در زبان عربی؛ کلمات مفردی که مذکّر حقیقی هستند، فقط مذکر به آنها اسناد داده می‌شود، مانند: «جاء رجلٌ». و کلمات مفردی که مؤنّث حقیقی هستند، فقط مؤنث به آنها اسناد داده می‌شود؛ مثل: «جائت فاطمة».[1] ولی در اسم مفردی که مؤنث مجازی باشد، اسناد فعل مذکر به آن هم جایز می‌باشد؛ مثل: «طلع الشمس».[2] اما در اسامی برخی اشیائی که جنسیت در آنها مفهومی ندارد، قاعده و ضوابط خاصی وجود ندارد، بلکه هر دو اسناد مذکر و مؤنث به آنها داده شده است؛ اسم‌هایی مانند: سبیل، سوق، فرس، فلک، سکین.[3] در مورد جمع مذکر و جمع مؤنث نیز هر دو نوع اسناد مجاز است و البته ادیبان عرب برای توجیه این دوگانگی در اسناد، توجیهاتی را بیان کرده‌اند: الف. برای اسناد مذکر «لفظ» را قبل از آن درنظر می‌گیریم، و برای اسناد مؤنث «کلمة» را قبل از آن درنظر می‌گیریم. مثال: «الألف أحد حروف الهجاء»؛ یعنی «لفظ الألف...»و «الألف إحدی حروف الهجاء»؛ یعنی «کلمة الألف...». «زیدٌ ثلاثیٌ»؛ یعنی «لفظ زید ثلاثی»، یا «زید ثلاثیة»؛ یعنی «کلمة زید ثلاثیة».[4] ب. در اسامی شهرها؛ اسناد مذکر به آن به اعتبار «مکان» می‌باشد، و اسناد مؤنث به آن به اعتبار «بقعة» می‌باشد. مثال: «قم المُشرّفة» و «المشهد المقدّس». ج. اسامی قبایل؛ اسناد مؤنث به آنها به اعتبار «قبیلة»، و اسناد مذکر به اعتبار «حیّ» می‌باشد.[5] مثال: «کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُر»[6] «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُم‏».[7] د. اسم جنس جمعی(فراگیر)؛ مذکر آوردن برای آن به اعتبار «لفظ» است، و مؤنث آوردن برای آن به اعتبار «جماعة» است؛[8] مانند: «کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَة»،[9] «کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِر».[10] ه. اسم جمع، در بعضی اسنادها به اسم جمع لزوما باید از کلمات مؤنث استفاده شود؛ مانند: إبل، غنم، خیل؛ «الإبل الراویة»، «الغنم السائمة». و برای بعضی از آنها مذکر و مؤنث آوردن جایز است؛ مثل: رکب؛ «مضی الرکب». و «مضت الرکب».[11] و. از جمله اسم‌هایی که اسناد مذکر و مؤنث برای آنها می‌آید قوم است، که مؤنّث آوردن به اعتبار «قبیلة» است و مذکر آوردن به اعتبار «حیّ» و «الناس» می‌باشد.[12] مثال: «وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَق‏»،[13] «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوح‏».[14] نکته: اگر بعد از فعل، جمع مؤنث سالم بیاید، باید فعل مفرد باشد، ولی جایز است که مذکر یا مؤنث آورده شود؛[15] مثال: «جاء المسلمات»، «مضی الأیام». خلاصه این‌که بر اساس قواعد عربی؛ جمعی که ترکیبی از مذکر و مؤنث باشند هم می‌توان ضمیر مذکر به آنها اسناد داد هم ضمیر مؤنث. در جمع حتی اگر غلبه با مؤنث باشد باز هم می‌توان ضمیر مذکر آورد و تعداد افراد مذکر و مؤنث آن جمع ملاک نیست. حتی به جمعی که تماماً مؤنث باشند می‌توان فعل مذکر اسناد داد، مانند«وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَةِ».[16] و بر عکس به جمعی که تماماً مذکر باشند می‌توان فعل مؤنث اسناد داد، مانند«قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ».[17] [1] . طباطبائی، محمدرضا، صرف ساده، ص 247، قم، انتشارات دارالعلم، چاپ هفتاد و سوم، 1390ش [2] . همان. [3] . همان، ص 246. [4] . همان، ص 244. [5] . همان، ص 245. [6] . القمر، 23. [7] . فصّلت، 17. [8] . صرف ساده، ص 245. [9] . الحاقة، 7. [10] . القمر،20. [11] . صرف ساده، ص 245. [12] . همان، ص 246. [13] . انعام، 66. [14] . قمر، 9. [15] . صرف ساده، ص 248. [16] . یوسف،30. [17] . ابراهیم، 10.
