تنبیه زنان طبق نظر قرآن به چه صورت باید باشد؟
(وَ اللاَّتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً) نساء (4)، آیه 34.؛ (و زنانی را که از نافرمانی آنان بیم دارید، (-(نخست)-) پندشان دهید و (-(بعد)-) در خوابگاه‌ها از ایشان دوری کنید و (-(اگر تأثیر نکرد)-)، آنان را بزنید؛ پس اگر شما را اطاعت کردند، (-(دیگر)-) بر آنها هیچ راهی (-(برای سرزنش)-) مجویید که خدا والای بزرگ است). پاسخ این است که آری، قرآن شریف در آیه مورد بحث، چنین مطلبی را بیان فرموده است و ما هیچ‌گاه اصل آن را در قرآن انکار نمی‌کنیم؛ ولی‌ نکته مهم این است که بدانیم اسلام و قرآن که آن همه به زن خدمت کرده است و در زمانی که او را در حد یک کالای کم ارزش تنزّل داده بودند، وی را به جایگاه بلندی رسانید، چرا چنین دستوری داده؟ به نظر ما این مسئله، یک توصیه و سفارش اخلاقی صرف هم نیست؛ بلکه یک دستور و تکلیف است؛ ولی قبل از آن که به اصل پاسخ بپردازیم، مناسب است نظر اسلام راجع به نوع و جنس زن روشن گردد؛ تا آن حکم قرآنی با توجه به این نظر، مورد تأمل قرار گیرد. در این‌باره، روایات فراوانی وجود دارد که به چند نمونه زیر اکتفا می‌کنیم: 1. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: (من در شگفتم از کسی که زن خود را می‌زند؛ در حالی که خودش برای کتک خوردن، سزاوارتر است! زنانتان را نزنید که قصاص دارد). قال النبی‌صلی الله علیه وآله: (انّی اتعجَّب ممن یضرب امرأته و هو بالضرب اولی منها، لا تضربوا نساءکم بالخشب فان فیه القصاص)، (بحارالانوار، ج 100 باب احوال الرجال والنساء، ص 249، حدیث 238). 2. همچنین فرمود: (زنان بر مرد کریم، غالب می‌شوند و مرد لئیم، بر زنان مسلّط می‌گردد. من دوست دارم کریم مغلوب باشم؛ نه لئیم غالب). (المرأته تغلب الرجل الکریم و یغلبها الرجل اللئیم أنا احب ان اکون کریم مغلوب ولا لئیم ینتصر)، (منتدی الشواهق، ص 11). 3. امام صادق‌علیه السلام از پدرش چنین روایت کرده است: (وقتی با زنی ازدواج می‌کنید، احترامش کنید. او، مایه آرامش شماست. زنان را آزار ندهید و حقوق آنان را ضایع نکنید). (من اتخذّ امرأته فلیکرمها، فانما امرأة احدکم لعبة فمن اتخذها فلایضیعها)، (بحارالانوار، ج 100، ص 224). 4. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: (هر مردی که بر بد اخلاقی همسرش صبر کند، خدا اجر داوودعلیه السلام را به او می‌دهد و به هر زنی که بر بداخلاقی مردش صبر کند، اجری همچون اجر آسیه که با فرعون کنار آمد، عطا می‌کند). بحارالانوار، ج 100، ص 247. 5. حضرت علی‌علیه السلام می‌فرماید: (در هر حال با زنت مدارا کن و با او به نیکی رفتار نما؛ تا زندگی لبریز از صفا و صمیمیت باشد). قال علی‌علیه السلام: (فدارها علی کل حال و احسن الصحبة لها لیصفو عیشک)، (وسائل الشیعه، تهران، ج 7، ص 120، باب 87، ح 3). 6. آخرین سخنی که هنگام وفات از رسول خدا شنیدند، سه سخن بود؛ (نماز را بر پای دارید و مراقب حقوق بردگان باشید و ستم نکنید؛ خدا را خدا را درباره زنان که در دست شمایند. با زنانتان نیکو زندگی کنید و حریم آنان را نگاه دارید). (الله الله فی النساء و فیما ملکت ایمانکم، فانّ آخر ما تکلّم به نبیکم‌صلی الله علیه وآله ان قال: (اوصیکم بالضعفین النساء و ما ملکت ایمانکم، الصلوة الصلوة)، (حرانی، تحف العقول، ترجمه صادق حسن‌زاده، ص 334). پس این همه اسلام برای زن ارزش و احترام قائل شده، ولی با این همه اهتمام و ارزشی که اسلام برای زن قائل شده، نمی‌تواند در مقابل به خطر افتادن سلامت روحی و اخلاقی فرد و جامعه، نرمش نشان دهد؛ زیرا باید توجه داشت که حکم ضرب فقط و فقط مربوط به مورد (نشوز زن) است؛ نه در مورد کارهای خانه، بچه‌داری و انواع اختلاف‌های خانوادگی و یا هرگونه نافرمانی از شوهر. نشوز زن، آن است که او به صورت مکرر و طولانی مدت و بدون هیچ‌گونه عذر و مشکل، از مسائل زناشویی سرباز زند؛ نه یک بار و دو بار و نه یک روز و دو روز و نه در برخی مواقع که فاقد میل شخصی است؛ بلکه در صورتی که این ممانعت و سرپیچی به صورت روش و اخلاق و رویه زندگی زن درآید. به نظر شما، تبعات و آثار این عملکرد چه خواهد بود؟ آیا چیزی جز به فساد کشیده شدن مرد را به دنبال خواهد داشت؟ با این رویه، هم زن‌ به گناه و فساد می‌افتد و هم مرد و کانون خانه و خانواده، متزلزل می‌شود و مسئله به این جا هم ختم نمی‌شود؛ بلکه فساد و هرزه‌گری و بی‌بند و باری، به جامعه کشیده خواهد شد. مردی که تمام مسئولیت‌های خانواده به دوش او گذاشته شده، اینک برای ارضای تمایلات خود باید به هرزگی در اجتماع بپردازد؛ زیرا او هیچ‌گونه امیدی به خانه خود ندارد. اولین و بزرگترین آسیب را خود زن ناشزه باید متحمل شود. او مرد و شوهر خود را از دست می‌دهد و خانه‌اش بی‌فروغ می‌شود؛ زیرا مردی که برای نیازهای خود به خارج از خانه روی آورد، دیگر انگیزه کار و تلاش و اداره زندگی و تحمل مشکلات سنگین آن را ندارد. خلاصه عاقبت این سردی و ناامیدی، فروپاشی کانون خانواده است. البته مفسده عمل آن زن بدین‌جا نیز ختم نمی‌شود و بعد از این، نوبت به بی‌سرپرستی کودکان و بچه‌های خانواده می‌رسد. اصولاً زنی که نمی‌خواهد به هیچ وجه تمکین کند، چرا ازدواج کرده؟ حتماً به ذهن می‌رسد که قبول داریم زن نباید چنین رویکردی در زندگی داشته باشد، ولی چرا برای علاج این مشکل به زدن متوسل شویم؟ پاسخ این است: کسانی که می‌خواهند جوّسازی منفی کنند، ابتدا مسئله ضرب و تنبیه را مطرح می‌کنند؛ در حالی که دستور اسلام ابتدا موعظه‌ و نصیحت و گفتمان و تعامل است؛ (فعظوهنّ) و اگر مشکل با موعظه‌های فراوان و مکرر حل نشد، قرآن به مرد دستور داده که با زن قهر کند و این قهر در حدی باشد که محل خواب خود را جدا کند؛ (وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ). روان شناسان و متخصصان امور خانواده نیز معتقدند که خانم‌ها حساسیت فراوانی به این عمل دارند و این شیوه، یکی از عوامل بسیار مؤثر در کوتاه آمدن خانم‌ها و برگشت صلح و صفا به زندگی زناشویی است. حال اگر این راه علاج هم تا مدتی انجام شد، ولی مؤثر واقع نگشت، آیا باید زن را به حال خود رها کنیم؛ تا کانون خانواده و جامعه را به تباهی بکشد؟ راه حل سوم، تنبیه بدنی است؛ یعنی ضرب؛ (واضربوهن). قبل از مرحله سوم، شارع می‌توانست دستور دهد که مرد به دادگاه و قاضی رجوع کند و از زن شکایت نماید یا مسئله را با ریش‌سفیدهای خاندان خود و خانمش درمیان گذارد؛ ولی آیا علنی کردن خصوصی‌ترین مشکل زناشویی، تا وقتی که راه دیگری وجود دارد، کار صحیحی است؟ اسلام خواسته تا حد امکان این مشکل در محدوده خانه و خانواده حل و فصل شود و مسائل زندگی شخصی زوجین ورد زبان خاص و عام در اجتماع نگردد؛ زیرا به احتمال قوی، زن و شوهر در آینده، با هم صلح‌ و آشتی می‌کنند و فقط مسائل خصوصی آنها علنی شده و آبرویشان بر باد رفته است و حریم‌های خصوصی آنها دریده شده که این مسئله، اثر زیادی‌ در از بین رفتن محبت زن و شوهر نسبت به یکدیگر دارد. زن و شوهر دعواهایشان را فردا فراموش می‌کنند و ان‌شاءاللَّه عمری با یکدیگر خوش و خرم خواهند بود؛ در حالی که اگر این گونه مسائل به بیرون خانه سرایت کند، طعنه‌ها و سرزنش‌ها و سرافکندگی‌ها ادامه پیدا می‌کند و برخی از افراد جامعه در این مسئله شیطنت می‌کنند و زن و مرد هم برای این که کم نیاورند، مدام از خود دفاع می‌کنند و این دفاع، چیزی جز بیان نقاط ضعف طرف مقابل، یعنی همسر نیست و نتیجه آن، بزرگ شدن یک مسئله کوچک و از بین رفتن محبت‌هاست. خداوند نیز ملاحظه این امور را کرده و الا گناه زن‌ به حدی است که اگر گفته می‌شد مرد به دادگاه رجوع کند و قاضی زن را تعزیر (محکوم به شلاق) کند، حکمی مطابق قاعده و قانونی بود؛ زیرا کار او مفاسد بزرگی در بر دارد؛ ولی خداوند خواسته است که این مشکل ابتدا در خانه‌ و به طور خصوصی حل و فصل شود. همه این حرف‌ها با توجه به معنای ظاهری (ضرب) بود که ضرب در خانه، بهتر از شلاق و تعزیر در خارج از خانه و توسط قاضی است؛ ولی توجه به مقصود دین از ضرب نیز مسئله را دقیق‌تر و لطیف‌تر می‌کند. مراد از ضرب، زدن بی‌قید و شرط نیست. علامه مجلسی(ره) درباره حد و چگونگی زدن بحارالانوار، ج 104، ص 58 ؛ ر.ک: المیزان، قم، ج 5، ص 349.، روایتی از فقه الرضاعلیه السلام نقل کرده است؛ (... والضرب بالسواک و شبهه ضربا رقیقا؛ زدن باید با وسایلی مانند مسواک و امثال آن باشد؛ آن هم‌ با مدارا و ملایمت). حدیث یاد شده به خوبی نشان می‌دهد که (ضرب)، باید در پایین‌ترین حد ممکن باشد و نباید اندک آسیبی بر بدن وارد کند. وسیله‌ای که در این روایت‌ به آن اشاره شده، چوبی بسیار نازک، مانند مسواک است. علاوه بر این، شیوه زدن نیز باید ملایم و خفیف باشد؛ به طوری که حتی رنگ پوست، اندک تغییری نکند. برای اطلاع بیشتر ر.ک: المیزان، ج 5، ص 349 - 351. همچنین قبل از انجام مراحل قبلی، نیز شخص مجاز به اقدام مرحله بعد نیست و باید مراتب و مراحل مذکور به ترتیب اجرا شوند. نکته دیگر آن که دستور فوق، جنبه موقت و گذرا دارد و نباید پیوسته باشد؛ زیرا به دنبال این عمل، دو واکنش احتمال می‌رود؛ یکی آن که زن به حقوق مرد وفادار شود که در این صورت، قرآن می‌فرماید: (فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً)؛ (اگر به اطاعت درآمدند، بر آنان ستم روا مدارید)؛ یعنی در صورت تسلیم شدن زن در برابر حقوقی که بر آن پیمان بسته، دیگر برخورد با وی، ظلم و تجاوز است. واکنش احتمالی دیگر، آن است که او همچنان سرسختی نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بی‌ثباتی کند که در این حالت در آیه بعد می‌فرماید: (وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمًا خَبیرًا) نساء (4)، آیه 35.؛ (اگر از جدایی و شکاف میان آن دو (همسر) بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید (-(تا به کار آنان رسیدگی کنند)-). اگر این دو داور، تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق و سازش آنها با یکدیگر کمک می‌کند؛ زیرا خداوند، دانا و آگاه است (-(و از نیات همه خبر دارد)-)). بر این اساس، در آخرین مرحله، گشودن گره را به دست نزدیکان و بستگان قرار می‌دهد؛ تا در حد ممکن پای قانون و مراجع قانونی به میان نیاید و کار به نزدیکان و خویشان سپرده شود و آنان نیز با برخوردهای عاطفی و بررسی‌های عقلانی، در حد ممکن، مشکل را با صفا و صمیمیت حل کنند و خداوند نیز در توفیق اصلاح، آنان را یاری می‌دهد. این از لطایف احکام و دستورات نورانی قرآن است؛ تا مسئله با سلامت هرچه بیشتر، روال خود را طی کند. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 14/500036)
عنوان سوال:

تنبیه زنان طبق نظر قرآن به چه صورت باید باشد؟


پاسخ:

(وَ اللاَّتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً) نساء (4)، آیه 34.؛ (و زنانی را که از نافرمانی آنان بیم دارید، (-(نخست)-) پندشان دهید و (-(بعد)-) در خوابگاه‌ها از ایشان دوری کنید و (-(اگر تأثیر نکرد)-)، آنان را بزنید؛
پس اگر شما را اطاعت کردند، (-(دیگر)-) بر آنها هیچ راهی (-(برای سرزنش)-) مجویید که خدا والای بزرگ است).

پاسخ این است که آری، قرآن شریف در آیه مورد بحث، چنین مطلبی را بیان فرموده است و ما هیچ‌گاه اصل آن را در قرآن انکار نمی‌کنیم؛ ولی‌
نکته مهم این است که بدانیم اسلام و قرآن که آن همه به زن خدمت کرده است و در زمانی که او را در حد یک کالای کم ارزش تنزّل داده بودند، وی را
به جایگاه بلندی رسانید، چرا چنین دستوری داده؟
به نظر ما این مسئله، یک توصیه و سفارش اخلاقی صرف هم نیست؛ بلکه یک دستور و تکلیف است؛ ولی قبل از آن که به اصل پاسخ بپردازیم، مناسب است نظر اسلام راجع به نوع و جنس زن روشن گردد؛ تا آن حکم قرآنی با توجه به این نظر، مورد تأمل قرار گیرد. در این‌باره، روایات فراوانی وجود دارد که به چند نمونه زیر اکتفا می‌کنیم:
1. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: (من در شگفتم از کسی که زن خود را می‌زند؛ در حالی که خودش برای کتک خوردن، سزاوارتر است! زنانتان را نزنید که قصاص دارد). قال النبی‌صلی الله علیه وآله: (انّی اتعجَّب ممن یضرب امرأته و هو بالضرب اولی منها، لا تضربوا نساءکم بالخشب فان فیه القصاص)، (بحارالانوار، ج 100 باب احوال الرجال والنساء، ص 249، حدیث 238).
