دیباچه هر کتابی، خلاصه و فشرده آن کتاب است و انسان دیباچه کتاب آفرینش و نشانه ای از عظمت و خلاقیت خداوند بزرگ است . درباره آفرینش انسان ، این شاهکار خلقت ، و مواد اولیه آن نظریات گوناگونی وجود دارد. در اینجا ابتدا مطالبی از خلقت انسان و سپس به پاسخ شما می پردازیم. نخستین آیه ای که خداوند متعال به آن اشاره می کند و آن را نشانه ای از عظمت و خلاقیت خود می شمارد، آیه 20 سوره روم و اشاره به آفرینش و مواد اولیه انسان نخستین که مهمترین نعمت و موهبت الهی به انسان است می باشد. چنانکه می فرماید: ( یکی از نشانه های او این است که شما را از خاک آفرید و سپس شما انسان هایی شدید که در روی زمین پراکنده گشتید) خداوند آفریننده یکتا در آیه 20 سوره مبارکه روم و آیه 55 سوره مبارکه طه به خلقت بی نظیر انسان اشاره نموده است. خداوند متعال در مورد خلقت اولیه انسان در آیات متعددی با لفظ تراب و طین تعبیر آورده و بیان فرموده است که انسان را ابتدا از خاک آفریده است. خداوند انسان را ابتدا از خاک آفرید. اما اینکه در آفرینش انسان، خاک چه مراحلی را پشت سر گذاشته، خداوند در آیات متعدد مانند: سوره های سجده آیه 7 ، مؤمن آیه 12 ، حجر آیه 26 و رحمان آیه 14 ، این مطلب را متذکر می شود که حاکی از مراحل خاک، گل و لای، گل خشکیده و گل چسبنده است. امام امیرالمومنین(ع) در زمینه آفرینش انسان می فرماید: خداوند مقداری خاک از قسمت های سخت و نرم زمین و خاک های مستعد، شیرین و شوره زار آن گرد آورد، و آب بر آن افزود تا گلی خالص و آماده شد و با رطوبت، آن را به هم آمیخت تا به صورت موجودی چسبناک درآمد و از آن صورتی دارای اعضا و جوارح، پیوستگی ها و گسستگی ها آفرید، آن را جامد کرد تا محکم شود و صاف و محکم و خشک ساخت تا وقتی معلوم و سرانجامی معین. و آن گاه از روح خود در او دمید و دارای افکاری قرار داد که به وسیله آن در موجودات تصرف کند. به او جوارحی بخشید که به خدمتش پردازد و ابزاری عنایت کرد که وی را به حرکت درآورد. نیروی اندیشه به او بخشید که حق را از باطل بشناسد و ذائقه، شامه و وسیله تشخیص رنگ ها و اجناس مختلف در اختیار او قرار داد و او را معجونی از رنگ های گوناگون و مواد موافق و نیروهای متضاد مانند: حرارت، برودت، رطوبت، یبوست، ناراحتی و شادمانی ساخت . با توجه به این نکته که، انسان بر پهنه زمین، خود بخشی از طبیعت و عضوی از اعضای روییده بر پیکره خاک است. تا آنجا که در تجزیه جسمانی و مادی، تمامی عناصر موجود در کالبد آدمی، همه و همه همان عناصر موجود در طبیعت شناخته شده است و تنها عنصر پیچیده و ابهام انگیز و ناشناخته وجود انسان، روح و روان ویژه او است که در طبیعت ماده رد پای آن مشهود نیست و به دلیل بغرنج بودن ماهیتش، گاه به طور کلی هویت مستقل آن مورد انکار قرار گرفته است! به هر حال، انسان از طبیعت روییده است و با طبیعت رشد می یابد و سرانجام در نگاه دانش تجربی به طبیعت بازمی گردد و در آن هضم می شود و البته بخشی از این نگاه، ناگزیر مورد پذیرش همه است چه الهیون و چه ماده گرایان و ماتریالیستها زیرا نمی توان انکار کرد که جسم انسان محکوم به چنین رویش از طبیعت و بالندگی، فسردگی و هضم شدن در طبیعت است. ( والله أنبتکم من الارض نباتاً ثم یعیدکم فیها و یخرجکم إخراجاً؛ خدا شما را از زمین رویانید، روییدنی خاص. سپس شما را به عناصر زمین باز می گرداند و پس از آن شما را به گونه ای از زمین بیرون می کشد ) (نوح/ 18 17). ( منها خلقناکم و فیها نعیدکم؛ شما را از خاک و عناصر زمین آفریدیم و سپس به زمین باز می گردانیم ) (طه / 55). اما این همه ی سخن نیست، چه این که در نگاه ماتریالیستی و مادی، انسان در اصل چیزی جز همین عناصر برگرفته شده از طبیعت نیست و اگر ترکیب این عناصر در قالب وجود آدمی به نتایج خاصی از ادراک، احساس، تعقل و وجدان می انجامد، این هم چیزی جز به فعلیت رسیدن امکانات درونی و نهفته عناصر طبیعت نمی باشد! ولی در نگاه دین مدارانه و معرفت متکی به وحی، تنها بخشی از وجود انسان متعلق به طبیعت است و بخش دیگر آن که بخشی برتر به شمار می آید حقیقتی است فرا طبیعت که به دلیل آثار و ویژگی ها و کارآیی های آن، ارجمند تر و گرانقدرتر از طبیعت می باشد. در تحلیل دین مدارانه و در معرفت متکی به وحی، درست است که شاخه وجود انسان بر تنه تناور درخت طبیعت و بر سینه ستبر خاک جوانه می زند، اما این فقط بخشی از آفرینش و مرحله نخستین آن است و همه آفرینش انسان ازخاک و آب نیست. ( الذی أحسن کلّ شیئ خلقه وبدأ خلق الانسان من طین؛ آن خداوندی که هر چیزی را نیک و شایسته آفرید و آفرینش انسان را از گل آغازید ) (سجده / 7). در وحی قرآنی، دومین مرحله تکمیلی آفرینش انسان این گونه بیان شده است: ( هو الذی خلقکم من تراب ثم من نطفه؛ اوست خدایی که شما را ازخاک و سپس ازنطفه آفرید ) (فاطر / 11) در آیه ای دیگر این مراحل به گونه کامل تری بیان شده است: ( و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین. ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین. ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاماً فکسونا العظام لحماً ثم أنشأناه خلقاً آخر فتبارک الله أحسن الخالقین؛ ما انسان را از گل خالص آفریدیم سپس او را به صورت نطفه در جایگاهی استوار قرار دادیم، آن گاه از نطفه، خون لخته ای آفریدیم و از آن لخته خون، پاره گوشتها و از آن پاره گوشت، استخوانها آفریدیم و استخوانها را به گوشت پوشانیدیم سپس او را آفرینش دیگر دادیم، در خور تعظیم است خداوند، آن بهترین آفرینندگان) (مؤمنون / 14 12). در قسمت پایانی این آیه، سخن از خلقتی جدید و آفرینش دیگر به میان آمده است که مرحله پایانی و نهایی آفرینش انسان به حساب آمده است و تعبیر (آفرینش دیگر) حکایت از تفاوت مهم این مرحله با تغییرهای تکاملی مراحل پیشین دارد و در این آیه توضیح بیش تری درباره آن نیامده است، ولی در آیات دیگر این نکته نیز تبیین شده که عبارت است از دمیده شدن روح در کالبد جسمانی انسان. این روح همان حیات سلولی بدن انسان نیست، چه این که ازمرحله نطفه شدن، حیات سلولی وجود دارد. بلکه مرحله کمال خلقت انسان، با دمیده شدن روح تحقق می یابد و تنها در این مرحله است که انسان بعد فراخاکی پیدا کرده و گام به مرحله برتر از طبیعت می گذارد و در اصطلاح وحی قرآنی، مسجود فرشتگان قرار می گیرد و عناصر لطیف آفرینش، به تعظیم و تکریم او می پردازند. ( فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین؛ پس آن گاه که آفرینش آدم سامان یافت و پایان پذیرفت و من از روح خویش در او دمیدم, همگان برای او به سجده درآیید ) (حجر / 29). نتیجه ای که از بیان این مقدمه می توان گرفت این است که انسان در نگاه معرفت تجربی و حسی و همچنین در نگرش مکتبهای ماتریالیستی، موجودی است کاملاً طبیعی و از نظر ارزشی و کارکرد، مساوی با طبیعت. چنانکه تصریح کرده اند: انسان آفریده طبیعت است و در طبیعت وجود دارد و تابع قوانین طبیعت است و خویشتن را حتی در عالم اندیشه لحظه ای نمی تواند از این قوانین جدا سازد یا گامی از آنها فراتر نهد. (ویل دورانت، تاریخ تمدن، 9/781) ولی در بینش معرفت دینی متکی به وحی، انسان مساوی با طبیعت نیست، نه از نظر عناصر تشکیل دهنده و نه از نظر قدر و منزلت و کارکرد. بلکه انسان مجموعه ای است که هم چیزی بیش از طبیعت مادی دارد و هم می تواند برتر و ارجمندتر از طبیعت باشد. اما برتر شمردن انسان، هرگز به معنای حقیر شمردن و ناچیز دانستن طبیعت نیست، چرا که بخشی از وجود انسان که اندک نیز نیست بخش مادی و جسمانی و طبیعی اوست و هر ذلت و حقارت یا پلیدی که به طبیعت نسبت داده شود، قبل از هر کس و هر چیز دامن گیر خود انسان می شود. در بینش وحی، خدای انسان، همان خدای طبیعت است و همان علم و حکمت و تدبیر و تقدیر و ساماندهی بهینه ای که خداوند در آفرینش انسان به کار برده است، در آفرینش طبیعت نیز، به کار گرفته است. اما در پاسخ شما باید گفت که، انسان برای زندگی بر روی زمین نیاز به جسمی متناسب با شرایط زمین یعنی جسمی مادی(مطابق با عالم طبیعت) دارد تا بتواند به طور صحیح به برنامه تکامل و پیشرفت خود رسیدگی کند. در نتیجه، این جسم مادی باید از خاک(زمین) باشد. زیرا جمیع اغذیه و اطعمه مستقیما یا بطور غیر مستقیم از خاک موجود شده و رشد و بقاء انسان هم به همین اغذیه و اطمعه است که از خاک است. به این نکته نیز باید توجه داشت که، خداوند متعال برای رسیدن به غایت اصلی - که خویش، لازمه ذات و صفات و اسماء اوست - از مجاری خاص و ویژه ای عمل می کند که تحت عنوان سنن و قوانین از او یاد می شود و البته این به دلیل نقص در قدرت و ذات خدا نمی باشد بلکه مجاری از آنجا که مخلوقات الهی اند ناقص اند، مثلا در سنن الهی اگر انسان باید از خاک آفریده شود بدین خاطر است که انسان مشروط به خاک است و انسان موجود خاکی است، این جهت از آن انسان است نه از آن قدرت خدا. پس اگر خدا مجاری را انجام می دهد تا به دنبالش کار دیگری انجام دهد به خاطر محدودیت قدرت او نیست بلکه به خاطر این است که کار دوم مشروط به تقدم کار قبلی است. نکته دوم اینکه؛ انسان، مخصوصا مردمی که در معارف الهی خیلی ورود ندارند، گاهی به یک اسم الهی توجه میکند و اسمهای دیگر خدا را غافل میشود، یعنی یک شان از شئون الهی را توجه دارد در حالی که از شئون دیگر الهی غافل است. غالبا مردم فقط به قدرت خدا توجه دارند. هرچه بگویید، میگوید خدا که قدرت دارد. فلان چیز آیا این جور هست یا این جور نیست؟ خدا که قدرت دارد چنین بکند، بله، خدا قدرت دارد، قدرتش هم غیر منتهاست (ان الله علی کل شی قدیر) اما خداوند تنها قادر که نیست، حکیم هم هست. حکمت، خودش اقتضایی دارد. قدرت از آن جهت که قدرت است یعنی عجز و ناتوانی در مقابل [کارها] نیست، اما حکمت است که حسابی را در کار میآورد. خداوند قادر هست، احد هست، حکیم است، باسط هست، قابض هست، هزاران اسماء و صفات دارد. خلقت، ناشی از ذات مستجمع جمیع صفات کمالیه است نه ناشی از ذات دارای یک صفت که قدرت است. افرادی که فقط قدرت را میبینند میگویند آیا خدا انسان را آفریده؟ میگوییم بله، میگویند: خدا که قدرت دارد انسان را از اول از هیچ چیز یک دفعه بیافریند، دیگر چه احتیاجی است که خاکی باشد، گلی باشد، لای گندیدهای باشد، گل خشکیدهای باشد، زمانی باشد، مدتها این در تخمیر مانده باشد؟ مگر خدا قادر نیست؟ مگر خدا عاجز و ناتوان است؟ جواب این است: پس بچه هم که میخواهد متولد شود، کسی بگوید مگر خدا ناتوان است؟ این تشریفات دیگر چیست؟ که حتما ازدواج باشد و مرد و زنی باشند و عمل مباشرتی انجام بگیرد و بعد نه ماه طول بکشد، قدم به قدم جلو بیاید؛ مگر خدا قادر نیست؟ خدا اگر قادر است یک دفعه این کار را انجام بدهد! قرآن وقتی که ما را متوجه میکند که خداوند انسان را از خاک آفرید از گل آفرید، از لای گندیده آفرید، از گل خشکیده آفرید، در ذهن ما این نباشد که خدا قدرت دارد، بخواهد بیافریند آناً میآفریند؛ اینها دیگر یعنی چه؟ برای این است که شما اگر بعد در نظامات علمی به این جور مسائل برخوردید بدانید اینها همه روی حکمت و حساب بوده که خلقت انسان باید این مراحل را طی کند پس همین طور که “والارض وضعها للانام” زمین را که خدا آفریده است حساب شده بوده است، خلقت انسان هم از خاک و از گل و این جور چیزها که این مراحل را باید طی کند روی حساب است.( آشنایی با قرآن، شهید مطهری)
دیباچه هر کتابی، خلاصه و فشرده آن کتاب است و انسان دیباچه کتاب آفرینش و نشانه ای از عظمت و خلاقیت خداوند بزرگ است . درباره آفرینش انسان ، این شاهکار خلقت ، و مواد اولیه آن نظریات گوناگونی وجود دارد. در اینجا ابتدا مطالبی از خلقت انسان و سپس به پاسخ شما می پردازیم.
نخستین آیه ای که خداوند متعال به آن اشاره می کند و آن را نشانه ای از عظمت و خلاقیت خود می شمارد، آیه 20 سوره روم و اشاره به آفرینش و مواد اولیه انسان نخستین که مهمترین نعمت و موهبت الهی به انسان است می باشد. چنانکه می فرماید:
( یکی از نشانه های او این است که شما را از خاک آفرید و سپس شما انسان هایی شدید که در روی زمین پراکنده گشتید)
خداوند آفریننده یکتا در آیه 20 سوره مبارکه روم و آیه 55 سوره مبارکه طه به خلقت بی نظیر انسان اشاره نموده است.
خداوند متعال در مورد خلقت اولیه انسان در آیات متعددی با لفظ تراب و طین تعبیر آورده و بیان فرموده است که انسان را ابتدا از خاک آفریده است. خداوند انسان را ابتدا از خاک آفرید. اما اینکه در آفرینش انسان، خاک چه مراحلی را پشت سر گذاشته، خداوند در آیات متعدد مانند: سوره های سجده آیه 7 ، مؤمن آیه 12 ، حجر آیه 26 و رحمان آیه 14 ، این مطلب را متذکر می شود که حاکی از مراحل خاک، گل و لای، گل خشکیده و گل چسبنده است.
امام امیرالمومنین(ع) در زمینه آفرینش انسان می فرماید: خداوند مقداری خاک از قسمت های سخت و نرم زمین و خاک های مستعد، شیرین و شوره زار آن گرد آورد، و آب بر آن افزود تا گلی خالص و آماده شد و با رطوبت، آن را به هم آمیخت تا به صورت موجودی چسبناک درآمد و از آن صورتی دارای اعضا و جوارح، پیوستگی ها و گسستگی ها آفرید، آن را جامد کرد تا محکم شود و صاف و محکم و خشک ساخت تا وقتی معلوم و سرانجامی معین. و آن گاه از روح خود در او دمید و دارای افکاری قرار داد که به وسیله آن در موجودات تصرف کند. به او جوارحی بخشید که به خدمتش پردازد و ابزاری عنایت کرد که وی را به حرکت درآورد. نیروی اندیشه به او بخشید که حق را از باطل بشناسد و ذائقه، شامه و وسیله تشخیص رنگ ها و اجناس مختلف در اختیار او قرار داد و او را معجونی از رنگ های گوناگون و مواد موافق و نیروهای متضاد مانند: حرارت، برودت، رطوبت، یبوست، ناراحتی و شادمانی ساخت .
با توجه به این نکته که، انسان بر پهنه زمین، خود بخشی از طبیعت و عضوی از اعضای روییده بر پیکره خاک است. تا آنجا که در تجزیه جسمانی و مادی، تمامی عناصر موجود در کالبد آدمی، همه و همه همان عناصر موجود در طبیعت شناخته شده است و تنها عنصر پیچیده و ابهام انگیز و ناشناخته وجود انسان، روح و روان ویژه او است که در طبیعت ماده رد پای آن مشهود نیست و به دلیل بغرنج بودن ماهیتش، گاه به طور کلی هویت مستقل آن مورد انکار قرار گرفته است!
به هر حال، انسان از طبیعت روییده است و با طبیعت رشد می یابد و سرانجام در نگاه دانش تجربی به طبیعت بازمی گردد و در آن هضم می شود و البته بخشی از این نگاه، ناگزیر مورد پذیرش همه است چه الهیون و چه ماده گرایان و ماتریالیستها زیرا نمی توان انکار کرد که جسم انسان محکوم به چنین رویش از طبیعت و بالندگی، فسردگی و هضم شدن در طبیعت است.
( والله أنبتکم من الارض نباتاً ثم یعیدکم فیها و یخرجکم إخراجاً؛ خدا شما را از زمین رویانید، روییدنی خاص. سپس شما را به عناصر زمین باز می گرداند و پس از آن شما را به گونه ای از زمین بیرون می کشد ) (نوح/ 18 17).
( منها خلقناکم و فیها نعیدکم؛ شما را از خاک و عناصر زمین آفریدیم و سپس به زمین باز می گردانیم ) (طه / 55).
اما این همه ی سخن نیست، چه این که در نگاه ماتریالیستی و مادی، انسان در اصل چیزی جز همین عناصر برگرفته شده از طبیعت نیست و اگر ترکیب این عناصر در قالب وجود آدمی به نتایج خاصی از ادراک، احساس، تعقل و وجدان می انجامد، این هم چیزی جز به فعلیت رسیدن امکانات درونی و نهفته عناصر طبیعت نمی باشد! ولی در نگاه دین مدارانه و معرفت متکی به وحی، تنها بخشی از وجود انسان متعلق به طبیعت است و بخش دیگر آن که بخشی برتر به شمار می آید حقیقتی است فرا طبیعت که به دلیل آثار و ویژگی ها و کارآیی های آن، ارجمند تر و گرانقدرتر از طبیعت می باشد.
در تحلیل دین مدارانه و در معرفت متکی به وحی، درست است که شاخه وجود انسان بر تنه تناور درخت طبیعت و بر سینه ستبر خاک جوانه می زند، اما این فقط بخشی از آفرینش و مرحله نخستین آن است و همه آفرینش انسان ازخاک و آب نیست.
( الذی أحسن کلّ شیئ خلقه وبدأ خلق الانسان من طین؛ آن خداوندی که هر چیزی را نیک و شایسته آفرید و آفرینش انسان را از گل آغازید ) (سجده / 7).
در وحی قرآنی، دومین مرحله تکمیلی آفرینش انسان این گونه بیان شده است:
( هو الذی خلقکم من تراب ثم من نطفه؛ اوست خدایی که شما را ازخاک و سپس ازنطفه آفرید ) (فاطر / 11)
در آیه ای دیگر این مراحل به گونه کامل تری بیان شده است:
( و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین. ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین. ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاماً فکسونا العظام لحماً ثم أنشأناه خلقاً آخر فتبارک الله أحسن الخالقین؛ ما انسان را از گل خالص آفریدیم سپس او را به صورت نطفه در جایگاهی استوار قرار دادیم، آن گاه از نطفه، خون لخته ای آفریدیم و از آن لخته خون، پاره گوشتها و از آن پاره گوشت، استخوانها آفریدیم و استخوانها را به گوشت پوشانیدیم سپس او را آفرینش دیگر دادیم، در خور تعظیم است خداوند، آن بهترین آفرینندگان) (مؤمنون / 14 12).
در قسمت پایانی این آیه، سخن از خلقتی جدید و آفرینش دیگر به میان آمده است که مرحله پایانی و نهایی آفرینش انسان به حساب آمده است و تعبیر (آفرینش دیگر) حکایت از تفاوت مهم این مرحله با تغییرهای تکاملی مراحل پیشین دارد و در این آیه توضیح بیش تری درباره آن نیامده است، ولی در آیات دیگر این نکته نیز تبیین شده که عبارت است از دمیده شدن روح در کالبد جسمانی انسان. این روح همان حیات سلولی بدن انسان نیست، چه این که ازمرحله نطفه شدن، حیات سلولی وجود دارد.
بلکه مرحله کمال خلقت انسان، با دمیده شدن روح تحقق می یابد و تنها در این مرحله است که انسان بعد فراخاکی پیدا کرده و گام به مرحله برتر از طبیعت می گذارد و در اصطلاح وحی قرآنی، مسجود فرشتگان قرار می گیرد و عناصر لطیف آفرینش، به تعظیم و تکریم او می پردازند.
( فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین؛ پس آن گاه که آفرینش آدم سامان یافت و پایان پذیرفت و من از روح خویش در او دمیدم, همگان برای او به سجده درآیید ) (حجر / 29).
نتیجه ای که از بیان این مقدمه می توان گرفت این است که انسان در نگاه معرفت تجربی و حسی و همچنین در نگرش مکتبهای ماتریالیستی، موجودی است کاملاً طبیعی و از نظر ارزشی و کارکرد، مساوی با طبیعت. چنانکه تصریح کرده اند:
انسان آفریده طبیعت است و در طبیعت وجود دارد و تابع قوانین طبیعت است و خویشتن را حتی در عالم اندیشه لحظه ای نمی تواند از این قوانین جدا سازد یا گامی از آنها فراتر نهد. (ویل دورانت، تاریخ تمدن، 9/781)
ولی در بینش معرفت دینی متکی به وحی، انسان مساوی با طبیعت نیست، نه از نظر عناصر تشکیل دهنده و نه از نظر قدر و منزلت و کارکرد. بلکه انسان مجموعه ای است که هم چیزی بیش از طبیعت مادی دارد و هم می تواند برتر و ارجمندتر از طبیعت باشد. اما برتر شمردن انسان، هرگز به معنای حقیر شمردن و ناچیز دانستن طبیعت نیست، چرا که بخشی از وجود انسان که اندک نیز نیست بخش مادی و جسمانی و طبیعی اوست و هر ذلت و حقارت یا پلیدی که به طبیعت نسبت داده شود، قبل از هر کس و هر چیز دامن گیر خود انسان می شود.
در بینش وحی، خدای انسان، همان خدای طبیعت است و همان علم و حکمت و تدبیر و تقدیر و ساماندهی بهینه ای که خداوند در آفرینش انسان به کار برده است، در آفرینش طبیعت نیز، به کار گرفته است.
اما در پاسخ شما باید گفت که، انسان برای زندگی بر روی زمین نیاز به جسمی متناسب با شرایط زمین یعنی جسمی مادی(مطابق با عالم طبیعت) دارد تا بتواند به طور صحیح به برنامه تکامل و پیشرفت خود رسیدگی کند. در نتیجه، این جسم مادی باید از خاک(زمین) باشد. زیرا جمیع اغذیه و اطعمه مستقیما یا بطور غیر مستقیم از خاک موجود شده و رشد و بقاء انسان هم به همین اغذیه و اطمعه است که از خاک است.
به این نکته نیز باید توجه داشت که، خداوند متعال برای رسیدن به غایت اصلی - که خویش، لازمه ذات و صفات و اسماء اوست - از مجاری خاص و ویژه ای عمل می کند که تحت عنوان سنن و قوانین از او یاد می شود و البته این به دلیل نقص در قدرت و ذات خدا نمی باشد بلکه مجاری از آنجا که مخلوقات الهی اند ناقص اند، مثلا در سنن الهی اگر انسان باید از خاک آفریده شود بدین خاطر است که انسان مشروط به خاک است و انسان موجود خاکی است، این جهت از آن انسان است نه از آن قدرت خدا. پس اگر خدا مجاری را انجام می دهد تا به دنبالش کار دیگری انجام دهد به خاطر محدودیت قدرت او نیست بلکه به خاطر این است که کار دوم مشروط به تقدم کار قبلی است.
نکته دوم اینکه؛ انسان، مخصوصا مردمی که در معارف الهی خیلی ورود ندارند، گاهی به یک اسم الهی توجه میکند و اسمهای دیگر خدا را غافل میشود، یعنی یک شان از شئون الهی را توجه دارد در حالی که از شئون دیگر الهی غافل است. غالبا مردم فقط به قدرت خدا توجه دارند. هرچه بگویید، میگوید خدا که قدرت دارد. فلان چیز آیا این جور هست یا این جور نیست؟ خدا که قدرت دارد چنین بکند، بله، خدا قدرت دارد، قدرتش هم غیر منتهاست (ان الله علی کل شی قدیر) اما خداوند تنها قادر که نیست، حکیم هم هست. حکمت، خودش اقتضایی دارد. قدرت از آن جهت که قدرت است یعنی عجز و ناتوانی در مقابل [کارها] نیست، اما حکمت است که حسابی را در کار میآورد. خداوند قادر هست، احد هست، حکیم است، باسط هست، قابض هست، هزاران اسماء و صفات دارد. خلقت، ناشی از ذات مستجمع جمیع صفات کمالیه است نه ناشی از ذات دارای یک صفت که قدرت است. افرادی که فقط قدرت را میبینند میگویند آیا خدا انسان را آفریده؟ میگوییم بله، میگویند: خدا که قدرت دارد انسان را از اول از هیچ چیز یک دفعه بیافریند، دیگر چه احتیاجی است که خاکی باشد، گلی باشد، لای گندیدهای باشد، گل خشکیدهای باشد، زمانی باشد، مدتها این در تخمیر مانده باشد؟ مگر خدا قادر نیست؟ مگر خدا عاجز و ناتوان است؟ جواب این است: پس بچه هم که میخواهد متولد شود، کسی بگوید مگر خدا ناتوان است؟ این تشریفات دیگر چیست؟ که حتما ازدواج باشد و مرد و زنی باشند و عمل مباشرتی انجام بگیرد و بعد نه ماه طول بکشد، قدم به قدم جلو بیاید؛ مگر خدا قادر نیست؟ خدا اگر قادر است یک دفعه این کار را انجام بدهد!
قرآن وقتی که ما را متوجه میکند که خداوند انسان را از خاک آفرید از گل آفرید، از لای گندیده آفرید، از گل خشکیده آفرید، در ذهن ما این نباشد که خدا قدرت دارد، بخواهد بیافریند آناً میآفریند؛ اینها دیگر یعنی چه؟ برای این است که شما اگر بعد در نظامات علمی به این جور مسائل برخوردید بدانید اینها همه روی حکمت و حساب بوده که خلقت انسان باید این مراحل را طی کند پس همین طور که “والارض وضعها للانام” زمین را که خدا آفریده است حساب شده بوده است، خلقت انسان هم از خاک و از گل و این جور چیزها که این مراحل را باید طی کند روی حساب است.( آشنایی با قرآن، شهید مطهری)
- [سایر] هدف خلقت انسان چیست؟
- [سایر] مراحل آفرینش انسان را بیان کنید؟
- [سایر] آغاز خلقت از چه زمانی بود؟ آیا خدا نیازی به خلقت انسان داشت؟
- [سایر] آغاز خلقت از چه زمانی بوده و آیا خدا یک باره تصمیم به خلقت انسان گرفت؟
- [سایر] هدف از خلقت انسان چیست؟
- [سایر] هدف از خلقت انسان در دنیا چیست ؟
- [سایر] هدف از خلقت انسان در قران چیست؟
- [سایر] هدف از خلقت انسان چیست؟ آیا فقط عبادت خداوند است؟
- [سایر] راز خلقت و هدف از آفرینش انسان چیست؟
- [سایر] اعتراض فرشتگان بر خلقت انسان را شرح دهید؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] 10 در صورتی که یقین یا خوف خطر یا ضرر مهمی برای مادر داشته باشد در مراحل اولیه جایز است.
- [آیت الله نوری همدانی] لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد ، بلکه اگر خون بسته ای هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند ، یا چهار نفر قابله بگویند که اگر در رحم می ماند انسان می شد ، خونی که تا ده روز ببیند خون نفاس است .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد، بلکه اگر خون بسته ای هم از رحم خارج شود و خود زن بداند، یا چهار نفر قابله بگویند، که اگر در رحم می ماند انسان می شد، خونی که تا ده روز ببیند خون نفاس است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد، بلکه اگر خون بسته ای هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، یا چهار نفر قابله بگویند که اگر در رحم می ماند انسان می شد، خونی که تا ده روز همراه آن می بیند خون نفاس است.
- [آیت الله بروجردی] لازم نیست که خلقت بچّه تمام باشد، بلکه اگر خون بستهای هم از رحمِ زن خارج شود و خودِ زن بداند، یا چهار نفر قابله بگویند که اگر در رحم میماند انسان میشد، خونی که تا ده روز ببیند خون نفاس است.
- [آیت الله علوی گرگانی] لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد، بلکه اگر خون بستهای هم از رحم زن خارج شود وخود زن بداند، یا چهار نفر قابله بگویند، که اگر در رحم میماند انسان میشد، خونی که تا ده روز میبیند خون نفاس است.
- [آیت الله سبحانی] لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد، بلکه اگر خون بسته ای هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، یا دو نفر قابله بگویند که اگر در رحم می ماند انسان می شد، خونی که تا ده روز ببیند خون نفاس است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] در خون نفاس احتیاط واجب این است که خلقت بچه تمام باشد، بنابر این اگر خون بسته ای از رحم خارج شود و بداند که اگر در رحم می ماند انسان می شد باید میان اعمال زنی که از خون پاک است و کارهایی را که حائض ترک می کند جمع نماید.
- [امام خمینی] لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد، بلکه اگر خون بسته ای هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، یا چهار نفر قابله بگویند که اگر در رحم می ماند انسان می شد، خونی که تا ده روز ببیند، خون نفاس است.
- [آیت الله بهجت] لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد، بلکه اگر خون بستهای هم از رحم زن خارج شود، و خود زن بداند یا چهار نفر قابله بگویند که اگر در رحم میماند انسان میشد، خونی که تا ده روز ببیند خون نفاس است، بنابر احوط.