استرس زیاد دارم-لرزش دست-همین استرس باعث مشکلات گوارشی در من میشود-وسواسم باعث میشه نمازم رو چند بار بخونم یا به هرچیزی حساس میشم اعصابم خورد میشه - پرسش و پاسخ

استرس

استرس یا فشار روانی، به هر عاملی درونی یا بیرونی گفته می‌شود که بر ارگانیسم وارد شده و روان او را تحت تاثیر قرار می‌دهد، و موجب اختلال، آشفتگی و از بین رفتن تعادل آن می‌شود. که ممکن است به صورت محرک‌های فیزیکی یا عفونت‌ها و واکنش‌های آلرژیک، که به صورت بیماری‌های جسمی نمود پیدا می‌کنند؛ یا به صورت تغییر کلی در جو اجتماعی روانی هم چون مرگ عزیزی، جنگ و غیره. و یا در رخداد‌های عادی زندگی چون ازدواج، تحصیل، پیدا کردن شغل باشد.

باعث

الباعِث، از نام‌های خداوند است.

پیشانی

پیشانی به قسمت فوقانی چهره، حدّ فاصل رستنگاه مو و ابرو گفته می شوداز آن در بابهای طهارت، صلات و حج سخن رفته است.

مراجعه

مراجعه، نقل پرسش و پاسخ صورت گرفته بین گوینده و شخص دیگر، به صورت موجز و جذاب را می‌گویند.

تمرین

تکرار عمل به منظور حصول عادت و آسان شدن آن بر انسان را تمرین گویند و از آن به مناسبت در بابهای صلات، صوم و حج یاد شده است.

وسواس

وسواس یکی از شایع‌ترین اختلالات رفتاری برای انسان‌ها است که نه تنها در جامعه ما بلکه در همه جوامع بشری به صورت آشکار و نهان وجود دارد. وسواس در واقع فکر، کلمه و یا تصویر است که به رغم اراده انسان به هشیاری او هجوم می‌آورد و سازمان روحی و روانی او را تحت سیطره خود قرار می‌دهد و اضطراب گسترده‌ای را در فرد برمی انگیزد.

ادامه

تقلید، اصطلاحی فقهی در اسلام به معنای پیروی شخص مکلَّف از مجتهد در احکام عملی دین است. تقلید در اصول دین جایز نیست و باید خود شخص با تحقیق و بررسی، به اصول دین ایمان آورد؛ ولی در احکام یا باید خودِ شخص مجتهد باشد، یا به احتیاط عمل کند و یا از شخص متخصص در فقه که به او مجتهد جامع الشرایط یا مرجع تقلید می‌گویند، تقلید نماید. به کسی که از مجتهد تقلید می‌کند، «مُقَلِّد» می‌گویند.

حرکات

حرکت در لغت به معنای جنبیدن و تکان خوردن است، اما در اصطلاح در برخی کتب فلسفه ی اسلامی این عنوان در ضمن مباحث قوه و فعل مورد بحث قرار می‌گیرد؛ به این نحو که حصول تغییر که از لوازم خروج شیء از قوه به فعل است یا دفعی است و یا تدریجی که اگر تدریجی باشد حرکت است.

خصوص

حکم یا لفظ دارای شمول کمتر در مقایسه با حکم یا لفظ دیگر را خصوص گویند.

دارو

دارو یا دوا عبارت است از هر ماده‌ای که برای درمان یا تسکین و یا پیشگیری بیماری به بیمار تجویز می‌شود.

تسلط

چیرگی و غلبه بر کسى یا چیزى را ‌سلطه گویند. از آن در بسیارى از ابواب فقه سخن گفته‌اند.

تصور

در دانش منطق، تشبیه ذهن انسان به آینه یکی از قدیمی‌ترین مثال‌ها در مباحث مربوط به شناخت است؛ این تشبیه نه تنها به منطق دانان در توضیح بسیاری از مفاهیم منطقی یاری رسانیده، بلکه احتمالا در تولید بعضی از این مفاهیم نیز نقش داشته است.

تماس

برخورد و ملاقات جسمی با جسمی دیگر را تماس گویند و از آن در بابهای طهارت، نکاح، طلاق و ظهار سخن گفته شده است.

نیاز

حاجت‌ در نیاز و احتیاج استعمال شده است.از اين عنوان در بسياری ابواب فقهی از قبيل طهارت، صلات، حج، امر به معروف و نهی از منکر، تجارت، دین و نکاح سخن رفته است.

غلبه

موفقیت در نبرد و شکست دشمن به یاری خداوند را پیروزی گویند.

قسمت

قسمت به تمییز حقوق گویند. [۱]

گروه

واژه حزب ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • حزب (فقه)، به معنای گروه و دارای کاربرد در فقه اسلامی• حزب (سیاست)، به معنای گروه، گردآورده برای اهداف سیاسی

جدی

جدی ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • جدی (بزغاله نر)، به فتح جیم و سکون دال؛ اطلاق شده به بزغاله نر• جدی (مقابل شوخی)، به کسر جیم و تشدید دال؛ حالت انسان در مقابل شوخی• جدی (ستاره قطبی)، به ضم جیم و فتح دال؛ به معنای ستاره قطبی

شنا

آب پیمایى محدود به کمک حرکات دست و پا را شنا می نامند و در فقه در ابواب مختلف از آن بحث شده است. شنا، از ورزشهای مورد توجه و توصیه نزد مسلمانان است.

بدن

بدن به معنای اندام و تن انسان یا حیوان می باشد که در باب هاى طهارت، صلاة، حج، تجارت، نکاح، صید و ذباحه و حدود از آن سخن رفته است.

پشت

حدّ فاصل میان استخوان لگن و کتف انسان را پشت گویند. این عنوان در بابهای طهارت، صلات و دیات آمده است.

روش

سیره به سیرت و روش عملى گفته می شود.

ساق

‏قسمت بین زانو و مچ پا را ساق می‌گویند که از آن در بابهاى طهارت، صلات، قصاص و دیات سخن گفته‏اند.

شل

از کار افتادگی عضوی، همچون دست ‏و پا را شَلی گویند.از احکام آن در بابهای حدود، قصاص و دیات سخن گفته‏اند.

اب

آب، تنها مایعی که در احکام اسلامی جزو پاک کننده‌های نجاست است. وضو و غسل نیز فقط با آب صحیح است، چنان‌که بعضی از اشیاء متنجس نیز فقط با آب پاک می‌شوند.

فک

از بين بردن و لغو کردن، آزاد کردن؛ مانند فک قرار داد.