در جمع بین مؤنّث و مذکّر آیا اگر غلبه با مؤنث باشد باز هم جمع مذکر میآید؟ لطفاً مثال بزنید.
در زبان عربی؛ کلمات مفردی که مذکّر حقیقی هستند، فقط مذکر به آنها اسناد داده میشود، مانند: «جاء رجلٌ». و کلمات مفردی که مؤنّث حقیقی هستند، فقط مؤنث به آنها اسناد داده میشود؛ مثل: «جائت فاطمة».[1] ولی در اسم مفردی که مؤنث مجازی باشد، اسناد فعل مذکر به آن هم جایز میباشد؛ مثل: «طلع الشمس».[2]
اما در اسامی برخی اشیائی که جنسیت در آنها مفهومی ندارد، قاعده و ضوابط خاصی وجود ندارد، بلکه هر دو اسناد مذکر و مؤنث به آنها داده شده است؛ اسمهایی مانند: سبیل، سوق، فرس، فلک، سکین.[3]
در مورد جمع مذکر و جمع مؤنث نیز هر دو نوع اسناد مجاز است و البته ادیبان عرب برای توجیه این دوگانگی در اسناد، توجیهاتی را بیان کردهاند:
الف. برای اسناد مذکر «لفظ» را قبل از آن درنظر میگیریم، و برای اسناد مؤنث «کلمة» را قبل از آن درنظر میگیریم. مثال: «الألف أحد حروف الهجاء»؛ یعنی «لفظ الألف...»و «الألف إحدی حروف الهجاء»؛ یعنی «کلمة الألف...». «زیدٌ ثلاثیٌ»؛ یعنی «لفظ زید ثلاثی»، یا «زید ثلاثیة»؛ یعنی «کلمة زید ثلاثیة».[4]
ب. در اسامی شهرها؛ اسناد مذکر به آن به اعتبار «مکان» میباشد، و اسناد مؤنث به آن به اعتبار «بقعة» میباشد.
مثال: «قم المُشرّفة» و «المشهد المقدّس».
ج. اسامی قبایل؛ اسناد مؤنث به آنها به اعتبار «قبیلة»، و اسناد مذکر به اعتبار «حیّ» میباشد.[5] مثال: «کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُر»[6] «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُم».[7]
د. اسم جنس جمعی(فراگیر)؛ مذکر آوردن برای آن به اعتبار «لفظ» است، و مؤنث آوردن برای آن به اعتبار «جماعة» است؛[8] مانند: «کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَة»،[9] «کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِر».[10]
ه. اسم جمع، در بعضی اسنادها به اسم جمع لزوما باید از کلمات مؤنث استفاده شود؛ مانند: إبل، غنم، خیل؛ «الإبل الراویة»، «الغنم السائمة». و برای بعضی از آنها مذکر و مؤنث آوردن جایز است؛ مثل: رکب؛ «مضی الرکب». و «مضت الرکب».[11]
و. از جمله اسمهایی که اسناد مذکر و مؤنث برای آنها میآید قوم است، که مؤنّث آوردن به اعتبار «قبیلة» است و مذکر آوردن به اعتبار «حیّ» و «الناس» میباشد.[12] مثال: «وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَق»،[13] «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوح».[14]
نکته: اگر بعد از فعل، جمع مؤنث سالم بیاید، باید فعل مفرد باشد، ولی جایز است که مذکر یا مؤنث آورده شود؛[15] مثال: «جاء المسلمات»، «مضی الأیام».
خلاصه اینکه بر اساس قواعد عربی؛ جمعی که ترکیبی از مذکر و مؤنث باشند هم میتوان ضمیر مذکر به آنها اسناد داد هم ضمیر مؤنث. در جمع حتی اگر غلبه با مؤنث باشد باز هم میتوان ضمیر مذکر آورد و تعداد افراد مذکر و مؤنث آن جمع ملاک نیست.
حتی به جمعی که تماماً مؤنث باشند میتوان فعل مذکر اسناد داد، مانند«وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَةِ».[16]
و بر عکس به جمعی که تماماً مذکر باشند میتوان فعل مؤنث اسناد داد، مانند«قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ».[17] [1] . طباطبائی، محمدرضا، صرف ساده، ص 247، قم، انتشارات دارالعلم، چاپ هفتاد و سوم، 1390ش [2] . همان. [3] . همان، ص 246. [4] . همان، ص 244. [5] . همان، ص 245. [6] . القمر، 23. [7] . فصّلت، 17. [8] . صرف ساده، ص 245. [9] . الحاقة، 7. [10] . القمر،20. [11] . صرف ساده، ص 245. [12] . همان، ص 246. [13] . انعام، 66. [14] . قمر، 9. [15] . صرف ساده، ص 248. [16] . یوسف،30. [17] . ابراهیم، 10.
- [سایر] فعل یدعون در آیه 33 سوره یوسف به صورت جمع مؤنّث استفاده شده یا مذکّر؟
- [سایر] آیا کلمه (آیه) مذکر است یا مؤنث؟ چرا به صورت آیات و با (الف و تاء) جمع بسته میشود؟
- [سایر] آیا کلمه (علماء) مذکر است یا مؤنث؟
- [سایر] درباره خطابهای مذکر و مونث قرآن توضیح دهید؟
- [سایر] چرا خطابهای قرآن مذکر است؟ چرا حوریها مونث هستند؟
- [سایر] معنای لغوی دو کلمه (مذکّر) و (مؤنّث) از نظر لغت و اصطلاح چیست؟
- [آیت الله اردبیلی] آیا رعایت نکردن ضمیرهای مذکّر و مؤنّث در نماز میّت، باعث بطلان نماز میشود؟
- [سایر] از نظر فقهی چه تعریف یا ملاکی برای تشخیص جنس مذکر یا مؤنث وجود دارد؟
- [سایر] چرا در قرآن همیشه ضمایر مذکر, مقدم بر ضمایر مونث آورده شده است ؟
- [سایر] چرا خداوند در قرآن از ضمیر مذکر برای خودش استفاده کرده است؟ و چرا مذکر بر مونث تعمیم داده شده است؟
- [آیت الله بروجردی] هرگاه آب باران در جایی جمع شود، اگر چه کمتر از کر باشد، چنانچه موقعی که باران میآید چیز نجسی را در آن بشویند و آب بو یا رنگ یا مزهی نجاست نگیرد، آن چیز نجس پاک میشود.
- [آیت الله خوئی] هرگاه آب باران در جایی جمع شود، اگرچه کمتر از کر باشد، چنانچه موقعی که باران میآید چیز نجسی را در آن بشویند و آب بو یا رنگ یا مزة نجاست نگیرد، آن چیز نجس پاک میشود.
- [آیت الله بهجت] هرگاه آب باران در جایی جمع شود، اگرچه کمتر از کر باشد چنانچه موقعی که باران میآید، چیز نجسی را در آن بشویند و آب، بو یا رنگ یا مزه نجاست نگیرد، آن چیز نجس پاک میشود.
- [آیت الله علوی گرگانی] هرگاه آب باران در جایی جمع شود، اگرچه کمتر از کر باشد چنانچه موقعی که باران میآید، چیز نجسی را در آن بشویند، وآب، بو یا رنگ یامزه نجاست نگیرد، آن چیز نجس پاک میشود.
- [آیت الله سیستانی] هر گاه آب باران در جائی جمع شود ، اگر چه کمتر از کر باشد در موقعی که باران میآید چنانچه چیز نجس را در آن بشویند و آب بو یا رنگ یا مزه نجاست نگیرد ، آن چیز نجس پاک میشود .
- [آیت الله سیستانی] در اجتماع برادر یا خواهر یا برادرها یا خواهرها با جد یا جدّه یا اجداد یا جدّات ، چند صورت است : اول : اینکه هر یک از جد یا جدّه و برادر یا خواهر همه از طرف مادر باشند ، در این صورت مال بین آنها بطور مساوی تقسیم میشود ، اگر چه بعضی مذکر و بعضی مؤنث باشند . دوم : اینکه همه آنها از طرف پدر باشند ، در این صورت نیز مال بین آنها بطور مساوی تقسیم میشود ، در فرضی که همه ذکور و یا همه اناث باشند ، و اگر مختلف باشند ، پس هر مذکری دو مقابل مؤنث میبرد . سوم : اینکه هریک از جد یا جدّه از طرف پدر باشد و برادر یا خواهر از طرف پدر و مادر باشد ، حکم این صورت حکم صورت گذشته است ، و دانسته شد که برادر یا خواهر پدری میّت اگر با برادر یا خواهر پدری و مادری جمع شود ، پدری تنها ارث نمیبرد . چهارم : اینکه اجداد یا جدّات یا هر دو هم از طرف پدر و هم از طرف مادر باشند ، و برادرها یا خواهرها یا هر دو نیز چنین باشند ، در این صورت برای خویشان مادری از برادرها و خواهرها و اجداد و جدّات یک سوم از ترکه است ، و بطور مساوی بین مذکر و مؤنث آنها تقسیم میشود ، و برای خویشان پدری از آنها دو سوم از ترکه است که به هر مذکری دو مقابل مؤنت داده میشود ، و اگر همه ذکور یا همه اناث باشند ، بطور مساوی بین آنها تقسیم میشود . پنجم : اینکه جد یا جدّه از طرف پدر باشد و برادر یا خواهر از طرف مادر ، در این صورت برادر یا خواهر در فرضی که یکی باشد یک ششم از مال را میبرد ، و اگر متعدد باشند یک سوم را بطور مساوی بین خودشان تقسیم مینمایند و باقیمانده مال جد یا جدّه است ، و اگر جد و جدّه هر دو باشند ، جد دو مقابل جدّه میبرد . ششم : اینکه جد یا جدّه یا هر دو از طرف مادر و برادر یا برادرها از طرف پدر باشند ، در این صورت برای جد یا جدّه یک سوم است ، و اگر هر دو هستند همان یک سوم را بطور مساوی تقسیم میکنند ، و دو سوم آن برای برادر یا برادرها است ، و اگر با آن جد یا جدّه خواهر از طرف پدر باشد ، در صورتی که یکی باشد نصف را میبرد ، و اگر متعدد باشند دو سوم را میبرند ، و در هر صورت از برای جد و یا جدّه یک سوم است ، و بنابراین اگر خواهر یکی شد ، یک ششم از ترکه زائد است ، و مردد است که به خواهر داده میشود ، و یا میان او و جد یا جدّه تقسیم میشود ، و احتیاط واجب در آن ، مصالحه است . هفتم : اینکه اجداد یا جدّات یا هر دو ، هم پدری باشند و هم مادری و با آنها برادر یا خواهرِ پدری باشد ، یکی باشد یا متعدد ، در این صورت برای جد یا جدّه مادری یک سوم است ، و با تعدد بطور مساوی بین آنها تقسیم میشود ، اگر چه بعضی مذکر و بعضی مؤنث باشند . و برای جد یا جدّه پدری ، و برادر یا خواهرِ پدری دو سوم باقی از ترکه است ، و مذکر دو برابر مؤنث میگیرد . و اگر با آن اجداد یا جدّات ، برادر یا خواهرِ مادری باشد ، برای جد یا جدّه مادری و برادر یا خواهرِ مادری یک سوم است که بطور مساوی بین آنها تقسیم میشود ، اگر چه بعضی مذکر و بعضی مؤنث باشند ؛ و برای جد و یا جدّه پدری دو سوم است ، و جد دو برابر جدّه میگیرد . هشتم : اینکه برادرها یا خواهرها بعضی پدری و بعضی مادری باشند و با آنها جد یا جدّه پدری باشد ، در این صورت برای برادر یا خواهرِ مادری یک ششم ترکه است اگر یکی باشد ، و یک سوم است اگر متعدد باشند ، و بطور مساوی بین آنها تقسیم میشود و برای برادر یا خواهرِ پدری و جد یا جدّه پدری باقیِ آن ترکه است ، و برای مذکر دو برابر مؤنث است و اگر با آن برادرها یا خواهرها جد یا جدّه مادری باشد ، برای جد یا جدّه مادری و برادر یا خواهرِ مادری تمام یک سوم است و بطور مساوی بین آنها تقسیم میشود ، و برای برادر یا خواهرِ پدری دو سوم است که برای مذکر آنها دو برابر مؤنث است .
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر میّت عمو و عمّه و دایی و خاله نداشته باشد، مقداری که به هر عمو و عمّه میرسد به فرزندان آنان و مقداری که به هر دایی و خاله میرسد به فرزندان آنها داده میشود که در اینجا فرزندان آنان سهم خود را به گونهای تقسیم میکنند که هر مذکّر دو برابر مؤنّث ببرد و اگر فرزندان آنها هم نباشند، وارث میّت عمو و عمّه و دایی و خاله پدر و عمو و عمّه و دایی و خاله مادر او میباشند که 13 مال را عمو و عمّه و دایی و خاله مادر میّت میبرند و23 باقی مانده را عمو و عمّه و دایی و خاله پدر میّت میبرند، نحوه تقسیم مال بین عمو و عمّه و دایی و خاله پدر یا مادر میّت همچون نحوه تقسیم مال بین عمو و عمّه و دایی و خاله خود میّت است که در مسائل گذشته توضیح داده شد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] نماز میت پنج تکبیر دارد و اگر نمازگزار پنج تکبیر به این ترتیب بگوید کافی است: بعد از نیت و گفتن تکبیر اول بگوید: اَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ و بعد از تکبیر دوم بگوید: اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد و بعد از تکبیر سوم بگوید: اللهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ و بعد از تکبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: اللهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَیِّتِ و اگر زن است بگوید: اللهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَیِّتِ و بعد، تکبیر پنجم را بگوید و بهتر است بعد از تکبیر اول بگوید: اَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً بَیْنَ یَدَیِ الساعَةِ و بعد از تکبیر دوم بگوید: اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ بارِکْ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد کَاَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ وَ بارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلی إبْراهیمَ وَ آلِ اِبْراهیمَ إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ وَ صَلِّ عَلی جَمیعِ الاْنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصِّدیقینَ وَ جَمیعِ عِبادِ اللهِ الصالِحینَ بعد از تکبیر سوم بگوید: اَللهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ الاْحْیاءِ مِنْهُمْ وَ الاْمْواتِ تابِعْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ بِالْخَیْراتِ إنَّکَ مُجیبُ الدَّعَواتِ إنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْء قَدیرٌ و بعد از تکبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید: اَللهُمَّ إنَّ هذا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ اَمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَ اَنْتَ خَیْرُ مَنْزُول بِهِ اَللهُمَّ اِنا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إلا خَیْراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنا اَللهُمَّ اِنْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فی اِحْسانِهِ وَ اِنْ کانَ مُسیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اَللهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فی اَعْلی عِلِّیینَ وَاخْلُفْ عَلَی اَهْلِهِ فِی الْغابِرینَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الراحِمینَ و بعد، تکبیر پنجم را بگوید ولی اگر میت زن است بعد تکبیر چهارم بگوید: اَللهُمَّ اِنَّ هذِهِ اَمَتُکَ وَ ابْنَةُ عَبْدِکَ وَ ابْنَةُ اَمَتِکَ نَزَلَتْ بِکَ وَ اَنْتَ خَیْرُ مَنْزُول بِهِ اَللهُمَّ اِنا لا نَعْلَمُ مِنْها إلا خَیْراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنا اَللهُمَّ اِنْ کانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فی اِحْسَانِها وَ اِنْ کَانَتْ مُسیئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها اَللهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فی اَعْلی عِلِّیینَ وَ اخْلُفْ عَلی اَهْلِها فِی الْغابِرینَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الراحِمینَ و اگر نماز بر چند نفر مرد بخواند، می گوید: اَللّهُمَّ اِنَّ هوُلاءِ عَبیدُکَ وَ اَبْناءُ عَبیدِکَ وَ اَبْناءُ اِمائِکَ نَزَلُوا بِکَ وَ اَنْتَ خَیْرُ مَنْزُول بِهْ... و بقیّه ضمیرها را جمع مذکر می آورد. و در مورد چند زن ضمیرها و اسماء اشاره را به صورت مؤنّث می آورد و در تثنیه به صورت تثنیه.
- [آیت الله اردبیلی] (سوگند) بر دو نوع است: اوّل: آن که انسان برای اثبات یا نفی چیزی سوگند یاد کند، مثلاً بگوید: (وَاللّه، چنین بوده) یا (وَاللّه، چنین نبوده). این گونه سوگندها اگر راست باشد کراهت دارد و اگر دروغ باشد گناه کبیره است، ولی کفّاره ندارد و اگر برای این که خودش یا مسلمان دیگری را از شرّ فرد ظالمی نجات دهد به دروغ سوگند یاد کند، اشکال ندارد، بلکه گاهی واجب میشود، ولی اگر میتواند (تَوْریه) کند و توجّه به آن دارد، احوط آن است که (تَوْریه) نماید(1). دوم:آن است که انسان برای انجام یا ترک کاری در آینده سوگند یاد کند و به این وسیله انجام یا ترک آن کار را بر خود واجب گرداند، به عنوان مثال بگوید: (وَاللّه اگر به پدرم احترام نکنم، به فقیر صدقه میدهم) یا بگوید: (واللّه اگر سیگار بکشم، یک روز روزه میگیرم) در این صورت آن عمل بر او واجب میشود و اگر از روی عمد مخالفت کند، باید کفّاره بدهد و آنچه در مسائل آینده میآید، مربوط به نوع دوم است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] شیر دادنی که علّت محرم شدن است ده شرط دارد: 1 - شیر، شیر کودک دایه باشد؛ پس اگر بدون بارداری شیر در سینه زنی جمع شود یا بر اثر بارداری شیر پیدا شده ولی کودک او به حدی نرسیده که از این شیر تغذیه کند یا تغذیه او مشکوک است، این شیر سبب محرمیت نمیشود؛ ولی اگر نزدیک تولد کودک است و حمل از آن تغذیه میکند به طوری که عرفاً این شیر، شیر آن کودک به حساب میآید، موجب محرمیت میشود. 2 - بچه شیر زن زنده را بخورد؛ پس اگر مقداری از رضاع معتبر را از پستان زنی که مرده است شیر بخورد، فایده ندارد. 3 - شیر آن زن از زنا نباشد؛ پس اگر شیر بچهای را که از زنا به دنیا آمده به بچه دیگری بدهند، به واسطه آن شیر بچه به کسی محرم نمیشود؛ ولی شیر مباشرت به شبهه و مباشرتی که از جهت دیگر حرام است؛ مانند مباشرت در حال احرام یا ضرر شدید یا حیض، سبب محرم شدن میشود. 4 - بچه شیر را مستقیم از سینه زن بنوشد؛ پس اگر شیر را بدوشند و به کودک بنوشانند، کافی نیست. 5 - باید شیر در دهان کودک از شیر بودن خارج نشود؛ پس اگر با مایعی مخلوط شود به طوری که دیگر به آن شیر نگویند، سبب محرمیت نمیشود. 6 - مقدار شیری که سبب محرمیت است از یک شوهر باشد؛ پس اگر زنی بچهای را از شیر مردی هفت مرتبه شیر بدهد و از شوهرش طلاق گرفته با مرد دیگری ازدواج کند و از شیر شوهر دوم هشت مرتبه به همان کودک شیر بدهد، آن بچه به کسی محرم نمیشود؛ اگر چه در این بین کودک از شیر زن دیگری تغذیه نکرده باشد. 7 - شیردهنده یک زن باشد؛ پس اگر مردی دو زن داشته باشد و یکی از آنها کودکی را مثلاً هفت مرتبه و دیگری هشت مرتبه شیر بدهد، آن بچه به کسی محرم نمیشود؛ اگر چه تمام شیرها مال یک شوهر باشد. 8 - بچه مقداری از شیر معتبر را قی نکند؛ ولی اگر کودک بعد از سیر شدن اضافه بخورد و آن اضافه را قی کند، مانعی ندارد. 9 - شیری که کودک میخورد در رشد او تأثیر محسوسی بگذارد به طوری که متعارف مردم بگویند از آن شیر استخوان او محکم شده و گوشت در بدنش روییده است، یا پانزده مرتبه کامل یا یک شبانهروز به طوری که در مسأله بعد گفته میشود، شیر بخورد؛ بلی اگر ده مرتبه به او شیر دهند و در بین آن، زن دیگری او را شیر ندهد، احتیاط مستحبّ آن است که کسانی که به واسطه شیر خوردن به او محرم میشوند، با او ازدواج نکنند و در نگاه کردن و دست دادن و مانند آن او را محرم ندانند. 10 - از ابتدای شیر خوردن بچه دو سال نگذشته باشد؛ بنابراین کودکی که در ابتدای ماه دوم تولد شروع به شیر خوردن کرده، چنانچه مقداری از شیر خوردن او بعد از ورود در ماه بیست و ششم از بدو تولد واقع شود، به کسی محرم نمیشود و اگر تمام مقدار معتبر را در ماه بیست و پنجم یا جلوتر بخورد محرم میشود. این امر در فرزند زن شیرده یا پیدایش شیر زن معتبر نیست؛ پس چنانچه از شروع شیر زن یا از شروع شیر خوردن کودک او بیش از دو سال گذشته باشد و با آن شیر کودک دیگری را با شرایط معتبر شیر بدهد، باعث محرمیت میگردد.