چگونه انبیاء از سهو و نسیان معصوم هستند؟
عصمت مراتب مختلفی دارد. مثل عصمت در تلقی وحی، عصمت در بیان وحی به مردم، عصمت از گناه و ... و پذیرفتن و فهم عصمت برایمان آسان است. چون ما نیز در بعضی از مسائل معصوم هستیم. برای مثال خوردن گوشت انسان حرام است؛ خوردن نجاسات انسان و برخی حیوانات حرام است؛ خوردن آتش حرام است، خود کشی حرام است؛ بریدن اعضای بدن خود حرام است و ... . بسیاری از ما انسانهای عادی نه تنها این گناهان را هیچگاه نکرده ایم بلکه حتّی خیال انجام آنها نیز به فکرمان خطور نکرده است. بلکه بالاتر، چه بسا از تخیّل ارتکاب چنین گناهانی حالمان بد می شود. در حالی که ما همه مختاریم و قادر به انجام این کارها هستیم ولی تا زمانی که عاقلیم محال است دست به چنین کارهایی بزنیم. امّا فرد غیر عاقل یا مست یا روانی که غرق در جهل است ممکن است دست به این کارها بزند. یک مرتبه عصمت نیز، عصمت از فراموشی و سهو است. که دلایل عقلی اثبات کننده این مرحله از عصمت نیز، هستند. چون کسی که الگوی مردم قرار داده شده، و تمام دستوراتش باید توسط مردم پذیرفته شود، نباید دچار فراموشی و خطا شود. و الا مردم نمی توانند به او اعتماد نموده و تمام دستوراتش را انجام دهند. و این نقض غرض در ارسال پیامبران معصوم و رهبر قرار دادن آن هاست. و بعضی نیز از طریق قاعده اصلح بر این مرحله از عصمت نیز استدلال کرده اند. که عصمت اصلح است و خدا در جایی که مانعی نباشد کار اصلح راترک نمی کند. زیرا در آن صورت ترجیح دادن یک امر بدون اولویت( عدم معصوم بودن ) بر کار با اولویت(معصوم بودن) است و این امر از خداوند نقص است. اما در روایتی مطلب به گونه ای بیان شده است، که بعضی را به اشتباه انداخته و کسی مثل مرحوم صدوق، تصور کرده که این مرحله از عصمت لازم نیست. در حالی که باقی علما نظر او را به شدت رد کرده اند، و خلاف قولش را اثبات نموده اند. و این بسیار روشن است که حدیث اگر با مطالب مسلم عقلی منافات دارد، نباید پذیرفته شود.  علامه حسن زاده آملی در این باره می فرمایند: (شکّی نیست در اینکه سهو و نسیان از نبی و ولی جایز نباشد خلافا للصدوق (طاب ثراه) که تمسّک به حدیث ذو الیدین جسته است و سهو از برای نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قائل شده؛ و شیخ بهائی (علیه الرحمة) می‌‌فرماید که نسبت سهو به شیخ صدوق دادن بهتر است از اینکه به حضرت رسول بدهند. ...  و کذلک سیّد مرتضی- ره- فرموده: صدوق در این مسأله کذوب است و این خبر از اخبار آحاد است و عمل به آن عمل به ظن بدون یقین است، و اجماع حاکم بر عدم جواز نسبت سهو است به انبیا. و همچنین اگر عقل و نقل معارضه نمایند در حکمی از احکام، عقل را مقدم دارند و نقل را تأویل نمایند اگر ممکن شود، و اگر نه نقل را طرح کنند. و همچنین روایت صحیحه که شیخ طائفه (رحمه الله) از زراره روایت کرده که سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام که آیا حضرت رسالت هرگز سجده سهو به جا آوردند؟ فرمودند: نه، دلالت قویّه دارد که سهو از برای ایشان نبود؛ و نسیان را جایز نباید دانست از اینکه نسیان از صفات جهل است و جهل ضد عقل است و امام حقیقت عقل است ... .[1] همچنین مرحوم لاهیجی از علمای بسیار بزرگ علم کلام در این باره می فرماید: چون عصمت ثابت شد بدان که معتبر است عصمت از جمیع اموری که در عصمت انبیاء معتبر بود أعنی گناهان کبیره و صغیره و کفر و سهو و خطا و اخلاق ذمیمه و عیوب و امراض مزمنه منفّره و دنائت آباء و امّهات و رذالت قبیله و مانند اینها. چه همه اینها موجب نفرت و عدم رغبت طبایع است که منافی وجوب اطاعت و انقیاد است و نقض غرض لازم آید.[2] و علامه مجلسی نیز این مطلب را در کتاب حق الیقین بیان کرده است: در احادیث صحیحه بسیار وارد شده است که رسول خدا و ائمه هدی صلوات اللَّه علیهم از اول سن تا آخر سن مؤیدند بروح القدس که ایشان را تعلیم و تسدید مینماید و از سهو و خطا و نسیان نگاه میدارد.[3] در کتاب تبصره العوام، انگیزه جعل حدیث در نسبت دادن سهو به پیامبر (ص) را توجیه اعمال خلفای غاصب معرفی می کند: (عادت این قوم چنانست که هرگه که چیزی یابند از افعال و اقوال شیوخ که محلّ اعتراض بود زیادت از آن وضع کنند و بر رسول یا بر دیگر انبیا بندند و احتراز از کفر و غیره نکنند تا اگر کسی بر آن اعتراض کند گویند از رسول نیز زیادت از آن بوجود آمده است حاشا هم عن ذلک، و این حکایت از بهر آن وضع کرده‌اند که ایشان روایت کنند که روزی عمر خطّاب نماز بامداد بکرد چون سلام بازداد گفت ای قوم شما اعادت نماز کنید که من جنب بودم بسهو نماز کردم، عمر بغسل کردن رفت و صحابه نماز باسر گرفتند چون اخفای این حال نتوانستند از تشنیع ترسیدند که خصم گوید که کسی در مسجد رسول نماز جماعت کند و او جنب بود جایز بود که اکثر اوقات نماز کرده باشد با جنابت و یادش نیامده باشد چنانکه این بارش یاد نیامد و سهو در آنچه تعلّق بامور شرع دارد بر نبی و امام روا نبود و ایشان این زندقه وضع کردند تا اگر کسی اعتراضی کند ایشان گویند چون جایز بود که رسول بسهو در نماز کفر بر زبان براند چرا روا نباشد که عمر بسهو جنب نماز کند.[4] [1]. هزار و یک کلمه، ج‌4، ص: 485. [2]. فیاض لاهیجی، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص: 115. [3]. علامه مجلسی،حق الیقین، ص: 34. [4]. سید مرتضی بن داعی حسنی رازی‌، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، متن، ص: 159.
عنوان سوال:

چگونه انبیاء از سهو و نسیان معصوم هستند؟


پاسخ:

عصمت مراتب مختلفی دارد. مثل عصمت در تلقی وحی، عصمت در بیان وحی به مردم، عصمت از گناه و ... و پذیرفتن و فهم عصمت برایمان آسان است. چون ما نیز در بعضی از مسائل معصوم هستیم.
برای مثال خوردن گوشت انسان حرام است؛ خوردن نجاسات انسان و برخی حیوانات حرام است؛ خوردن آتش حرام است، خود کشی حرام است؛ بریدن اعضای بدن خود حرام است و ... . بسیاری از ما انسانهای عادی نه تنها این گناهان را هیچگاه نکرده ایم بلکه حتّی خیال انجام آنها نیز به فکرمان خطور نکرده است. بلکه بالاتر، چه بسا از تخیّل ارتکاب چنین گناهانی حالمان بد می شود. در حالی که ما همه مختاریم و قادر به انجام این کارها هستیم ولی تا زمانی که عاقلیم محال است دست به چنین کارهایی بزنیم. امّا فرد غیر عاقل یا مست یا روانی که غرق در جهل است ممکن است دست به این کارها بزند.

یک مرتبه عصمت نیز، عصمت از فراموشی و سهو است. که دلایل عقلی اثبات کننده این مرحله از عصمت نیز، هستند.
چون کسی که الگوی مردم قرار داده شده، و تمام دستوراتش باید توسط مردم پذیرفته شود، نباید دچار فراموشی و خطا شود. و الا مردم نمی توانند به او اعتماد نموده و تمام دستوراتش را انجام دهند. و این نقض غرض در ارسال پیامبران معصوم و رهبر قرار دادن آن هاست.
و بعضی نیز از طریق قاعده اصلح بر این مرحله از عصمت نیز استدلال کرده اند. که عصمت اصلح است و خدا در جایی که مانعی نباشد کار اصلح راترک نمی کند. زیرا در آن صورت ترجیح دادن یک امر بدون اولویت( عدم معصوم بودن ) بر کار با اولویت(معصوم بودن) است و این امر از خداوند نقص است.

