قرآن کریم در آیات فراوانی تصریح کرده است که پاداش اخروی و قرب الهی، به جنسیّت مربوط نیست، به ایمان و عمل مربوط است خواه از طرف زن باشد و یا از طرف مرد. قرآن در کنار هر مرد بزرگ و قدّیسی از یک زن بزرگ و قدّیسه یاد میکند. از همسران آدم و ابراهیم و از مادران موسی و عیسی در نهایت تجلیل یاد میکند. اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زنانی نا شایسته برای شوهرانشان ذکر میکند، از زن فرعون نیز به عنوان زن بزرگی که گرفتار مرد پلیدی بوده است غفلت نکرده است. گویی قرآن خواسته است در داستانهای خود توازن را حفظ کند و قهرمانان داستانها و افراد بهشتی و سعادتمند را منحصر به مردان ننماید، )شهید) مطهری، مرتضی؛ نظام حقوق زن در اسلام؛ تهران، انتشارات صدرا، چاپ 27، 1378، ص 118) . این که قرآن میفرماید: ( مَن عَملَ صالحا من ذَکرٍ أَوْ أُنثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاةً طیّبة): هر کسی کار شایسته کند چه مرد و چه زن، در صورتی که مؤمن باشد، قطعا او را با زندگی پاکیزهای حیات میبخشیم، (سوره نحل، آیه 97) . یعنی در رسیدن به حیات طیّب فقط دو چیز نقش دارند: یکی، (حُسن فعلی) به نام عمل صالح و دیگری (حُسن فاعلی) به نام مؤمن بودن روح، خواه بدن مؤنث باشد یا مذکّر. یا (أنّی لا أضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثی. قرآنپژوهان، خطابهای قرآن را به دو دسته تقسیم کردهاند: 1. خطاب ویژه مرد یا زن؛ مانند: (وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ...)؛ بقره (2)، آیه 233. و (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ...)؛ همان، آیه 216.. 2. خطاب مشترک که دو گونه است: گاهی با عنوان فراگیری مانند واژه (ناس)، (انسان) و (مَنْ) عموم انسانها را خطاب میکند؛ مانند: (یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)؛ بقره (2)، آیه 21. و (یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً)؛ نساء (4)، آیه 1. و... گاهی نیز در ظاهر از لفظ مذکر استفاده میکند؛ ولی اشاره به همگان دارد؛ مثل: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا)؛ همان، آیه 136.، (یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتاب)؛ همان، آیه 47.، (لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)؛ احزاب (33)، آیه 21. و... . درباره شیوه اخیر باید به نکاتی توجه کرد: یکم. دستورها و معارف قرآنی در مورد مرد و زن یکسان است؛ گرچه صیغههای آن مذکر است. این مسئله به جهت قاعده ادبی (تغلیب) است. در زبانهایی مانند عربی - که برای مرد و زن، دو گونه فعل (مذکر و مؤنث) وجود دارد در مواردی که جمع مورد نظر باشد، صیغه مذکر به کار میرود. بنابراین }A(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا)هم شامل زنان میشود و هم مردان. از این رو تاکنون هیچ مفسر و یا آشنا به زبان و ادبیات، نگفته است که مجموع خطابهای قرآن اختصاص به مردان دارد. دوم. اینگونه سخن گفتن در میان انسانها، معمول است و اختصاص به قرآن ندارد؛ به خصوص در مقام قانونگذاری، از الفاظ و ضمایر مذکر استفاده میشود؛ ولی معنای عموم اراده میگردد. سوم. خطاب کمتر قرآن به زنان، برخاسته از نگرش آن به رعایت حرمت زنان است و نشان از غیرت خداوند دارد. طبیعی است که سخن گفتن مؤدبانه و عفیفانه با زنان و کمتر بردن نام آنها، یکی از راههای حفظ حرمت آنان است. این به معنای عقب نگه داشتن نیمی از انسانها نیست؛ زیرا اینگونه سخن گفتن، نشانگر نوعی احترام و ارج نهادن به مقام شامخ ایشان است. همین شیوه در میان خانوادههای محترم و با شخصیت معمول است که در میان دیگران، زنان را کمتر به طور مستقیم مورد خطاب قرار میدهند. گروهی از جمله علامه طباطبایی بر این عقیدهاند که:با دقت و توجه درباره اوصافی که در قرآن مجید برای حور بیان گردیده، چنین استفاده میشود که اوصاف زنانه است نه به موجودی که آثار و اوصاف مردانه را در بر داشته باشد، به همین جهت به نظر میرسد که مراد از حور طائفه مونث باشد نه طائفه مذکر، (ترجمه المیزان، ج 18، ص 240 و ج 19، ص 223 و 247). اما این که پس پاداش زنان مومن در بهشت چیست؟ در منابع کلامی و روایی چنین آمده که در روز قیامت، اگر مرد زن مؤمن، اهل بهشت بود همو را اختیار میکند و اگر از اهل جهنم بود مردی را از میان مردان بهشتی برمیگزیند. شاید فلسفه این کار این باشد که زن برخلاف مرد از نظر طبیعت تعددپذیر نیست. به همین جهت مردی را انتخاب میکند. اما گروهی از جمله استاد آیتاللهمکارم شیرازی در مقابل مدعیاند که حورالعین میتواند مذکر هم باشد، براساس این نظر شاید علت این که اوصاف حوری به کار رفته در قرآن بر مؤنث دلالت میکنند نه بر مذکر، به این جهت بوده است که گفتگو و محاوره در آن آیات با طائفه مردان مؤمن بوده است نه با زنان مؤمن دنیوی، لذا اسلوب محاوره اقتضا داشت که چنین اوصافی برای موجودات فوق ذکر شود. از مضمون برخی آیات و روایات، چنین برمیآید که مسأله لذتهای جنسی اختصاصی به مردان ندارد؛ بلکه زنان نیز در بهشت میتوانند برای خویش شوهرانی دلخواه برگزینند. اصطلاح (حور) نیز اختصاصی به زنان ندارد؛ بلکه حورهای مذکر نیز در بهشت وجود دارند. برای نمونه به این حدیث توجه کنید که از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است که فرمود: (در بهشت بازاری است که در آن خرید و فروشی نیست، تنها در آن جا تصویر مردان و زنان وجود دارد. هر کس که تمایلی به آنان پیدا کند، از همان جا بر او وارد میشود)، (بحار الانوار، ج 1، ص 148). در بهشت هم حوریان بهشتی وجود دارند که از نعمتهای بهشتی هستند و در دنیا نبودهاند. همچنین، زنان دنیا که اهل بهشت باشند با زیبایی و شکوهی برتر از حوریان در بهشت حضور دارند؛ چنانچه مایل باشند به شوهران خویش میپیوندند وگرنه هرگونه که بخواهند عمل میکنند. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 2/100109850)
چرا خطابهای قرآن مذکر است؟ چرا حوریها مونث هستند؟
قرآن کریم در آیات فراوانی تصریح کرده است که پاداش اخروی و قرب الهی، به جنسیّت مربوط نیست، به ایمان و عمل مربوط است خواه از طرف زن باشد و یا از طرف مرد. قرآن در کنار هر مرد بزرگ و قدّیسی از یک زن بزرگ و قدّیسه یاد میکند. از همسران آدم و ابراهیم و از مادران موسی و عیسی در نهایت تجلیل یاد میکند.
اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زنانی نا شایسته برای شوهرانشان ذکر میکند، از زن فرعون نیز به عنوان زن بزرگی که گرفتار مرد پلیدی بوده است غفلت نکرده است. گویی قرآن خواسته است در داستانهای خود توازن را حفظ کند و قهرمانان داستانها و افراد بهشتی و سعادتمند را منحصر به مردان ننماید، )شهید) مطهری، مرتضی؛ نظام حقوق زن در اسلام؛ تهران، انتشارات صدرا، چاپ 27، 1378، ص 118) . این که قرآن میفرماید: ( مَن عَملَ صالحا من ذَکرٍ أَوْ أُنثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاةً طیّبة): هر کسی کار شایسته کند چه مرد و چه زن، در صورتی که مؤمن باشد، قطعا او را با زندگی پاکیزهای حیات میبخشیم، (سوره نحل، آیه 97) . یعنی در رسیدن به حیات طیّب فقط دو چیز نقش دارند: یکی، (حُسن فعلی) به نام عمل صالح و دیگری (حُسن فاعلی) به نام مؤمن بودن روح، خواه بدن مؤنث باشد یا مذکّر. یا (أنّی لا أضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثی.
قرآنپژوهان، خطابهای قرآن را به دو دسته تقسیم کردهاند:
1. خطاب ویژه مرد یا زن؛ مانند: (وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ...)؛ بقره (2)، آیه 233. و (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ...)؛ همان، آیه 216..
2. خطاب مشترک که دو گونه است: گاهی با عنوان فراگیری مانند واژه (ناس)، (انسان) و (مَنْ) عموم انسانها را خطاب میکند؛ مانند: (یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)؛ بقره (2)، آیه 21. و (یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً)؛ نساء (4)، آیه 1. و... گاهی نیز در ظاهر از لفظ مذکر استفاده میکند؛ ولی اشاره به همگان دارد؛ مثل: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا)؛ همان، آیه 136.، (یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتاب)؛ همان، آیه 47.، (لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)؛ احزاب (33)، آیه 21. و... .
درباره شیوه اخیر باید به نکاتی توجه کرد:
یکم. دستورها و معارف قرآنی در مورد مرد و زن یکسان است؛ گرچه صیغههای آن مذکر است. این مسئله به جهت قاعده ادبی (تغلیب) است. در زبانهایی مانند عربی - که برای مرد و زن، دو گونه فعل (مذکر و مؤنث) وجود دارد در مواردی که جمع مورد نظر باشد، صیغه مذکر به کار میرود. بنابراین }A(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا)هم شامل زنان میشود و هم مردان. از این رو تاکنون هیچ مفسر و یا آشنا به زبان و ادبیات، نگفته است که مجموع خطابهای قرآن اختصاص به مردان دارد.
دوم. اینگونه سخن گفتن در میان انسانها، معمول است و اختصاص به قرآن ندارد؛ به خصوص در مقام قانونگذاری، از الفاظ و ضمایر مذکر استفاده میشود؛ ولی معنای عموم اراده میگردد.
سوم. خطاب کمتر قرآن به زنان، برخاسته از نگرش آن به رعایت حرمت زنان است و نشان از غیرت خداوند دارد. طبیعی است که سخن گفتن مؤدبانه و عفیفانه با زنان و کمتر بردن نام آنها، یکی از راههای حفظ حرمت آنان است.
این به معنای عقب نگه داشتن نیمی از انسانها نیست؛ زیرا اینگونه سخن گفتن، نشانگر نوعی احترام و ارج نهادن به مقام شامخ ایشان است. همین شیوه در میان خانوادههای محترم و با شخصیت معمول است که در میان دیگران، زنان را کمتر به طور مستقیم مورد خطاب قرار میدهند.
گروهی از جمله علامه طباطبایی بر این عقیدهاند که:با دقت و توجه درباره اوصافی که در قرآن مجید برای حور بیان گردیده، چنین استفاده میشود که اوصاف زنانه است نه به موجودی که آثار و اوصاف مردانه را در بر داشته باشد، به همین جهت به نظر میرسد که مراد از حور طائفه مونث باشد نه طائفه مذکر، (ترجمه المیزان، ج 18، ص 240 و ج 19، ص 223 و 247). اما این که پس پاداش زنان مومن در بهشت چیست؟ در منابع کلامی و روایی چنین آمده که در روز قیامت، اگر مرد زن مؤمن، اهل بهشت بود همو را اختیار میکند و اگر از اهل جهنم بود مردی را از میان مردان بهشتی برمیگزیند.
شاید فلسفه این کار این باشد که زن برخلاف مرد از نظر طبیعت تعددپذیر نیست. به همین جهت مردی را انتخاب میکند. اما گروهی از جمله استاد آیتاللهمکارم شیرازی در مقابل مدعیاند که حورالعین میتواند مذکر هم باشد، براساس این نظر شاید علت این که اوصاف حوری به کار رفته در قرآن بر مؤنث دلالت میکنند نه بر مذکر، به این جهت بوده است که گفتگو و محاوره در آن آیات با طائفه مردان مؤمن بوده است نه با زنان مؤمن دنیوی، لذا اسلوب محاوره اقتضا داشت که چنین اوصافی برای موجودات فوق ذکر شود.
از مضمون برخی آیات و روایات، چنین برمیآید که مسأله لذتهای جنسی اختصاصی به مردان ندارد؛ بلکه زنان نیز در بهشت میتوانند برای خویش شوهرانی دلخواه برگزینند. اصطلاح (حور) نیز اختصاصی به زنان ندارد؛ بلکه حورهای مذکر نیز در بهشت وجود دارند. برای نمونه به این حدیث توجه کنید که از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است که فرمود: (در بهشت بازاری است که در آن خرید و فروشی نیست، تنها در آن جا تصویر مردان و زنان وجود دارد. هر کس که تمایلی به آنان پیدا کند، از همان جا بر او وارد میشود)، (بحار الانوار، ج 1، ص 148). در بهشت هم حوریان بهشتی وجود دارند که از نعمتهای بهشتی هستند و در دنیا نبودهاند.
همچنین، زنان دنیا که اهل بهشت باشند با زیبایی و شکوهی برتر از حوریان در بهشت حضور دارند؛ چنانچه مایل باشند به شوهران خویش میپیوندند وگرنه هرگونه که بخواهند عمل میکنند. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 2/100109850)
- [سایر] درباره خطابهای مذکر و مونث قرآن توضیح دهید؟
- [سایر] چرا در قرآن همیشه ضمایر مذکر, مقدم بر ضمایر مونث آورده شده است ؟
- [سایر] در جمع بین مؤنّث و مذکّر آیا اگر غلبه با مؤنث باشد باز هم جمع مذکر میآید؟ لطفاً مثال بزنید.
- [سایر] چرا خداوند در قرآن از ضمیر مذکر برای خودش استفاده کرده است؟ و چرا مذکر بر مونث تعمیم داده شده است؟
- [سایر] آیا کلمه (علماء) مذکر است یا مؤنث؟
- [سایر] معنای لغوی دو کلمه (مذکّر) و (مؤنّث) از نظر لغت و اصطلاح چیست؟
- [سایر] فعل یدعون در آیه 33 سوره یوسف به صورت جمع مؤنّث استفاده شده یا مذکّر؟
- [آیت الله اردبیلی] آیا رعایت نکردن ضمیرهای مذکّر و مؤنّث در نماز میّت، باعث بطلان نماز میشود؟
- [سایر] از نظر فقهی چه تعریف یا ملاکی برای تشخیص جنس مذکر یا مؤنث وجود دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] جنینی در شکم مادر به قتل رسیده است امّا مونث و مذکّر بودن آن معلوم نیست، دیه آن چقدر است؟
- [آیت الله سیستانی] منی مَرد ، و هر حیوان مذکر حرام گوشتی که خون جهنده دارد نجس است ، و رطوبتی که از زن با شهوت خارج میشود و موجب جنابت او است بتفصیلی که در مسأله (345) ذکر خواهد شد در حکم منی است و بنابر احتیاط واجب باید از منی حیوان مذکر حلال گوشتی که خون جهنده دارد اجتناب شود . 4 مردار :
- [آیت الله سیستانی] در اجتماع برادر یا خواهر یا برادرها یا خواهرها با جد یا جدّه یا اجداد یا جدّات ، چند صورت است : اول : اینکه هر یک از جد یا جدّه و برادر یا خواهر همه از طرف مادر باشند ، در این صورت مال بین آنها بطور مساوی تقسیم میشود ، اگر چه بعضی مذکر و بعضی مؤنث باشند . دوم : اینکه همه آنها از طرف پدر باشند ، در این صورت نیز مال بین آنها بطور مساوی تقسیم میشود ، در فرضی که همه ذکور و یا همه اناث باشند ، و اگر مختلف باشند ، پس هر مذکری دو مقابل مؤنث میبرد . سوم : اینکه هریک از جد یا جدّه از طرف پدر باشد و برادر یا خواهر از طرف پدر و مادر باشد ، حکم این صورت حکم صورت گذشته است ، و دانسته شد که برادر یا خواهر پدری میّت اگر با برادر یا خواهر پدری و مادری جمع شود ، پدری تنها ارث نمیبرد . چهارم : اینکه اجداد یا جدّات یا هر دو هم از طرف پدر و هم از طرف مادر باشند ، و برادرها یا خواهرها یا هر دو نیز چنین باشند ، در این صورت برای خویشان مادری از برادرها و خواهرها و اجداد و جدّات یک سوم از ترکه است ، و بطور مساوی بین مذکر و مؤنث آنها تقسیم میشود ، و برای خویشان پدری از آنها دو سوم از ترکه است که به هر مذکری دو مقابل مؤنت داده میشود ، و اگر همه ذکور یا همه اناث باشند ، بطور مساوی بین آنها تقسیم میشود . پنجم : اینکه جد یا جدّه از طرف پدر باشد و برادر یا خواهر از طرف مادر ، در این صورت برادر یا خواهر در فرضی که یکی باشد یک ششم از مال را میبرد ، و اگر متعدد باشند یک سوم را بطور مساوی بین خودشان تقسیم مینمایند و باقیمانده مال جد یا جدّه است ، و اگر جد و جدّه هر دو باشند ، جد دو مقابل جدّه میبرد . ششم : اینکه جد یا جدّه یا هر دو از طرف مادر و برادر یا برادرها از طرف پدر باشند ، در این صورت برای جد یا جدّه یک سوم است ، و اگر هر دو هستند همان یک سوم را بطور مساوی تقسیم میکنند ، و دو سوم آن برای برادر یا برادرها است ، و اگر با آن جد یا جدّه خواهر از طرف پدر باشد ، در صورتی که یکی باشد نصف را میبرد ، و اگر متعدد باشند دو سوم را میبرند ، و در هر صورت از برای جد و یا جدّه یک سوم است ، و بنابراین اگر خواهر یکی شد ، یک ششم از ترکه زائد است ، و مردد است که به خواهر داده میشود ، و یا میان او و جد یا جدّه تقسیم میشود ، و احتیاط واجب در آن ، مصالحه است . هفتم : اینکه اجداد یا جدّات یا هر دو ، هم پدری باشند و هم مادری و با آنها برادر یا خواهرِ پدری باشد ، یکی باشد یا متعدد ، در این صورت برای جد یا جدّه مادری یک سوم است ، و با تعدد بطور مساوی بین آنها تقسیم میشود ، اگر چه بعضی مذکر و بعضی مؤنث باشند . و برای جد یا جدّه پدری ، و برادر یا خواهرِ پدری دو سوم باقی از ترکه است ، و مذکر دو برابر مؤنث میگیرد . و اگر با آن اجداد یا جدّات ، برادر یا خواهرِ مادری باشد ، برای جد یا جدّه مادری و برادر یا خواهرِ مادری یک سوم است که بطور مساوی بین آنها تقسیم میشود ، اگر چه بعضی مذکر و بعضی مؤنث باشند ؛ و برای جد و یا جدّه پدری دو سوم است ، و جد دو برابر جدّه میگیرد . هشتم : اینکه برادرها یا خواهرها بعضی پدری و بعضی مادری باشند و با آنها جد یا جدّه پدری باشد ، در این صورت برای برادر یا خواهرِ مادری یک ششم ترکه است اگر یکی باشد ، و یک سوم است اگر متعدد باشند ، و بطور مساوی بین آنها تقسیم میشود و برای برادر یا خواهرِ پدری و جد یا جدّه پدری باقیِ آن ترکه است ، و برای مذکر دو برابر مؤنث است و اگر با آن برادرها یا خواهرها جد یا جدّه مادری باشد ، برای جد یا جدّه مادری و برادر یا خواهرِ مادری تمام یک سوم است و بطور مساوی بین آنها تقسیم میشود ، و برای برادر یا خواهرِ پدری دو سوم است که برای مذکر آنها دو برابر مؤنث است .
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر میّت عمو و عمّه و دایی و خاله نداشته باشد، مقداری که به هر عمو و عمّه میرسد به فرزندان آنان و مقداری که به هر دایی و خاله میرسد به فرزندان آنها داده میشود که در اینجا فرزندان آنان سهم خود را به گونهای تقسیم میکنند که هر مذکّر دو برابر مؤنّث ببرد و اگر فرزندان آنها هم نباشند، وارث میّت عمو و عمّه و دایی و خاله پدر و عمو و عمّه و دایی و خاله مادر او میباشند که 13 مال را عمو و عمّه و دایی و خاله مادر میّت میبرند و23 باقی مانده را عمو و عمّه و دایی و خاله پدر میّت میبرند، نحوه تقسیم مال بین عمو و عمّه و دایی و خاله پدر یا مادر میّت همچون نحوه تقسیم مال بین عمو و عمّه و دایی و خاله خود میّت است که در مسائل گذشته توضیح داده شد.
- [آیت الله مظاهری] دادن قرآن به کافر مانعی ندارد مگر آنکه بیاحترامی به قرآن یا اسلام باشد.
- [آیت الله بروجردی] دادن قرآن به کافر حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] باید از دادن قرآن به کافر خودداری کنند، و اگر قرآن در دست اوست در صورت امکان از او بگیرند ولی چنانچه مقصود از دادن قرآن و یا داشتن قرآن تحقیق و مطالعه در دین باشد و نیز انسان بداند که کافری که محکوم به نجاست است با دست تر قرآن را لمس نمی کند اشکالی ندارد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بیاحترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله مظاهری] اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بیاحترامی به قرآن باشد باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله سبحانی] اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بی احترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر جلد قران نجس شود در صورتی که بی احترامی به قران باشد باید ان را اب بکشند