2. همچنین فرمود: (زنان بر مرد کریم، غالب می‌شوند و مرد لئیم، بر زنان مسلّط می‌گردد. من دوست دارم کریم مغلوب باشم؛ نه لئیم غالب). (المرأته تغلب الرجل الکریم و یغلبها الرجل اللئیم أنا احب ان اکون کریم مغلوب ولا لئیم ینتصر)، (منتدی الشواهق، ص 11).
3. امام صادق‌علیه السلام از پدرش چنین روایت کرده است: (وقتی با زنی ازدواج می‌کنید، احترامش کنید. او، مایه آرامش شماست. زنان را آزار ندهید و حقوق آنان را ضایع نکنید). (من اتخذّ امرأته فلیکرمها، فانما امرأة احدکم لعبة فمن اتخذها فلایضیعها)، (بحارالانوار، ج 100، ص 224).
4. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: (هر مردی که بر بد اخلاقی همسرش صبر کند، خدا اجر داوودعلیه السلام را به او می‌دهد و به هر زنی که بر بداخلاقی مردش صبر کند، اجری همچون اجر آسیه که با فرعون کنار آمد، عطا می‌کند). بحارالانوار، ج 100، ص 247.
5. حضرت علی‌علیه السلام می‌فرماید: (در هر حال با زنت مدارا کن و با او به نیکی رفتار نما؛ تا زندگی لبریز از صفا و صمیمیت باشد). قال علی‌علیه السلام: (فدارها علی کل حال و احسن الصحبة لها لیصفو عیشک)، (وسائل الشیعه، تهران، ج 7، ص 120، باب 87، ح 3).
6. آخرین سخنی که هنگام وفات از رسول خدا شنیدند، سه سخن بود؛ (نماز را بر پای دارید و مراقب حقوق بردگان باشید و ستم نکنید؛ خدا را
خدا را درباره زنان که در دست شمایند. با زنانتان نیکو زندگی کنید و حریم آنان را نگاه دارید). (الله الله فی النساء و فیما ملکت ایمانکم، فانّ آخر ما تکلّم به نبیکم‌صلی الله علیه وآله ان قال: (اوصیکم بالضعفین النساء و ما ملکت ایمانکم، الصلوة الصلوة)، (حرانی، تحف العقول، ترجمه صادق حسن‌زاده، ص 334).
پس این همه اسلام برای زن ارزش و احترام قائل شده، ولی با این همه اهتمام و ارزشی که اسلام برای زن قائل شده، نمی‌تواند در مقابل به خطر افتادن سلامت روحی و اخلاقی فرد و جامعه، نرمش نشان دهد؛ زیرا باید توجه داشت که حکم ضرب فقط و فقط مربوط به مورد (نشوز زن) است؛
نه در مورد کارهای خانه، بچه‌داری و انواع اختلاف‌های خانوادگی و یا هرگونه نافرمانی از شوهر.
نشوز زن، آن است که او به صورت مکرر و طولانی مدت و بدون هیچ‌گونه عذر و مشکل، از مسائل زناشویی سرباز زند؛ نه یک بار و دو بار
و نه یک روز و دو روز و نه در برخی مواقع که فاقد میل شخصی است؛ بلکه در صورتی که این ممانعت و سرپیچی به صورت روش و اخلاق و رویه زندگی زن درآید.
به نظر شما، تبعات و آثار این عملکرد چه خواهد بود؟ آیا چیزی جز به فساد کشیده شدن مرد را به دنبال خواهد داشت؟ با این رویه، هم زن‌
به گناه و فساد می‌افتد و هم مرد و کانون خانه و خانواده، متزلزل می‌شود و مسئله به این جا هم ختم نمی‌شود؛ بلکه فساد و هرزه‌گری و بی‌بند و باری،
به جامعه کشیده خواهد شد. مردی که تمام مسئولیت‌های خانواده به دوش او گذاشته شده، اینک برای ارضای تمایلات خود باید به هرزگی در اجتماع بپردازد؛ زیرا او هیچ‌گونه امیدی به خانه خود ندارد.