اما در روایتی مطلب به گونه ای بیان شده است، که بعضی را به اشتباه انداخته و کسی مثل مرحوم صدوق، تصور کرده که این مرحله از عصمت لازم نیست. در حالی که باقی علما نظر او را به شدت رد کرده اند، و خلاف قولش را اثبات نموده اند. و این بسیار روشن است که حدیث اگر با مطالب مسلم عقلی منافات دارد، نباید پذیرفته شود. 

علامه حسن زاده آملی در این باره می فرمایند:
(شکّی نیست در اینکه سهو و نسیان از نبی و ولی جایز نباشد خلافا للصدوق (طاب ثراه) که تمسّک به حدیث ذو الیدین جسته است و سهو از برای نبی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم قائل شده؛ و شیخ بهائی (علیه الرحمة) می‌‌فرماید که نسبت سهو به شیخ صدوق دادن بهتر است از اینکه به حضرت رسول بدهند. ...  و کذلک سیّد مرتضی- ره- فرموده: صدوق در این مسأله کذوب است و این خبر از اخبار آحاد است و عمل به آن عمل به ظن بدون یقین است، و اجماع حاکم بر عدم جواز نسبت سهو است به انبیا. و همچنین اگر عقل و نقل معارضه نمایند در حکمی از احکام، عقل را مقدم دارند و نقل را تأویل نمایند اگر ممکن شود، و اگر نه نقل را طرح کنند. و همچنین روایت صحیحه که شیخ طائفه (رحمه الله) از زراره روایت کرده که سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام که آیا حضرت رسالت هرگز سجده سهو به جا آوردند؟ فرمودند: نه، دلالت قویّه دارد که سهو از برای ایشان نبود؛ و نسیان را جایز نباید دانست از اینکه نسیان از صفات جهل است و جهل ضد عقل است و امام حقیقت عقل است ... .[1]
همچنین مرحوم لاهیجی از علمای بسیار بزرگ علم کلام در این باره می فرماید: چون عصمت ثابت شد بدان که معتبر است عصمت از جمیع اموری که در عصمت انبیاء معتبر بود أعنی گناهان کبیره و صغیره و کفر و سهو و خطا و اخلاق ذمیمه و عیوب و امراض مزمنه منفّره و دنائت آباء و امّهات و رذالت قبیله و مانند اینها. چه همه اینها موجب نفرت و عدم رغبت طبایع است که منافی وجوب اطاعت و انقیاد است و نقض غرض لازم آید.[2]
و علامه مجلسی نیز این مطلب را در کتاب حق الیقین بیان کرده است: در احادیث صحیحه بسیار وارد شده است که رسول خدا و ائمه هدی صلوات اللَّه علیهم از اول سن تا آخر سن مؤیدند بروح القدس که ایشان را تعلیم و تسدید مینماید و از سهو و خطا و نسیان نگاه میدارد.[3]

در کتاب تبصره العوام، انگیزه جعل حدیث در نسبت دادن سهو به پیامبر (ص) را توجیه اعمال خلفای غاصب معرفی می کند:
(عادت این قوم چنانست که هرگه که چیزی یابند از افعال و اقوال شیوخ که محلّ اعتراض بود زیادت از آن وضع کنند و بر رسول یا بر دیگر انبیا بندند و احتراز از کفر و غیره نکنند تا اگر کسی بر آن اعتراض کند گویند از رسول نیز زیادت از آن بوجود آمده است حاشا هم عن ذلک، و این حکایت از بهر آن وضع کرده‌اند که ایشان روایت کنند که روزی عمر خطّاب نماز بامداد بکرد چون سلام بازداد گفت ای قوم شما اعادت نماز کنید که من جنب بودم بسهو نماز کردم، عمر بغسل کردن رفت و صحابه نماز باسر گرفتند چون اخفای این حال نتوانستند از تشنیع ترسیدند که خصم گوید که کسی در مسجد رسول نماز جماعت کند و او جنب بود جایز بود که اکثر اوقات نماز کرده باشد با جنابت و یادش نیامده باشد چنانکه این بارش یاد نیامد و سهو در آنچه تعلّق بامور شرع دارد بر نبی و امام روا نبود و ایشان این زندقه وضع کردند تا اگر کسی اعتراضی کند ایشان گویند چون جایز بود که رسول بسهو در نماز کفر بر زبان براند چرا روا نباشد که عمر بسهو جنب نماز کند.[4]

[1]. هزار و یک کلمه، ج‌4، ص: 485.
[2]. فیاض لاهیجی، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص: 115.
[3]. علامه مجلسی،حق الیقین، ص: 34.
[4]. سید مرتضی بن داعی حسنی رازی‌، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، متن، ص: 159.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین