چرا امام حسین(ع) با علم به اینکه می دانست در کربلا چه اتفاقی می افتد به آنجا رفت؟
هنگامی که امام حسین (علیه السلام) تصمیم به قیام علیه یزید گرفتند افراد مصلحت اندیش زبان به اندرز گشوده و گفتند : این عمل شما خطر ناک است و ممکن است در این راه جان عزیز خود را از دست بدهید بنابر این مصلحت نیست که شما به چنین کاری دست بزیند؛ امام در جواب ایشان استناد کردند به رویایی ( که برای امام در حکم یک وحی قطعی است ) که شهود کرده بودند و فرمودند: در عالم رویا جدم به من فرمود: (یَا حُسَیْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا؛[1] یا حسین خارج شو! زیرا مشیت خدا این طور قرار گرفته که تو را کشته ببیند.) پس امام به خوبی از عاقبت ماجرا با خبر بودند. اما ملاک و معیار امام برای تصمیم گیری ترجیح دو روز زندگی مادی بیشتر نبود، بلکه تحقق خواست الهی و کسب رضایت او بوده است. ما اگر معیارهای کوچک و حقیر خودمان را در این جا، اصل قرار دهیم، طبیعتا نمی توانیم بفهمیم که چرا امام (ع) چنین تصمیمی گرفتند! آیا حفظ جان در هر شرایطی مهم ترین مساله است و باید آن را محور قرار داد؟ اگر ما چنین می اندیشیم، امام (ع)  چنین اندیشه ای ندارند! منطق ایشان چیزی است که شاعر آن را این گونه بیان کرده است: ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی یا سیوف خذینی – اگر دین اسلام اصلاح  نمی شود، مگر به قتل من، ای شمشیرها مرا دریابید! ایشان می فرمایند: ِ (أَ لَا تَرَوْنَ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ- وَ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَی عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ- وَ إِنِّی لَا أَرَی الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً- وَ الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَما؛[2] آیا نمی‌بینید که حق عملی نمیشود و از باطل جلوگیری نمیگردد، تا اینکه شخص مؤمن برای ملاقات خدا راغب شود. من مرگ را جز سعادت نمی‌بینم و زندگی با ستم کیشان را غیر از ملال‌ نخواهم دید!) (أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یَأْبَی اللَّهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِیَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِیَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَی مَصَارِعِ الْکِرَامِ؛[3] هان که این زنازاده فرزند زنازاده مرا بر سر دو راهی نگهداشته است راهی بسوی مرگ و راهی بسوی ذلّت هرگز مباد که ما ذلّت را بر مرگ اختیار کنیم خدا و پیغمبرش و مردم با ایمان و دامنهای پاک و پاکیزه که ما را پروریده و مردمی که زیر بار ستم نروند و افرادی که تن بذلّت ندهند (همه و همه) بما اجازه نمیدهند که فرمانبری لئیمان را بر کشته شدن شرافتمندانه برگزینیم‌) در واقع باید بگوییم، بله امام می دانند، در کربلا چه اتفاقی می افتد و اتفاقا به خاطر همان هم به کربلا می روند. اما چیزی که امام قبل از رخ دادنش می دانند، شاید ما بعد از گذشت هزار سال، به درستی درک نکنیم! آیا آنچه رخ داد، کشته شدن و اسارت بود و السلام! یا اینکه امام با خون خود، بنی امیه را نابود کردند، اسلام را به جاده بازگرداندند، خون جوشانی در تاریخ جاری کردند، که با آن مبارزه حق علیه باطل، همیشگی و محکم گردید و ... . برای یک مسلمان مطابق قرآن فرار از چنین قتلی، بی فایده است: (أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی‌ بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ؛[نساء/78] هر جا باشید، مرگ شما را درمی‌ یابد هر چند در برجهای محکم باشید!) منطق امام حسین (ع) این آیه قرآن است که در بدرقه هر کس به میدان کربلا آن را تلاوت میکردند[4]: (مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی‌ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً؛[احزاب/23] در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده ‌اند بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.) [1]. بحار الانوار، ج44، ص364. [2]. بحار الأنوار، ج‌44، ص192. [3]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ص97. [4]. بحار الأنوار، ج‌45، ص15.
عنوان سوال:

چرا امام حسین(ع) با علم به اینکه می دانست در کربلا چه اتفاقی می افتد به آنجا رفت؟


پاسخ:

هنگامی که امام حسین (علیه السلام) تصمیم به قیام علیه یزید گرفتند افراد مصلحت اندیش زبان به اندرز گشوده و گفتند : این عمل شما خطر ناک است و ممکن است در این راه جان عزیز خود را از دست بدهید بنابر این مصلحت نیست که شما به چنین کاری دست بزیند؛ امام در جواب ایشان استناد کردند به رویایی ( که برای امام در حکم یک وحی قطعی است ) که شهود کرده بودند و فرمودند: در عالم رویا جدم به من فرمود: (یَا حُسَیْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا؛[1] یا حسین خارج شو! زیرا مشیت خدا این طور قرار گرفته که تو را کشته ببیند.)
پس امام به خوبی از عاقبت ماجرا با خبر بودند. اما ملاک و معیار امام برای تصمیم گیری ترجیح دو روز زندگی مادی بیشتر نبود، بلکه تحقق خواست الهی و کسب رضایت او بوده است.
ما اگر معیارهای کوچک و حقیر خودمان را در این جا، اصل قرار دهیم، طبیعتا نمی توانیم بفهمیم که چرا امام (ع) چنین تصمیمی گرفتند! آیا حفظ جان در هر شرایطی مهم ترین مساله است و باید آن را محور قرار داد؟

اگر ما چنین می اندیشیم، امام (ع)  چنین اندیشه ای ندارند! منطق ایشان چیزی است که شاعر آن را این گونه بیان کرده است: ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی یا سیوف خذینی – اگر دین اسلام اصلاح  نمی شود، مگر به قتل من، ای شمشیرها مرا دریابید!
ایشان می فرمایند: ِ (أَ لَا تَرَوْنَ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ- وَ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَی عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ- وَ إِنِّی لَا أَرَی الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً- وَ الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَما؛[2] آیا نمی‌بینید که حق عملی نمیشود و از باطل جلوگیری نمیگردد، تا اینکه شخص مؤمن برای ملاقات خدا راغب شود. من مرگ را جز سعادت نمی‌بینم و زندگی با ستم کیشان را غیر از ملال‌ نخواهم دید!)

(أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یَأْبَی اللَّهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِیَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِیَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَی مَصَارِعِ الْکِرَامِ؛[3] هان که این زنازاده فرزند زنازاده مرا بر سر دو راهی نگهداشته است راهی بسوی مرگ و راهی بسوی ذلّت هرگز مباد که ما ذلّت را بر مرگ اختیار کنیم خدا و پیغمبرش و مردم با ایمان و دامنهای پاک و پاکیزه که ما را پروریده و مردمی که زیر بار ستم نروند و افرادی که تن بذلّت ندهند (همه و همه) بما اجازه نمیدهند که فرمانبری لئیمان را بر کشته شدن شرافتمندانه برگزینیم‌)

در واقع باید بگوییم، بله امام می دانند، در کربلا چه اتفاقی می افتد و اتفاقا به خاطر همان هم به کربلا می روند. اما چیزی که امام قبل از رخ دادنش می دانند، شاید ما بعد از گذشت هزار سال، به درستی درک نکنیم!

آیا آنچه رخ داد، کشته شدن و اسارت بود و السلام! یا اینکه امام با خون خود، بنی امیه را نابود کردند، اسلام را به جاده بازگرداندند، خون جوشانی در تاریخ جاری کردند، که با آن مبارزه حق علیه باطل، همیشگی و محکم گردید و ... .
برای یک مسلمان مطابق قرآن فرار از چنین قتلی، بی فایده است:
(أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی‌ بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ؛[نساء/78] هر جا باشید، مرگ شما را درمی‌ یابد هر چند در برجهای محکم باشید!)

منطق امام حسین (ع) این آیه قرآن است که در بدرقه هر کس به میدان کربلا آن را تلاوت میکردند[4]:
(مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی‌ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً؛[احزاب/23] در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده ‌اند بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.)

[1]. بحار الانوار، ج44، ص364.
[2]. بحار الأنوار، ج‌44، ص192.
[3]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ص97.
[4]. بحار الأنوار، ج‌45، ص15.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین