اسماعیل، بزرگترین پسر امام صادق(ع) بود، امام صادق(ع) او را بسیار دوست میداشت. به خاطر این محبت زیاد و بزرگتر بودن او، گروهی از شیعیان در همان زمان گمان میکردند که پس از امام صادق(ع)، اسماعیل، امام شیعیان خواهد بود. اسماعیل هنگام حیات پدرش امام صادق(ع) وفات کرد. امام صادق(ع) در مرگ او بسیار غمگین گردید و در وقت تشییع بدن اسماعیل، بدون کفش و بدون عبا پیشاپیش تابوت راه میرفت. در وقت تشییع، به دستور امام چند بار تابوت را بر زمین گذاشتند و امام کفن را از چهرهی اسماعیل کنار میزد و با اسماعیل خداحافظی میکرد و تشییع کنندگان را متوجه مرگ اسماعیل میکرد.[1] امام میخواست به این وسیله، گمان کسانی را که اسماعیل را امام دانستند، از بین ببرد. با مرگ اسماعیل، اکثر آنان که او را امام میپنداشتند، دست از پندار خود برداشتند، ولی گروهی از آنان مرگ اسماعیل را منکر شدند و گفتند: اسماعیل زنده است و گروهی هم معتقد شدند که با مرگ اسماعیل، امامت به پسرش محمد منتقل شده است. به هر دوی اینها اسماعیلیه گفته میشود. گاهی اسماعیلیه را (هفت امامی) مینامند. اسماعیلیهای که تا عصر حاضر ادامه یافته و منقرض نشدهاند، کسانی هستند که به امامت اسماعیل و نسل او معتقد هستند.[2] از آن چه گذشت معلوم شد که اسماعیلیه پس از وفات امام صادق(ع)، پیدا شدهاند. عوامل پیدایش اسماعیلیه: دربررسی تاریخ شکل گیری و رشد و رواج هریک از فرقه های اسلامی و شیعی بایست به مجموعه ای از عوامل و زمینه های سیاسی، کلامی، و اجتماعی توجه کرد. همچنین به تأثیر برجسته حال و هوای سیاست و رخدادهای مربوط به امامت و خلافت در پیدایش انشعابات شیعی نباید بی توجه بود. بررسی عوامل ظهور اسماعیلیه نیز از این قاعده مستثنی نیست. در این جا به برخی از این عوامل اشاره کرده، و توضیحات مختصری ارائه می کنیم: 1- مفروضات مذهبی-کلامی: ممکن است طرح رهبری اسماعیل را درآن روزگار تا حدودی برخواسته از انگیزه های سیاسی طراحان بدانیم. روایات دال بر انکار امامت اسماعیل توسط امام صادق(ع) بر روایات مثبت این مدعا ترجیح دارد. با این همه بزرگتر بودن او در میان فرزندان امام صادق(ع) از یک سو و فعالیتهای سیاسی او ازطرف دیگر و نیز اظهار محبت امام نسبت به وی، ذهنیت عده ای را متوجه امامت او کرده بود. بویژه آنکه براساس برخی گزارشها این شرط که فرزند بزرگتر امام باید جانشین وی باشد(الإمامة فی الأکبرمن ولد الإمام)به گونه ای شایع شده بود که نوبختی دربیان اختلافات بعد ازدرگذشت امام صادق(ع) می گوید: عده ای ازبزرگان شیعه با همین تعلیل ابتدا سراغ عبدالله افطح رفتند، چرا که وی درمیان فرزندان بجای مانده از امام صادق(ع) از همه بزرگتر بود.[3] 2- زمینه های سیاسی: اگر بگوییم تاریخ هیچ فرقه ای مانند اسماعیلیه در آغاز دعوت مبهم و تاریک نیست، اغراق نکرده ایم. بسیاری از مورخان و پژوهشگران به آغاز شکل گیری آنها و رابطه پنهانی آنها با برخی ازشیعیان غالی اشاره کرده اند. بعنوان مثال:{جاسم حسین/کتاب تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم.ص64}. نتیجه ای که پژوهش گران گرفته اند نیز این است که اسماعیلیان در آغاز، قبل از انشعاب مذهبی، یک جنبش سیاسی بودند که مقاصد سیاسی و اجتماعی خود را دردین جستجومی کردند و در نظر گرفتن معانی باطنی برای آیات قرآنی نیز ابزاری بود برای تفسیر دلخواه ازقرآن در خدمت مقاصد سیاسی و اجتماعی خود. از طرفی در بررسی تاریخی و فهم چگونگی ظهور و بروز اولیّّه اسماعیلیان نمی توان زمینه های سیاسی و اجتماعی و فکری عصر صادقین(ع) را از نظر دور داشت، زیرا با روی کارآمدن خلفای عباسی و در پی ناامیدی دوستان و اصحاب اهل بیت(ع) از حاکمان عباسی، زمزمه مخالفت علویان با عباسیان بالا گرفت. از طرفی امام صادق(ع) به سبب ملاحظاتی ویژه از روحیه پرخاشگری و ستیزه جویی آشکار با دستگاه خلافت حمایت نمی کرد و وظیفه امام را رهبری مذهبی و روحانی اعلام کرد و نه کسب قدرت ظاهری. برخی شیعیان و خاندان پیامبر(ص) خود به قیام سازمان یافته و تبلیغ بر ضد دستگاه عباسی رو کردند، و سرآغاز شکافی بنام اسماعیلیه شدند. برخی از محققان معاصر آغاز تفکر باطنی اسماعیلیان را ازعصر امام صادق(ع) و به وسیله غلات شیعه به سرکردگی ابوالخطاب می دانند.[4] دررجال کشی نیز روایات و اخباری نقل شده است که گویای ارتباط تنگاتنگ تفکر غلات با اسماعیلیان نخستین است. با این همه نباید در ارتباط اسماعیلیان با غلات و تفکر آنها اغراق کرد. اما این نتیجه را میتوان گرفت که حداقل و در آغازین سالهای ظهور اسماعیلیان، مروجان واقعی آنها سیاست بازانی در پوشش غلو و باطنی گری و یا غالیانی با لباس سیاست بودند؛ و نیز ظهور و رشد کلامی آنها ریشه در رقابت سیاسی ای بود که با دولت عباسیان داشتند.[5] ممکن است سؤال شود که چرا امام صادق(ع) کاری نکرد که امام بعدی شیعه برای همه روشن باشد و جای شک و تردید نماند؟ در جواب این سؤال باید گفت که شرایط سیاسی و اجتماعی دوران امام صادق(ع) به حدّی سخت شد که امام صادق(ع) نتوانستند آشکارا و به طور عمومی امام بعدی را معرفی کنند. به عنوان مثال به این حدیث توجه کنید: ابوایّوب نحوی میگوید: منصور، خلیفه عباسی، کسی را در تاریکی شب دنبال من فرستاد. نزد منصور رفتم و بر او وارد شدم. وقتی که سلام کرد، نامهای را به سوی من انداخت و در حالی که گریه میکرد گفت: این نامهی محمد بن سلیمان است. در آن مرگ امام صادق(ع) را به اطلاع ما رسانده است. سپس گفت: جواب نامه را بنویس. اوّل نامه را نوشتم. منصور گفت: بنویس که اگر امام صادق(ع) به شخص معیّنی وصیّت کرده، بگیر و گردنش را بزن. نامه فرستاده شد. جواب محمد بن سلیمان آمد که امام صادق(ع) به پنج نفر وصیت کرده است: ابوجعفر منصور که خلیفه است، محمد بن سلیمان، عبداللّه بن جعفر، موسی بن جعفر و حمیدة.[6] این حدیث و حدیثهای دیگر نشان میدهند که امام صادق(ع) نمیتوانستند جانشین خودش را آشکارا معرفی کنند و اگر معرفی میکردند، حکومت عباسیان، او را میکشتند. امام فقط برای خواصّ اصحاب خود امام موسی بن جعفر را معرفی کرده بود و برای همین در مسأله امامت، مردم گروه گروه شدند و اکثریت شیعه، به امامت موسی بن جعفر(ع) معتقد شدند. ولی گروهی اسماعیل را امام پنداشتند که اسماعیلیه نامیده شدند، گروهی پسر دیگر امام صادق(ع) به نام عبداللّه را امام دانستند که به نام (فَطحیّه) معروف شدند. گروهی پسر دیگر امام صادق(ع)، محمد را امام دانستند و گروهی هم در خود امام صادق(ع) توقف کردند و گفتند که دیگر امامی نیست.[7] فرقههای کوچک شیعه همه منقرض شدند، فقط زیدیه و اسماعیلیه ماندهاند، ولی شعیه امامیه، از آغاز تا به امروز ثابت و استوار مانده است. زیدیه و اسماعیلیه در یمن، هند، لبنان و بعضی جاهای دیگر زندگی میکنند.[8] اسماعیلیه در حال حاضر جماعتی آرام و معتدل هستند، ولی در آن زمان، جهان اسلام را تکان دادند.[9] [1]. الارشاد/شیخ مفید/ج1ص209. [2]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 91، شماره 2342، چاپ رحلی. [3]. فرق الشیعه/نوبخت?/ص77. [4]. تاریخ الاسماعیلیه/آیت الله جعفرسبحانی/ص33-43. [5]. خاستگاه تشیع وپیدایش فرقه های شیعی درعصرامامان/علی آقانوری/ص293به بعد. [6]. اصول کافی، ج 1، ص 310، ح 13، عربی، الاشارة و النّص علی ابی الحسن موسی(ع). [7]. شیعه در اسلام، چاپ اول، ص 32، 1348 شمسی. [8]. شیعه در اسلام، چاپ اول، ص 32، 1348 شمسی. [9]. تاریخ جامع ادیان، جان ناس، ص 1233.
اسماعیل، بزرگترین پسر امام صادق(ع) بود، امام صادق(ع) او را بسیار دوست میداشت. به خاطر این محبت زیاد و بزرگتر بودن او، گروهی از شیعیان در همان زمان گمان میکردند که پس از امام صادق(ع)، اسماعیل، امام شیعیان خواهد بود. اسماعیل هنگام حیات پدرش امام صادق(ع) وفات کرد. امام صادق(ع) در مرگ او بسیار غمگین گردید و در وقت تشییع بدن اسماعیل، بدون کفش و بدون عبا پیشاپیش تابوت راه میرفت. در وقت تشییع، به دستور امام چند بار تابوت را بر زمین گذاشتند و امام کفن را از چهرهی اسماعیل کنار میزد و با اسماعیل خداحافظی میکرد و تشییع کنندگان را متوجه مرگ اسماعیل میکرد.[1] امام میخواست به این وسیله، گمان کسانی را که اسماعیل را امام دانستند، از بین ببرد. با مرگ اسماعیل، اکثر آنان که او را امام میپنداشتند، دست از پندار خود برداشتند، ولی گروهی از آنان مرگ اسماعیل را منکر شدند و گفتند: اسماعیل زنده است و گروهی هم معتقد شدند که با مرگ اسماعیل، امامت به پسرش محمد منتقل شده است.
به هر دوی اینها اسماعیلیه گفته میشود. گاهی اسماعیلیه را (هفت امامی) مینامند. اسماعیلیهای که تا عصر حاضر ادامه یافته و منقرض نشدهاند، کسانی هستند که به امامت اسماعیل و نسل او معتقد هستند.[2]
از آن چه گذشت معلوم شد که اسماعیلیه پس از وفات امام صادق(ع)، پیدا شدهاند.
عوامل پیدایش اسماعیلیه:
دربررسی تاریخ شکل گیری و رشد و رواج هریک از فرقه های اسلامی و شیعی بایست به مجموعه ای از عوامل و زمینه های سیاسی، کلامی، و اجتماعی توجه کرد. همچنین به تأثیر برجسته حال و هوای سیاست و رخدادهای مربوط به امامت و خلافت در پیدایش انشعابات شیعی نباید بی توجه بود. بررسی عوامل ظهور اسماعیلیه نیز از این قاعده مستثنی نیست. در این جا به برخی از این عوامل اشاره کرده، و توضیحات مختصری ارائه می کنیم:
1- مفروضات مذهبی-کلامی:
ممکن است طرح رهبری اسماعیل را درآن روزگار تا حدودی برخواسته از انگیزه های سیاسی طراحان بدانیم. روایات دال بر انکار امامت اسماعیل توسط امام صادق(ع) بر روایات مثبت این مدعا ترجیح دارد. با این همه بزرگتر بودن او در میان فرزندان امام صادق(ع) از یک سو و فعالیتهای سیاسی او ازطرف دیگر و نیز اظهار محبت امام نسبت به وی، ذهنیت عده ای را متوجه امامت او کرده بود. بویژه آنکه براساس برخی گزارشها این شرط که فرزند بزرگتر امام باید جانشین وی باشد(الإمامة فی الأکبرمن ولد الإمام)به گونه ای شایع شده بود که نوبختی دربیان اختلافات بعد ازدرگذشت امام صادق(ع) می گوید: عده ای ازبزرگان شیعه با همین تعلیل ابتدا سراغ عبدالله افطح رفتند، چرا که وی درمیان فرزندان بجای مانده از امام صادق(ع) از همه بزرگتر بود.[3]
2- زمینه های سیاسی:
اگر بگوییم تاریخ هیچ فرقه ای مانند اسماعیلیه در آغاز دعوت مبهم و تاریک نیست، اغراق نکرده ایم. بسیاری از مورخان و پژوهشگران به آغاز شکل گیری آنها و رابطه پنهانی آنها با برخی ازشیعیان غالی اشاره کرده اند. بعنوان مثال:{جاسم حسین/کتاب تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم.ص64}. نتیجه ای که پژوهش گران گرفته اند نیز این است که اسماعیلیان در آغاز، قبل از انشعاب مذهبی، یک جنبش سیاسی بودند که مقاصد سیاسی و اجتماعی خود را دردین جستجومی کردند و در نظر گرفتن معانی باطنی برای آیات قرآنی نیز ابزاری بود برای تفسیر دلخواه ازقرآن در خدمت مقاصد سیاسی و اجتماعی خود.
از طرفی در بررسی تاریخی و فهم چگونگی ظهور و بروز اولیّّه اسماعیلیان نمی توان زمینه های سیاسی و اجتماعی و فکری عصر صادقین(ع) را از نظر دور داشت، زیرا با روی کارآمدن خلفای عباسی و در پی ناامیدی دوستان و اصحاب اهل بیت(ع) از حاکمان عباسی، زمزمه مخالفت علویان با عباسیان بالا گرفت. از طرفی امام صادق(ع) به سبب ملاحظاتی ویژه از روحیه پرخاشگری و ستیزه جویی آشکار با دستگاه خلافت حمایت نمی کرد و وظیفه امام را رهبری مذهبی و روحانی اعلام کرد و نه کسب قدرت ظاهری. برخی شیعیان و خاندان پیامبر(ص) خود به قیام سازمان یافته و تبلیغ بر ضد دستگاه عباسی رو کردند، و سرآغاز شکافی بنام اسماعیلیه شدند.
برخی از محققان معاصر آغاز تفکر باطنی اسماعیلیان را ازعصر امام صادق(ع) و به وسیله غلات شیعه به سرکردگی ابوالخطاب می دانند.[4]
دررجال کشی نیز روایات و اخباری نقل شده است که گویای ارتباط تنگاتنگ تفکر غلات با اسماعیلیان نخستین است.
با این همه نباید در ارتباط اسماعیلیان با غلات و تفکر آنها اغراق کرد. اما این نتیجه را میتوان گرفت که حداقل و در آغازین سالهای ظهور اسماعیلیان، مروجان واقعی آنها سیاست بازانی در پوشش غلو و باطنی گری و یا غالیانی با لباس سیاست بودند؛ و نیز ظهور و رشد کلامی آنها ریشه در رقابت سیاسی ای بود که با دولت عباسیان داشتند.[5]
ممکن است سؤال شود که چرا امام صادق(ع) کاری نکرد که امام بعدی شیعه برای همه روشن باشد و جای شک و تردید نماند؟ در جواب این سؤال باید گفت که شرایط سیاسی و اجتماعی دوران امام صادق(ع) به حدّی سخت شد که امام صادق(ع) نتوانستند آشکارا و به طور عمومی امام بعدی را معرفی کنند. به عنوان مثال به این حدیث توجه کنید:
ابوایّوب نحوی میگوید: منصور، خلیفه عباسی، کسی را در تاریکی شب دنبال من فرستاد. نزد منصور رفتم و بر او وارد شدم. وقتی که سلام کرد، نامهای را به سوی من انداخت و در حالی که گریه میکرد گفت: این نامهی محمد بن سلیمان است. در آن مرگ امام صادق(ع) را به اطلاع ما رسانده است. سپس گفت: جواب نامه را بنویس. اوّل نامه را نوشتم. منصور گفت: بنویس که اگر امام صادق(ع) به شخص معیّنی وصیّت کرده، بگیر و گردنش را بزن. نامه فرستاده شد. جواب محمد بن سلیمان آمد که امام صادق(ع) به پنج نفر وصیت کرده است: ابوجعفر منصور که خلیفه است، محمد بن سلیمان، عبداللّه بن جعفر، موسی بن جعفر و حمیدة.[6]
این حدیث و حدیثهای دیگر نشان میدهند که امام صادق(ع) نمیتوانستند جانشین خودش را آشکارا معرفی کنند و اگر معرفی میکردند، حکومت عباسیان، او را میکشتند. امام فقط برای خواصّ اصحاب خود امام موسی بن جعفر را معرفی کرده بود و برای همین در مسأله امامت، مردم گروه گروه شدند و اکثریت شیعه، به امامت موسی بن جعفر(ع) معتقد شدند. ولی گروهی اسماعیل را امام پنداشتند که اسماعیلیه نامیده شدند، گروهی پسر دیگر امام صادق(ع) به نام عبداللّه را امام دانستند که به نام (فَطحیّه) معروف شدند. گروهی پسر دیگر امام صادق(ع)، محمد را امام دانستند و گروهی هم در خود امام صادق(ع) توقف کردند و گفتند که دیگر امامی نیست.[7]
فرقههای کوچک شیعه همه منقرض شدند، فقط زیدیه و اسماعیلیه ماندهاند، ولی شعیه امامیه، از آغاز تا به امروز ثابت و استوار مانده است. زیدیه و اسماعیلیه در یمن، هند، لبنان و بعضی جاهای دیگر زندگی میکنند.[8]
اسماعیلیه در حال حاضر جماعتی آرام و معتدل هستند، ولی در آن زمان، جهان اسلام را تکان دادند.[9]
[1]. الارشاد/شیخ مفید/ج1ص209.
[2]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 91، شماره 2342، چاپ رحلی.
[3]. فرق الشیعه/نوبخت?/ص77.
[4]. تاریخ الاسماعیلیه/آیت الله جعفرسبحانی/ص33-43.
[5]. خاستگاه تشیع وپیدایش فرقه های شیعی درعصرامامان/علی آقانوری/ص293به بعد.
[6]. اصول کافی، ج 1، ص 310، ح 13، عربی، الاشارة و النّص علی ابی الحسن موسی(ع).
[7]. شیعه در اسلام، چاپ اول، ص 32، 1348 شمسی.
[8]. شیعه در اسلام، چاپ اول، ص 32، 1348 شمسی.
[9]. تاریخ جامع ادیان، جان ناس، ص 1233.
- [سایر] پیدایش فرقه نصیریه و بزرگان آنها را بنویسید؟
- [سایر] چگونگی پیدایش وهابیت و دلیل خطرناک بودن این فرقه چیست؟
- [سایر] آیا بحثهای کلامی که مبنای پیدایش فرقه بوده است به معنای بدعتگذاری در دین است؟
- [سایر] راز پیدایش فرقه های مختلف در اسلام و دیگر ادیان چیست؟
- [سایر] لطفاً چگونگی پیدایش فرقه زیدیه و سرگذشت زید و راجع به برخی از دانشمندان این مذهب توضیح دهید؟
- [سایر] لطفاً چگونگی پیدایش فرقه زیدیه و سرگذشت زید و راجع به برخی از دانشمندان این مذهب توضیح دهید؟
- [سایر] تاریخچه پیدایش شیعه چیست ؟
- [سایر] فرقه کیسانیه چگونه فرقه ایست توضیح دهید؟
- [سایر] خدا خودش چگونه پیدایش یافته؟
- [سایر] پس از مطالعه کتاب «خداوند الموت» برخی از انحرافات اسماعلیه پی بردم، لطفا در مورد کتاب فوق، نویسنده و مترجم آن توضیح دهید؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] غسل و کفن و نماز و دفن میت مسلمان واجب کفائی است یعنی، اگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می شود چنانچه هیچ کس انجام ندهد، همه معصیت کرده اند و در این مسأله تفاوتی میان فرقه های مختلف مسلمانان نیست.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر یا معاد یا از فرقه هائی بوده باشد که در مسأله (2406) گفته شد و یا حکم ضروری دین؛ یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند مثل واجب بودن نماز و روزه؛ در صورتی که بداند آن حکم ضروری دین است انکار کند مرتد می شود و احکامی که در مسائل آینده ذکر می شود بر او مترتب است.
- [آیت الله وحید خراسانی] زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر در اید و مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای کافره غیر اهل کتاب ازدواج کند ولی متعه کردن زنهای اهل کتاب یعنی یهود و نصاری مانعی ندارد و بنابر احتیاط مستحب ازدواج دایم با انها ننماید ولی نمی تواند با زن های اهل کتاب بدون رضایت زن مسلمان خود ازدواج دایم یا موقت نماید و بعضی از فرقه ها از قبیل خوارج و غلات و نواصب که خودرا مسلمان می دانند و در حکم کفارند مرد و زن مسلمان نمی توانند با انها به طور دایم یا موقت ازدواج نمایند
- [آیت الله سیستانی] مضاربه عقد اذینه لازم نیست بنابراین مالک میتواند در اذنی که به عامل در مورد تصرف در مال او داده است رجوع نماید ، و عامل نیز ملزم به استمرار در انجام کار با سرمایه او نیست ، و هرگاه خواست میتواند از کار ابا نماید چه قبل از شروع در کار باشد ، و چه بعد از آن ، و چه قبل از پیدایش سود باشد ، و چه بعد از آن ، و چه قرارداد از جهت زمانی مطلق باشد ، و چه مدت برای آن تعیین شده باشد . ولی اگر شرط کنند که آن را تا زمان معینی فسخ نکنند شرط صحیح است ، و عمل به آن واجب ، در عین حال اگر یکی از آنها فسخ کند فسخ میشود ، گر چه او به دلیل مخالفت با تعهد خود گناه کرده است .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] سر بریدن حیوان شش شرط دارد: اول: کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد، چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اگر کسی که از کفّار یا از فرقه هائی است که در حکم کفّارند مانند غلات و خوارج و نواصب سر حیوان را ببرند، حلال نمی شود. دوّم: سر حیوان را با آهن ببرند ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز، می شود سر آن را برید. سوّم: در موقع سر بریدن، جلو بدن حیوان رو به قبله باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند حیوان حرام می شود ولی اگر فراموش کند، یا مسأله را نداند، یا قبله را اشتباه کند، یا نداند قبله کدام طرف است و نتواند بپرسد و ناچار به ذبح باشد یا نتواند حیوان را رو به قبله کند اشکال ندارد. چهارم: وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید (بسم الله) کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است، و همچنین است اگر از روی جهل به مسئله نام خدا را نبرد ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم: حیوان زنده باشد و با بریدن رگ ها جان بدهد. لذا اگر معلوم باشد که حیوان زنده بوده و بعد از ذبح جان داده اشکال ندارد و اگر شک در زنده بودن آن قبل از ذبح داشته باشد در صورتی محکوم به طهارت است که بعد از ذبح حرکتی بکند که علامت زنده بودن آن باشد مثلاً دم خود را حرکت دهد یا پا به زمین بزند یا به مقدار متعارف خون از بدن حیوان خارج شود. ششم: آنکه کشتن از مذبح باشد و بنابر احتیاط وجوبی جائز نیست کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] نماز رابطه انسان با خداست و مایه صفای روح و پاکی دل و پیدایش روح تقوا و تربیت انسان و پرهیز از گناهان است. نماز مهمترین عبادات است که طبق روایات اگر قبول درگاه خدا شود عبادات دیگر نیز قبول خواهد شد و اگر قبول نگردد اعمال دیگر نیز قبول نخواهد شد. و نیز بر طبق روایات، کسی که نمازهای پنجگانه را انجام می دهد از گناهان پاک می شود همان گونه که اگرشبانه روز پنج مرتبه در نهر آبی شست و شو کند اثری از آلودگی در بدنش باقی نمی ماند. به همین دلیل، در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی و وصایا و سفارشهای پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و ائمه هدی(علیهم السلام)از مهمترین کارهایی که روی آن تأکید شده همین نماز است و لذا ترک نماز از بزرگترین گناهان کبیره محسوب می شود. سزاوار است انسان نماز را در اول وقت بخواند و به آن اهمیت بسیار دهد و از تند خواندن نماز که ممکن است مایه خرابی نماز گردد جداً بپرهیزد. در حدیث آمده است روزی پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مردی را در مسجد مشغول نماز دید که رکوع و سجود را بطور کامل انجام نمی دهد، فرمود: اگر این مرد از دنیا برود در حالی که نمازش این گونه باشد به دین من از دنیا نخواهد رفت. روح نماز (حضور قلب) است و سزاوار است از آنچه مایه پراکندگی حواس می شود بپرهیزد، معانی کلمات نماز را بفهمد و در حال نماز به آن توجه داشته باشد و با حال خضوع و خشوع نماز را انجام دهد، بداند با چه کسی سخن می گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند بسیار کوچک ببیند. در حالات معصومین(علیهم السلام) آمده است به هنگام نماز آنچنان غرق یاد خدا می شدند که از خود بی خبر می گشتند، تا آنجا که پیکان تیری در پای امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)مانده بود، در حال نماز بیرون آوردند و آن حضرت متوجه نشد. برای قبولی نماز و کمال و فضیلت آن علاوه بر شرایط واجب باید امور زیر را نیز رعایت کند: قبل از نماز از خطاهای خود توبه و استغفار نماید و از گناهانی که مانع قبول نماز است مانند (حسد) و (تکبر) و (غیبت) و (خوردن مال حرام) و (آشامیدن مسکرات) و (ندادن خمس و زکات) بلکه هر معصیتی بپرهیزد. همچنین سزاوار است کارهائی که ارزش نماز و حضور قلب را کم می کند انجام ندهد، مثلاً در حال خواب آلودگی و خودداری از بول و در میان سر و صداها و در برابر منظره هایی که جلب توجه می کند به نماز نایستد و کارهایی که ثواب نماز را زیاد می کند انجام دهد، مثلاً لباس پاکیزه بپوشد، موهای خود را شانه زند و مسواک کند و خود را خوشبو نماید و انگشتر عقیق به دست کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] شیر دادنی که علّت محرم شدن است ده شرط دارد: 1 - شیر، شیر کودک دایه باشد؛ پس اگر بدون بارداری شیر در سینه زنی جمع شود یا بر اثر بارداری شیر پیدا شده ولی کودک او به حدی نرسیده که از این شیر تغذیه کند یا تغذیه او مشکوک است، این شیر سبب محرمیت نمیشود؛ ولی اگر نزدیک تولد کودک است و حمل از آن تغذیه میکند به طوری که عرفاً این شیر، شیر آن کودک به حساب میآید، موجب محرمیت میشود. 2 - بچه شیر زن زنده را بخورد؛ پس اگر مقداری از رضاع معتبر را از پستان زنی که مرده است شیر بخورد، فایده ندارد. 3 - شیر آن زن از زنا نباشد؛ پس اگر شیر بچهای را که از زنا به دنیا آمده به بچه دیگری بدهند، به واسطه آن شیر بچه به کسی محرم نمیشود؛ ولی شیر مباشرت به شبهه و مباشرتی که از جهت دیگر حرام است؛ مانند مباشرت در حال احرام یا ضرر شدید یا حیض، سبب محرم شدن میشود. 4 - بچه شیر را مستقیم از سینه زن بنوشد؛ پس اگر شیر را بدوشند و به کودک بنوشانند، کافی نیست. 5 - باید شیر در دهان کودک از شیر بودن خارج نشود؛ پس اگر با مایعی مخلوط شود به طوری که دیگر به آن شیر نگویند، سبب محرمیت نمیشود. 6 - مقدار شیری که سبب محرمیت است از یک شوهر باشد؛ پس اگر زنی بچهای را از شیر مردی هفت مرتبه شیر بدهد و از شوهرش طلاق گرفته با مرد دیگری ازدواج کند و از شیر شوهر دوم هشت مرتبه به همان کودک شیر بدهد، آن بچه به کسی محرم نمیشود؛ اگر چه در این بین کودک از شیر زن دیگری تغذیه نکرده باشد. 7 - شیردهنده یک زن باشد؛ پس اگر مردی دو زن داشته باشد و یکی از آنها کودکی را مثلاً هفت مرتبه و دیگری هشت مرتبه شیر بدهد، آن بچه به کسی محرم نمیشود؛ اگر چه تمام شیرها مال یک شوهر باشد. 8 - بچه مقداری از شیر معتبر را قی نکند؛ ولی اگر کودک بعد از سیر شدن اضافه بخورد و آن اضافه را قی کند، مانعی ندارد. 9 - شیری که کودک میخورد در رشد او تأثیر محسوسی بگذارد به طوری که متعارف مردم بگویند از آن شیر استخوان او محکم شده و گوشت در بدنش روییده است، یا پانزده مرتبه کامل یا یک شبانهروز به طوری که در مسأله بعد گفته میشود، شیر بخورد؛ بلی اگر ده مرتبه به او شیر دهند و در بین آن، زن دیگری او را شیر ندهد، احتیاط مستحبّ آن است که کسانی که به واسطه شیر خوردن به او محرم میشوند، با او ازدواج نکنند و در نگاه کردن و دست دادن و مانند آن او را محرم ندانند. 10 - از ابتدای شیر خوردن بچه دو سال نگذشته باشد؛ بنابراین کودکی که در ابتدای ماه دوم تولد شروع به شیر خوردن کرده، چنانچه مقداری از شیر خوردن او بعد از ورود در ماه بیست و ششم از بدو تولد واقع شود، به کسی محرم نمیشود و اگر تمام مقدار معتبر را در ماه بیست و پنجم یا جلوتر بخورد محرم میشود. این امر در فرزند زن شیرده یا پیدایش شیر زن معتبر نیست؛ پس چنانچه از شروع شیر زن یا از شروع شیر خوردن کودک او بیش از دو سال گذشته باشد و با آن شیر کودک دیگری را با شرایط معتبر شیر بدهد، باعث محرمیت میگردد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] سر بریدن حیوان چند شرط دارد: اول کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد چه زن باید مسلمان باشد و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد. و اما کسی که از کفار یا از فرقه هائی است که در حکم کفارند مانند غلات و خوارج و نواصب نمی توانند سر حیوان را ببرند. دوم سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد؛ ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد؛ یا ضرورتی مقتضی سر بریدنش شود با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز؛ می شود سر آنها را برید. سوم در موقع سر بریدن؛ صورت و دست و پا و شکم حیوان رو به قبله باشد و بعید نیست گوسفند و مانند آن رو به قبله ایستاده باشد سرش را ببرند در استقبال قبله کافی می باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد؛ اگر عمدا حیوان را رو به قبله نکند؛ حیوان حرام می شود؛ ولی اگر فراموش کند؛ یا مسأله را نداند؛ یا قبله را اشتباه کند؛ یا نداند قبله کدام طرف است؛ یا نتواند حیوان را رو به قبله کند؛ اشکال ندارد. و احتیاط مستحب آن است که برنده سر (کشنده - ذابح) نیز رو به قبله باشد. چهارم وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن؛ نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید بسم اللّه کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد؛ آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن هم حرام است؛ ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد. پنجم حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند؛ اگرچه مثلا چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین زند و این حکم در صورتی است که زنده بودن حیوان در حال ذبح مشکوک باشد و نیز واجب آن است که به اندازه معمول آن حیوان خون از بدنش بیرون آید و اگر بدانند که در حال سر بریدن زنده بوده؛ حاجتی به حرکت مزبور ندارد. ششم آنکه بنا بر احتیاط سر حیوان را پیش از بیرون آمدن روح از بدنش جدا نکنند؛ بلی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جدا شود؛ اشکالی ندارد و همچنین بنا بر احتیاط رگ سفیدی را که از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد و او را نخاع می گویند عمدا قطع نکند و این در صورتی است که حیوان را از جلو گردن سر ببرند؛ ولی اگر کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود بعید نیست که مانعی نداشته باشد. دستور کشتن شتر