اولین و بزرگترین آسیب را خود زن ناشزه باید متحمل شود. او مرد و شوهر خود را از دست می‌دهد و خانه‌اش بی‌فروغ می‌شود؛ زیرا مردی که برای نیازهای خود به خارج از خانه روی آورد، دیگر انگیزه کار و تلاش و اداره زندگی و تحمل مشکلات سنگین آن را ندارد. خلاصه عاقبت این سردی و ناامیدی، فروپاشی کانون خانواده است. البته مفسده عمل آن زن بدین‌جا نیز ختم نمی‌شود و بعد از این، نوبت به بی‌سرپرستی کودکان و بچه‌های خانواده می‌رسد.
اصولاً زنی که نمی‌خواهد به هیچ وجه تمکین کند، چرا ازدواج کرده؟ حتماً به ذهن می‌رسد که قبول داریم زن نباید چنین رویکردی در زندگی داشته باشد، ولی چرا برای علاج این مشکل به زدن متوسل شویم؟
پاسخ این است: کسانی که می‌خواهند جوّسازی منفی کنند، ابتدا مسئله ضرب و تنبیه را مطرح می‌کنند؛ در حالی که دستور اسلام ابتدا موعظه‌
و نصیحت و گفتمان و تعامل است؛ (فعظوهنّ) و اگر مشکل با موعظه‌های فراوان و مکرر حل نشد، قرآن به مرد دستور داده که با زن قهر کند و این قهر
در حدی باشد که محل خواب خود را جدا کند؛ (وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ).
روان شناسان و متخصصان امور خانواده نیز معتقدند که خانم‌ها حساسیت فراوانی به این عمل دارند و این شیوه، یکی از عوامل بسیار مؤثر در کوتاه آمدن خانم‌ها و برگشت صلح و صفا به زندگی زناشویی است. حال اگر این راه علاج هم تا مدتی انجام شد، ولی مؤثر واقع نگشت، آیا باید زن را به حال خود
رها کنیم؛ تا کانون خانواده و جامعه را به تباهی بکشد؟
راه حل سوم، تنبیه بدنی است؛ یعنی ضرب؛ (واضربوهن). قبل از مرحله سوم، شارع می‌توانست دستور دهد که مرد به دادگاه و قاضی رجوع کند
و از زن شکایت نماید یا مسئله را با ریش‌سفیدهای خاندان خود و خانمش درمیان گذارد؛ ولی آیا علنی کردن خصوصی‌ترین مشکل زناشویی، تا وقتی که راه دیگری وجود دارد، کار صحیحی است؟
اسلام خواسته تا حد امکان این مشکل در محدوده خانه و خانواده حل و فصل شود و مسائل زندگی شخصی زوجین ورد زبان خاص و عام در اجتماع نگردد؛ زیرا به احتمال قوی، زن و شوهر در آینده، با هم صلح‌
و آشتی می‌کنند و فقط مسائل خصوصی آنها علنی شده و آبرویشان بر باد رفته است و حریم‌های خصوصی آنها دریده شده که این مسئله، اثر زیادی‌
در از بین رفتن محبت زن و شوهر نسبت به یکدیگر دارد.
زن و شوهر دعواهایشان را فردا فراموش می‌کنند و ان‌شاءاللَّه عمری با یکدیگر خوش و خرم خواهند بود؛ در حالی که اگر این گونه مسائل به بیرون خانه سرایت کند، طعنه‌ها و سرزنش‌ها و سرافکندگی‌ها ادامه پیدا می‌کند و برخی از افراد جامعه در این مسئله شیطنت می‌کنند و زن و مرد هم برای این که کم نیاورند، مدام از خود دفاع می‌کنند و این دفاع، چیزی جز بیان نقاط ضعف طرف مقابل، یعنی همسر نیست و نتیجه آن، بزرگ شدن یک مسئله کوچک و از بین رفتن محبت‌هاست. خداوند نیز ملاحظه این امور را کرده و الا گناه زن‌
به حدی است که اگر گفته می‌شد مرد به دادگاه رجوع کند و قاضی زن را تعزیر (محکوم به شلاق) کند، حکمی مطابق قاعده و قانونی بود؛ زیرا کار او مفاسد بزرگی در بر دارد؛ ولی خداوند خواسته است که این مشکل ابتدا در خانه‌
و به طور خصوصی حل و فصل شود. همه این حرف‌ها با توجه به معنای ظاهری (ضرب) بود که ضرب در خانه، بهتر از شلاق و تعزیر در خارج از خانه و توسط قاضی است؛ ولی توجه به مقصود دین از ضرب نیز مسئله را دقیق‌تر و لطیف‌تر می‌کند.
مراد از ضرب، زدن بی‌قید و شرط نیست. علامه مجلسی(ره) درباره حد و چگونگی زدن بحارالانوار، ج 104، ص 58 ؛ ر.ک: المیزان، قم، ج 5، ص 349.، روایتی از فقه الرضاعلیه السلام نقل کرده است؛ (... والضرب بالسواک و شبهه ضربا رقیقا؛ زدن باید با وسایلی مانند مسواک و امثال آن باشد؛ آن هم‌
با مدارا و ملایمت).
حدیث یاد شده به خوبی نشان می‌دهد که (ضرب)، باید در پایین‌ترین حد ممکن باشد و نباید اندک آسیبی بر بدن وارد کند. وسیله‌ای که در این روایت‌
به آن اشاره شده، چوبی بسیار نازک، مانند مسواک است.
علاوه بر این، شیوه زدن نیز باید ملایم و خفیف باشد؛ به طوری که حتی رنگ پوست، اندک تغییری نکند. برای اطلاع بیشتر ر.ک: المیزان، ج 5، ص 349 - 351.
همچنین قبل از انجام مراحل قبلی، نیز شخص مجاز به اقدام مرحله بعد نیست و باید مراتب و مراحل مذکور به ترتیب اجرا شوند.
نکته دیگر آن که دستور فوق، جنبه موقت و گذرا دارد و نباید پیوسته باشد؛ زیرا به دنبال این عمل، دو واکنش احتمال می‌رود؛ یکی آن که زن به حقوق مرد وفادار شود که در این صورت، قرآن می‌فرماید: (فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً)؛ (اگر به اطاعت درآمدند، بر آنان ستم روا مدارید)؛ یعنی در صورت تسلیم شدن زن در برابر حقوقی که بر آن پیمان بسته، دیگر برخورد با وی،
ظلم و تجاوز است.
واکنش احتمالی دیگر، آن است که او همچنان سرسختی نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بی‌ثباتی کند که در این حالت در آیه بعد می‌فرماید: (وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمًا خَبیرًا) نساء (4)، آیه 35.؛ (اگر از جدایی و شکاف میان آن دو (همسر) بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید (-(تا به کار آنان رسیدگی کنند)-). اگر این دو داور، تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق و سازش آنها با یکدیگر کمک می‌کند؛ زیرا خداوند، دانا و آگاه است (-(و از نیات همه خبر دارد)-)).
بر این اساس، در آخرین مرحله، گشودن گره را به دست نزدیکان و بستگان قرار می‌دهد؛ تا در حد ممکن پای قانون و مراجع قانونی به میان نیاید و کار به نزدیکان و خویشان سپرده شود و آنان نیز با برخوردهای عاطفی و بررسی‌های عقلانی، در حد ممکن، مشکل را با صفا و صمیمیت حل کنند و خداوند نیز در توفیق اصلاح، آنان را یاری می‌دهد. این از لطایف احکام و دستورات نورانی قرآن است؛ تا مسئله با سلامت هرچه بیشتر، روال خود را طی کند. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 14/500036)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین