در ابتدا لازم است مجموع آیاتی که به طور مطلق پیرامون خلود سخن می گوید وارد بحث کنیم آنگاه با واقع بینی خاصی به تفسیر آنها بپردازیم. قرآن در آیات مختلف گروههای یاد شده در زیر را مخلد در دوزخ می داند. اینک اجمال عناوین این گروهها: 1. کافران. 2. مشرکان.[1] 3. منافقان.[2] 4. مرتدان.[3] 5. تکذیب کنندگان آیات الهی.[4] 6. دشمنان خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).[5] 7. عاصیان و متمردان امر خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).[6] 8. ظالمان و ستمگران.[7] 9. اشقیاء.[8] 10. مجرمان.[9] 11. غوطه وران در خطا.[10] 12. افراد بدکار.[11] 13. قاتل مؤمن.[12] 14. رباخواران.[13] 15. روی گردانان از قرآن.[14] 16. سبک اعمالان .[15] عناوین چهارگانه نخست جای بحث و گفتگو نیست، زیرا همگی تحت عنوان کافر قرار گرفته اند و در این که همه ی آنان در آتش مخلدند اختلاف نظری وجود ندارد، و لذا از بحث پیرامون آنها صرف نظر می کنیم و به تفسیر دیگر عناوین می پردازیم: 1. تکذیب کنندگان آیات الهی آیه وارد در مورد این عنوان مربوط به کافران است این آیه از خطابات نخستین است که پس از آفرینش آدم و حوا از جانب خدا به فرزندان آدم خطاب شده است و می فرماید: (یا بَنی آدَمَ إِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتی فَمَنِ اتَّقی وَأَصْلَحَ فَلا خَوفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ * وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِ آیاتِنا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ؛[16] ای فرزندان آدم البته اگر پیامبرانی از شما به سوی شما بیایند و آیات مرا بر شما بخوانند، آن کس که تقوا پیشه سازد و خود را اصلاح کند بر او ترس و اندوهی نیست ولی آنان که به تکذیب آیات ما برخیزند و کبر ورزند، اهل آتش بوده و پیوسته در آنجا می باشند). با توجه به مضمون هر دو آیه روشن می شود که هدف آن دو این است که مردم در برابر رسولان خدا دو گروهند، گروهی آنان را تصدیق کرده و گروهی دیگر آنان را تکذیب می کنند، گروه نخست در بهشت و گروه دوم در عذاب دایم. ناگفته پیدا است که گروه دوم همان کافران ومنکران پیامبران می باشند. 2. دشمنی با خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) قرآن در این مورد می فرماید: (أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فیها ذلِکَ الْخِزیُ الْعَظیمُ؛[17] آن کس که با خدا و رسول او دشمنی ورزد، برای او است آتش دوزخ جاودانه در آن این است خواری بزرگ). فعل (یُحادِد) از ماده (حدّ) به معنی نهایت و پایان چیزی، اخذ شده است و مقصود در این جا عداوت و دشمنی است و به طور مسلم دشمنی با خدا و رسول او مساوی با تکذیب رسالت رسولان و نبوت پیامبران است و چنین فردی کافر خواهد بود. گذشته از این، آیه، به حکم سیاق، مربوط به منافقان است که هرگز در باطن ایمان نیاورده و تنها تظاهر به ایمان می کنند. برای بدست آوردن مفهوم (محادّه) با خدا و رسول می توانید به آیات دیگری که در این زمینه وارد شده است مراجعه نمایید و از همگی آنها به روشنی به دست می آید که یک چنین رفتار مربوط به گروه غیر مؤمن به خدا و رسول او است چنان که می فرماید: (لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ...ُ؛[18] هرگز گروه مؤمن به خدا و روز دیگر (قیامت) را نمی بینی که گروهی را که خدا و پیامبر او را دشمن داشته اند، آنان را دوست بدارند). و مقصود این است که هرگز ایمان با ایجاد رابطه دوستی با دشمنان خدا و رسول او قابل جمع نیست.[19] 3. عاصیان و متمردان قرآن درباره ی آنان می فرماید: (إِلاّ بَلاغاً مِنَ اللّهِ وَرِسالاتِهِ وَمَنْ یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فِیها أَبَداً * حَتّی إِذا رَأَوا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً؛[20] (من مالک چیزی نیستم) مگر این که مأمورم پیام الهی و رسالت او را به شما برسانم و آن کس که نسبت به خدا و رسول او عصیان ورزد برای او است آتش دوزخ، جاودانه وپیوسته در آنجا). گروه عاصی آنگاه که وعیدهای الهی را دیدند در آن وقت می فهمند که چه کسی از نظر یار ویاور ناتوان تر و از نظر شمار و تعداد کم تر است؟ هرگاه به جمله (وَمَنْ یَعْصِ اللّهََ وَرَسُولَهُ...) اکتفا ورزیم، طبعاً آیه معنی وسیعی خواهد داشت که مؤمنان مرتکبان کبیره را نیز در بر می گیرد ولی با توجه به سیاق آیات خواهیم دید، این آیه مربوط به منکران پیامبران و تحقیر کنندگان آنان می باشد، و گواه بر این مطلب دوچیز است که یادآور می شویم: الف: در این سوره از آیه 18تا 28 محور سخن مشرکان وگروه کافران است آنجا که می فرماید: (وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً؛[21] مسجدها از آنِ خدا است با خدا کسی را نخوانید). و باز می فرماید: (قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبّی وَلا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً؛[22] من خدایم را می خوانم و کسی را شریک او قرار نمی دهم). بنابراین محور آیات، مشرکان و کافران است و طبعاً مقصود از عاصیان و نافرمانان گروهی خواهند بود که با توحید او مخالفت ورزیده و اصول و فروع دین خدا را نمی پذیرند. ب: در آیه ی (24) آنان را تهدید کرده می گوید: به زودی آخرت را می بینید، آنگاه می فهمید که کم یاور و کم شمار کیست؟ و این جمله می فهماند که طرف سخن مشرکان و کافران هستند که پیامبران را به خاطر کم یاوری و این که طرفداران آنان افراد معدودی می باشند، تحقیر می کردند. و با توجه به این دو قرینه نمی توان گفت مقصود از عصیان هر نوع سرپیچی ونافرمانی است به گونه ای که سرپیچی افراد مؤمن را نیز شامل شود. 4. ظالمان و ستمگران (ثُمَّ قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَونَ إِلاّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ؛[23] آنگاه به افرادی که ستم کرده اند گفته می شود، عذاب پیوسته را بچشید، جز آنچه را که انجام می دادید جزا داده نمی شوید). در این آیه به افراد ستمگر بیم عذاب پیوسته داده شده است اگر از سیاق آیات صرف نظر کنیم، طبعاً هر نوع ستم و هر نوع ستمگر را در بر می گیرد وشکی نیست که مرتکب کبیره، با قانون شکنی، ستمی بر خود و ستمی بر خدا یا دیگران روا می دارد ولی با توجه به آیات قبل به خوبی روشن می شود که آیه درباره ی منکران روز قیامت سخن می گوید آنجا که می فرماید: (وَیَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ؛[24] می گویند روز قیامت در چه زمانی خواهد بود اگر راست می گویید). و باز می فرماید: (أَثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلآنَ وَقَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ؛[25] آیا آنگاه که عذاب فرود آمد (به قرآن، به رسالت پیامبر یا به توحید) ایمان می آورید در حالی که قبلاً خواستار چنین عذاب بودید). درباره ی چنین گروه با این صفات وحالات آیه ی مورد بحث بیم عذاب مخلد می دهد و می فرماید: (ثُمَّ قیلَ لِلّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ...). با توجه به چنین سیاق نمی توان درباره ی آیه، غیر از این داوری کرد. 5. اشقیا (فَأَمّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُمْ فِیها زَفیرٌ وَشَهیقٌ * خالِدینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَالأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ؛[26] آنان که بدبخت شده اند در آتشند آنان را (از شدت درد) آه وناله است تا آسمانها و زمین برقرار است جاودانه در آتشند مگر خدای تو بخواهد، حقّا که پروردگار تو آنچه را که اراده کند، انجام می دهد). در این آیه افراد شقاوتمند و بدبخت محکوم به خلود در آتش می باشند مگر این که خدا اراده کند آنان را از آتش بیرون بیاورد. مفسران، پیرامون این آیه و آیه پس از آن که مربوط به نیک بختان است، از جهات مختلفی بحث کرده اند.[27] ولی آنچه برای ما مهم است تفسیر خلود شقاوتمندان در آتش است شکی نیست که هر گناهکاری شقی و هر گناهی به نوعی شقاوت آفرین است، و شقاوت دارای مراتب و درجاتی است ولی سخن در این است که آیا آیه یاد شده هر نوع شقاوت و شقاوتمند را در بر می گیرد یامقصود کافری است که در شقاوت به درجه نهایی رسیده است؟ آیه بعدی حاکی است که مقصود آن گروه از شقاوتمندانند که شرک ورزیده و به جای ستایش خدا مخلوق او را ستایش می کنند، چنان که می فرماید: (فَلا تَکُ فی مِرْیَة مِمّا یَعْبُدُ هؤلاءِ ما یَعْبُدُونَ إِلاّ کَما یَعْبُدُ آبائُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِنّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوص؛[28] هرگز از آنچه که آنان می پرستند در شک و تردید مباش. آنان جز آنچه را که نیاکان آنها در زمانهای پیش می پرستیدند نمی پرستند وما بهره ی آنان را به طور کامل در این جهان خواهیم داد). این آیه به گونه ای گواه بر این است که مقصود از (شقی) آن شقاوتمند مشرکی است که در بدبختی به درجه ی نهایی رسیده است. در آیه ی دیگر می بینیم پس از کلمه ی (أَشْقی) واژه ی (کذّب) و (تَوَلّی) را آورده است واین گواه بر آن است که در اصطلاح قرآن انسان شقی فردی است که در تبهکاری فرو می رود آنجا که می فرماید: (فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظّی * لا یَصْلیها إِلاّ الأَشْقَی * الَّذی کَذَّبَ وَتَوَلّی؛[29] شما را از آتش شعلهور بیم داده ام که جز فرد بدبخت در آن وارد نمی شود کسی که رسالت رسولان را تکذیب و به آنان پشت نموده است). 6. مجرمان قرآن درباره ی مجرمان می فرماید: (إِنَّ الْمُجْرِمینَ فی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ * لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ؛[30] مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه اند. عذاب از آنان قطع نمی گردد و آنان در آتش از رحمت حق نومید یا سرافکنده اند). در این آیه، مجرمان به خلود در آتش محکومند ولی باید دید آیا مقصود هر انسانی است که دست خود را به گناه آلوده ساخته ویا مقصود مجرمانی است که فرمانهای الهی را گردن نهاده و به پیامبران ایمان نیاورده اند؟ آیات قبل بر مطلب دوم گواهی می دهد، زیرا مجموع آیات انسانها را به دو گروه تقسیم می کند: 1. مؤمن به آیات الهی، که سزای او بهشت است. 2. مجرم، که سزای او عذاب جاودانه است. و از تقابل این دو گروه می توان وضع گروه دوم را به دست آورد. درباره ی گروه نخست می فرماید: (یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَومَ وَلا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ * الَّذِینَ آمَنُوا بِ آیاتِنا وَکانُوا مُسْلِمینَ * ادْخُلُوا الجَنَّةَ أَنْتُمْ وَأَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ؛[31] ای بندگان من امروز بر شما ترسی نیست و شما اندوهگین نیستید کسانی که در دنیا به آیات ما ایمان آورده و تسلیم قوانین (ما) بودند (پس به آنان خطاب می شود) شما و همسرانتان در نهایت شادمانی وارد بهشت شوید). و درباره گروه دوم چنین می فرماید: (إِنّ المُجْرِمینَ فی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ * لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ * وَما ظَلَمْناهُمْ وَلکِنْ کانُوا هُمُ الظّالِمینَ؛[32] مجرمان، جاودانه در عذاب دوزخ می باشند، در عذاب آنان تخفیف داده نمی شود و آنان در آنجا از همه چیز مأیوسند). از این درباره ی گروه نخست با جمله ی (اَلَّذِینَ آمَنُوا) یاد کرده می توان گفت که مقصود از مجرمان،گروهی است که به آیات الهی ایمان نیاورده اند. علاوه ی بر این ملاحظه ی مجموع آیات سوره که از سوره های مکی است می رساند که محور سخن، مشرکان و کافرانند که به آیات الهی پشت پا زده و در عداد مجرمان کافر درآمده اند و غالب نکوهشهایی که در سوره های مکی آمده است مربوط به مشرکان و کافران می باشد. 7. فرو رفتگان در خطا (بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحاطَتْ بِهِ خَطِیْئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ؛[33] آن کس که بدی را کسب کند و خطاهای او بر او احاطه نماید، آنان اهل آتش بوده و در آن جاودانه خواهند بود). در این آیه آن گروه را مخلد در آتش دانسته که دارای دو خصوصیت باشند: 1. مرتکب گناه شوند. 2. آن قدر در این کار اصرار ورزند که خطا بر آنان احاطه نماید. احاطه ی خطا آن حالت نفسانی است که از گناه برمی خیزد و در انسان حالتی را پدید می آورد که تمام طرق هدایت به سوی او بسته می شود دیگر سخن پیامبران و دیگر منادیان الهی در او تأثیر نمی کند. بنابراین آیه هر نوع مرتکب کبیره را شامل نمی شود و به همین خاطر به جمله نخست (کَسَبَ سیِّئَةً)اکتفا نکرد، بلکه جمله دوم را آورد و فرمود: (وَأَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ) یعنی گناه و خطا بر قلب او احاطه کند به گونه ای که انسان محاط خطا و خطا محیط بر او باشد یک چنین انسانی که غرق خطا و گناه است دیگر راه هدایت به روی او بسته می شود، نه از درون به حق راهی پیدا می کند و نه از بیرون قابل نفوذ است و یک چنین فرد جز کافر و یا آن گروهی که بر اثر اعمال زشت منتهی به ارتداد و تکذیب آیات الهی می شوند، نیست. و در آیه بعد از آیه ی مورد بحث می فرماید: (وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ؛[34] آنان که ایمان آورده و عمل نیک انجام داده اند اهل بهشت بوده و در آن جاودان خواهند بود). از مقابله (وَالَّذینَ آمَنُوا) با آیه ی مورد بحث (بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً)می توان گفت محور بحث در این آیه ها کافر و مؤمن است که اولی در آتش مخلد،و دومی در بهشت جاودان است. 8. افراد بدکار قرآن در باره بندگان شایسته و وارسته الهی می فرماید: (وَالَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَوَلا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالحَقِّ وَلا یَزنُونَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً ؛[35] آنان که به جز آفریدگار، خدایی را نمی خوانند و نفسی را که خدا محترم داشته است مگر از روی حق نمی کشند و مرتکب زنا نمی شوند و هر کس این گناهان را انجام دهد، کیفری را خواهد دید. روز قیامت برای او عذاب مضاعف است وبا خواری در آن جاودانه خواهد بود). در این آیه به (مشارالیه ذلِک) بیم خلود در عذاب داده شده است ولی باید دید کلمه ذلک به چه اشاره می کند در آغاز آیه از سه عمل نکوهیده یاد شده که افراد مؤمن آن را ترک می کنند و آن سه عمل عبارتند از: 1. شرک، 2. قتل نفس محترم، 3. زنا. سپس می گوید: هر کس این کار را انجام دهد کیفر می بیند و کیفر او دو چندان بودن عذاب وخلود در آن است. اکنون باید دید این کیفر از آن کیست؟ در اینجا احتمالاتی هست: الف: مقصود جمله اخیر آیه است(ولا یَزْنُونَ) در این صورت گواه بر این است که مرتکب این گناه کبیره در آتش مخلّد است. ب: مقصود مشرک و یا قاتل نفس محترم است. ج: مقصود همه ی این اعمال نکوهیده است. احتمال نخست بسیار بعید است ،زیرا اگر مقصود فرد زناکار باشد مضاعف بودن عذاب وجهی ندارد در حالی که گناهان بزرگتر از آن عذاب دو چندان ندارند. احتمال دوم نیز از نظر قواعد زبان صحیح نیست، زیرا هرگز صحیح نیست گوینده ای سه مطلب را بگوید سپس بدون قرینه، تنها به اوّلی و دومی اشاره کند و حکمی را به آن دو اختصاص دهد. طبعاً باید گفت مقصود احتمال سوم است. یعنی آن کس که هر سه را مرتکب شود و در عین شرک، انسان محترمی را بکشد و مرتکب زنا گردد در این صورت جاودانگی عذاب، دلیل بر جاودانه بودن عذاب مرتکب کبیره نیست. در اینجا پاسخ یک پرسش باقی است و آن این که: شرک به تنهایی کافی در خلود است و دیگر نیازی به انضمام دو عمل دیگر (قتل نفس محترم و زنا) ندارد، ولی پاسخ آن روشن است، زیرا انضمام این دو، مایه (مضاعف بودن) گناه است نه خلود در آتش. 9. روی گردانان از قرآن (کَذلِکَ نَقُصّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنّا ذِکْراً * مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وِزْراً * خالِدینَ فِیهِ وَساءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ حِمْلاً؛[36] این چنین بر تو اخبار گذشته را شرح می کنیم از نزد خود قرآن را به تو داده ایم هر کس از آن روی گرداند روز قیامت بار سنگینی را حمل می کند پیوسته در مشقت حملِ آن بار می باشد و چه بار بدی است که روز قیامت حمل می نماید). در این آیه کلمه (خالِدینَ فیهِ)آمده است و مرجع ضمیر در (فیه) کلمه (وزر) است که مقصود از آن بار سنگینی گناه است وجاودانگی در (وزر) کنایه ازخلود در کیفر آن می باشد طبعاً آیه گواه بر این است که روی گردانان از قرآن در عذاب مخلد خواهند بود. ولی باید دید مقصود از اعراض از قرآن چیست؟ مقصود اعراض از تلاوت و یا اعراض از عمل به برخی از احکام آن نمی باشد،بلکه مقصود این است که به آن ایمان نیاورده و آن را نادیده بگیرد، زیرا محور آیات گروه کافر است که به رسالت پیامبر و روز معاد ایمان نیاورده بودند. اصولاً در برخی از آیات اعراض از قرآن با کفر و بی ایمانی یکسان شمرده است آنجا که می فرماید: (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِ آیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَنَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفی آذانِهِمْ وَقْراً وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً؛[37] چه کسی ستمگرتر از آن کس است که وقتی به آیات پروردگارش یادآوری شود، از آن روی برگردانده و کارهای پیشین خود را فراموش نماید، ما بر دلهای آنان پوششی قرار دادیم از این که بفهمند و در گوشهای آنان سنگینی است و اگر به هدایت دعوت شوند، هرگز هدایت نمی شوند). 10. سبک میزانان در روز رستاخیز قرآن درباره ی این گروه می فرماید: (وَمَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فی جَهَنَّمَ خالِدُونَ؛[38] آن کس که سنجش اعمال او سبک باشد آنان کسانی هستند که زیان کرده اند و در دوزخ جاودانند). ظاهر آیه این است که هر سبک میزانی در دوزخ جاودان است حالا اگر مسلمانی که عمل نیک و بد هر دو را انجام داده ولی اعمال بد او بیش از اعمال نیک او باشد، در این صورت او در شمار سبک میزانان بوده و در دوزخ جاودان خواهد بود، نتیجه این می شود که مرتکب کبیره در صورتی که (سیئات) او بر (حسنات) وی فزونی یابد مخلد در دوزخ خواهد بود، و در نتیجه، آیه بر مخلّد بودن گروه خاصی از مؤمنان مرتکب کبیره دلالت دارد. البته این ظاهر آیه است ولی اگر در سیاق آیات دقت شود روشن می شود که مقصود گروه کافر است که رسالت پیامبران را تکذیب می کردند چنان که در آیه ی بعد می فرماید: (أَلَمْ تَکُنْ آیاتی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ؛[39] آیا چنین نبودید که آیات من بر شما خوانده می شد و شما تکذیب می کردید؟). همچنان که در پنج آیه بعد می فرماید: (إِنّهُ کانَ فَریقٌ مِنْ عِبادی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَأَنْتَ خَیْرُ الرّاحِمینَ * فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیّاً حَتّی أَنْسَوْکُمْ ذِکْری وَکُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ؛[40] همانا آنگاه که گروهی از بندگان من می گفتند پروردگارا ایمان آوردیم ما را بیامرز و بر ما رحم کن و تو بهترین رحم کنندگانی، شما آنان را به باد مسخره می گرفتید، تا این که آنان سبب شدند که شما یاد مرا فراموش کنید و بر آنان می خندیدید). با توجه به این آیات می توان گفت مقصود از سبک میزانان گروههای تکذیب کننده و غیر مؤمنی است که در روز رستاخیز از زیانکاران خواهند بود. 11. رباخواران پس از تحریم (اَلَّذینَ یَأْکُلُونَ الرِّبوا لا یَقُومُونَ إِلاّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبوا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبوا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَی اللّهِ وَمَنَ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ؛[41] آنان که ربا می خورند; ازجای بر نمی خیزند مگر مانند برخاستن انسانی که شیطان، خرد او را آشفته سازد، این حالت برای آن است که گفتند بیع مانند ربا است با آن که خدا، بیع را حلال و ربا را تحریم کرده است، هر کس که از سوی خدا برای او اندرزی آید و آن را ترک کند پس برای او است گذشته(بخشوده می شود) و کار اوواگذار به خدا است و هر کس به (رباخواری) باز گردد اهل آتش بوده و در آن مخلد خواهند بود). ظاهر آیه، هر چند مطلق رباخواران را به خلود در آتش تهدید می کند ولی با دقت در جمله (وَمَنْ عادَ)می توان گفت که مقصود آن گروه از رباخوران هستند که پس از شنیدن تحریم الهی باز به عمل رباخواری ادامه داده و منطق آنان پس از تحریم همان منطق است که قبل از تحریم داشتند اگر قبل از تحریم می گفتند بیع و ربا یکسان است پس از تحریم به تشریع الهی اعتنا نکرده باز می گویند بیع و ربا یکسان بوده و میان آن دو تفاوتی نیست و نتیجه این می شود که تشریع الهی را نپذیرفته ووحی الهی را تکذیب می کردند. و به عبارت روشن تر قبل از آمدن آیه تحریم ربا، رباخواران از دو نظر انحراف داشتند: 1. انحراف عقیدتی، که بیع را با ربا یکسان می انگاشتند. 2. انحراف عملی، که معاملات ربوی انجام می دادند. آیه می فرماید: تا قبل از تشریعِ حرمت ربا، این دو انحراف آنان مورد مؤاخذه واقع نمی شود ولی پس از تشریع هر کس باز هم در این دو نوع انحراف (عقیدتی و عملی) باقی بماند مخلد در دوزخ خواهد بود. آری اگر موضوع خلود در آتش رباخواری پس از تشریع حرمت آن باشد، خواه از نظر عقیده انحرافی رخ دهد یا ندهد; در این صورت می توان گفت آیه، بر مدعای قائلان به مخلد بودن مرتکب کبیره در عذاب دلالت دارد، ولی هیچ گونه قرینه ای در آیه مورد بحث و آیات دیگر در این مطلب وجود ندارد و قدر متیقن ازجمله (فَمَنْ عادَ)این است که به هر دو نوع انحراف قبل از تشریع حرمت ربا و یا به انحراف نخست باز گردند و در کفر چنین فردی جای تردید نیست.[42] 12. قاتل مؤمن بی گناه قرآن درباره قتل مؤمن به صورت عمد چنین می فرماید: (وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً؛[43] هر کس مؤمنی را از روی عمد بکشد; سزای او دوزخ است که جاودانه در آنجا بماند، وخدا بر او خشم گرفته و از رحمت خود دور نموده و برای او عذاب بزرگی را آماده کرده است). این آیه ، بزرگترین و شاید یگانه دلیل قائلان به ابدی بودن عذاب مرتکب کبیره است و در تمام کتابهای کلامی برای این نظریه با این آیه استدلال شده است واستدلال به ظاهر این آیه نسبت به آیات گذشته از قوت بیشتری برخوردار است. شأن نزول نیز نظریه قائلان به خلود را در خصوص این مورد تأیید می کند. (طبرسی) می نویسد: (هشام بن صبابه) به وسیله(بنی النجار) کشته شد، برادر هشام به نام قیس شکایت را به حضور رسول خدا برد حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) قیس بن هلال فهری را همراه او به سوی قبیله بنی النجار،اعزام کرد و به (فهری) گفت به (بنی النجار) بگو اگر قاتل اورا می شناسید; معرفی کنید تا قیس، قصاص کند و اگر نمی شناسید;دیه ی مقتول را به او بپردازید (فهری) پیام رسول خدا را به بنی النجار رساند و آنان دیه پرداختند، مأمور رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)با (قیس) پس از اخذ دیه بازگشتند ولی در نیمه راه برادر مقتول دچار وسوسه شیطانی شد و با خود گفت، کاری انجام ندادی. دیه ی برادرت را گرفتی... چه بهتر این فرد که همراه تو است بکشی تا نفس در مقابل نفس کشته شود، دیه نیز به عنوان یک درآمد برای تو باشد. سرانجام مأمور رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را با سنگ بزرگی کشت و بر شتر سوار شد و به مکه بازگشت در حالی که از اسلام به کفر برگشته بود.[44] در این مورد مخالفان نظریه خلود پاسخهایی گفته اند که یادآور می شویم: 1. مقصود از (مُتَعَمِّداً) این است که فردی مؤمن را به خاطر ایمانش بکشد و طبعاً در این صورت، قاتل، کافر خواهد بود. 2. مقصود از (خلود) اقامت ممتدی است که در عرف به این گونه اقامتها عنوان جاودانه نیز بکار می رود مثلاً کسی که خانه ای را برای سکونت خریداری کند می گوید: خانه همیشگی ما است در حالی که به عنوان موقت است حتی احتمال دارد پس از مدتی عوض کند. 3. آیه هر چند ظاهر در خلود در آتش است ولی هرگز صریح در قطعی بودن این جزا نیست ممکن است از طریق توبه یا شفاعت مشمول عفو الهی گردد در این صورت با شرک که حتمی بودن حکم درباره او اعلام شده است، تفاوت پیدا می کند قرآن درباره ی مشرک با قاطعیت هر چه تمامتر می فرماید: (إِنَّ الله لا یَغْفِرُأَنْ یُشْرَکَ بِهِ ...)[45] با اعلام این مطلب نمی توان گفت: ممکن است مشرک مشمول شفاعت قرار گیرد در صورتی که در آیه مورد بحث می گوید: او در آتش مخلد است، در این صورت می توان احتمال داد که در پرتو شفاعت از این عذاب جانکاه آزاد گردد. خلاصه، فرق است بین این که مثلاً رئیس بگوید فلانی را نمی بخشم و بین این که بگوید او زندان ابد دارد. جمله ی نخست تاب این که از طریق شفاعت خلاصی پیدا کند ندارد بالأخص که شفاعت با رضایت خدا انجام می شود وخدا عدم رضایت خود را اعلام نموده است در حالی که در دومی احتمال پذیرفته شدن شفاعت باقی است. این پاسخها همان پاسخهایی است که مفسران در ذیل آیه بیان کرده اند، ولی در این جا مطلب چهارمی نیز هست که هرگز دور از اعتبار نیست و آن این که در میان مرتکبان کبایر یک گروه که دست خود را به چنین گناه بزرگ آلوده کرده اند محکوم به خلود در دوزخ باشند و ما هرگز از گروهی نیستیم که قبلاً مدعا را بسازیم آنگاه به دنبال دلیل آن برویم، ما باید عقاید را، بر قرآن عرضه بداریم، هرگاه قرآن در مورد مسلمانی گنهکار او را محکوم به خلود در عذاب نمود، ما به حکم تسلیم در برابر قرآن باید پذیرا گردیم چیزی که هست صدوق در کتاب توحید از ابن ابی عمیر نقل می کند که امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) فرمود: (خدا در آتش جز اهل کفر و انکار را مخلد نمی سازد، یعنی گمراهان ومشرکان حتی آن کس که از گناهان کبیره دوری جوید از گناهان کوچک او سؤال نمی شود گوید از او پرسیدم شفاعت از آن چه گروهی از مؤمنان است، فرمود : پدرم از پدرانش نقل کرده اند که پیامبر فرمود: شفاعت من مربوط به مرتکبان کبیره از امت من می باشد و امّا نیکوکاران از آنها پس بر آنها مشکلی وجود ندارد).[46] با این بیان روشن شد که از موارد دوازده گانه ای که قائلان به خلود در آتش استدلال نموده اند فقط یک مورد می تواند قابل تأمّل و ملاحظه باشد امّا چهار صورت نخست که مورد اتفاق است و امّا موارد دیگر قرائن روشن در سیاق آیات ثابت کرد که این نوع ازخلودها از آن کافران و مشرکان و منافقان است واین عناوین یازده گانه عنوان مشیر و رمز آن عناوین چهارگانه است که خلود آنها در عذاب مسلم است وامّا مورد دوازدهم که قتل مؤمن است با توجه به جوابهایی که مفسران گفته اند و دو مطلبی که ما افزودیم: 1. این حکم، قطعی و محتوم نیست و احتمال تأثیر شفاعت را از بین نمی برد. 2. روایتی که مرحوم صدوق در مورد مخلدان در آتش نقل کرد. با توجه به این دو مطلب می توان گفت نظریه ی عدم خلود مؤمن در عذاب به طور مطلق ثابت و پا برجا است.[47] [1]. نحل/29؛ احزاب/64 65؛ زمر/71 72؛ غافر/76؛ تغابن/10؛ بینه/6 و آیات دیگر. [2]. توبه/68; مجادله/17. [3]. آل عمران/86 88. [4]. اعراف/36. [5]. توبه/63. [6]. جن/22 23. [7]. یونس52; انعام/128 129. [8]. هود/106 107. [9]. زخرف/74 75; سجده/12 14. [10]. بقره/81. [11]. فرقان/68 69. [12]. نساء/93; فرقان/68. [13]. بقره/275. [14]. طه/100 101. [15]. مؤمنون/103 104. [16]. اعراف/35 36. [17]. توبه/63. [18]. مجادله/22. [19]. به سوره ی مجادله، آیه ی 5 و 20نیز مراجعه شود. [20]. جن/23 24. [21]. جن/18. [22]. جن/20. [23]. یونس/52. [24]. یونس/48. [25]. یونس /51. [26]. هود/106 107. [27]. گاهی در این باره سخن گفته اند که خدا جاودانگی در دوزخ و بهشت را مقید به برپایی آسمانها و زمین نموده است، در حالی که آسمانها و زمین کنونی پیوسته نیست و با قیام قیامت نابود می شوند، وگاهی درباره ی استثنا سخن گفته اند: که خدا از مخلدین در دوزخ وبهشت صورتی را استثنا نموده است که مشیت او بر خلاف آن تعلق گیرد، آنجا که می فرماید: (إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ)و یک چنین استثنا با خلود سازگار نیست. [28]. هود/109. [29]. لیل/14 16. [30]. زخرف/74 75. [31]. زخرف/68 70. [32]. زخرف/7476. [33]. بقره/81. [34]. بقره /82. [35]. فرقان/68 69. [36]. طه/99 101. [37]. کهف/57. [38]. مؤمنون/103. [39]. مؤمنون/105. [40]. مؤمنون/109 110. [41]. بقره/275. [42]. به مجمع البیان،ج2،ص389 ; و المیزان،ج2،ص418 رجوع نمایید. [43]. نساء/93. [44]. مجمع البیان،ج5،ص92 93. [45]. نساء/48. [46]. سمعت موسی بن جعفر (علیهما السلام) یقول: لا یخَلِّد اللّهُ فی النّارِإلاّ أهل الکُفر والجحود وأهل الضلال والشرک ومن اجتنب الکبائر من المؤمنین لم یسئل عن الصغائر... فقلت له: یابن رسول اللّه فالشفاعة لمن تجب من المذنبین؟ فقال: حدثنی أبی عن آبائه عن علی (علیهم السلام) قال: سمعت رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم)یقول: إنما شفاعتی لأهل الکبائر من أُمّتی فأمّا المحسنون منهم فما علیهم من سبیل(توحید صدوق: باب 63، حدیث 6، ص 407). [47]. منشور جاوید، ج9، ص 376 402. منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله سبحانی
در ابتدا لازم است مجموع آیاتی که به طور مطلق پیرامون خلود سخن می گوید وارد بحث کنیم آنگاه با واقع بینی خاصی به تفسیر آنها بپردازیم.
قرآن در آیات مختلف گروههای یاد شده در زیر را مخلد در دوزخ می داند.
اینک اجمال عناوین این گروهها:
1. کافران.
2. مشرکان.[1]
3. منافقان.[2]
4. مرتدان.[3]
5. تکذیب کنندگان آیات الهی.[4]
6. دشمنان خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).[5]
7. عاصیان و متمردان امر خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم).[6]
8. ظالمان و ستمگران.[7]
9. اشقیاء.[8]
10. مجرمان.[9]
11. غوطه وران در خطا.[10]
12. افراد بدکار.[11]
13. قاتل مؤمن.[12]
14. رباخواران.[13]
15. روی گردانان از قرآن.[14]
16. سبک اعمالان .[15]
عناوین چهارگانه نخست جای بحث و گفتگو نیست، زیرا همگی تحت عنوان کافر قرار گرفته اند و در این که همه ی آنان در آتش مخلدند اختلاف نظری وجود ندارد، و لذا از بحث پیرامون آنها صرف نظر می کنیم و به تفسیر دیگر عناوین می پردازیم:
1. تکذیب کنندگان آیات الهی
آیه وارد در مورد این عنوان مربوط به کافران است این آیه از خطابات نخستین است که پس از آفرینش آدم و حوا از جانب خدا به فرزندان آدم خطاب شده است و می فرماید:
(یا بَنی آدَمَ إِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتی فَمَنِ اتَّقی وَأَصْلَحَ فَلا خَوفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ * وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِ آیاتِنا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ؛[16] ای فرزندان آدم البته اگر پیامبرانی از شما به سوی شما بیایند و آیات مرا بر شما بخوانند، آن کس که تقوا پیشه سازد و خود را اصلاح کند بر او ترس و اندوهی نیست ولی آنان که به تکذیب آیات ما برخیزند و کبر ورزند، اهل آتش بوده و پیوسته در آنجا می باشند).
با توجه به مضمون هر دو آیه روشن می شود که هدف آن دو این است که مردم در برابر رسولان خدا دو گروهند، گروهی آنان را تصدیق کرده و گروهی دیگر آنان را تکذیب می کنند، گروه نخست در بهشت و گروه دوم در عذاب دایم.
ناگفته پیدا است که گروه دوم همان کافران ومنکران پیامبران می باشند.
2. دشمنی با خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)
قرآن در این مورد می فرماید:
(أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فیها ذلِکَ الْخِزیُ الْعَظیمُ؛[17] آن کس که با خدا و رسول او دشمنی ورزد، برای او است آتش دوزخ جاودانه در آن این است خواری بزرگ).
فعل (یُحادِد) از ماده (حدّ) به معنی نهایت و پایان چیزی، اخذ شده است و مقصود در این جا عداوت و دشمنی است و به طور مسلم دشمنی با خدا و رسول او مساوی با تکذیب رسالت رسولان و نبوت پیامبران است و چنین فردی کافر خواهد بود.
گذشته از این، آیه، به حکم سیاق، مربوط به منافقان است که هرگز در باطن ایمان نیاورده و تنها تظاهر به ایمان می کنند.
برای بدست آوردن مفهوم (محادّه) با خدا و رسول می توانید به آیات دیگری که در این زمینه وارد شده است مراجعه نمایید و از همگی آنها به روشنی به دست می آید که یک چنین رفتار مربوط به گروه غیر مؤمن به خدا و رسول او است چنان که می فرماید:
(لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ...ُ؛[18] هرگز گروه مؤمن به خدا و روز دیگر (قیامت) را نمی بینی که گروهی را که خدا و پیامبر او را دشمن داشته اند، آنان را دوست بدارند).
و مقصود این است که هرگز ایمان با ایجاد رابطه دوستی با دشمنان خدا و رسول او قابل جمع نیست.[19]
3. عاصیان و متمردان
قرآن درباره ی آنان می فرماید:
(إِلاّ بَلاغاً مِنَ اللّهِ وَرِسالاتِهِ وَمَنْ یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فِیها أَبَداً * حَتّی إِذا رَأَوا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَأَقَلُّ عَدَداً؛[20] (من مالک چیزی نیستم) مگر این که مأمورم پیام الهی و رسالت او را به شما برسانم و آن کس که نسبت به خدا و رسول او عصیان ورزد برای او است آتش دوزخ، جاودانه وپیوسته در آنجا).
گروه عاصی آنگاه که وعیدهای الهی را دیدند در آن وقت می فهمند که چه کسی از نظر یار ویاور ناتوان تر و از نظر شمار و تعداد کم تر است؟
هرگاه به جمله (وَمَنْ یَعْصِ اللّهََ وَرَسُولَهُ...) اکتفا ورزیم، طبعاً آیه معنی وسیعی خواهد داشت که مؤمنان مرتکبان کبیره را نیز در بر می گیرد ولی با توجه به سیاق آیات خواهیم دید، این آیه مربوط به منکران پیامبران و تحقیر کنندگان آنان می باشد، و گواه بر این مطلب دوچیز است که یادآور می شویم:
الف: در این سوره از آیه 18تا 28 محور سخن مشرکان وگروه کافران است آنجا که می فرماید:
(وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً؛[21] مسجدها از آنِ خدا است با خدا کسی را نخوانید).
و باز می فرماید:
(قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبّی وَلا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً؛[22] من خدایم را می خوانم و کسی را شریک او قرار نمی دهم).
بنابراین محور آیات، مشرکان و کافران است و طبعاً مقصود از عاصیان و نافرمانان گروهی خواهند بود که با توحید او مخالفت ورزیده و اصول و فروع دین خدا را نمی پذیرند.
ب: در آیه ی (24) آنان را تهدید کرده می گوید: به زودی آخرت را می بینید، آنگاه می فهمید که کم یاور و کم شمار کیست؟ و این جمله می فهماند که طرف سخن مشرکان و کافران هستند که پیامبران را به خاطر کم یاوری و این که طرفداران آنان افراد معدودی می باشند، تحقیر می کردند. و با توجه به این دو قرینه نمی توان گفت مقصود از عصیان هر نوع سرپیچی ونافرمانی است به گونه ای که سرپیچی افراد مؤمن را نیز شامل شود.
4. ظالمان و ستمگران
(ثُمَّ قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَونَ إِلاّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ؛[23] آنگاه به افرادی که ستم کرده اند گفته می شود، عذاب پیوسته را بچشید، جز آنچه را که انجام می دادید جزا داده نمی شوید).
در این آیه به افراد ستمگر بیم عذاب پیوسته داده شده است اگر از سیاق آیات صرف نظر کنیم، طبعاً هر نوع ستم و هر نوع ستمگر را در بر می گیرد وشکی نیست که مرتکب کبیره، با قانون شکنی، ستمی بر خود و ستمی بر خدا یا دیگران روا می دارد ولی با توجه به آیات قبل به خوبی روشن می شود که آیه درباره ی منکران روز قیامت سخن می گوید آنجا که می فرماید:
(وَیَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ؛[24] می گویند روز قیامت در چه زمانی خواهد بود اگر راست می گویید).
و باز می فرماید:
(أَثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلآنَ وَقَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ؛[25] آیا آنگاه که عذاب فرود آمد (به قرآن، به رسالت پیامبر یا به توحید) ایمان می آورید در حالی که قبلاً خواستار چنین عذاب بودید).
درباره ی چنین گروه با این صفات وحالات آیه ی مورد بحث بیم عذاب مخلد می دهد و می فرماید:
(ثُمَّ قیلَ لِلّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ...).
با توجه به چنین سیاق نمی توان درباره ی آیه، غیر از این داوری کرد.
5. اشقیا
(فَأَمّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُمْ فِیها زَفیرٌ وَشَهیقٌ * خالِدینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَالأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ؛[26] آنان که بدبخت شده اند در آتشند آنان را (از شدت درد) آه وناله است تا آسمانها و زمین برقرار است جاودانه در آتشند مگر خدای تو بخواهد، حقّا که پروردگار تو آنچه را که اراده کند، انجام می دهد).
در این آیه افراد شقاوتمند و بدبخت محکوم به خلود در آتش می باشند مگر این که خدا اراده کند آنان را از آتش بیرون بیاورد.
مفسران، پیرامون این آیه و آیه پس از آن که مربوط به نیک بختان است، از جهات مختلفی بحث کرده اند.[27]
ولی آنچه برای ما مهم است تفسیر خلود شقاوتمندان در آتش است شکی نیست که هر گناهکاری شقی و هر گناهی به نوعی شقاوت آفرین است، و شقاوت دارای مراتب و درجاتی است ولی سخن در این است که آیا آیه یاد شده هر نوع شقاوت و شقاوتمند را در بر می گیرد یامقصود کافری است که در شقاوت به درجه نهایی رسیده است؟
آیه بعدی حاکی است که مقصود آن گروه از شقاوتمندانند که شرک ورزیده و به جای ستایش خدا مخلوق او را ستایش می کنند،
چنان که می فرماید:
(فَلا تَکُ فی مِرْیَة مِمّا یَعْبُدُ هؤلاءِ ما یَعْبُدُونَ إِلاّ کَما یَعْبُدُ آبائُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِنّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوص؛[28] هرگز از آنچه که آنان می پرستند در شک و تردید مباش. آنان جز آنچه را که نیاکان آنها در زمانهای پیش می پرستیدند نمی پرستند وما بهره ی آنان را به طور کامل در این جهان خواهیم داد).
این آیه به گونه ای گواه بر این است که مقصود از (شقی) آن شقاوتمند مشرکی است که در بدبختی به درجه ی نهایی رسیده است.
در آیه ی دیگر می بینیم پس از کلمه ی (أَشْقی) واژه ی (کذّب) و (تَوَلّی) را آورده است واین گواه بر آن است که در اصطلاح قرآن انسان شقی فردی است که در تبهکاری فرو می رود آنجا که می فرماید:
(فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظّی * لا یَصْلیها إِلاّ الأَشْقَی * الَّذی کَذَّبَ وَتَوَلّی؛[29] شما را از آتش شعلهور بیم داده ام که جز فرد بدبخت در آن وارد نمی شود کسی که رسالت رسولان را تکذیب و به آنان پشت نموده است).
6. مجرمان
قرآن درباره ی مجرمان می فرماید:
(إِنَّ الْمُجْرِمینَ فی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ * لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ؛[30] مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه اند. عذاب از آنان قطع نمی گردد و آنان در آتش از رحمت حق نومید یا سرافکنده اند).
در این آیه، مجرمان به خلود در آتش محکومند ولی باید دید آیا مقصود هر انسانی است که دست خود را به گناه آلوده ساخته ویا مقصود مجرمانی است که فرمانهای الهی را گردن نهاده و به پیامبران ایمان نیاورده اند؟
آیات قبل بر مطلب دوم گواهی می دهد، زیرا مجموع آیات انسانها را به دو گروه تقسیم می کند:
1. مؤمن به آیات الهی، که سزای او بهشت است.
2. مجرم، که سزای او عذاب جاودانه است.
و از تقابل این دو گروه می توان وضع گروه دوم را به دست آورد.
درباره ی گروه نخست می فرماید:
(یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَومَ وَلا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ * الَّذِینَ آمَنُوا بِ آیاتِنا وَکانُوا مُسْلِمینَ * ادْخُلُوا الجَنَّةَ أَنْتُمْ وَأَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ؛[31] ای بندگان من امروز بر شما ترسی نیست و شما اندوهگین نیستید کسانی که در دنیا به آیات ما ایمان آورده و تسلیم قوانین (ما) بودند (پس به آنان خطاب می شود) شما و همسرانتان در نهایت شادمانی وارد بهشت شوید).
و درباره گروه دوم چنین می فرماید:
(إِنّ المُجْرِمینَ فی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ * لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ * وَما ظَلَمْناهُمْ وَلکِنْ کانُوا هُمُ الظّالِمینَ؛[32] مجرمان، جاودانه در عذاب دوزخ می باشند، در عذاب آنان تخفیف داده نمی شود و آنان در آنجا از همه چیز مأیوسند).
از این درباره ی گروه نخست با جمله ی (اَلَّذِینَ آمَنُوا) یاد کرده می توان گفت که مقصود از مجرمان،گروهی است که به آیات الهی ایمان نیاورده اند.
علاوه ی بر این ملاحظه ی مجموع آیات سوره که از سوره های مکی است می رساند که محور سخن، مشرکان و کافرانند که به آیات الهی پشت پا زده و در عداد مجرمان کافر درآمده اند و غالب نکوهشهایی که در سوره های مکی آمده است مربوط به مشرکان و کافران می باشد.
7. فرو رفتگان در خطا
(بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحاطَتْ بِهِ خَطِیْئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ؛[33] آن کس که بدی را کسب کند و خطاهای او بر او احاطه نماید، آنان اهل آتش بوده و در آن جاودانه خواهند بود).
در این آیه آن گروه را مخلد در آتش دانسته که دارای دو خصوصیت باشند:
1. مرتکب گناه شوند.
2. آن قدر در این کار اصرار ورزند که خطا بر آنان احاطه نماید.
احاطه ی خطا آن حالت نفسانی است که از گناه برمی خیزد و در انسان حالتی را پدید می آورد که تمام طرق هدایت به سوی او بسته می شود دیگر سخن پیامبران و دیگر منادیان الهی در او تأثیر نمی کند.
بنابراین آیه هر نوع مرتکب کبیره را شامل نمی شود و به همین خاطر به جمله نخست (کَسَبَ سیِّئَةً)اکتفا نکرد، بلکه جمله دوم را آورد و فرمود: (وَأَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ) یعنی گناه و خطا بر قلب او احاطه کند به گونه ای که انسان محاط خطا و خطا محیط بر او باشد یک چنین انسانی که غرق خطا و گناه است دیگر راه هدایت به روی او بسته می شود، نه از درون به حق راهی پیدا می کند و نه از بیرون قابل نفوذ است و یک چنین فرد جز کافر و یا آن گروهی که بر اثر اعمال زشت منتهی به ارتداد و تکذیب آیات الهی می شوند، نیست.
و در آیه بعد از آیه ی مورد بحث می فرماید:
(وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ؛[34] آنان که ایمان آورده و عمل نیک انجام داده اند اهل بهشت بوده و در آن جاودان خواهند بود).
از مقابله (وَالَّذینَ آمَنُوا) با آیه ی مورد بحث (بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً)می توان گفت محور بحث در این آیه ها کافر و مؤمن است که اولی در آتش مخلد،و دومی در بهشت جاودان است.
8. افراد بدکار
قرآن در باره بندگان شایسته و وارسته الهی می فرماید:
(وَالَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَوَلا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالحَقِّ وَلا یَزنُونَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً ؛[35] آنان که به جز آفریدگار، خدایی را نمی خوانند و نفسی را که خدا محترم داشته است مگر از روی حق نمی کشند و مرتکب زنا نمی شوند و هر کس این گناهان را انجام دهد، کیفری را خواهد دید. روز قیامت برای او عذاب مضاعف است وبا خواری در آن جاودانه خواهد بود).
در این آیه به (مشارالیه ذلِک) بیم خلود در عذاب داده شده است ولی باید دید کلمه ذلک به چه اشاره می کند در آغاز آیه از سه عمل نکوهیده یاد شده که افراد مؤمن آن را ترک می کنند و آن سه عمل عبارتند از:
1. شرک، 2. قتل نفس محترم، 3. زنا.
سپس می گوید: هر کس این کار را انجام دهد کیفر می بیند و کیفر او دو چندان بودن عذاب وخلود در آن است.
اکنون باید دید این کیفر از آن کیست؟
در اینجا احتمالاتی هست:
الف: مقصود جمله اخیر آیه است(ولا یَزْنُونَ) در این صورت گواه بر این است که مرتکب این گناه کبیره در آتش مخلّد است.
ب: مقصود مشرک و یا قاتل نفس محترم است.
ج: مقصود همه ی این اعمال نکوهیده است.
احتمال نخست بسیار بعید است ،زیرا اگر مقصود فرد زناکار باشد مضاعف بودن عذاب وجهی ندارد در حالی که گناهان بزرگتر از آن عذاب دو چندان ندارند.
احتمال دوم نیز از نظر قواعد زبان صحیح نیست، زیرا هرگز صحیح نیست گوینده ای سه مطلب را بگوید سپس بدون قرینه، تنها به اوّلی و دومی اشاره کند و حکمی را به آن دو اختصاص دهد.
طبعاً باید گفت مقصود احتمال سوم است. یعنی آن کس که هر سه را مرتکب شود و در عین شرک، انسان محترمی را بکشد و مرتکب زنا گردد در این صورت جاودانگی عذاب، دلیل بر جاودانه بودن عذاب مرتکب کبیره نیست.
در اینجا پاسخ یک پرسش باقی است و آن این که: شرک به تنهایی کافی در خلود است و دیگر نیازی به انضمام دو عمل دیگر (قتل نفس محترم و زنا) ندارد، ولی پاسخ آن روشن است، زیرا انضمام این دو، مایه (مضاعف بودن) گناه است نه خلود در آتش.
9. روی گردانان از قرآن
(کَذلِکَ نَقُصّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنّا ذِکْراً * مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وِزْراً * خالِدینَ فِیهِ وَساءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ حِمْلاً؛[36] این چنین بر تو اخبار گذشته را شرح می کنیم از نزد خود قرآن را به تو داده ایم هر کس از آن روی گرداند روز قیامت بار سنگینی را حمل می کند پیوسته در مشقت حملِ آن بار می باشد و چه بار بدی است که روز قیامت حمل می نماید).
در این آیه کلمه (خالِدینَ فیهِ)آمده است و مرجع ضمیر در (فیه) کلمه (وزر) است که مقصود از آن بار سنگینی گناه است وجاودانگی در (وزر) کنایه ازخلود در کیفر آن می باشد طبعاً آیه گواه بر این است که روی گردانان از قرآن در عذاب مخلد خواهند بود.
ولی باید دید مقصود از اعراض از قرآن چیست؟ مقصود اعراض از تلاوت و یا اعراض از عمل به برخی از احکام آن نمی باشد،بلکه مقصود این است که به آن ایمان نیاورده و آن را نادیده بگیرد، زیرا محور آیات گروه کافر است که به رسالت پیامبر و روز معاد ایمان نیاورده بودند.
اصولاً در برخی از آیات اعراض از قرآن با کفر و بی ایمانی یکسان شمرده است آنجا که می فرماید:
(وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِ آیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَنَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفی آذانِهِمْ وَقْراً وَإِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً؛[37] چه کسی ستمگرتر از آن کس است که وقتی به آیات پروردگارش یادآوری شود، از آن روی برگردانده و کارهای پیشین خود را فراموش نماید، ما بر دلهای آنان پوششی قرار دادیم از این که بفهمند و در گوشهای آنان سنگینی است و اگر به هدایت دعوت شوند، هرگز هدایت نمی شوند).
10. سبک میزانان در روز رستاخیز
قرآن درباره ی این گروه می فرماید:
(وَمَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فی جَهَنَّمَ خالِدُونَ؛[38] آن کس که سنجش اعمال او سبک باشد آنان کسانی هستند که زیان کرده اند و در دوزخ جاودانند).
ظاهر آیه این است که هر سبک میزانی در دوزخ جاودان است حالا اگر مسلمانی که عمل نیک و بد هر دو را انجام داده ولی اعمال بد او بیش از اعمال نیک او باشد، در این صورت او در شمار سبک میزانان بوده و در دوزخ جاودان خواهد بود، نتیجه این می شود که مرتکب کبیره در صورتی که (سیئات) او بر (حسنات) وی فزونی یابد مخلد در دوزخ خواهد بود، و در نتیجه، آیه بر مخلّد بودن گروه خاصی از مؤمنان مرتکب کبیره دلالت دارد.
البته این ظاهر آیه است ولی اگر در سیاق آیات دقت شود روشن می شود که مقصود گروه کافر است که رسالت پیامبران را تکذیب می کردند چنان که در آیه ی بعد می فرماید:
(أَلَمْ تَکُنْ آیاتی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ؛[39] آیا چنین نبودید که آیات من بر شما خوانده می شد و شما تکذیب می کردید؟).
همچنان که در پنج آیه بعد می فرماید:
(إِنّهُ کانَ فَریقٌ مِنْ عِبادی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاغْفِرْ لَنا وَارْحَمْنا وَأَنْتَ خَیْرُ الرّاحِمینَ * فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیّاً حَتّی أَنْسَوْکُمْ ذِکْری وَکُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ؛[40] همانا آنگاه که گروهی از بندگان من می گفتند پروردگارا ایمان آوردیم ما را بیامرز و بر ما رحم کن و تو بهترین رحم کنندگانی، شما آنان را به باد مسخره می گرفتید، تا این که آنان سبب شدند که شما یاد مرا فراموش کنید و بر آنان می خندیدید).
با توجه به این آیات می توان گفت مقصود از سبک میزانان گروههای تکذیب کننده و غیر مؤمنی است که در روز رستاخیز از زیانکاران خواهند بود.
11. رباخواران پس از تحریم
(اَلَّذینَ یَأْکُلُونَ الرِّبوا لا یَقُومُونَ إِلاّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبوا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبوا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَی اللّهِ وَمَنَ عادَ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ؛[41] آنان که ربا می خورند; ازجای بر نمی خیزند مگر مانند برخاستن انسانی که شیطان، خرد او را آشفته سازد، این حالت برای آن است که گفتند بیع مانند ربا است با آن که خدا، بیع را حلال و ربا را تحریم کرده است، هر کس که از سوی خدا برای او اندرزی آید و آن را ترک کند پس برای او است گذشته(بخشوده می شود) و کار اوواگذار به خدا است و هر کس به (رباخواری) باز گردد اهل آتش بوده و در آن مخلد خواهند بود).
ظاهر آیه، هر چند مطلق رباخواران را به خلود در آتش تهدید می کند ولی با دقت در جمله (وَمَنْ عادَ)می توان گفت که مقصود آن گروه از رباخوران هستند که پس از شنیدن تحریم الهی باز به عمل رباخواری ادامه داده و منطق آنان پس از تحریم همان منطق است که قبل از تحریم داشتند اگر قبل از تحریم می گفتند بیع و ربا یکسان است پس از تحریم به تشریع الهی اعتنا نکرده باز می گویند بیع و ربا یکسان بوده و میان آن دو تفاوتی نیست و نتیجه این می شود که تشریع الهی را نپذیرفته ووحی الهی را تکذیب می کردند.
و به عبارت روشن تر قبل از آمدن آیه تحریم ربا، رباخواران از دو نظر انحراف داشتند:
1. انحراف عقیدتی، که بیع را با ربا یکسان می انگاشتند.
2. انحراف عملی، که معاملات ربوی انجام می دادند.
آیه می فرماید: تا قبل از تشریعِ حرمت ربا، این دو انحراف آنان مورد مؤاخذه واقع نمی شود ولی پس از تشریع هر کس باز هم در این دو نوع انحراف (عقیدتی و عملی) باقی بماند مخلد در دوزخ خواهد بود.
آری اگر موضوع خلود در آتش رباخواری پس از تشریع حرمت آن باشد، خواه از نظر عقیده انحرافی رخ دهد یا ندهد; در این صورت می توان گفت آیه، بر مدعای قائلان به مخلد بودن مرتکب کبیره در عذاب دلالت دارد، ولی هیچ گونه قرینه ای در آیه مورد بحث و آیات دیگر در این مطلب وجود ندارد و قدر متیقن ازجمله (فَمَنْ عادَ)این است که به هر دو نوع انحراف قبل از تشریع حرمت ربا و یا به انحراف نخست باز گردند و در کفر چنین فردی جای تردید نیست.[42]
12. قاتل مؤمن بی گناه
قرآن درباره قتل مؤمن به صورت عمد چنین می فرماید:
(وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً؛[43] هر کس مؤمنی را از روی عمد بکشد; سزای او دوزخ است که جاودانه در آنجا بماند، وخدا بر او خشم گرفته و از رحمت خود دور نموده و برای او عذاب بزرگی را آماده کرده است).
این آیه ، بزرگترین و شاید یگانه دلیل قائلان به ابدی بودن عذاب مرتکب کبیره است و در تمام کتابهای کلامی برای این نظریه با این آیه استدلال شده است واستدلال به ظاهر این آیه نسبت به آیات گذشته از قوت بیشتری برخوردار است.
شأن نزول نیز نظریه قائلان به خلود را در خصوص این مورد تأیید می کند.
(طبرسی) می نویسد: (هشام بن صبابه) به وسیله(بنی النجار) کشته شد، برادر هشام به نام قیس شکایت را به حضور رسول خدا برد حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) قیس بن هلال فهری را همراه او به سوی قبیله بنی النجار،اعزام کرد و به (فهری) گفت به (بنی النجار) بگو اگر قاتل اورا می شناسید; معرفی کنید تا قیس، قصاص کند و اگر نمی شناسید;دیه ی مقتول را به او بپردازید (فهری) پیام رسول خدا را به بنی النجار رساند و آنان دیه پرداختند، مأمور رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)با (قیس) پس از اخذ دیه بازگشتند ولی در نیمه راه برادر مقتول دچار وسوسه شیطانی شد و با خود گفت، کاری انجام ندادی. دیه ی برادرت را گرفتی... چه بهتر این فرد که همراه تو است بکشی تا نفس در مقابل نفس کشته شود، دیه نیز به عنوان یک درآمد برای تو باشد. سرانجام مأمور رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را با سنگ بزرگی کشت و بر شتر سوار شد و به مکه بازگشت در حالی که از اسلام به کفر برگشته بود.[44]
در این مورد مخالفان نظریه خلود پاسخهایی گفته اند که یادآور می شویم:
1. مقصود از (مُتَعَمِّداً) این است که فردی مؤمن را به خاطر ایمانش بکشد و طبعاً در این صورت، قاتل، کافر خواهد بود.
2. مقصود از (خلود) اقامت ممتدی است که در عرف به این گونه اقامتها عنوان جاودانه نیز بکار می رود مثلاً کسی که خانه ای را برای سکونت خریداری کند می گوید: خانه همیشگی ما است در حالی که به عنوان موقت است حتی احتمال دارد پس از مدتی عوض کند.
3. آیه هر چند ظاهر در خلود در آتش است ولی هرگز صریح در قطعی بودن این جزا نیست ممکن است از طریق توبه یا شفاعت مشمول عفو الهی گردد در این صورت با شرک که حتمی بودن حکم درباره او اعلام شده است، تفاوت پیدا می کند قرآن درباره ی مشرک با قاطعیت هر چه تمامتر می فرماید:
(إِنَّ الله لا یَغْفِرُأَنْ یُشْرَکَ بِهِ ...)[45]
با اعلام این مطلب نمی توان گفت: ممکن است مشرک مشمول شفاعت قرار گیرد در صورتی که در آیه مورد بحث می گوید: او در آتش مخلد است، در این صورت می توان احتمال داد که در پرتو شفاعت از این عذاب جانکاه آزاد گردد.
خلاصه، فرق است بین این که مثلاً رئیس بگوید فلانی را نمی بخشم و بین این که بگوید او زندان ابد دارد. جمله ی نخست تاب این که از طریق شفاعت خلاصی پیدا کند ندارد بالأخص که شفاعت با رضایت خدا انجام می شود وخدا عدم رضایت خود را اعلام نموده است در حالی که در دومی احتمال پذیرفته شدن شفاعت باقی است.
این پاسخها همان پاسخهایی است که مفسران در ذیل آیه بیان کرده اند، ولی در این جا مطلب چهارمی نیز هست که هرگز دور از اعتبار نیست و آن این که در میان مرتکبان کبایر یک گروه که دست خود را به چنین گناه بزرگ آلوده کرده اند محکوم به خلود در دوزخ باشند و ما هرگز از گروهی نیستیم که قبلاً مدعا را بسازیم آنگاه به دنبال دلیل آن برویم، ما باید عقاید را، بر قرآن عرضه بداریم، هرگاه قرآن در مورد مسلمانی گنهکار او را محکوم به خلود در عذاب نمود، ما به حکم تسلیم در برابر قرآن باید پذیرا گردیم چیزی که هست صدوق در کتاب توحید از ابن ابی عمیر نقل می کند که امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) فرمود:
(خدا در آتش جز اهل کفر و انکار را مخلد نمی سازد، یعنی گمراهان ومشرکان حتی آن کس که از گناهان کبیره دوری جوید از گناهان کوچک او سؤال نمی شود گوید از او پرسیدم شفاعت از آن چه گروهی از مؤمنان است، فرمود : پدرم از پدرانش نقل کرده اند که پیامبر فرمود: شفاعت من مربوط به مرتکبان کبیره از امت من می باشد و امّا نیکوکاران از آنها پس بر آنها مشکلی وجود ندارد).[46]
با این بیان روشن شد که از موارد دوازده گانه ای که قائلان به خلود در آتش استدلال نموده اند فقط یک مورد می تواند قابل تأمّل و ملاحظه باشد امّا چهار صورت نخست که مورد اتفاق است و امّا موارد دیگر قرائن روشن در سیاق آیات ثابت کرد که این نوع ازخلودها از آن کافران و مشرکان و منافقان است واین عناوین یازده گانه عنوان مشیر و رمز آن عناوین چهارگانه است که خلود آنها در عذاب مسلم است وامّا مورد دوازدهم که قتل مؤمن است با توجه به جوابهایی که مفسران گفته اند و دو مطلبی که ما افزودیم:
1. این حکم، قطعی و محتوم نیست و احتمال تأثیر شفاعت را از بین نمی برد.
2. روایتی که مرحوم صدوق در مورد مخلدان در آتش نقل کرد.
با توجه به این دو مطلب می توان گفت نظریه ی عدم خلود مؤمن در عذاب به طور مطلق ثابت و پا برجا است.[47]
[1]. نحل/29؛ احزاب/64 65؛ زمر/71 72؛ غافر/76؛ تغابن/10؛ بینه/6 و آیات دیگر.
[2]. توبه/68; مجادله/17.
[3]. آل عمران/86 88.
[4]. اعراف/36.
[5]. توبه/63.
[6]. جن/22 23.
[7]. یونس52; انعام/128 129.
[8]. هود/106 107.
[9]. زخرف/74 75; سجده/12 14.
[10]. بقره/81.
[11]. فرقان/68 69.
[12]. نساء/93; فرقان/68.
[13]. بقره/275.
[14]. طه/100 101.
[15]. مؤمنون/103 104.
[16]. اعراف/35 36.
[17]. توبه/63.
[18]. مجادله/22.
[19]. به سوره ی مجادله، آیه ی 5 و 20نیز مراجعه شود.
[20]. جن/23 24.
[21]. جن/18.
[22]. جن/20.
[23]. یونس/52.
[24]. یونس/48.
[25]. یونس /51.
[26]. هود/106 107.
[27]. گاهی در این باره سخن گفته اند که خدا جاودانگی در دوزخ و بهشت را مقید به برپایی آسمانها و زمین نموده است، در حالی که آسمانها و زمین کنونی پیوسته نیست و با قیام قیامت نابود می شوند، وگاهی درباره ی استثنا سخن گفته اند: که خدا از مخلدین در دوزخ وبهشت صورتی را استثنا نموده است که مشیت او بر خلاف آن تعلق گیرد، آنجا که می فرماید: (إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ)و یک چنین استثنا با خلود سازگار نیست.
[28]. هود/109.
[29]. لیل/14 16.
[30]. زخرف/74 75.
[31]. زخرف/68 70.
[32]. زخرف/7476.
[33]. بقره/81.
[34]. بقره /82.
[35]. فرقان/68 69.
[36]. طه/99 101.
[37]. کهف/57.
[38]. مؤمنون/103.
[39]. مؤمنون/105.
[40]. مؤمنون/109 110.
[41]. بقره/275.
[42]. به مجمع البیان،ج2،ص389 ; و المیزان،ج2،ص418 رجوع نمایید.
[43]. نساء/93.
[44]. مجمع البیان،ج5،ص92 93.
[45]. نساء/48.
[46]. سمعت موسی بن جعفر (علیهما السلام) یقول: لا یخَلِّد اللّهُ فی النّارِإلاّ أهل الکُفر والجحود وأهل الضلال والشرک ومن اجتنب الکبائر من المؤمنین لم یسئل عن الصغائر... فقلت له: یابن رسول اللّه فالشفاعة لمن تجب من المذنبین؟ فقال: حدثنی أبی عن آبائه عن علی (علیهم السلام) قال: سمعت رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم)یقول: إنما شفاعتی لأهل الکبائر من أُمّتی فأمّا المحسنون منهم فما علیهم من سبیل(توحید صدوق: باب 63، حدیث 6، ص 407).
[47]. منشور جاوید، ج9، ص 376 402.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله سبحانی
- [سایر] آیا آتش جهنم مانند آتش این دنیا است؟
- [سایر] کدام زن هیزم کش آتش جهنم است؟
- [سایر] بهشت و جهنم را وصف کنید وآیا آتش که در جهنم وجود دارد مانند همین آتش است که در دنیا وجود دارد؟ شرح دهید.
- [سایر] منظور از آتش جهنم چه می باشد چه سنخیت با آتش دنیوی دارد؟
- [سایر] ویژگی جرقه های آتش دوزخ چیست؟
- [سایر] یا هر شخصی باید مزه آتش جهنم را بچشد؟ برای اینکه خلاص شود چکار باید کند؟ آیا پیامبر با آتش جهنم روبرو خواهد شد؟
- [سایر] چه ربطی بین خلقت شیطان از آتش، و آتش بودن عذاب جهنم است؟
- [سایر] ویژگی آتش دوزخ در مورد حیات و زندگی چیست؟
- [سایر] چه عواملی انسان را از آتش جهنم بازمیدارد؟
- [سایر] در قیامت، آتش دوزخ، با چه کسانی سخن می گوید؟
- [آیت الله بروجردی] هرگاه پسری را از روی شهوت ببوسد، حاکم شرع از سی تا نود هر قدر صلاح میداند تازیانه به او میزند و روایت شده که خداوند عالم دهانهای از آتش به دهان او میزند و ملائکة آسمان و زمین و ملائکة رحمت و غضب بر او لعنت میکنند و جهنم برای او مهیا خواهد بود، ولی اگر توبه کند توبهی او قبول میشود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . آب انگوری که با آتش جوش آمده اگر آن قدر بجوشد که ثلثان شود یعنی: دو قسمت آن کم شود و یک قسمت آن بماند پاک می شود. ولی اگر به خودی خود جوش بیاید و به آتش یا غیر آتش ثلثان شود، یا به آتش جوش بیاید و به غیر آتش ثلثان شود فقط به سرکه شدن پاک می شود. و این حکم بنابر قول به نجاست عصیر است به جوش آمدن و گذشت که اقوی طهارت است.
- [آیت الله وحید خراسانی] اب انگوری که به اتش جوش بیاید حرام می شود و اگر ان قدر به اتش بجوشد که دو قسمت ان کم شود و یک قسمت ان بماند حلال می شود و در مساله گذشت که به جوش امدن به اتش نجس نمی شود و اگر به غیر اتش جوش بیاید حرام و بنابر احتیاط نجس می شود و احتیاط واجب ان است که به غیر از سرکه شدن پاک و حلال نمی شود
- [آیت الله خوئی] هر گاه کسی پسری را از روی شهوت ببوسد، حاکم شرع از سی تازیانه تا نود و نه تازیانه هر قدر صلاح میداند، به او میزند. و روایت شده است که خداوند عالم دهانهای از آتش به دهان او میزند و ملائکة آسمان و زمین و ملائکه رحمت و غضب بر او لعنت میکنند و جهنم برای او مهیا خواهد بود. ولی اگر توبه کند توبة او قبول میشود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر انگور و آب انگور بخودی خود، یا به واسطه پختن جوش بیاید پاک است، ولی خوردن آن حرام است و آنچه به آتش جوش آمده اگر به آتش دو ثلث آن کم شود حلال می شود و آنچه به غیر آتش جوش آمده با سرکه شدن حلال می شود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . هرگاه کسی پسری را از روی شهوت ببوسد، حاکم شرع از سی تا نود و نه تازیانه هر قدر صلاح میداند به او میزند، و روایت شده است که خداوند عالم دهانهای از آتش به دهان او میزند و ملائکه آسمان و زمین و ملائکه رحمت و غضب بر او لعنت میکنند، و جهنم برای او مهیا خواهد بود، ولی اگر توبه کند، توبه او قبول میشود.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هرگاه کسی پسری را از روی شهوت ببوسد؛ حاکم شرع از سی تازیانه تا نود و نه تازیانه هر قدر صلاح می داند؛ به او می زند. و روایت شده است که خداوند عالم دهانه ای از آتش به دهان او می زند و ملائکه آسمان و زمین و ملائکه رحمت و غضب بر او لعنت می کنند و جهنم برای او مهیا خواهد بود. ولی اگر توبه کند توبه او قبول می شود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] چیزی که معلوم نیست غوره است، یا انگور اگر با آتش بجوشد، حرام نمی شود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] آب انگوری که به سبب آتش یا به خودی خود جوش بیاید، خوردن آن حرام و بنا بر احتیاط نجس میشود، چنانچه در مسأله 114 گذشت و آب انگوری که به سبب آتش جوش آمده اگر آن قدر با آتش بجوشد که ثلثان شود، یعنی دوسوم آن کم شود، پاک شده و خوردن آن حلال است؛ ولی اگر به خودی خود جوش آمده، بنا بر احتیاط فقط به سرکه شدن پاک و حلال میشود.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] آب انگوری که به آتش یا به خودی خود جوش بیاید؛ حرام می شود و اگر آن قدر به آتش بجوشد که ثلثان شود؛ یعنی دو قسمت آن کم شود و یک قسمت آن بماند؛ حلال می شود. و در مسأله (114) گذشت که آب انگور به جوش آمدن نجس نمی شود و بعید نیست که اگر دو قسمت آن به غیر آتش کم شود حلال باشد.