مخالفان ولایت فقیه چند دستهاند: 1. غیرمسلمانان و غیرشیعیانی که مبنای ولایت فقیه را نمیپذیرند. 2. شیعیانی که ولایت مطلقه فقیه را از روی اجتهاد یا تقلید نمیپذیرند. 3. کسانی که با پذیرش اصل ولایت مطلقه فقیه، شخص ولی فقیه را قبول ندارند. 4. کسانی که حتی با اعتقاد به صلاحیت شخص ولی فقیه، پارهای از احکام حکومتی صادره از وی را نادرست میانگارند. 5. کسانی که با علم و آگاهی به بودن ولایت فقیه در اسلام و وجود شرایط لازم شرعی در شخص ولی فقیه و علم و اعتقاد به درستی احکام صادره از سوی او، به مخالفت میپردازند. مخالفت در هر یک از صورتهای یادشده، دو گونه متصور است: 1. مخالفت اعتقادی (قلبی) یعنی، در اعتقاد و بینش خود مسأله را نمیپذیرد و آن را انکار میکند. چنین مخالفتی از دیدگاه اسلام موضوع حرمت نیست و از نظرگاه قانونی نیز جرم به شمار نمیآید مگر در فرض پنجم که از نظرگاه شرعی در مرتبه رد بر ائمه اطهار (ع) است زیرا برای کسی که ولایت فقیه، به وسیله برهان ثابت میشود و ولی آن را آگاهانه انکار میکند در این صورت انکارش بازگشت به انکار خدا و رسول (ص) خواهد بود.[1] در مقبوله عمر بن حنظله از امام صادق (ع) آمده است: (من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانی قد جعلته حاکماً علیکم، فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما استخف بحکمنا و علینا رد و الرادّ علینا کالراد علی الله و هوی علی حد الشرک بالله؛ آنکس از شما که روایتگر احادیث ما و جست و جوگر در حلال و حرام ما و آگاه به احکام ما است و [مردم] به حکم بودن او رضایت دهند همانا من او را حاکم بر شما قرار دادم. پس اگر به حکم ما حکم کند و از او پذیرفته نشود، همانا حکم ما نادیده گرفته شده و بر ما رد شده است و هر کس ما را رد کند، مانند کسی است که خدا را رد کند و در مرز شرک به خدا قرار دارد). [2] 2. مخالفت عملی: این گونه مخالفت به طور حتمی حرام و جرم است. البته مخالفت عملی نیز اقسام و مراتبی دارد که حکم هر یک، جداگانه قابل بررسی است. روشن است که مخالفت عملی، مستلزم هرج و مرج است در حالی که مسائل اجتماعی و حکومتی، نیازمند وحدت رویه است و هیچ قانون و نظام سیاسی- اعم از اسلام و غیر اسلام آشوب، قانونگریزی و دلخواه گزینی را برنمیتابد. در نظام جمهوری اسلامی ایران، زمینه قانونی و منطقی التزام شخصی افراد به حکم ولی فقیه وجود دارد یعنی، چه اینکه شخصی معتقد بر مشروعیت الهی باشد و چه معتقد به مشروعیت مردمی از طریق تفویض امر و یا قرارداد اجتماعی. در هر صورت شرایط مقبول و پذیرفته شده براساس هر یک از مبانی یاد شده، به طور عینی در این نظام وجود دارد و بر پذیرندگان هر یک از آنها، به طور منطقی لزوم پیروی از فقیه حاکم را ثابت میکند. اکنون که هم دستورات الزامی ولی فقیه و هم التزام شخصی افراد، دارای مبانی مشروع و قانونی است میتوان گفت: اطاعت از ولی فقیه، واجب و مخالفت عملی با او حرام است. البته مخالفان دسته سوم، چنانچه دلیل خاصی بر نظر خود دارند، میتوانند آن را در اختیار خبرگان رهبری قرار دهند و نیز گروه چهارم- که حکم ولی فقیه را صحیح نمیدانند باید ضمن التزام عملی، رأی خود را به عنوان مشاوره به ولی فقیه منتقل کنند. مطلب فوق شامل فقیهانی که ادعا میگردد به ولایت فقیه معتقد نیستند و مقلدان آنان نیز میشود زیرا فقیهانی که در ولایت فقیه اختلاف نظر دارند، از نظر حسبه میپذیرند که اگر مردم یک کشور حاضر شوند حکومت را بر اساس اسلام اداره کنند این یک امر زمین ماندهای است که بر همگان- خصوصاً بر فقیهان واجب کفایی است تصدی آن را بر عهده بگیرند و اگر یک فقیه واجد شرایط رهبری، تصدی آن را بر عهده گرفت و امت اسلامی نیز او را قبول کردند در این حال مخالفت و تضعیف او، جایز نیست. بنابراین کسی نمیتواند بگوید چون من ولایت فقیه را قبول ندارم، میتوانم از قانون کشور اسلامی- که مورد قبول من نیست سرپیچی کنم و قوانین و مقرارت آن را رعایت نکنم. بله، اگر کسی از برخی مسائل و موضوعات و نحوه اجرای امور کشور ناراضی بود، حق انتقاد سازنده، نصیحت و تذکر دادن از باب (النصیحه لائمه المسلمین) را دارد. برای آگاهی بیشتر ر. ک: قاضیزاده، کاظم، اندیشههای فقهی سیاسی امام خمینی، ص 222. [1]. جوادی آملی، آیت الله عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص 253. [2]. اصول کافی، ج 1، ص 67 وسائل الشیعه، ج 18، ص 89.
مخالفان ولایت فقیه چند دستهاند:
1. غیرمسلمانان و غیرشیعیانی که مبنای ولایت فقیه را نمیپذیرند.
2. شیعیانی که ولایت مطلقه فقیه را از روی اجتهاد یا تقلید نمیپذیرند.
3. کسانی که با پذیرش اصل ولایت مطلقه فقیه، شخص ولی فقیه را قبول ندارند.
4. کسانی که حتی با اعتقاد به صلاحیت شخص ولی فقیه، پارهای از احکام حکومتی صادره از وی را نادرست میانگارند.
5. کسانی که با علم و آگاهی به بودن ولایت فقیه در اسلام و وجود شرایط لازم شرعی در شخص ولی فقیه و علم و اعتقاد به درستی احکام صادره از سوی او، به مخالفت میپردازند.
مخالفت در هر یک از صورتهای یادشده، دو گونه متصور است:
1. مخالفت اعتقادی (قلبی)
یعنی، در اعتقاد و بینش خود مسأله را نمیپذیرد و آن را انکار میکند. چنین مخالفتی از دیدگاه اسلام موضوع حرمت نیست و از نظرگاه قانونی نیز جرم به شمار نمیآید مگر در فرض پنجم که از نظرگاه شرعی در مرتبه رد بر ائمه اطهار (ع) است زیرا برای کسی که ولایت فقیه، به وسیله برهان ثابت میشود و ولی آن را آگاهانه انکار میکند در این صورت انکارش بازگشت به انکار خدا و رسول (ص) خواهد بود.[1]
در مقبوله عمر بن حنظله از امام صادق (ع) آمده است: (من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانی قد جعلته حاکماً علیکم، فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانّما استخف بحکمنا و علینا رد و الرادّ علینا کالراد علی الله و هوی علی حد الشرک بالله؛ آنکس از شما که روایتگر احادیث ما و جست و جوگر در حلال و حرام ما و آگاه به احکام ما است و [مردم] به حکم بودن او رضایت دهند همانا من او را حاکم بر شما قرار دادم. پس اگر به حکم ما حکم کند و از او پذیرفته نشود، همانا حکم ما نادیده گرفته شده و بر ما رد شده است و هر کس ما را رد کند، مانند کسی است که خدا را رد کند و در مرز شرک به خدا قرار دارد). [2]
2. مخالفت عملی:
این گونه مخالفت به طور حتمی حرام و جرم است. البته مخالفت عملی نیز اقسام و مراتبی دارد که حکم هر یک، جداگانه قابل بررسی است. روشن است که مخالفت عملی، مستلزم هرج و مرج است در حالی که مسائل اجتماعی و حکومتی، نیازمند وحدت رویه است و هیچ قانون و نظام سیاسی- اعم از اسلام و غیر اسلام آشوب، قانونگریزی و دلخواه گزینی را برنمیتابد.
در نظام جمهوری اسلامی ایران، زمینه قانونی و منطقی التزام شخصی افراد به حکم ولی فقیه وجود دارد یعنی، چه اینکه شخصی معتقد بر مشروعیت الهی باشد و چه معتقد به مشروعیت مردمی از طریق تفویض امر و یا قرارداد اجتماعی.
در هر صورت شرایط مقبول و پذیرفته شده براساس هر یک از مبانی یاد شده، به طور عینی در این نظام وجود دارد و بر پذیرندگان هر یک از آنها، به طور منطقی لزوم پیروی از فقیه حاکم را ثابت میکند. اکنون که هم دستورات الزامی ولی فقیه و هم التزام شخصی افراد، دارای مبانی مشروع و قانونی است میتوان گفت: اطاعت از ولی فقیه، واجب و مخالفت عملی با او حرام است. البته مخالفان دسته سوم، چنانچه دلیل خاصی بر نظر خود دارند، میتوانند آن را در اختیار خبرگان رهبری قرار دهند و نیز گروه چهارم- که حکم ولی فقیه را صحیح نمیدانند باید ضمن التزام عملی، رأی خود را به عنوان مشاوره به ولی فقیه منتقل کنند.
مطلب فوق شامل فقیهانی که ادعا میگردد به ولایت فقیه معتقد نیستند و مقلدان آنان نیز میشود زیرا فقیهانی که در ولایت فقیه اختلاف نظر دارند، از نظر حسبه میپذیرند که اگر مردم یک کشور حاضر شوند حکومت را بر اساس اسلام اداره کنند این یک امر زمین ماندهای است که بر همگان- خصوصاً بر فقیهان واجب کفایی است تصدی آن را بر عهده بگیرند و اگر یک فقیه واجد شرایط رهبری، تصدی آن را بر عهده گرفت و امت اسلامی نیز او را قبول کردند در این حال مخالفت و تضعیف او، جایز نیست. بنابراین کسی نمیتواند بگوید چون من ولایت فقیه را قبول ندارم، میتوانم از قانون کشور اسلامی- که مورد قبول من نیست سرپیچی کنم و قوانین و مقرارت آن را رعایت نکنم.
بله، اگر کسی از برخی مسائل و موضوعات و نحوه اجرای امور کشور ناراضی بود، حق انتقاد سازنده، نصیحت و تذکر دادن از باب (النصیحه لائمه المسلمین) را دارد.
برای آگاهی بیشتر ر. ک:
قاضیزاده، کاظم، اندیشههای فقهی سیاسی امام خمینی، ص 222.
[1]. جوادی آملی، آیت الله عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص 253.
[2]. اصول کافی، ج 1، ص 67 وسائل الشیعه، ج 18، ص 89.
- [سایر] آیاآخوند خراسانی ولایت فقیه را قبول داشند؟ ولایت مطلقه فقیه؟
- [سایر] حکم اسلام درباره مخالفان ولایت فقیه چیست؟ آیا قبول نداشتن ولایت فقیه گناه و کفر است؟
- [سایر] اکثر فقهاء ولایت مطلقه را برای فقیه قبول دارند یا ولایت در امور حسبیه را؟
- [سایر] آیا شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه درست است؟ یعنی کسی نمی تواند ولایت فقیه را قبول نداشته باشد؟ یعنی اینکه بدون اینکه باعث آشفتگی در نظام جمهوری اسلامی شود، مسأله ولایت را نیز قبول نداشته باشد؟
- [سایر] آیا نظریه شورایی بودن ولایت فقیه مورد قبول است؟
- [سایر] آیا نظریه شورایی بودن ولایت فقیه مورد قبول است؟
- [سایر] آیت الله خوئی ولایت فقیه را قبول دارند ؟
- [سایر] آیا نظریه شورایی بودن ولایت فقیه مورد قبول است؟
- [سایر] دلیل مخالفت آیت الله وحید با مقام معظم رهبری چیست؟ آیا ایشان ولایت فقیه را قبول ندارند. لطفا نظرات ایشان را در مورد اصل ولایت فقیه ذکر کنید.
- [سایر] با توجه به اینکه قبول ولایت فقیه و اطاعت از ولی فقیه در زمانه ما واجب است؛ حکم کسانی که این اصل را قبول نکنند، چیست؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] شریکی که با سرمایه شرکت معامله می کند اگر بگوید سرمایه تلف شده و پیش مجتهد جامع الشرائط قسم بخورد، باید حرف او را قبول کرد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] سهم سادات را بدون اجازه مجتهد نمی توان به ساداتی که در بالا گفته شد پرداخت (بنابر احتیاط واجب)، و سهم امام(علیه السلام) را نیز اگر بدون اجازه مجتهد که از او تقلید کند بپردازد قبول نیست، مگر این که مجتهد بعداً بپذیرد و اجازه دهد.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر میت برای غسل و کفن و دفن و نماز جود غیر ازو ولی ، کس دیگری را معین کند ، ولایت این امور با اوست و مستحب است ازو ولی ، هم اجازه بگیرد و لازم نیست کسی أه میت ، او را برای انجام این کار ها معین کرده ، این وصیت را قبول کند ، ولی اگر قبول کرد ، بأید به آن عمل نحاید .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر خریدار معامله را به ذمه انجام دهد و بخواهد پول جنس را بعداً از حرام بدهد، معامله صحیح است، ولی باید مقداری را که بدهکار است از مال حلال بدهد، و اگر از حرام بدهد دینش ادا نمیشود.
- [آیت الله سیستانی] اگر میّت برای غسل و کفن و دفن و نماز خود غیر از ولیّ ، کسی دیگری را معیّن کند ، ولایت این امور با اوست ، و لازم نیست کسی که میّت وصیّت کرده که او شخصاً انجام این کارها را متکفل شود این وصیّت را قبول کند ، ولی اگر قبول کرد باید به آن عمل نماید . کیفیّت غسل میّت
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر فقیر بمیرد و مال او به اندازه دینش نباشد انسان می تواند طلبی را که از او دارد بابت زکات حساب کند ولی در صورتی که بداند مالی را که مدیون است در معصیت صرف کرده نمی تواند از بابت زکاتی که در ادای دین صرف می شود حساب کند و اگر مال میت به اندازه دینش باشد و ورثه دین او را ادا نکنند یا به جهت دیگری انسان نتواند طلب خود را بگیرد بنابر احتیاط واجب نباید طلبی را که از او دارد بابت زکات حساب کند
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر انسان به فتوای مجتهدی عمل کرد نمیتواند از مجتهد دیگر تقلید کند، مگر آنکه مجتهد دیگر اعلم از مجتهد اول شده باشد که لازم است به فتوای مجتهد دیگر عدول کند.
- [آیت الله مظاهری] به دست آوردن فتوای مجتهد سه راه دارد: اوّل: شنیدن از خود مجتهد. دوّم: شنیدن از کسی که مورد اطمینان است. سوّم: دیدن در رساله مجتهد.
- [آیت الله جوادی آملی] .تقلید مجتهد متوفّا در ابتدا جایز نیست؛ ولی بقای بر تقلید میت, اشکال ندارد و بقای بر تقلید مجتهد میت باید به فتوای مجتهد مطلق زنده باشد; خواه فرد به آن عمل کرده باشد یا نه. اگر مجتهد متوفّا اعلم باشد، بقای بر تقلید او احتیاطاً واجب است و اگر مجتهد زنده اعلم باشد، عدول از مجتهد متوفا به مرجع زنده, واجب است.
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط عدول از مجتهد زنده به مجتهد زنده دیگر جایز نیست، مگر این که مجتهد دوم اعلم باشد که در این صورت عدول واجب است.