شد، ابو عفک پیرمردی سالخورده ای از بنی عمرو بن عوف و مردی منافق بود که پیامبر را هجو می کرد.[20] وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه آمد مردم را به دشمنی آن حضرت بر می انگیخت.[21] و بر علیه آن حضرت شعر می سرود.[22] وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به جنگ بدر رفت و در این جنگ پیروز شد، ابو عفک از روی حسادت و به منظور تحریک دیگران این ابیات را سرود:
مدت زیادی زندگی کردم، هیچ خانه و گروهی را خردمندتر و فریادرس تر از قوم خود، برای فریاد خواهی ندیدم.
سواری که به سراغ ایشان آمد، به اسم حلال و حرام ایشان را متفرق و پراکنده ساخت، اگر قرار بود به پادشاهی و نصرت واقعی برسید حق بود (تبّع)[23] را پیروی می کردید.[24] ابو عفک در مورد پیامبر می گفت: هیچ قومی به رجال ( اقوام و خویشان) خویش، بد تر از این مرد حرمی (مکی) هدیه نداده است. مردی که خویشان و فرزندان نیاکانش او را رانده اند).[25] اشعاری که (نهدیه) بانوی مسلمان بر علیه ابو عفک سروده است نشان از تلاش ابو عفک در جهت تکذیب آیین الهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشد.[26] اشعار تحریک آمیز ابو عفک در حالی سروده می شد که پیامبر با یهود پیمان بسته بود که هیچ یک از دو گروه (مسلمانان و یهود) متعرض یکدیگر نشوند.[27]
سالم بن عمیر که یکی از (بسیار گریه کنندگان) و از قبیله بنی نجار بود، گفت: بر من واجب است که ابو عفک را بکشم یا در آن راه کشته شوم.[28]
فرد دیگری که کشته شد ابو رافع سلام بن ابی الحقیق بود.
حیی بن اخطب و سلام بن ابی الحقیق از کسانی بودند که احزاب قریش را بر علیه مسلمانان تحریک کردند. آیه 51 تا آیه 54 سوره نساء درباره حیی بن اخطب و سلام بن ابی الحقیق و جمعی دیگر از ایشان نازل شد.[29]
سلام بن ابی الحقیق علاوه بر تحریک قریش بر علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سایر قبایل را نیز تحریک می کرد او قبیله غطفان را نیز با دادن اموال بسیاری بر علیه پیامبر تحریک کرد.[30]
ابن هشام می نویسد: (در میان سران یهود چند نفر بودند که عداوت و دشمنی زیادی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داشتند و به هر وسیله می توانستند دشمنی خود را با آن حضرت و سایر مسلمانان اظهارمی کردند، از آن جمله بود: کعب بن اشرف و حیی بن اخطب و سلام بن ابی الحقیق. سلام بن أبی الحقیق نیز مانند حیی بن اخطب از کسانی بود که در تحریک قریش و احزاب به جنگ با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فعالیت زیادی به خرج داد ولی گرفتار نشد و پس از جنگ خندق به خیبر رفت).[31]
اگر امدادهای الهی در جنگ احزاب نبود معلوم نبود در این جنگ چه سرنوشتی در انتظار مسلمانان بود. بدیهی بود که امثال سلام در آینده از توطئه چینی بر علیه پیامبر دست بردار نبودند.
نتیجه گیری: اگر مفهوم ترور را به کارگیری نامشروع و غیر قانونی قدرت، به منظور از بین بردن دشمنان و مخالفان قلمداد کنیم، همان گونه که در فرهنگ نامه ها نیز همین مفهوم برای ترور ذکر شده است، بنابر این باید بپذیریم که قتل هایی که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و توسط یاران آن حضرت صورت گرفته است، هرگز مصداق ترور محسوب نمی شود. این قتل ها از سر راه برداشتن افرادی است که به نحوی عامل توطئه بوده اند. یعنی کسانی که با سرودن اشعار هجو آمیز و تحریک کننده که حتی بعضا تحریک به قتل پیامبر در اشعار و سخنان ایشان وجود داشت، خواسته یا نا خواسته تلاش می کردند فضای آرامِ مرکز حکومت اسلامی را متشنج کنند و با پیامبر به جنگ فرهنگی و روانی دست زده و محارب بودند. امام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر وسعت صبر و بردباری مدت ها از آنان دست برداشته بود تا از کار خود برگردند، اما سرانجام رفتار آنان امنیت عمومی را مخدوش می کرد از این روی شر آنان از سر مردم کوتاه شد و این رفتار هرگز ترور نبود.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 پیامبر و یهود حجاز، مصطفی صادقی.
2- سیره صحیح، پیامبر اسلام،ترجمه دکتر سپهری.
3- فروغ ابدیت،آیه الله ،سبحانی.
پی نوشتها:
[1]. طلوعی، محمود، فرهنگ جامع سیاسی، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول، 1372ش، ص356.
[2]. علیزاده، حسین، فرهنگ خاص علوم سیاسی، تهران، انتشارات روزنه، 1377ش، ص274.
[3]. مصباح دباره، مصطفی، الارهاب، بی جا، جامعه قارینوس، 1990م، ص44.
[4]. همان، ص82.
[5]. آن حضرت در دعوت خویشاوندانش فرمود: هیچ کس بهتر ازآن چیزی که من برای شما آورده ام نیاوده است. بیهقی، دلائل النبوه، ترجمه مهدوی دامغانی، محمود، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1361ش، ج1، ص278.
[6]. ابن هشام، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج1، ص505.
[7]. احمدی میانجی، احمد، مکاتیب الرسول، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1419ق، ج1، ص260.
[8]. مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیروت، دارالهادی، چاپ چهارم، 1415ق، ج6، ص34.
[9]. ابن هشام، همان، ج2، ص637.
[10]. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415ق، ج4، ص599.
[11]. ابن عبد البر، الاستیعاب، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412ق، ج3، ص1218؛ امتاع الاسماع، ج1، ص120.
[12]. ابن هشام، ج2، ص637.
[13]. احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417ق، ج1، ص373.
[14]. ابن حجر عسقلانی، همان، ج5، ص264.
[15]. احمد بن یحیی بلاذری، همان، ج1، ص373
[16]. ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418ق، ج2، ص21
[17]. ابن هشام، ج2، ص637.
[18]. عاملی، سید جعفر مرتضی، همان، ج6، ص36.
[19]. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، بی جا، جامعه بغداد، چاپ دوم، 1413ق، ج9، ص6970.
[20]. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، بی جا، کتبة الثقافة الدینیه، بی تا، ج4، ص194.
[21]. همان.
[22]. ابن سعد، همان، ج2، ص21.
[23]. لقب پادشاه یمن که یکی از آنها به نام (تبان اسعد) به قصد نابودی یثرب (مدینه) به این شهر لشکر کشید. ابن هشام، همان، ج1، ص19.
[24]. مطهر بن طاهر مقدسی، همان، ج4، ص195؛ المغازی، ص 126
[25]. مطهر بن طاهر مقدسی، همان، ج4، ص194.
[26]. آیین خدا و احمد را تکذیب می کنی؟، محمد بن عمر واقدی، المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر دانشگاهی، چاپ دوم، 1369ش، ص126
[27]. سید جعفر مرتضی عاملی، همان، ج6، ص36
[28]. محمد بن عمر واقدی، همان، ص126.
[29]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق، ج3، ص93.
[30]. برهان الدین حلبی، السیره الحلبیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ سوم، 1427ق، ج3، ص227.
[31]. ابن هشام، همان، ج2، ص191.
منبع: اندیشه قم
- [سایر] در مورد تفضیل نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله بر سایر انبیا توضیح دهید.
- [سایر] برخورد پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با جوانان چگونه بوده است؟
- [سایر] چرا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اموال کاروانهای (تجاری) قریش را بر مسلمانان حلال کرده بود ؟
- [سایر] منظور از اینکه گفته میشود پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله «امّی» بودند چیست؟
- [سایر] آیا فتوحات بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله همان انگیزههای زمان پیامبر صلی الله علیه و آله را دنبال میکرد؟
- [سایر] آیا حجاب برای زنان غیر مسلمان در زمان حکومت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اجباری بوده است؟
- [سایر] خصوصیات دعوت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام در طول سیزده سال اقامت در مکه چه بود؟
- [سایر] چه دلایلی بر ختم نبوت و رسالت توسط پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله وسلم- وجود دارد؟
- [سایر] نخستین ایمان آورنده به رسالت پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله – چه کسی بود؟
- [سایر] روشهای برخورد پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) با زندانیان و اسیران جنگی خصوصا زنان در خلال جنگ با دشمنان چگونه بود؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کافر یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد، یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله را قبول ندارد، نجس است. و نیز کسی که یکی از ضروریات دین مبین اسلام را منکر شود، چنان چه بداند آن چیز ضروری دین است، نجس می باشد، و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب کرد. و نیز کافر کتابی بنابر قول مشهور نجس است و احتیاط واجب رعایت این قول است.
- [آیت الله علوی گرگانی] اذان هیجده جمله است: )اللّهُ أکْبَر( چهار مرتبه، )أشْهَدُ أن لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ، أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه، حَیَّ عَلی الصَّلاِْ، حَیَّ عَلی الفَلاحِ، حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل، اللّهُ اکْبَر، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّه( هریک دو مرتبه . واقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أکبَر از اوّل اذان ویک مرتبه )لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ( از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن )حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَل(، باید دو مرتبه )قَدْ قامَتِ الصّلاْ( اضافه نمود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اذان هیجده جمله دارد: (اللَّهُ أکبَر) چهار مرتبه، (أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللَّهُ)، (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، (حَیَّ علی الصَّلاةِ)، (حَیَّ علی الفَلاحِ)، (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ)، (اللَّه أکبَر)، (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللَّه أکبَر) از اول اذان و یک مرتبه (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصّلاة) اضافه نمود.
- [آیت الله وحید خراسانی] اذان هیجده جمله است الله اکبر چهار مرتبه اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمدا رسول الله حی علی الصلاه حی علی الفلاح حی علی خیر العمل الله اکبر لا اله الا الله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبر از اول اذان و یک مرتبه لا اله الا الله از اخر ان کم می شود و بعد از گفتن حی علی خیر العمل باید دو مرتبه قد قامت الصلاه اضافه نمود
- [آیت الله بروجردی] اذان هیجده جمله است:(اَللهُ اَکبرُ)؛ چهار مرتبه.(اَشهّدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللهُ - اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ حَی عَلَی الصَّلوة حَی عَلَی الفَلاحِ حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ اَللهُ اَکبرُ لا اِلَهَ اِلا اللهُ)؛ هر یک دو مرتبه.و اقامه هفده جمله است:یعنی دو مرتبه (اَللهُ اَکبرُ) از اوّل اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ اِلا اللهُ) از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن (حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ) باید دو مرتبه (قَد قامَتِ الصَّلوة) اضافه نمود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] صلوات بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آل او از مستحبات مؤکد است و هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول صلی الله علیه و آله مانند محمد و احمد یا لقب یا کنیه آن جناب؛ مثل مصطفی و ابو القاسم، را بگوید یا بشنود، اگر چه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.