آفرینش نظام احسن یعنی چه؟
آفرینش نظام احسن‌ یکی از مهم‌ترین اقتضائات عنایت خداوند، آفرینش نظام احسن است؛ یعنی، مقتضی عنایت خداوند آن است که نظامی خلق شود که موجب تحقق کمالات وجودی بیشتر و بالاتری باشد؛ یعنی، عوالم گوناگون و موجودات آن، به گونه‌ای آفریده شوند که هر قدر ممکن است مخلوقات بیشتری از کمالات بهتری بهره‌مند گردند. این احسن بودن نظام آفرینش را می‌توان از راه‌های دیگر نیز اثبات کرد؛ مثلاً یکی از دلایل آن است که اگر خدای متعال، جهان را با بهترین نظام نیافریده باشد، یا بدین جهت است که علم به بهترین نظام نداشته، یا آن را دوست نمی‌داشته، یا قدرت بر ایجاد آن نداشته و یا از ایجاد آن بخل ورزیده است؛ حال آن که هیچ کدام از این فرض‌ها در مورد خدای حکیم فیّاض، صحیح نیست. پس ثابت می‌شود که عالم، دارای بهترین نظام است؛ نگا: آموزش فلسفه، ج 2، ص 392 و المبدأ و المعاد، همان صص 193 - 222. چنان‌که قرآن کریم نیز بدان تصریح دارد: (الذی احسن کل شی‌ء خلقه) ؛ سجده (32)، آیه 7. (همان کسی که هر چیزی را که آفریده، نیکو آفریده است) و (صُنع الله الذی اتقن کل شی‌ء) ؛ نمل (27)، آیه 88. (صنع خدایی است که هر چیزی را در کمال استواری، پدید آورده است). با توجّه به تحلیل عنایت خداوند و خلقت نظام احسن، این پرسش مطرح می‌شود که وجود شرور و نقایص در عالم، با احسن بودن نظام خلقت سازگار نبوده و چگونه با تحلیل مفهوم عنایت خداوند، سازگار است؟ به بیان دیگر، عنایت خداوند، مستلزم خلقت نظام احسن است؛ ولی شرور و نقایص توجیه کننده نظام احسن نبوده و در نتیجه با مقتضی آن؛ یعنی، عنایت خداوند سازگار نیست؛ این تنافی را به صورت‌های زیر باید توجیه کنیم؟ یکم. جواب این را در تحلیل عنایت خداوند گفتیم؛ یعنی، اهتمام جدّی خداوند به آفرینش مخلوقاتی که هر چه بیشتر دارای خیر و کمال باشند؛ نه اینکه مطلق خیر و کمال باشند (آن تنها بر ذات اقدس الهی اطلاق دارد). در مقتضای عنایت نیز، بیان کردیم که نظام احسن؛ یعنی، بهترین نظامی که ممکن است با مخلوق بودن آن و با خصایص و خصلت‌های ذاتی جهانِ امکان، سازگار باشد؛ نه حسن مطلق (این امر نیز تنها برازنده خالق هستی است، نه مخلوق آن). دوم. برگشت تمام شرور، نواقص و بدی‌های عالم، به نیستی است؛ نه به هستی. بنابراین هستی‌های عالم دو گونه نیست (هستی‌های خوب و هستی‌های بد) که بعد بگویید آن کسی که فاعل هستی است و هستی‌های خوب را آفرید، چرا هستی‌های بد را آفرید. در این باب نگا: مطهری، مرتضی، توحید، ص 287 و 288.سوّم. اقتضای عالم برای اختلاط خیر و شر در یکدیگر است؛ یعنی، اصول خیر و شر از یکدیگر تفکیک‌ناپذیر است و اگر در این دنیا حیات هست، موت هم باید در کنار آن باشد؛ اگر غنا هست، فقر هم باید در کنار آن باشد؛ اگر قدرت هست، ضعف هم باید در کنار آن باشد و ... عالمی که ما در آن به سر می‌بریم، عالم ماده، حرکت، تغییر، تبدّل، تضاد و تزاحم است. این خصایص لازمه ذات این عالم مادی است؛ نه اینکه لازمه ذات هستی باشد؛ زیرا در این جهان هستی - چنان‌که در جای خود اثبات شده است - عوالم دیگر نیز هست که اصلاً قوانین عالم مادی در آن حاکم نیست؛ مانند عوالم تجرد و تا حدی عالم مثال. در باب عوالم هستی نگا: عروج روح، صص 42 - 44. توضیح مطلب: هستی - که از مبدأ کل سریان پیدا می‌کند - به حکم طبیعت علیت و معلولیت - که به صورت یک قانون کلی بر جهان هستی حاکم است - مرتبه به مرتبه نازل‌تر می‌شود و در این نزول، هر معلولی از علت خود متأخر و هر علتی بر معلول خود مقدم است؛ تا آن که این مراتب وجودی به مرتبه‌ای می‌رسد که وجود آن قدر ضعیف بوده که با نیستی آمیخته است. توجّه به این نکته، از آن جهت ضروری است که خیال نشود اصلاً لازمه هستی وجود نقصان است! نه؛ بلکه لازمه اصل هستی نامحدودیت و اطلاق و کمال است. هستی در ذات خودش نیستی را طرد می‌کند؛ ولی در عین حال هستی در مراتب نزول خودش - که لازمه معلولیت است - [با نیستی توأم است‌]. به بیان دیگر، لازمه هر معلولیتی - که معلول از ذات علّت ناشی شده باشد و علت، منشأ ایجاد آن باشد - این است که مرتبه بعدی ناقص‌تر باشد. خود این نقصان، راه یافتن عدم است، باز از آن مرتبه به مرتبه دیگری که از آن ناقص‌تر است، نزول می‌کند تا به دنیای ما می‌رسد؛ یعنی، حالتی که به آن می‌گوییم ماده. این عالم به لحاظ مرتبه خاص وجودی خود، قوانین خاصی دارد. حرکت، تغییر، تدریج، قبول کردن، اثر پذیرفتن، وجود نواقص و ... همه لازمه ذات این عالم است؛ آن که غیر از این قوانین بر او حاکم است، در غیر این عالم است، در جای دیگر است و در مرتبه دیگر از وجود است. به هر روی باید توجه داشت عالمی که ما اکنون در آن هستیم، آخرین تنزل نور وجود و آخرین حدّ قوس نزول است؛ منتها عالم کمال و تکامل است. هستی در همین عالم، رو به تکامل و پر کردن نیستی‌ها می‌رود که روی قوس اوّل خودش و به هستی اوّل برمی‌گردد، [(انا لله و انا الیه راجعون) ؛ بقره (2)، آیه 157. (ما ز آن خدا هستیم و به سوی او باز می‌گردیم)]. نگا: توحید، صص 290 - 292. چهارم. در همین عالم مادی امور خیر بر شرور غالب است و ترک خیر کثیر برای پدید نیامدن شرّ قلیل، خلاف حکمت و نقض غرض است.پنجم. همین شرور قلیل نیز فواید فراوانی برای بشر دارد که شمارش آنها امکان ندارد. در این باب نگا: توحید، همان، صص‌293 و303-316و آموزش فلسفه، صص 424-425. شرور و نیستی‌ها وجود نواقص و شرور و نیستی‌ها و خلأها، حاصل از نظام و قوانین حاکم بر عالم مادی و جبری است و این به دلیل قرار گرفتن عالم مادی، در پایین‌ترین مراتب هستی است. اگر عالم طبیعی می‌خواهد طبیعت را داشته باشد که هست و می‌خواهد همین عالمی باشد که هست؛ اینها نیز در آن وجود دارد. امّا اگر بخواهیم بگوییم که خوبی‌های این عالم باشد؛ ولی بدی‌ها و نواقص آن نباشد. در این صورت اصلاً این عالم، این عالم نخواهد بود؛ بلکه جهانی همانند عالم فرشتگان بوده و از نظام جامعه انسانی به دور خواهد بود. باید توجّه داشت موجودات در مراتب خودشان، عیناً مثل اعداد در مراتب خودشان هستند. مراتب هستی، مثل مراتب اعداد است و هر عددی مرتبه‌اش مقوم ذات آن است؛ یعنی، هر عددی این طور نیست که خودش یک چیز باشد و مرتبه‌اش یک حالت عارضی برای آن؛ مثل این که هر کدام از ما که در جایی قرار داریم و سکونت گزیده‌ایم، این مکان‌ها مقوم ما نباشد؛ یعنی، ممکن است من، من باشم؛ ولی در قم سکونت نداشته باشم. یعنی این جاها و مرتبه‌ها برای ما یک حالات عارضی و جدا از اصل وجود ما است.اما اعداد، مرتبه مقومشان است. عدد پنج یک مرتبه‌ای دارد، بعد از چهار و قبل از شش است. آیا معقول است که جای عدد پنج عوض بشود، ولی پنج پنج باشد؟ مثلاً فرض کنیم جای این عدد پنج میان چهار و شش نباشد، میان پانزده و هفده باشد و پنج باشد؟ اگر میان هفده و پانزده قرار گرفت، نه فقط جایش عوض شده؛ بلکه اصلاً دیگر خودش، خودش نیست. آن دیگر پنج نیست، آن همان شانزده است. شانزده بودن شانزده، فقط به این است که میان پانزده و هفده باشد. پنج بودن پنج هم به این است که میان چهار و شش باشد. این طور نیست که اعداد خودشان یک چیز باشند و مرتبه‌شان چیز دیگر و ما این طور اصطلاح کرده‌ایم؛ بلکه هر مرتبه‌ای حقیقتاً مقوم ذات آن مرتبه است. تمام عوالم هستی و همه موجودات آن، مرتبه‌شان، مقوم خودشان است. اگر تمام خصوصیات عالم مثال را بگوییم و توقّع داشته باشیم در مرتبه عالم مادی باشد و در مرتبه خودش نباشد؛ آن وقت اصلاً عالم مثال نیست و چیز دیگری است. این هستی که در عوالم ما قبل طبیعت و عالم طبیعت، پهن شده است، حتی در خود طبیعت هم که پهن شده است؛ هر کدام و در هر جا که هستند، آن جایش با هستی‌اش یکی است. اگر از جایش بخواهد جدا شود، اصلاً خود آن، خودش نیست. توحید، همان، ص 294 و 295. این نحوه از هستی، آمیخته به نیستی و نواقص و شرور برای موجودات عالم مادی، مقوّم ذاتشان است. تدریج، حرکت، تغییر و ... همه از لوازم مرتبه وجودی عالم مادی است.بنابراین، نواقص موجود، حاصل از نظام و سنن حاکم بر عالم مادی است و منشأ آن نیز مرتبه وجودی عالم مادی در جهان هستی است که نازل‌ترین و پایین‌ترین آن به شمار می‌رود و این لازمه قانون علت و معلول در سلسله مراتب هستی است که معلول روی‌تر و متأخرتر از علت خود و علت، بالاتر و متقدم از معلول خویش است.درست است که نظام و قوانین لا یتغییری، بر عالم مادی حاکم است؛ ولی یکی از قوانین همین عالم مادی، (تکامل) است؛ یعنی، بشر می‌تواند با افزایش آگاهی و تقویت اراده خویش، وضعیت خود را تغییر داده و با انتخاب راه صحیح، وضعیت خود را سامان داده و به مراتب عالی بار یابد. یکی از نکات بدیع خلقت، آفرینش انسان در این عالم مادی است درست است که عالم مادی قابلیت تبری جستن از نواقص را ندارد؛ ولی در آفرینش انسان، با توجه به روح او - که خصیصه‌ای فرا مادی است - مکانیزمی قرار دارد که قابلیّت تکامل و عوض شدن را دارا بوده و اگر این قابلیت در او وجود نداشت، مؤاخذه او در جهان دیگر بی معنا بود.و این از عدالت خداوند است که آدمی را به صورتی بیافریند که بتواند در همین عالم مادی، جایگاه خود را در عوالم برتر گزینش کرده و به سوی آن حرکت کند. الف) خداوند در آفرینش انسان، برنامه‌ای کامل و جامع طراحی کرده است. این طراحی، لوازمی را در پی دارد که از جمله آنها، پدیده شیطان و هم‌چنین نفس اماره در آدمی است.این لوازم، از توابع قهری یک نظام و برنامه است. وقتی که در طرح نظام انسانی، موضوع اختیار و قدرت انتخاب مطرح است، در کنار آن بایستی انگیزه‌های مختلفی نیز مطرح باشد وگرنه اختیار معنا ندارد.خداوند متعال نظام انسانی را، نظامی آمیخته با اختیار طراحی کرده و به همین جهت عوامل هدایت و گمراهی را نیز مشخص نموده است؛ چنان که خود می‌فرماید: (ما انسان را از نطفه‌ای آمیخته آفریدیم و او را شنوا و بینا ساختیم. ما راه را به او نمایاندیم حال یا شکرگزار خواهد بود و یا کفران خواهد کرد)، (سوره انسان، آیه 3). در این مجموعه، از یک سو شیاطین و نفس اماره آدمی قرار دارند و از سوی دیگر تمامی پیامبران، کتاب‌های آسمانی و عقل آدمی به صف ایستاده‌اند و هر دو جبهه، انسان را به سوی خود فرا می‌خوانند و آدمی نیز این توان را دارد که هر یک از دو دعوت را بپذیرد و دیگری را طرد کند. حال چنانچه هر کدام از این دو جبهه وجود نداشت، طراحی خلقت ناقص بود و آنچه که می‌بایست برای تکامل اختیاری بشر فراهم گردد، وجود نداشت. ب) نکته دیگر این است که اساسا خداوند شیطان را برای وسوسه انسان نیافریده است بلکه شیطان از جنس جن می‌باشد و مانند انسان موجودی مختار است و هر موجود مختاری می‌تواند راه‌های خوب و بدی برگزیند و نتیجه آن را نیز دریافت کند. خداوند جن و انس را اساسا برای سعادت و رسیدن به کمال آفریده و آن دو را به راه سعادت هدایت فرموده است. لیکن برخی از انسان‌ها و جن‌ها راه هدایت را پذیرفته و برخی آن را رها ساخته و خود ودیگران را به بدی‌ها دعوت می‌کنند. شیطان نیز یکی از همین‌ها است و در قرآن مجید هر انسان یا جن بدکار و دعوت کننده به بدی‌ها را شیطان نامیده است و یکی از این شیاطین همان (ابلیس) است که از سجده بر آدم سر برتافت و راه انحراف و دعوت به انحراف را پیش گرفت. لیکن او بر هیچ کس سلطه ندارد و فقط وسوسه‌گر می‌باشد و خداوند خطر وسوسه‌گری‌های او را گوشزد کرده و به مقاومت در برابر آن پاداش بسیاری می‌دهد. بنابراین شیطان برای انسان‌های پاک و با ایمان وسیله‌ای برای تقرب و پاداش هرچه بیشتر می‌شود. هوا وهوس به خود ی خود بد نیستند باید دید چه چیزی را هوس می کنیم ضمن اینکه نمی شود انسان مادی وجود داشته باشد وهوا و هوس نباشد اینها لازمه آفرینش انسان با خصوصیت مادی است.جن هم که نوعی از مخلوقات الهی است شر نیست ومزاحمتی برای انسان ایجا د نمی کند. شیطان و ابلیس: شیطان در لغت، اسم جنس است به معنای موجود شرور و شامل هر موجود متمرّد و طغیانگر و خرابکاری می‌شود. خواه از جن باشد یا انسان یا سایر موجودات. به همین جهت در قرآن کریم گاه به صورت مفرد و گاه جمع به کار رفته است مانند تعبیر شیاطین الجنّ و الانس;انعام / 112 پ ) شیطان به معنای اخص همان (ابلیس) است و به معنای خاص که شیاطین جنی هستند، ابالسه نامیده می‌شوند. به معنای عام نیز هر عامل شر و گمراهی را گویند (مانند انسان‌های فاسد و مفسد) که قرآن آنها را (شیاطین انس) خوانده است.ابلیس، موجودی است از نوع جنّ که به فرموده قرآن کریم به واسطه عبادت پروردگار در رتبه ملائکه قرار گرفته بود لکن با تکبّر و طغیان از فرمان و دستور الهی مطرود واقع گشت و قسم یاد کرد که بنی آدم را اغوا کند. فسجدوا الا ابلیس کان من الجنّ ففسق عن امر ربّه;کهف آیه50 .الف) خداوند شیطان را برای وسوسه‌گری نیافریده است؛ بلکه او بر اثر گمراهی اختیاری چنین راهی را برگزید؛ در حالی که می‌توانست در طریق مقابل آن حرکت کند.البته به انسان نیز نیروی مقابله با وسوسه‌گری‌های او را داده است. ت ) شیطان هیچ قدرتی ندارد و فقط وسوسه‌گری می‌کند.ج ) چنان که گفته شد شیاطین گروهی از جن و انسان هستند که راه انحراف را برگزیده و دیگران را به آن دعوت می‌کنند و مهم‌ترین عامل آن حسادت می‌باشد.چ ) بدون وجود شیطان نیز امکان گناه وجود دارد؛ زیرا امکان گناه تابع وجود اختیار است. مگر آن که لفظ شیطان در معنای عام‌تری به کار رود به طوری که غریزه‌ها و گرایش‌های مادی انسان نیز شیطان خوانده شود. به این معنا بدون وجود شیطان (گرایش‌های شهوانی) امکان گناه معنی ندارد. برای آگاهی بیشتر ر.ک: شیطان کیست؟، نشر دفتر فرهنگ اسلامی. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 3/100101338)
عنوان سوال:

آفرینش نظام احسن یعنی چه؟


پاسخ:

آفرینش نظام احسن‌
یکی از مهم‌ترین اقتضائات عنایت خداوند، آفرینش نظام احسن است؛ یعنی، مقتضی عنایت خداوند آن است که نظامی خلق شود که موجب تحقق کمالات وجودی بیشتر و بالاتری باشد؛ یعنی، عوالم گوناگون و موجودات آن، به گونه‌ای آفریده شوند که هر قدر ممکن است مخلوقات بیشتری از کمالات بهتری بهره‌مند گردند. این احسن بودن نظام آفرینش را می‌توان از راه‌های دیگر نیز اثبات کرد؛ مثلاً یکی از دلایل آن است که اگر خدای متعال، جهان را با بهترین نظام نیافریده باشد، یا بدین جهت است که علم به بهترین نظام نداشته، یا آن را دوست نمی‌داشته، یا قدرت بر ایجاد آن نداشته و یا از ایجاد آن بخل ورزیده است؛ حال آن که هیچ کدام از این فرض‌ها در مورد خدای حکیم فیّاض، صحیح نیست. پس ثابت می‌شود که عالم، دارای بهترین نظام است؛ نگا: آموزش فلسفه، ج 2، ص 392 و المبدأ و المعاد، همان صص 193 - 222. چنان‌که قرآن کریم نیز بدان تصریح دارد: (الذی احسن کل شی‌ء خلقه) ؛ سجده (32)، آیه 7. (همان کسی که هر چیزی را که آفریده، نیکو آفریده است) و (صُنع الله الذی اتقن کل شی‌ء) ؛ نمل (27)، آیه 88. (صنع خدایی است که هر چیزی را در کمال استواری، پدید آورده است).
با توجّه به تحلیل عنایت خداوند و خلقت نظام احسن، این پرسش مطرح می‌شود که وجود شرور و نقایص در عالم، با احسن بودن نظام خلقت سازگار نبوده و چگونه با تحلیل مفهوم عنایت خداوند، سازگار است؟ به بیان دیگر، عنایت خداوند، مستلزم خلقت نظام احسن است؛ ولی شرور و نقایص توجیه کننده نظام احسن نبوده و در نتیجه با مقتضی آن؛ یعنی، عنایت خداوند سازگار نیست؛ این تنافی را به صورت‌های زیر باید توجیه کنیم؟
یکم. جواب این را در تحلیل عنایت خداوند گفتیم؛ یعنی، اهتمام جدّی خداوند به آفرینش مخلوقاتی که هر چه بیشتر دارای خیر و کمال باشند؛ نه اینکه مطلق خیر و کمال باشند (آن تنها بر ذات اقدس الهی اطلاق دارد). در مقتضای عنایت نیز، بیان کردیم که نظام احسن؛ یعنی، بهترین نظامی که ممکن است با مخلوق بودن آن و با خصایص و خصلت‌های ذاتی جهانِ امکان، سازگار باشد؛ نه حسن مطلق (این امر نیز تنها برازنده خالق هستی است، نه مخلوق آن).
دوم. برگشت تمام شرور، نواقص و بدی‌های عالم، به نیستی است؛ نه به هستی. بنابراین هستی‌های عالم دو گونه نیست (هستی‌های خوب و هستی‌های بد) که بعد بگویید آن کسی که فاعل هستی است و هستی‌های خوب را آفرید، چرا هستی‌های بد را آفرید. در این باب نگا: مطهری، مرتضی، توحید، ص 287 و 288.سوّم. اقتضای عالم برای اختلاط خیر و شر در یکدیگر است؛ یعنی، اصول خیر و شر از یکدیگر تفکیک‌ناپذیر است و اگر در این دنیا حیات هست، موت هم باید در کنار آن باشد؛ اگر غنا هست، فقر هم باید در کنار آن باشد؛ اگر قدرت هست، ضعف هم باید در کنار آن باشد و ... عالمی که ما در آن به سر می‌بریم، عالم ماده، حرکت، تغییر، تبدّل، تضاد و تزاحم است. این خصایص لازمه ذات این عالم مادی است؛ نه اینکه لازمه ذات هستی باشد؛ زیرا در این جهان هستی - چنان‌که در جای خود اثبات شده است - عوالم دیگر نیز هست که اصلاً قوانین عالم مادی در آن حاکم نیست؛ مانند عوالم تجرد و تا حدی عالم مثال. در باب عوالم هستی نگا: عروج روح، صص 42 - 44.
توضیح مطلب: هستی - که از مبدأ کل سریان پیدا می‌کند - به حکم طبیعت علیت و معلولیت - که به صورت یک قانون کلی بر جهان هستی حاکم است - مرتبه به مرتبه نازل‌تر می‌شود و در این نزول، هر معلولی از علت خود متأخر و هر علتی بر معلول خود مقدم است؛ تا آن که این مراتب وجودی به مرتبه‌ای می‌رسد که وجود آن قدر ضعیف بوده که با نیستی آمیخته است. توجّه به این نکته، از آن جهت ضروری است که خیال نشود اصلاً لازمه هستی وجود نقصان است! نه؛ بلکه لازمه اصل هستی نامحدودیت و اطلاق و کمال است. هستی در ذات خودش نیستی را طرد می‌کند؛ ولی در عین حال هستی در مراتب نزول خودش - که لازمه معلولیت است - [با نیستی توأم است‌]. به بیان دیگر، لازمه هر معلولیتی - که معلول از ذات علّت ناشی شده باشد و علت، منشأ ایجاد آن باشد - این است که مرتبه بعدی ناقص‌تر باشد. خود این نقصان، راه یافتن عدم است، باز از آن مرتبه به مرتبه دیگری که از آن ناقص‌تر است، نزول می‌کند تا به دنیای ما می‌رسد؛ یعنی، حالتی که به آن می‌گوییم ماده. این عالم به لحاظ مرتبه خاص وجودی خود، قوانین خاصی دارد. حرکت، تغییر، تدریج، قبول کردن، اثر پذیرفتن، وجود نواقص و ... همه لازمه ذات این عالم است؛ آن که غیر از این قوانین بر او حاکم است، در غیر این عالم است، در جای دیگر است و در مرتبه دیگر از وجود است.
به هر روی باید توجه داشت عالمی که ما اکنون در آن هستیم، آخرین تنزل نور وجود و آخرین حدّ قوس نزول است؛ منتها عالم کمال و تکامل است. هستی در همین عالم، رو به تکامل و پر کردن نیستی‌ها می‌رود که روی قوس اوّل خودش و به هستی اوّل برمی‌گردد، [(انا لله و انا الیه راجعون) ؛ بقره (2)، آیه 157. (ما ز آن خدا هستیم و به سوی او باز می‌گردیم)]. نگا: توحید، صص 290 - 292.
چهارم. در همین عالم مادی امور خیر بر شرور غالب است و ترک خیر کثیر برای پدید نیامدن شرّ قلیل، خلاف حکمت و نقض غرض است.پنجم. همین شرور قلیل نیز فواید فراوانی برای بشر دارد که شمارش آنها امکان ندارد. در این باب نگا: توحید، همان، صص‌293 و303-316و آموزش فلسفه، صص 424-425.
شرور و نیستی‌ها
وجود نواقص و شرور و نیستی‌ها و خلأها، حاصل از نظام و قوانین حاکم بر عالم مادی و جبری است و این به دلیل قرار گرفتن عالم مادی، در پایین‌ترین مراتب هستی است. اگر عالم طبیعی می‌خواهد طبیعت را داشته باشد که هست و می‌خواهد همین عالمی باشد که هست؛ اینها نیز در آن وجود دارد. امّا اگر بخواهیم بگوییم که خوبی‌های این عالم باشد؛ ولی بدی‌ها و نواقص آن نباشد. در این صورت اصلاً این عالم، این عالم نخواهد بود؛ بلکه جهانی همانند عالم فرشتگان بوده و از نظام جامعه انسانی به دور خواهد بود.
باید توجّه داشت موجودات در مراتب خودشان، عیناً مثل اعداد در مراتب خودشان هستند. مراتب هستی، مثل مراتب اعداد است و هر عددی مرتبه‌اش مقوم ذات آن است؛ یعنی، هر عددی این طور نیست که خودش یک چیز باشد و مرتبه‌اش یک حالت عارضی برای آن؛ مثل این که هر کدام از ما که در جایی قرار داریم و سکونت گزیده‌ایم، این مکان‌ها مقوم ما نباشد؛ یعنی، ممکن است من، من باشم؛ ولی در قم سکونت نداشته باشم. یعنی این جاها و مرتبه‌ها برای ما یک حالات عارضی و جدا از اصل وجود ما است.اما اعداد، مرتبه مقومشان است. عدد پنج یک مرتبه‌ای دارد، بعد از چهار و قبل از شش است. آیا معقول است که جای عدد پنج عوض بشود، ولی پنج پنج باشد؟ مثلاً فرض کنیم جای این عدد پنج میان چهار و شش نباشد، میان پانزده و هفده باشد و پنج باشد؟ اگر میان هفده و پانزده قرار گرفت، نه فقط جایش عوض شده؛ بلکه اصلاً دیگر خودش، خودش نیست. آن دیگر پنج نیست، آن همان شانزده است. شانزده بودن شانزده، فقط به این است که میان پانزده و هفده باشد. پنج بودن پنج هم به این است که میان چهار و شش باشد. این طور نیست که اعداد خودشان یک چیز باشند و مرتبه‌شان چیز دیگر و ما این طور اصطلاح کرده‌ایم؛ بلکه هر مرتبه‌ای حقیقتاً مقوم ذات آن مرتبه است.
تمام عوالم هستی و همه موجودات آن، مرتبه‌شان، مقوم خودشان است. اگر تمام خصوصیات عالم مثال را بگوییم و توقّع داشته باشیم در مرتبه عالم مادی باشد و در مرتبه خودش نباشد؛ آن وقت اصلاً عالم مثال نیست و چیز دیگری است. این هستی که در عوالم ما قبل طبیعت و عالم طبیعت، پهن شده است، حتی در خود طبیعت هم که پهن شده است؛ هر کدام و در هر جا که هستند، آن جایش با هستی‌اش یکی است. اگر از جایش بخواهد جدا شود، اصلاً خود آن، خودش نیست. توحید، همان، ص 294 و 295.
این نحوه از هستی، آمیخته به نیستی و نواقص و شرور برای موجودات عالم مادی، مقوّم ذاتشان است. تدریج، حرکت، تغییر و ... همه از لوازم مرتبه وجودی عالم مادی است.بنابراین، نواقص موجود، حاصل از نظام و سنن حاکم بر عالم مادی است و منشأ آن نیز مرتبه وجودی عالم مادی در جهان هستی است که نازل‌ترین و پایین‌ترین آن به شمار می‌رود و این لازمه قانون علت و معلول در سلسله مراتب هستی است که معلول روی‌تر و متأخرتر از علت خود و علت، بالاتر و متقدم از معلول خویش است.درست است که نظام و قوانین لا یتغییری، بر عالم مادی حاکم است؛ ولی یکی از قوانین همین عالم مادی، (تکامل) است؛ یعنی، بشر می‌تواند با افزایش آگاهی و تقویت اراده خویش، وضعیت خود را تغییر داده و با انتخاب راه صحیح، وضعیت خود را سامان داده و به مراتب عالی بار یابد.
یکی از نکات بدیع خلقت، آفرینش انسان در این عالم مادی است درست است که عالم مادی قابلیت تبری جستن از نواقص را ندارد؛ ولی در آفرینش انسان، با توجه به روح او - که خصیصه‌ای فرا مادی است - مکانیزمی قرار دارد که قابلیّت تکامل و عوض شدن را دارا بوده و اگر این قابلیت در او وجود نداشت، مؤاخذه او در جهان دیگر بی معنا بود.و این از عدالت خداوند است که آدمی را به صورتی بیافریند که بتواند در همین عالم مادی، جایگاه خود را در عوالم برتر گزینش کرده و به سوی آن حرکت کند.
الف) خداوند در آفرینش انسان، برنامه‌ای کامل و جامع طراحی کرده است. این طراحی، لوازمی را در پی دارد که از جمله آنها، پدیده شیطان و هم‌چنین نفس اماره در آدمی است.این لوازم، از توابع قهری یک نظام و برنامه است. وقتی که در طرح نظام انسانی، موضوع اختیار و قدرت انتخاب مطرح است، در کنار آن بایستی انگیزه‌های مختلفی نیز مطرح باشد وگرنه اختیار معنا ندارد.خداوند متعال نظام انسانی را، نظامی آمیخته با اختیار طراحی کرده و به همین جهت عوامل هدایت و گمراهی را نیز مشخص نموده است؛ چنان که خود می‌فرماید: (ما انسان را از نطفه‌ای آمیخته آفریدیم و او را شنوا و بینا ساختیم. ما راه را به او نمایاندیم حال یا شکرگزار خواهد بود و یا کفران خواهد کرد)، (سوره انسان، آیه 3).
در این مجموعه، از یک سو شیاطین و نفس اماره آدمی قرار دارند و از سوی دیگر تمامی پیامبران، کتاب‌های آسمانی و عقل آدمی به صف ایستاده‌اند و هر دو جبهه، انسان را به سوی خود فرا می‌خوانند و آدمی نیز این توان را دارد که هر یک از دو دعوت را بپذیرد و دیگری را طرد کند. حال چنانچه هر کدام از این دو جبهه وجود نداشت، طراحی خلقت ناقص بود و آنچه که می‌بایست برای تکامل اختیاری بشر فراهم گردد، وجود نداشت.
ب) نکته دیگر این است که اساسا خداوند شیطان را برای وسوسه انسان نیافریده است بلکه شیطان از جنس جن می‌باشد و مانند انسان موجودی مختار است و هر موجود مختاری می‌تواند راه‌های خوب و بدی برگزیند و نتیجه آن را نیز دریافت کند. خداوند جن و انس را اساسا برای سعادت و رسیدن به کمال آفریده و آن دو را به راه سعادت هدایت فرموده است. لیکن برخی از انسان‌ها و جن‌ها راه هدایت را پذیرفته و برخی آن را رها ساخته و خود ودیگران را به بدی‌ها دعوت می‌کنند. شیطان نیز یکی از همین‌ها است و در قرآن مجید هر انسان یا جن بدکار و دعوت کننده به بدی‌ها را شیطان نامیده است و یکی از این شیاطین همان (ابلیس) است که از سجده بر آدم سر برتافت و راه انحراف و دعوت به انحراف را پیش گرفت. لیکن او بر هیچ کس سلطه ندارد و فقط وسوسه‌گر می‌باشد و خداوند خطر وسوسه‌گری‌های او را گوشزد کرده و به مقاومت در برابر آن پاداش بسیاری می‌دهد. بنابراین شیطان برای انسان‌های پاک و با ایمان وسیله‌ای برای تقرب و پاداش هرچه بیشتر می‌شود.
هوا وهوس به خود ی خود بد نیستند باید دید چه چیزی را هوس می کنیم ضمن اینکه نمی شود انسان مادی وجود داشته باشد وهوا و هوس نباشد اینها لازمه آفرینش انسان با خصوصیت مادی است.جن هم که نوعی از مخلوقات الهی است شر نیست ومزاحمتی برای انسان ایجا د نمی کند.
شیطان و ابلیس: شیطان در لغت، اسم جنس است به معنای موجود شرور و شامل هر موجود متمرّد و طغیانگر و خرابکاری می‌شود. خواه از جن باشد یا انسان یا سایر موجودات. به همین جهت در قرآن کریم گاه به صورت مفرد و گاه جمع به کار رفته است مانند تعبیر شیاطین الجنّ و الانس;انعام / 112
پ ) شیطان به معنای اخص همان (ابلیس) است و به معنای خاص که شیاطین جنی هستند، ابالسه نامیده می‌شوند. به معنای عام نیز هر عامل شر و گمراهی را گویند (مانند انسان‌های فاسد و مفسد) که قرآن آنها را (شیاطین انس) خوانده است.ابلیس، موجودی است از نوع جنّ که به فرموده قرآن کریم به واسطه عبادت پروردگار در رتبه ملائکه قرار گرفته بود لکن با تکبّر و طغیان از فرمان و دستور الهی مطرود واقع گشت و قسم یاد کرد که بنی آدم را اغوا کند. فسجدوا الا ابلیس کان من الجنّ ففسق عن امر ربّه;کهف آیه50
.الف) خداوند شیطان را برای وسوسه‌گری نیافریده است؛ بلکه او بر اثر گمراهی اختیاری چنین راهی را برگزید؛ در حالی که می‌توانست در طریق مقابل آن حرکت کند.البته به انسان نیز نیروی مقابله با وسوسه‌گری‌های او را داده است. ت ) شیطان هیچ قدرتی ندارد و فقط وسوسه‌گری می‌کند.ج ) چنان که گفته شد شیاطین گروهی از جن و انسان هستند که راه انحراف را برگزیده و دیگران را به آن دعوت می‌کنند و مهم‌ترین عامل آن حسادت می‌باشد.چ ) بدون وجود شیطان نیز امکان گناه وجود دارد؛ زیرا امکان گناه تابع وجود اختیار است. مگر آن که لفظ شیطان در معنای عام‌تری به کار رود به طوری که غریزه‌ها و گرایش‌های مادی انسان نیز شیطان خوانده شود. به این معنا بدون وجود شیطان (گرایش‌های شهوانی) امکان گناه معنی ندارد.
برای آگاهی بیشتر ر.ک: شیطان کیست؟، نشر دفتر فرهنگ اسلامی. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 3/100101338)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین